بدون دیدگاه

خشت کج در بنای آموزش

خشت كج در بنای آموزش

مهدی فخرزاده

«از جلو نظام» – صدای بلندگوی خانم ناظم لابه‎لای بوق ماشین‎های پشت چراغ ‎قرمز گم می‎شوند. همان‎طور که پشت چراغ ایستاده‎ام، نگاهم از لای در نیمه ‎باز مدرسه به صف بچه‎ها می‎افتد که توی هم می‎لولند و با دستور نظامی بعدی خانم ناظم، باید خبردار بایستند تا باقی مراسم صبحگاه اجرا شود.

شاید این تشابه زیاد بین مدرسه و پادگان نظامی برگرفته از رویکردی به کودک است که او را انسانی رشدنیافته می‎داند که باید به مدد بزرگسالان رشد پیدا کند. این رویکرد کودک را موجودی ضعیف و فاقد درک و شعور درست می‎داند که باید به ‎مرور رشد کنند تا به بزرگسالی و کمال برسند.

شاید اگر به دوره کودکی خود مراجعه کنیم، درمی‎یابیم که فهم متقابل بین کودک و بزرگسال، توسط عوامل مختلفی دچار مشکل شده است. ریتا ایتینن، پژوهشگر حوزه کودکی، در کتاب ترجمه برای کودکان معتقد است: «بدترین مانع برای ارتباط بین کودکان و بزرگسالان، سلطه‎ای است که بزرگسالان بر کودکان دارند یا به نظر می‎رسد باید داشته باشند». امروز با رویکردهای جدیدی که نسبت به کودک وجود دارد، در بسیاری از نظام‎های مترقی آموزش و پرورش ماجرای مدرسه نیز تغییر کرده است، اما به نظر می‎رسد از برخی نظرها ساختار آموزش و پرورش در ایران تغییر منفی داشته است. برای بررسی این ادعا باید قدری به عقب برگردیم به جایی که مدارس در ایران رشد کرد و جان گرفت. شاید بتوان چند برش عرضی به تاریخ مدرسه زد و برای هر برش کلیدواژه‎هایی یافت. بر اساس این کلیدواژه‎ها می‎توان به‎طور نسبی مشخصات مدرسه در دوره‎های مختلف را دریافت.

استبداد و نوسازی

نهال مدرسه در دوران پهلوی اول بسیار نوپا بود. تکنوکرات‎های پیرامون رضاشاه نگاهشان این بود که جامعه را باید به زور دگنک مدرن کرد. یکی از راه‎های تأمین نیرو برای این نظام مدرن‌شده، آموزش و پرورش بود. در این دوران با سرعت بالایی سوادآموزی رشد کرد و بخش بزرگی از جامعه از موهبت سواد خواندن و نوشتن بهره بردند. هدف اصلی آموزش در این دوره به نظر می‎رسد تأمین کادر نوسازی برای دیکتاتور باشد و شاید اگر بخواهیم به ترتیب اولویت حاکمیت در این نوع نگاه به آموزش را برشماریم، اولویت نخست، حفظ نظام و تأمین نیروی متخصص برای حفظ آن و اولویت دوم، نوسازی جامعه و تأمین نیروی کار باکیفیت‎تر برای این نوساز بود. در اینجا بحث این نیست که آیا آن نوسازی درست یا اشتباه بود، بلکه بحث بر سر انتظاری است که حکومت از مدرسه دارد. پیش از حکومت پهلوی، مدرسه بیشتر توسط جامعه رشد کرده بود و کسانی چون رشدیه دست‎اندرکار مدرسه‎سازی بودند. در آن دوره چالش‎های بسیاری در خود جامعه بود و هدف مدرسه‎سازان تقویت رویکردهای نوین در عرصه فرهنگ و جامعه و آموزش بر رویکردهای کهن و سنتی بود. چالش این رویکردها در خود مشروطه نیز به چشم می‎خورد. در دوران رضاشاه، سیاست دستگاه حاکمه، دور نگه داشتن جامعه و روشنفکران غیرحکومتی از همه تحولات بود، درحالی‎که از قضا جامعه ایران از دوره مشروطه نقشی جدی در تحولات داشت و شاید اگر فضا برای همه روشنفکران و همه جامعه باز می‎بود، تحولات بسیار بزرگ‎تری را می‎توانستیم در این دوره ببینیم.

زایش و ترویج

اشغال ایران توسط متفقین ماجرایی بسیار تراژیک بود و جنگ جهانی را به ایران کشاند. پیامدهای اشغال فقر و قحطی در ایران بود، اما با پایان یافتن اشغال، جامعه سرخورده و در خودفرورفته ایران بار دیگر شکوفا شد. گویی از پس برفی سنگین و سرد، جوانه‎هایی ارجمند سر برآوردند. در این دوره اتفاق‎های بسیاری در حوزه کودکی افتاد. ادبیات کودک در ایران آرام‎آرام جدی‎تر شد و در دهه ۳۰ و ۴۰ بجز دو نهاد بسیار مهم شورای کتاب کودک و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مدارس بسیاری به همت افراد صاحب ایده و خوش‎فکر بنیان نهاده شد. از احمد بیرشک، عباس یمینی شریف، معصومه سهراب و یحیی مافی، توران میرهادی و بسیاری دیگر گرفته تا یدالله سحابی و عباس اکرامی. در این میان جریان‎های مذهبی نیز نمی‎خواستند از این معادله عقب بمانند و دوست داشتند نگاه خود را در جامعه از طریق مدرسه ترویج کنند. شیخ عباسعلی اسلامی، عبدالکریم موسوی اردبیلی، گلزاده غفوری، بهشتی، رجایی، هاشمی رفسنجانی و باهنر نیز دست به ساخت مدرسه زدند. در این دوران به نظر می‎رسد رویکرد اصلی مدرسه‎سازان رویکرد آموزشی و گاهی ترویجی و تربیت نیرو باشد. درواقع اگر در دوره رضاشاه حکومت قصد کادرسازی داشت، حالا بخشی از مخالفان حکومت قصد این کار را داشتند، اما بخش مهمی از مدرسه‎گردانان این دوره نگاه بسیار متعالی و انسانی به امر آموزش داشتند. نهادهای حوزه کودکی دقیقاً برآمده از چنین رویکردهایی بود و با مراجعه به آثار خانم میرهادی و کتاب بسیار ارزشمند تجربه‎های مدرسه‎داری نوشته مرحومان یحیی مافی و معصومه سهراب، عناصر دقیقی از این رویکرد در اختیار ما قرار می‌گیرد که در این مجال کوتاه فرصت بررسی آن نیست.

بازگشت دولت

دهه ۵۰ حکومت در خلسه و نشئه شوک نفتی فرورفت و از سال ۱۳۵۳ سرریز دلارهای نفتی به حوزه آموزش، منجر به قانون ملی‎سازی آموزش و پرورش شد. هرچند در این فرآیند بخش زیادی از مدارس ملی شد و دولت هزینه تحصیل رایگان را پرداخت می‎کرد، اما مدیران آن روزگار آموزش و پرورش مانع کار مدارس ویژه و ایده‎داری مانند فرهاد و مهران نشدند. این مدارس می‎توانستند الگوهای بسیار خوبی برای ساخت مدرسه در ایران باشند. از سویی گویا به دلایل ویژه‎ای نهادهای خاص نیز نخواستند مانع کار مدارس مذهبی شوند؛ مدارسی که در آن روزگار مشغول تربیت بسیاری از کادرهای حکومت بعد از پهلوی بودند. در دوره پهلوی دوم، امر آموزش و امر کادرسازی اهداف نیروها و نهادهای مختلف است. مخالفان شاه، کادرهای مذهبی می‎ساختند و حکومت هم گمان می‎کرد در مدارس دولتی با توزیع شیر و موز، کادرهای متخصص و هوادار خودش را خواهد ساخت. امید شاه به پیکان‎سواران بود؛ طبقه متوسطی که موتور انقلاب هم شده بود. شاه گمان می‎کرد مدارس کادرهای مورد علاقه او را خواهند ساخت؛ کادرهایی که هم متخصص باشند و هم گوش ‌به ‌فرمان. آن‎ها در مدرسه درس خواندند، به دانشگاه‎های معتبر دنیا رفتند، تخصص‎های بسیاری پیدا کردند و مطالبه بعدی آن‎ها عدالت و آزادی شد؛ مطالباتی که رژیم شاه از پرداختن به آن‎ها عقیم بود. مدرسه در آن دوران حوادث بسیاری را رقم زد و در اتفاقات بسیار بزرگی نقش ایفا کرد و در کنار دانشگاه، در مقابل ساختار مستبد حکومت ایستاد تا به انقلاب رسید. مدارس در انقلاب نیز نقش‎آفرینی بسیاری داشتند که در اسناد انقلاب قابل ‎مشاهده است.

درواقع در این دوره با وجود هم توقعاتی که از مدرسه وجود داشت، فضای مدرسه بسیار اجتماعی و انتقادی است.

تحصیل عمومی و رایگان

انقلاب با شعار عدالت و آزادی پیروز شد. در روزهای انقلاب حتی پایگاه بسیاری از انقلابیون مدارس مذهبی آن روزگار بود. مدرسه رفاه محل استقرار رهبران انقلاب شده بود. قانون اساسی انقلاب هیچ تبعیضی را در زمینه آموزش برنمی‎تابید و آموزش عمومی رایگان اعلام شد. دولت تمامی مدارس را دولتی اعلام کرد. تنها مدارسی که قدری نسبت به آن‎ها چشم‎پوشی شد، مدارس مذهبی بود. دهه ۶۰، آموزش در ایران بسیار عمومی شد. بنا به آمار مرکز آمار ایران۱ در سال ۱۳۶۵ نزدیک به ۷۰ درصد از جمعیت ایران باسواد بودند، درحالی‎که در سال ۱۳۵۵ تنها ۴۷.۵ درصد از جمعیت کشور باسواد بودند. در مورد زنان این آمار از ۳۵.۵ درصد به بیش از ۵۲ درصد رسید.

هرچند بخش مهمی از رسالت مدارس در دوره جنگ، تأمین نیرو و ساخت تجهیزات مورد نیاز جنگ بود، آمار نشان می‎دهد بخش بزرگی از جمعیت ایران، به ‎مرور از موهبت سواد بهره‎مند شدند. در این دوران بسیاری از معلمان مشتاقانه برای تحصیل به روستاها می‎رفتند و شوق ناشی از انقلاب، یکی از عوامل اصلی گسترش آموزش در این دوران بود. آموزش ایدئولوژیک، کادرسازی برای جنگ و آموزش عمومی کلیدواژگان این دوره از آموزش در ایران هستند.

شرح ۱۳۳۵ ۱۳۴۵ ۱۳۵۵ ۱۳۶۵ ۱۳۷۰ ۱۳۷۵ ۱۳۸۵ ۱۳۹۰ ۱۳۹۵
مرد و زن ۱۵.۱ ۲۹.۴ ۴۷.۵ ۶۱.۸ ۷۴.۱ ۷۹.۵ ۸۴.۶ ۸۴.۷ ۸۷.۶
مرد ۲۲.۴ ۴۰.۱ ۵۸.۹ ۷۱ ۸۰.۶ ۸۴.۷ ۸۸.۷ ۸۸.۴ ۹۱
زن ۸ ۱۷.۹ ۳۵.۵ ۵۲.۱ ۶۷.۱ ۷۴.۲ ۸۰.۳ ۸۱.۱ ۸۴.۲

 

پشت به قانون، رو به سود

درباره مطلع و آغاز خصوصی‎سازی بسیار گفته شده است. طنز ماجرای خصوصی‎سازی در ایران این است که این کار از حوزه آموزش شروع شد. بهانه هواداران خصوصی ساختن آموزش این بود که مرفهان، هزینه تحصیل فرزندان خودشان را بدهند تا دولت بتواند امکانات بیشتری برای فرودستان تدارک ببیند. مجوز مدارس موسوم به غیرانتفاعی در ابتدای کار بسیار سخت‎گیرانه صادر می‎شد و معمولاً برای نزدیکان ساختار قدرت چنین امتیازی فراهم بود.

از همان آغاز هشدارهایی درباره این مدارس داده شد. یکی دیگر از عناصری که در این دوره به‎ مرور رشد کرد، کتاب‎های کمک‎آموزشی بود. این کتاب‎ها در دوران جنگ برای آماده‎سازی رزمندگان تدارک دیده می‎شد و حالا به کمک کسانی آمده بود که با بهره‎مندی بیشتر، می‎خواستند رقابت نشستن در رتبه‎های برتر کنکور را ببرند. در آن فضا، شرمناکی دولت‎ها از این عدول آشکار از قانون اساسی را می‎بینیم. تا اوایل دهه ۸۰ هنوز بخش بزرگی از جامعه از موهبت آموزش رایگان برخوردار بودند، هرچند کیفیت آموزش و مدارس رو به کاهش بود. در این دوران آموزش عمومی و ایدئولوژیک، مشخصه اصلی آموزش و پرورش است، هرچند سنگ بنای طبقاتی شدن آموزش در همین دوره گذاشته شد.

در دوران احمدی‎نژاد، دولت شرم خود از نقض قانون آموزش رایگان را کنار گذاشت و مدارس غیردولتی به رسمیت شناخته شدند. در این دوره در میان بنیان‎گذاران مدارس خصوصی کمتر به کسانی چون میرهادی و مافی برمی‎خوریم. شاید به‌جرئت بتوان گفت بیشتر کسانی که در این دوره پای در میدان آموزش خصوصی گذاشتند، از پی سودجویی بودند. درواقع با توجه به رقابت موجود و مهلک در مسیر کودکی، یکی از سودآفرین‎ترین حوزه‎ها آموزش بود. فرهاد رهبر در اوایل دهه ۹۰ سرمایه در گردش مؤسسات کنکور را حدود ۸ هزار میلیارد تومان برآورد می‎کرد. سال ۱۳۹۷ بطحایی، وزیر آموزش و پرورش وقت، اعلام کرد گردش مالی این مؤسسات ۱۵ هزار میلیارد تومان است در همین زمان آمار غیررسمی از گردش مالی بین ۴۰ تا ۷۰ هزار میلیارد تومان خبر می‎داد و امروز گردش مالی این حوزه را باید بیش از این عدد و رقم‎ها دید.

هزینه مدارس کم‎کیفیت خصوصی از حدود ۴۰ میلیون تومان آغاز می‎شود و تا سالانه حدود ۵۰۰ میلیون تومان پیش می‎رود. این‎ها شامل مدارس لاکچری نمی‎شود.

حوزه آموزش به مرور با رانت‌هایی که دولت برای سرمایه‌داران این حوزه ایجاد کرد بسیار درآمدزا شد. هرچند اساساً گویا قرار نیست مالیات مشکلات مملکت را برطرف کند، اما مؤسسات کمک‎آموزشی در تعریف دولت «فرهنگی» محسوب می‎شوند! و این باعث شد که سال‎ها از معافیت مالیاتی بهره‎مند شوند. در همان سال ۱۳۹۷ برخی مدعی بودند که مالیات مؤسسات کمک‎آموزشی باید حدود ۶ هزار میلیارد تومان باشد که می‎توانست بخشی از کسر بودجه دولت را جبران کند، اما این رقم شامل معافیت مالیاتی شد! اگر هیچ‎یک از این اعداد و ارقام را نپذیریم، کافی است که نگاهی به شبکه‎های مختلف صدا و سیما بیندازیم و مدت‎زمان تبلیغات رنگارنگ و طولانی این مؤسسات را در تعرفه‎های عجیب و غریب صدا و سیما ضرب کنیم تا بهتر متوجه سود این مؤسسات شویم. دولت روحانی در سال آخر قدرت خود سعی کرد به بخشی از درآمد این مؤسسات مالیات ببندد که البته آنچه انجام شد، راه فرار بسیار زیادی برای این مؤسسات باقی گذاشت.

به همت چنین فضایی، صندلی‎های سودآور دانشگاه نیز در اختیار طبقات خاص قرار گرفته است. بنا به پژوهشی که خود وزارت آموزش و پرورش انجام داده است، در کنکور سال ۱۳۹۹، از هر ۴۰۰ دانش‎آموز محصل در استعدادهای درخشان، ۵۸ نفر موفق به کسب رتبه زیر ۳۰۰۰ شده‎اند. این مقدار از هر ۴۰۰ نفر برای مدارس نمونه دولتی ۱۴ نفر، مدارس غیردولتی، ۵ نفر، مدارس هیئت‎امنایی ۳ نفر، مدارس شاهد ۲ نفر و در مدارس دولتی تنها یک نفر است. درواقع یک‌چهارصدم دانش‎آموزان مدارس دولتی در میان ۳۰۰۰ نفر رتبه نخست کنکور قرار می‎گیرند، درحالی‎که این مدارس حدود ۵۴ درصد از دانش‎آموزان را در خود جای داده‎اند و باید حداقل به‌ازای ۴۰۰ نفر، ۵ نفر قبولی در دانشگاه می‎داشتند. تبعیض در زمین و آسمان آموزش وجود دارد؛ تهران در حالی حدود یک‎سوم رتبه‎های برتر کشور را در خود جای داده است که تنها ۱۰ درصد از جمعیت دانش‎آموزی پایه دوازدهم کشور را دارد در آن‎سوی، سیستان و بلوچستان تنها ۰.۵ درصد از رتبه‎های برتر کنکور را به خود اختصاص داده اما بیش از ۵.۳ درصد از جمعیت دانش‎آموزی پایه دوازدهم را داراست. این نسبت در استان‎های دیگر به ترتیب برخوردار بودن نیز جاری است. در خود تهران نیز این نابرابری وجود دارد. «منطقه ۶ تهران، سهمی ۸ برابری از رتبه‎های برتر کشور نسبت به جمعیت دانش‎آموزی خود دارد. در بررسی میزان تناسب رتبه‎های برتر با جمعیت دانش‎آموزی، جایگاه ۱ تا ۶ کشور متعلق به شهر تهران است. مجموعاً ۱۲۸ منطقه آموزشی در کشور میزان تناسب بالای ۱ داشته‎اند یعنی نسبت به جمعیت دانش‎آموزی خود عملکرد بهتری داشته‎اند و ۱۹۶ منطقه آموزشی تناسبی کمتر از ۰.۵ دارند؛ یعنی تعداد رتبه‎های برتر آن‎ها متناسب با کمتر از نیمی از جمعیت آن‎هاست». بنا بر همین آمار، دانش‎آموزان منطقه ۶ شهر تهران، بیش از ۸ برابر سهمیه دانش‎آموزی خودشان رتبه‎های زیر ۳۰۰۰ را به دست آورده‎اند. این مقدار در منطقه ۱ نزدیک به ۶ برابر و در مناطق ۲ و ۳ و ۱۱ حدود ۵ برابر است. طرفه اینکه، منطقه ۹ شهر تهران در این فهرست جایگاه ۲۲۷ کشور را دارد. این شکاف عجیب طبقاتی در خود شهر تهران نیز نمایان است. (تمامی آمارهای ذکرشده در مورد کنکور ۱۳۹۹ برگرفته از کتابچه بررسی و تحلیل آماری کنکور ۱۳۹۹ با رویکرد برابری و عدالت آموزشی، تهیه‎شده در معاونت برنامه‎ریزی و توسعه منابع در فروردین ۱۴۰۰ است که در سایت وزارت آموزش و پرورش قابل‎دسترسی است). بی‎تردید می‎توان پی برد که «پول» امروز کنترل واقعی مدرسه، تحصیلات عالیه، شغل و رده‎های بالای شغلی و مدیریتی را در قبضه خود گرفته است.

پیامد چنین وضعیتی احساس خودکم‎بینی، سرخوردگی و تبعیض در بخش بزرگی از جامعه ایران است. بخش آموزش امروز با ناکارآمدی به موتور محرکه تبعیض و اختلاف طبقاتی تبدیل شده است. هرچند امروز نهاد آموزش و پرورش درهای خود را بر روی هر شیوه‎ای از پول گرفتن باز کرده است، اما کوچک‎ترین انعطافی در محتوای آموزشی ندارد. مفاد درسی سنگین و کتاب‎های قطور کودکان مقطع ابتدایی، صدها کتاب رنگارنگ کمک‎آموزشی که توسط معلمان و مدیران مدارس توصیه می‎شود و معمولاً حاصل قراردادهایی است که با شرکت‎های کمک‎آموزشی بسته می‎شود، تنها کوله‎پشتی کودکان را سنگین کرده است؛ کودکانی که قرار بود سبک‎بار، در شادی کودکانه‎شان به‎سوی فردا بدوند، حالا در صف طولانی ورود به کازینوی کنکور باید سرمایه‎گذاری کنند.

مواردی که گفته شد بارها نوشته شده و در گزارش‎های رسمی آمده است، پرسشی در پایان این بحث باقی مانده است که چرا هیچ‎گاه اقدام جدی درباره این وضعیت نابرابر نمی‎شود؟ چرا هر سال بودجه‎هایی برای حمایت از این مؤسسات در بودجه رسمی کشور قرار می‎گیرد؟

پاسخ را باید در صحبت‎های حاج‎بابایی، وزیر اسبق آموزش و پرورش، در برنامه‎ای در شبکه ۴ صدا و سیما جست. پاسخ او خبر از خشتی کج در بنای آموزش ایران می‎دهد که می‎تواند دیوار آموزش را تا ثریا کج ادامه دهد و به جایی برساند که هیچ نقد و نظری تأثیر نداشته باشد. او در پرسشی درباره اینکه چند درصد از مدیران وزارت آموزش و پرورش مدرسه غیرانتفاعی دارند، خیلی صریح اعلام کرد: نپرسید چون تعداد بسیار زیاد است و وحشتناک!… من تقریباً مسئولی که مدرسه غیرانتفاعی ندارد نمی‎شناسم!».■

پی‌نوشت:

  1. https://www.amar.org.ir

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط