مهدی فخرزاده
مقدمه
آثار ادبی و هنری، در بسیاری از موارد تأثیر فراوانی از شرایط اجتماعی و سیاسی دوران خود گرفتهاند. براهنی در کتاب طلا و مس از مسئولیتهای چهارگانه شاعر نسبت به جهان میگوید. همچنین لوسین گلدمن معتقد است: «ارزشهای معنوی حقیقی از واقعیت اقتصادی و اجتماعی جدا نمیشوند، بلکه دقیقاً بر اساس همین واقعیت شکل گرفتهاند و بر آناند تا حداکثر همبستگی و وحدت انسانی را در دل این واقعیت رواج دهند» (پوینده، ۱۳۸۱). ادبیات نو در ایران با مشروطه زاده شد. هم ادبیات نو و هم مشروطه، هر دو تأثیر بسیاری از تحولات فرهنگی و سیاسی جهان گرفتند. ادبیات مدرن در جهان نیز هم متأثر بر فضای اجتماعی کشورها بود و هم تأثیرپذیرفته از آن. اگر ادبیات برآمده از شرایط اجتماعی ویژه است، پس وظیفه نقد ادبی صرفاً این نیست که به متن ادبی شبیه ابژه آزمایشگاهی نگاه کند. او باید با نگاهی شکافنده و تأویلگرانه به زمینه و زمانه اثر ادبی بپردازد. اینگونه ادبیات میتواند همچنان صدای جامعه باقی بماند.
اساساً ادبیات و هنر سویههای انتقادی دارد. ادبیات از این حیث نمیتواند محافظهکار باشد که هنر و ادبیات سعی دارد جهانی بر اساس تخیل بسازد که زیباتر از جهان موجود باشد. این اعتراض گاهی به کارگاه خلقت و کار محتسب بوده همچون حافظ (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۰) گاه در قالب تمثیل و داستان و حکایت به بیداد شاهان پرداختهاند. رویکرد انتقادی در شعر در قرن هفتم و هشتم اوج گرفت. در آن دوران با استیلای مغولان و حاکمان غیرصالح، مفاسد رواج یافت و نقد به آنها هم بیشتر شد، اما سهم شاعران عرفانی در این حوزه ناچیز است (آسمند جونقانی، ۱۴۰۰). در قرن هشتم نیز تعریض و کنایه و ایهام حافظ، نقدهایی رندانه به ساختار داشت، اما پس از او شعر اجتماعی نیز به حاشیه رفت (همان).
با مشروطه ادبیات اجتماعی جایگاه یافت و در تمامی دوران پهلوی و جمهوری اسلامی این جایگاه وجود داشت، هرچند همواره درگیر سرکوب نیز بود. در این چهار دهه که از عمر انقلاب ایران بهمثابه بزرگترین واقعه سده ۱۴ گذشته است، ایران هماره درگیر اعتراض بوده است. دوران پهلویها نیز در بسیاری از مواقع همینگونه بوده است. این نوشتار کوتاه مروری به روند ادبیات از مشروطه به اینسوی داشته تا ببینیم بازتاب آنچه در جامعه میگذرد در ادبیات چگونه است. شاید پیش از پرداختن به این مسئله ناگزیریم به این پرسش پاسخ دهیم، بدین مضمون که آیا ادبیات و هنر اساساً باید صدای جامعه باشد یا نه؟ بر سر این پرسش چالش بسیار است و در این نوشتار کوتاه نمیگنجد، اما پاسخ به این پرسش هرچه باشد، نمیتوان از نظر دور داشت که بخشی از ادبیات همیشه اینگونه بوده است و با چنین پیشفرضی تلاش این نوشتار مروری بر روند رویکرد اجتماعی در ادبیات ایران است.
مشروطه بهمثابه آغازگاه
سالهای آخر حکومت قاجار که سالهای نخستین ورود ایران به قرن ۱۴ خورشیدی بود، سالهایی پر از محنت و سختی بود، اما جامعه ایران برای ورود به سده نو، کولهباری پر و پیمان به همراه داشت. آنچه نخستین شاه پهلوی از جامعه میدید، هرج و مرج بود، اما آنچه در بطن جامعه غلیان داشت، نوسازی فکر ایرانی بود. این نوسازی ساحتهای بسیاری را دربر میگرفت و در برخی از حوزهها گامهایی ناموفق داشت و در برخی از حوزهها دستاوردهای زرین.
در ادبیات، برخلاف آنچه در سیاست و به ضرب چکمه رضاشاه رخ داد، دو بال قدرتمند و خوشایده توانست پرنده ادبیات ایران را به پرواز درآورد. محمدعلی جمالزاده با وسواس و احتیاط بسیاری، ادبیات ایران را همچون قابلهای زبردست، بهآرامی از دل سنت ادبی ایران جدا کرد. نیما یوشیج نیز در حوزه شعر چنین کرد. جمالزاده که خود همعصر مارسل پروست، جیمز جویس و ویرجینیا ولف بود، نگاهش را به داستاننویسانی معطوف کرد که یک سده پیشتر وارد عرصه داستاننویسی شده بودند و نیما یوشیج نیز هرچند شعر سپید یا آزاد اروپا را که محصول مکتب سمبولیسم بود میشناخت، اما آن را مناسب جامعه در حال گذار ایران ندید و شعر او همچنان نوعی از وزن و موسیقی را همراه خود حفظ کرد (شیری، ۱۳۸۶).
با ظهور صادق هدایت در داستان و کسانی چون هوشنگ ایرانی (با استناد به شیری، ۱۳۸۶) در شعر، گذار تمام و کمال از سنتهای ادبی شکل گرفت و نمونههای کاملاً نوین از شعر و داستان در ایران متولد شد. یکی از اتفاقاتی که زمینه آن پیش از مشروطه وجود داشت، اما در مشروطه افتاد، عمومی شدن آگاهی بود. تا پیش از این دوره، ادبیات و دانش بیشتر توسط «خواص» و برای «خواص» جامعه تولید میشد. روزنامهها و شبنامهها در سالهای آخر قاجار، عمومی شدن نسبی مدرسه و سواد روشنفکران را از هوای «می و مطرب» و عرفان و سخنهای پنهان به حرفهای مردمیتر و عمومیتر کشاند.
در فضای پرآشوب، اما آزاد پس از مشروطه، روزنامهها، روشنفکران و شاعران به سرودن درباره موضوعهای روز مانند آزادی، عدالت و سیاست پرداختند. صوراسرافیل دهخدا از این دست نشریات بود و مقالات «چرند و پرند» هم تفسیری بر مسائل اجتماعی و سیاسی روز بود و هم زبانی عامهپسند و محاورهای داشت (قانونپرور، ۱۳۹۶). ایرج میرزا، میرزاده عشقی، سید اشرفالدین گیلانی و بسیاری دیگر شعر خود را در خدمت مسائل سیاسی و اجتماعی روز درآوردند.
ادوار ادبیات نو
محمدعلی سپانلو (۱۳۷۴) نثر معاصر را به چهار شاخه تقسیم میکند:
نخستین دوره ادبیات مشروطه است که مقداری به آن پرداخته شد. آغازگاه این ادبیات به قول سپانلو، چند سالی قبل از استقرار حکومت مشروطه (مثلاً واقعه رژی یا انتشار روزنامه قانون ملکم) و پایان آن نیز سال ۱۳۰۰ شمسی بود (سپانلو، ۱۳۷۴). او ویژگی ادبیات این دوره را عشق به آزادی، قانون، ترقی و نقد حکومت و طبقات بهرهکش و سران مذهبی میداند.
دوره دوم از سال ۱۳۰۰ تا حدود سال ۱۳۱۵ است. ادبیات ایران زیر فشار استبداد رضاخان غیرسیاسی میشود. «این دوران شاهد غیرسیاسی شدن ادبیات است. در برابر احساسات و پندارها و اخلاقگرایی، آن هم به شکل خردهگیری از خلقیات آحاد ناس، به مقدار زیاد جای خالی را پر میکند. به عوض جنبههای صریح و عریان انتقادی این بار گونهای سودای معتدل اصلاحطلبی، در لوای رهبری از بالا، پدید میآید» (سپانلو، ۱۳۷۴). در کنار این ویژگیها در این دوره شاهد ظهور نوعی ناسیونالیسم گذشتهنگر و غیرسیاسی در آثار ادبی و هنری هستیم؛ ایدهای که برساخت استبداد رضاخانی در جامعه ایران بود و بعدها به دوقطبیهای کاذب خطرناکی در جامعه دامن زد.
دوره سوم از ۱۳۱۵ تا ۱۳۴۰ است. سال ۱۳۱۵ سال انتشار اثر ارزشمند صادق هدایت، بوف کور، است. سپانلو این زایش را مبدأ این دوره میداند؛ «محصلینی که از سال ۱۳۰۸ دولت برای تحصیل به خارج فرستاده بود بهتدریج به ایران بازگشتند. مطابق اسناد موجود این محصلان اغلب از افراد طبقه متوسط شهرنشین برگزیده شده بودند و این خود به نقش اجتماعی آنان پس از بازگشت معنایی ویژه داد. نگاهی به اسامی این افراد نشان میدهد که بسیاری از آنان پس از مراجعت به ایران، بلافاصله یا در طول زمان چه تأثیرات مهمی در نهادهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و سیر افکار و آرای کشور نهادند» (سپانلو، ۱۳۷۴).
سپانلو در این دوره به نقش صادق هدایت و تأثیر ویژه او اشاره میکند. او معتقد است این دوره با تمام فراز و فرودش، از نظر فکر و اسلوب یک جریان پیوسته و متکامل است.
هرچند سپانلو با ایما و اشاره به تأثیر ادبیات چپ بر این دوره از ادبیات ایران اشاره کرده است، اما نمیتوان از نظر دور داشت که جریانهای چپ و بهطور خاص، حزب توده، با استفاده از فضای آزاد پس از اشغال و حضور نظامی ارتش شوروی در دوران اشغال و همینطور هژمون بودن چپ در فضای جهانی، توانست بهطور جدی توسعه یابد و تأثیری جدی هم بر ادبیات و هنر ایران گذاشت. بسیاری از نویسندگان بزرگ این دوره به عضویت این حزب درآمدند و بسیاری از آثار ترجمهشده در این دوران، متأثر از دیدگاههای حزب توده بود. حزب توده در تمام حوزهها نماینده رویکرد خاص اتحاد جماهیر شوروی بود و با سلطهای که بر حوزه ادبیات و هنر نیز داشت بهمرور به سمت برداشت استالینیستی از هنر و ادبیات، یعنی «رئالیسم سوسیالیستی» رفت. رئالیسم سوسیالیستی در برنامهای فرهنگی معروف به «دکترین ژدانف» مانیفست حکومتی ادبیات شوروی شد. ژدانف معتقد بود برای مواجهه با جهان سرمایهداری، باید فرهنگ و ایدئولوژی را قدرت بخشید و راه قدرتبخشی به این ابزار نیز راهی بسیار تلخ بود. شوروی یکی از چند زادگاه بزرگ ادبیات جهان، زیر تیغ رویکرد فرهنگی ژدانف و استالینیسم قرار گرفت. در این دوره سانسور در شوروی به حد اعلای خود رسید. گفته میشد مایاکوفسکی، شاعر بزرگ شوروی که در اثر فشارهای استالینیسم بعدها خودش را کشت، در یکی از موارد کتابی عاشقانه نوشته بود. کتاب بر اساس معیارهای «رئالیسم سوسیالیستی» اجازه انتشار نداشت. مایاکوفسکی سعی کرد از طریق دوستیای که با استالین داشت از خودش اجازه انتشار اثر را بگیرد. استالین وقتی متوجه اصرار مایاکوفسکی شد دستور داد از این اثر عاشقانه دو نسخه منتشر شود: یکی در اختیار مایاکوفسکی؛ و یکی در اختیار معشوقهاش!
ورود این مکتب در ایران تأثیری بسیار جدی بر ادبیات و هنر ایران داشت. تأثیر این رویکرد بعدها در ایران به دورههای دیگر نیز سرایت کرد. رویکرد «رئالیسم سوسیالیستی» در فضای نسبتاً باز دهه ۲۰ مقاومتهای جدیای ایجاد کرد. ازجمله تأسیس انجمن «خروس جنگی» بود که کسانی چون هوشنگ ایرانی در آن فعالیت میکردند. با رویکرد استالینیستی در ادبیات، نویسنده بزرگی چون چوبک به حاشیه رانده شد و برخی آثار کمتر واجد اهمیت، مهم شدند. یکی از اتفاقاتی که در این دوره افتاد، ادبیات ترجمه بود. ترجمه آثار ارزشمند غرب و شوروی در ایران همزمان با انتشار آثار ارزشمند نویسندگان بزرگ ایرانی، اتفاقات بزرگی در ادبیات ایران ایجاد کرد.
سال ۱۳۳۲ با کودتای ۲۸ امرداد، هم فضای آزاد پیش از آن تا حدودی جمع شد و هم موجی از خشم و ناراحتی نیروهای مختلف جامعه را دربر گرفت. خشم و ناراحتی برآمده از سیاستهای نوسازی و سرکوب حکومت پهلوی در پیوند با نگاههای متأثر از فضای چپ جهانی، نوعی رمانتیسم انقلابی در ایران ایجاد کرد، رمانتیسم انقلابی آن دوران هم از «دروازههای تمدن بزرگ» شاه و پهلوی بیزار بود و به آن نقد داشت، هم جهانی اتوپیایی برای خود تصویر میکرد. این رویکرد رمانتیک، در اواخر حکومت پهلویها دیگر مسئلهاش تضاد سنت و مدرنیته نبود، بلکه تضادی بود میان ارزشهای چپ و ارزشهای نظام نیمهاستعماری پهلوی (روحی، ۱۴۰۰). این رویکرد هم برای ادبیات ایران دستاوردهایی ایجاد کرد و هم در مواردی موانعی بر سر راه ادبیات بود. در سمت تندروانه آن نگاه، رویکردهایی به ادبیات وجود دارد که گویی ادبیات سلاحی است در دست جامعه بیسلاح و بیپناه، برای مواجهه با حکومت. این رویکرد را در شعری از شاملو با عنوان «شعری که زندگیست»، میتوان دید. این شعر درست یک سال پس از کودتای ۲۸ امرداد سروده شده است:
امروز / شعر/ حربه خلق است/ زیرا که شاعران/ خود شاخهای ز جنگل خلقاند/ نه یاسمین و سنبل گلخانه فلان/ بیگانه نیست/ شاعر امروز/ با دردهای مشترک خلق:/ او با لبان مردم/ لبخند میزند،/ درد و امید مردم را / با استخوان خویش/ پیوند میزند./ او شعر مینویسد/ یعنی/ او دست مینهد به جراحات شهر پیر/ یعنی/ او قصه میکند/ به شب/ از صبح دلپذیر…
سال ۱۳۴۴ صمد بهرنگی در نقدی بر کتاب آوای نوگلان، نوشته عباس یمینی شریف، مینویسد: «آیا نباید به کودک بگوییم بیشتر از نصف مردم جهان گرسنهاند و چرا گرسنه شدهاند و راه برانداختن گرسنگی چیست؟ آیا نباید درک علمی و درستی از تاریخ و تحول و تکامل اجتماعات انسانی به کودک بدهیم؟ چرا باید بچههای شستهرفته و بیلکوپیس و بیسروصدا و مطیع تربیت کنیم؟… کودکان را میآموزیم که راستگو باشند درحالیکه زمان، زمانی است که چشم راست به چشم چپ دروغ میگوید و برادر از برادر در شک است و اگر راست آنچه در دل دارد بر زبان بیاورد چهبسا که از بعضی دردسرها رهایی نخواهد داشت. آیا اطاعت از آموزگار و پدر و مادر و مادری ناباب و نفسپرست که هدفشان فقط راحت زیستن و هرچه بیشتر بیدردسر روزگار گذراندن و هرچه بیشتر پول درآوردن است، کار پسندیدهای است؟».۱
این آثار در دورهای منتشر شد که سپانلو آن را دوره چهارم تا قبل از سال ۱۳۵۰ میداند. از نظر سپانلو این دوره ادامه منطقی دوره قبل است اما ویژگیهای خاصی هم دارد: ازجمله که شعر نو به کرسی مینشیند، رماننویسی و نقد ادبی جهش یافته و به جلو میرود و همچنین سینما و تئاتر با تحولات مثبت بسیاری روبهرو میشوند. یکی دیگر از اتفاقات مثبت این دوره از دید سپانلو، ادبیات کودک است. اتفاق مثبت دیگر پژوهشهای بسیاری است که در این دوره انجام شده است (سپانلو، ۱۳۷۴).
شاعران مدرن ایران نیز گویی در این دو دهه، خارج از فضای سیاسی نمیتوانند نفس بکشند. احمدرضا احمدی که از بنیانگذاران موج نو شعر است، اما در شعرش صدای ماشه تفنگ میآید:
دو صدای ماشه تفنگ/ دو خواب لختهشده را/ در قلب ما/ پیوند زد/ لبخند فانوس در انتهای درختکاری شب/ و مردی/ کنار راهآهنها/ مدرسهها و کارخانهها/ و حسهای نخستین نوازش/ پرپر شده بود…
صدای گلوله در شعر و ترانه این دوره طنین داشت. سینما، موسیقی، تئاتر و ادبیات همه در خدمت تغییر بودند. انتظار سر آمدن زمستان و شکفته شدن بهاران در دل همه روشنفکران شعلهور بود. انقلاب اتفاق افتاده بود و ساختار فرسوده پهلوی امکان ادامه نداشت، مگر آنکه دست به تحولاتی جدی میزد. گوش سنگین دیکتاتور، بسیار دیر صدای انقلاب مردم را شنید نتیجه آن نشنیدنها، فروپاشی ساختار سیاسی شد.
و اما انقلاب
شوق نویسندگان برای انقلاب ایران بسیار زیاد بود. در آستانه انقلاب به دعوت کانون نویسندگان ایران ده شب در انستیتو گوته نویسندگان بزرگ ایران سخنرانیهایی میکنند. سخنرانیهایی که با استقبال بسیار زیادی روبهرو میشود. در تمامی این سخنرانیها علیه سانسور و در دفاع از آزادی صحبت میشود. رؤیای آزادی، در همان نخستین سالهای انقلاب با موانع سنگینی مواجه شد. حزب توده که تأثیر بسیاری بر ادبیات ایران گذاشته بود، در این دوره نیز بیکار نبود و عامل اختلافهای بسیاری در داخل کانون نویسندگان شد که منجر به انشعاب شد.
دو سال ابتدای انقلاب، سالهای شوق و شور در همه حوزههاست. تیراژ کتاب افزایش بسیاری پیدا کرد و آثار بسیاری تولید شد. اتفاق بزرگ منفی در این دوره، انقلاب فرهنگی بود. با شروع دهه ۶۰، فضای سیاسی بهمرور بسته شد.
در این دوره نهادهای ادبی ریشهدار آسیب بسیار دیدند. کانون پرورش فکری کودک و نوجوان که روزگاری نهاد بزرگ و تأثیرگذاری بود، به دست سیاسیون مذهبی افتاد و شورای کتاب کودک با محدودیتهای بسیاری مواجه شد. با تمام این موانع، دهه ۶۰، دهه مهمی در ادبیات ایران است. آثار بسیاری در این دهه تولید شد و نویسندگان بسیاری به جامعه معرفی شدند. ویژگی خاص این دهه ادبیات جنگ بود. شکست، وهم، یأس و ناامیدی، زندگی مردم در اعماق، شرح مبارزات پیش از انقلاب، ماجراهای کارگری و… درونمایه بسیاری از آثار این دوره است. در واقع ادبیات این دوره بهشدت اجتماعی است و مخاطب آن مردم هستند (میرعابدینی، ۱۳۸۰ و جمعی از نویسندگان، ۱۳۶۹). میرعابدینی (۱۳۸۰) معتقد است: «اغلب آثار این دوره عجولانه نوشته شدهاند، پاسخی به مسائل روز بودهاند بدون اینکه جزء تازهای از هستی ما را روشن کنند». تأثیر مارکز بر نویسندگان این دوره بسیار جدی است. رمانهایی چون کلیدر، جای خالی سلوچ، روزگار سپریشده مردم سالخورده (از محمود دولتآبادی)، رازهای سرزمین من و آواز کشتگان از براهنی، داستان یک شهر و زمین سوخته از احمد محمود، سمفونی مردگان از عباس معروفی در این دوره منتشر شدند (میرعابدینی، ۱۳۸۰).
مجله گردون در شماره ششم خود با نویسندگان بسیاری درباره ادبیات ایران در دهه ۶۰ گفتوگو کرد. منصور اوجی درباره این دهه معتقد است در حوزه شعر اتفاقات مهمی افتاد. مجموعه آثار نیما به همت سیروس طاهباز و گزیدههایی از سیمین بهبهانی، سپانلو، حقوقی، براهنی، رحمانی، مشیری، صفارزاده، باباچاهی، لنگرودی، مختاری، سلیمانی، اشکوری، گیتی خوشدل، فرشته ساری، مرسده لسانی در این دوره منتشر شد (اوجی، ۱۳۶۹). «این دهه هر عیبی که داشته، که به نحوی شگفت بیحد و بسیار بسیار ترسناک داشته، حسنی هم به همراه خود داشت: یکپارچه برآمدن و کنده شدن جامعهای از یک زهدان تاریخی و متولد شدن در راستای آینده، گیرم چندان محسوس نباشد، چراکه آن گیاه عجیب در یک «اثیر رنگی سیال» شاخه میدواند و این را نمیتوان، همیشه، به چشم دید» (پارسیپور، ۱۳۶۹). پرویز کلانتری (۱۳۶۹) در همین نشریه میگوید گسترش کمی در هنر اتفاق افتاد، سینما پوستاندازی کرد، در ادبیات رمانهای بسیاری نوشته شد و زنان نیز در نوشتن رمان طبعآزمایی کردند. امیرعلایی (۱۳۶۹) میگوید دوره «آشتی» و «مرگ و غریبمرگی» است. آشتی با شهر، گذشته و خود و مرگ ساعدی و اخوان و …
دهه ۷۰، در سیاست ایران دهه نوسازیهای دولت موسوم به توسعه است. دههای که فقر و اختلاف طبقاتی خود را به رخ کشید. ویژگی جدی ادبیات در این دوره، نسبیگرایی در محتوا و فرمگرایی است. به اعتقاد میرعابدینی (۱۳۸۰) این دوره در دست هوشنگ گلشیری و شاگردانش است. در این دهه ادبیات عامهپسند نیز که تحت تأثیر ادبیات دهه ۵۰ و ۶۰ به محاق رفته بود، با نویسندگانی چون فهیمه رحیمی (نویسندهای که ابتدا دروس حوزوی خوانده بود و بعد جذب ادبیات شد) و نسرین ثامنی رشد جدی یافت. به مرور تیراژهای بالای این نویسندگان و فنیتر شدن و فرمگراتر شدن ادبیات، شاید فاصلهای میان مردم و نویسندگان ایجاد کرد.
فاجعهای که در این دهه اتفاق افتاد، قتلهای زنجیرهای بود که آن هم بسیاری از نویسندگان بزرگ و معترض همچون مختاری، احمد میرعلایی و بسیاری دیگر به قتل رسیدند. دستگیریهای گسترده، ماجراهایی چون اتوبوس نویسندگان و ماجراهایی از این دست، نویسندگان این دوره را دچار چالشهای بسیار کرد و گویی این نویسندگان که باید نسلهای پس از خود را میپروراندند، در فضای امنیتی این دهه، از این کار بازماندند. در این میان، کسانی که کمتر به ادبیات اجتماعی روی خوش نشان میدهند یا کسانی که پیچیدهتر و مبهمتر مینویسند، آنقدر که مأموران سانسور نتوانند بفهمند، فضای بیشتری برای نوشتن پیدا میکنند و بعد از چندین دهه ادبیات اجتماعی ایران در این دوره با محدودیتهای بسیاری مواجه میشود.
فضای باز دوران خاتمی پس از مصیبتهای پیش از آن، شوق بسیاری برای نوشتن و انتشار اثر ایجاد کرد. دهه ۸۰ و ۹۰ بروز این شوق بود. در این سالها کمتر با آثار شاخص روبهرو میشویم، هرچند استعدادهای بسیاری در این دوران رشد کرد و جوانان بسیاری وارد عرصه ادبیات شدند.
شاید باز هم باید به تعبیر شهرنوش پارسیپور، بگوییم ادبیات گسترش کمی داشت، اما درباره کیفیت آن جای بحث بسیار است؛ البته آثار ترجمه در این دوره بسیار فراوان وارد ایران شد که حتماً بعدها تأثیر آن را میتوان در ادبیات ایران دید. از نظر کمی انتشار اثر در این دو دهه کمنظیر است. بنا به آمار سایت خانه کتاب، در سه سال ابتدایی دهه ۷۰، (از فروردین ۱۳۷۰ تا فروردین ۱۳۷۳) ۴ هزار و ۴۷۴ کتاب در حوزه ادبیات منتشر شده که حدود ۳۱۰۰ عنوان آن تألیف بوده است و تیراژ کل این آثار بیش از ۱۸ میلیون کتاب بوده. در سه سال پایانی دهه ۹۰، (فروردین ۱۳۹۷ تا فروردین ۱۴۰۰)، ۵۲ هزار و ۷۱۰ عنوان کتاب ادبی در ایران منتشر شده که حدود ۳۶ هزار عنوان آن تألیف بوده است و حدود ۴۷ میلیون تیراژ خورده است. همچنین در این سالها جمعیت ایران حدود ۲۰ میلیون افزایش داشته و تا حدودی جوان بوده است. درحالیکه تیراژ کتاب کمتر از ۳ برابر شده، تعداد عناوین کتاب در این سالها بیش از ۱۰ برابر شده است و همچنان جای نویسندگان بزرگی که در دهههای پیش مینوشتند در نویسندگان آخرین دهههای قرن گذشته خالی است.
قرن گذشته، با شکلی از عمومی شدن آگاهی، گسست از ارزشهای پیشین و ظهور فرمهایی تازه در ادبیات آغاز شده بود. پایان این قرن، ادبیات در یک منحنی سینوسی گویی به سمت افول میل کرد. گسست از ارزشها شاید ویژگی اصلی اتفاقاتی باشد که این روزها در خیابان در جریان است و آگاهی بسیار عمومیتر از آخرین سالهای قرن گذشته شده است. حالا گوشیهای موبایل و آنتنهای ماهواره، روستاها و شهرستانهای کوچک را نیز با اخبار روز مواجه میکنند. به نظر میرسد انقلابی اتفاق افتاده است. نباید منتظر چیزی بود. انقلاب در ارزشهای نوینی است که نسلهای نو حامل آن هستند. باز هم به قول شهرنوش پارسی پور در یادداشتی که در نشریه گردون نوشته است، گویی از یک زهدان تاریخی جدایی اتفاق افتاده است. انقلاب اتفاق افتاده است و باید دید نتایج آن در ادبیات، هنر، ساختار سیاسی و مناسبات اجتماعی ایران چه خواهد بود. ■
پینوشتها:
- این مقاله با عنوان «ادبیات کودکان» در مجموعه مقالات صمد آمده است
منابع:
شیری، قهرمان، ۱۳۸۶، از جیغ بنفش تا موج نو، نگاهی به شعر هوشنگ ایرانی و احمدرضا احمدی نمایندگان دو جریان شعری معاصر، کتاب ماه ادبیات، شماره ۱۰، پیاپی ۱۲۴، صص ۲۶-۴۱.
قانونپرور، محمدرضا، ۱۳۹۶، منادیان قیامت: نقش اجتماعی سیاسی ادبیات در ایران معاصر، ترجمه مریم طرزی، چ دوم، تهران، آگه.
احمدی، اصغر، ۱۳۹۸، ادبیات ستیزنده، چ دوم، تهران، آگه.
پوینده، محمدجعفر، ۱۳۸۱، جامعه، فرهنگ، ادبیات: لوسین گلدمن، (گزیده مقالات درباره گلدمن و از گلدمن)، چ ۳، تهران، چشمه.
روحی، زهره، ۱۴۰۰، تاریخ فرهنگی بدن و بدنمندی در ایران عصر جدید، چ اول، تهران، انسانشناسی.
آسمند جونقانی، علی، ۱۴۰۰، «تقابل ادبیات اعتراضی با ادبیات عرفانی»، فصلنامه ادبیات عرفانی و اسطورهشناختی، س ۱۷- ش ۶۴- صص ۱۳-۴۰.
شفیعی کدکنی، محمدرضا، ۱۳۸۰، تازیانههای سلوک؛ نقد و تحلیل چند قصیده از حکیم سنایی: چ ۳ تهران آگاه.
سپانلو، محمدعلی، ۱۳۷۴، نویسندگان پیشرو ایران؛ مروری بر قصهنویسی، رماننویسی، نمایشنامهنویسی و نقد ادبی، چ ۵، تهران، مؤسسه نگاه.
اوجی، منصور، براهنی، رضا، پارسیپور، شهرنوش، تمیمی، فرخ، کلانتری، پرویز و دیگران، ۱۳۶۹، «دهه شصت چگونه گذشت؟»، ماهنامه گردون، سال یکم، شماره ششم، ۱۵ بهمن ۱۳۶۹، صص ۱۰-۱۹.
میرعابدینی، حسن، ۱۳۸۰، صد سال داستاننویسی ایران (جلد سوم)، ویراست دوم، چ ۲، تهران، چشمه.