بدون دیدگاه

جنگ اوکراین: داستان سه رهبر

جنگ اوکراین: داستان سه رهبر

 

علی نظیف‌پور

در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲، روسیه بزرگ‌ترین بحران نظامی در خاک اروپا پس از جنگ دوم جهانی را با ورود به خاک اوکراین آغاز کرد. این جنگ به فجایع انسانی بزرگ و دلخراشی ازجمله آواره‌ شدن نزدیک به ربعی از جمعیت اوکراین منجر شده است، اما در عین ‌حال روسیه نیز با تلفات زیادی روبه‎رو شده و وادار به عقب‌نشینی از کی‌یف شده است. کشورهای غربی ازجمله امریکا تحریم‌های نسبتاً شدیدی را علیه روسیه اعمال کرده‌اند که ممکن است به اقتصاد آن آسیب‌هایی بسیار جدی بزند و به اوکراین سلاح فروخته‌اند. هدف این مقاله این است که سه چهره سیاسی اصلی درگیر در این بحران -ولادیمیر پوتین، ولودیمیر زلنسکی و جو بایدن- را بررسی کند، به این امید که دریچه‌ای رو به ذهنیت و روان‌شناسی این سه رهبر بگشاید. شاید چنین درکی به ما کمک کند هم آنچه در گذشته روی داده را تبیین کنیم و هم درباره آینده به گمان‌هایی هوشمندانه دست یابیم.

 

 

داستان اول: ولادیمیر پوتین

گزارش‌های سازمان‌های اطلاعاتی غربی مدعی هستند ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، معتقد بود کی‌یف، پایتخت اوکراین، ۴۸ ساعت پس از ورود نیروهای او به خاک آن کشور سقوط خواهد کرد. این رئیس‌جمهور معتقد بود در شهرهای شرقی اوکراین مردم به استقبال نیروهای روسی خواهند شتافت و در پایتخت نیز به علت نارضایتی مردم از فساد و مشکلات اقتصادی انگیزه‌ای برای مقاومت وجود ندارد؛ بنابراین پوتین معتقد بود به‌سرعت دولتی دست‌نشانده را در کی‌یف مستقر خواهد کرد. باور کردن این روایت خیلی دشوار نیست. اگرچه ما به کرملین و آنچه مشاوران پوتین به او گفته‌اند دسترسی نداریم، ولی این روایت برای عملکرد ارتش روسیه در روزهای اول جنگ توضیحی قانع‌کننده ارائه می‌دهد. مثلاً برای این موضوع که خودروهای زرهی و تانک‌های ارتش روسیه پس از چند روز با کمبود سوخت مواجه شدند. اگر ارتش روسیه انتظار نداشت که جنگ بیش از ۴۸ ساعت طول بکشد، دلیلی هم نداشت که نگران تأمین سوخت نیروهایش باشد؛ بنابراین دشوار نیست بگوییم جنگ اوکراین خطای محاسباتی پوتین بوده است. نه‌تنها کی‌یف در عرض ۴۸ ساعت سقوط نکرد، بلکه نیروهای روسی وادار به عقب‌نشینی (شاید موقتی) از پایتخت و تمرکز بر شرق اوکراین شده‌اند. نه‌تنها مردم اوکراین بی‌تفاوت نبودند، بلکه مقاومتی تاریخی از خود نشان دادند. تحریم‌ها احتمالاً آسیبی عمیق به اقتصاد روسیه وارد خواهند کرد. ناتو در اثر این حمله بسیار تقویت شده است. این اتحاد نظامی که مدتی مورد تردیدهایی از سوی اعضایش واقع شده بود دوباره از حمایت اکثریت قاطع افکار عمومی کشورهای عضو برخوردار شده و احتمالاً به‌زودی اعضای جدیدی به آن خواهند پیوست؛ بنابراین حتی اگر پوتین موفق شود در اوکراین به اهداف خود برسد هزینه‌ای بسیار سنگین‌تر از آنچه تصور می‌کرد خواهد پرداخت و به ‌همین دلیل می‌توان به‌راحتی ادعا کرد که محاسبه اولیه او اشتباه بوده است.

