بدون دیدگاه

جنبش امید

گفت‌وگو با سعید مدنی

زینب احمدی: امید مفهومی است همزاد انسان. اگر نباشد، پویش و جنبشی نیست و بودنش ساحت‌های مختلف جامعه‌شناختی و روان‌شناختی دارد. سال‌هاست که سر امید جامعه در ایران با دیوارهای سنگینی برخورد کرده است. آیا جامعه هنوز امیدوار است؟ نبودن امید چه پیامدهایی می‌تواند داشته باشد؟ چه تعریفی از امید وجود دارد؟ سعید مدنی، جامعه‌شناس، روزنامه‌نگار و استاد پیشین دانشگاه در این گفت‌وگوی مفصل به تعریف دقیق امید از منظر روان‌شناسی و جامعه‌شناسی پرداخته و از امید در ایران گفته است.

چه تبیینی از امید دارید؟ به نظر شما امری روان‌شناختی است یا جامعه‌شناختی؟

تلاش برای ارائه تبیینی علمی از امید سابقه چندان طولانی ندارد. اگرچه توصیه به امید یا اظهار ناامیدی در تجربه بشری قدمتی بسیار دارد، تنها در دهه‌های اخیر است که به مفهوم امید و سازوکارهای فردی و اجتماعی پرداخته شده است. شاید امروز بیش از هر زمان دیگر توجه به امید، هم به‌عنوان ویژگی‌ای روان‌شناختی و هم به‌مثابه پدیده‌ای جمعی و جامعه‌شناختی ضرورت یافته است. پژوهش‌های متعدد نشان داده‌اند ناامیدی تأثیرات تعیین‌کننده‌ای بر سلامت و زیست بهتر افراد دارد. ازاین‌رو اخیراً مطالعات بسیاری تأثیر امید بر ارتقای سلامت جسمی و روانی را بررسی کرده‌اند. بخشی از این مطالعات، کارکرد اجتماعی امید را بررسی کرده‌اند و برای مثال به بررسی رابطه بین امید و توانایی حل مسئله پرداخته‌اند و این رابطه را تأیید کرده‌اند.

درواقع هم ویژگی روان‌شناختی دارد هم جامعه‌شناختی؟

ابتدا وجوه کاملاً روان‌شناختی داشت و نوعی سرمایه روان‌شناختی محسوب می‌شد. سرمایه روان‌شناختی حالتی روان‌شناختی است که نتیجه آن رویکردی مثبت و واقع‌گرا و انعطاف‌پذیر نسبت به زندگی است و از چهار سازه امید، خوش‌بینی، تاب‌آوری و خودکارآمدی تشکیل می‌شود و هرکدام از آن‌ها به‌عنوان یک ظرفیت روان‌شناختی مثبت در نظر گرفته می‌شود. درواقع امید توانایی شخص برای هدف‌گذاری، تجسم مسیرهای لازم برای رسیدن به هدف‌ها و داشتن انگیزه لازم برای رسیدن به آن هدف‌هاست.

روان‌شناسان تعاریف متعددی از امید فردی ارائه داده‌اند که اشتراکات زیادی با هم دارند. امید عبارت است از تمایلی که با انتظار وقوع مثبت همراه است و به‌عبارت‌دیگر ارزیابی مثبت است ازآنچه فرد به آن متمایل است و می‌خواهد به وقوع بپیوندد. از مجموع تعاریف درباره امید، سه ویژگی مهم کمابیش مشترک برای افراد امیدوار استخراج شده که عبارت‌اند از: ۱. اهداف خود را تعیین می‌کنند؛ ۲. راهکارهایی برای رسیدن به آن اهداف خلق می‌کنند؛ و ۳. انگیزه لازم برای به اجرا درآوردن این راهکارها را ایجاد کرده و در طول مسیر حفظ می‌کنند.

به‌این‌ترتیب می‌بینیم امید یک هیجان انفعالی نیست که تنها در لحظات تاریک زندگی پدیدار می‌شود، بلکه فرایندی شناختی است که افراد به‌وسیله آن، فعالانه اهداف خود را دنبال می‌کنند. در مقابل امید فردی، ناامیدی فردی قرار دارد. ناامیدی؛ یعنی وجود این انتظار که اتفاقات مطلوبی رخ نخواهد داد و پیامدهای بسیار ناراحت‌کننده‌ای در پیش رو است و این موقعیت را هم نمی‌توان تغییر داد.

پس از منظر روان‌شناسی امید فردی باید: ۱. به آرزویی برای دستیابی به هدفی عینی اشاره داشته باشد که احتمال دسترسی به آن هست؛ ۲. هدف یا آرزوی طلب‌شده و موردعلاقه برای فرد یا افراد حیاتی باشد نه پیش‌پاافتاده و نازل؛ و ۳. آرزو بازتاب ارزش‌های اخلاقی باشد، زیرا مردم به مسائل غیرقابل‌پذیرش از سوی جامعه کمتر امید می‌بندند.
امید نیز مانند بسیاری از مفاهیم دیگر، ازجمله سرمایه اجتماعی، اگرچه اغلب در بستر مفید و مثبت اجتماعی موردنظر قرار می‌گیرد، اما در همان حال امکان وجود آن در بستر مغایر با ارزش‌های اجتماعی نیز ممکن خواهد بود. برای مثال سرمایه اجتماعی و امید در میان جمعی از سارقان همان‌قدر مصداق دارد که سرمایه اجتماعی و امید در یک حزب یا گروه مصلح اجتماعی.

در این رویکرد به امید، ساختارهای اجتماعی چه جایگاهی دارند؟

در نظریه امید فردی به‌طور عمده فرض می‌شود که در مسیر درگیری و مواجهه با دنیای پیرامون، افراد بر زندگی تسلط و اختیار کامل دارند، اما به گفته یکی از منتقدان این دیدگاه: «این سنت از نظریه امید فردی و با اتکا به فرض اساسی عاملیت انسانی به‌عنوان کنترل‌کننده خطرات و مشکلات استخراج شده است». در چالش با این نظریه همچنان که هانا آرنت در کتاب زندگی یک یهودی نشان داده راحل وارنهاگن۱ هرگز نتوانست یهودی بودن خودش را گرچه نسبت به آن شرم داشت تغییر دهد. آرنت مسیری را توضیح می‌دهد که در آن راحل موجبات بدبختی‌اش (یهودی بودن) را به‌عنوان یک مشکل فردی تنها توانست از طریق منتفی ساختن هرگونه برخورد با دنیای پیرامون کنار زند یا از آن فرار کند. نظریه‌پردازان امید فردی مدعی شده‌اند که برخی چیزها ناچار باید پذیرفته شود و ما ناچاریم از آن‌ها رد شویم، اما آرنت راه‌حل این موضوع را ساده و سرراست نمی‌بیند. او بحث متقاعدکننده‌ای را برای بازبینی و حل مخمصه راحل مطرح می‌کند و آن را به‌عنوان مشکل سیاسی افرادی که در آن زمان بدون ملیت یا بی‌خانمان بوده‌اند و جامعه هرگونه احساسی را نسبت به آن‌ها کنار گذارده موردنظر قرار داده و اشتیاقشان به پیشرفت فردی را تنها از طریق تغییر از افراد استثنائی پیش از جنگ به افرادی با برابری سیاسی ممکن می‌داند؛ به‌عبارت‌دیگر امیدی که وضعیت جدیدی برای راحل ایجاد می‌کرد «فردی» نبود، بلکه جمعی بود و این به معنای ایجاد اصلاحات هویتی از طریق تحلیل و بازیابی روابط گروهی و جمعی بود؛ بنابراین ساخت اصلی نظریه امید فردی را به ‌این ترتیب می‌توان نقد کرد: اول اینکه، امید فردی نظریه‌ای است درباره پیشرفت افراد برای زندگی بهترشان با کمترین ملاحظه نسبت به اینکه چگونه فعالیت آن‌ها ممکن است بر دیگران اثر گذارد یا چگونه زندگی بهتر فردی بر کیفیت زندگی اجتماعی اثر گذارد؛ و دوم اینکه، نظریه امید فردی قادر نیست نشان بدهد چگونه روابط گروهی بر امید فردی اثر می‌گذارند.

یعنی این نوع از امید دردی از جامعه دوا نمی‌کند؟ اینکه یک فرد امیدوار باشد تأثیری به حال جامعه ندارد؟

با وجود انتقادات وارده به نظریه امید فردی، امید فردی کمتر از امید جمعی و اجتماعی نیست و صرف‌نظر از برون‌دادها انسان‌ها باید امید داشته باشند؛ زیرا امید چراغ راهنمای بشری است و نقشه راه سرنوشت ما را برای آینده نشان می‌دهد.

از همین نقد امید فردی و روان‌شناختی، امید جمعی و اجتماعی در مباحث جامعه‌شناختی متولد شد. جامعه‌شناسان از قدیم و به‌طور خاص در دوره جدید بیشتر، درباره امید و ترس، امیدواری و ناامیدی و ترس و اضطراب اجتماعی بحث کرده‌اند، زیرا فرض اصلی جامعه‌شناسان در جامعه جدید، به رسمیت شناختن رابطه بین امید و سلامت اجتماعی است.

مباحث مرتبط با امید جمعی تا حد زیادی با مباحث مرتبط با تغییر و جنبش‌های اجتماعی در علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی پیوند خورده است. عمل جمعی مستلزم جلب اعتماد جمعی افراد با دید مشترک نسبت به تغییر اجتماعی مطالبه شده و فرصت برای شناخت آن تغییرات است. ازاین‌رو فرایند اعتماد جمعی عموماً با فرایند امید جمعی مرتبط است. امید جمعی که از آن با عنوان امید جماعتی۲ یا امید محلی نیز یادشده به زندگی مردم معنا و پیوستگی می‌دهد. غالباً در یک جامعه دموکراتیک افراد در برنامه‌های گروهی مثل رأی دادن، پیکار و جنگ و خرید اوراق قرضه دولتی مشارکت می‌کنند. وقتی یک گروه اجتماعی دیدگاه و چشم‌اندازی برای تغییر اجتماعی به اشتراک می‌گذارد می‌توان گفت فرایند امید جمعی به‌خوبی به کار گرفته می‌شود. در چنین شرایطی افراد احتمالاً داوطلبانه برای زیر پا گذاردن و دست برداشتن از برخی آزادی‌هایشان مهیا می‌شوند. این به‌طور مختصر به معنای پرداخت هزینه‌ها به این امید است که تغییر اجتماعی مزایای بیشتری برای آن‌ها همراه داشته باشد. یکی از برون‌دادها و کارکردهای مهم و خوب فرایند امید، تعاون است؛ اما برخی مواقع فرایند امید جمعی خوب کار نمی‌کند، زیرا به میزان لازم گسترش پیدا نکرده است.

در قلب کشمکش برای گسترش فرایند امید، امید جمعی از طریق امید شخصی۳ یا امید فردی کسب می‌شود. اگر امید هسته اصلی موجودیت ماست، این سؤال مطرح می‌شود که چگونه ما امید را نه‌تنها برای افراد بلکه برای جمعیت‌ها و جوامع ایجاد کنیم؟ در واقع نسبت امید فردی و امید جمعی بسیار پیچیده است.

نظریه امید جمعی امکان حل کشمکش‌های اجتناب‌ناپذیر حاصل از امیدهای رقیب را فراهم می‌کند. منظور از امیدهای رقیب، امیدها بین افراد یا امیدهای رقیب یک فرد با یک جمع یا جمعی با جمع دیگر است. خاطرنشان می‌شود که به‌طور مؤثری نیاز به ارائه چارچوبی برای شناخت این امر است که چگونه آرزوهای فردی موجب پدید آمدن افزایش ناگهانی امید بین اعضای یک جمع می‌شود؛ به‌عبارت‌ دیگر چگونه اهداف معین که ارزش تلاش دارند -زیرا مسیرهایی به‌سوی خواست‌ها و مطالبات هستند- جمعی را مستعد حرکت برای دستیابی به آن اهداف از مسیرهای پیش‌بینی‌شده می‌کنند؟

نیروی بسیج ضد آپارتاید ماندلا در سراسر جهان مثالی است برای قدرت امید جمعی. ماندلا به اهمیت ایجاد اجماع پیرامون هدف‌ها واقف بود و لذا در پی ایجاد آن بود و مسیرهای چندگانه‌ای را برای پیشبرد این اهداف و توانمندی مردمش انتخاب کرد. ازاین‌رو سیاهان افریقای جنوبی هرگز ایمانشان نسبت به توانایی‌شان در شکل دادن به سرنوشت را از دست ندادند. این برون‌داد فرایند امید در طول بیست‌وپنج سال یا بیشتر پرورش یافت و درباره آن گفت‌وگو شد.

امید اگر با شکست مواجه شود چه می‌شود؟

با هر شکست، جماعت امیدوار تلاش می‌کند از طریق تلاش جمعی بیشتر از تلاش فردی و از آن مهم‌تر با به اشتراک گذاشتن، شناخت از هدف‌ها و امیدهای خود را اصلاح و بازسازی کند.

گاه سخن از نهادهای امید۴ به‌عنوان انتظامات فرهنگی در مسیر زندگی نام برده شده که به معنای قوانین، هنجارها و فعالیت‌هایی به‌هم‌پیوسته است که سازنده روابط اجتماعی و راهنمای راه به‌سوی اهداف ارزشمند به شمار می‌رود. نهادهای امید به مجموعه‌ای از قوانین، هنجارها و فعالیت‌ها اشاره دارند که تضمین می‌کنند ما فرصت‌هایی برای رسیدن به رؤیاهای فوق‌العاده و حتی فعالیت‌های فوق‌العاده داریم. نهادهای اجتماعی ما را به‌طور جمعی از متن اجتماعی حال حاضر دور می‌کنند تا از آینده‌ای که به نظر پوچ و بی‌ثمر می‌رسد رها شویم و به سمت جامعه دیگری برویم که در آن وعده داده شده می‌توانیم با مشارکت فعالانه و مسئولانه برای همکاری در جامعه مدنی تلاش کنیم. یکی از مهم‌ترین نهادهای امید جنبش‌های اجتماعی است که موجب می‌شوند افراد چشم‌انداز سیاه آینده را رها کرده و با ساختارهایی که آن را توجیه می‌کنند به مقابله برخیزند و به این وسیله رها و آزاد شوند.

ما از طریق اشتراک‌گذاری شناخت‌ها، امید جمعی را برای خودمان و دیگران انباشت می‌کنیم؛ بنابراین به این وسیله می‌توانیم جایگاه امید فردی را در امید جمعی تبیین کنیم. اهداف فردی دید اجتماعی را نسبت به آنچه جامعه برای اعضایش دوست دارد به اشتراک می‌گذارد. احساس فردی عاملیت شخصی به احساس جمعی توانمند یا اثربخشی سیاسی احساس جمعی تبدیل می‌شود تا امکان شنیدن صدایی را ایجاد کند که با پیوستن دیگران، آن را متفاوت کند. باید توجه داشته باشیم که وجود چنین روندهایی موکول به اشکال خاصی از دولت است. این وضعیت در جوامع دموکراتیک به‌راحتی در دسترس است، اما در دولت‌های توتالیتر مسیرها برای تحقق امیدهای جمعی، کمتر در دسترس هستند و ناامن‌اند.

اگر بر فرجام افریقای جنوبی تمرکز کنیم، می‌توانیم مسیر فرایند جمعی را با بررسی نقش و کارکرد چهره‌هایی مانند نلسون ماندلا و  والتر سیسولو ترسیم کنیم که به‌عنوان رهبران به آپارتاید پایان دادند و آزادی را برای آفریقای جنوبی به ارمغان آوردند. فرایند امید جمعی در آفریقای جنوبی به تصمیم‌سازی خوبی منجر شد و راه‌حلی برای مقابله با سرکوب مردم آفریقای جنوبی پدید آورد که جماعت بزرگی از سیاه‌پوستان و سفیدپوستان موافق آن بودند؛ به‌عبارت‌دیگر فرایند امید جمعی با احترام به همه‌کسانی که آفریقای جنوبی را خانه خودشان می‌دانستند بدون توجه به رنگ پوستشان طراحی شد. به این معنا می‌توان گفت فرایند امید جمعی آفریقا از فراگیری اجتماعی برخوردار شد و در یک فرایند پیوسته و فراگیر امید جمعی به امید اجتماعی ارتقا یافت؛ البته تصمیمات روزمره جنبش ضد آپارتاید همه را راضی نمی‌کرد و درگیری‌ها و حتی نفرت قابل‌توجهی وجود داشت، اما فرایند امید اجتماعی به نحوی شکل گرفت تا همه با هدف پیروزی (و نه اخراج) در برابر کسانی که مخالف تغییر بودند، دور میز بنشینند؛ بنابراین برحسب دو معیار مفهوم‌سازی امید اجتماعی آغاز می‌شود: اول اینکه اگر پیشرفت جامعه به‌سوی تحقق دیدگاه اجتماعی مشترک باشد، می‌توان آن را به‌عنوان جامعه خوب یا جامعه‌ای که به سمت زیست بهتر حرکت می‌کند، ارزیابی کرد. معیار دوم راهی است که جامعه در آن در حال حرکت به‌سوی تحقق دیدگاه اجتماعی مشترک است. سؤال مهم در اینجا این است که آیا در این راه فراگیری اجتماعی وجود دارد یا مسیر از طریق سلطه، انگ‌زدن یا انکار صداهای متفاوت و آلترناتیو دیگر طی می‌شود؟

طبیعی است که هر موضوعی قابلیت این را ندارد که فراگیر شود. چگونه باید بدانیم یک موضوع قابلیت فراگیری اجتماعی را دارد؟

یکی از شاخص‌های فراگیری اجتماعی میزان افرادی است که صرف‌نظر از خرده‌گروه‌هایی که به آن‌ها تعلق دارند، تمایل به تعاون و همکاری با دیگران را اظهار می‌کنند.

از دیدگاه نظریه انتقادی توجه به زمینه‌ها یا بستر امید اجتماعی از اهمیت برخوردار است. زمینه یا بستر اجتماعی امید به دو موضوع مهم مرتبط است: اول توصیف نوع جامعه‌ای که به آن امید داریم. توجیه امید اجتماعی مستلزم توصیف هدف امید است و چنین وظیفه‌ای ما را به بحث درباره محتوای امید وارد می‌کند؛ زیرا بدون شناخت محتوای امید توجیه آن برای جامعه بسیار دشوار یا ناممکن است و به همین سبب دستیابی به فراگیری اجتماعی نیز مشکل خواهد بود. در چارچوب نظریه انتقادی ما ناچاریم برخی ایده‌ها درباره نوع جامعه‌ای که امیدواریم داشته باشیم را روشن کنیم تا به این وسیله زمینه‌های امید اجتماعی را توضیح دهیم. محتوای این امید می‌تواند دموکراسی، برابری، جامعه بدون تبعیض و امثال آن باشد. امید به ایجاد یک نظم اجتماعی صلح‌آمیز و عادلانه که در آن افراد قادر به تحقق بخشیدن ظرفیت‌های خود به‌طور مستقل باشند. درهرحال تحلیل محتوای امید اجتماعی کار مهمی است. موضوع دوم که به بستر امید اجتماعی مرتبط است متمایز ساختن آن از مفهوم انتقاد اجتماعی است. زمینه‌های امید اجتماعی مکمل و نه ضرورتاً منطبق بر انتقاد اجتماعی هستند. ازاین‌رو وظیفه بازسازی انتقاد اجتماعی نباید با وظیفه امید اجتماعی تلفیق و یکی شود. اساس انتقاد اجتماعی را البته هابرماس مطرح کرده و نسلی از نظریه‌های انتقادی از آن الهام گرفته‌اند، اما بررسی آن‌ها نشان می‌دهد که به زمینه‌های امید اجتماعی نپرداخته‌اند. محتوای امید اجتماعی در نظریه انتقادی می‌تواند به‌اختصار و حداقل به‌مثابه جامعه بدون طبقه و بدون کاست بیان شود؛ وضعیتی که افراد در آن قادرند ظرفیت‌هایشان را درون یک نظم اجتماعی صلح‌آمیز و منصف به‌طور ارادی تحقق بخشند. آیا این امیدی است که ما مستحق آن هستیم؟ آیا امید به چنین چیزی توجیه‌پذیر هست؟ آیا اساساً مهم است که امید توجیه شود یا خیر؟ همان‌طور که گفته شد یکی از دو معیار زیست بهتر جامعه برای آینده که از مؤلفه‌های مهم امید هستند، پیشرفت جامعه به‌سوی تحقق دیدگاه مشترک است. دیدگاه ریچارد رورتی (۱۳۸۴) به‌عنوان یک فیلسوف پراگماتیست درباره امید اجتماعی تا حد زیادی تبیینی است برای روشن کردن ضرورت امید اجتماعی برای دنیای امروز. تا آنجا که او امید اجتماعی را به جای معرفت می‌نشاند و می‌نویسد: «امید به عوض معرفت»، راهی است برای طرح این نظر که افلاطون و ارسطو در این اندیشه بر خطا بودند که مشخص‌ترین و ستودنی‌ترین توانایی نوع بشر شناختن چیزهاست، به همان‌گونه که واقعاً هستند – و نفوذ کردن به فراسوی نفوذ برای شناخت واقعیت. … می‌خواهم جست‌وجوی معرفت را از مرتبه هدف فی‌نفسه به ابزاری دیگر برای شادکامی بزرگ‌تر بشر فروکاهم». سخن گفتن از جانشینی امید به جای معرفت به معنای آن است که «باید از نگرانی درباره اینکه آیا چیزی که فرد بدان عقیده دارد مستدل است یا نه، دست برداشت و دل‌نگران این شد که آیا فرد به‌قدر کافی قوه تخیل دارد که به بدیل‌های جالب‌توجه در قبال اعتقادات کنونی بیندیشد یا نه». به همین دلیل فیلسوفان پراگماتیست توصیه می‌کنند که با دوری جستن از دوگرایی‌های کهن مانند «ماهیت-وجود»، «نمود-واقعیت»، «ماده-ذهن»، «ساخته-یافته» و «ذهن-عین» می‌توانیم مردم‌سالاری را در زندگی فکری خود، همچنان که در زندگی سیاسی، محور اصلی قرار بدهیم. امیدهای اجتماعی شامل امیدهایی به جامعه عاری از خشونت، صلح، مردم‌سالاری، برابری‌خواهی، جامعه بی‌طبقه، بدون کاست و امثال آن هستند؛ بنابراین برای بحث درباره امید اجتماعی باید یکسره بر آینده تأکید کرد.

درواقع اگر بشود یک جامعه بدون امید را تصور کرد می‌توان گفت که این جامعه آینده هم ندارد؟

همچنان که ارنست بلوخ (۱۸۸۹-۱۹۷۷)، فیلسوف فقید آلمانی، گفته: «اندوهناک‌ترین خسران فقدان امنیت نیست، بلکه از دست دادن توان خیال آن است که چیزها می‌توانند تغییر کنند». امید، همچون خون جاری در جان انسان، برای ادامه حیات فردی و اجتماعی ضروری است. اگر فقرا، فرودستان، اقلیت‌ها و اقشار طردشده امیدی برای دستیابی به وضعیت بهتر نداشته باشند، به‌سرعت فرسوده می‌شوند و علیه وضعیت موجود شورش می‌کنند و به دلیل این ناکامی‌ها، دیگران را تهدید می‌کنند یا خشونت می‌ورزند یا خود را به‌عنوان مسئول این وضعیت نابسامان سرزنش می‌کنند. صاحب‌نظران شیوع بالای خودکشی و اعتیاد و دیگر اَشکال خودزنی در گروه‌های منزوی را حاصل فرایند ناکامی و پرخاشگری می‌دانند. جنبش‌های اجتماعی با ایجاد چشم‌اندازی امیدوارانه می‌توانند ظرفیت بالقوه این اعتراض‌ها را در مسیرهای مفید و مؤثری هدایت کنند. جنبش‌های جدید اجتماعی که از اواسط قرن بیستم شکل گرفتند برای مقابله با ناامیدی، نیروهای اجتماعی ناراضی را در قالب روش‌های مدنی بسیج می‌کنند و از ظرفیت‌های موجود و ترویج امید به آینده برای تحقق جامعه‌ای عادلانه و دموکراتیک و توسعه‌یافته بهره می‌گیرند.

ظهور جنبش‌های اجتماعی مستلزم دگردیسی آگاهی و رفتار است. تغییر در آگاهی حداقل سه وجه متمایز دارد: نخست، از دست رفتن یا کاهش مشروعیت نظام؛ یعنی بسیاری از مردم که معمولاً اقتدار حاکمان و مشروعیت ترتیبات نهادی آن‌ها را پذیرفته بودند به‌تدریج نتیجه می‌گیرند حاکمان و ترتیبات تحت مدیریت آن‌ها ناعادلانه و نادرست‌اند؛ دوم، تضعیف گرایش‌های جبرگرایانه و تقدیرگرایانه در بین مردم و مطالبه حقوق از سوی آنان؛ و سوم، ایجاد باور به توانایی خود برای تغییر سرنوشت در بین مردم یا گروهی از آن‌ها. امید جمعی نیز کمابیش به همین صورت شکل می‌گیرد و تقویت می‌شود. اراده ایجاد تغییر و درک اینکه ایجاد وضعیتی بهتر ممکن است، شالوده امید جمعی یا اجتماعی را شکل می‌دهد. هنگامی‌که اعتراض پدید می‌آید و توده‌های مردمی- که معمولاً مطیع‌اند- نافرمانی می‌کنند، دگرگونی عظیمی رخ می‌دهد و امید دستیابی به دنیایی بهتر در افراد و جامعه پدید می‌آید. صرف‌نظر از اختلاف‌های اساسی بین مکاتب فکری، صاحب‌نظران موافق‌اند که ظهور جنبش‌های مردمی نمودی از تغییرات عمیق در جامعه است. ایجاد و تقویت امید جمعی و اجتماعی یکی از مهم‌ترین وجوه این تغییرات است. بارها بر نقش مستقیم و غیرمستقیم امید فردی، جمعی و اجتماعی در جنبش‌ها تأیید شده است.

 این جنبش‌ها دقیقاً چگونه بر امید و ناامیدی جامعه اثرگذارند؟

نظریه‌های مربوط به جنبش‌های اجتماعی به دو گروه تقسیم می‌شود: یک گروه بر فشارهایی که سبب بروز جنبش می‌شود تأکید می‌کنند؛ و گروه دیگر بر ظرفیت تنظیمی جامعه که از بین رفتن آن موجب شورش می‌شود اصرار می‌ورزند. برای نمونه، تغییرات شدید اقتصادی مشخصاً ارتباط بین انتظارات مردان و زنان از یکدیگر و شرایطی را که تجربه می‌کنند مختل می‌کند. اگر سطح انتظارات مردم بیش از آن چیزی باشد که دریافت می‌کنند، احتمالاً از مدیریت جامعه ناامید و خشمگین می‌شوند. برخی تحلیلگران به پیروی از دوتوکویل تأکید می‌کنند ناامیدی حاصل دوره‌های بهبود اقتصادی است، زیرا این دوره‌های بهبود باعث ایجاد انتظاراتی می‌شود که فراتر از پیشرفت‌های اقتصادی است. برخی دیگر به پیروی از مارکس و انگلس، تأکید دارند دشواری‌های جدید و غیرمنتظره موجب ناامیدی و خشم می‌شود و احتمال ایجاد منازعات مدنی را می‌افزاید؛ بنابراین، برخلاف تصور، امید در جنبش‌ها منحصر به امید به موفقیت جنبش‌ها نیست، بلکه امید به نظام مستقر یا ناامیدی از آن نیز نقش مهمی در جنبش‌ها دارد. برای اینکه شوک‌های واردشده به زندگی روزمره به جنبشی اعتراضی تبدیل شود، مردم باید محرومیت و نابسامانی موجود را هم نادرست بپندارند و هم جبران‌پذیر. توده مردم صرفاً برای اعتراض دست به شورش نمی‌زنند، بلکه انتظار دارند به‌واسطه اعتراض چیزی به دست آورند. برای وقوع جنبش باید ترتیبات اجتماعی که معمولاً درست و تغییرناپذیر تلقی می‌شود، نادرست و تغییرپذیر به نظر آید. یکی از عواملی که این ارزش‌گذاری جدید را تسهیل می‌کند میزان رنج و مرارت است. این دیالکتیک امید و ناامیدی به اشکال گوناگون در نظریه‌های مربوط به جنبش‌های اجتماعی دیده می‌شود. کاستلز این فرایند «از ناامیدی تا امید» و دیالکتیک آن‌ها را چنین توضیح می‌دهد: «هنگامی‌که فرد بر ترس غلبه می‌کند، هیجان‌های مثبت جایگزین آن می‌شود. در این حالت، «اشتیاق» کنش را فعال می‌کند و «امید» انتظار برای دریافت پاداش از کنش مخاطره‌آمیز را برمی‌انگیزد».

