بدون دیدگاه

تحولات مرزهای شمال غرب و منافع ملی ما

امنیت و مرز در گفت‌وگو با احسان هوشمند

#بخش_سوم

جنگ ارمنستان و آذربایجان موقعیت جدیدی در منطقه ‌ایجاد کرده است. احداث دالانی برای اتصال خاک آذربایجان به نخجوان ممکن است مسیر زمینی ایران به اروپا از طریق ارمنستان را مسدود کند و تنها مرز زمینی ایران به اروپا از طریق ترکیه باشد. بنا بر اهمیت مرزهای شمال غرب کشور، بخش سوم گفت‌وگوی امنیت و مرز را به آن بخش اختصاص داده‌ایم.

در ابتدا، مقدمه‌ای درباره روند تاریخی شکل‌گیری مرزهای حوزه شمال غرب برای خوانندگان ارائه دهید.

مرزهای شمال ‌غرب کشور؛ یعنی استان‌های اردبیل، آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی و گیلان از راهبردی‌ترین مرزهای ایران محسوب می‌شوند. کشورهای ارمنستان، جمهوری آذربایجان و ترکیه و عراق با این استان‌ها هم‌مرز هستند؛ اردبیل و آذربایجان شرقی با خاک جمهوری آذربایجان و استان آذربایجان غربی با بخش نخجوان جمهوری آذربایجان همسایه هستند، اگر گیلان و منطقه آستارا را به مرزهای شمال غربی بیفزاییم، صفحات شمال غرب ما کامل می‌شود. این چهار استان یعنی گیلان، اردبیل، آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی با جمهوری آذربایجان همسایه هستند و البته استان آذربایجان شرقی با کشور ارمنستان هم همسایه است، استان آذربایجان غربی با ترکیه و اقلیم کردستان عراق همسایه است؛ پس شمال غرب از مناظر مختلف بسیار راهبردی و بااهمیت است.

دروازه ورود ایران به اروپا از راه زمینی، خط آهن و خط هوایی و همین‌طور مسیر مبادلات تجاری ایران و اروپا از طریق ترکیه و این منطقه است. از سوی دیگر مهم‌ترین بازار صادرات ایران کشور عراق و منطقه اقلیم کردستان عراق است. همچنین در آن ‌طرف هم مناقشات قفقاز؛ یعنی مناقشه جمهوری آذربایجان و ارمنستان است که سرریز آن درون مناطق مختلف کشور ما می‌تواند اثراتی داشته باشد. لازم است اینجا یادآوری شود روسیه به‌عنوان یک بازیگر بزرگ بین‌المللی است و ضمن همسایگی با کشور ما از طریق دریای مازندران و به دلیل روابط سنتی سده اخیر و روابط نزدیکی که با کشور ارمنستان و جمهوری آذربایجان دارد بخشی از مرزهای کشور ارمنستان را اداره می‌کند و همه این‌ها نشانه اهمیت این منطقه است.

پس از شکست تاریخی ایران در جنگ‌های ایران و روس، لااقل کشور ما در این منطقه از ۱۱۵ سال قبل نگران این مناقشات بوده است و بخش‌های وسیعی از اراضی ایرانی در قفقاز به روسیه ملحق می‌شود. اولین نگرانی جدی ما در این حوزه حول ‌و حوش ۱۹۰۴ و ۱۹۰۵ است که به‌اصطلاح بین مسلمانان قفقاز یعنی همین منطقه که الآن تقریباً جمهوری آذربایجان است و مسیحیان قفقاز سلسله تنش‌هایی رخ می‌دهد که این تنش‌ها تا دوره‌های بعد هم ادامه پیدا می‌کند و کشور ما هم به‌نوعی درگیر این تنش می‌شود.

در سال ۱۹۱۸ سلسله تحولاتی در قفقاز رخ می‌دهد و یک هیئت ایرانی به سرپرستی سید ضیاء -که آن موقع جوان بوده و سال قبل از آن در روسیه بوده و احتمالاً به دلیل آشنایی‌اش با روسیه- در منطقه قفقاز مستقر می‌شود. این تحولات در ۱۹۱۸ به شکل‌گیری جمهوری‌های قفقاز منجر می‌شود؛ یعنی سه کشور گرجستان، ارمنستان، آذربایجان و بخش‌های کوهستانی قفقاز یعنی بخش‌هایی از داغستان را دربر می‌گرفت که در آنجا هم بحران‌هایی رخ داد. پس از شش ماه این جمهوری هم دوام نمی‌آورد و سه کشور جدید ارمنستان، جمهوری آذربایجان و جمهوری گرجستان اعلام موجودیت می‌کنند. البته عمر دولت آن‌ها هم مستعجل است و به‌سرعت پس از اینکه بلشویک‌ها قدرتشان مستقر و مستحکم می‌شود در ۱۹۲۱ بلشویک‌ها آن‌ها را تسخیر می‌کنند و به اتحاد جماهیر شوروی می‌پیوندند. از همان روزها ما شاهد بروز نگرانی در ایران هستیم. ده‌ها هزار ایرانی در قفقاز مستقر هستند، چون تأسیسات نفتی و تأسیسات اقتصادی قفقاز فعال است و بسیاری از مردم جویای کار آذربایجان، اردبیل، مازندران و گیلان به قفقاز رفته بودند و در تأسیسات نفتی و کشتیرانی و سایر صنایع نوپایی که دولت روسیه تزاری توانسته بود بنیان‌گذاری کند کارگری می‌کنند. در این تنش‌ها تعدادی از ایرانی‌ها هم کشته می‌شوند. پس از یک منظر، منافع ما به این صورت تحت تأثیر قرار می‌گیرد و از طرف دیگر عده‌ای، حتی روحانیون قفقاز، تلاش می‌کنند جامعه ایران و روحانیون ایرانی را هم درگیر این تنش‌ها کنند و به نام اینکه مسلمان‌ها در معرض خطر هستند روحانیون آذربایجان را تحریک کنند که فتوای حمایت بدهند که خوشبختانه روحانیون برجسته آذربایجان ازجمله امام‌جمعه وقت تبریز با هوشیاری می‌گویند درست است این‌ها مسلمان‌اند، ولی چون در بلاد کفر این اتفاق رخ می‌دهد به ما ربطی ندارد و ما دخالت نمی‌کنیم. هرچند علیه این امام‌جمعه در باکو در رسانه‌ها مطالب زیادی منتشر می‌شود و او را تکفیر می‌کنند که به احوال مسلمانان بی‌توجه است.

در دهه بعدی یعنی ۱۹۱۸ مهم‌ترین اتفاق این حوزه شکل‌گیری جمهوری آذربایجان است؛ یعنی منطقه‌ای که تا پیش از این به نام اَران یا در دوره اسلامی به نام اَرّان یا در متون اروپایی به نام آلبانیای قفقاز معروف است و متون تاریخی گوناگونی از دوران باستان تا دوران جدید بر این نام صحه گذاشتند و این اواخر هم معروف شدند به خان‌نشین‌های قفقاز مثل خانات باکوبه و شَروان و خانات گنجه و امثالهم که در سال ۱۹۱۸ نام جمهوری آذربایجان را بر این خان‌نشین‌های قفقاز می‌گذارند. این مسئله موجب واکنش گروهی از نخبگان ایرانی درون ایران و حتی تبریز می‌شود که این نام‌گذاری به جنوب ارس یعنی به آذربایجان واقعی و تاریخی، ‌نگاهی الحاق‌گرایانه دارد. واکنش‌هایی هم در رسانه‌های ایران شکل می‌گیرد و مطالبی منتشر می‌شود و اهمیت این منطقه را بیش از پیش برای کشور مشخص می‌کند.

فراموش نکنیم در سال ۱۹۲۱ دولت شوروی موفق می‌شود قفقاز و سه کشور تازه‌تأسیس را به دست بگیرد، اما آن نام غیرتاریخی و ضد ایرانی را در دولت بلشویکی حفظ می‌کنند؛ یعنی به‌عبارتی در نمک می‌خوابانند تا در دوره‌های بعد از آن استفاده کنند؛ البته دیری نمی‌پاید که از این نام استفاده می‌کنند و آن ‌هم وقتی است که در جنگ جهانی دوم ایران اشغال می‌شود. شوروی شمال ایران را می‌گیرد و جنوب ایران هم در دست انگلیس است. نیروهای شوروی برای گرفتن امتیاز نفت شمال به توصیه استالین رهبر اتحاد جماهیر شوروی و باقروف که صدر هیئت‌رئیسه شوروی در جمهوری آذربایجان بوده برنامه‌ریزی می‌کنند تا فرقه‌ای جدایی‌طلب در آذربایجان و تبریز و البته در سایر نقاط کشور ازجمله در مهاباد و گیلان تا سیستان و بلوچستان تأسیس کنند.

ما نمی‌توانستیم همان اوایل بگوییم آذربایجان شمالی که پافشاری کنیم اصل آذربایجان در ایران است؟

شمال ارس و جایی که امروزه به نام جمهوری آذربایجان خوانده می‌شود به گواهی اسناد معتبر تاریخی نامش آذربایجان نبوده است. نسبت شمال و جنوب ارس مثل گیلان و مازندران است؛ یکی گیلان بوده یکی مازندران. بعد بخواهید اسم مازندران را هم بگذارید گیلان. در این دوره ایران کشور ضعیفی بود. در پایان دوره قاجار عملاً کشور حتی در مدیریت مسائل داخلی خودش هم ضعیف و ناتوان است. هر گوشه ایران درگیر نابسامانی‌های فراوانی است، مرکز کشور هم همین‌طور. شمال کشور درگیر ماجرای جنگل و میرزا کوچک خان است. غرب کشور از یک طرف درگیر ماجرای اسماعیل سیمیتقو است و از طرف دیگر درگیر شورش و درگیری آشوری‌ها و دیگر مردمان آذربایجان غربی است. بحران‌هایی در جنوب ازجمله ماجرای شیخ خزعل شکل می‌گیرد. در سمت شرقی کشور اتفاقاتی در بلوچستان رخ داده، همین‌طور در خراسان؛ یعنی کشور درمجموع ضعیف و ناتوان و در آستانه تقسیم شدن بین قدرت‌های بزرگ جهانی است و ایران ضعیف طبیعتاً توان اتکا ندارد. با این ‌حال با فشار ایرانی‌ها آن کسانی که بنیان جمهوری آذربایجان را گذاشتند، یعنی محمدامین رسول‌زاده که اولین بار با تأسیس حزب مساوات این منطقه را آذربایجان نام‌گذاری کردند این واکنش ایرانی‌ها را که دیدند کوتاه آمدند. محمدامین رسول‌زاده در ماجرای مشروطه نقش بسیار فعالی دارد، ولی وقتی‌که مشروطه ناکام می‌شود و ناامیدی حاکم می‌شود این آدم پدر شکل‌گیری یک جریان ضد ایرانی و الحاق‎گرایانه می‌شود؛ یعنی تأسیس کشور جمهوری آذربایجان. فشار محدودی از طرف ایران و نخبگان ایرانی وارد می‌شود، آن‌ها نرم می‌شوند و می‌خواهند بپذیرند نام‌گذاری اشتباه بوده است، حتی در جریان گفت‌وگوهایی که در اروپا شکل می‌گیرد طرف جمهوری آذربایجانی حاضر بوده در قالب یک فدراسیون بخشی از ایران باشد و سیاست خارجه و نظام دفاعی آن منطقه را ایران مدیریت کند، اما ایران در آن موقعیت توان و ظرفیتی ندارد که بتواند در آن شرایط خودی نشان بدهد. در هر حال این نام‌گذاری یعنی نامیده شدن شمال ارس به نام جمهوری آذربایجان از همان ابتدا موجب بروز نگرانی در ایران می‌شود تا جنگ جهانی دوم که استالین و صدر هیئت‌رئیسه حزب کمونیست شوروی و باقرف به‌عنوان صدر حزب کمونیست فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه‌وری را بنیان می‌گذارند که بر ایران برای دریافت امتیاز نفت شمال فشار بیاورند. اینجاست که برای اولین بار در تاریخ اصطلاح شمالی -جنوبی برای دو سوی ارس به کار می‌رود؛ آذربایجان شمالی برای باکو و آذربایجان جنوبی برای بخش‌های آذری ایران به مرکزیت تبریز. اخیراً یعنی طی دو دهه گذشته در مجله جنگ سرد در امریکا برخی از اسناد مربوط به اراده استالین و حزب کمونیست شوروی برای سیاست‌گذاری در این حوزه و دخالت و استفاده ابزاری از مسئله آذربایجان منتشر شده است. جمیل حسنلی هم کتابی بر مبنای این اسناد در جمهوری آذربایجان منتشر کرده است. این اسناد نشان می‌دهد در مرحله اول شوروی قصد داشته تبریز و کلیه مناطق آذری‌نشین را به شوروی الحاق کند، اما در مرحله دوم از آن سیاست صرف‌نظر کردند و به شکل متفاوتی یعنی فقط اعمال فشار به ایران از طریق تأسیس جریان‌های جدایی‌طلب به دنبال امتیاز نفت شمال بودند تا از این طریق در آذربایجان، مهاباد و سایر نقاط مرزی کشور و حتی جنوب کشور در خوزستان و بلوچستان با تأسیس جنبش‌های جدایی‌طلبانه بتوانند به دولت ایران فشار وارد کنند. از این بعد ماجرای جدی و مخاطره‌برانگیزی آغاز می‌شود.

گفته شد موضوع آذربایجان شمالی و جنوبی در دوره اشغال ایران در جنگ دوم بین‌الملل مطرح می‌شود و سنگ بنای شکل‌گیری یک ایدئولوژی و یک تشکل جدایی‌طلبی در شمال غرب کشور در آذربایجان گذاشته می‌شود. ابتدا قرار بود افراد مختلفی برای ریاست این فرقه در آذربایجان ایران کاندیدا شوند که سیاست‌های شوروی را پیش ببرند که نهایتاً روی شخص سید جعفر پیشه‌وری توافق می‌کنند. پیشه‌وری به‌عنوان یک سیاستمدار کهنه‌کار که در ماجرای جنگل هم با میرزا کوچک همکاری کرده و بعدها هم در دوره رضاشاه از ۱۳۰۷ به زندان افتاده و دارای تجربه سیاسی مهمی است، بعد از آزادی از زندان و پس از تأسیس حزب توده به‌تدریج همکاری‌اش را با حزب توده کم می‌کند، نشریه آژیر را منتشر می‌کند و به نشر دیدگاه‌هایش می‌پردازد. دو دهه پیش از آن سید جعفر پیشه‌وری در باکو سردبیر نشریه آذربایجان جزء لاینفک ایران بوده و در ادامه در نشریه آژیر آقای پیشه‌وری معتقد بود هرکس در ایران صحبت از آذری و کرد و ترک و بلوچ کند به ایران خیانت می‌کند و می‌خواهد ایران را به دوره ارتجاعی گذشته و به دوره خان‌خانی و ملوک‌الطوایفی برگرداند و او از تمامیت ارضی کشور حمایت می‌کرد. همین آقای پیشه‌وری چند ماه بعد در مجلس چهاردهم با رأی بسیار کم، آن‌ هم با دخالت نیروهای شوروی، به‌عنوان نماینده تبریز انتخاب می‌شود. انتخابات مسئله‌داری که دولت نمی‌تواند به دلیل حضور ارتش اشغالگر شوروی در آذربایجان بر آن نظارت کند. این انتخابات نهایتاً به انتخاب پیشه‌وری و چند تن از افراد می‌انجامد که البته پیشه‌وری رأی اول را نمی‌آورد. در مجلس چهاردهم اعتبارنامه پیشه‌وری تصویب نمی‌شود، حتی گفته می‌شود برخی از توده‌ای‌ها هم به اعتبارنامه پیشه‌وری رأی ندادند تا نتواند وارد مجلس شود. همین امر موجب عصبانیت پیشه‌وری می‌شود و از میان همه افراد مختلفی که شوروی در نظر دارد رهبری فرقه را به آن‌ها بسپارد بعد از امتناع برخی از آن‌ها مثل افتخاری و خلیل آذر که مدعی فراخوان توسط شوروی هستند، نهایتاً جعفر پیشه‌وری با سفری که به باکو انجام می‌دهد مجاب می‌شود وارد این بازی شود؛ یعنی پیشه‌وری که تا دیروز مدعی بود هر کس این نوع مباحث قومی را وارد سیاست‎ورزی در ایران بکند خیانت کرده است و ایران را به گذشته خان‌خانی و ملوک‌الطوایفی برگردانده به‌یک‌باره به قول آقای خسروپناه نویسنده ارجمند مقاله «پیشه‌وری ما و پیشه‌وری دیگران» می‌شود پیشه‌وری دیگران؛

چرا اعتبارنامه‌اش تأیید نمی‌شود؟

هم به دلیل سلامت انتخابات است و هم خودش در این موقعیت برایش جنجالی صورت می‌گیرد. بعدها دکتر مصدق در این دوره می‌گوید اگر ما تلاش می‌کردیم که پیشه‌وری رأی بیاورد، احتمالاً بحران آذربایجان هم شکل نمی‌گرفت. این نکته حائز اهمیت است که همان رد اعتبارنامه بعدها زمینه بحران بزرگ‌تری را مهیا کرد. احتمالاً بخشی از توده‌ای‌ها هم به دلیل اینکه پیشه‌وری با حزب توده زاویه پیدا کرده بود به اعتبارنامه وی رأی منفی داده بودند، البته پیشه‌وری به‌سرعت از سال ۱۳۲۰ از حزب توده فاصله می‌گیرد، حتی برای درگذشت رضاشاه در روزنامه آژیر یک متن تسلیت محترمانه منتشر می‌کند، درحالی‌که روزنامه‌های آن دوره و همه طیف‌ها یا سکوت کردند یا نسبت به رضاشاه موضع منفی داشتند. همه این‌ها در این نوع بدگمانی‌ها مؤثر بود. یک رقابت سیاسی هم از زمان قدیم در زندان بین توده‌ای‌ها و پیشه‌وری بوده که در خاطرات برخی از بنیان‌گذاران حزب توده ازجمله در خاطرات اسکندری و همین‌طور اردشیر آوانسیان به آن اشاراتی شده است. در تبریز قبل از پیشه‌وری اردشیر آوانسیان بود که کمیته ایالتی حزب توده را تأسیس کرده بود و با حمایت شوروی بیش از ۱۰۰ هزار نفر از اهالی را عضوگیری کرده بود؛ البته خود این هم یک موضوع مستقل است که باید بررسی شود که چه اتفاقاتی در آن دوره افتاده است؛ البته اردشیر آوانسیان به‌عنوان نماینده ارامنه و آشوری‌ها و کلدانی‌ها در مجلس چهاردهم انتخاب شده بود. او هم با پیشه‌وری اختلاف‌نظر جدی داشت و نهایتاً شوروی از آوانسیان می‌خواهد تبریز را ترک کند و به‌جای او جعفر پیشه‌وری در تبریز مستقر می‌شود.

عده‌ای معتقدند قوام‌السلطنه برای مذاکره به شوروی می‌رود و نیروهای شوروی خارج می‌شوند، یک بحث دیگر هم هست، اینکه آن موقع امریکا بمب اتمی داشته و شوروی هنوز بمب اتمی نداشته، عده‌ دیگری معتقدند اولتیماتوم ترومن بود که ۴۸ ساعت به شوروی فرصت می‌دهد تا آذربایجان ایران را ترک کند.

درباره اولتیماتوم ترومن مناقشه هست. هیچ سند موثقی نداریم که نشان بدهد ترومن چنین اولتیماتومی صادر کرده و گفته شده باشد یا اساساً امریکا چنین تهدیدی کرده باشد. نه متنی از اولتیماتوم منتشر شده، نه رسانه یا شخصیت مستقلی در آن دوره آن را گزارش کرده است.

در این دوره شاهدیم بازی هوشمندانه‌ای صورت می‌گیرد و دو صدا از تهران شنیده می‌شود: یکی توسط قوام در تهران مبنی بر مذاکره با شوروی و دیپلماسی؛ و دیگری توسط هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل توسط تقی‌زاده و حسین علاء که علیه اشغالگری شوروی اعتراض‌های رسمی ایران را به سازمان ملل ارائه می‌کنند. مشخص نیست این دوصدایی با هماهنگی بوده است یا شاید هم واقعاً بین تهران و نمایندگی ایران در سازمان ملل اختلافی بوده. نمایندگان ایران در سازمان ملل متحد شروع می‌کنند به موضع‌گیری علیه تخلیه نکردن ایران از طرف شوروی. به‌عبارت‌ دیگر از یک ‌طرف قوام دارد روی کار می‌آید و درخواست می‌کند برای مذاکره به شوروی برود تا راه‌حلی پیدا کنند که بله، من امتیاز نفت شما را می‌دهم، هم‌زمان نمایندگان ایران در سازمان ملل یعنی هم تقی‌زاده و هم حسین علاء با جدیت هر روز مشغول‌اند علیه اشغالگری شوروی و اینکه چرا نیروهای شوروی ایران را ترک نمی‌کنند در سازمان ملل موضع می‌گیرند. قوام هم دائماً می‌گفت این نظر شخصی آن‌هاست و نظر دولت نیست، ولی آن‌ها به‌عنوان نمایندگان ایران هر روز این مسئله را تکرار می‌کنند و رسانه‌ها داخلی و بین‌المللی هم آن را منتشر می‌کنند و وجهه اتحاد جماهیر شوروی به‌عنوان یک نیروی رهایی‌بخش و آزادی‌بخش در سطح دنیا که علیه امپریالیسم مبارزه می‌کند کم‌کم به یک چهره استعمارگر با رویکرد اشغالگری و الحاق سرزمین‌های دیگر تبدیل می‌شود. این‌ها فشار سنگینی به شوروی وارد می‌کند، خصوصاً اینکه جنوب ایران را هم انگلیسی‌ها و امریکایی‌ها که در مرکز بودند خالی کردند. در این موقعیت به نظر می‌آید نباید بازیگری قوام را دست‌کم گرفت، اما هیچ سندی دال بر این وجود ندارد که ترومن بیانیه‌ای منتشر کرده باشد؛ چه محرمانه و چه غیرمحرمانه. تا به‌ حال کسی این‌چنین سندی را ندیده و منتشر نشده و اساساً هیچ نشانه‌ای از این نیست، هرچند عده‌ای ماجرای آذربایجان را سرآغاز شکل‌گیری جنگ سرد بین امریکا و ارزیابی می‌کنند، اما درباره عظیمت‌گاه این رویکرد ابعاد تحلیلی بحث است تا مستندات تاریخی مبنی بر اینکه امریکا آمده و اولتیماتوم داده و نهایتاً بر اساس این زمان‌بندی بود که استالین دستور خروج از ایران را صادر کرد. استالین تا پایان جنگ افزون بر آذربایجان، در شرق اروپا هم گرفتاری‌هایی داشت. از آلمان شرقی به این ‌طرف لهستان، یوگسلاوی، رومانی، مجارستان و جاهای دیگر. طبیعتاً در این موقعیت برای شوروی سخت بود در جایی که به نظر می‌آمد احتمالاً با قدرت گرفتن قوام در مجلس پانزدهم می‌تواند امتیاز نفت شمال را به دست آورد و دیگر لازم نبود این هزینه را متقبل شود. از یک نقطه‌نظر تحلیلی بین سال‎های ۲۰ سال ۲۵ دوره‌ای داریم و شاهد آن هستیم که شاه عملاً نقش زیادی در اداره کشور ندارد و این مجلس و دولت هستند که کشور را اداره می‌کنند، هرچند کشور بی‌ثبات است و دولت‌ها دائماً عوض می‌شوند، اما شاه دیگر عملاً قدرت زیادی نداشت. دولت‌های پی‌درپی کشور در این سال‌ها عملاً امکان شکل‌گیری یک کابینه قدرتمند را از کشور گرفته بود. به‌عبارت ‌دیگر از دوره‌ای که محمدرضا شاه روی کار می‌آید؛ یعنی در شهریور ۲۰ شاهدیم دولت‌ها یکی پس از دیگری با دوره خیلی کوتاه جابه‌جا می‌شوند. از دوره‌ای که محمدرضا شاه روی کار آمده است تقریباً هفده هجده کابینه عوض می‌شود؛ یعنی در یک دوره پنج ‌شش ‌ساله دو سه بار فروغی می‌آید، سهیلی، قوام، سهیلی، ساعد، بیات، حکیمی، صدرالاشراف، حکیمی و قوام؛ یعنی پی‌درپی دولت‌ها عوض می‌شوند، اما همه‌کاره کشور دولت است نه شاه و ماجرای آذربایجان موجب می‌شود شاه یک‌دفعه شاه بشود؛ یعنی شاه جوان سوار طیاره می‌شود تا قزوین می‌آید و یک چرخی می‌زند، فرماندهی ارتش را به عهده می‌گیرد و ارتش وارد زنجان می‌شود و به سمت تبریز راه می‌افتد و به ‌این ‌ترتیب شاه به قدرت اصلی کشور تبدیل می‌شود.

مهندس بازرگان معتقد بود ۲۱ آذر و فتح آذربایجان یک نوع انبساط در خلأ بود، یعنی پس از اینکه استالین نیروها را عقب نشاند نیروهای ایران رفتند آنجا و گفتند ما آنجا را فتح کردیم، درصورتی‌که نیروهای شوروی آنجا را ترک کرده بودند.

وقتی ‌نیروهای شوروی آذربایجان را ترک کردند و پیش از اینکه نیروهای ایرانی به آنجا برسند در تبریز و بقیه نقاط آذربایجان قیامی رخ می‌دهد و به بخشی از نیروهای فرقه حمله می‌کنند. رهبران فرقه فرار می‌کنند و ارتش بدون هیچ مقاومتی و درگیری جدی بجز قافلانکوه وارد تبریز می‌شود. درواقع فتح بزرگی نشده، بلکه خود مردم آذربایجان قیام کردند و پیشه‌وری و دار و دسته فرقه را فراری دادند یا کشتند و بقایای فرقه را قلع ‌و قمع کردند، ولی همه‌چیز به نام شاه تمام می‌شود. به‌عبارت ‌دیگر شاه شدن واقعی شاه عملاً پس از ماجرای آذربایجان بود. حالا این را هم برای مقایسه در نظر بگیرید. پس از انقلاب مهندس بازرگان فرماندهان نظامی را منصوب می‌کرد و نخست‌وزیر اختیارات قابل‌توجهی در اداره کشور داشت، اما در مرداد ۵۸ و ماجرای پاوه عملاً نقش آیت‌الله خمینی به‌عنوان فرمانده کل قوا برجسته می‌شود، چون چنین برداشت شد که دولت اقدام فوری در مورد ماجرای پاوه انجام نداد و این نگرانی وجود داشت که به قول دکتر یزدی خارجی‌ها قصد داشتند دولت موقتی از جریان تجزیه‌طلب در پاوه تأسیس کنند و کشور تجزیه شود. آیت‌الله خمینی برای اولین بار به‌عنوان فرمانده کل نیروهای مسلح پیام صادر کرد و اعلام کرد تا ۲۴ ساعت آینده اگر فرماندهان نظامی، ژاندارمری و سایر نیروهای مسلح ارتش اقدامی نکنند، همه را مورد مؤاخذه قرار خواهد داد. از اینجا نقش رهبری جمهوری اسلامی به‌عنوان فرمانده کل قوا مطرح می‌شود. از این نظر این مقایسه را انجام دادم که بگویم مسئله قومی در دو تاریخ متفاوت با بیش از سی سال تفاوت زمانی، نقش مهمی داشت در اینکه قدرت در کشور متشکل‌تر شود و در دوره شاه و بعد در دوره‌های پس از انقلاب موجب می‌شود چارچوبی که در صدر آن عالی‌ترین مقام کشور نشسته است بر امور نظامی مسلط شوند.

از زمان فروپاشی فرقه دموکرات آذربایجان و البته به‌صورت محدودتر در ماجرای مهاباد عملاً نگرانی نسبت به جریان‌های تجزیه‌طلب در آذربایجان به یک شاخصه سیاسی در کشور تبدیل می‌شود و در اذهان باقی می‌ماند، چون پس از اینکه قفقاز از دست رفت و در حدود ۱۲۰ سال قبل از این تاریخ، عملاً نزدیک بود آذربایجان را هم از دست بدهیم و این بخش هم از ایران جدا شود. شوروی در این زمینه ناکام می‌شود، حالا اینکه نقش قوام چه بود یک ‌طرف، اشرف، خواهر شاه، هم در این دوره سفر طولانی‌مدتی به شوروی داشت و دیدارهایی با مقامات شوروی داشت؛ البته قوام هم همین‌طور. این دیپلماسی را هم در نظر بگیریم و نهایتاً شوروی ایران را ترک می‌کند.

اشاره کردید بین ارمنی‌ها با آذری‌ها یا درواقع ارمنی‌ها و مسلمانان قفقاز درگیری‌هایی رخ داد. آیا در دوران اتحاد جماهیر شوروی هم این درگیری و رقابت وجود داشته؟

آقای رضا آذری کتاب مهمی منتشر کرده به نام هیئت فوق‌العاده قفقازیه که مربوط به ماجرای سفر سید ضیاءالدین طباطبایی در سال‌های ۱۳۳۷ تا ۱۳۳۸ قمری است که به دنبال رویدادهای قفقاز عازم آنجا می‌شود. کتاب هیئت فوق‌العاده قفقازیه بسیار مهم است، چون در آن دوره بنا بر گزارش روزنامه‌های وقت یک‌سری روابط بین ایران و آن منطقه یعنی مسئله جمهوری آذربایجان در زمینه ترانزیت و کنسولگری و مسائل پستی و گمرکات و امثالهم به امضا می‌رسد که با سقوط جمهوری حکومت باکو به نتیجه نمی‌رسد. این اسناد بااهمیت را رضا آذری در سال ۱۳۸۰ در وزارت امور خارجه چاپ کرده است که مجموع اسناد تحولات هیئت فوق‌العاده قفقازیه است. اخیراً این کتاب در جمهوری آذربایجان بدون اشاره به نام رضا آذری منتشر شده است.

پس از شکل‌گیری دولت شوروی رقابت بین مناطق در شوروی پابرجاست، به‌خصوص که با مرزبندی‌های شکل‌گرفته بین این مناطق نه‌فقط در قفقاز، بلکه در سایر نواحی نیز با اما و اگرهایی روبه‌رو بود. در آسیای مرکزی، ازبکستان، تاجیکستان و قرقیزستان مرزها موجب ریشه گرفتن مسائل و تنش‌هایی برای آینده شد. همین چند روز گذشته در تاجیکستان و قرقیزستان بر سر منطقه مرزی و منبع آب درگیری‌هایی صورت گرفت که ده‌ها تن تلفات داشت و این‌ها همه بقایای دوران شوروی است که مرزها را درون این سرزمین‌ها به شکل مصنوعی تعریف کردند تا مبنای تنش‌های ابدی شود. در قفقاز هم به همین ترتیب عمل کردند، اما آن نظم آهنین دوره استالین و بعد از استالین مانع از آن می‌شد تا روزهای پایانی حیات شوروی اتفاقاتی رخ دهد. در سال‌های آخر آقای گورباچف سر کار است و دولت شوروی هنوز منحل نشده که عملاً درگیری‌های بین جامعه آذری و ارمنی آغاز می‌شود. می‌خواهم اینجا دو نکته اضافه کنم: نکته اول اینکه ما وقتی از ارمنستان صحبت می‌کنیم یعنی ارمنستان تاریخی، فراموش نکنیم محل استقرار جامعه ارمنستان تاریخی در شرق ترکیه بوده است؛ البته ارمنستان کشوری نیست که بتواند با جمعیت ۳ میلیون نفری ادعاهای ارضی جدی و تهدیدی علیه ترکیه داشته باشد، اما به لحاظ تاریخی جامعه ارمنی بیشتر در شرق ترکیه و در استان‌هایی مثل دیاربکر و همین‌طور دیگر مناطق شمال شرق ترکیه ساکن بوده‌اند و این منطقه که الآن ارمنستان است به‌اصطلاح آمیزه‌ای است از مسلمانان، گرجی‌ها و ارمنی‌ها. کما اینکه در گرجستان هم ارمنی‌ها به‌صورت گسترده حضور داشتند. در خود جمهوری آذربایجان هم ارمنی‌ها حضور قابل‌توجهی داشتند و همه این‌ها در این دوره صدساله به‌تدریج پاک‌سازی شدند، به‌خصوص پس از فروپاشی شوروی موجب شد جنگی بین این دو کشور تازه استقلال‌یافته رخ دهد و عملاً پاک‌سازی نژادی و قومی صورت بگیرد. الآن در آذربایجان کمتر ارمنی‎ها را می‌بینید، درحالی‌که قبلاً هزاران هزار ارمنی در جمهوری آذربایجان بودند. در ارمنستان هم آذری‌هایی که قبلاً بودند سکونت ندارند. این نکته را اضافه کنم در دو سال پایانی حکومت شوروی عملاً تنش‌هایی بین آذری‌ها و ارمنی‌ها آغاز می‌شود. در باکو به ارمنی‌ها حمله صورت می‌گیرد و پس از آن ماجراهای تنش‌های سرزمینی و بحران آذربایجان شکل می‌گیرد.

در ایران پس از فرقه تا وقوع انقلاب اسلامی و حتی پس از انقلاب اسلامی، نگاه به قفقاز واجد دو شاخص بود: یک بخش نگاه عمومی بود و مردم ایران درگیر آن هستند، یعنی هنوز هفده شهر قفقاز بخشی از تاریخ و فولکلور مردم ایران است و آن حسرت که در اثر جنگ‌های ایران و روس هفده شهر قفقاز از دست رفته به یک فرهنگ و حسرت و تأسف بابت شکست تاریخی مبدل شده است؛ و یک شاخص دیگر نگرانی از شکل‌گیری سرزمین و کشوری به نام جمهوری آذربایجان است که ادعاهای سرزمینی و فرهنگی لااقل توسط گروهی از سیاستمداران نسبت به جنوب ارس دارد تا زمان فروپاشی. فروپاشی که رخ می‌دهد جمهوری ارمنستان و جمهوری آذربایجان بر ویرانه‌های شوروی سابق شکل می‌گیرند و یک درگیری نظامی میان این دو منطقه قفقاز یعنی ارمنستان و باکو روی می‌دهد. در این جنگ در ابتدای کار رسانه‌های ما این‌گونه به جامعه ایران منتقل می‌کرد که یک کشوری شکل گرفته که مردمش آمدند در نقطه صفر مرزی در کنار ارس و خواهان الحاق به ایران شدند. در روزنامه کیهان و سایر رسانه‌های ما چنین شعارهایی را رسانه‌ای می‌کردند که گویی این اتفاق رخ داده است. بعداً مشخص شد واقعیت قضیه این نبود و مسئله شعارهای الحاق‌گرایانه توسط یک گروه بود و شعارهایی مبنی بر اینکه تبریز و باکو یکی شوند سر داده شد. پس ما در نظر داشته باشیم اول جمهوری آذربایجان در سال ۱۹۹۱ رسماً مستقل می‌شود. ایاز مطلب‌اف نخستین رئیس‌جمهور است، جبهه خلق در سال ۱۹۹۲ ایاز مطلب‌اف را برکنار می‌کند و جبهه خلق آذربایجان فرد تندرویی را به قدرت می‌آورد که آقای ابوالفضل ایلچی‌بیگ است. در دوره او احساسات شدید قوم‌گرایانه آذری تقویت می‌شود، نفرت‌پراکنی علیه جامعه ارمنی شکل می‌گیرد و حتی کشتن مردم ارمنی در باکو، گنجه و شهرهای دیگر هم رخ می‌دهد و از آن‌ طرف در منطقه قره‌باغ هم جمهوری قره‌باغ اعلام استقلال می‌کند و اصطلاحاً به‌صورت دوفاکتو یک کشور شکل می‌گیرد. ضمن اینکه نخجوان هم از خاک اصلی جمهوری آذربایجان جدا شده است. ایرانی‌ها پیش از اینکه علی‌اف به قدرت برسد با او در ارتباط بودند و روابط نزدیکی بین ایران و آقای حیدر علی‌اف برقرار می‌شود. نیروهایی از نیروهای مسلح و سپاه قدس به کمک نیروی نظامی جمهوری آذربایجان می‌روند و حتی گروهی از ایرانی‌ها هم در این کارزار کشته می‌شوند، گروهی از آوارگان جمهوری آذربایجان هم در منطقه قره‌باغ را نجات می‌دهند و نیروهای ارمنی را تهدید می‌کنند که اگر به آن‌ها تعرض شود با آن‌ها برخورد می‌کنند و عملاً ایران به حمایت از جمهوری آذربایجان و آقای علی‌اف می‌پردازد، هرچند در میانه راه و با شکل‌گیری ایدئولوژی الحاق‌گرایانه آذری به‌تدریج نیروهای ایرانی از آنجا خارج می‌شوند و حتی هنوز تعدادی از جنازه‌های ایرانی از آن منطقه خارج نشده و همان‌جا دفن شده‌اند. دوره تازه‌ای از روابط شکل می‌گیرد، مناقشه قره‌باغ عمیق می‌شود و بخش قابل‌توجهی از خاک اصلی جمهوری آذربایجان و قره‌باغ از جمهوری آذربایجان جدا می‌شود. تا جنگ ۱۳۹۹ این منطقه به شکل دوفاکتو اداره می‌شود؛ البته در سال گذشته و سال جدید میلادی عملاً جمهوری آذربایجان موفق می‌شود با کمک ترکیه این موازنه را به هم بزند. اصل بحث ما عملاً از همین‌جا شروع می‌شود. یک تحول ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک در منطقه رخ می‌دهد و نزدیکی جمهوری آذربایجان به ترکیه و به اسرائیل موجب بروز نگرانی‌های جدید در ایران می‌شود. رژیم اسرائیل از جمهوری آذربایجان حمایت جدی می‌کند، به‌ویژه با دادن پهپادها و جنگ‌افزارهایی سعی می‌کند موازنه جنگ را بر هم بزند و برخی اخبار حاکی از حضور بخشی از نیروی جاسوسی اسرائیل بر نگرانی‌ها در ایران می‌افزاید. ضمن آنکه حضور مستقیم ترکیه در این کارزار عملاً موجب می‌شود آذربایجان نه‌تنها بتواند بخشی از خاکش را که در تصرف نیروهای قره‌باغی قربانی بوده پس بگیرد، بلکه با بروز نگرانی جدی‌تری روبه‎رو بشویم و آن‌هم افزایش توسعه‌طلبی دولت ترکیه در مرزهایش در قفقاز است.

دولت روسیه در اینجا خیلی فعالانه وارد نمی‌شود. گروهی آن را ناشی از آن می‌دانند که آقای پوتین و دولت روسیه نسبت به آقای پاشینیان، نخست‌وزیر ارمنستان، نظر منفی دارد و او را غرب‌گرا ارزیابی می‌کند و او هم حاضر نبوده با روسیه رابطه نزدیکی داشته باشد، درنتیجه روسیه قصد متنبه کردن ایشان را داشته است. این یک تلقی عمومی است. یک تلقی تحلیلی‌تر دیگر این است که روسیه در این دور گرفتار بحران‌های بزرگی در اوکراین، سوریه، اروپا و محاصره اقتصادی توسط ایالات‌متحده امریکاست و با وجود مشکلات داخلی فراوانی امکان این را ندارد که در منطقه قفقاز وارد تنش‌های جدیدی بشود، با وجود اینکه با گرجستان هم رابطه نزدیکی ندارد و کاری بیشتر از دستش برنمی‌آید. در هر حال آنچه مسلّم است روسیه با بی‌عملی و با سکوت ایران یا حتی همراهی گروهی از مسئولان ایرانی از نظر گفتاری با جمهوری آذربایجان، موازنه مناقشه قفقاز به هم می‌خورد و چنانچه در آینده دالان زنگه‌زور هم به دست جمهوری آذربایجان بیفتد، عملاً منافع استراتژیک ایران در منطقه با بحران و خطر مواجه می‌شود. از طرفی به لحاظ انتقال انرژی از آن‌سوی دریای مازندران به خود جمهوری آذربایجان، نخجوان و ترکیه عملاً اهمیت راهبردی ایران در انتقال انرژی به‌شدت کاهش پیدا می‌کند. مسئله دوم مسئله راه ابریشم است که از این مسیر اگر بخواهد راه شکل بگیرد عملاً اهمیت تجاری ایران هم آسیب خواهد دید و در عین ‌حال راه نفوذ ایران به قفقاز هم با خطر جدی مواجه خواهد شد. به عبارت دقیق‌تر هم از دوره فروپاشی یعنی جدا شدن هفده شهر قفقاز از کشورمان و به‌خصوص بعد از جنگ جهانی اول، اگر زنگه‌زور به جمهوری آذربایجان برسد منافع استراتژیک ما به لحاظ راهبردی به خطر می‌افتد و ضربه مهلکی به منافع ملی ما وارد شود.

آیا در مناقشه‌های سال‌های اخیر ایران به سمت ارمنستان تمایل داشته؟

ایران از آقای علی‌اف حمایت نظامی کرد و نیروی مسلح ایران در جمهوری آذربایجان مستقر شدند و جنگیدند، اما در دوره بعد که ایران متوجه برنامه‌های تندروانه و الحاق‌گرایانه و ضد ایرانی گروه‌های مختلفی در جمهوری آذربایجان شد به‌تدریج روابط در این حوزه نظامی کم شد، اما طرف آذربایجانی به‌خصوص پان‌ترک‌ها با سر و صدای رسانه‌ای و فضاسازی قصد القای این مطلب را داشتند که ایرانی‌ها از ارمنستان حمایت می‌کنند، درحالی‌که ایران عملاً هیچ گام نظامی یا سیاسی در حمایت از ارمنستان برنداشته و فقط یک رابطه باثبات و پایدار با ارمنستان دارد.

از سال شکل‌گیری جمهوری آذربایجان، پس از فروپاشی شوروی و همین‌طور استقلال ارمنستان از شوروی تا به‌ حال، اگر مقایسه کنیم، روابط ایران و ارمنستان از این منظر حائز اهمیت بوده که ارمنستان تنها کشور مسیحی همسایه زمینی ایران است. جمهوری آذربایجان، ترکیه، عراق، پاکستان، افغانستان و ترکمنستان همسایگان مسلمان هستند و تنها کشور ارمنستان به‌عنوان همسایه زمینی ایران است که دین مسیحی دارد. در دوره استقلال ارمنستان و جمهوری آذربایجان تا به ‌حال هیچ اقدام ضد ایرانی در ارمنستان از قبیل تجمع و راهپیمایی مبنی بر اینکه بخشی از ایران متعلق به ارمنستان است یا تجمع مخالفان سیستم جمهوری اسلامی، تولید محتوا در رسانه‌ها و برنامه‌های ضد ایرانی در رادیوتلویزیون نبوده است، اساساً ارمنستان یک رابطه دوستانه و پایدار با ایران داشته و برعکس آن در جمهوری آذربایجان گاه رفت‌وآمدهای گروه‌های تجزیه‌طلب و فعالیت برخی شبکه‌های رسانه‌ای دیده شده است. اگر به کتاب‌های درسی باکو نگاه کنید، ادعاهای الحاق‌گرایانه به نسل جدید آموزش می‌دهند؛ یعنی ما رابطه باثباتی با ارمنستان داشتیم، ولی در باکو یک‌سری اقدامات ضد ایرانی در دستور کار جریان‌های سیاسی و فرهنگی قرار داشته و دارد.

با وجود همه این اتفاق‌ها در جنگ اخیر ایران تلویحاً سمت آذربایجان ایستاده بود.

بله. می‌خواستم همین را اضافه کنم. متأسفانه عملاً علی‌رغم این رابطه تاریخی در این دوره بحران شاهد یک بی‌عملی و آشفتگی در سیاست خارجی بودیم. به‌صورت عمومی سیاست کشور در دوره‌های گذشته در ارتباط با تمامیت ارضی تمام کشورهای منطقه و جهان یک سیاست اصولی و باثباتی بود؛ یعنی جمهوری اسلامی با همه کشورهایی که ارتباط دارد همیشه از تمامیت ارضی آن کشورها حمایت کرده و همین‌طور از تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان. به‌عنوان نمونه در زمانی که بحران بین جمهوری گرجستان و روسیه رخ داد، ماجرای آبخازیا رخ داده یا مثلاً گرجستان که ماجرا بر سر اوستیای جنوبی در سال ۲۰۰۸ میلادی بود، ایران علی‌رغم رابطه راهبردی که با روسیه داشت به‌صراحت از تمامیت ارضی گرجستان حمایت کرد، حتی وقتی‌ خط انرژی از روسیه به گرجستان هم قطع شد، گرجستان به سمت غرب تمایل داشت و مقابل روسیه ایستاده بود، ایران از تمامیت ارضی گرجستان حمایت کرد و از طریق جمهوری آذربایجان انرژی گرجستان را هم تأمین کرد؛ یعنی سیاست اصولی ایران دفاع از تمامیت سرزمینی و تمامیت ارضی کشورها بوده ازجمله ترکیه و حتی عراق در ماجرای اقلیم. پس ایران همواره از تمامیت سرزمینی و ارضی جمهوری آذربایجان در سیاست خارجی دفاع کرده است. در کنار سیاست اصولی ما درباره تمامیت ارضی کشورها، در جنگ اخیر قفقاز اتفاقاتی روی داد که باید ارزیابی نقادانه شود. یکی ورود ائمه جمعه شمال غرب کشور در این موضوع است. چهار تن از ائمه جمعه بیانیه دادند! بنده هم همان موقع نقدی نوشتم که این رویه نامناسبی است و اگر قرار باشد ائمه جمعه در مورد موضوعات منطقه‌ای و خارجی اظهارنظر کنند، حتماً چند صباح دیگر هم جامعه اهل سنت کردستان در مورد ماجرای اقلیم یا ائمه جمعه خوزستان در مورد ماجرای بصره، ائمه جمعه جنوب کشور در مورد اهل سنت و یمن، ائمه جمعه شرق کشور در مورد افغانستان و پاکستان، ائمه جمعه ترکمن هم در مورد ترکمنستان بخواهند اظهارنظر کنند کشور دچار آشفتگی خواهد شد و اساساً این تریبون‌ها نباید به این دسته از مباحث ورود کند که می‌تواند پیامدهای خطیری برای کشور در پی داشته باشد و این نباید به یک رویه تبدیل شود. ضمن اینکه آن‌ها کارشناس این موضوع هم نیستند و باید موضع‌گیری در این ‌باره را به دستگاه کارشناس اصلی واگذار کنند. اتخاذ مواضع آن چهار ائمه جمعه و به دنبال آن برخی از مقامات محلی مثل رئیس دانشگاه آزاد تبریز یا فلان مقام اداری باعث آشفتگی شد. این‌ها با یک روایت مذهبی شیعی بود که گویی جمهوری آذربایجان چون مذهبشان تشیع است ما باید از آن‌ها در این جنگ حمایت کنیم. عرض کردم در جنگ جهانی اول روحانیت ما با هوشیاری و آگاهی در این زمینه عمل کرد و خودش را درگیر این مناقشه نکرد. الآن که جنگ تمام شده تحولاتی که رخ می‌دهد حاکی از آن است که ما در این ارزیابی‌هایمان دقت لازم را نداشتیم. از طرفی گسترده شدن فعالیت دولت اسرائیل در منطقه قره‌باغ و در جمهوری آذربایجان به بهانه‌هایی که قبلاً حوزه نظامی بود و الآن حوزه‌های دیگر شده اضافه شده است. این یک تهدید مرزی و راهبردی محسوب می‌شود و هزینه‌هایی دربر دارد، به‌خصوص که برخی نیروهای سیاسی دولت اسرائیل در پی تحریکات قومی هستند که یکی از آن‌ها خانم شَفر است که در مسئله آذربایجان گاه‌وبیگاه کتاب منتشر می‌کند، مقاله می‌نویسد و در یکی دو هفته اخیر هم گزارش تازه‌ای راجع به مسئله قومی ایران منتشر کرده است. از این نظر باید جامعه ایران هوشیار باشد. نکته دوم تشدید رقابت با ترکیه و گسترش توسعه‌طلبی ترکیه در این منطقه است. به‌عبارت ‌دیگر از این منظر هم منافع ما می‌تواند کاملاً تحت تأثیر قرار بگیرد. اشاره کردم به موضوع انتقال انرژی دریای مازندران و به همین ترتیب انرژی جمهوری آذربایجان از طریق گرجستان دارد منتقل می‌شود. اگر از طریق مرز زنگه‌زور بتوانند این دالان را اشغال کنند، از طریق همین دالان نخجوان و جمهوری آذربایجان به هم متصل و راه ارتباطی ایران با ارمنستان قطع شود و ترکیه هم به باکو متصل شود عملاً افزون بر تهدید استراتژیک ایران، زیان هنگفتی به ایران وارد خواهد کرد، یعنی یک راه جدید انتقال انرژی تعریف می‌شود که کاملاً جایگاه ترانزیتی ایران را زیر سؤال خواهد برد و تضعیف خواهد کرد. ضمن اینکه از منظر راه ابریشم هم اگر برای توسعه تجارت به آن نگاه کنیم برای ما ضررهایی را در پی خواهد داشت و از همه مهم‌تر نفوذ راهبردی ترکیه است که قصد ترکیه به قول خودشان برای متصل کردن جهان ترک بنا به ادعای پان‌ترک‌های ترکیه یعنی آمدن ترکیه در کل قفقاز و از آنجا از طریق دریای مازندران به کشورهای آن‌سو یعنی ترکمنستان و قزاقستان و قرقیزستان و امثالهم به سمت چین است. همه این‌ها می‌تواند نگرانی‌های بزرگ‌تری را دامن بزند، به‌خصوص که ترکیه در کل افغانستان و به‌ویژه در میان ازبک‌های افغانستان هم سرمایه‌گذاری گسترده‌ای کرده، در ترکمنستان هم در آسیای مرکزی سرمایه‌گذاری گسترده کرده، همه این‌ها می‌تواند پیامدهای منفی برای منافع ملی ما داشته باشد. درنتیجه به نظر می‌آید یکی از مهم‌ترین رویکردهای آتی کشور باید دفاع تمام‌قد از تمامیت ارضی ارمنستان و ایستادن در مقابل هرگونه دست‌اندازی خارجی به خاک ارمنستان و جدا کردن بخش‌های مرزی ارمنستان از مرزهای ایران باشد. در این زمینه به نظر می‌آید دولت ایران باید بسیار جدی، روشن و قدرتمند و بااقتدار از منافع ملی ایران دفاع کند. البته ضعف حاکم بر ساختار سیاسی کشور ارمنستان، تشتت و اختلافات عمیق نیروهای سیاسی و بی‌ثباتی در آنجا موجب شده این جامعه کوچک که به لحاظ جمعیتی هم دارد کم‌جمعیت‌تر می‌شود، با بحران‌های بزرگی روبه‌رو شود و طبیعتاً اگر ارمنستان نتواند در این موقعیت به یکپارچگی و ثبات جدی برسد، ایران هم در این زمینه‌ها دچار مشکلاتی خواهد شد.

موقعیت این دالانی که قرار است ایجاد شود را به لحاظ جغرافیایی توضیح دهید. قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ اظهارات اخیر دولت امریکا در به رسمیت شناختن نسل‌کشی ارامنه در جنگ جهانی اول، تأثیری در معادلات منطقه دارد؟

هر دو نکته حائز اهمیت است: این دالان می‌خواهد بخش جنوبی نخجوان در کرانه مرزی در آن‌سوی ارس را به خاک اصلی جمهوری آذربایجان وصل کند. اولاً به لحاظ فاصله به باکو این دورترین مسیری است که می‌توان انتخاب کرد، یعنی اگر این دالان مثلاً در منطقه لاچین بود در میانه منطقه قره‌باغ طور دیگری بود، یعنی فاصله باکو و نخجوان هم کمتر می‌شد، ولی معلوم است که فقط بحث اتصال نیست، بحث قطع هم هست، یعنی قطع ارتباط ارمنستان با ایران و اتصال جمهوری آذربایجان به نخجوان. اینجا معلوم است ترکیه منافعی را دنبال می‌کند، نکته دوم اینکه آیا چنین اقدامی بدون واکنش خواهد بود؟ قطعاً روسیه با توجه به پیمانی که با ارمنستان دارد نمی‌تواند در برابر این توسعه‌طلبی بی‌تفاوت باشد و نکته مهم دیگر بحث امریکا و کشورهای غربی است. در دوره ترامپ روابط با ترکیه در مورد سوریه آسیب بسیاری دید و اقدام اخیر آقای بایدن هم روابط امریکا و ترکیه را بیش از پیش سرد کرده است. این هم نشانه‌ای از این است که در شرایط موجود، ترکیه اگر بخواهد کاری در این منطقه کاری انجام دهد دور از منطق و واقعیت خواهد بود و احتمالاً پیامدهایی هم برای دولت ترکیه داشته باشد. پس شرایط باکو و ترکیه مناسب نیست و مسئله و موضوع ساده‌ای نیست، مگر اینکه از طریق دیپلماسی بتوانند آن را انجام دهند. نمی‌دانیم در گفت‌وگوهای روسیه چه می‌گذرد و اساساً قرار است چه رخ دهد؟‌ آیا این دالان به معنای تصرف کل منطقه است، یعنی زنگه‌زور به خاک جمهوری آذربایجان اضافه شود یا اینکه نه این اشغالگری سرزمینی خواهد بود. ما فرض کنیم آنجا دالانی باشد که فقط شهروندان عادی از آن بروند. خوب این یک معنا دارد، اما یک جایی هم می‌شود افزون بر شهروندان عادی نیروی نظامی هم جابه‌جا شود این هم یک معنا دارد، معنای دیگر هم این است که حتی نیروی نظامی خارجی مانند نیروی ترکیه و دیگران هم می‌توانند در اینجا رفت‌وآمد کنند و به خاک جمهوری آذربایجان اضافه شده که این قطعاً با حقوق بین‌الملل و مناسبات بین‌المللی در تعارض است و ایران هم در این زمینه باید موضع روشن و راهبردی خود را طرح کند و آماده اقدام لازم باشد. در این زمینه مقامات ایران به‌صراحت گفتند مخالف هر نوع تغییر در مرزهای جغرافیایی کشورها هستیم. امیدواریم در این موقعیت هم کشورهای ترکیه و آذربایجان عاقلانه رفتار کنند و بدانند که اینجا هم پای روسیه و هم سایر کشورهای غربی به مناقشات منطقه بیشتر باز می‌شود و هم اینکه دولت ما هم به‌روشنی و صراحت دائماً تأکید کند ایران از حق خودش کوتاه نخواهد آمد و در برابر هر رویارویی با هدف تسخیر یا تصرف دالانی در مرزهای ایران و ارمنستان مخالفت خواهد کرد. رئیس‌جمهور آذربایجان گفته بود خیر اتفاقی برای ایران نمی‌افتد؛ مگر همین الآن مرزهای ایران و ارمنستان توسط نیروهای روسی کنترل نمی‌شوند؟ آن‌وقت هم ایران می‌تواند همچنان به ارمنستان از طریق این دالان رفت‌وآمد کند. این استدلال غلط و نادرستی است. نیروهای روسی در ارمنستان بنا به تقاضای دولت ارمنستان در آنجا مستقر شدند و هیچ کاری و هیچ نقشی در مدیریت تبادلات و مبادلات مرزی و سایر روابط ایران و ارمنستان ندارند، اما اگر این دالان به دست کشور ثالثی بیفتد آن‌وقت آن کشور مدیریت این دالان را بر عهده خواهد گرفت و ایران با این نوع ادعای ارضی با مقامات جمهوری آذربایجان نمی‌تواند همراه باشد. امیدواریم قفقاز به‌ویژه قفقاز جنوبی در آینده از این تنش‌ها رهایی پیدا کند و از طریق گفت‌وگو و راه‌های مسالمت‌آمیز مسائل باقی‌مانده بین این کشورها حل شود و شاهد جان باختن انسان‌ها و تنش‌ها در منطقه نباشیم.

در دوران ریاست‌جمهوری آقای خاتمی، آقای دکتر حبیبی معاون اول بود، ایران بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان بیشتر به ارمنستان نزدیک بود. روزنامه‌نگاری نوشته بود که ایران با ارمنستان ارتباط نزدیک دارد یا به ایران بابت آن انتقاد کرده بود. دکتر حبیبی خیلی ناراحت شد که این قضیه این‌گونه طرح شده که ایران مسلمان طرف ارمنی‌های مسیحی را گرفته است.

این مدعا چند معنا دارد. یک وقت معنای حمایت نظامی و اقتصادی و این‌هاست. هیچ شاهدی از اینکه ایران به ارمنستان کمک نظامی کرده باشد نیست، بالعکس رئیس‌جمهور آذربایجان گفته ایران به ما اسلحه داده، ولی ایران به ارمنستان اسلحه هم نداده است. صرفاً چون در دوره بعد از مشخص شدن رویکردهای ضد ایرانی در جمهوری آذربایجان از آن کشور حمایت نظامی حمایت نکردیم آن‌ها و گروهی از قوم‌گرایان افراطی در صفحات شمال غرب کشور سروصدای رسانه‌ای راه انداختند، به‌خصوص با محافل و نفوذی‌هایشان در ایران. تعدادی از پان‌ترک‌ها در دستگاه‌های مختلف ما نفوذ کرده‌اند، سر و صدا کردند که ایران از ارمنستان حمایت کرده، بدون آنکه بتوانند یک شاهد ارائه دهند. ایران هیچ حمایتی از ارمنستان به‌صورت عینی و عملی و عملیاتی نداشته، ولی با ارمنستان روابط باثبات و پایداری داشته، ولی جمهوری آذربایجان در کتاب درسی‌اش علیه ما می‌نویسد و علیه سرزمین و تمامیت ارضی ما، حتی به بچه‌های نسل جدیدش آموزش می‌دهد که شما در آرمان‌هایتان باشد ما باید یک روزی برویم و جنوب ارس را تصرف کنیم. از طرف دیگر گروه‌های ضد ایرانی را دعوت می‌کنند و جلسات متعدد در باکو تشکیل می‌دهند یا رسانه‌های ضد ایرانی می‌آیند در باکو تولید محتوا انجام می‌دهند. در این حال ایران از جمهوری آذربایجان حمایت نظامی هم بکند؟! طبیعتاً ایران نسبت به این موضوع نمی‌تواند بی‌تفاوت باشد، به‌خصوص اینکه حتی به پهپادهای اسرائیل اجازه دادند برای جاسوسی از نطنز بر فراز خاک ایران به پرواز دربیایند و این موضوع رسانه‌ای شد. همه این‌ها ایران را نگران می‌کند. البته در سال‌های اخیر روابط ایران و جمهوری آذربایجان خیلی بهتر شده است.

اینکه ما از ارمنستان حمایت می‌کنیم یک کانال یا دریچه‌ای نیست که با دنیای مسیحیت یعنی امریکا و غرب بخواهیم رابطه داشته باشیم؟

به نکته خیلی مهمی اشاره کردید. در سال ۹۵ پاپ سفری به ارمنستان داشت، رئیس‌جمهور ارمنستان آقای سرکیسیان در حضور پاپ نکته‌ای را گفت که روابط ایران مسلمان و ارمنستان مسیحی نمونه‌ای از روابط باثبات دو کشور با دو دین مختلف است، روابط مبتنی بر حسن هم‌جواری، روابط پایدار و مثبت که می‌تواند الگویی از همزیستی ادیان در سراسر جهان باشد، آن‌هم در دوره‌ای که افراطی‌گری در منطقه در حال رشد بود و قفقاز هم شاهد شکل‌گیری و فعالیت گروه‌های افراطی بود. اگر فرمایش شما را ملاک قرار دهیم، ما قطعاً با بقیه کشورهای مسیحی جهان و از کشورهای غربی هم می‌توانیم با رویکرد دفاع از منافع ملی همراه با عزت و حاکمیت ملی گفت‌وگوهایی در مسیر منافع ملی‌مان داشته باشیم.■

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط