بررسی روند مدیریت جوانان و زنان
مقاله زیر در نقد ایدئولوژی سهم قدرت برای زنان و جوانان و خطر تقلیلگرایی و فروکاست شایستهگرایی به جزمیتهای ایدئولوژیک، اما جذاب چون اقوام و زنان و جوانان پرداخته است. چشمانداز ایران این مقاله را با تنی چند از فعالان حوزه زنان در میان گذاشته که به ترتیب وصول مقالات در ادامه آمده است.
محمدرضا مهدیزاده*
همیشه و بهویژه در روزگار کنونی، جامعهای که جوانان، بهمثابه نیرو و جمعیت فعال و پویای کار و زنان، بهعنوان نیمی از شاکله اصلی جامعه را در نظر نگیرد و در عمل بهحساب نیاورد محکوم به تنزل و شکست است. در مقابل، سیاستمدارانی نیز محکوم به حذف و نابودی سخت سیاسیاند که این دو موضوع را از دامنه گفتمان و پراکسیس و کنش خود غایب میکنند یا در حاشیه قرار دهند، اما این دو واژه نیز بسان ویژگی کلمات و ذات هرمنوتیکی کلام در معرض هجوم و تخریب ایدئولوژیکاند. بیدلیل نیست روزنه ورود ایدئولوژی و مهمتر سیاستمداران به هسته سخت و پرارزش دو مفهوم زنان و جوانان معبر مدیریت یا همان قدرت است. سیاستمداران با بهخدمت گرفتن این درخت ممنوعه میتواند آغاز هبوط و فروختن روضه رضوان و پرتاب نابهنگام این دو گروه بزرگ جمعیتی از بهشت هستی و گاه مصاحبت با شیاطین برای تخریب و اغوا و افزودن بر اشتباه و خرابی باشد، اما چگونه ممکن است عناصر سازنده و پیشران هر جامعه (جوانان و زنان) به عوامل پسران و فروپاشی تبدیل شوند. درست همان زمانی که ناپخته و صرفاً به همنشینی یا همکاری با آیین راهنما و اغوای شیطانی قدرت هل داده شوند و از مسیر حق و حقیقت شایستگی، کنش و تغییر را دنبال نکنند. اگر عینیتر سخن بگوییم، شاهد آن بوده و هستیم که سیاستمداران برای خرید رأی و کرسی قدرت همیشه بر این دو عنصر کلیدی حساب ویژه باز کرده و میکنند و پس از کسب رأی، بهناچار باید سهمی از قدرت را با توزیع صندلیهای مدیریت پخش و ادا کنند، ورنه رسوایی آنی را تجربه میکنند. این ایدئولوژی «سهم قدرت برای زنان و جوانان» و نه شایستگان (چراکه شایستگی نه مقید به سن است، نه جنس، نه مذهب، نه قومیت، نه تحصیلات و بسان روشنگری و روشنفکری بیطبقه مانهایم میماند) هرچند در کوتاهمدت جذاب و رأیرُباست، اما در درازمدت و با سوق دادن بخشی از جامعه به کسب قدرت و صندلیهای مدیریت آفتزاست، خاصه اگر در برنامهها و خطمشیگذاریها به سهمیه و اعداد و تبعیضهای مثبت به نفع آنها تبدیل شود که ظاهراً در برنامههای سازمان اداری کشور بهتدریج چنین رخ میدهد. اگر گریزی از بهرهگیری از قدرت و صندلی مدیریت برای اداره جامعه نداریم، ناچار باید قید و عنان شایستگی و شایستگان را برای مهار قدرت، همیشه و بهنحو احسن و غیرایدئولوژیک بهکارگیریم، لذا پیوسته از خطر تقلیلگرایی و فروکاست شایستگی و شایستهگرایی به جزمیتهای ایدئولوژیک، اما جذاب همچون اقوام و زنان و جوانان برحذر باشیم. امروزه جامعه و سیاستمداران و برنامهریزان ما در معرض این ایدئولوژی هستند و زنان و جوانان در هر دولت جدید، بیشتر از هر چیز میتوانند بهجای عامل توسعه و رشد، در نقش فاعل نادانسته و ناخواسته تخریب و افول قرار گیرند.
تعیین سهمیه برای مدیریت زنان و جوانان که امروزه در حال تبدیل به برنامه و اقدام در نظام اداری است، میتواند در تعارض با عنصر اساسی و سنگبنای نظامی کارآمد قرار گیرد که همان شایستگی است. در نظام اداری مبتنی بر شایستگی، شایستگان در اولویت اداره و مدیریت قرار دارند و نه صرفاً جوانان و زنان. بهعبارتی شایستگی متشکل از دانش، مهارت و بینش لازم برای اداره هر نهاد است که باید امانتگیرندگان قدرت آن را بهعنوان ضمانت واسپاری تا مدتی موقت و معلوم داشته باشند؛ لذا به مرد و زن، جوان و پیر و قومیت و مذهب ربطی نخواهد داشت، در غیر این صورت خود جوانان و زنان به عوامل ضد شایستگی (صعود زنان و جوانانی با تبعیض و رانت مثبت، اما فاقد شایستگی به نردبان قدرت و تخریب و فاجعهآفرینی) تبدیل میشوند و ژنرالهای بیتجربهای که از توان ژنرالی صرفاً قبه و درجه و سمت سرداری و مدیریت را یدک کشند، لاجرم کلیه عوامل یک نهاد را به سربازان پیاده پشت سر خود بدل خواهند کرد. این امر در درازمدت حتی میتواند فرصتهای مثبت در انتظار زنان و جوانان را نیز بهعلت انگ و داغ تجارب منفی محدود ناکارآمدی و بیتجربگی، اما تعمیمپذیر از بین ببرد و از این اقشار به بهانه خامی اعتمادزدایی کند.
میلان کوندرا در رمان زندگی جای دیگری است که ظاهراً بنا بر زندگی شاعر نابغه و جوانمرگ یعنی رمبو نگاشته شده است، به ما نشان میدهد که چگونه یافتن نبوغ و شایستگی در سن جوانی و خامی (با وجود داشتن استعداد) میتواند به فاجعه و ایدئولوژی و مرگ جامعه و مهمتر از آن خود نوابغ جوان منجر شود. فاجعهای که حتی هنرمند شاعری چون رمبو را که در جوانی به نبوغ شعر میرسد تا مجاورت بردهداری و تا حد یک تاجر بَرده تقلیل میدهد. توهم پتانسیل و مدیریت جوانان ناشایست نیز میتواند حامل و دارنده فاجعه در نظام نهادی و اداری باشد. از سوی دیگر و در حوزه زنان، امروزه با دو گفتمان در نگاه به ایجاد برابری و عدالت انسانی روبهرو هستیم که برخی آن را به عدالت جنسیتی تعبیر میکنند. گفتمان قدرت و گفتمان فرصت یا توانمندی (با مشخصات جدول ذیل) در گفتمان قدرت، هدف تسخیر کرسی و صندلیهای قدرت و یک کلام نهادهای قدرتزا برای ایجاد تغییرات و اصلاحات انجامنشده و خاصه رفع تبعیض و برابری میان انسانها و ازجمله زنان و مردان است. این گفتمان هدف غایی و آخرش وزارت و قدرت سیاسی میشود. راهبردش نیز اخذ رانت یا تبعیض مثبت برای برکشیده شدن خواهد شد (بهعبارتی استفاده از تکماده و دوپینگ، ولو موقت، برای جلو زدن و برنده شدن و قهرمانی زنان که در شرایط نابرابر قرار گرفتهاند تا مساعد شدن فضا و خروج از فضای گلخانهای). بهظاهر هدف این گفتمان نیز اصلاح ساختاری و نهادی است. اگر زنان در رأس نهادی قرار گیرند، اصلاحات را از بالا به پایین به نفع ایشان یا اگر منصفتر باشیم، به نفع کل جامعه اجرا میکنند (کاری که ظاهراً مردها بهنحو تاریخی فقط بهنفع خودشان کرده و میکنند). در مقابل، گفتمان فرصت یا توانمندی یا توانافزایی یا قابلیتیابی قرار دارد. در اینجا هدف نه نهادیِ صرف، بلکه نخست فردی و سپس اجتماعی یا نهادی است: توانمندی فرد فرد زنان و انتشار اثرگذاری خود بر کل جامعه بیچشمداشت به تسخیر نهاد قدرت (اگر شد که چه بهتر، اما بدون التماس و حقارت). بهعبارتی راهبرد توسعه فردی و توسعه جماعتی با نشستها و گفتوگوها و اقدامات گروهی و ابزار سازمانهای غیردولتی و مستقل. راهبردی نظیر الگوی «کوچک زیباست» که کار را از خود و اطراف آغاز میکند و نتیجه به همه تسری مییابد. زنان از شایستگی و توان خود رشد میکنند و اثر میگذارند، ولو در ساختار قدرت نباشند، ورنه ممکن است چوب این کار را بعداً بخورند. کما اینکه جناب سعدی هم به روایت کتاب قصصالعلمای تنکابنی چوب شراکت زیاد در قدرت را از انقلاب ایلخانی خواجهنصیر خورده است.[۱] نتیجه نهایی این رویکرد در حوزه منابع انسانی علاوه بر التزام به شایستگی (که زن و مردپذیر و قومیتبردار نیست) دنبالکردن دو سیاست و رویکرد رایجِ تنوع/تکثر با برابری[۲] خواهد بود که این موضوع را در خود دارد؛ یعنی فرصت دادن برای رشد به شایستگان هر قوم و قبیله و جنسیتی. بهعبارتی به آنها فرصت رشد میدهند، اما مناصب را به بهترینها سوای از هر نگاهی میسپارند.
ویژگیهای گفتمان قدرت | ویژگیهای گفتمان فرصت |
بنیان: توسعه مبتنی بر قدرت | توسعه مبتنی بر (برابری) فرصت (و توانمندی) |
راهبرد: تبعیض مثبت برای برابری زودرس (رشد گلخانهای) | شایستهگرایی تدریجی |
هدف و غایت: تغییر و اصلاح از بالا و از خلال قدرت نهادی | تغییر و اصلاح از درون و از خلال فرد و اجتماع واقعی و در دسترس (درونزا) |
ابزار پیشروی: حرکت با بوروکراسی و حمایت و لابی و مبادلهگری | حرکت با حرفهایگرایی و اندیشهورزی |
رویکرد: جنسیتگرایانه | انسانگرایانه |
ترجمه آن در حوزه منابع انسانی: نگاه برابری جنسی | سیاست تنوع و برابری در ذیل شایستگی |
نمودهای جامعهای و نمونههای عینی: هویتجویی جنسیتی (مدیرکن!)/قومیتی (استان کن! حوادث مسجدسلیمان و…)/مذهبی (تشیع) | شایسته را بگمار از هر نوع، خودبهخود بقیه شایستگان (و ازجمله زنان) را هم درک میکنند و بالا میکشد (رفع مانع طرز تلقی). |
نتیجه و هدف فرضی و غایی: رشد زنان و رفع تبعیض | رشد انسانها و برابری برای همه سوای از جنسیت قومیت و سن و دین و… |
گستره: بخشی و موقت | کلگرا و دائمی |
سرنمون دینی: عایشه امالمؤمنین (علیرغم تنزیه عایشه توسط امثال رازی در حادثه افک با جدال جمل و… روبهروایم) | زینب: عقیله بنیهاشم (علیرغم گمنامی با یک خطابه قدرتستیز شناسای تاریخ شده است) |
زنان بلندآوازه: آن لمبتون، فرخرو پارسا (وزیر اعدامی آموزش و پرورش پهلوی) و… | طاهره صفارزاده (مبارز مسلمان، دو بار ازدواج و طلاق، داغ فرزند و…)، فروغ و نبوغ در اوج جوانی و زیردیپلمی (از عصیان تا تولدی دیگر) |
در مجموع هیچکس مخالف صعود و صدرنشینی جوانان و زنان شایسته بر مناصب قدرت و مدیریت نیست، چراکه از این بهتر نمیشود. جوانی در کنار شایستگی معجون رشد و تعالی است و بدیهی است جوانی گنجینه توان و نیرو و سرزندگی در اندیشه و عمل است، اما نکته مهم آن است که عموماً از جوانی تا شایستگی سالها و گدارها راه و زمان و تجربه و چالش نیاز دارد و یافتن شایستگی و نبوغ در جوانی استثناست نه قاعده (مشاوران و مدیران جوان از اینرو بیشتر عناوینی کمدی هستند تا واقعی!). شاید مؤلفههای دانش و مهارت با کوشش و جهد نوابغ جوان در عنفوان جوانی حاصل آید، اما عنصر بینش در هیچ کتاب و دانشگاه و نهادی جز گذر زمان و همراهی با طوفانها و چالشها و فرهنگها و نظریات حاصل نمیشود و فراچنگ نمیآید و درست همین مؤلفه بینش است که شایستگی افراد را برای تصمیمگیریها و اجرای طرحهای خطیر و مهار قدرت فراهم میآورد و این بینش صرفاً در همراهی جوانان و زنان با پیران سرد و گرم روزگار چشیده و به فرزانگی رسیده، زودتر از موعد بهدست خواهد آمد.
«نه به ایدئولوژی مدیریت جوانان و زنان» شاید در بادی امر محافظهکارانه، مرتجعانه و در خدمت نیروهای ضد بشر و زنستیز و راستگرا تلقی شود، اما اثرات درازمدت آن به نفع دو گروه و فدا و قربانی نشدن آینده آنها در ناپختگی و ناتوانی مدیران تازه به دوران رسیده است، چه عارضه «بلوغ زودرس» و توهم خودبرتربینی در انتظار این گروههاست و این بلوغ اگر با مراسم و طی زمان مناسب گذر طی و همراه نشود، تأثیرات تراژیک آتی در پی خواهد داشت. تأکید مفرط، استثنایی و تبعیضآمیز بر مدیریت صرف این دو گروه علاوه بر تعارض با گرامیداشت شایستگی به فرهنگ سهمخواهی قدرت در تمامی اقشار ازجمله اقوام و مذاهب تبدیل میشود و میتواند در آینده دیو قومگرایی و پتانسیل گسلها و نیروهای مخرب عشیرهای و قبیلهای را بیدار کند و به عامل تخریب وحدت ملی تبدیل کند.
کشور ما نیازمند آن است تا با همه زنان، مردان، جوانان، اقوام و مذاهب در کنار هم به دست شایستگان آنها اداره شود و کسی بر کسی برتری بیجا نداشته باشد: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»؛[۳] و بر صدرنشین اداره کشور شایستگی و انسانهای شایسته (از هر جنس و قوم و خطه و مذهب) باشند، اما اگر قرار باشد به فکر رشد نیروهای به هر دلیل در حاشیه مانده اما مهم و اثرگذار همچون زنان و جوانان و اقوام (و بهتعبیر غلط اقلیتها!) باشیم چه باید کرد. مهم دوری از ایدئولوژی قدرت و سهیمکردن و مشارکتدهی عملی و واقعی آنها در فرآیندها و ساختن جامعه است. شایستگان مدیریت و آنهایی که بهواسطه شایستهگرایی در صدر و صندلی مدیریت و قدرت قرار میگیرند باید با آیین راه شایستگی، زمینههای حضور و مشارکت و دیده شدن جوانان و زنان را بیشتر فراهم کنند، ایدههای آنها و شور و شوق و معناآفرینی برای آنها را درک کنند و در داخل برنامهها و طرحها لحاظ کنند و جایی را خالی از حضور آنها نگذارند. این دیده شدن صرفاً با صندلی قدرت و مدیریت نیست، بلکه میتواند با کار و مهمتر همراهی و مربیگری بزرگان باشد تا آموختگی متقابل پیر و جوان و زن و مرد را در پی داشته باشد و نتیجه آن هم سنتز و نوآوری و اصلاح و رشد توانمندیها و ارتقای شایستگیها باشد.
بعضاً باید تبعیضهای مثبت ایجادشده در کشور در سالیان گذشته برای ما درسآموز باشد. این تبعیضها که با حمایت گروههای ذینفع همراه و تصویب و تقویت هم میشود اولاً در صورت موقت نبودن و بهسر نیامدن موعد پایان و در ثانی با قرار نگرفتن در جای خود (دادن سهمیه در نیازهای اولیه نه ثانویه که به افول حرمت نفس میانجامد) میتواند بنا نهادن خشت کج تبعیضها و نابرابریهای بیشتر و توسعهنیافتگی باشد.
بسان سعدی در جوانی و علیرغم شور و شوق جوانی نمیتوان در خشت خام طلا دید و بدون شایستگی آن را به آیینه توسعه بدل کرد. فروافکندن یک گروه و طبقه و قشر در معبر خطرناک و در اغوای شیطان قدرت، خطر هبوط و سقوط را در پی دارد. مهم برای رسیدن به بهشت جامعه، فرض عمل و اندیشه و پویش در خارج از مدار قدرت و پست و منزلت و مدیریت است. در تاریخ هرچند زنان مدیر و قدرتمند تغییر ایجاد کردند، اما سرشت تغییر و ثبات و جاودانگی، در وهله نخست از آن زنان فرهیخته، شایسته و خارج از مدار قدرت بوده است و بازی خوردن از سیاستمداران و قدرتمندان رفتن به پرتگاه فراموشی است. با این حال این نقد بهمنزله نادیدهگرفتن توانمندیها و استثناها و نیز ستمهای رفته بر جوانان و زنان و اقدام از سوی ناشایستگان و ناشایستهای مدیریت و اداره امور نیست؛ اما راهحل این کاستی، در ریشههاست نه در شاخ و برگها. این ریشه چیزی جز تبدیل عملی و واقعی شایستگی و شایستهگرایی به گفتمان اداره و تدبیر کشور نیست. چیزی که خیلی جدی گرفته نشده و در برخی موارد در حال تخریب و ویرانهکردن ساختار نهادی و اداری برخی نهادها و سرایت ویروس نپوتیسم و باندبازی و ژن خوب و بهتعبیر سی رایت میلز جابهجایی نخبگان ِ قدرت و شبهالیتهای خام و نابالغ است.
- دکترای جامعهشناسی از دانشگاه تهران
[۱] چراکه مرثیه معروف «آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین/بر زوال ملک معتصم امیرالمؤمنین …» را سرود؛ البته باستانی پاریزی در مقاله «گذر سعدی از آبادان» معتقد است این مرثیه در حدود آبادان و با عقربه قدرت جدید و سازش با ایلخانان در ملک فارس تعدیل شده است.
[۲] Diversity/Equality
[۳] سوره حجرات آیه ۱۳