چرا پوتین چنین تصمیمی گرفت؟ چرا پوتین مرتکب چنین اشتباهی شد؟

برایان کلاس،۱ استاد علوم سیاسی در کالج دانشگاهی لندن، در مقاله‌ای که برای مجله آتلانتیک نوشته معتقد است پوتین گرفتار «تله دیکتاتور» شده است. تله دیکتاتور اصطلاحی است که خود کلاس آن را جعل کرده است و سال‌هاست که در متون دانشگاهی علوم سیاسی در زبان انگلیسی کاربرد زیادی دارد. برایان کلاس معتقد است هنگامی‌که دیکتاتورها به قدرت می‌رسند برای تثبیت قدرت خود دروغ می‌گویند و هم‏زمان شروع به حذف افرادی از قدرت می‌کنند که نظر مخالف دارند و این دروغ را تکرار نمی‌کنند (چون نشانه بی‌وفایی است) و این به‌تدریج باعث می‌شود حلقه اطرافیان و نزدیکان دیکتاتور کسانی باشند که این دروغ را تکرار می‌کنند و حقیقت را به او نمی‌گویند و باعث می‌شود این دیکتاتور خود نیز دروغ را باور کند. از نظر کلاس، هنگامی‌که پوتین در سال ۲۰۰۰ به قدرت رسید می‌دانست ارتش روسیه آن‌قدر قوی نیست که در ۴۸ ساعت اوکراین را فتح کند، حتی اگر در پروپاگاندای ناسیونالیستی‌اش در میزان قدرت ارتش روسیه و میزان عرق ملی مردم اوکراین اغراق می‌کرد؛ اما ۲۱ سال بعد چون همه نزدیکان پوتین دروغ او درباره میزان قدرت ارتش روسیه و عدم وجود هویت ملی اوکراینی را تکرار کرده‌اند، او در «تله دیکتاتور» افتاده و خود نیز این دروغ را باور کرده است که به اشتباه محاسباتی او منجر شده است.

شکی نیست که ولادیمیر پوتین آرزوی احیای شکوه از دست ‌رفته روسیه را دارد. مادلین آلبرایت، وزیر خارجه اسبق امریکا که اخیراً درگذشت، اولین مقام غربی بود که با پوتین دیدار کرد و گزارش داد او «از آنچه بر کشورش رفته شرمگین است و مصمم است عظمت روسیه را احیا کند». پوتین خود سقوط اتحاد جماهیر شوروی را «بزرگ‌ترین تراژدی قرن بیستم» خوانده است، اما واقعیت این است که در سال‌های اخیر احیای این عظمت حتی دشوارتر هم شده است: نظام بین‌الملل در حال حرکت به‌سوی دوقطبی جدیدی است که در آن اهمیت اروپا و روسیه بسیار کاهش یافته است و در آن امریکا و چین بازیگران اصلی هستند و مهم‌ترین منطقه جهان، منطقه هند-آرام است. روسیه نمی‌تواند عظیم باشد، مگر آنکه دشمنی عظیم داشته باشد و امریکا دیگر توجه اصلی خود را به روسیه معطوف نکرده است.

روسیه در دوران جدید روابط بین‌الملل، بازیگری است که نادیده گرفته خواهد شد، مگر آنکه برای امریکا و غرب دردسر ایجاد کند. روسیه در سال‌های ۲۰۱۶ و ۲۰۲۰ در انتخابات امریکا دخالت کرد و در سال‌های ۲۰۱۴ و ۲۰۲۲ به الحاق کریمه به روسیه و ورود به خاک اوکراین.

در سال‌های دیگر امریکا روسیه را نادیده گرفت. روان‌شناسان بسیار بر این نکته تأکید کرده‌اند که برای انسان‌ها بدترین مسئله مورد تنفر واقع ‌شدن نیست، بلکه نادیده ‌گرفته ‌شدن است و دولت-ملت‌ها هم امتداد خوی انسانی ما هستند. شاید پوتین به اوکراین حمله می‌کند چون اگر روسیه منفور نباشد، نادیده گرفته خواهد شد. اگر روسیه بازیگری مخرب نباشد، بازیگری خرد و بی‌اهمیت خواهد بود و مانند کودکی که برای جلب‌توجه، گلدانی را می‌شکند احساسات ناسیونالیستی زخم‌خورده پوتین هم او را به حرکات رادیکال و محاسبات اشتباه رهنمون می‌کنند.

