علی بیاتی، معلم ریاضی
سالها پیش که متفکران شرقی به دنبال دلایل و علل انحطاط مسلمانان میگشتند، راه رهایی از انحطاط را اندیشیدن و تفکر نقادانه اعلام کردند، چراکه در اروپا، که سردمدار مدرنیته و رنسانس بود، آموزگاران و فلاسفه بودند که جامعه را بهسوی پیشرفت و ترقی سوق دادند و جامعه خودشان را ساختند و نه متعهدان؛ چراکه اگر قرار بود نظام امور را به دست متعهدان بسپارند، اروپا همچنان در قرونوسطی بهسر میبرد.
سید جمالالدین اسدآبادی یکی از متفکرانی بود که به انحطاط و عقبماندگی مسلمانان میاندیشید و سعی در پیش بردن جوامع مسلمان داشت. سید جمال در سخنرانی خود در کلکته در سال ۱۸۷۲ توضیح داد که چرا مسلمانان به چنین حال و روزی افتادند و دلایل و علل عقبماندگی این جوامع چیست و چه شد که در ایامی که در مشرقزمین، مسلمانان در تعطیلات تاریخی بهسر میبردند، اروپاییان در حال رشد و ترقی بودند و به توسعه ریاضیات و علوم و تکنولوژی میپرداختند. سید جمال در آن سخنرانی به نکتهای توجه میکند که هنوز که هنوز است گویی در میان مسئولان امر و تصمیمگیران سیاستهای کلان آموزشی و تربیتی کشور ما ناشناخته و مغفول مانده است. سید جمال در آن سخنرانی نگفت که ما باید سالی هزاران کتاب و مقاله و پایاننامه بدون استفاده منتشر کنیم و مقام اول در چاپ مقالات را به دست آوریم. نگفت که ما باید در هر جایی که روستایی را با صد خانوار دیدیم یک دانشگاه تأسیس کنیم و کارخانه تولید مدرک بسازیم و کرورکرور، دکتر و مهندس تحویل جامعه بدهیم که حتی در حد ریاضیات دبیرستان هم سواد لازم را ندارند. سید جمال و همفکرانش دو اصل کلی را مدنظر داشتند تا عقبافتادگی جوامع مسلمان را با استفاده از این دو اصل توجیه و بیان کنند. اول اینکه ما باید دین اصیل و راستین را یافته و آن را از خرافات پاک کنیم و فهم خودمان از دین اسلام را تصحیح کنیم و زوائد و پیرایههای دین را از آن بزداییم و آب را از سرچشمهها بگیریم و دوم اینکه مسلمانان از اروپاییان عقب ماندند چراکه آنان به علم و دانش توجه داشته و نهاد دانشگاه را بر اساس روحیه علمی و فلسفی بنیان نهادند؛ نه اینکه دانشگاهها را بهمثابه مدارس بزرگتری کنند که بچههایی مطیع و متعهد تربیت کرده و بلهقربانگو تحویل جامعه دهند.
از دیدگاه سید جمال پیشرفت غربیها به دلیل داشتن توپ و تفنگ نبوده است، بلکه به دلیل توجه داشتن به علم و دانشاندوزی بوده است. تکنولوژی یکی از آثار و نتایج استفاده از دانش بوده و ما تا زمانی که به این نکته توجه کافی نداشته باشیم در همین وضعیت باقی خواهیم ماند. دانش از طریق نقد و انتقاد پیدرپی رشد و نمو پیدا میکند و تا زمانی که ما تنها و تنها به سنت پیشینیانمان تکیه کنیم و آنها را نقد نکنیم، نهتنها رو به جلو نخواهیم رفت بلکه عقب و عقبتر هم خواهیم ماند، چنانکه اینچنین نیز شده است. به همین دلیل وی در نشریه عروهالوثقی که زیر نظر او چاپ و انتشار مییافت تلاش کرد تا به انتقاد از روحیات و رفتارهای مسلمانان بپردازد و آن جمله معروف وی که «در غرب هر چه گشتم مسلمانی ندیدم، ولی اسلام را دیدم، درحالیکه در شرق مسلمانان فراوانی دیدم، ولی اسلام را ندیدم» را میتوان نتیجه همین سنجشگری و تیزهوشی وی دانست.
سید جمال در همان سخنرانی خویش گفت ملتی که روح فلسفی در میان آن رواج داشته باشد، حتی اگر از بعضی از رشتههای علمی و فرآوردههای آنها آگاه نباشد، آسیب نخواهد دید و با داشتن تفکر نقادانه میتواند راه پیشرفت در دانش را خود بیابد و به دستاوردهای شگرفی برسد. مقصود سید از روح فلسفی همان روش علمی جدید در علوم نوین است که پس از رنسانس و سر برآوردن متفکرانی همچون دکارت، بیکن و کانت پدید آمده است و این روح فلسفی، همان به کار بردن روشهای علمی جدید است که باعث شده مغرب زمین به این جایگاهی برسد که اکنون رسیده است. سید برای بهتر فهمیدن این روح فلسفی مثالی میزند و میگوید که من از متفکران اسلامی تعجب میکنم که در تمامی طول شب در مقابل نور چراغ پیهسوز چمباتمه زده و مینشینند و تا پاسی از شب به مطالعه آثار پیشینیان میپردازند، اما هرگز از خود نمیپرسند که چرا وقتی سر حباب شیشهای چراغ را میپوشانند دود سیاهی از چراغ برمیخیزد.
صمد بهرنگی در زمان خود به مسئله آموزش و تربیت کردن انسانها در ایران توجه کرده و کتابی دراینباره نگاشته است به نام کندوکاوی در مسائل تربیتی ایران. بهرنگی در این کتاب بهگونهای دیگر و از زاویهای دیگر مشکل آموزش در ایران مدنظر قرار داده و موشکافی کرده است. وی در ابتدای کتاب بیان میکند که ترجمههای فراوان از کتابهای غربیان که معلمان و مربیان ساکن آن کشورها با شرایط محیطی متفاوت با ما، نگاشتهاند نهتنها سودی به حال محصلان کشورمان نداشته است؛ بلکه به قول وی: «از دانشسرا که درآمدم و به روستا رفتم یکباره دریافتم که تمام تعلیمات مربیان دانشسرا کشک بوده. همهاش را به باد فراموشی سپردم و فهمیدم که باید خودم برای خودم فوتوفن معلمی را پیدا کنم و چنین نیز شد.»
صمد بهرنگی سخن سید جمال را بهگونهای دیگر، اما بهطرزی شگفتانگیز دقیق بیان میکند، چراکه ترجمه کردن دستاوردهای دنیای غرب برای محیط کشور ما سودی اندک دارد؛ اگر نخواهیم بگوییم که کلاً سودی نداشته و به ضرر محیط آموزشی ما تمامشده است. چراکه ما باید روحیه فلسفی و پرسشگری نقادانه را بیاموزیم و به دانشآموزان و دانشجویانمان بیاموزانیم و سپس با رویکرد نقادانه به سراغ منابع معرفتی مغرب زمین برویم، نه اینکه تنها از دستاوردهای آنها الگوبرداری کنیم، کاری که تا به حال انجام شده است. وی در جایی دیگر در همان کتاب چنین بیان میکند: «آنهایی که کتابهای دانشسرایی مرا نوشته بودند و آنهایی که چنان کتابهایی را تدریس میکردند، خبری از محیط کار من نداشتند. در صدی نود و نه مدرسههای ایران مسئلههایی از آنگونه که در ترجمه کتابهای امریکایی میخوانیم، مطرح نیست… درد اینجاست که ما مسئلهها و مشکلهای تربیتی و فرهنگی خود را فراموش میکنیم، یا از آنها بیخبریم، و یا ندیدهشان میگیریم و میرویم پی مشکلاتی که تنها برای محیطهای تربیتی بینقص و مترقی «مشکلات» است و لازم و ضروری نیست که برای ما طرح شود. ما کارهای ضروریتر و مشکلات چشمگیرتر داریم و به آنها نمیتوانیم برسیم.»
حال باید پرسید چرا گوش شنوایی برای این سخنان یافت نمیشود و چرا کسی به مشکلات اصلی گریبانگیر جامعه آموزشی و علمی ما نمیپردازد. به نظر نگارنده پاسخ روشن است، چراکه روحیه نقادی و پرسشگری در آموزش و پرورش ما و حتی آموزش عالی ما به هیچ وجه وجود ندارد و فرآیند گفتوگوی نقادانه در کلاسهای آموزشی ما دیده نمیشود؛ بلکه تنها معلم یا استاد به کلاس آمده و مطالبی را بیان میکند و شاگردان نیز فهمیده یا نفهمیده مجبورند برای پاس کردن درس مربوطه آنها را از حفظ کرده و در پایانترم و سال تحصیلی آنها را تحویل دهند و به یک ماه نرسیده که محصل همه آن مطالب را از یاد میبرد، همانطوری که اکنون در جامعه مثلاً علمی خودمان شاهد آن هستیم. سیستم آموزشی کشور ما، انسان تحصیلکرده و آموزشدیده تحویل جامعه نمیدهد و به همین دلیل تا این روند به این شکل ادامه یابد جامعه ما رو بهسوی پیشرفت و تعالی نخواهد رفت و تا فرآیند گفتوگوی نقادانه در کلاسهای درسی ما از ابتدایی تا دانشگاه برقرار نشود، ما توانایی تولید علم و دانش واقعی را نخواهیم داشت و تنها میتوانیم به تعداد بالای مقالات و پایاننامهها و کتابهایی دلخوش کنیم که نهتنها به مشکلات جامعه پاسخی نمیدهند، بلکه تنها باعث پر کردن جیب افراد سودجو و منفعتطلبی میشود که این چرخ لنگ را میچرخانند و از آن بهره میبرند. اگر سیستم آموزشی خود را موظف نبیند که به پرسشهای جامعه پاسخ دهد و همچنان به تولید پایاننامههایی درباره هگل، هایدگر و ویتگنشتاین بپردازد، وضعیت تعلیم و تربیت کشورمان بهسامان نخواهد شد و در بر همین پاشنه خواهد چرخید.