بدون دیدگاه

تعارض منافع و تکنوکراسی

چند روایت از تکنوکرات‌های ایرانی

مهدی فخرزاده

انتشار فایل صوتی گفت‌وگوی سعید لیلاز با محمدجواد ظریف، موجی از واکنش‌ها در پی داشت. از «جناب خان» شخصیت تلویزیونی گرفته تا روضه‌خوان‌ها و سیاستمداران درباره ظریف سخن گفتند؛ گاهی در نقد نظام و گاهی در دفاع از تکنوکراسی و گاهی به طعن. ماجرای ظریف از یک نظر بدیع است؛ در ایران کمتر پیش آمده تکنوکرات‌ها زمانی که بر مسند قدرت‌اند با مردم سخنی گفته باشند. آن‌ها اگر چیزی بگویند، پس از برکناری باید آن را شنید. گاهی هم چیزی نمی‌گویند که در آن صورت باید از لابه‎لای برگ‎های تاریخ حرف‎ها و تجربه‎هایشان را جست. فایلی که در نفوذ و گستردگی فضای مجازی و شاید کم‌دقتی در نگهداری افشا شد، گفته‌های ظریف برخی از گمانه‌زنی‌ها درباره مناسبات قدرت در ایران را به روی پرده آورد. مناسباتی که در آن عرصه سیاست ایران به دو سویه پنهان و پیدا تقسیم می‌شود. تکنوکراسی در ایران سرنوشت چندان خوبی نداشته است. از امیرکبیر و قائم‌مقام گرفته که قصد داشتند در ساختار فرسوده قاجار تحول ایجاد کنند تا تیم تکنوکرات دهه ۴۰ ایران و کسانی چون ابتهاج، عالیخانی، یگانه و کیان‎پور همه با یک دیوار سخت برخورد کردند: تعارض منافع با نهادهای قدرتمند و غیردموکراتیک.

انقلاب ایران در بدو امر با تضاد تخصص و تعهد، تکلیفش را با تکنوکراسی مشخص کرد، اما در تمام دوران پس از جنگ، بجز هشت سال احمدی‎نژاد تیمی از تکنوکرات‌های مسلمان مدیریت میانی را در دست گرفتند. پهلوی‌ها نیز که مدعی نوسازی ایران بودند نسل‎های مختلفی از تکنوکرات‎ها را به کار گرفتند و فرصت‎های بسیاری برای توسعه پیش آمد، ولی موانع بسیاری در مسیر ایجاد شد. در این مجال در پی پاسخ به این پرسش هستیم که چگونه دست تکنوکراسی در اصلاح ایران ناکام بود.