عاقبت پوتین چه خواهد شد؟ داستان او چگونه به پایان خواهد رسید؟ برخلاف امید و آرزوهای برخی از مفسران غربی، بسیار بعید است جنگ اوکراین به برکناری پوتین از قدرت منجر شود. همه شواهد حاکی از آن هستند که اکثریت مردم روسیه حامی این جنگ هستند (البته نمی‌توان به آمار روسیه اعتماد کرد، ولی برخی از شرکت‌های نظرسنجی مستقل هم به نتیجه مشابهی رسیده‌اند) و الیگارش‌ها و ژنرال‌های روسی هم قدرتی در برابر پوتین ندارند، بنابراین پوتین احتمالاً از طریق انقلاب یا کودتا برکنار نخواهد شد. پوتین الآن باید تصمیم بگیرد قصد دارد به جنگ فرسایشی در اوکراین ادامه دهد، دست به اقدامات حتی رادیکال‌تری بزند (مثلاً استفاده از سلاح پیچیده)، یا به صلح تن دهد. تصمیم پوتین مشخص خواهد کرد که این داستان چگونه به پایان خواهد رسید.

 

داستان دوم: ولودیمیر زلنسکی

بخشی از داستان زلنسکی در هفته‌های اخیر بسیار زیاد روایت شده است. این داستان حقیقتاً جالب است: مردی که کمدین و هنرپیشه بود و به ریاست‌جمهوری رسید و بعد به قهرمان ملی مردم خود تبدیل شد، اما شاید جالب‌ترین بخش داستان زلنسکی مهم‌ترین بخش داستان او نباشد. شاید مهم‌ترین بخش داستان او آن بخشی باشد که معمولاً روایت‌ها از آن به‌سرعت رد می‌شوند: آنچه در فاصله بین ورود او به قدرت و حمله روسیه رخ داد.

در این فصل کمتر گفته‌ شده از داستان زلنسکی، او شباهتی غریب با دشمنش دارد: ولادیمیر پوتین. مردی که با وعده مبارزه با فساد وارد دولت شد، اما خود فوراً به فساد متهم شد. مردی که متهم به تلاش برای محدود ساختن آزادی بیان و آزادی رسانه‌ها و افزایش بیش ‌از حد قدرت رئیس‎جمهور بود. تا لحظه‌ای که پوتین جنگ را آغاز نکرده بود زلنسکی رئیس‌جمهوری شکست‌خورده بود: میزان محبوبیت او در نظرسنجی‌ها کمتر از ۳۰ درصد بود، هیچ‌یک از وعده‌هایش عملی نشده بود و هیچ‌یک از برنامه‌هایش به ثمر ننشسته بود.

پوتین اما به اوکراین حمله کرد و زلنسکی به ‌جای فرار تصمیم گرفت در کی‌یف بماند و به نماد مقاومت مردم خود تبدیل شود. شجاعت زلنسکی پس از آغاز جنگ انکارناپاپذیر است، حتی از سوی دشمنان و سرسخت‌ترین منتقدانش. از استعداد خود در روابط عمومی استفاده کرد و نه‌تنها بین مردم خود، بلکه در دیگر کشورها هم هوادارانی پرشور پیدا کرد. سخنرانی‌های پرشور کرد و با سربازان معاشرت. میزان محبوبیتش نزدیک به ۹۰ درصد رسید. گاه یک انتخاب اشتباه، زندگی سیاسی یک سیاستمدار را نابود می‌کند، اما زلنسکی با یک انتخاب صحیح خود را از یک سیاستمدار شکست‌خورده به یک اسطوره تبدیل کرد.

داستان زلنسکی اما ناتمام مانده است. آیا او در جنگ کشته خواهد شد؟ آیا پوتین موفق خواهد شد او را سرنگون سازد و دولتی دست‌نشانده را جایش بگذارد؟ احتمالاً در آن صورت در تاریخ اوکراین و بسیاری کشورهای دیگر او قهرمان بزرگی خواهد شد و ایرادهایش نادیده گرفته خواهد شد، اما اگر زلنسکی از این جنگ جان سالم به در ببرد چه؟ آیا او تلاش خواهد کرد از محبوبیت خود استفاده کند و این بار در تبدیل‌شدن به پوتینِ اوکراین موفق شود؟ آیا زلنسکی تلاش خواهد کرد به دیکتاتور اوکراین تبدیل شود؟ یا شاید رضایت دهد که قدرت را در وقت موعد به شکلی مسالمت‌آمیز ترک کند و نشان دهد نگرانی‌ها درباره او همواره ناصواب بوده است؟

داستان زلنسکی هنوز نوشته نشده است.

 

داستان سوم: جو بایدن

مردم امریکا از نوع عملکرد بایدن درباره اوکراین رضایت دارند. دولت بایدن در ماجرای افغانستان به خوش‌بینی بیش ‌از حد و آماده نبودن متهم شده بود و برخلاف پیش‌بینی‌اش کابل در مدتی بسیار کوتاه سقوط کرد. یکی از بدترین جنبه‌های خروج نیروهای امریکایی از افغانستان که برای دولت بایدن بسیار هزینه‌آور بود تأکید او بر مقاومت نیروهای دولتی آن کشور بود. بایدن که از این اتفاق درس آموخته بود در روزهای پیش از حمله روسیه به اوکراین بارها نسبت به و قریب‌الوقوع بودن حمله روسیه هشدار داد. بایدن برای نشان‌ دادن آمادگی خود مرتباً گزارش‌های امنیتی را برملا می‌کرد که حاوی نقشه‌های روسیه بودند. این به‌رغم هشدار آژانس‌های اطلاعاتی امریکا بود که معتقد بودند افشای این اطلاعات ممکن است به لو رفتن منابع اطلاعاتی منجر شود، اما این محاسبه به سود بایدن تمام شد: این ‌بار به ‌جای اینکه بایدن متهم به خوش‌بینی و ناآگاهی و ناآمادگی شود، به خاطر برآورد صحیح مورد ستایش قرار گرفت.

تا اینجا شکی نیست که نخبگان سیاسی امریکا برآورد مثبتی از عملکرد بایدن در این زمینه داشته‌اند. دموکرات‌ها، متخصصان و بازیگران سیاست خارجی و حتی بخشی از جمهوریخواهان نیز از عملکرد بایدن تقدیر کرده‌اند. اکنون روایت غالب در این مسئله این است که بایدن موفق شده به‌سرعت متحدین اروپایی و غیراروپایی امریکا را در مقابله با روسیه و اعمال تحریم‌هایی علیه روسیه متحد و بسیج کند، حتی دولت‌هایی مثل آلمان را که نسبت به این موضوع اکراه بیشتری داشتند و بنابراین در رهبری جهان غرب بسیار موفق عمل کرده است. همچنین، این استدلال بسیار تکرار می‌شود که بایدن با تکرار مکرر هشدار حمله روسیه به اروپا و افکار عمومی امریکا و جهان امکان داد که برای این واقعه آماده شود. کاندولیزا رایس، وزیر خارجه دولت بوش و میت رامنی، سناتور ایالت یوتا و نامزد ریاست‌جمهوری حزب جمهوریخواه در سال ۲۰۱۲ ازجمله جمهوریخواهانی هستند که رهبری بایدن را ستوده‌اند (البته ممکن است این روایت صحیح نباشد و عملکرد آلمان یا اروپا هیچ ارتباطی به بایدن نداشته باشد، ولی نکته مهم است که روایت غالب در امریکا این است). این امر در نظرسنجی‌ها نیز دیده می‌شود. در ابتدای بحران تنها ۳۴ درصد از مردم امریکا از عملکرد بایدن در قبال اوکراین راضی بودند، ولی در روزهای بعدی تعداد کسانی که از عملکرد بایدن راضی بودند از ناراضیان عملکرد او بیشتر شد.

اما این موفقیت خیلی به ‌سود بایدن تمام نشده است. امروز ۸۰ درصد از مردم امریکا از تحریم شدید روسیه حمایت می‌کنند، اما برای مردم امریکا مسئله اصلی، روسیه یا اوکراین نیست، تورم است: نه‌تنها نظرسنجی‌ها نشان می‌دهند که تورم اولویت اول مردم امریکاست، بلکه تورم بسیار بالا دیگر دستاوردهای اقتصادی دولت او را هم تحت‌الشعاع قرار داده است. اقتصاددانان معتقد بودند تورم امریکا باید در ماه‌های اول بهار رو به بهبود می‌گذاشت، ولی اثرات اقتصادی تحریم روسیه یکی از عواملی بوده است که بر تورم در امریکا تأثیر گذاشته است، چون تحریم روسیه به افزایش قیمت سوخت و وقفه در شبکه جهانی توزیع کالا منجر شده است.

داستانِ بایدن داستان رئیس‌جمهوری است که جنگ اوکراین و روسیه برایش جز بدشانسی نتیجه‌ای نداشته است. بایدن می‌خواست پیش از انتخابات کنگره در سال ۲۰۲۲ بیشتر روی سیاست داخلی و در سیاست خارجی بر چین تمرکز کند، اما روسیه او را وادار کرده بر مسئله‌ای تمرکز کند که اولویت او نبوده و همچنین بهبود وضعیت تورم در امریکا را هم به تأخیر انداخته است.■

پی‌نوشت:

  1. Brian Paul Klaas

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط