کار آموزش و پرورش را به آموزگاران بسپارید
مهدی بهلولی
چندی پیش در بیستویکم دیماه، از زبان سردار پاسدار غلامحسین غیبپرور، رئیس سازمان بسیج مستضعفین، خبری منتشر شد که گویا قرار است از سال آینده، دو یا سه بسیجی به هر مدرسه فرستاده شوند تا در امور تربیتی دانش آموزان به اولیا و کادر آموزشی کمک کنند. غیبپرور در اجتماع فرماندهان بسیج دانشآموزی استان کهگیلویه و بویراحمد گفته بود: «مهمترین طرح بسیج در سال آینده طرح شهید بهنام محمدی است که نقطه پیوند مسجد، مدرسه و خانه است. مدارس ماقبل از آموزش، باید کانون تربیت باشند و کشوری که مردمان تربیتشده و فهیم داشته باشد دیگر دشمنان در آن نفوذ و رسوخ نخواهند داشت. همافزایی میان بسیج و آموزش و پرورش باید بیش از پیش تقویت گردد که در این طرح از هر مسجد دو یا سه بسیجی به کمک اولیا و کادر آموزشی مدرسه میروند که آنان را در کارهای تربیتی یاری رسانند. متأسفانه با ورود فضای مجازی، خانوادهها دچار آسیب و روابط و عواطف خانوادگی دستخوش تغییر شده و اینترنت جایگزین این روابط گردیده است. محیط خانواده عامل اصلی رشد و بالندگی است و یقیناً در خانوادهای که نماز اقامه میشود و مسائل حلال و حرام رعایت میگردد فرزندان سالمتری نیز رشد میکنند. طرح تربیتی شهید بهنام محمدی از سال تحصیلی آینده با پوشش یکمیلیون دانشآموز آغاز به کار میکند که هفت سال به طول خواهد انجامید. جامعه دانشآموزی مورد هدف دشمن است که با شعار نمیتوان جلوی دشمن را سد کرد بلکه باید با راهکارهای عملی و برنامهریزیهای دقیق مقابل آنان ایستاد.»
با انتشار این سخنان، موجی از نگرانی و انتقاد در میان جامعه فرهنگیان کشور پدید آمد -دستکم تا آنجا که این نگارنده شاهد بود نخستین واکنش بدنه فرهنگیان، چه در فضای مجازی و چه در مدرسه و فضای حقیقی، ابراز نگرانی و بهشدت منفی بود. یک روز بعد، محمد بطحایی، وزیر آموزش و پرورش، بدون نام بردن از کسی در توئیتی نوشت: «لطفاً مردم را بیجهت و به هر بهانهای نگران نکنید! اجرای هر برنامهای توسط هر نهادی در مدرسه باید با اجازه و هماهنگی آموزش و پرورش باشد.» این توئیت، واکنشی غیرمستقیم به سخنان غیبپرور دانسته شد و البته به نزد فرهنگیان منتقد سخنان غیبپرور، امتیازی برای بطحایی که بهعنوان بالاترین کارگزار اجرایی آموزش و پرورش، همسو با بخش بزرگی از آموزگاران، از دخالت ناکارشناسانه و بدون هماهنگی با کارگزاران آموزش و پرورش انتقاد کرد. از توئیت بطحایی میتوان دریافت که یا اساساً میان آموزش و پرورش و سازمان بسیج، برای اجرای این طرح، گفتوگو و هماهنگی انجام نگرفته و یا اگر چیزی هم بوده دستکم به مرحله نهایی و قطعی نرسیده است؛ گرچه سخنان غیب پرور و اشاره به برخی از جزییات طرح مانند مدتزمان هفت سال، بیاطلاعی کامل آموزش و پرورش از این برنامه را دور از ذهن میکند. به هر رو، پس از توئیت بطحایی، تاکنون و تا لحظه نوشتن این یادداشت، هیچگونه واکنش مستقیم و غیرمستقیمی از سوی غیب پرور منتشر نشده است و روشن نیست که سرانجام این طرح به کجا خواهد انجامید؛ اما ناهماهنگی میان آموزش و پرورش و سازمان بسیج، تنها یک بعد مسئله است. بعد دیگر این است که آیا میتوان با یک آموزششناسی [پداگوژی] نوین، به دفاع از این طرح پرداخت و برای آن بنیادهای استوار آموزشی و پرورشی در نظر گرفت؟ و اگر بر فرض به نتیجه برسد و به مرحله اجرا درآید تا چه اندازه احتمال کامیابی و رسیدن به هدف دارد؟
در پاسخ به این پرسشها، میتوان به نکتههای زیادی اشاره کرد. یکی از اصلهای برجسته بهسازیهای نوین آموزشی، پشتیبانی هر چه بیشتر از حرفهایگری [Professionalization] در پیشه و فضای آموزش است. در یکی دو دهه گذشته، تأکید بسیار روی بهبود کیفیت دانشگاههای فرهنگیان و دورههای ضمن خدمت، آهستهآهسته در ادبیات بهسازی آموزشی، جایگاه ویژهای یافته است. پاسی سالبرگ، یکی از برجستهترین اندیشمندان آموزشی فنلاند و استاد دانشگاه هاروارد آمریکا، در یکی از واپسین یادداشتهای خود (۱ فوریه ۲۰۱۸) در پاسخ به پرسش چگونگی بهسازی نظام آموزش و پرورش و انجام دادن و ندادن برنامهها و سیاستها، از انجام چند کار پرهیز میدهد: «ما آموختهایم که رقابت بازارگون [Market- Like]، پاسخگویی سفت و سخت، استانداردگری از بالا به پایین [Top-Down Standardization] و حرفهایگریزدایی [De– Professionalization] از پیشه آموزش، ایدههای بد در سیاستهای آموزشیای میباشند که دگردیسی پایدار آموزش را هدف گرفتهاند.» نکته مهم در طرح مورد نظر غیبپرور این است که این طرح به اصل حرفهایگری در آموزش، بیتوجه است. پرسش این است چگونه و با چه سنجهای، شخصی که در سازمان بسیج مشغول فعالیت است شایستگی بایسته و شایسته برای پرورش دانشآموزان دارد؟ و چگونه است که این کار از سوی خود کارکنان رسمی مدرسه برنمیآید؟ اگر هدف، پرورش شهروند سنجشگر و آشنا به حقوق و وظایف شهروندی و آشنا به حقوق بشر است که خود آموزگاران و دیگر کادر اجرایی مدرسه، هم شایستهترند و هم در موقعیت بهتری برای انجام آن میباشند- بگذریم از اینکه اگر این کار بخواهد از نیرویی بیرون مدرسه انجام گیرد نوعی موازیکاری هم خواهد بود. نباید از یاد برد که پرورش یک شهروند شایسته این روزگار، نیاز به زمان و فرصتی دارد که باید به شخص داده شود تا شهروندی را تجربه کند. شکی نیست که بخش قابلتوجهی از این تجربه میتواند در محیط مدرسه انجام گیرد؛ اما اگر هدف، تقویت هر چه بیشتر ایدئولوژی سیاسی است – که تا اندازهای از آن، خودبهخود در هر نظام آموزشی رخ میدهد- هماکنون در مدرسههای کشور ما، به گواهی بسیار کسان که در گستره آموزش و پرورش ما دستاندرکارند انجام میپذیرد و افزودن بیشتر بر بار ایدئولوژیک آموزش، با توجه به تجربه نزدیک به چهار دهه آموزش و پرورش پس از انقلاب، بیگمان باعث زدگی هرچه بیشتر دانشآموزان ما از درس و مدرسه و آموزش میشود. مدرسههای ما هماکنون نیز از فضای سرد و خشک و رسمی سیاست، در رنجند و بعید است که هیچ کارشناس آموزشی بتواند از تشدید این فضا، دفاعی استوار نماید. آنچه هماکنون مدرسههای ما بیش از هر چیزی نیاز دارند فضای باز شادی و بازی است و نه سیاست. مدرسههای ما به اردوهای علمی و تفریحی و بازدید از موزههای تاریخی و علمی نیاز دارند و نه سیاست و ایدئولوژی بیشتر.
انتقاد دوم به برنامهای که غیبپرور اعلام کرده است به هماهنگی با بدنه آموزش و پرورش برمیگردد. همانگونه که در بالا از پاسی سالبرگ خواندیم برنامههای از بالا به پایین و بدون هماهنگی با آموزگاران جواب نمیدهد و باید از اجرای آنها در فضای آموزش، پرهیز کرد. گرچه این اصل مدیریت از پایین به بالا، تنها در گستره آموزش کارگر نیست و فراگیری بسیار بیشتری دارد، اما در سپهر آموزش، که با پرورش انسان سروکار دارد، از اهمیت و برجستگی ویژه برخوردار میشود. یکی از بزرگترین کاستیهای آموزش و پرورش ما تمرکزگرایی شدید است. اینکه از بالا و بدون آگاهی و نظرسنجی از فرهنگیان، تصمیمی گرفته میشود و بعد ابلاغ میشود و انتظار اجرای درست آن هم میرود. تجربه این چند دهه آموزش و پرورش در درون کشور و در سطح جهان، نادرست بودن این شیوه مدیریتی را آشکار ساخته است. در این طرح قرار است دو سه تن بسیجی وارد فضای مدرسه شوند و با دانشآموزان و همچنین مستقیم و غیرمستقیم با آموزگاران، در ارتباط قرار گیرند. اگر نگاه کادر آموزشی و کارکنان مدرسه به این طرح منفی باشد دستاوردی جز افزودن حجمی از تنش بر آنچه هماکنون در مدرسههای ما در جریان است نخواهد داشت. این نگارنده سالهاست که از نزدیک با طرحهایی از این دست در محیط مدرسه سر و کار دارد. برای نمونه طرحهایی که طلبههای حوزههای علمیه را در ماههای محرم و رمضان و یا برخی مناسبتها و برنامههای دیگر به مدرسهها میفرستند و به خاطر نوع نگاه و نگرش و حساسیتهای متوسط جامعه فرهنگی کنونی ما با آنچه در حوزههای علمیه میگذرد باعث پدید آمدن برخی برخوردهای آسیبزا در دفتر مدرسهها و کلاسهای درس و در کل آموزش میگردد. پیام ورود نیروهایی غیر از کادر آموزشی به مدرسه، بیاعتمادی به فرهنگیان است و برای بهسازی آموزش، به سپهر اعتماد نیازمند است و نه تنش و بیاعتمادی. بگذارید باز به پاسی سالبرگ برگردیم. سالبرگ در همان متن بالا که به آن اشاره شد در پاسخ به پرسش: «به باور شما، چه تفاوتی هست میان شیوههای آموزش یا اخلاق کاری فنلاندی با دیگر کشورها؟» مینویسد: «من فکر نمیکنم تفاوتهای معناداری در شیوهای که آموزگاران در فنلاند درس میدهند با بسیاری از کشورهای دیگر وجود داشته باشد. چیزی به نام «آموزشگری و آموزششناسی [پداگوژی] فنلاندی» وجود ندارد. در مدرسهها و کلاسهای فنلاند، ازنظر شیوههای یاددهی و یادگیری که بهطور منظم به کار میگیرند تفاوت زیادی است. این تصور وجود تفاوت میان فنلاند و کشورهای دیگر، اغلب از سوی بازدیدکنندگان دامن زده میشود؛ کسانی که آموزش مدرسههای فنلاند را مشاهده میکنند و آنچه را که میبینند با کار و کردار خودشان میسنجند. شاید آنچه در مدرسههای فنلاند در سنجش با بسیاری دیگر از کشورها، متفاوت باشد چیزی است که من آن را فرهنگ اعتماد- بنیاد در مدرسهها مینامم. بدین معنا که بزرگسالان در میان خودشان، ازجمله پدر – مادران و اجتماع، به یکدیگر اعتماد میکنند. مدیران مدرسهها به آموزگارانشان اعتماد میکنند و آموزگاران هم به دانشآموزان خود و دیگران اعتماد میکنند. فرهنگ اعتماد در مدرسههای فنلاند، خودش را در جو دوستانه، آشتیجویانه و خودمانی مدرسهها نشان میدهد.» باری، این برنامه و برنامههایی همانند آن، با بسیاری از بنیادهای بهسازی آموزش ناسازگارند و تجربه چهار دهه گذشته کشور ما نیز بر این ناسازگاری گواهی میدهد. شاید زمان آن رسیده باشد که هر کسی به کار خویش بپردازد و به گفتهای همانگونه که ما فرهنگیان در کار نظامیان دخالتی نمیکنیم نظامیان نیز آموزش و پرورش را به ما فرهنگیان بسپارند، اگر هدف پرورش شهروند شایسته این روزگار است بیگمان ما بهتر از عهده آن برخواهیم آمد.
* آموزگار و کنشگر صنفی