بدون دیدگاه

جان‌مایه‌های روایت نوح در قرآن

کمال رضوی

 

پرسشی که در این طرح بحث مدنظر بوده این است که فارغ از مناقشه‌ها و کنجکاوی‌های تاریخی، و فارغ از اینکه ماجرای طوفان و کشتی نوح را یک امر واقعی-تاریخی قلمداد کنیم، یا امری مجازی و استعاری و نمادین، از روایت نوح در قرآن چه چیز می‌توان برای شرایط امروز جامعه ایران درک و برداشت کرد و به کار بست. با این زاویه ورود به بحث، به‌نظر می‌رسد چند نکته کلیدی از روایت نوح می‌توان استخراج کرد.

 

  1. ضرورت تزریق زمان به روند

بارزترین وجه روایت نوح و گزارشی که از دعوت و حیات وی در قرآن آمده، صبر درازمدت نوح برای امر دعوت و تغییر عقیدتی ـ اجتماعی است. در آیه ۱۴ سوره عنکبوت از دعوت هزارساله نوح (پنجاه سال کمتر) سخن به میان آمده است (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فیهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ إِلاَّ خَمْسینَ عاماً). ممکن است این عدد هزار مانند همان تمثیل سوره قدر که «شب قدر از هزار شب برتر است»، برای بیان کثرت و طولانی‌بودن دعوت نوح باشد. اما هر چه هست، دعوت هزارساله نوح بیانگر یک اصل کلیدی در هرگونه کوشش برای اصلاح دینی و اجتماعی است. فراخواندن جامعه به تغییر در باورها و مناسبات و پیشبرد هرگونه پروژه تغییرخواهی، نیازمند عطف‌نظر به عنصر زمان و آماده بودن برای طی ماراتنی اجتماعی است.

هرچند که در ظاهر، پایان دعوت هزارساله و طولانی‌مدت نوح به سرانجامی نرسید و درنهایت با برخورد خصومت‌آمیزی که مهتران با نوح کرده و او را تهدید به سنگسارکردن می‌کنند،[۱] نوح به سرفصل دعا برای نابودی مهتران و مدار پیرامون آن‌ها رسید (وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیاراً؛ نوح: ۲۶) اما اگر در کنه روند و نتیجه دعوت درازمدت نوح دقت کنیم، مشاهده می‌کنیم که صبر درازمدت وی و استقامت بر دعوت و گفت‌وگو با قوم، به رقم‌زدن سرفصل تحولی جدیدی در جامعه بشری می‌انجامد. طوفان نوح، از جهتی نماد یک دگرگونی بنیادی در اجتماع بشری است و از این حیث دستاورد دعوت درازمدت نوح، رقم‌زدن یک نقطه عطف است.

می‌دانیم که یکی از عوارض و مشکلات جامعه ایران، نوعی گرایش به زودخواهی است. تصور اینکه تحولات اجتماعی را می‌توان یک‌شبه یا با میانبر و به‌صورت مکانیکی و ضربتی و دفعتی رقم زد، تصوری ریشه‌دار در ذهن و زبان مردم و حتی حاکمان است. مهندس بازرگان بر همین ویژگی زود و زورخواهی ایرانیان به‌عنوان یکی از موانع توسعه یاد کرده است که درک و دریافت زیسته و تجربی همه ماست. زود خسته می‌شویم، زود سرخورده می‌شویم، و زود می‌خواهیم به سرفصل اقدام و عمل برسیم؛ بدون اینکه پیش‌شرط‌ها و پیش‌نیازهای سرفصل تحولی قوام یافته باشد، می‌خواهیم به دگرگونی بنیادین برسیم. روایت نوح این بصیرت را برای ما دارد که روند پیدایش دگرگونی‌های ساختاری را مبتنی بر یک فرایند و سیر طولانی‌مدت و همراه با صبر استراتژیک بدانیم.

 

  1. لزوم تقویت انسجام و کار جمعی به‌موازات آگاهی‌بخشی

دومین نکته بارز در روایت نوح، مسئله همگامی با کسانی است که هدف واحدی را برگزیده و یک جمع همدل و همگام را شکل داده‌اند. باز اینجا فارغ از اینکه ساخت کشتی نوح و تأکید بر ورود همراهان نوح به این کشتی را امری نمادین یا واقعی در نظر بگیریم، درون‌مایه ساخت کشتی، شکل‌دادن نوعی تشکیلات واجد انسجام برای رقم‌زدن سرفصل تحولی است. تأکید خدا بر اینکه کشتی را به وحی و نظارت ما بساز (فَأَوْحَینا إِلَیهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْینِنا وَ وَحْینا) یعنی جمع منسجم خود را برای ورود به سرفصل آماده کن؛ تا زمانی که امر ما فرابرسد (فَإِذا جاءَ أَمْرُنا)؛ یعنی پدیده به سیر تکوین خود رسیده و در آستانه نقطه‌عطف تحولی است؛ بنابراین در ضمن دعوت و کار توضیحی و استدلالی با جامعه، نوح مبادرت به ایجاد و توسعه جمعی منسجم از همراهان می‌کند.

اکنون اگر به شرایط جاری جامعه ایران بخواهیم پل بزنیم، کسانی که در مدار کار توضیحی و استدلالی گام برمی‌دارند (روشنفکران و اهالی میدان اندیشه) در قیدوبند ایجاد جمع منسجم و همبسته برای فراسیدن نقطه عطف تحولی نیستند و وظیفه خود را به همان بیان دعوت محدود می‌دانند. اگر با الهام از سخن شریعتی که روشنفکر جامعه کنونی را پیامبرگونه تلقی می‌کرد، به نقش و جایگاه روشنفکر بنگریم و الگوی نوح (و سایر پیامبران ـ محمد، موسی، عیسی، ابراهیم، لوط و …) را مدنظر قرار دهیم، متوجه فاصله عظیم کاروبار روشنفکرانه جاری با جایگاه پیامبرگونه می‌شویم. پیامبران علاوه بر ابلاغ پیام، آگاهی‌بخشی و کار در مدار فکری، دستی هم در ایجاد و تقویت تشکیلات نظیر داشتند. نمی‌توان فکر و اندیشه را جدا از جمع همبسته حامل آن بسط داد. درنتیجه دومین درس از روایت نوح، لزوم تقویت جمع، کار جمعی و تشکیلات به موازات دعوت و استدلال و آگاهی‌بخشی است.

 

  1. مواجهه با شکاف‌اندازی مهتران

سومین جان‌مایه روایت نوح، برخوردی است که نوح در قبال مهترانی که در کار ایجاد و تعمیق شکاف در اردوگاه اهالی تغییر هستند، پیش می‌گیرد. نوح در مواجهه با سران قومش که خواهان مرزبندی نوح با پیروان مستضعفش و طرد آنان از سوی نوح به‌عنوان پیش‌شرط پذیرش نوح بودند، ضمن برخورد استدلالی و توضیحی با مهتران (ملاء)، در مقابل این تاکتیک مقاومت می‌کند:

پس، سران قومش که پوشاننده حق بودند، گفتند: «ما تو را جز بشرى مثل خود نمى‌بینیم، و جز [جماعتى از] فرومایگان ما، آن هم نسنجیده، نمى‌بینیم کسى تو را پیروى کرده باشد، و شما را بر ما امتیازى نیست، بلکه شما را دروغگو مى‌دانیم.» [نوح] گفت: «و کسانى را که ایمان آورده‌اند طرد نمى‌کنم. قطعاً آنان پروردگارشان را دیدار خواهند کرد، ولى شما را قومى مى‌بینم که نادانى مى‌کنید. و اى قوم من! اگر آنان را برانم، چه کسى مرا در برابر خدا یارى خواهد کرد؟ آیا عبرت نمى‌گیرید؟»(هود:۲۷ و ۲۹)

و درباره کسانی‌که دیدگان شما به خواری در آنان می‌نگرد، نمی‌گویم خدا هرگز خیرشان نمی‌دهد. خدا به آنچه در دل آنان است آگاه‌تر است. [اگر جز این بگویم] من در آن صورت از ستمکاران خواهم بود (هود: ۳۱).

گفتند: «آیا به تو ایمان بیاوریم و حال آنکه فرومایگان از تو پیروى کرده‌اند؟» [نوح] گفت: «به [جزئیات] آنچه مى‌کرده‌اند چه آگاهى دارم؟ حسابشان ـاگر درمى‌یابیدـ جز با پروردگارم نیست و من طردکننده مؤمنان نیستم. من جز هشداردهنده‌اى آشکار [بیش] نیستم.» (شعراء/۱۱۱ تا ۱۱۵)

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل آیات فوق از سوره شعرا می‌نویسد: «[نوح می‌گوید] من اطلاعى از اعمال سابق ایشان ندارم و حسابشان هم بر من نیست، تا به آن خاطر تجسس کنم که تاکنون چه مى‌کرده‌اند، زیرا حسابشان تنها و تنها بر پروردگار من است، اگر شعورى داشته باشید، پس همو برحسب اعمالشان مجازاتشان مى‌کند. جمله دومى به‌منزله تعلیل جمله اولى است و هر دو جمله متمم بیان سابق است و معنایش این است که: من هیچ پست و مأموریتى ندارم مگر انذار و دعوت، درنتیجه کسى را که رو به من بیاورد و دعوتم را بپذیرد هرگز طردش نمى‌کنم و نیز از اعمال گذشته‌اش تجسس نمى‌نمایم، تا به‌حساب کرده‌هایشان برسم، چون حسابشان بر پروردگار من است، که پروردگار همه عالم است، نه بر من.»

آقای مکارم شیرازی نیز در بخشی از تفسیر این آیه گفته‌اند: «آن‌ها مى‌خواستند علاوه بر مسئله تهیدستى، این گروه از مؤمنان را به سوءسابقه اخلاقى و عملى متهم سازند، ولى نوح بى‌آنکه در این مسئله با آن‌ها گلاویز شود، مى‌گوید من از آن‌ها چیز بدى سراغ ندارم و اگر هم چنین باشد که شما مى‌گویید حسابشان با خدا است. آنچه وظیفه من است این است که من پر و بال خود را براى همه حق‌جویان بگشایم”من هرگز ایمان آورندگان را طرد نخواهم کرد”.»

اگر نیک بنگریم، ملاحظه می‌کنیم که این رویه و تاکتیک همچنان به‌عنوان رویه‌ای مألوف نزد اصحاب قدرت و مهتران جوامع باقی مانده است. رویه‌ای که برای تضعیف و فروپاشی اردوگاه اهالی تغییر به تاکتیک شکاف‌اندازی و لزوم مرزبندی و فاصله‌گذاری با افراد بر اساس جایگاه اجتماعی و سوابق عملی و خط فکری روی می‌آورد و از راهبران جنبش‌های اجتماعی می‌خواهد که مرز خود را با کسانی که دون‌مایه می‌خوانند، مشخص کنند. اما رویه نوح آموزنده است: نوح در مقابل کسانی که چنین خواسته‌ای از او دارند، استدلال می‌کند و می‌گوید من از گذشته و پیشینه این افراد اطلاعی ندارم و حساب آن‌ها نزد پروردگارم است. سپس از اینکه وارد این منازعه بیهوده شود، تن می‌زند و رویه خود را به‌روشنی اعلام می‌کند که اهل طرد هیچ گروهی بر اساس موضع و جایگاه طبقاتی و اجتماعی نیست. الگوی نوح می‌تواند در مقابل رویه مألوف حافظان وضع موجود برای ایجاد شکاف و طرد اجتماعی، مدنظر قرار گیرد.

 

  1. پرهیز از قبلیه‌گرایی در تحکیم اجتماع

درون‌مایه مهم و قابل‌توجه دیگر، برخوردی است که خدا در خصوص فرزند و همسر نوح با وی می‌کند. می‌دانیم که مطابق تصریح قرآن، فرزند نوح دعوت وی را پس می‌زند و همسر وی نیز به او پشت می‌کند. نوح برای نجات فرزندش تلاش می‌کند و حتی از او می‌خواهد سوار بر کشتی شود، اما فرزند ابا می‌کند. پس از آغاز طوفان، نوح از خدا می‌خواهد او را که از اهل‌بیتش است، در زمره نجات‌یافتگان از طوفان قرار دهد. اما برخورد خدا با نوح آموزنده است. در دو جا پیشاپیش و قبل از طرح خواسته نوح، تصریح می‌کند که در خصوص کسانی که ظلم پیشه کردند، مرا مخاطب خواسته خود قرار مده (هود: ۳۷؛ مؤمنون: ۲۷). در آیات ۴۵ تا ۴۷ سوره هود نیز مکالمه نوح با خدا بر سر فرزندش منعکس شده است:

وَ نادی نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنی مِنْ أَهْلی وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمینَ. (هود: ۴۵)

قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ. (هود: ۴۶)

قالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْئَلَکَ ما لَیسَ لی بِهِ عِلْمٌ وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لی وَ تَرْحَمْنی أَکُنْ مِنَ الْخاسِرینَ. (هود: ۴۷)

مشابه همین تأکید بر پیوند نسبی به‌عنوان مبنایی برای نجات در ماجرای استغفار ابراهیم برای آزر و استغفار پیامبر برای برخی خویشان (بنا بر برخی روایت‌ها، عمویش ابوطالب) نیز به چشم می‌خورد[۲] که در هر دو مورد خدا با رد پیوند نسبی به‌عنوان مبنایی برای نجات، ابراهیم و محمد را از این کار برحذر می‌دارد. در آیات متعدد دیگری از قرآن نیز تأکید شده که مال و فرزند، زینت حیات دنیا و وسیله دوراهی و فتنه برای انسان هستند که تمامی این موارد ناظر بر عدم اصالت به پیوند نسبی است.

این نکته از چه لحاظ اهمیت دارد؟ مسئله فقط قطع تعلق از آنچه انسان بدان عشق می‌ورزد (مال و فرزند و …) و نوعی طلب خودسازی درونی برای نخواستن و بریدن از تعلقات و دل‌بستگی‌ها نیست. به‌نظر می‌رسد از بعدی جامعه‌شناختی، این موارد دلالت بر نفی پیوند قبیله‌ای به‌عنوان مبنایی برای شکل‌گیری اجتماع است. می‌دانیم که جوامع ماقبل مدرن، عمدتاً جوامعی مبتنی بر اجتماعات طبیعی یا شبه‌طبیعی بودند؛ یعنی آنچه یک جامعه را شکل می‌داد، پیوندهای نسبی و سببی از خانواده تا طایفه و عشیره و قبیله بود؛ پیوندهای قومی و نژادی از عوامل ایجاد همبستگی و انسجام در جوامع پیشامدرن بوده‌اند. در جوامع جدید، به دلیل تنوع قومی و نژادی، تأکید بر پیوندهایی از جنس فوق برای ایجاد انسجام و همبستگی جز اینکه موجب بروز قوم‌گرایی و تشتت شود، چیزی در پی ندارد. مبنای شکل‌گیری اجتماعات ملی در جوامع جدید، نه پیوندهای خانوادگی و قومی، بلکه احساس تعلق به یک هویت فرهنگی و ملی واحد است.

انذار خدا به نوح که در پی تسری پیوند خانوادگی به جمع و تشکیلات در حال تکوین خود برای رقم‌زدن سرفصل تحولی نباش، در آن برهه و در زمان بیان این روایت در جامعه صدر اسلام، بیانگر جهت‌گیری پیشروی نگاه توحیدی نسبت به مقوله همبستگی اجتماعی است؛ یعنی آنچه باید مبنای کنار هم قرار گرفتن افراد برای ساختن یک اجتماع باشد، نه صرف پیوند خانوادگی و نسبی، بلکه باور به یک هویت فرهنگی مشترک است که در جامعه وقت پیامبر، این هویت فرهنگی مشترک در قالب یک امت و اجتماعی فارغ از نسب و قبیله و عشیره و هرگونه امتیاز برآمده از این هویت‌ها، سامان می‌یابد. لذا درون‌مایه این آیات و همچنین نفی خدایان قبیله‌ای که درواقع قهرمانان قبایل دوران نوح بوده‌اند (وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا یغُوثَ وَیعُوقَ وَنَسْرًا ـ نوح: ۲۳) پرهیز از قوم‌گرایی در ساخت اجتماعی منسجم از افراد است.

 

* طرح بحث در جلسات قرآنی ماه رمضان ۱۳۹۶ (منزل مهندس میثمی)

محور اول و دوم این بحث مرهون بحث ارزنده زنده‌یاد هدی صابر در نشست‌های سی و سوم و سی و ششم «باب بگشا» (خدای صاحب دید و تحلیل تاریخی) است.

[۱]. قَالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یَا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْ‌جُومِین. (شعرا: ۱۱۶)

[۲]. آیات ۱۱۳ و ۱۱۴ سوره توبه: مَا کاَنَ لِلنَّبىِ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کَانُواْ أُوْلىِ قُرْبىَ مِن بَعْدِ مَا تَبَینَ لهَمْ أَنهَّمْ أَصْحَابُ الجْحِیمِ (۱۱۳) وَ مَا کاَنَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَن مَّوْعِدَهٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَینَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِّلَّهِ تَبرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ (۱۱۴). لازم به ذکر است که مفسران امامیه، نسبت دادن این آیات به طلب استغفار پیامبر برای عمویش را رد کرده‌اند و این انتساب عمدتاً در بین مفسران اهل جماعت و سنت رواج دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط