بدون دیدگاه

جایگاه خداوند در معرفت‌شناسی مدرن

کتاب گذر از دفاعیه‌گرایی؛ به‌سوی پدیدارشناسی متن در سال ۱۳۹۱ به کوشش فرامرز معتمد را انتشارات نقد فرهنگ منتشر کرده است. گفتنی است بنا بود نام این کتاب الله و دنیای مدرن باشد که به نام فعلی تغییر یافت. این کتاب مجموعه مصاحبه‌های آقای معتمد با اندیشمندانی چون عبدالعلی بازرگان، تقی رحمانی، حبیب‌الله پیمان، مقصود فراستخواه، محمد مجتهد شبستری، حسن یوسفی اشکوری، احسان و سارا شریعتی و … است که این گفت‌وگوها از سال ۱۳۸۱ شروع شده است. در این شماره گزیده‌ای از گفت‌وگو با علی زاهد را می‌خوانید.

آقای علی زاهد در گفت‌وگو با آقای فرامرز معتمد تلاش کرده‌اند بگویند خداوند نخست؛ اثبات‌ناپذیر، دوم؛ انکارناپذیر، سوم؛ شک‌ناپذیر و چهارم تعریف‌ناپذیر است. همچنین نشان می‌دهند تورات، انجیل و قرآن روی این چهار گزاره تأکید دارند. وقتی هم به دنیای مدرن و عصر روشنگری می‌رسند و به کانت اشاره می‌کنند او هم می‌گوید با خرد و عقل نه خدا را می‌توان اثبات کرد نه انکار. در جای‌جای این گفت‌وگو می‌گویند خدا از مقوله مفهوم نبوده، بلکه از مقوله باور و ایمان است. حتی برهان صدیقین ملاصدرا را هم که از مجاری فلسفی عبور می‌کند تا به خدا برسد، کافی نمی‌داند.

نتیجه مهمی که از این گفت‌وگوها تاکنون می‌توان گرفت این است که در یازده قرن گذشته، دنیای اسلام و مسلمین وقت زیادی صرف کرده و به‌تبع هزینه‌های اجتماعی زیادی را پرداخته‌اند که بتوانند خدا را اثبات کنند. غافل از اینکه اثبات کار ذهن است و اثبات خدا به اسیر کردن خدا در ذهن می‌انجامد و انسان‌ها را خود خدابین و خود مطلق بین می‌کند که خشونت و نتایج سوء به بار می‌آورد. اگر مسلمین وقت خود را روی تحقق صفات خدا می‌گذاشتند مسلماً تمدن شکوفایی می‌داشتیم. کما اینکه در صدر اسلام این‌چنین بود. در دنیای مدرن نیز هرچه پیش می‌رویم مقوله اثبات و انکار خدا کم‌رنگ‌تر شده و به‌تدریج دارد به وادی ممنوعه نزدیک می‌شود. شاید با الهام از فراز دعای کمیل یعنی «لایکمن الفرار من حکومتک» بتوان گزاره پنجمی همچون گریزناپذیری از خدا را باید بپذیریم و اینکه خداوند در هر گزاره‌ای حضور دارد. آقای علی زاهد جایگاه الله در دنیای مدرن را که سؤال اصلی آقای معتمد است، در این گفت‌وگو پی می‌گیرد.

آقای زاهد معتقد است: «بخشی از پاسخ در تورات، انجیل، قرآن و اوستا نهفته است و بخش دیگر در یونان باستان.» بخشی دیگر نیز نظر فلاسفه مسلمان است که می‌گویند «نزد فیلسوفان مسلمان، خدا ماهیت و چیستی قابل‌تعریفی ندارد. او هستی صرف است. بسیط الحقیقه و صرف الوجود است».

از دنیای پیشامدرن این مطلب را داریم: «نزد فیلسوف مسلمان، خداوند تعریف‌ناپذیر است و نمی‌توان از او تصوری منطقی (حدی یا رسمی) ارائه داد. نخست مفهومی از یک موجود داریم که همسنگ و شبیه هیچ موجود دیگری نیست و به قول قرآن مجید «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ» و سپس علی‌رغم این، در زمینه الهیات فلسفی کوشش می‌شود به‌وسیله براهینی منطقی نشان داده شود که این مفهوم مصداق و عینیت نیز دارد».

«به نظر معرفت‌شناسی مدرن پیش از آنکه به این نکته بپردازیم که آیا خداوند واقعیت عینی دارد یا نه لازم است پرسشی مقدماتی‌تر و بنیادی‌تر مطرح نماییم و آن اینکه چگونه می‌توان با شیوه‌های رایج خرد بشری درباره وجود یا عدم این مفهوم قضاوتی فیصله بخش به دست آورد؟»

«در حیطه تجارب حسی است که می‌توان از خرد بهره گرفت و به نتایجی عینی و ابژکتیو و بین‌الاذهانی درباره آن رسید… از منظر خرد مدرن چیزی می‌تواند موضوع استدلال قرار گیرد که از دالان تجربه ما گذشته باشد… هر چیزی درون جهان می‌تواند همچون یک موضوع، همچون یک ابژه مورد بررسی قرار گیرد، اما خدا چنین خصوصیتی را ندارد».

«در سیاق این اختلافات و ناهمگونی‌هاست که هر چیزی امکان شناخته شدن و یافته شدنش فراهم می‌شود. به زبانی فنی‌تر، معمولاً از طریق نفی‌ها و سلب‌هاست که شیئی جنبه اثباتی خود را نشان می‌دهد یا به قول فلاسفه مسلمان: «ُتعرف الاشیاء باضدادها»۱ (اشیا از طریق امور متضاد هم شناخته می‌شوند)».

«خدا هیچ‌گاه ممکن نیست که همچون یک ابژه در غیریت از ما بوده و در برابرمان قرار گیرد.» آقای زاهد درباره اثبات‌ناپذیری خدا از قول کانت می‌گوید: «فیلسوفی مدرن همچون کانت ما را طرف خطاب قرار می‌دهد و می‌پرسد که شیئی (بهتر است بگویم فراشیئی) با این خصوصیات چگونه می‌تواند موضوع خرد استدلال‌گر (Reason) قرار گیرد. خرد در این حیطه توان دلیل‌ورزی ندارد؛ زیرا آنچه از سطح جهان تجربی فراتر است معیاری فرا پیش ما نمی‌نهد که خردِ خود را به‌وسیله آن مقید سازیم. خرد ما از اثر پی به مؤثر می‌برد، اما این توانایی خرد فقط در جایی ممکن است که بتوان میان اثر و مؤثر تمایز گذارد و این تمایز تنها در افق جهان مکان‌مند و تاریخی (زمان‌مند) امکان‌پذیر است».

«همین‌که مفهومی را از زمینه تجربه عادی فراتر می‌بریم خردمان دچار تشویش می‌شود و میان اثبات و انکار و معناداری و بی‌معنایی مردد می‌ماند. گمان می‌کنم این وضعیت تناقض نما همان چیزی است که کانت به آن می‌گفت: «آنتی نومی». درباره چیزی که از تجربه فراتر است می‌توان هم‌زمان گزاره‌هایی ایجابی و گزاره‌هایی سلبی مطرح کرد و برای آن‌ها به‌اصطلاح استدلال هم آورد و گرفتار مناقشه‌ای بی‌سرانجام شد. به نظر کانت ریشه این سردرگمی آن است که ما می‌پنداریم می‌توانیم درباره آنچه فراسوی زمین تجربه ماست، معرفت قطعی پیدا کنیم؛ اما به نظر او و تا حد زیادی به نظر خرد مدرن از چنین امیدی باید دل برگرفت. واقعیتی که آن‌سوی جهان تجربه ماست شکار خرد مفهومی و منطقی نمی‌گردد. مثلاً من اندیشنده یا همان نفس ما واقعیتی فرا تجربی است، زیرا من نمی‌توانم خود را موضوع خرد خویش قرار دهم و به خود چون شیئی از اشیاء بنگرم، چنین کاری غیرممکن است».