توسعه زیر چکمه

سه سال از کودتا می‎گذشت و مجلس پنجم در حال تبدیل شدن به محملی برای تکمیل پروسه قدرت‎یابی سردارسپه بود. در جمع نمایندگانی که زمینه حکومت پهلوی را چیدند، سرداری تحصیلکرده و مسلط به چند زبان خارجه از خراسان حضور داشت که هرچند تحصیلات نظامی در روسیه دیده بود، اما در نظامی‎گری چندان خوشنام نبود. ازجمله سوابقش، اعدام دکتر حشمت و دمیدن در آتش جنگ‎های گیلان بود. مجلس به اعتبارنامه او ایراد داشت. بخشی از ایرادها به زن‌بارگی و شرب‌خمر او بود که دلیل قانع‌کننده‌ای محسوب نشد، اما ایراد مهم دیگر فرماندهی قشون خراسان بود. این ایراد نیز با شهادت مشکوک والی خراسان مبنی بر استعفای تیمورتاش برطرف شد تا او همچون سه دوره پیشین در مجلس حضور یابد، هرچند با رویکردی متفاوت. در دوره‌های پیش، او به جریان‌های اعتدالی و کسانی چون مرحوم مدرس نزدیک بود (عاقلی‌، ۱۳۷۰). کارنامه تیمورتاش چهل‌ساله تا آن زمان نکات مثبت و منفی بسیاری داشت. او در گیلان در حال مستی فرمان اعدام چند روستایی را داده بود که هیچ ارتباطی با جنبش جنگل نداشتند، اما در کرمان منشأ خیرات شده بود. مجلس پنجم، فاتحه حکومت قاجار را خواند و سردارسپه، قدرت بلامنازع ایران شد. در به قدرت رسیدن رضاخان، تیمورتاش، نصرت‎الدوله فیروز فرمانفرما و داور نقش فراوانی داشتند. اصلاحات رضاشاه نیز بسیار وابسته به این افراد بود. از میان این سه دوست، فیروز نیز همچون تیمورتاش، شاهزاده‎ای عیاش بود. او واسطه قرارداد ۱۹۱۹ بود و گویا از ترس رشوه ۱۶۰ هزار پوندی این قرارداد که به جیب زده بود به انگلستان سفر نمی‎کرد (آبراهامیان، ۱۳۸۹). در این میان، داور وضعیت متفاوتی داشت. جوانی تحصیلکرده ولی بی‌شهرت و بی‌پول و البته جاه‌طلب. این سه تأثیرگذارترین مردان در توسعه رضاخانی بودند. در دوران پهلوی اول زیربنای نوعی از نوسازی در ایران ریخته شد که نیکی کدی (۱۳۶۹) آن را «نوسازی از بالا» می‌داند. «درآمد حاصله از مالیات‎های سنگینی که روی شکر و چای وضع گردیده بود، برای سرمایه‌گذاری در امر ایجاد یک خط آهن ذخیره گردید. در سال ۱۹۲۵ [۱۳۰۴] برای همه زمین‎ها مالیات واحدی وضع گردید،… در طول حکومت رضاشاه قوای مسلحه آن‌قدر مدرن و وسیع بودند که بتوانند اقتدار حکومت را حفظ نمایند، … اصلاح نظام اداری در سال ۱۹۲۶ منجر به ایجاد یک سیستم اداری جدید که برای ورود به آن حداقل تحصیلات لازم بود گردید… رشد ارتش و دیوانسالاری به مدنیت و شهرنشینی مردم کمک نموده و بر جمعیت تهران به مقدار معتنابهی افزود» (کدی، ۱۳۶۹). به تعبیر آبراهامیان (۱۳۸۹) در این دوره ارتش ۱۰ برابر و بروکراسی ۱۷ برابر رشد کرد. همچنین دوره کودکستان برای کودکان طراحی شد و در آخرین سال حکومت رضاشاه ۱۵۰۰ کودک از کودکستان بهره می‎بردند. در طول حکومت رضاشاه مدارس ابتدایی از ۸۳ مدرسه در سطح کشور به ۲۳۳۶ مدرسه رسید و ۲۱۰ هزار دانش‌آموز ابتدایی ازجمله ۴ هزار دختر در آن‌ها درس می‎خواندند. این آمار در ابتدای دوره رضاشاه تنها ۷ هزار نفر پسر بود. به میزان بهره‎مندی از تحصیل باید ۲۱ هزار دانش‎آموز دوره دبیرستان در سال تحصیلی ۱۳۱۹-۱۳۲۰ را نیز افزود که این عدد در سال تحصیلی ۱۳۰۲-۱۳۰۳ تنها ۵ هزار نفر بود (آبراهامیان، ۱۳۸۹). نظام حقوقی از دیگر عرصه‎هایی بود که به‎طور جدی توسط داور و فرمانفرما نوسازی شد و روزگار آن‌گونه پیش رفت تا فرمانفرما از نخستین زندانیان «زندان قصر» شد. زندانی که خود ساخته بود و گفته می‎شود مدرن بودن و تمیز بودن زندان نزد همبندانش برایش افتخارآمیز بوده است. تشکیل انجمن میراث ملی به همت تقی‎زاده، تیمورتاش، مشیرالدوله، مستوفی‌الممالک و فیروز فرمانفرما نیز تحول بزرگی بود و این انجمن یک موزه دولتی، کتابخانه ملی و شماری آرامگاه برای مفاخر کشور ازجمله فردوسی بنا کرد (همان).

درواقع طراحان و مهندسان چنین ساختاری، بیشتر تکنوکرات‌های تحصیلکرده‎ای بودند. رضاشاه به مرور نسبت به تمام این افراد مظنون شد و بسیاری از تکنوکرات‎ها ازجمله داور، فیروز و تیمورتاش به کام مرگ فرورفتند. به این لیست باید سردار اسعد بختیاری و بسیاری دیگر را نیز افزود. برخی که اقبال بیشتری داشتند چون فروغی و تقی‎زاده نیز طرد شدند و از مدل «دیکتاتور مصلح» که مدل مدنظر روشنفکران آن دوره برای حکومت رضاشاه بود به مرور دیکتاتوری‎اش باقی ماند که آن هم به اشاره‎ای فروریخت. داور معتقد بود توسعه اقتصادی و ساخت زیرساخت‌هایی چون مدرسه و راه‎آهن بر هر چیزی اولویت دارد. برای ساخت این زیرساخت‎ها نیز تنها یک راه وجود دارد: «ایرانی به میل آدم نخواهد شد و سعادت را بر ایران تحمیل باید کرد» (داور به نقل از بیات، ۱۳۷۲). او رضاخان را تنها کسی می‎دانست که قادر است این کار را کند. راه توسعه ایران با رویکرد داور و دیگر تکنوکرات‌های پیرامون رضاخان، از زیر چکمه‎های رضاخان می‎گذشت. او معتقد بود بی‌هیچ ترس و واهمه‎ای باید توسعه را به ایران تحمیل کرد «نه باید از هتاکی ترسید، نه به تمنا گوش داد، نه به زاری و ندبه ترحم کرد». فقط زور کارساز است. سالیان سال حکومت استبدادی «…روح این ملت را قسمی معتاد به زور کرده است که اگر [بدون] تازیانه و تبعید و حبس و هزار دلیل برایش اقامه دعوا کنی یک ذره اثر نخواهد کرد» (بیات، ۱۳۷۲).

رضاشاه به روایت کسروی با وجود خدمات بسیاری که داشت اصول مشروطه را نادیده گرفت، قوانین اساسی را به سخره گرفت، ارتش را به سازمان کشوری و مدنی ترجیح داد، رهبران مترقی را کشت، پول و ثروت انباشت و از همه بدتر فرهنگ فساد را در جامعه ترویج داد (کسروی به نقل از آبراهامیان، ۱۳۸۹). این‌ها همان جاهایی هستند که منافع جریان‎های ذی‌نفع با مبانی تکنوکرات‎ها مقداری به تعارض می‎خورد. بدین ترتیب نخستین تجربه همکاری تکنوکراسی و خودکامگی با حذف تکنوکرات‎ها پایان یافت. هرچند این همکاری پیامدهای مثبتی برای ایران داشت، اما پیامدهای منفی توجیه خودکامگی توسط تکنوکراسی، در ذهن مردم باقی ماند.

رضاشاه اراده کرده بود هر تحولی را فقط به نام خودش ثبت کند. او نمی‎خواست نامی در کنار نام خودش باشد و همین اراده بود که تجربه تلخ «دیکتاتور مصلح» را در ایران رقم زد. با سقوط رضاشاه باز هم فروغی از ترس فروپاشی ایران توانست سلسله پهلوی را حفظ کند و فرزند رضاشاه را به قدرت رساند.

پسر با نشان از پدر

با ترفند فروغی، محمدرضای جوان جانشین رضاشاه شد. او نیز چون پدر به تکنوکرات‎ها علاقه نشان می‎داد. جامعه تحت فشار روزگار رضاشاه که در آن دانشگاه و مدرسه ایجاد شده بود، با مطالبات فراوانی وارد دوران پس از اشغال شد. فضای باز سیاسی نسبی در آن دوران به جریان‎های مختلف مجال و میدان داده بود. حزب توده در این میان رشد عجیبی پیدا کرده بود و در عرض همان سال‌های اول پس از سقوط رضاشاه در بسیاری از نقاط ایران دفتر ایجاد کرده بود و اعضای بسیاری گرفته بود. ملی‎ها و لیبرال‎ها نیز جریان‌های مربوط به خودشان را داشتند. سازمان مذهب نیز از آنجا که با زندگی مردم تنیده شده بود و اقدامات زورگویانه رضاشاه نتوانسته بود آن را از بین ببرد، آرام سر برمی‌آورد. مصدق با دولتی که خواستار اصلاح حکومت و اجرای قانون اساسی بود بر سر کار آمد. مصدق می‎خواست شاه سلطنت کند، نه حکومت؛ آنچه قانون مشروطه به آن تأکید داشت.

شاه جوان بسیار وفادار به سنت پدر بود و مصدق را تاب نیاورد و با کمک غرب، بخشی از روحانیت، بخشی از نظامیان و اراذل و اوباش دست به کودتا زد. آبراهامیان (۱۳۸۹) معتقد است این کودتا با از بین بردن همه جریان‌ها فضا را برای جریان‌های مذهبی بی‎رقیب کرد. این جریان بی‎رقیب بعدها انقلاب را رقم زد.

پس از کودتا شاه بدهکار کسان بسیاری شده بود. فضل‌الله زاهدی که رهبری میدان در کودتا را بر عهده داشت، نخستین نخست‎وزیر شاه پس از کودتا شد. زاهدی مدعی بود تاج‎بخش شاه بوده است و شاه این گزاره را نمی‌پسندید. زاهدی کنار گذاشته شد. شاه که از مخمصه مصدق خلاص شده بود و مدعی نجاتش از دست مصدق هم کنار زده بود، برای حل مشکلات مملکت، همچون پدر دست به دامان تکنوکرات‎ها شد.

سال ۱۳۳۳ ابوالحسن ابتهاج به ریاست سازمان برنامه و بودجه منصوب شد. ترمیم ساختار برنامه و بودجه و جلوگیری از فساد فزاینده ازجمله خدمات ابتهاج بود. مدت‌ها بود سازمان برنامه بی‎ثبات بود و ابتهاج نسبت به پیشینیان خود ثبات خوبی داشت و چهار سال در این مسند بود. جایگاه علمی او اجازه نمی‎داد که در مقابل برخی از فرمایشات ملوکانه نقد نداشته باشد. ابتهاج در مقابل بودجه نظامی شاه ایستادگی می‎کند و از شاه می‎خواهد که پول نفت را تمام و کمال صرف توسعه کند. نقدهای ابتهاج کار دستش داد و مدتی پس از استعفا، طعم زندان هم کشید. وضع ملتهب جامعه نیازمند اصلاحات بیشتری بود. برنامه شاه برای خلاصی از وضعیت بحرانی کشور «انقلاب سفید» نام گرفت. برنامه‎ای که گفته می‎شود توسط امریکا به شاه ارائه شد. بنا به روایت میلانی (۱۳۸۴) سال ۱۳۳۷ سیا به این نتیجه رسیده بود که شاه از تصمیم‎گیری درباره اصلاحات اجتماعی عاجز است. ایران موقعیتی بسیار مهم در جنگ سرد داشت و از این‎رو آن‌ها تصمیم گرفتند اصلاحاتی برای نوسازی ایران انجام شود که در این اصلاحات قدری هم از قدرت شاه کاسته می‎شد. برای اینکه این کاهش قدرت خطر امنیتی ایجاد نکند، ساواک تأسیس شد. اصلاحات با دولت امینی شروع شد. امینی که تعلقات ملی نیز داشت کار را با ژست نوگرایانه و انقلابی شروع کرد. از میان وزرای او چهار نفر به حزب توده نزدیک بودند، ازجمله حسن ارسنجانی که موتور اصلاحات ارضی بود. انقلاب سفید شروع شد. شاه نمی‌خواست تحولات کشور به نام کسی جز خودش رقم بخورد. عمر دولت امینی هم دوام زیادی نداشت و ادامه کار را به دست کسی سپرد که معتقد بود شاه بیش از حد برای مردم ایران بزرگ است! اسدالله علم به نخست‌وزیری رسید. با شروع اصلاحات اعتراض‎هایی شروع شد. جامعه پس از کودتا، هنوز ملتهب بود. او با این توهم که معمار تمدن نوین ایران است در همه امور دخالت می‎کرد. ارتشبد جم درباره این دخالت‎ها می‌گوید شاه حتی در مرخصی یک افسر هم دخالت می‌کرد (سحابی، ۱۳۸۸). او برای کارگزاران خودش هم ارزشی قائل نبود. اسدالله علم در خاطراتش اشاره می‎کند که چگونه شاه با هویدا پس از سال‎ها خدمت برخورد تحقیرآمیز کرد و او را مدت‌ها پشت در برای ملاقات نگه داشت (همان).

با آغاز دهه ۴۰، از زمان دولت علم، به توصیه شاه تحلیلگر جوان اقتصادی که با ساواک همکاری می‎کرد به وزارت رسید. همراه او دکتر محمد یگانه، دکتر کیان‎پور، دکتر نیازمند و بسیاری دیگر وارد ساختار دولت شدند. بنا به روایت نیازمند، آن‌ها روزهای پنجشنبه جلسه‌ای داشتند که برای صدور پروانه‌های صنعتی تصمیم می‌گرفتند. از دل این جلسات صنایع ایران در آن دوران برنامه‌ریزی شد. درآمدهای ایران از سال‌های پایانی دهه ۴۰ رو به افزایش گذاشت. مقاومت تیم دولت در مقابل برخی از سفارشات اطرافیان شاه برای ثبت پروانه‌های صنعتی گویا زمینه دلخوری شاه از عالیخانی شده بود. عالیخانی برکنار شد و دیگر همکاران او نیز تا جایی که مورد غضب آریامهری واقع نمی‌شدند در مسندهای مختلف باقی ماندند.

اسب خودکامگی شاه، پس از شوک نفتی بیش از پیش رم کرد و سرانجام خودش نیز زمین خورد. محمدرضاشاه مانند پدرش ثابت کرد تکنوکراسی حداقل در ایران با خودکامگی همخوان نیست. در روزهای منتهی به انقلاب، شاه حتی بسیاری از دوستانش را از دست داده بود. مردم نیز از او به‌شدت بیزار شده بودند. خاطرات کارگزاران پهلوی نشان می‌دهد او بجز عده‎ای مجیزگو، کسی را برای خود باقی نگذاشته بود.

موج انقلاب

با وقوع انقلاب ۵۷، سرنوشت تکنوکراسی هم دچار چالش شد. انقلابیون از همان ابتدا تکنوکراسی را برنمی‌تابیدند. دولت بازرگان که به دنبال حرکت آرام بود چندان دوام نیاورد. تضاد «تعهد و تخصص» مطرح بود و سنگینی به نفع کسانی بود که موافق تعهد بودند. در دوران جنگ، بخشی از کارشناسان و تکنوکرات‌ها، مهار برخی از نهادها ازجمله سازمان برنامه و سازمان صنایع ملی را در دست گرفتند. با پایان جنگ، بخشی از انقلابیون که در دوران جنگ تجربه اندوخته بودند، مهار اقتصاد و سیاست را بر عهده گرفتند. عملکرد این تیم اگرچه در حوزه اقتصاد فاجعه‌بار بود، اما در سیاست خارجه تجربه‌های مثبتی برجای گذاشت. این تجربه‌ها در دوران خاتمی تکرار شد و در حوزه اقتصاد نیز با اصلاحاتی همراه شد. مدیریت فاجعه‎بار اقتصاد و سیاست در دوران احمدی‌نژاد، با حذف این تکنوکرات‌ها تحقق یافت و دولت روحانی نیز پا جای پای تجربه تکراری هاشمی گذاشت. گفتن از وضعیت سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی دولت روحانی موضوع این بحث نیست و برخلاف تکنوکرات‌های دهه ۴۰، تکنوکرات‌های نوظهور فضای ایران تجربه خوبی از خود به‌جای نگذاشتند، اما در سیاست خارجه، این دولت دستاوردهای بسیار مثبتی داشت. برجام و بازسازی مناسبات بین‌المللی ایران حاصل فعالیت تیم تکنوکرات وزارت امور خارجه در دوران روحانی بود هرچند این رشد ناموزون ممکن بود چشم‌اندازی برای توسعه و رشد ایجاد نکند. فایل ظریف نشان می‌دهد که همان‌طور که در دوران شکوفایی اقتصادی، تعارض منافع و سیاست‌های ناهماهنگ و قدرت‌های فراتر از چارچوب قانون کارشناسان را کنار می‌زد، حالا هم گویی در حوزه سیاست خارجه نوعی از تعارض منافع جریان دارد.

به هر حال امروز به نظر می‌رسد این مدل از تکنوکراسی موانع سختی در برابر خود دارد. موانعی که بخشی از آن را در واکنش به فایل صوتی ظریف می‌توان دید.■

منابع:

آبراهامیان، یرواند، ۱۳۸۹، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، نشر نی، تهران.

بیات، کاوه، ۱۳۷۲، «اندیشه سیاسی داور و تأسیس دولت مدرن در ایران»، فصلنامه گفتگو، شماره ۲ صفحات ۱۱۶ تا ۱۳۳.

خواجه‌نوری، ا، ۱۳۵۷، بازیگران عصر طلایی، نشر سازمان انتشارات جاویدان.

سحابی، عزت‌الله، ۱۳۸۸، «سقوط شاه از نگاه کارگزاران محمدرضاشاه»، نشریه چشم‌انداز ایران، شماره ۶۰.

عاقلی، باقر، ۱۳۷۰، مشاهیر رجال، نشر گفتار.

عاقلی، باقر، ۱۳۸۰، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، جلد اول، نشر گفتار با همکاری نشر علم، تهران.

عاقلی، باقر، ۱۳۸۰، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، جلد دوم، نشر گفتار با همکاری نشر علم، تهران.

میلانی، عباس، ۱۳۸۴، معمای هویدا، چاپ پانزدهم، نشر اختران، تهران.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط