سمانه سهرابی
نسبت جریانهای دانشجویی و احزاب
جریانات و جناحها بنا بر وظایف، اهداف و مسیری که برای رسیدن به آن طی میکنند دستهبندی شده و از یکدیگر تفکیک میشوند. در کشورهایی با حکومت غیردموکراتیک که میل به تداوم این رویه یا خواست بر ایجاد رویهای شبهدموکراتیک با تعویض دولت متغییر است نبود اصل حکومت دموکراتیک موجب تأثیر آن بر گروهها و جناحهای سیاسی همچون احزاب میشود. در این نوع حکومتها احزاب به شکل کلاسیک و با تعاریف امروزی آن ظهور پیدا نمیکنند و تنها به دنبال جایگاه اجتماعی و کسب قدرت در قالب همان حکومت غیردموکراتیک هستند و اگر هم به قدرت دلخواه خود دست یابند باز هم تغییر خاصی در وضع اولیه رخ نداده است و تنها تمرکز قدرت از جناحی به جناحی دیگر انتقال یافته و همچنان حکومت به صورت غیردموکراتیک پایدار خواهد ماند. از این رو عدم تأیید نگاه معطوف به قدرت احزاب در این ساختار، نه به دلیل چرایی قدرتطلبی آنان که -وجه مشترک تمامی احزاب در همه کشورهاست- بلکه به دلیل عدم تأیید قدرتطلبی احزاب در ساختار حکومتهای غیردموکراتیکی است که بهموجب در اختیار داشتن قدرت دچار فساد سیستماتیک و رانتخواری میشوند. درواقع، نگاه معطوف به قدرت احزاب در کشورهای غیردموکراتیک از این منظر حساسیتبرانگیز میشود که امکان سرایت و رهیابی فساد ناشی از قدرت به درون احزاب نیز فراهم شود.
حال وظیفه جریانهای دانشجویی در حکومت نیمهدموکراتیک چیست؟ تعامل یا عدم تعامل با احزاب همسو، حمایت از سیاستهای حزبی احزاب در ساختار دانشگاه و ارجحیت مطالبات صنفی و سیاسی نسبت به یکدیگر یا فعالیت دانشجویی کنشگری در عرصه مدنی یا فعالیت حرفهای سیاسی؟ پرسشهایی است که تأمل در آن سبب تبیین جایگاه صحیح جریان دانشجویی در عرصه مدنی، اجتماعی و سیاسی کشور میشود.
اصلیترین وظیفه جریان دانشجویی روشنگری و نقد است از همین رو برخلاف احزاب که به دلیل ذینفع و ذینفود بودن نگاهی معطوف به قدرت دارند، جریانهای دانشجویی نگاهی معطوف به رسالت اجتماعی خویش دارند و مؤکد آرمانخواهی و حقیقتاند. در نتیجه اساساً این دو جریان با یکدیگر تفاوتی فاحش دارند، فلذا خلط ماهیت جریان دانشجویی بهعنوان گروهی آرمانخواه، پرسشگر، نقاد و روشنگر بهمثابه جریانی اجتماعی با ماهیت گروههایی قدرتطلب چون احزاب، بهعنوان بخشی از بدنه قدرت، منتج به اضمحلال و به تباهی کشیده شدن جانمایه این جریان مدنی-اجتماعی میشود. از طرف دیگر نکته حائز اهمیت تقلای احزاب برای ورود و تأثیرگذاری در جریانات دانشجویی و متقابلاً مساعی فعالان دانشجویی در ایجاد تعامل با احزاب است. از منظر احزاب با هر مشی و تفکری دانشجویان جز نیروی اجرایی سیاستهای حزبی آنان نیستند و ابداً نیروی فکری به حساب نمیآیند. به همین دلیل اصولاً در تلاش مستمر برای تأثیرگذاری بر جریانات و تشکلهای دانشجویی هستند تا بتوانند توسط این جریانات مبلغ جناح متبوع خود در ساختار دانشگاه باشند، اما در واقع جریان دانشجویی باید جایگاه اصیل خود را کسب کند و به تدریج تبدیل به نیروهای فکری جامعه و نه کادر اجرایی احزاب شود و شرط امکان آن اولاً، استقلال سیاسی تشکلهای دانشجویی است که عدم وابستگی و تقید به هیچ گروه و جناح سیاسی، اقتصادی و فکری از ملزومات انکارناپذیر آن است. ثانیاً، اثبات و محرزساختن این استقلال در اذهان عمومی جامعه به طور عام و در دانشگاه به طور خاص است. از سوی دیگر دانشگاه بهعنوان جزئی از جامعه باید دارای فضایی دموکراتیک باشد و پلورالیسم سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در آن حاکم باشد و به رسمیت شناخته شود تا منتج به رسیدن عالیترین مرتبه مردمسالاری در ساختار دانشگاه و درنهایت در جامعه شود.
تقدم مطالبات صنفی بر مطالبات سیاسی
از ماحصل آنچه گفته شد برمیآید که بذر استقلال دانشگاه باید در بطن دانشگاه و توسط دانشجویان نهاده شده و پرورش یابد. بهعلاوه شرط، موفقیت هر جنبش و حرکتی علاوه بر داشتن استقلال فکری و سیاسی همراهکردن حداکثری افراد در آن جریان است. پس میتوان نتیجه گرفت که وظیفه جریان دانشجویی در ابتدای امر پیگیری مطالبات درون دانشگاهی و صنفی و بهطور کلی دفاع از حقوق دانشجویان است؛ از همین روست که مطالبات صنفی بر مطالبات سیاسی ارجحیت مطلق دارند؛ زیرا تا زمانی که دانشجویان از حقوق خود آگاهی نداشته باشند و برای احقاق آن اهتمام نورزند نمیتوانند نمایندهای درخور برای مردم کشورشان باشند.
اما از آنجایی که در شرایط حاکم بر کشور اصولاً تمامی مطالبات اجتماعی، صنفی و فرهنگی به دلیل عدم انفکاک لازم میان حوزههای مختلف در ساختار سیاسی تعریف میشوند؛ برای مرزبندی و تعریف هویت مستقل جریان دانشجویی با دیگر جریانات سیاسی، باید نقطه عطفی میان این جریان در جایگاه نهادی اجتماعی و آرمانخواه و احزاب به عنوان بخشی از نهاد قدرت مشخص کرد؛ این نقطه عطف فی الواقع همان مرز میان این دو نهاد از یکدیگر است که به موجب آن مسیر پویش آنها را متباین و گاهی متناقض میکند. لذا برای مشخصکردن تمایز هویت مستقل دانشجویی از هویت گروههای وابسته به قدرت باید در نوع نگرش و مواضع اختیار شده توسط آنان امعان نمود که تفاوت میان این دو جریان را اظهر من الشمس میکند. واضح است که عدم افراز و انتزاع میان جریانات اجتماعی-مدنی و جریانهای سیاسی باعث شده است که جریان دانشجویی بهجای آنکه حامل مطالبات فرهنگی-اجتماعی دانشگاه و جامعه باشد، بار مطالبات سیاسی را به دوش میکشد. همچنین تاریخ گواه آن است که پراهمیتترین دلیل ایجاد جریانهای دانشجویی پیگیری مطالبات سیاسی-اجتماعی توده مردم بوده است. از سوی دیگر میتوان به این نتیجه رسید که مطالبات سیاسی-اجتماعی میتوانند در جهت استیفای مطالبات صنفی دانشجویان به کار گرفته شوند.
لذا در شرایط فعلی مهمترین رسالت جریان دانشجویی، پیگیری مطالبات صنفی دانشجویان در مدار دانشگاه و مقابله با فساد سیستماتیک در عرصه کلان سیاسی کشور است.
حال زمانی که جریان دانشجویی دست مایه دستیابی احزاب و جناحها به اهدافشان شود و از استقلال، رسالت اجتماعی و مسیر اصلی خود دور گردد، دیگر نه میتواند نماینده توده مردم و آحاد جامعه باشد و نه میتواند نماینده دانشجویان بوده و مطالبات صنفی دانشگاه و دانشجویان را جامه عمل بپوشاند. در نتیجه فعالیت توأمان در ساختار احزاب و جریانات دانشجویی و نزدیکی این دو جریان به یکدیگر موجب میشود که تمایلات احزاب بر رسالت دانشجویی مستولی گشته و آن را تحت تأثیر قرار دهد. در تاریخ جنبشهای دانشجویی مشاهده میشود که همواره جریانهای اصیل دانشجویی خط مشی دوری از احزاب را پیش گرفتهاند؛ و اینگونه توانستهاند به جای آنکه در مدار احزاب و جریانهای دیگر تعریف شوند، آنها را با خود همراه کنند. نمونه عینی آن را میتوان جنبش دانشجویی می ۶۸ فرانسه دانست. جنبشی که دانشجویان به عنوان طلایهداران آن، خود را مستقل از احزاب، حتی احزاب چپ تعریف کردند و اینگونه توانستند باعث الحاق جنبش کارگری و توده مردم به خود شده و نتایجی در جهت تحصیل آزادیهای بیشتر و برابری اجتماعی کسب کنند.
از این رو با ایجاد استقلال در تمامی جهات آن، از بین بردن وابستگی ایدئولوژیک به جریانات سیاسی بروندانشگاهی، توجه به مطالبات تاریخی جنبش دانشجویی و مداقه در خصایصی همچون پویایی، جویایی و تحولخواهی این جریان اجتماعی همواره میتوان درصدد احیای آرمانهای فراموش شده آن گام برداشت و مانع از زوال آن شد.
زمانی که اغراض و امیال سیاسی بر مطالبات صنفی رجحان پیدا کنند، دیگر جریان دانشجویی نمیتواند نام نهادی مدنی-اجتماعی با شعار عدالتخواهی، حقطلبی و آزادیخواهی را یدک بکشد. پس میتوان دلیل دیگر ارجحیت مطالبات صنفی بر مطالباتی از جنس سیاست را اینگونه بیان کرد؛ به سبب آنکه مطالبات صنفی در ریشه و کنه خود به نوعی مطالبات سیاسی به حساب میآیند از این رو میان مطالبات صنفی و سیاسی تعارضی وجود ندارد و عملاً هر مطالبه صنفی و مدنی خواه و ناخواه در مسیر مبارزه برای تحقق خود مطالبهای سیاسی تلقی میگردد. مثال بارز آن فعالیت در زمینه حقوق کارگران، فعالیت صنف معلمان و یا فعالیت در حوزه زنان است که در نهایت همگی این فعالیتهای مدنی، فعالیتهایی سیاسی اطلاق میشوند. از این رو میتوان دریافت که اگر مطالبات سیاسی در طول مطالبات صنفی قرار گیرند، تعارض و تنشی با یکدیگر نخواهند داشت؛ اما اگر جای این دو با یکدیگر عوض شود و مطالبات صنفی در طول مطالبات سیاسی قرار گرفته و جای هدف و وسیله تغییر کند، آنجاست که تنش میان این مطالبات قابل توجه است و ارجحیت مطالبات صنفی بر مطالبات سیاسی محتوم خواهد بود. در این راستا رسالت جریانهای اصیل دانشجویی پیگیری مطالبات برابریطلبانهای است که منجر به کاهش تضاد طبقاتی و ناعدالتیهای اجتماعی شود، جریانهای راستین و اصیل متناسب با پیگیری اهداف دانشجویی خویش باید برای تغییرات اساسی در کشور، استراتژی درخور و مناسبی تدوین کرده و فراخور با آن علاوه بر اثرگذاری در فضای دانشگاه، فضای جامعه را نیز تحت تأثیر قرار داده و زمینه ساز اصلاحات اساسی در کشور شوند.
اصل مطالبهگری با محوریت جامعه و مردم
فعالیت دانشجویی به دلیل آنکه زیر مجموعه فعالیتهای مدنی و اجتماعی تعریف میشود باید متعلم به اعمالی باشد که از ژرفای جامعه مدنی و از میان مردم مطالبه میشود و این بدان معناست در جریان دانشجویی مطالبهگری با محوریت جامعه و توده مردم باید در هر شرایطی مبنا و اصل قرار بگیرد، در غیر این صورت جریان دانشجویی تبدیل به عاملانی برای احزاب و سازمانها میشود. از طرفی جریانهای دانشجویی همواره درصدد ایجاد اصلاحات ساختاری، تغییر وضع موجود و تحول هستند، در صورتی که ممکن است حتی در دموکراتیکترین حکومتها منافع احزاب ایجاب کند که حامیان حفظ وضع موجود باشند. علاوه بر آن اصلاحات بهمعنای حقیقی آن از میان جریانهای اجتماعی قوام یافته شکل میگیرد در نتیجه این امر بر عهده جریانهای مدنی همچون جنبش دانشجویی نهاده میشود.
گاه ممکن است عدهای استدلال بر آن کنند که به دلیل نبود احزاب به شکل سازمانیافته و نظاممند آن، انجام وظیفه آنان نیز بر عهده جنبش دانشجویی نهاده میشود که جای خالی آنها را پر کرده و مسئولیت بودن واسط میان توده مردم و زمامداران را بر عهده بگیرد، اما با تدقیق در تاریخچه جریان دانشجویی و تأمل در آن میتوان دریافت که این جریان هیچگاه نقش واسط میان مردم و مسئولان را بازی نکرده است و اساساً در این تقسیمبندی در مرز میان آنها قرار نگرفته و پیوسته خود را در جناح مردم تعریف میکند و در جهت تحقق مطالبات مردمی به عنوان قشری آوانگارد و پیشرو عمل کرده و هیچگاه در جایگاه واسطان قرار نمیگیرد؛ از همین رو است که نمیتوان همپوشانی احزاب و جریانهای دانشجویی را ابداً تصدیق نمود.
از نتایج سوء آن میتوان به تأثیرگذاری هر نسل از جریانهای دانشجویی به نسلهای بعد آن اشاره کرد، اگر جریان دانشجویی در مسیر آرمانی و درست خود به ایفای نقش نپردازد؛ عملاً انتقال تجربه نسلها نهتنها راهگشا و مثمرثمر نخواهد بود، بلکه بهمرور با کمرنگکردن ارزشهای اصیل آنکه بر پایه موازین اخلاقی و در تقبیح مصلحتاندیشی و منفعتطلبی استوار شده است باعث نابودی این جریان راستین و جایگزینی تمایلات از جنس قدرتطلبی و جایگاه خواهی احزاب میشود.
لذا جریانهای دانشجویی باید با حفظ استقلال از احزاب، ایستادگی بر اصول و هویت خویش، تلاش و پیگیری برای تحقق مطالبات بر حق جامعه و یافتن راهی برای تغییر وضعیت نامطلوب و در نهایت تدوین استراتژی مناسب برای اصلاحات اساسی در جامعه، وظایف تاریخی و حقیقی خود را بر عهده گیرند. در عین حال، نباید نسبت به سپهر کلی سیاسی کشور بیتوجه باشند. در حقیقت از یک طرف نباید با تعریف هویت مشترک با جریانهای سیاسی و حمایت رسمی از آنان از مدار نقد قدرت خارجشده و در مسیری نادرست قرار گیرد، از طرفی دیگر این امر نباید موجبات بیتفاوتی نسبت به اوضاع سیاسی کشور را فراهم آورد، بلکه باید با روشنگری و حرکت در مسیری بر پایه رسالت دانشجویی در جهت بهبود نسبی شرایط و یا عدم تشدید اوضاع نامناسب سیاسی کشور گام برداشت.
بر این اساس جریان دانشجویی نباید قائل به کاربست آموزههای احزاب در ساختار خود باشد. تحزبگرایی اگر به جریانهای دانشجویی نفوذ کند، آن را از نهادش تسخیر کرده و در نهایت این جریان از درون فرومیپاشد. تنها راه رهایی و برونرفت جریان دانشجویی از آسیبهایی همچون حزبگرایی و سیاستزدگی همت و مجاهدت فعالان دانشجویی هر عصر برای تحکیم استقلال و رسالت حقیقی این جریان اجتماعی، تثبیت اصول اخلاقی، پافشاری بر اجرای اصل دموکراسی و حاکمیت قانون، تأکید بر استمرار این مبانی و در نهایت توصیه دیگر تشکلهای دانشجویی به اقدام مشابه در این اصول است.