اثبات یا انکار خدا ناممکن است

«استدلال منطقی تنها در جایی است که ما بتوانیم چیزی را همچون ابژه و موضوعی لحاظ کنیم. در این صورت سخن از اثبات یا انکار منطقی خدا ناممکن است. مفهوم خدا به‌گونه‌ای است که آن‌سوی قلمرو اثبات و انکار قرار می‌گیرد. آنچه در قلمرو اثبات و انکار است، خدا نیست، اگرچه خدا خوانده شده و یا به‌عنوان خدا پرستیده شود. فلسفه اسلامی از سویی به حق می‌گفت که خداوند وجود صرف است و ماهیت ندارد؛ اما از سوی دیگر بی‌توجه به اینکه ماهیت نداشتن خدا چه لوازم و عواقب گران‌سنگی برای روش منطقی متافیزیک دارد، تلاش می‌کرد برای وجود خدا دست به دامن استدلال شود. ما ملاحظه می‌کنیم که این تلاش حتی صرف‌نظر از پرسش‌های اندیشه مدرن، در درون متن تاریخی خویش نیز تلاشی ناموفق بوده است. برهان صدیقین (برهان بی‌واسطه و مستقیم در اثبات خدا) در فلسفه اسلامی یا گرفتار اصالت ماهیت می‌شود و یا در بیان ملاصدرا و دیگران به چنان مقدمات دور و درازی دچار می‌گردد که اگر از اشکالات وارد بر آن مقدمات هم صرف‌نظر کنیم، آن بی‌واسطگی وجودی را که خداوند درباره خویش اعلام می‌دارد (أَفِی اللَّهِ شَکٌّ و یا شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ) به هیچ رو تأمین نمی‌کند… تقریر نهایی و متفاوت مرحوم علامه طباطبایی از این برهان عاقبت ما را به اینجا می‌رساند که برهان صدیقین درواقع نه برهان، بلکه انتباه و تذکر است. این سخن مرحوم طباطبایی است که برهان صدیقین تذکر و تنبیه است. معنای تذکر و تنبیه هرچه باشد حداقل در این مطلب صراحت دارد که با استدلال به معنای قیاس مصطلح منطقی روبه‌رو نیستیم. پس می‌توان هم در موضع یک مدرنیست و هم در موضع یک فیلسوف مسلمان اعلام کرد که وجود خدا را نمی‌توان استدلال کرد. این کاری است که متون مقدس نیز نکرده‌اند، بلکه وجود خداوند را از پیش مفروض انگاشته‌اند. وجود خدا در گفتمان دینی مسئله نیست، بلکه یک پیش‌فرض یا یک مبناست. استدلال بر اثبات وجود خدا ندانستن جایگاه منطقی مفهوم خداست. نگاهی پدیدارشناسانه به متن کتاب خدا نشان می‌دهد که ایمان به خداوند حادثه‌ای نیست که مشروط به برهان منطقی و مستلزم اثبات هستی خدا باشد، بلکه خداوند از همان آغاز از موضعی برتر و نیرومند، ایمان به خویش را از مخاطبان طلب می‌کند.۲ اثبات هستی خداوند مسئله‌ای نیست که در مرکز توجه قرآن مجید قرار داشته باشد. سوره‌های قرآن با عبارت «بسم‌الله الرحمن الرحیم» آغاز می‌شوند و خدا خویش را همچون واقعیتی مسلّم و از پیش پذیرفته شده بر مخاطب می‌نمایاند. از مردمان خواسته می‌شود که به خداوند ایمان آورند، یعنی اذعان به هستی خدا مورد درخواست نیست، بلکه ایمان به او و یگانگی اوست که مورد درخواست است. قرآن مجید باور شورمندانه به خدا را طلب می‌کند و نه اعتقاد داشتن به این گزاره که خدایی هست. با توجه به قرآن مجید اینکه خدا هست، مسلّم و قطعی است»

خدا مبناست

«می‌توان گفت که باور به خداوند از اعتقاد داشتن به گزاره «خدا هست» متفاوت است. اولی، چیزی شبیه اعتماد، شور، وفاداری و دغدغه‌مندی است و شکی نیست که معرفت به گزاره «خدا هست» را نیز از پیش مفروض می‌دارد، ولی دومی صرفاً تصدیق فارغدلانه و غیردرگیرانه این گزاره است. نتیجه آنکه هستی خداوند در قرآن مجید یک مسئله نیست، بلکه یک پیش‌فرض بنیادین و یک مبناست.»

«براهین فلسفی درواقع با هستی خداوند همچون امری حاضر و انضمامی روبه‌رو نمی‌شوند، بلکه وسیله‌ای برای تعالی ذهن از مفهومی به مفهوم دیگرند… خداوند بنیاد هستی است و در گفتمان دینی در مواجهه‌ای بی‌واسطه و وجودی با آدمیان است. او در مقام مخاطبه با انسان قرار می‌گیرد و یک‌سوی رابطه فعالانه و کنشمندانه انسان با هستی است. این رابطه همان است که در الهیات وجودی (Existentialist theology) از آن به رابطه من- تویی یاد می‌شود و از رابطه من- آنی که رابطه‌ای غیروجودی و عموماً منفعت منفعت‌طلبان است، متمایز می‌گردد؛ اما در ساحت براهین فلسفی، خدا تبدیل به مفهومی از مفاهیم و جوهری از جواهر می‌گردد که لازم است وجودش در ضمن یک تعالی ذهنی اثبات شود. برهان‌های متافیزیکی مفهوم خدا را به سطح یک نظریه و تئوری تقلیل می‌دهند و در اینجاست که این کوشش‌های متافیزیکی از مواجهه مستقیم و بی‌واسطه با ساحت الوهیت به‌مثابه بنیاد هستی ناکام می‌مانند. شاید با توجه به این اشکالات و نقایص است که الهیات مدرن در وجه غالب خویش (ولی نه به‌طور مطلق) از تأکید پرشور بر اثبات منطقی خدا دست کشیده است و به‌سوی چیزی متمایل گشته است که اصطلاحاً «تجربه دینی» خوانده می‌شود. آنچه اکنون مورد تأکید است مواجهه وجودی، شورمندانه و شخصی با خدا و امر قدسی است. در نگرش مدرن تأکید بر این است که فرد چگونه با موضوع خدا روبه‌رو می‌شود. تجربه‌های او در این باره چه هستند و یا چگونه وجود خدا دغدغه و موضوع کنش وجودی او قرار می‌گیرد.»

آقای معتمد از آقای زاهد می‌پرسد: آیا این موضع‌گیری فلسفی منتهی به قول پوزیتیویست‌ها نمی‌شود که سخنان دینی سخنان بی‌معنی و یا لااقل ابطال‌ناپذیری هستند؟

علی زاهد در پاسخ معتقد است: «شعار الله‌اکبر (خدا بزرگ‌تر است) گونه‌ای کنش وجودی است که کل حیات فرد را درگیر می‌کند. در حوزه اسلام می‌تواند به این معنا باشد که ما نباید در هیچ نقطه‌ای توقف کنیم و پیوسته باید آماده باشیم که هر عقیده‌ای ازجمله عقیده خود را به نام و به خاطر حقیقت ویران کرده و از آن فراتر شویم. اگر خداوند تنزیه داده نشود، در آن صورت از بت‌پرستی گریزی نخواهد بود. این بت‌پرستی در اشکال ساده خود به‌صورت پرستش اشیاء و خدایان انسان‌وار و متعدد تجلی می‌کند و در صورت امروزین خود به صورت کیش شخصیت و نیز اعتقاداتی جزمی و دگماتیک درباره روایت خاصی از حقیقت دینی، علمی، اخلاقی و فلسفی تجلی می‌نماید.»

«میان مفاهیم و تجارب ما دیالکتیک و کشاکشی برقرار است. چراکه ما هر چیزی را به قالب مفاهیم خود می‌زنیم تا بتوانیم بر آن تسلط یابیم.»

«اگر خدا فراسوی ذهن و عین است، به ناگزیر هر سخنی درباره او نیز باید این قید بسیار تعیین‌کننده را مدنظر داشته باشد. ما هر صفتی را که به خدا منسوب می‌داریم صفتی است متعلق به قلمرو جهانی که داریم، پس شائبه بت‌پرستی پیوسته نگرش دینی ما را تهدید می‌کند.»

تشبیه و تنزیه

«لازم است هر تنزیهی همراه تشبیه و هر تشبیهی همراه تنزیهی باشد. هر ایجابی همراه سلب و هر سلبی همراه ایجابی باشد. در اینجا ضروری می‌دانم به این نکته نیز تأکید کنم که تنزیه گرایی یک‌بعدی نیز می‌تواند فوق‌العاده خطرناک باشد. نگاه افراطی به تنزیه گرایی دچار این خطر خانمان‌برانداز است که نمی‌تواند جلوه امر قدسی را در صور بی‌نهایت متعدد و متکثرش مشاهده کند. چنین رویکردی یا تنوع غیرقابل احصاء تجارب دینی را نمی‌پذیرد و یا آن‌ها را تنها به‌عنوان انحرافاتی از الگوی مورد نظر خویش تعبیر می‌کند. عرفای ما (البته با در نظر گرفتن تمام قیود و ملاحظات و احتیاط‌ها) می‌کوشیدند با این توحید یک‌سویه و انتزاعی مبارزه کنند و قدری آن را تلطیف نمایند. اگرچه خدا متعالی است، هم‌زمان در عالم اشیاء نیز حضور دارد و درون ماندگار نیز هست. پس در اینجا نگرش معنوی باید با شیوه‌ای رندانه (غربی‌ها به آن آیرونی می‌گویند) ترکیب شود تا حق مطلب ادا گردد.»

عرفان اسلامی: تشبیه و تنزیه با هم هستند

«در کلام و عرفان اسلامی پیوسته گفته شده است که تشبیه و تنزیه باید همراه هم باشند. من به‌شدت با این نظر همسو هستم و معتقدم که این شیوه می‌تواند نوری به مسئله زبان دینی بیفکند؛ اما اکنون به‌عنوان فردی که ناگزیرم تجربه خرد مدرن را پشت سر بگذارم، می‌خواهم بدانم که این شیوه چه لوازم معرفت‌شناسانه‌ای به دنبال خواهد داشت؟»

زبان دینی

«زبان دینی مهمل نمی‌باشد. میان منطقی بودن و معقول بودن فرق و تفاوت هست. به اعتقاد من سخنان عارفانه و متون دینی و معنوی و همچنین بسیاری از متون و ادبیات فلسفی و متافیزیکی، ما را با حوزه‌ای درگیر می‌کنند که آن‌سوی منطق متعارف ماست، ولی برای زندگی ما از هر چیزی ضروری‌تر است… دین و فلسفه ما را از روزمرگی و از درافتادن به ورطه اشیاء بیرون می‌کشند و در قالب نمادها و اسطوره‌ها و همچنین در قالب آموزه‌های فلسفی (که اکنون می‌دانیم که به هیچ رو تبیین‌گر و فیصله بخش نیستند) با هستی درگیر می‌کنند. در اینجا معمایی حل نمی‌شود، زیرا معماها فقط در علم حل می‌شوند؛ اما فرصتی بی‌نظیر فراهم می‌شود که حیرت کنیم… باید بکوشیم علم طبیعی پا در کفش دین و فلسفه نکند و بیهوده نکوشد آن‌ها را به اسم خرافه و شبه‌علم طرد نماید و الهیات و فلسفه نیز حدود و قلمرو خود را بشناسند و دریابند که درباره چیزی آن‌چنان متعالی و والا سخن می‌گویند که اگر درباره‌اش ادعای تبیین (Explanation) داشته باشند، آنگاه بیش از آنکه به آن خدمت کرده باشند، درواقع به آن جفا روا داشته‌اند».

«پارادوکس‌ها اگرچه اطلاعات نمی‌دهند، ولی در عوض کارکردی مثبت دارند. به آدمی می‌آموزند که بصیرتی نسبت به هستی و بودن کسب کند… به گمان من، ما باید این تحذیر خرد مدرن را جدی بگیریم که برای آدمی مرزهایی هست که از آن‌ها فراتر نمی‌رود، مگر به این بها که دیگر انسان نباشد!»

پی‌نوشت:

  1. البته این قاعده ما را تا حدی به شناخت رهنمون می‌کند. (میثمی)
  2. خداوند در آیه ۱۴ سوره طه پس از آنکه جایگاه خدایی کردن خود را توضیح می‌دهد از موسی می‌خواهد در جایگاه بندگی قرار گرفته و او را بندگی کند و به عبارتی صفات خدا را در خود تحقق دهد. ایمان به خدا را همه دارند و قران کتاب ایمان نوشونده و فزاینده است. (میثمی)

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط