آیا محمد بنسلمان در همکاری با کاخ سفید به دنبال مبارزه با افراطگرایی است یا صرفاً میخواهد تمام قدرت را تصرف کند؟
نویسنده: دکستر فیلکینز
منبع: نیویورکر
تاریخ: ۹ آوریل ۲۰۱۸
برگردان: هادی عبادی
چند روز پس از اینکه دونالد ترامپ دوره ریاستجمهوری خود را آغاز کرد، جرد کوشنر در حال تصمیمگیری برای تغییر شکل خاورمیانه بود. ترامپ در دوران کمپین تبلیغاتی خود قول تغییر شکل فراگیر خاورمیانه را داده بود. استیو بنن، ایدئولوگ و دستیار ارشد ترامپ در آن زمان، اخیراً به من گفت، «طرح ما نابودی بود و نه صرفاً کاهش قدرت داعش در عراق و سوریه، عقب راندن ایرانیها و وادار کردن دولتهای حاشیه خلیج فارس به توقف تأمین مالی اسلام افراطی». بنن گفت ابتکارات مربوط به خاورمیانه یکی از معدود مواردی بود که من و جرد کوشنر درباره آن توافق داشتیم.
کوشنر، داماد ترامپ، مسئول سیاست در این منطقه شد. او در سیوششسالگی هیچ تجربهای در دیپلماسی یا سیاست خاورمیانه نداشت. او اکثر عمر خود را به مدیریت پروژههای املاک در نیویورک و نیوجرسی و اداره نشریه آبزرور گذرانده بود که تأثیر آن در حال کاهش بود، اما یکی از مقامات ارشد نظامی سابق که با کوشنر کار میکرد به من گفت او حین عمل در حال افزایش دانش خود است. این مقام گفت: «او در این زمینه کارشناس نیست. دانش او از گفتوگو با افرادی بهدست آمده که در آن نقطه از جهان اقدامات مهمی انجام دادهاند. میتوانید کتابهای زیادی بخوانید، اما هیچگاه به دانشی نرسید که از گفتوگو با افرادی مانند کیسینجر یا پترائوس بهدست میآید.»
کوشنر در اتاق کنفرانس در کاخ سفید با افرادی از شورای امنیت ملی دیدار کرد. همان مقام سابق نظامی گفت: «ما نقشه را باز کردیم و موقعیت را ارزیابی کردیم». آنها در ارزیابی منطقه به این نتیجه رسیدند که قسمت شمالی خاورمیانه را به ایران باختهاند. حزبالله، نیروی نیابتی ایران، دولت لبنان را کنترل میکرد. ایران در سوریه بشار اسد را از فاجعه نظامی حفظ کرده بود و از آینده سیاسی بشار اسد پشتیبانی میکرد. دولت در عراق ظاهراً طرفدار امریکا بود و درواقع تحت تسلط تهران بود. آن مقام به من گفت: «فکر کردیم اکنون چه کاری میتوانیم بکنیم. متحدان اصلی ما در منطقه، اسرائیل و عربستان سعودی بودند. نمیتوانستیم بدون عربستان در خلیج فارس موفق شویم.»
این امر به این معنی بود که رویکرد مورد حمایت اوباما معکوس شود. اوباما برخلاف رؤسای جمهور پیش از خود به سیاستهای واپسگرایانه داخلی عربستان، رفتار آنها با زنان و موضع تهاجمی آنها نسبت به ایران اعتراض کرده بود. اوباما امید داشت در عمل نوعی توازن میان ریاض و تهران بهوجود آید. او در مارس ۲۰۱۶ به جفری گولدبِرگ، روزنامهنگار، گفت وضعیت بیثبات خاورمیانه ما را وادار میکند، هم به دوستان خود و هم به ایرانیها بگوییم لازم است نوعی صلح موقت ایجاد کنند. ترامپ و کوشنر اساساً چنین تنشزدایی را نمیخواستند. همان مقام به من گفت: «قصد داشتیم هر اقدامی که لازم بود برای تقویت رابطه خود با سعودیها انجام دهیم.» بالاتر از همه این امر بهمعنی شکلگیری اتحاد جدیدی با محمد بنسلمان، جانشین ولیعهد سعودی بود.
اگرچه بنسلمان تنها سیویک سال سن داشت، یکی از قدرتمندترین افراد در پادشاهی سعودی بود. او فرزند پادشاه فعلی، وزیر دفاع، رئیس کمیتهای که طراحی اقتصاد عربستان را برعهده داشت و نفر دوم در مسیر رسیدن به مقام سلطنت بود. بنسلمان در کشوری که برای مدت طولانی پادشاهان سالخورده ادارهاش میکردند، فردی جوان و جاهطلب بهشمار میآمد. او میخواست عربستان را از اعتیاد تحملناپذیر به نفت رهایی بخشد و اقتصاد آن را متنوع سازد. او قول داد به این وضعیت طولانیمدت در سیاست داخلی عربستان پایان دهد که در آن، خاندان سلطنتی و شاهزادگان فراوان آن با اجازه دادن به اپوزیسیون سیاسی؛ یعنی اسلامگرایان افراطی برای گسترش عقاید خود و حتی انجام اقدامات تروریستی در خارج کشور با آنها مصالحه میکردند. این پرسش برای بسیاری از تحلیلگران در سراسر جهان مطرح بود که آیا او نماینده اصلاحات بود یا صرفاً از زبان اصلاحات برای تحکیم قدرت خود بهره میبرد. از زمانی که کوشنر درگیر پیچیدگیهای سیاست در خاورمیانه شد، او و بنسلمان گفتوگوهای خود را از طریق تلفن و ایمیل آغاز کردند. یکی از مقامات سابق امریکا که گاهی اوقات بنسلمان را میبیند در این باره گفت: «آنها خیلی سریع صمیمی شدند. آنها درباره جهان یکسان میاندیشند و خود را در مورد امور مالی حوزه تکنولوژی باتجربه میدانند. کوشنر این تماسها را با سه سفر به ریاض ادامه داد. این دو نفر تقریباً تا طلوع آفتاب بیدار ماندند و درباره آینده کشورشان صحبت میکردند.»
همانطور که کوشنر هم میدانست بنسلمان درگیر نبرد کثیفی در مورد جانشینی سلطنت بود، امری که مقامات امنیتی امریکا هشدار داده بودند ممکن است به بیثباتی در پادشاهی سعودی بینجامد. بنسلمان ایدههای خاص خود را درباره چگونگی بازسازی خاورمیانه داشت؛ اما بنن به من گفت پیامی که او و کوشنر میخواستند ترامپ به رهبران منطقه منتقل کند این بود که وضعیت فعلی باید تغییر کند و هرچه تغییرات در مناطق بیشتری اتفاق بیفتد، بهتر است. بنن گفت: «ترامپ به آنها گفت ما از شما حمایت میکنیم اما از شما انتظار عمل داریم». به نظر نمیرسید هیچکس بیشتر از جانشین ولیعهد سعودی مشتاق شنیدن این پیام باشد. همان مقام نظامی سابق به من گفت: «لازم بود عامل تغییر را بیابیم. اینجا بود که محمد بنسلمان به عرصه آمد. میخواستیم پذیرای او بهعنوان عامل تغییر باشیم».
وقتی محمد بنسلمان در ریاض در حال بزرگ شدن بود به همراه پنج برادرش و مادرش «فهده» که یکی از چهار زن پدرش بود، در مجتمعی از کاخها زندگی میکرد (هریک از زنان کاخ مخصوص به خودش را داشت). اکثر کودکی او در حالی گذشت که سلمان پدر او حاکم ریاض بود و پادشاه محتمل آتی محسوب میشد. پنجاه نفر شامل خدمتکاران مرد و زن، باغبان، آشپز و راننده برای آنها کار میکردند. کارکنان این کاخ هر روز شاهزاده جوان را به آموزشگاه معتبری میبردند که «مدارس ریاض» نامیده میشد. گاهی اوقات کارکنان کاخ در تعطیلات آخر هفته، او و همکلاسیهایش را به صحرا میبردند که آنها چادرهای بزرگ بر پا کنند و زیر ستارهها آتش بزرگی روشن میکردند. همشاگردیهایش دور او جمع میشدند، در وصف او شعر میگفتند و او را بهعلت پشتیبانی از این جشن، «کریم» -بخشنده- خطاب میکردند. محمد بنسلمان جوان از این تحسین رضایت داشت، بهویژه اگر تحسینکننده فرزند یکی از خانوادههای بهتر در ریاض بود. محبوب محمد که یکی از کارکنان یکی از پسرعموهای بنسلمان بود، به من گفت: «او با همه رفتار مناسبی داشت، اما حتی در آن زمان هم جایگاه افراد مختلف را مدنظر داشت. شاهزاده سلمان همیشه میدانست فردی خاص است.»
با وجود این به این علت که مسیر جانشینی پادشاهی سعودی تا حد زیادی نامشخص بود، آینده حتی برای سلمان جوان نیز تیره بهنظر میرسید. پادشاهی عربستان سعودی را که یکی از طولانیترین سلسلههای پادشاهی دنیا محسوب میشود شش برادر، که همگی پسران شاه عبدالعزیز السعود بودند، از سال ۱۹۳۵ اداره میکنند. عبدالعزیز چهره محوری در دوران مدرن عربستان سعودی است که پس از یک سلسله جنگها، این پادشاهی را در سال ۱۹۳۲ متحد کرد. او در دهه ۴۰ میلادی مجوز استخراج نفت در مقیاس وسیع را با شرکتهای غربی صادر کرد و پس از ملاقاتی با فرانکلین روزولت در ناوشکن امریکایی در دریای سرخ، پیمانی با ایالاتمتحده بست که تاکنون برقرار است. سعودیها دسترسی به نفت را تضمین کردند؛ در عوض، امریکاییها امنیت عربستان را در برابر دشمنان خارجی تضمین کردند.
عبدالعزیز حداقل با ۱۳۵ دوشیزه ازدواج کرد و دستکم ۴۲ پسر و ۵۵ دختر داشت. از زمان مرگ او در سال ۱۹۵۳، جانشینی بر اساس ارشدیتِ منسوب به پدر تعیین شده است، به این معنی که برادر جوانتر پادشاه بر پسران پادشاه ارجحیت دارد. در سال ۲۰۱۵، پس از مرگ ملک عبدالله، سلمان برادر او به پادشاهی رسید، برادر جوانتر با نام مقرِن ولیعهد شد. مقرن آخرین بازمانده عبدالعزیز بود. همانطور که نسل پسران عبدالعزیز به پایان خود نزدیک میشد، تنشها بر سر اینکه چه کسی اولین عضو نسل بعد برای رسیدن به پادشاهی بود شدت میگرفت. اگرچه شاهان سعودی با استبداد تمام حکمرانی میکردند، بهطور سنتی اجماعی میان برادران شکلگرفته بود؛ در عوض، پسران آنها در پستهای کلیدی در حکومت فعالیت داشتند. هریک از صدها نوه عبدالعزیز این احساس را داشتند که میتوانند به پادشاهی برسند.
سلمان در طول ۴۸ سالی که بهعنوان حاکم ریاض منصوب شده بود، شهرتی بهعنوان حاکمی کارآمد و بیرحم کسب کرده بود. راشد خلیدی، استاد تاریخ دانشگاه کلمبیا، به من گفت: «او فرد خشن این خانواده بود و از هر کس پروندهای داشت». او در کمتر از یک سال پس از رسیدن به مقام پادشاهی، برادر خود را از ولیعهدی برکنار کرد و او را بازنشسته کرد. او محمد بننایف، برادرزاده خود را جانشین او کرد و پسر خود، محمد بنسلمان را به جانشینی ولیعهد منصوب کرد.
جابهجایی ولیعهد امری بیسابقه بود، اما بننایف از بسیاری از جهات انتخاب مناسبی برای این منصب بود. او سالها بهعنوان وزیر کشور فعالیت کرده بود. او پس از حملات یازده سپتامبر در سال ۲۰۰۱، نبرد شدیدی را با القاعده آغاز کرده بود که در این میان، نیروهای امنیتی او مظنونین را شکنجه میکردند و میکشتند. در سال ۲۰۰۹، این گروه با اعزام بمبگذار انتحاری برای کشتن بننایف انتقام گرفتند که نتیجه آن، آسیب به یک دست او و دردی دائمی بهعلت جراحات شد. بننایف ارتباطات نزدیکی با مقامات امریکایی برقرار کرد. مقام ارشد ضد تروریسم امریکا در دولت اوباما به من گفت: «او مسئول اصلی تمام اقدامات ضد تروریسمِ عربستان بود.» از نظر ملک سلمان، انتخاب نایف به این دلیل زیرکی سیاسی محسوب میشد که نایف فقط دو دختر داشت و انتصاب او خطر کمتری نسبت به دیگران داشت چراکه هیچکس در خانواده نایف نمیتوانست جانشین او شود.
انتخاب محمد بنسلمان به جانشینی ولیعهد، نوید ثبات کمتری میداد. او با ۲۹ سال سن، از بسیاری از رقبای خود جوانتر، اما بدون شک مورد علاقه ملک سلمان بود. جوزف وست فال سفیر امریکا در عربستان از سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۷ به من گفت هر زمانی که ملک سلمان، محمد بنسلمان را به فرد غریبهای معرفی میکرد با غرور خاصی میگفت: «او پسر من است». وست فال ویدئویی را از زمان نوجوانی محمد بنسلمان بهیاد میآورد که در آن، ملک سلمان به همراه دو پسرش، فیصل و محمد، از کارخانهای دیدن میکردند. فیصل که پانزده سال بزرگتر از محمد بنسلمان بود بدون توجه عبور میکرد درحالیکه محمد بنسلمان سؤال میکرد و دائماً یادداشت میکرد و ملک سلمان با لبخند تحسینآمیزی به او نگاه میکرد. وست فال درباره محمد بنسلمان گفت: «او همیشه در ملاقات مهم حضور داشت، هیچ وقت مداخله نمیکرد اما همیشه یادداشتبرداری میکرد. همان موقع فهمیدم که این شخص قرار است چیزی بیشتر از مشاوری ساکت برای پادشاه باشد.»
محمد بنسلمان این احساس را ایجاد میکرد که با آداب و رسوم غربی راحت است. او در ملاقات با زنان امریکایی دست میداد و به چشمان آنها نگاه میکرد، کاری که همه مقامات سعودی انجام نمیدهند، اما انگلیسی بنسلمان ضعیف است و او در میان نه برادرش بهطرز غیرمعمولی محدود به عربستان سعودی است. یکی از دوستان بنسلمان به من گفت: «او با برادرانش تفاوت دارد که چندین نفر از آنها در غرب تحصیل کردهاند و یکی از آنها از دانشگاه آکسفورد مدرک دکترا کسب کرده است. اگر شما با آنها صحبت کنید، میبینید اساساً نرمخو هستند. بنسلمان تندخوست و کاریزمای زیادی دارد».
همانطور که بنسلمان بزرگ میشد، گستاخانه از جایگاه خود استفاده کرد تا ثروت بیندوزد. بر اساس اظهارات افرادی که او را میشناسند، او در اوایل جوانی با یکسری از تجار ثروتمند دیدار کرد و از آنها خواست در صندوق سرمایهگذاری او سرمایهگذاری کنند. او در عرض چند هفته ۳۰ میلیون دلار جمعآوری کرد. یکی از دوستان او به من گفت: «او پسر ملک سلمان است. کسی نمیتوانست به او نه بگوید». بر اساس داستانی که در ریاض شایع شده بنسلمان از مقامی در اداره ثبت املاک خواست به او کمک کند تا ملکی را ضبط کند. پس از اینکه این مقام مسئول از چنین امری اجتناب کرد، پاکتی دریافت کرد که حاوی گلولهای در آن بود. این اتفاق باعث شد بنسلمان به نام «ابو رصاصا» یا «پدر گلوله» معروف شود. دوست بنسلمان گفت: «این داستان واقعی است. فکر میکنم بنسلمان فهمیده که آن روزها بسیار تند رفته و سعی کرده رفتارش را اصلاح کند». (یکی از سخنگویان سفارت عربستان این موضوع را انکار کرد، حتی از همکاری برای بررسی ادامه مقاله نیز اجتناب کرد و آن را سرشار از «شایعات قدیمی و نادرست» خواند.)
محمد بنسلمان علاوه بر انتصاب بهعنوان جانشینی ولیعهد به سمتهای دیگری منصوب شد که قدرت زیادی در سیاست داخلی و خارجی به او بخشید. او بهعنوان وزیر دفاع، رئیس شورای برنامهریزی برای اقتصاد پادشاهی و رئیس آرامکو، شرکت ملی نفت و رکن اصلی اقتصاد این کشور، منصوب شد. عربستان با سابقه هفتاد سال صادرات نفت به بزرگترین اقتصاد در خاورمیانه و دولت رفاهی تبدیل شده که مزایای آن شامل آموزش و خدمات بهداشتی رایگان به همراه یارانه در حوزههای غذا، برق و مسکن میشود، اما اقتصاد عربستان بهشدت وابسته به نفت است. این کشور تقریباً هیچچیز صادر نمیکند و تقریباً همهچیز، از غذا تا آب شیرین را وارد میکند. این دولت رفاه بر این اصل مبتنی است که قیمت نفت در سطوح تاریخی حداقل صد دلار در هر بشکه باقی بماند. اکنون قیمت نفت در حدود ۶۲ دلار در هر بشکه است و پیشبینی میشود کمتر هم شود. جِن استوارت، اقتصاددان انرژی، در نیویورک به من گفت: «اگر شما راننده اتوبوس عربستان باشید، پیشنهاد من این است هرچه زودتر از آن پیاده شوید.» مقام نظامی سابق حتی نظر سختگیرانهتری داشت: «با در نظر گرفتن روندهای فعلی، آنها در هفت سال آینده ورشکست خواهند شد.»
احتمالاً فشارهای اقتصادی بر عربستان سعودی بیشتر خواهد شد. نزدیک به ۷۰ درصد از جمعیت این کشور زیر سی سال سن دارند. دولت عربستان هر سال هزینه تحصیل ۷۰ هزار دانشجو را در ایالاتمتحده میپردازد. این دانشجویان در بازگشت به عربستان بهدنبال شغل خواهند بود و حداقل بعضی از آزادیهایی را مطالبه میکنند که در غرب از آن بهرهمند بودند.
محمد بنسلمان برای پاسخ به چنین مطالباتی برنامهای به نام «چشمانداز ۲۰۳۰» را برای تغییر در اقتصاد و جامعه عربستان طراحی کرد. او به کمک مشاورانی از شرکت مککینزی، اهداف قابلسنجشی را تنظیم کرد تا در دهه بعد محقق شوند. این نظم جدید، کارآفرینی، سرمایهگذاری خارجی و صنایع خصوصی شامل تجارت نفتی را تشویق میکرد. نیروی کار با افزوده شدن زنان و بیشتر شدن سازمانهای غیردولتی، افزایش خواهد یافت. محمد بنسلمان برای تبلیغ این طرح به چین، روسیه و امریکا سفر کرد که در آنجا با مدیران حوزه تکنولوژی همچون مارک زاکربرگ دیدار کرد. او در نشستی با سرمایهداران مهم در هتل فِرمونت در سنفرانسیسکو بیپرده درباره چشمانداز عربستان صحبت کرد. بر اساس اظهارات یکی از شرکتکنندگان، او چنین گفت: «در عرض بیست سال، استفاده از نفت را به صفر میرسانیم و انرژیهای تجدیدشدنی جای آن را میگیرند. بیست سال وقت دارم کشورم را در مسیر درست و بهسوی آینده هدایت کنم.» همان شرکتکننده گفت: «بهشدت تعجب کرده بودم. این نشست، پویاییِ استارتاپهای حوزه تکنولوژی را داشت.»
مناصب بنسلمان به او امکان داد به دنبال جاهطلبیهای مهارنشدنی خود باشد. وقتی اوباما در آوریل ۲۰۱۶ آخرین سفر خود را به عربستان انجام داد، او و ملک سلمان برای گفتوگو رو در رو نشستند، درحالیکه دستیاران آنها در اطرافشان حضور داشتند. مشاوران اوباما به این نکته توجه کردند که هر موقع رئیسجمهور امریکا صحبت میکرد، ملک سلمان که هشتادساله بود پیش از پاسخ مکث میکرد، درحالیکه بنسلمان که چند صندلی دورتر در سمتِ چپ او نشسته بود، در آیپد خود تایپ میکرد. وقتی کار بنسلمان تمام میشد، ملک سلمان از روی آیپد خود میخواند و به اوباما پاسخ میداد. مقام سابق در حوزه امنیت ملی به من گفت: «احتمال اینکه این امر تصادفی باشد بسیار ناچیز است».
اوباما در ملاقاتی دیگر به دستگیری وبلاگنویسهای بیگناه و اعدام معترضان شیعه انتقاد کرد و اظهار داشت چنین رویههایی، دفاع از سعودیها را در امریکا بسیار مشکل میکند. بر اساس اظهارات چندین مقام سابق امریکایی، بنسلمان ناگهان از صندلی خود بلند شد تا نارضایتی خود را به اوباما ابراز کند. همان مقام سابق در حوزه امنیت ملی گفت: «او ایستاد و گفت، شما درکی از سیستم قضایی ما ندارید، می توانیم برای شما جلسات توجیهی تشکیل دهیم. این اقدام او خیلی عجیب بود».
وقتی ملک سلمان، بننایف را به ولیعهدی منصوب کرد، بعضی از سعودیها فکر کردند پادشاه او را بهعنوان سرپرست منصوب کرده تا زمانی که بتوان بنسلمان را به این سمت منصوب کرد دولت را اداره کند. یکی از تحلیلگران برجسته سعودی به من گفت: «فکر نمیکنم ملک سلمان هیچوقت قصد داشت اقدامی انجام دهد که بننایف به پادشاهی برسد. فکر میکنم او تنها منتظر لحظهای بود که بنسلمان آماده این منصب شود»، اما بننایف چهرهای محبوب بود و اجتناب از انتخاب او در خاندان سلطنتی با مقاومت روبهرو میشد. ظاهراً بنسلمان و بننایف با هم بدون مشکل کار میکردند. بنسلمان بهدقت پروتکلهای سلطنتی را رعایت میکرد؛ گاهی اوقات او در ملاقات با رهبران خارجی برای صحبت از بننایف اجازه میگرفت. جوزف وست فال در سال ۲۰۱۶ از بنسلمان سؤالی در زمینه جانشینی پادشاه پرسید، درحالیکه وست فال فکر میکرد بنسلمان جانشین ملک سلمان میشود. بهگفته وست فال، بنسلمان پاسخ داد ما ولیعهد داریم و از لحاظ تاریخی ولیعهد به پادشاهی میرسد.
اگرچه تنشها افزایش یافت و بنسلمان اقداماتی کرد تا قدرت رقیب خود را کاهش ده تسلط بیچونوچرای او بر اقتصاد و مسائل نظامی به او امکان داد تا مسئولیتهای روزانه بننایف را کاهش دهد. او به اسم کارآمد کردن دولت، شورای مشاوران را که به بننایف پاسخگو بود منحل کرد و بننایف را از بسیاری از کارمندان متخصص خود محروم کرد. یکی از مقامات امریکایی که هنوز هم ارتباطاتی در منطقه دارد به من گفت: «درواقع بنسلمان دستورات را به اسم پادشاه امضا میکرد».
عربستان سعودی خود را در مرکز جهان اسلام میبیند: پادشاه بر اساس سنت «متولی حرمین شریفین»، اماکن مقدس در مکه و مدینه است، اما همانطور که بنسلمان قدرت بیشتری بهدست میآورد، از طرف همپیمانی در خارج از این پادشاهی به او کمک میشد: محمد بنزاید از امارات متحده عربی. بنزاید ولیعهد دبی، مهمترین امارت از لحاظ سیاسی از بین هفت امارت این کشور است. با درآمد ناشی از نفت و توسعه اقتصاد دبی، بنزاید که رهبر واقعی امارات محسوب میشود کمک کرده تا امارات متحده عربی بهنوعی به سنگاپورِ خاورمیانه تبدیل شود: ثروتمند، کارآمد و مستبد.
محمد بنزاید که پنجاهوهفتساله و خلبان سابق هلیکوپترهای نظامی است، ظاهراً رفتاری متواضعانه دارد و نقش خود را در خاورمیانه پنهان میکند. ریچارد کلارک، مشاور ضد تروریسم اوباما و جورج دبلیو بوش، به من گفت: «اگر با بنزاید صحبت کنید، او با صدای آرامی صحبت میکند و با مخاطب خود با احترام زیادی برخورد میکند». بنزاید در منطقهای با احساسات ضد امریکایی شدید بهشدت هوادار امریکا است. او میلیاردها دلار صرف خرید تسلیحات امریکایی کرده و طرفدار امتیازات ویژه برای امریکاییها در منطقه است. امارات متحده عربی در سال ۲۰۰۳، داوطلبانه نیروی کوچکی را برای کمک به نیروهای خارجی در افغانستان فرستاد. امارات اولین کشور عربی بود که چنین اقدامی انجام داد؛ پانزده سال بعد، این نیروها همچنان در افغانستان حضور دارند.
عربستان و امارات متحده عربی پادشاهیهای موروثی هستند که سنیها آنجا را اداره میکنند و اغلب منافع مشترک دارند. سعودیها ترجیح میدهند اماراتیها را در سیاست خارجی بهعنوان شریک کوچکتر ببینند اما این بنزاید است که در بسیاری از موارد نقش مهمتری ایفا میکند. او از ابتدا مخالف ظهور بننایف بود، چراکه تنشهای لاینحلی میان این دو نفر وجود داشت. در یکی از پیامهای دیپلماتیک امریکا در سال ۲۰۰۳ که ویکیلیکس افشا کرد، بنزاید پدر نایف را به میمون تشبیه کرده بود و گفته بود این امر مدرکی است که نشان میدهد حق با داروین بوده است. مقام سابق امریکایی که ارتباطاتی در منطقه داشت به من گفت: «پس از این موضوع، احتمال ارتباط میان بنزاید و بننایف وجود نداشت». نکته مهمتر اینکه بنزاید، بنسلمان را نسخه جوانتر خود میدید: باهوش، پرانرژی و مشتاق برای مواجهه با دشمنان. درحالیکه بنسلمان برای کسب قدرت آماده میشد، کشورهای عرب حوزه خلیج فارس بهطور روزافزون احساس آسیبپذیری بیشتری میکردند. وقتی بهار عربی در سال ۲۰۱۱ رخ داد، دیکتاتورها را در تونس، مصر و مناطق دیگر خلع میکرد. رهبران عربستان و امارات از این میترسیدند که حکومتهای آنها نیز بهزودی سرنگون شود، اما مهمترین مداخلات این دو کشور در مصر بهعنوان پرجمعیتترین کشور عربی و در زمانی رخ داد که حسنی مبارک با قیام مردمی به زیر کشیده شد. مصریها ژوئن ۲۰۱۲، محمد مرسی از اخوانالمسلمین را به ریاستجمهوری برگزیدند. این امر برای عربستان و امارات همچون کابوس بود.
اخوانالمسلمین که در سال ۱۹۲۸ تأسیس شده بود بزرگترین جنبش اسلامی جهان با صدها میلیون هوادار است. این جنبش الهامبخش احزاب سیاسی مسلمان در سراسر جهان سنیمذهب شامل شعبههایی در اردن، سوریه و بحرین است. سرویسهای امنیتی مصر برای دههها اخوانالمسلمین را بهطرز وحشیانه سرکوب کرده بودند، اما پس از بهار عربی، این جنبش بهعنوان سازمانیافتهترین نیروی سیاسی کشور ظهور کرد. یکی از دیپلماتهای ارشد امریکایی به من گفت: «وقتی مرسی انتخاب شد، سعودیها و اماراتیها بهشدت فعالیتهای خود را افزایش دادند.» بر اساس اظهارات چندین مقام سابق امریکایی، بنزاید و بندر بنسلطان، رئیس سرویس امنیتی عربستان، شروع به طرحریزی اقداماتی برای برکناری مرسی از قدرت کردند. در آن زمان ژنرالهای مصر در حال سازماندهی علیه او بودند. بندر بنسلطان و بنزاید با ژنرال عبدالفتاح السیسی وزیر دفاع مصر تماس برقرار کردند و قول دادند اگر مرسی برکنار شود، به اقتصاد مصر ۲۰ میلیارد دلار کمک کنند (سفارت امارات از هرگونه اظهارنظر در این مورد خودداری کرد). آنها شروع به کمک مالی به جنبشی ضد دولتی در قاهره نیز کردند که بر پایه گروهی جوانِ بهظاهر مستقل به نام «تمرد» شکلگرفته بود. وقتی کودتا شکل گرفت، بندر بنسلطان و سیسی از محمد دحلان، فلسطینی معتمد خود استفاده کردند تا پول و پیامها را به شرکای خود در ارتش مصر منتقل کند. همان دیپلمات سابق گفت پشتیبانی خارجی برای این کودتا تعیینکننده بود: «برای اینکه سیسی چنین اقدامی کند، او بهشدت به این کمکها نیاز داشت.» ارتش مصر در ژوئیه ۲۰۱۳ با زور مرسی را از قدرت برکنار کرد، اندکی پس از آن، سختگیری شدیدی بر حامیان اخوانالمسلمین اعمال کرد و حداقل ۴۰ هزار نفر را بازداشت کرد. همان دیپلمات به من گفت: «خیلی وحشتناک بود. کاری که سعودیها و اماراتیها کردند، نابخشودنی بود».
کلارک به من گفت: «همانطور که بنسلمان تأثیرگذاری بیشتری بهدست میآورد، روابط او و بنزاید نزدیکتر میشد. آنها تمام روز با هم تلفنی صحبت میکردند». این دو پادشاهی چشمانداز مشترکی درباره ژئوپلیتیک داشتند. بنسلمان اخوانالمسلمین و همپیمانان آن را «نیرویی شیطانی» مینامید و همچون بنزاید ایران را دشمن بزرگی در نظر میگرفت. این رقابت به زمان امپراتوری صفویه بازمیگشت که این امپراتوری به مدت دو قرن بر بخشهایی از جهان عرب حکمفرما بود. مقامات سعودی و اماراتی در سالهای اخیر با نگرانی به حکومت شیعه در ایران مینگریستند که حضور مسلط و رو به گسترشی در منطقه داشت.
دولت اوباما در سال ۲۰۰۹، مذاکره با ایرانیها را درباره محدود کردن برنامه هستهای آنها آغاز کرد. رهبران سعودی و اماراتی این اقدام را انحرافی خطرناک میدانستند. یکی از مقامات امنیت ملی امریکا ملاقاتی را با بنزاید در سال ۲۰۱۱ بهیاد آورد. او در آن ملاقات به این مقام امریکایی گفت: «شما در مورد ایرانیها بسیار ساده هستید و بهتدریج کل منطقه را به آنها میبخشید». این مقام امریکایی گفت سعودیها و اماراتیها همواره به ما میگفتند شما نسبت به ایرانیها ساده هستید و ما فکر میکردیم آنها بسیار بیپروا و بیملاحظهاند.
پس از اینکه بنسلمان به پست وزارت دفاع رسید، تنش با دولت اوباما، بهویژه درباره کشمکش دیگری با ایران -این بار در یمن که مرز مشترک با جنوب عربستان دارد- شدت گرفت. یمن کشور فقیری است که دائماً درگیر خشونت داخلی است. عربستان سعودی برای دههها میلیونها دلار به رهبران قبیلهای در آنجا کمک کرد تا آرامش اندکی برقرار شود. در سالهای اخیر، این کشور وارد جنگ داخلی شد و پس از اینکه آتشبس با میانجیگری عربستان به نتیجهای نرسید گروهی از شیعیان به نام حوثیها به سمت پایتخت حمله کردند و رئیسجمهور را وادار کردند فرار کند. رهبران سعودی به این امر بدگمان بودند و فکر میکردند ایرانیها به حوثیها کمک تسلیحاتی میکنند. سعودیها و اماراتیها در مارس ۲۰۱۵ به کاخ سفید اطلاع دادند در حال آمادگی برای مداخله نظامی در یمن هستند. مقام سابق وزارت خارجه به من گفت: «محمد سلمان به ما گفت خواهان همراهی ماست، اما این اقدام به هر صورت انجام میشد». دولت اوباما سالها به سعودیها میگفت باید تأثیرگذاری بیشتری در منطقه داشته باشند؛ در آن زمان بهنظر میرسید محمد بنسلمان در حال دنبال کردنِ بلوف امریکاییهاست.
دولت اوباما از حضور مستقیم در این کمپین خودداری کرد، اما اندکی پس از شروع جنگ، تونی بلینکِن معاون وزارت خارجه امریکا، به ریاض پرواز کرد تا با بنسلمان ملاقات کند. بلینکن گفت: «بنسلمان به من گفت هدفش از بین بردن کاملِ نفوذ ایران در یمن است». بلینکن تعجب کرده بود؛ نابودی کامل هواداران ایران در یمن مستلزم قتلعام بود. بلینکن گفت: «به او گفتم میتوانی اقدامات زیادی انجام دهی تا نفوذ ایران را کاهش دهی یا به حداقل برسانی، اما واقعاً فکر میکنی امکانپذیر است که این نفوذ به صفر برسد.»
پس از اینکه سعودیها نیروهای خود را به یمن اعزام کردند، اماراتیها برای تبلیغ این امر، تصاویر مونتاژشدهای در اینترنت منتشر کردند که در آنها، محمد بنسلمان همچون شیری خشمگین به دشمن خود مینگریست و جتهای جنگنده دشمن او را تهدید میکردند.
همانطور که نفوذ بنسلمان در عربستان افزایش مییافت، او اقدامات تهاجمیتری برای رسیدن به ولیعهدی اتخاذ میکرد. عادل الجبیر، وزیر خارجه عربستان، در تابستان ۲۰۱۵ برای ملاقات با جان کری به منطقه نانتاکت اعزام شد که او در حال گذراندن تعطیلات خود در آنجا بود. بر اساس گزارش مقام پیشین در دولت اوباما، جبیر میخواست بداند آیا کری برای کنار گذاشتن بننایف از محمد بنسلمان حمایت میکند. کری به او گفت دولت اوباما قصد ندارد از هیچ طرفی حمایت کند. بهگفته همان مقام دولتی، تقریباً همزمان با این امر، بننایف با جان بِرنان، رئیس وقت سیا، تماس برقرار کرده بود تا مورد حمایت او قرار بگیرد.
درون کاخ سفید این نگرانی بهوجود آمده بود که تلاش برای جانشینی در عربستان به خشونت بینجامد. همانطور که بنسلمان، بهعنوان وزیر دفاع، ارتش را کنترل میکرد، بننایف بهعنوان وزیر کشور، نیروهای امنیتی گسترده کشور را تحت کنترل داشت. همان مقام سابق گفت: «احتمال اینکه شاهزادهها حتی با تانک در خیابانها، با هم بجنگند وجود داشت».
بنزاید در واشنگتن کمپینی را عهدهدار شد تا به بنسلمان کمک کند پادشاه بعدی باشد. بن رادز معاو مشاور امنیت ملی اوباما، به من گفت: «سعودیها و اماراتیها تأثیرگذارترین لابی را در واشنگتن دارند. آنها بیش از هر فرد دیگری مسئول ارائه این تصویر از اوباما هستند که او سیاست نرمی در قبال خاورمیانه دارد. آنها بهشدت از ما انتقاد میکردند.» رادز، یوسف العتیبه سفیر امارات در امریکا را بهعنوان فردی مستعد توصیف کرد. العتیبه اغلب اوقات با نخبگان اقتصادی و سیاسی دیدار میکرد و گاهی با جت شخصی خود وارد امریکا میشد. العتیبه در برابر مقامات سابق و قدرتمند امریکا همچون دیوید پترائوس، ژنرال سابق که اکنون در شرکت سرمایهگذاری کولبرگ کراویس رابرتز فعال است و تام دانیلون که بهعنوان مشاور امنیت ملی اوباما خدمت میکرد، از محمد بنسلمان ستایش میکرد. مقام ارشد کاخ سفید چنین بهیاد میآورد: «او در گفتوگو با اعضای دولت اوباما، آینده بنسلمان را مثبت ارزیابی میکرد و اظهار میداشت محمد بنسلمان برای پنجاه سال پادشاه عربستان خواهد بود.» العتیبه همچنین مسئول سازماندهی مقالاتی تبلیغاتی در روزنامهها در ستایش از بنسلمان بود که تأثیر مهمی بر چهرههای برجسته در واشنگتن داشت. مقام رسمی امریکایی که ارتباطاتی در منطقه داشت گفت: «اقدامات العتیبه بخشی از تلاش وسیعتری بود که در آن اماراتیها لابیگران دیگری را نیز به نفع بنسلمان بهکار گرفته بودند (العتیبه چنین موضوعی را انکار کرد). او گفت «به همه این شرکتهای روابط عمومی که تبلیغ بنسلمان را در امریکا انجام میدادند، از طرف دبی پول پرداخت میشد.» بننایف که مداخله خارجی را مشاهده میکرد، نامهای به ملک سلمان نوشت تا به او هشدار دهد (این نامه را مقام سابق امریکا بهدست من رساند). او نوشته بود: «ما با توطئه خطرناکی روبهرو هستیم. طرح امارات، اختلافات در پادشاهی عربستان را تشدید خواهد کرد. اکنون بنزاید در حال استفاده از روابط محکم خود با رئیسجمهور امریکا برای نیل به اهداف خود است.»
بنزاید در دسامبر ۲۰۱۶ به نیویورک سفر کرد تا با ترامپ (که به ریاستجمهوری انتخاب شده بود، اما هنوز دوران ریاستجمهوری خود را آغاز نکرده بود)، کوشنر، بنن و مایکل فلین، مشاور امنیت ملی ترامپ، دیدار کند. در امریکا مرسوم است که رهبران خارجی وقتی به ایالاتمتحده سفر میکنند به دولت امریکا اطلاع دهند، اما بنزاید چنین اقدامی انجام نداد. این دیدار مورد توجه رابرت مولر بازرس ویژه پرونده مداخله روسیه در انتخابات ۲۰۱۶ قرار گرفت که در حال بررسی ارسال میلیونها دلار از طریق لابیگران اماراتی به کمپین کمکهای مالی ترامپ نیز است.
بنزاید با سی نفر همراه وارد پنتهاوس برج ترامپ شد. بیشتر یک ساعت اول گفتوگو، ترامپ و دستیارانش به صحبت درباره سیاستهای جاری در خاورمیانه پرداختند، اما این گفتوگو زمانی جذاب شد که دو طرف فهمیدند نظر مشترکی در مورد ایران دارند. در ادامه، این ملاقات به جلسهای درباره نحوه مواجهه کاخ سفید در دوره ترامپ با حکومت ایران تبدیل شد. چند هفته بعد و پس از آغاز رسمی دوره ترامپ، کوشنر مشاوره برای توسعه روابط با عربستان را آغاز کرد. طرح او چنین بود که ترامپ برای نشستی با حضور رؤسای ۵۵ کشور با اکثریت مسلمان، به ریاض برود. مقام سابق نظامی گفت: «جرد (کوشنر) موتور محرکه این اقدام بود». ترامپ میتوانست در یک نشست، خود را به جهان اسلام معرفی کند، روابط امریکا با عربستان را تثبیت کند، ایران را سیبل حملات قرار دهد و افراد حاضر را متوجه این امر کند که دولت او چه نگاهی به محمد بنسلمان دارد. مقام سابق نظامی در این باره گفت: «بسیاری از افراد در دولت، وزارت دفاع و خزانهداری با این اقدام مخالف بودند. در مورد تأیید بنسلمان و قطع ارتباط با بننایف نگرانیهایی وجود داشت. نگرانی این بود: امکان داشت این اقدام موجب آشفتگی شود. ما نمیتوانیم از کسی طرفداری کنیم. ما شریکی داریم که ثبات آن مهمترین موضوع برای ماست، نه طرفداری از فردی خاص.»
این نشست در مه ۲۰۱۷، اولین سفر خارجی ترامپ بود. سعودیها با او رفتاری همچون پادشاهان داشتند و برآورد میشود در حدود ۶۸ میلیون دلار برای مراسمهای مختلف هزینه کردند. بنن به من گفت ترامپ درباره اهداف امریکا با آنها بیپرده سخن گفت: «حمایت مالی از تروریسم را متوقف کنید.» در این نشست، سعودیها، قطریها و دیگران قول دادند با افراطگرایی مبارزه کنند و سعودیها توافق کردند هزینه مرکز ضد تروریسم برای اقدام مشترک را تأمین کنند. امریکا اعلام کرد تسلیحاتی به ارزش ۱۱۰ میلیارد دلار به عربستان میفروشد. پنتاگون بعداً اعلام کرد وقتی این قرارداد تکمیل شود، بزرگترین معامله سلاح در تاریخ امریکا خواهد بود. بنن اظهار داشت قول عربستان برای مبارزه با تروریسم، الزامآور نبود، اما اصرار داشت ترامپ تغییری تعیینکننده در سیاست عربستان ایجاد کرده است.
این نشست در مطبوعات امریکا بهعلت شکوه آن، بهویژه در افتتاح مرکز ضد تروریسم مورد توجه قرار گرفت که در آن، ترامپ، ملک سلمان و سیسی دور گوی درخشان قرار گرفتند (استفان کولبرت مجری برنامه شبانه چنین گفت: «دوستان، بهتر است روی مهارتهایی کار کنید که شرورانه بهنظر نمیرسند)؛ اما در ماههای بعد، یکسری اقدامات چشمگیری رخ داد که نشان داد حضار تصمیمات مهمی گرفتهاند. ترامپ اعلام کرد سفارت امریکا در اسرائیل از تلآویو به اورشلیم منتقل میشود، اقدامی که پس از اشغال کرانه باختری بهوسیله اسرائیل در ۱۹۶۷، هیچ رئیسجمهوری تلاشی برای آن نکرده بود. محمد بنسلمان تلاش زیادی کرد تا بهجای بننایف، ولیعهد شود و کشورهای حوزه خلیج فارس به رهبری عربستان وارد مواجهه با قطر شدند.
اولین نشانه این کشمکش در غروب ۲۳ مه و در زمانی رخ داد که یکسری از نقلقولهای غیرعادی بهتدریج و بهشکل زیرنویس در صفحه تلویزیون الجزیره، تلویزیون رسمی قطر، پدیدار شد. یکی از آنها این بود: «ایران قدرت اسلامی در منطقه است که نمیتوان آن را نادیده گرفت». دیگری چنین بود: «حماس نماینده مشروع مردم فلسطین است». این اظهارات معمولی بودند، جز این نکته که به تمیم بنحمد آل ثانی، امیر قطر، نسبت داده شده بودند. برای پادشاهی در حوزه خلیج فارس، چنین تأیید آشکاری در مورد ایران نابودکننده است.
آل ثانی این اظهارات را جعلی خواند و گفت آنها را هکرهایی بر صفحه تلویزیون قرار دادند که برای دشمنان قطر کار میکنند، اما این اقدام با عکسالعملی محکم مواجه شد. مهمترین شبکه خبری عربستان که شخصاً بنسلمان بر آن نظارت میکند، به رهبری قطر حمله کرد. یکی از مقامات ارشد امنیتی گفت: «دوحه عقل خود را از دست داده است». دولت عربستان در بیانیهای در پنجم ژوئن، قطر را به ایجاد اختلاف میان مقامات سعودی، تحریک آنها علیه دولت، تعدی به حاکمیت این کشور و پشتیبانی از گروههای تروریستی و فرقهای با هدف بیثبات کردن منطقه متهم کرد. عربستان و امارات به همراه بحرین در همان روز اعلام کردند قطر را محاصره کرده و روابط دیپلماتیک خود را با این کشور قطع کردند. این فعالیتها، اقدام جنگی محسوب میشد. کشورهای حوزه خلیج فارس که به این محاصره پیوستند، مدتها قطر را به حمایت مالی از تروریسم و انقلابهای خاورمیانه و نزدیک شدن بیش از حد این کشور به ایران متهم میکردند. آنها در سال ۲۰۱۳ و هنگام بحران در مصر در دو سمت قرار داشتند، قطر از دولت مرسی حمایت مالی میکرد و سعودیها و اماراتیها از ارتش حمایت میکردند. رهبران سعودی و اماراتی از حمایت قطر از اخوانالمسلمین و حماس که حاکم غزه است و در اخوانالمسلمین ریشه دارد شکایت دارند؛ آنها همچنین از محبوبیت الجزیره، شبکه تلویزیونی دولت قطر، خشمگین هستند که اغلب اوقات لحنی انتقادی نسبت به حکومتهای سلطنتی حوزه خلیج فارس دارد. محمد بنسلمان با لحنی تحقیرآمیز از قطر صحبت کرد و آن را مشکلی کوچک دانست که میتوان بهسادگی حل کرد. او گفت: «رفتار قطریها نسبت به کشورهای عرب دارای انگیزه روانی است. یک وزیر سعودی میتواند کل بحران قطریها را حل کند.»
ترامپ پس از این محاصره، در توئیتی به حمایت از آن پرداخت و چنین نوشت: «هنگام سفر اخیر خود به خاورمیانه، اعلام کردم دیگر نباید به ایدئولوژی رادیکال کمک مالی شود. نگاه کنید- رهبران به قطر اشاره کردند» (دیپلمات سابق امریکایی به این امر اشاره کرد که این اشتیاق ترامپ تا حدی ناشی از ناآگاهی بوده است. او گفت: «متقاعد شدم ترامپ نمیدانست ما در قطر پایگاه نظامی داریم. او هیچ ایدهای در این مورد نداشت). بقیه مقامات ارشد نسبت به این رویداد اظهار نگرانی کردند. وقتی این بحران رخ داد، رکس تیلرسون، وزیر خارجه و جیمز متیس وزیر دفاع امریکا در سفری به استرالیا بهسر میبردند و از این امر بسیار متعجب شدند. مقامی ارشد در وزارت خارجه به من گفت: «تیلرسون خیلی نگران شد و باور نمیکرد سعودیها و دیگران چنین اقدامی انجام دهند.» تیلرسون تلاش کرد تنشها را کاهش دهد. متیس با سعودیها تماس گرفت و به آنها اصرار کرد موضع خود را عوض کنند. مقامی ارشد در پنتاگون به من گفت: «متیس به بنسلمان گفت اکنون زمان جنگ نیست. این مکالمه تلفنی خوب پیش نرفت. مقامات امریکایی چنان در مورد احتمال برخورد نظامی نگران شدند که پهپادی برای رصد این مرز فرستادند.
سعودیها و سایر همپیمانان آن در روزهای بعد شرایطی را تحمیل کردند که بهنظر میرسید برای این طراحی شدهاند تا قطر را به کشوری مطیع تبدیل کنند. برای اینکه محاصره رفع شود این کشور باید علاوه بر موارد دیگر، الجزیره را میبست و به روابط خود با ایران پایان میداد. مقامات امریکایی به این نتیجه رسیدند که بنسلمان و بنزاید میخواهند دولت قطر را سرنگون کنند. دیپلمات پیشین امریکایی به من گفت: «آنها چه بهصورت خصوصی و چه بهصورت آشکار این امر را روشن کردند که هدف آنها جایگزینی امیر قطر است. فکر میکنم آنها میخواستند به قطر تجاوز نظامی کنند». قطر در نظر آنها هدفی وسوسهبرانگیز بود: این کشور با وجود جمعیت اندکِ ۳۰۰ هزار نفری، یکی از بزرگترین میدانهای گاز طبیعی جهان را کنترل میکند و دولت آن ثروتی در حدود ۳۰۰ میلیارد دلار دارد. همان دیپلمات گفت: «اگر صرفاً از جنبه مالی به این امر نگاه کنید، حمله نظامی به قطر معقول بهنظر میرسد.» دولت ترکیه که پایگاه نظامی در پایتخت قطر داشت، نیروهای نظامی جدیدی به این پایگاه اعزام کرد.
از پشت صحنه خبرهایی میرسید که نشان میداد طرح محاصره در نشستی در ریاض به تصویب رسیده است. وقتی که قرار بود طرح محاصره اجرایی شود، یوسف العتیبه، سفیر امارات، دقیقاً قبل از نیمهشب با مقامی رسمی و ارشد در دولت امریکا تماس گرفت و به او اطلاع داد چه اتفاقی افتاده است. آن مقام به من گفت: «خیلی خشمگین شدم و تلاش کردم آنها را از آن اقدام منصرف کنم.» وقتی آن مقام رسمی دولت امریکا از این امر شکایت کرد که وزارت خارجه امریکا هنوز در این مورد هشداری نداده است، العتیبه گفت او همینالان به دولت امریکا اطلاع داده است. مقام امنیتی پیشین در دولت امریکا به من گفت باورکردنی نبود که سعودیها و اماراتیها بدون مجوز ایالاتمتحده چنین اقدامی را انجام دهند. او گفت: «فکر میکنم کاملاً قابل درک است که کاخ سفید به این اقدام چراغ سبز نشان داده بود» (مقامی ارشد و رسمی در دولت امریکا این امر را انکار کرد).
دیپلماتهای امریکایی تقریباً چیزی درباره اتفاقات میان کاخ سفید و پادشاهیهای خلیج فارس نمیدانستند. بیش از یک سال از دولت ترامپ میگذشت و او هنوز سفیری برای عربستان تعیین نکرده بود. یکی از دیپلماتهای پیشین به من گفتت: «هیچکس نمیدانست چه اتفاقی در ریاض افتاده است چراکه اصلاً دیپلماتی در آنجا حضور نداشت.» بنن چند ماه بعد از بحران در موضوع قطر به مخاطبان امریکایی چنین گفت: «فکر کنم اتفاقی نباشد که تنها دو هفته پس از آن نشست در ریاض، شاهد محاصره بودیم».
بهعلت ناکامی کوشنر در معاملهای با قطریها در مورد شرکت ساختمانسازی خانوادگی او، قطریها انتظار داشتند کوشنر محاصره را تأیید کند. در ماه آوریل و یک ماه قبل از نشست ریاض، علی شریف العمادی، وزیر دارایی قطر، برای بررسی فرصتهای سرمایهگذاری جدید به نیویورک سفر کرد. او و همراهانش سوئیتی در هتل سنت رجیس کرایه کردند و درخواستهای زیادی از تجار امریکایی برای جذب سرمایهگذاری دریافت کردند. بر اساس اظهارات یکی از تحلیلگران امور مالی که از این دیدارها اطلاع داشت، چارلز، پدر کوشنر و نیکول خواهر او نیز در میان این افراد بودند. آنها بهدنبال پول برای ملک خانوادگی خود به آدرس خیابان پنجم، شماره ۶۶۶ -برجی ۴۱ طبقهای در مرکز منهتن بودند که بازگشت سرمایه کمی داشت و تا فوریه بعد در ازای ۲/۱ میلیارد دلار گرو گذاشته شده بود. نهایتاً قطریها از کمک به چارلز کوشنر امتناع کردند. همان تحلیلگر گفت: «اینجا سؤالی مطرح میشود: اگر آنها پول مورد نیاز را در اختیار خانواده کوشنر قرار داده بودند، آیا اساساً محاصرهای شکل میگرفت؟ من اینطور فکر نمیکنم».
همانطور که این کشمکش ادامه مییافت، ستوننویسهای روزنامهها و کاربران شبکههای اجتماعی علیه قطر تبلیغات میکردند. بسیاری از این تبلیغات، منبعی عجیب داشت: گروه SCL، شرکت مرکزی و اصلیِ شرکت تحقیقات سیاسی «کمبریج آنالیتیکا» (پیش از انتخابات، بنن معاون کمبریج آنالیتیکا بود که از طرف رابرت مرسر، میلیاردر و حامی ترامپ، تأمین مالی میشد). دولت امارات مالک SCL بود؛ در آن زمان کسی از این امر اطلاع نداشت چراکه این شرکت تا ماه بعد از این رویداد به دولت امریکا اظهار نکرده بود که برای امارات کار میکند. سرانجام تحلیلگران امنیتی امریکا به این نتیجه رسیدند که قطریها حقیقت را میگفتند: جملاتی که در زیرنویس تلویزیون به امیر ثانی نسبت داده شده بود جعلی بودند و از طرف هکرهایی فرستاده شده بودند که امارات آنها را به خدمت گرفته بود. بنعبدالرحمان وزیر خارجه قطر به من گفت: «این هک بهانهای برای حمله به ما بود». نشانههای دیگر حاکی از این امر بود که این بحران از پیش برنامهریزی شده بود. تابستان گذشته ایمیلهای العتیبه هک شد. اسناد مالی در میان آنها نشان میداد که مقامات اماراتی از طریق بانکی در لوکزامبورگ کمپینی را برای سقوط ارزش پول قطر طراحی کرده بودند.
قطر همچنان تحت محاصره کشورهای همپیمان در خلیج فارس باقی ماند. این محاصره باعث شد زیانهای سنگینی بر اقتصاد قطر تحمیل شود و رهبران این کشور را وادار کرد منابع جایگزینی برای غذا و کالاهای مصرفی شهروندان خود بیابند، اما قطریها بهاندازه کافی ثروتمند بودند که بدون سختی بسیار زیاد، این دوران را طی کنند و حتی پس از این بحران، مورد همدردی نیز قرار گرفتند. جیمز متیس در ماه ژوئن قراردادی را تصویب کرد که بهموجب آن، جتهای جنگنده F-15 به ارزش ۲۰ میلیارد دلار به قطر فروخته شود. در نشستی که اندکی پس از این معامله برگزار شد، تیلرسون به مقامات اطمینان داد «قطر شریکی قدرتمند و دوستی قدیمی برای امریکاست».
در غروب ۲۱ ژوئن، بینندگان شبکه العربیه -کانال خبری دولتی عربستان- صحنه ای سورئال را مشاهده کردند: بنسلمان به سمت بننایف، رقیب خود گام برداشت، دست او را بوسید و برای ادای احترام به سمت پای او پایین رفت. قبل از اینکه بنسلمان توضیحی دهد بننایف ارادت خود را به پسرعمویش ابراز کرد: «در بهترین و بدترین شرایط، وفاداری خود را به تو ابراز میکنم.» بنسلمان ایستاد، دست بننایف را تکان داد و گفت: «ما همیشه از راهنمایی شما استفاده میکنیم.» هدف از این فیلمِ ۲۴ ثانیهای، اعلام این موضوع بود که بنسلمان بهشکل صلحآمیزی جانشین بننایف و پادشاه آینده عربستان شده است. درواقع، انتقال قدرت در عربستان را میتوان هر چیزی نامید جز اقدامی دوستانه. بر اساس منابع سعودی و امریکایی، شب قبل بننایف برای حضور در جلسهای با ملک سلمان احضار شده بود. در آنجا محافظان ملک سلمان او را محاصره کردند، تلفن همراه او را گرفتند و از او خواستند استعفا دهد. بننایف از این امر اجتناب کرد. طبق اظهارات یکی از مقامات پیشین امریکا که همچنان ارتباطاتی در منطقه دارد، او را مجبور کردند برای ساعتها بایستد که بهعلت آسیبهای ناشی از حمله انتحاری به او، این اقدام درد طاقتفرسایی به او تحمیل کرده بود. یکی از منابع به من گفت محافظان ملک سلمان او را تهدید کردند این خبر را پخش میکنند که او به داروهای آرامبخش معتاد شده است. همان مقام پیشین امریکایی گفت: «کاملاً تردید دارم چنین چیزی صحت داشته باشد.» نزدیک طلوع آفتاب، بننایف موافقت کرد از منصب خود استعفا دهد. بنسلمان وزیر کشور جدیدی منصوب کرد، خویشاوندی که فکر میکرد به او وفادار است. بننایف در خانهاش زندانی شد، طوری که حتی قدرتمندترین دوستان امریکایی او مثل جورج تنت و جان برنان، رؤسای سابق سیا، نمیتوانستند با او ملاقات کنند. سرانجام مسیر بنسلمان برای رسیدن به تاج و تخت بدون خطر شده بود. بنسلمان در ماههای بعد برنامه اصلاحات جامع را آغاز کرد که یکی از آنها اجازه رانندگی به زنان بود. دولت عربستان بهمدت طولانی بر اساس پیمانی با وهابیها حکمرانی میکرد که در ازای وفاداری آنها، اجازه گسترش دکترینهای منسوخ و سختگیرانه را به آنها داده بود. بنسلمان بهشدت مانع تأمین مالی برای گسترش وهابیگری در خارج از عربستان شد، امری که بسیاری از کارشناسان معتقدند مسئول تشویق تروریسم و ایدههای ضد غربی بوده است. بنسلمان در ماه اکتبر در نشستی در ریتز-کارلتون در ریاض چنین گفت: «همه آنچه میخواهیم انجام دهیم، بازگشت به چیزی است که قبلاً بودیم؛ اسلام میانهرو که از همه ادیان و همه جهان استقبال میکند. ما سی سال از زندگی خود را برای تعامل با عقاید افراطی تلف نمیکنیم، همین امروز آنها را نابود میکنیم.» این اقدامات، اگرچه نه بهطور یکسان، در غرب ستوده شد. توماس فریدمن، ستوننویس تأثیرگذار روابط بینالملل در نشریه تایمز نوشت، ملاقات با بنسلمان او را قانع کرد اصلاحات بنسلمان، در صورت موفقیت، «نهتنها چهره عربستان، بلکه رویه اسلام در سراسر جهان را تغییر خواهد داد.» فریدمن چند روز بعد در مؤسسه بروکینگز چنین گفت: «کل جهان عرب دچار کارکرد نامناسب است. وقتی فردی را میبینم که با وجود همه نقایصش، شجاعت مسئولیتپذیری در مورد بخشهای مذهبی، سیاسی، اقتصادی این قسمت از دنیا را دارد، امیدوار هستم در اقداماتش موفق شود.» درحالیکه اقدامات بنسلمان در رسانههای غربی مورد مناقشه بود، او شروع به حذف سیستماتیک مخالفان حکمرانی خود کرد. پلیس عربستان در ماههای بعد اقدامات سختگیرانهای علیه مطبوعات مستقل اعمال کرد و فعالان حقوق بشر، هواداران دموکراسی و روزنامهنگاران برجسته را بازداشت کرد. جمال خاشقچی، روزنامهنگار عربستانی که اخیراً به امریکا آمده، به من چنین گفت: «اکثر روحانیونی که او در حال دستگیری آنها است، تندرو نیستند، بلکه طرفدار اصلاحات هستند؛ آنها به این دلیل دستگیر میشوند که مشهور و تأثیرگذارند».
اندکی پس از اینکه بنسلمان ولیعهد شد، از بانکهای سعودی و غربی درخواست کرد به او کمک کنند تا چهره ثروتمندترین فرد از او ترسیم شود. او در چهارم نوامبر به پلیس دستور داد گروهی از افراد شامل بیش از دوازده تن از خاندان پادشاهی را به اتهام فساد بازداشت کند. این امر تهاجم به قدرتمندترین طبقه سعودی بود که با رشوههایی ثروتمند شده بودند که ارتباط با خاندان سلطنتی، آن را تسهیل کرده بود. بنسلمان هشدار داد: «هر فردی که درگیر فساد باشد، مشمول این اقدام خواهد بود، میخواهد شاهزاده، وزیر یا هر کس دیگری باشد. اگر مدارک کافی علیه او وجود داشته باشد، باید پاسخگو باشد.»
افراد بازداشتشده که حدود دویست نفر بودند را به ریتز-کارلتون در ریاض بردند. در میان این افراد، ثروتمندان مهم کشور شامل دوازده شاهزاده ارشد، مالک یکی از شبکههای مهم تلویزیونی کشور، رئیس گارد ملی و ولید بنطلال سهامدار بزرگ سیتی بانک، کمپانی فاکسِ قرن بیستم، شرکت اپل و توئیتر که ارزش خالص داراییهای او بالغ بر ۱۷ میلیارد دلار است، حضور داشتند. بسیاری از آنها با اولین محدودیت در زندگی خود روبهرو بودند. علی الشهابی که اندیشکدهای طرفدار سعودیها را در واشنگتن اداره میکند و با چند تن از بازداشتیها صحبت کرده، به من گفت همه از پروتکل یکسانی تبعیت میکردند: به آنها گفته شد لباسهای خود را درآورند و یونیفرمی به آنها داده شد. آنها را بررسی پزشکی کردند و از آنها درباره داروهایی که مصرف میکردند پرسیده بودند. آنها را به اتاقهایی برده بودند که از آنها محافظت میشد، جایی که از آیینه و هر چیزی که ممکن بود با آنها به خودشان صدمه بزنند تخلیه شده بود. آنها میتوانستند تلویزیون ببینند و غذا سفارش بدهند، فقط نمیتوانستند آنجا را ترک کنند.
سپس بازجوییها آغاز شد. بازجوهای پلیس مدارک جرم را بهدستگیرشدگان نشان دادند. وقتی فرد دستگیرشده تحت فشار میپذیرفت مبالغ مورد اشاره را پرداخت کند و برگه موافقت با افشا نشدن موضوع را امضا میکرد آزاد بود برود. یک دیپلمات غربی به من گفت: «هیچگونه رویه قضائی، هیچ دادگاه و قاضی و هیچ حکمی در کار نبود.» بسیاری از سعودیهای ثروتمند که هدفِ این رویه قرار نگرفته بودند سرمایه خود را از کشور خارج کردند، اقدامی که آغاز خروج میلیونها دلار در ماه بود. بهنظر میرسید زمانی که بنسلمان به مردم توصیه میکرد ریاضت اقتصادی را تحمل کنند، مایل نبود خودش را محدود کند. او در سال ۲۰۱۵ و زمانی که در جنوب فرانسه در تعطیلات به سر میبرد، کشتی تفریحی به نام سیرِن را از تاجری روسی به مبلغ ۵۵۰ میلیون دلار خرید. او کاخی را نیز در غرب پاریس خریداری کرد. در نوامبر نیز گزارش شد که او تصویر عیسی مسیح به قلم لئوناردو داوینچی را به مبلغ ۴۵۰ میلیون دلار خریده است. سخنگوی خاندان پادشاهی این گزارش را رد کرد و گفت این اثر را خویشاوند دورِ بنسلمان خریده است؛ قرار بود این اثر در موزه لوور دبی که بهتازگی افتتاحشده به نمایش دربیاید، جایی که بنزاید دوست ولیعهد عربستان به بازدیدکنندگان خوشآمد گفته بود. بنسلمان در رسانههای سعودی و غربی دستگیریها را بهعنوان اقدامی تنبیهی در برابر فساد آنها توجیه کرد و اعلام کرد در اثر این اقدام، بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار به خزانه دولت بازگشته است. برنارد هِیکل، استاد مطالعات خاور نزدیک که اغلب با ولیعهد دیدار میکرد، به من گفت: «او میخواست این پیام را بدهد که دوران گذشته بهسر آمده و فساد دیگر تحمل نخواهد شد». بنسلمان خوشحال بود که پیامش گسترش یافته، حتی اگر این امر با بازجوییهای خشن انجام شده باشد. حداقل یک چهره برجسته سعودی در شرایط نامعلومی درگذشت. بر اساس اظهارات علی القحطانی ژنرال بازنشسته ارتش که از این رویداد آگاهی داشت، این فرد پس از رفتار خشن در بازجویی در ریتز-کارلتون بهعلت حمله قلبی فوت کرد (دولت عربستان رفتار خشن را انکار کرد). یکی از دستگیرشدگان نیز گفت عمر الدباغ مقام ارشد و سابق وزارت دارایی عربستان در هتل تحت شوک الکتریک قرار گفت. بعضی از دستگیرشدگان در ریتز-کارلتون نیز گزارش دادند افراد اسیرکننده با یکدیگر به زبان انگلیسی صحبت میکردند که این احتمال را تقویت میکند که بنسلمان خارجیها را برای کمک استخدام کرده باشد. هیکل از این دستگیریها دفاع کرد و گفت بدون این اقدام، عربستان به مسیری ادامه میداد که دیگر تحملپذیر نبود. او گفت: «بنسلمان میداند این سیستم قادر به اصلاح خود نیست. چرا؟ زیرا بهزودی با شاهزادگان و تجاری روبهرو میشود که از این سیستم استفاده میکنند و هرگز موافقت نمیکنند از امتیازات غیرقانونی که از آنها بهره میبرند دست بکشند». با وجود این کاملاً واضح است که کمپین بنسلمان برای تهاجم به افرادی شکل گرفت که احتمال میداد خطری برای حکمرانی او باشند. بسیاری از افرادی که دستگیر شدند خویشاوندان پادشاهان گذشته بودند؛ افراد جوانی که احتمال داشت به تاج و تخت برسند یا حداقل به بخشی از قدرت دست یابند. مهمترین فرد دستگیرشده، متعب بنعبدالله، رئیس گارد ملی و پسر ملک عبدالله بود. بنسلمان با برکناری او کنترل کامل بر سه شاخه امنیتی عربستان را بهدست آورد: ارتش، وزارت کشور و گارد ملی. خاشقچی، روزنامهنگار عربستانی، گفت: «توازن بهطور کامل به هم خورد».
کوشنر در اواخر اکتبر در سفری غیرعلنی با بنسلمان دیدار کرد. این سومین سفر او به عربستان پس از انتخابات ریاستجمهوری امریکا بود. اگرچه چنین تصور میشد که او بر طرح صلحی میان اسرائیل و فلسطین تمرکز کند، بر هدفِ اتحاد منطقه علیه ایران نیز تأکید کرد. وقتی کوشنر برگشت، بنسلمان نشستی با محمود عباس، رئیس دولت خودگردان، ترتیب داد تا احتمال صلح در خاورمیانه را بررسی کند. بر اساس اظهارات مقام پیشین دولت اوباما، سعودیها طرحی را ارائه دادند که بیشتر مطلوب اسرائیل بود. این طرح ادعاهای اسرائیل در مورد اورشلیم (بیتالمقدس) را بهرسمیت میشناخت، تقریباً تمام شهرکهای اسرائیلی را در کرانه باختری تأیید میکرد و تنها خودمختاری محدودی برای فلسطینیها در اراضی تحت کنترل آنها قائل میشد. یک مقام ارشد فلسطینی به من گفت ظاهراً رهبران عرب در راستای هماهنگی با ترامپ، در حال اعمال فشار زیادی بر عباس بودند: «تمام ایده آنها این بود که مسئله بیتالمقدس را حلوفصل کنند تا ترامپ بتواند جبههای متحد علیه ایران ایجاد کند»، اما این مقام فلسطینی گفت: «تا زمانی که بیتالمقدس موضوعِ مذاکره باشد، صلحی در کار نخواهد بود».
بنسلمان تقریباً در همین زمان، سعد حریری، نخستوزیر لبنان را به ریاض فراخواند. حریری زمانی فراخوانده شد که آماده میشد با فرانسوا نیسِن، وزیر فرهنگ فرانسه، ناهار بخورد اما او در موقعیتی نبود که بنسلمان را نادیده بگیرد. حریری شهروند سعودی بود و «سعودی اوگِر»، شرکت ساختمانسازی او که عمیقاً نیز مقروض بود قراردادهایی به ارزش میلیونها دلار با دولت عربستان بسته بود. از سه سال پیش که سعودیها و اماراتیها در یمن مداخله کرده بودند اوضاع بهطرز فاجعهآمیزی خراب شده بود. حوثیها همچنان پایتخت را در اختیار داشتند و نیروهای ویژه ایران و مأموران حزبالله، در حال آموزش مبارزان جدید بودند. حتی بدتر اینکه ایرانیها موشکهایی را به یمن فرستاده بودند و حوثیها از آنها استفاده میکردند تا عربستان را بمباران کنند. سعودیها و اماراتیها برای متوقف کردن ارسال موشکها، بندرهای یمن را محاصره کردند که این اقدام فاجعه انسانی را تشدید میکرد. بیش از ۱۰ هزار نفر مردند و صدها هزار نفر با قحطی و شیوع وبا مواجه شده بودند. بنسلمان نگران موقعیت حزبالله در لبنان نیز بود. عربستان که بعد از پایان جنگ داخلی در لبنان، میلیاردها دلار به این کشور کمک کرده بود، تنها نظارهگر این امر بود که حزبالله به قویترین حزب لبنان و نیروی نظامی مسلط در این کشور تبدیل شده است. سالها امریکاییها و سعودیها تلاش کرده بودند تا ارتش لبنان عامل ایجاد توازن باشد. در سال ۲۰۱۶ و یک سال پس از اینکه بنسلمان به وزارت دفاع رسیده بود، کمک ۳ میلیون دلاری به ارتش لبنان را متوقف کرد، زیرا به این نتیجه رسیده بود که این امر هدر دادن پول است. مقام پیشین امریکا که بهتناوب با بنسلمان دیدار میکند به من گفت: «او احساس میکرد هر دلاری که به لبنان میفرستاد، نهایتاً تنها باعث قویتر شدن حزبالله میشد». سعودیها امیدوار بودند حریری بتواند با حزبالله مقابله کند. او سنی و سیاستمداری باتجربه بود که از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ نخستوزیر لبنان بود. در سال ۲۰۱۶ و پس از دو سال بنبست در پارلمان که منجر به این امر شده بود که کشور بدون نخستوزیر بماند، نهایتاً او مسئولیت امور را به عهده گرفت، اما حریری نتوانست مانع حزبالله شود. این امر حتی زمانی که بنسلمان بر او فشار آورد تا مواضع محکمتری اتخاذ کند نیز رخ نداد. وقتی حریری به ریاض فراخوانده شد، او انتظار داشت خاندان سلطنتی از او پذیرایی گرمی بهعمل آورد. یکی از دستیاران حریری به من گفت: «سعد به این فکر بود که تمام مشکلاتش با بنسلمان حل خواهد شد». در عوض، او در ریاض با مأموران پلیس مواجه شد که او را بازداشت کردند. بر اساس اظهارات مقامات سابق امریکا که در منطقه فعالاند، او یازده ساعت در بازداشت بود. نهایتاً حریری در ویدئویی سورئال که در تلویزیون عربستان پخش شد، درحالیکه خسته بهنظر میرسید، استعفای خود را اعلام و ادعا کرد بهعلت وجود توطئه قتل از لبنان گریخته است. حریری که فردی نرمخوست، اعلام کرد «دستان ایران در منطقه قطع خواهد شد»؛ عبارتی که بسیاری از لبنانیها را متقاعد کرد این سخنرانی را فرد دیگری نوشته است.
مشخص نبود چه کسی نخستوزیر جدید لبنان خواهد شد؛ بر اساس اظهارات مقامات لبنانی و غربی که با آنها صحبت کردم بنسلمان تلاش میکرد بهاء، برادر حریری را جایگزین کند که بیشتر وقت خود را در موناکو میگذراند. مقامی ارشد و سابق در دولت امریکا که در حوزه خاورمیانه فعالیت میکرد، به من گفت: «این توطئه احمقانهترین طرحی است که تاکنون دیدهام، اما نشانههایی وجود داشت که بنسلمان این اقدامات را در نشست ریاض با ترامپ هماهنگ کرده بود. مقام ارشد و پیشین امنیتی که به کاخ سفید نزدیک است به من گفت بنسلمان چراغ سبز برای برکناری حریری را دریافت کرده بود (مقامی ارشد در دولت امریکا چنین امری را انکار کرد). همان مقام امنیتی به من گفت: «از نظر آنها، وضعیت فعلی خاورمیانه مناسب نیست. آنها میخواهند آن را به هم بریزند.»
مقامات غربی باعث شدند حریری از بازداشت خارج شود. تیلرسون بیانیهای منتشر کرد و اعلام کرد «ایالاتمتحده از ثبات لبنان حمایت میکند و با اقداماتی مخالف است که این ثبات را تهدید میکنند.» امانوئل مکرون با بنسلمان ملاقات کرد و به او فشار آورد تا حریری را آزاد کند. بر اساس اظهارات یک دیپلمات غربی که از این رویداد آگاه بود، بنسلمان را تهدید کرد تجارت با فرانسه را قطع میکند، مگر اینکه فرانسه تجارت با ایران را متوقف کند. مکرون بهآرامی به او پاسخ داد کشوری همچون فرانسه آزاد است با هر کشوری که بخواهد، مبادلات تجاری داشته باشد. همان دیپلمات به من گفت: «مکرون اوضاع را بهخوبی مدیریت کرد و بنسلمان نهایتاً تسلیم شد». سرانجام این نقشه زمانی به نتیجه نرسید که اکثر سیستم سیاسی لبنان به بازداشت حریری اعتراض کردند. دو هفته پس از ورود او به ریاض، حریری از آنجا خارج شد و پس از دیدار با مقامات در فرانسه و قاهره، به بیروت بازگشت. یکی از رهبران ارشد حزبالله گفت: «کل کشور گرد او متحد شدند.»
بنسلمان در ماه مارس سفری دوهفتهای را به امریکا آغاز کرد. در دیدار بنسلمان از کاخ سفید، ترامپ و کوشنر به گرمی از او استقبال کردند. در سنا نیز طرحی برای محدود کردن مداخله امریکا در جنگ یمن رأی نیاورد. بنسلمان در تشکیلات دولتی عربستان نیز با مقاومت اندکی مواجه است، اما هرچقدر اصلاحات اقتصادی و فرهنگی بنسلمان گسترده باشد، او هیچ علاقهای به ایجاد اصلاحات در سیستم سیاسی عربستان ندارد. درواقع، مدلی که بیشترین شباهت به چشمانداز موردنظر او را دارد، چین است که اقتصادی پویا و سیستم سیاسی اقتدارگرا دارد. در حالی حدود یک سال از زمان ولیعهد شدن بنسلمان میگذرد که بهنظر میرسد جایگاه او مطمئن است. او تمام مخالفان محتمل نسبت به حکمرانی خود را خاموش یا حذف کرده است. همزمان موج دستگیریها چنان جوی از نگرانی ایجاد کرده که کمترین انتقادی از دولت، برچسب خیانت میخورد. با وجود این، حامیان او در واشنگتن و ریاض فکر میکنند با وجود اشتباهات او جایگزین او بدتر خواهد بود.
قدرت کوشنر در کاخ سفید کاهشیافته، اما انتصاب مایک پمپئو بهعنوان وزیر خارجه و جان بولتون بهعنوان مشاور امنیت ملی نشان از فضایی جنگطلبانهتر دارد که طبعاً محدودیتهای کمتری برای جاهطلبیهای بنسلمان ایجاد خواهد کرد. یکی از مقامات پیشین امریکایی که با بنسلمان کار کرده، به من گفت: «هیچکس فکر نمیکرد رهبر عربستان بتواند بر خاندان پادشاهی، تشکیلات روحانیون و مهمترین تجار کشور تسلط داشته باشد، اما موفقیتهای بنسلمان در داخل کشور او را متقاعد کرد میتواند از همان روشها در خارج از عربستان استفاده کند و از عواقب آنها بگریزد. همیشه ترکیبی از جاهطلبی، گستاخی و غرو در تصمیمات او دخالت داشته است. آنچه موجب نگرانی میشود این نکته است که او از موفقیتهای خود بهره میبرد، اما از شکستهایش درس نمیگیرد؛ خطر همینجاست».