این عقیده که انقلاب‌ها حاصل دوره افزایش انتظارات (امید) و دوره بعدی است که در آن، انتظارات افراد ناکام می‌شود، نشان‌دهنده حد وسطی است میان این عقیده مارکس که انقلاب‌ها پس از دوره افول تدریجی رخ می‌دهند و این عقیده دوتوکویل که انقلاب‌ها هنگامی اتفاق می‌افتند که شرایط در حال بهبود است، اما شاید بتوان با قاطعیت از ناممکن بودن انقلاب در جامعه‌ای صحبت کرد که در آن، فرصت مداوم و آزادانه برای تحقق نیازها و خواست‌ها و انتظارات جدید وجود دارد؛ بنابراین، از ناامیدی، رؤیاها و برنامه‌هایی پدید آمده است: اختراع دوباره دموکراسی با هدف یافتن راه‌هایی برای انسان‌ها تا بتوانند زندگی خود را بر اساس اصولی مدیریت کنند که در ذهن‌ها مشترک است.

در وضعیت اجتماعی راکد، ناامیدی محض گاهی به شورش‌هایی از سر یأس منجر می‌شود، اما در اجتماعی که کمتر تحت کنترل باشد افزایش انتظارات را می‌توان با اقدامات اصلاحی کاهش داد و از شورش‌ها پیشگیری کرد. باید بدانیم چرخه طولانی افزایش انتظارات و چرخه کوتاه ناکامی چقدر طول می‌کشد.

امید جمعی بخشی از باور عمومی‌شده در رفتار جمعیِ موردِ نظر گوستاو لوبون است. از دیدگاه وی، برای تبیین رفتار جمعی باید سه ویژگی متمایز را توضیح داد: ۱. تمایل به دور زدن الگوها و ساختارهای نهادی مستقر یا تخریب آن‌ها (ناامیدی از وضع موجود)؛ ۲. تبدیل تصورات و احساسات و باورها به کنش (اعتراض)؛ ۳. کنشی که به‌صورت جمعی -و نه فردی- روی می‌دهد (امید به آینده). امید جمعی حاصل ویژگی‌های دوم و سوم است.

پس بار دیگر تأکید می‌کنم که در جامعه باید از دیالکتیک امید و ناامیدی سخن بگوییم. افراد ممکن است به نقطه نهایی ناامیدی برسند و خودکشی کنند، اما دینامیسم اجتماعی اجازه نمی‌دهد جامعه یکسره به‌سوی ناامیدی پیش رود. آنچه در اجتماع تغییر می‌کند سویه‌های امید است. جامعه سویه‌های امیدش را تغییر می‌دهد؛ یعنی امید خود را از یک‌سو مثلاً نظام حکمرانی به سوی دیگر مثلاً مخالفان نظام حکمرانی تغییر می‌دهد. جامعه ایران به‌سرعت در حال طی کردن چنین فرایندی است.

شاید امروز بازنمایی واقعیت، چشم‌انداز روشن را از جامعه بزداید. رسالت روشنفکر یا رسانه در این وضعیت چیست؟ آیا باید واقعیت را بازنمایی کند یا نه؟

اگر با پیش‌فرض شما (فقدان چشم‌انداز روشن) موافق باشیم باز هم دیالکتیک امید و ناامیدی اجتماعی به ما حکم می‌کند که بلافاصله سویه امید اجتماعی را هم نشان دهیم. امید به آینده به‌عنوان یک عامل شناختی می‌تواند افراد را در راه رسیدن به موفقیت یاری رساند. شناخت این عامل و راهکارهای تقویت آن برای پیشبرد اهداف در زندگی اهمیت زیادی دارد.

امیدواری از طریق تجارب موفقیت‌آمیز زندگی افزایش می‌یابد و به‌واسطه تجارب شکست تقلیل می‌یابد. ترویج امید تا اندازه معینی خاصیت پیشگیری دارد. افراد امیدوار رابطه فعال‌تر و مثبت‌تری با اطرافیانشان دارند و از ارتباطات اجتماعی خوبی برخوردارند. کسانی که امید بیشتری دارند، توانایی بیشتری برای حل مسائل اجتماعی دارند تا کسانی که دچار امید پایین هستند. افراد امیدوار روابط اجتماعی قوی‌تری با دوستان، همسر، همسایگان و بستگان خود دارند. امید می‌تواند در فرد یا گروه، انرژی ایجاد کند و به همین دلیل جوانانی که امیدوارند، بهتر از سایر جوانان قادر به کنترل خشم خویش هستند. از سوی دیگر، فقدان امید و انگیزه یا رویارویی طولانی با وقایع جدی و تهدیدکننده یا رویدادهای اجتناب‌ناپذیر در زندگی به ایجاد تأثیرات سوء بر روان و جسم فرد منجر می‌شود.

کمی بیشتر از آثار امید اجتماعی بگویید.

گفته شده: «چه چیزی می‌تواند انسانی‌تر از «امید» باشد؟ امید همیشه با «آینده» رابطه دارد؛ امید توانایی انسان در متصور شدن خود در شرایطی متفاوت با وضع موجود است». برای توضیح آثار امید اجتماعی باید پیوند عمیق و نزدیک آن را با هویت اجتماعی مورد نظر قرار دهیم. امید بذر هویت است؛ به این معنا که جامعه امیدوار همواره در انتظار تحقق جامعه‌ای بهتر آنچنان که رورتی می‌گوید دموکراتیک‌تر، عادلانه‌تر و صلح‌طلب‌تر است و ازاین‌رو امید بر پایه همین چشم‌انداز هویتی دموکراتیک، عدالت‌طلب و صلح‌جو شکل می‌گیرد که در قالب جنبش اجتماعی، تحرک و مشارکت اجتماعی برای آینده‌ای که در دسترس است و واقعی، تلاش می‌کند.

امید، با تقویت حس امکان‌پذیری، این ادراک را ایجاد می‌کند که اکنون امکان کنش بیش از گذشته یا آینده است. ازآنجاکه هدف جنبش‌های اجتماعی، برخلاف دیگر رفتارهای جمعی (مثل شورش یا کودتا)، تغییرات اجتماعی پایدار است، این ادراک که احتمال بهبود وضعیت وجود دارد ضرورتاً شامل تصوری اولیه از ساختارهای جایگزین است. پیش‌بینی حمایت‌ها و مخالفت‌ها این اطمینان را ایجاد می‌کند که منبع حمایتی بالقوه‌ای وجود دارد که همراه با پیشرفت مبارزه می‌توان آن را بسیج کرد.

نخبگان حامی جنبش با تأکید بر هویت، نقش مهمی در تداوم و حیات جنبش دارند. درواقع، هویت با تقویت حس غرور و استقلال گروهی، امید را در جنبش می‌افزاید؛ بنابراین، امید و جنبش رابطه‌ای دوسویه دارند: هویتِ جنبش امید را تقویت می‌کند و امید موجب فعالیت و تحرک بیشتر جنبش می‌شود. امید با تقویت حس امکان‌پذیری این درک را ایجاد می‌کند که اکنون امکان کنش بیش از گذشته یا آینده است. به‌این‌ترتیب، بین میزان امید و میزان تحرک جنبش رابطه مثبتی وجود دارد. با پیدایش جنبش‌های جدید و تفاوت آن با جنبش‌های قدیم، وزن امید و ناامیدی در این دو نوع جنبش اهمیت بیشتری یافته است، درحالی‌که در جنبش‌های قدیم، ناامیدی از وضع موجود وزن و اهمیت بیشتری از امید به وضع مطلوب داشت، در جنبش‌های جدید، امید به امکان‌پذیری وضع مطلوب وزن بیشتری از ناامیدی از وضع موجود دارد. به‌علاوه، برخلاف جنبش‌های قدیم که امید آن‌ها تاریخی، آرمانی، قابل تفسیر، نامحدود و انگیزه‌ساز بود، امید در جنبش‌های جدید، غیرتاریخی، در دسترس، تفسیرناپذیر، شفاف، انگیزه‌ساز و هدف‌ساز است.

پس به نظرم مهم‌ترین وظیفه روشنفکران در شرایط کنونی ترویج امکان و ضرورت تغییر به‌سوی جامعه‌ای سالم، دموکراتیک و عادلانه است. بر این اساس ترویج ایده‌هایی مثل انتخاب بین بد و بدتر نابودکننده امید است، زیرا اولاً موجب فراموشی مفهوم زندگی خوب از گفتمان عمومی می‌شود و ثانیاً جامعه قربانی را به قضاوت نکردن درباره ساختاری دعوت می‌کند که این همه رنج را بر آن تحمیل کرده است.

با تحلیل شما جامعه درگیر ناامیدی نیست، اما امروز این امید را نمی‌توان دید، شما چه قرینه‌هایی بر وجود امید دارید؟

در جامعه ایران مراجع مختلف ظرف‌های امیدی پر و خالی دارند و در طول زمان امید به آن‌ها کم یا زیاد می‌شود. این مسئله تا حدودی با مرجعیت آن گروه ارتباط دارد. واقعیت این است که به دلایلی سویه امید نسبت به ساختار موجود کاهش پیدا کرده است. این را هم از جهت استنباط‌های کلی می‌توان مطرح کرد و هم بر اساس نظرسنجی‌هایی که مراجع رسمی انجام داده‌اند. مثلاً در یکی از نظرسنجی‌ها سؤال شده به نظر شما در پنج سال آینده، وضع رفاهی بهتر می‌شود یا بدتر و نسبت قابل‌توجهی جواب داده‌اند بدتر می‌شود. ضمن اینکه در ادبیات ما هم همین وضعیت هست؛ ادبیات ایرانی سرشار است از سخنان و اشعار نغز و زیبا درباره امیدواری و ناامیدی. شفیعی کدکنی (۱۳۸۳) شاعران را به دو دسته امیدوار و ناامید تقسیم می‌کند. اخوان ثالث را پرچمدار ناامیدان و سیاوش کسرایی را شاعری امیدوار می‌خواند. برای مثال درحالی‌که مرحوم سیاوش کسرایی در رسای امید چنین سروده: «می‌آید/می‌آید/آن تک‌سوار نور…/ با مژده‌ای به لب/ … با او دوباره کار و سرود و امید و عشق/ آغاز می‌شود»، دیگر شاعر معاصر اخوان ثالث دردمندانه می‌سراید: «می‌دهم خود را نوید سال بهتر، سال‌هاست/گرچه هر سالم بتر از پار می‎آید فرود».

این کشاکش امید و ناامیدی منحصر به ادبیات و شاعران معاصر نیست. چنان‌که مولوی سروده: «بعد نومیدی بسی امیدهاست/از پس ظلمت دو صد خورشیدهاست» یا «کوی نومیدی مرو امیدهاست/سوی تاریکی مرو خورشیدهاست» و شاعر پارسی، فردوسی سروده است: «همیشه خردمند امیدوار/ نبیند بجز شادی از روزگار».

این نظرسنجی چه سالی انجام شده و نتایج آن چه بوده؟

این مطالعه را وزارت کشور تحت عنوان «سنجش سرمایه اجتماعی کشور» در سال ۱۳۹۴ انجام داده که بخشی از آن ارزیابی جامعه نسبت به آینده است. شاخص‌های وضعیت هم همین را نشان می‌دهد. این مطالعه سال ۹۸ هم تکرار شده و آن‌قدر نتایج خلاف مصالح نظام بوده که اصلاً منتشر نشده است. در مطالعه سال ۱۳۹۴ که از جمعیت بالای ۱۸ سال کل کشور نمونه‌گیری شده پرسیده‌اند که وضعیت رفاهی در آینده چگونه خواهد بود. ۳۴ درصد پاسخ داده‌اند بهتر می‌شود و بقیه گفته‌اند یا فرقی نمی‌کند یا بدتر می‌شود. یادآوری می‌کنم که آن سال ازنظر رفاهی سال خوبی نبود و فرقی نمی‌کند یعنی وضعیت بد باقی می‌ماند. در سؤال دیگری پرسیده شده نابرابری اجتماعی در آینده چگونه می‌شود: ۲۳ درصد گفته‌اند بهتر می‌شود و بقیه گفته‌اند یا همین‌طور می‌ماند و یا بدتر می‌شود. سؤال شده پایبندی به ارزش‌های اخلاقی و دینی چطور خواهد شد، ۲۶ درصد گفته‌اند بهتر می‌شود و نزدیک به ۷۳ درصد گزینه همین وضعیت باقی می‌ماند یا بدتر می‌شود را انتخاب کرده‌اند. درباره وضع اقتصادی پرسیده‌اند و ۲۴ درصد گفته‌اند بهتر می‌شود و ۷۶ درصد هم گفته‌اند بدتر می‌شود. درباره وضعیت جرم و جنایت در آینده هم ۲۲ درصد گفته‌اند بهتر می‌شود و ۷۸ درصد گفته‌اند همین‌طور باقی می‌ماند یا بدتر می‌شود. بالاخره درباره فقر و نداری هم پرسیده‌اند که ۲۱ درصد گفته‌اند بهتر می‌شود و ۷۹ درصد گفته‌اند بدتر می‌شود.

این مطالعه و مطالعات مشابه نشان می‌دهد که تصور از بهبود وضعیت توسط ساختار موجود رو به افول است و سویه امید نسبت به نظام حکمرانی رو به کاهش است. در خوش‌بینانه‌ترین حالت می‌توان گفت یک‌چهارم جمعیت بالای هجده سال در ایران خوش‌بین بوده‌اند و بقیه از بهبود اوضاع ناامید بوده‌اند. به‌نوعی ظرف امید نظام حکمرانی کوچک و کوچک‌تر شده است.

آیا معنی این ارزیابی این است که جمعیت ناامید از عملکرد ساختار باید بروند خودکشی کنند؟ یا اینکه بی‌تفاوت باشند؟ آن‌ها ناچار بودند سویه امید را تغییر بدهند و به بیرون از نظام حکمرانی ببرند. چه نیرویی می‌تواند ظرف امیدش را پر کند؟ معمولاً این‌گونه است که در این شرایط ظرف امید نیروهای مخالف پر می‌شود. درباره ایران، ارزیابی دقیقی نداریم، اما مشخص است که در فاصله این مطالعه تا امروز، اعتراض‌های اجتماعی متعددی صورت گرفته است. برخی گسترده و وسیع بوده: مانند دی ۹۶ و آبان ۹۸. برخی هم در اندازه کوچک‌تر بوده مانند اعتراضات معلمان و بازنشستگان یا مالباختگان صندوق‌های سرمایه‌گذاری. افرادی که آمدند و اعتراض کردند امید داشتند. موقعی مردم نارضایتی از وضعیت موجود را به اعتراض تبدیل می‌کنند که امید داشته باشند اعتراض برایشان وضع بهتری را رقم بزند و تغییری ایجاد کند. در این مورد این مجموعه کنش‌های اعتراضی که می‌بینیم نشان می‌دهد که گروه‌هایی هستند که به تغییر وضع امید دارند و به همین دلیل رفتاری انجام می‌دهند که برای دستیابی به وضعیت بهتر است. همان‌طور که گفتم امید، اعتقاد به وجود یک وضعیت مطلوب و دست‌یافتنی است که راه رسیدن به آن‌هم روشن و مشخص است. به این اعتبار گروهی که وارد فضای اجتماعی و کنش جمعی می‌شوند به تغییر وضع امید دارند، اما نه در درون ساختارها. مکانیسم این سازوکار مدت‌هاست در جامعه ایران به راه افتاده و مرتب ظرف‌های امید را پر و خالی می‌کند. از سوی دیگر، برای اینکه نیروی اجتماعی سویه امید جامعه بشود، باید شرایطی را داشته باشد. واقعیت این است که در طول چهل سال پس از انقلاب، گروه‌های مرجع اجتماعی دائم در حال تغییر و دگرگونی بوده‌اند. برخی گروه‌ها که در صدر گروه‌های مرجع بودند موقعیت خود را از دست ‌داده‌اند و در مقابل موقعیت برخی دیگر ارتقا پیدا کرده است. در ابتدای انقلاب، روحانیت به‌عنوان گروه مرجع قطعی قلمداد می‌شد درحالی‌که تحولات به سمتی رفته که مرجعیت روحانیت در میان گروه‌ها به سطوح پایین‌تری نزول پیدا کرده است. در مقابل معلمان و اساتید دانشگاه که موقعیت میانه داشتند الآن موقعیت بالاتری پیدا کرده‌اند. به این اعتبار می‌توان گفت سویه امید در بین مراجع مختلف جامعه ایران توزیع شده و البته چون اندیشه یا گفتمان یا نیروی هژمونیکی در جامعه ایران وجود ندارد هنوز نیرویی که مرجع امید جدی شود شکل نگرفته است؛ یعنی امید در یک نقطه تجمیع نشده است. برای همین هم جامعه ایران به‌طور نسبی پراکنده است.

شما آماری را مطرح کردید که تنها یک‌چهارم افرادی که در پژوهش بودند به بهبود وضعیت امیدوار بودند.

آن سه‌چهارم ناامید نبودند؛ آن‌ها هم امید داشتند، اما به جای دیگری؛ بنابراین بخشی که می‌خواهند ایجاد تغییر بکنند در این سه‌چهارم جای می‌گیرند. دقیقاً اصل بحث این است که جامعه ناامیدی نداریم، جامعه‌ای داریم که سویه‌های امید آن دچار دگرگونی شده؛ بنابراین سویه امید از بخشی از جامعه به سمت نظام مستقر است و منتظرند وضعیت مطلوب را ایجاد کند و بخش دیگر هم سویه امیدشان از نظام حکمرانی پس رفته یا به اعتبار دیگری از بهبود وضعیت توسط نظام مستقر ناامید شده‌اند و سویه‌های امیدشان به سمت نیروهای دیگر اجتماعی خارج از ساختار رفته است.

آیا با این تحلیل می‌توانیم نتیجه بگیریم امید هم سازنده است و هم مخرب؟

امید یک نیروی پیش‌برنده است. منتها ممکن است این نیروی پیش‌برنده با قضاوت‌های مختلفی مواجه بشود. درهرحال امید نیروی تغییر است.

الآن با این تعریف، امید در ۲۵ درصدی که گفتید، نوعی محافظه‌کاری است نه تغییر.

در هر جامعه سهم کسانی که می‌گویند وضعیت موجود وضعیت مطلوب است و به تغییر نیازی ندارد بسیار کم است. آن هم در جوامع بحران‌زده‌ای مثل ایران که همه معتقد به تغییر هستند. در سطوح مختلف اجتماعی با گرایش‌های مختلف سیاسی و اجتماعی همه می‌گویند وضع مطلوب نیست و باید تغییر کند. سطح نارضایتی بسیار گسترده و قابل‌توجه است. در بعضی نظرسنجی‌ها، بیش از ۹۰ درصد افراد می‌گویند که وضع خوب نیست و باید تغییر کند. ماهیت بحران هم همین است که همه منتظر یک تغییر مهم هستند و وضعیت موجود را نه‌تنها مطلوب نمی‌دانند بلکه باثبات هم نمی‌دانند.

پس دعوا سر مکانیسم تغییر است.

بله کاملاً. دعوا بر سر جهت مرجع تغییر و مکانیسم تغییر است. بعضی فکر می‌کنند این تغییر از طریق همین نظام حکمرانی و ساختار موجود می‌تواند ایجاد شود؛ بنابراین سویه امیدشان نظام مستقر است، اما معنی این نیست که این افراد وضعیت موجود را مطلوب می‌دانند. در مقابل اکثریتی هم هستند که ناامیدند که ساختار بتواند تغییر ایجاد کند. پس به دنبال مراجع دیگر برای تغییر هستند.

در صحبت‌ها گفتید انتخاب بین بد و بدتر ناامیدی ایجاد می‌کند. اگر ممکن است درباره این موضوع بیشتر توضیح دهید.

این بحث را مایکل سندل، متفکر امریکایی، مطرح می‌کند که وقتی اشکال مختلفی از وضعیت‌های بد را با هم مقایسه می‌کنیم و انتخاب‌های خودمان را به وضعیت بد منحصر می‌کنیم، عملاً دو اثر خیلی مهم بر جامعه می‌گذاریم: اول اینکه چون جامعه را ملزم به انتخاب‌های بین بد و بدتر می‌کنیم؛ بنابراین هیچ‌وقت درباره وضعیت خوب اندیشه نمی‌کنیم. گزینه مطلوب ما بد بودنش کمتر است. این موجب می‌شود تلقی جامعه از وضعیت مطلوب از دست می‌رود و زندگی خوب از گفتمان عمومی غایب شود. اینجا باید به تعریف امید برگردیم که تغییر از یک وضعیت نامطلوب به وضعیت مطلوب است. درواقع وضعیت مطلوب است که امید ایجاد می‌کند نه وضعیت بد. وضعیت مطلوب با شاخص‌های مثبت ارزیابی می‌شود. به این اعتبار این تلقی که موجب می‌شود الگوها یا ایده‌های خوب را از دست بدهیم بیشتر می‌شود. این اندیشه را در وضعیت انقلابی مقایسه کنید. در انقلاب نوعی افراط در خوب بودن مشاهده می‌شود. به همین دلیل هم انرژی زیادی به جامعه می‌دهد. سندل می‌گوید در این وضعیت آرام‌آرام جامعه بی‌اخلاق می‌شود؛ زیرا قدرت قضاوت را نیز از دست می‌دهد. اثر انتخاب بین بد و بدتر پرهیز از قضاوت است. دو سوی بد و خوب ذیل شر تعریف می‌شوند و بنابراین نیاز به قضاوت نیست و نمی‌توانیم وارد قضاوت بشویم. چون ملاک و معیار هم نداریم، معیار ما همان گفتمان شر و بدی می‌شود، درحالی‌که ما نیاز داریم قضاوت کنیم و ببینیم افراد و تفکرات و گروه‌ها در کدام دو سوی خوب یا بد، مردمی یا غیرمردمی قرار می‌گیرند. وقتی ناچار شویم قضاوت را کنار بگذاریم با پدیده‌ای مواجه می‌شویم به نام بی‌تفاوتی نسبت به زشتی‌ها. به همین دلیل اگر کسی به ما بگوید خانمی به دلیل نیاز تن‌فروشی کرد، اولین سؤالی که می‌کنیم این است: قیمت چقدر بود.‌ نمی‌گوییم چه اتفاق زشت و غیرانسانی افتاد، بلکه می‌پذیریم و می‌پرسیم قیمت چقدر بود. اصطلاحی که سندل به کار می‌برد این است که ما دچار اخلاق بازاری می‌شویم و منطق قضاوت ما سود و زیان می‌شود.

با توجه به این موضوع، وضعیت اخلاقی جامعه ایران را چطور می‌بینید؟

از یک طرف جامعه ایران سویه امید را به ساختار سیاسی از دست داده و از طرف دیگر جامعه کاملاً امیدواری است؛ زیرا درگیر کنش اجتماعی و جمعی است. افرادی که امیدوار نباشند، کنش اعتراضی ندارند. ممکن است ما از وضعی نارضایتی داشته باشیم، اما هیچ‌وقت حاضر نباشیم با اطرافیان درباره آن وضعیت گفت‌وگو کنیم یا علیه آن عمل کنیم. اینجا موقعی است که ما ناامید هستیم که هیچ کاری فایده ندارد. انگار دچار تقلیل‌گرایی می‌شویم و آن را وضعیت اجباری و تقدیر خودمان می‌دانیم، اما تا اعتراض می‌کنیم؛ یعنی در پس ذهن ما راه‌حل‌هایی برای خروج از وضعیت وجود دارد؛ بنابراین وقتی بازنشسته‌های تأمین اجتماعی که وضع معیشتی بدی دارند تجمع می‌کنند؛ یعنی امید دارند که راه‌حلی برای خروج از وضعیتشان وجود دارد، حتی اعتراضات آبان ۹۸ و دی ۹۶ مبتنی بر امید است. نیروهای اجتماعی که وارد میدان می‌شوند در پس ذهنشان هست که راه‌حلی برای برون‌رفت از وضعیت وجود دارد و آن هم اعتراض و فشار اجتماعی است. در تحلیل نهایی جامعه ایران را یک جامعه جنبشی می‌دانم، چون در جامعه ایران، جریان غالب جریان امید است. سویه امید تغییر کرده اما چون امید هست امکان تغییر وجود دارد و نیرویی تغییر بیرون از نظام حکمرانی است. حالا اینکه انتخاب‌ها درست باشند یا غلط بحث دیگری است. درست است که در لایه ظاهری جامعه نوعی سکون می‌بینیم اما این پیچیدگی همیشه در تاریخ ایران وجود داشته. پیش از انقلاب تا سال ۵۶ امکان اینکه یک سال دیگر نظام پهلوی دگرگون می‌شود تصورپذیر نبود. تحلیل‌های نیروهای مختلف سیاسی در سال ۵۶، احتمال تحول را بین ده تا دوازده سال بعد پیش‌بینی می‌کردند، اما یک سال بعد زیرپوست جامعه ایران انقلابی با ابعاد گسترده بروز کرد. نبض امروز جامعه ایران هم نبض جنبشی است و شواهد این وضعیت جنبشی بسیار بیشتر از سال ۱۳۵۶ است. اعتراض‌های مکرر؛ یعنی نیروهای اجتماعی که نارضایتی خودشان را بیان می‌کنند، دوره‌های اعتراضی نشان‌دهنده نهادینه شدن اعتراض هستند. پس پشت ذهن جامعه این است که راهی برای خروج از بحران وجود دارد.

خشم کور چطور؟‌ آنچه امید می‌خوانید می‌تواند خشم کور باشد؟

خشم کور جرقه‌ای است که زده می‌شود و تمام می‌شود. الآن با یک نقطه سروکار نداریم، بلکه با نقطه‌چین سروکار داریم؛ یعنی در ده سال اخیر و یا حتی از سال ۱۳۷۶ وقایع و حوادث را که کنار هم بگذارید با مجموعه نقطه‌چین‌هایی سروکار دارید که کنار هم سیری را نشان می‌دهد. اگر آذرخشی در آسمان سیاه بود، خب اسم آن خشم کور بود اما الآن کمتر روزی است که تجمعات اعتراضی نداشته باشیم. همه این‌ها نشان می‌دهد که زیرپوست جامعه ایران استعدادی وجود دارد که می‌خواهد نسبت به وضع و اوضاع واکنش نشان بدهد. اینکه تبعات جامعه جنبشی چه خواهد شد یک بحث دیگر است، اما تردیدی وجود ندارد که این جامعه برخلاف ظاهرش، بسیار امیدوار است.

 

پی‌نوشت:

  1. راحل وارنهاگن، دختر یهودی آلمانی موضوع کتاب هانا آرنت تحت عنوان نکبت و بدبختی زندگی من است. آرنت شرح زندگی این زن یهودی را در اواخر دهه ۱۹۲۰ در برلین نوشته است.
  2. Community hope
  3. Private hope
  4. hope Institution

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط