بدون دیدگاه

خشونت ساختاری؛ موریانه‌ای در تار و پود جامعه

مزدک دانشور

خشونت ساختاری عموماً ناپیداست، زیرا به‌صورت عاملیت‌هایِ ساخت‌یافته در تار و پود بافتار اقتصادی و اجتماعی نشسته است و ناظران و رسانه‌ها- به عمد یا سهو- چندان به آن نظر نمی‌کنند. شواهد بسیار است: کشتن ۱۷۶ انسان در زمستان سال ۱۳۹۸ در هواپیمایی که به اکراین می‌رفت دل بسیاری را به درد آورد و خشم بسیاری را برانگیخت، اما کشته شدنِ تا ۴ هزار انسان در اثر آلودگی هوای پایتخت چندان تأثری برنمی‌انگیزد. فقر و تبعیض نابرابری مصداق‌های خشونت ساختاری هستند. همان‌قدر صدمه‎زننده به بدن و روان انسان‌ها، همان‌قدر بی‌رحمانه و دردناک که خشونت عامدانه با ما می‌کند، اما پنهان‌شده در زوایای اقتصاد و اجتماع.

ویلکنسون و پیکت- زوج دانشمندی که دردها را می‌شناسند و به ریشه‌های آن نظر می‌کنند- توانسته‌اند از یکی از این مسیرهای خشونت ساختاری رمزگشایی کنند. آن‌ها دریافته‌اند که نابرابری به شیوه‌ای علّی-معلولی بر بدن و روان انسان‌ها تأثیر می‌گذارد. پیش از این، آن‌ها در کتاب ترازسنج[۱]– کتابی بسیار تأثیرگذار و پرفروش- نشان داده بودند که نابرابری با آسیب‌های اجتماعی و مشکلات سلامت دمخور است، اما در کتاب جدیدشان- تراز درونی– آن‌ها با اعتمادبه‌نفسی که از یافته‌های نوین یافته‌اند، اعلام داشته‌اند که نابرابری «علت» بسیاری از این مشکلات است.

حال که ترجمه این کتاب را به پایان رسانده‌ام، بخش کوتاهی از پیشگفتار آن را با خوانندگان جریده معتبر چشم‌انداز ایران به اشتراک می‌گذارم و امید دارم که بحث‌های مربوط به نابرابری و تأثیر آن بر روان و بدن انسان‌ها جایی درخور در مباحث مربوط به تغییرات ترقی‌خواهانه امروز ایران بیابد.

 

 

 

کتاب ترازسنج که در سال ۲۰۰۹ منتشر شد نشان داد که مردم کشورهایی با اختلاف بالاتر درآمد میان فقیر و غنی در مقایسه با مردم کشورهایی که برابری بیشتری تجربه می‌کنند، از گستره وسیعی از مشکلات سلامت و معضلات اجتماعی رنج می‌برند. [۱] شواهدی که ما در آن کتاب فراهم آوردیم قوّیاً بر این امر دلالت داشت که نابرابری تأثیرات شگرف روانی دارد و اکثر این مشکلات ناشی از افزایش استرس اجتماعی[۲] است. در کتاب جدید، به این پرداخته‌ایم که مکانیسم اثرات روانی و استرس‌های اجتماعی دقیقاً چیست و نابرابری چگونه در ذهن ما دریافته می‌شود؛ چگونه سطح اضطراب را افزایش می‌دهد؛ چگونه مردم به این اضطراب‌ها واکنش نشان می‌دهند؛ پیامدهای این سطح از بیماری‌های روانی و اختلالات احساسی چیست و به‌صورت خلاصه، زیستن در یک جامعه نابرابر چگونه نحوه تفکر، احساس و شیوه ارتباط گرفتن انسان‌ها را تغییر می‌دهد. تصویری که ما ارائه می‌دهیم بر پایه کارهای خودمان قرار داد هرچند که بخش اعظم آن بر اساس تحقیقات پژوهشگرانی از سراسر جهان است. این شواهد در کلیت خود نه‌تنها نشان می‌دهند که چرا جوامع با نابرابری بیشتر تا این حد فشل[۳] هستند، بلکه به مشخص کردن دگرگونی‌هایی کمک می‌کند که می‌تواند به بهبود ارتباطات اجتماعی و افزایش سعادت و سلامت تک‌تک افراد منجر شود.

کتاب ترازسنج نقطه شروعی برای این کتاب بود، تا آنجا که کسانی که با آن کتاب آشنا نیستند ممکن است ذکر خلاصه‌ای از یافته‌های آن کتاب را در اینجا مفید بیابند. اول آنکه کتاب قبلی ما نشان داده بود که اعضای جوامعی با نابرابری بیشتر از سلامتی کمتری برخوردار هستند: به ‌عنوان مثال امید به زندگی کمتر، میزان بیشتر مرگ‌ومیر نوزادان، بیماری‌های روانی بیشتر، سوءمصرف بیشتر مواد مخدر و افراد چاق بیشتر. افزایش نابرابری همچنین ارتباطات اجتماعی را تخریب می‌کند. در همین راستا کشورهایی با نابرابری بیشتر نرخ بالاتری از خشونت را تجربه می‌کنند (که در آن نرخ خودکشی هم لحاظ شده است) تعداد بیشتری زندانی دارند، مردم کمتر به یکدیگر اعتماد می‌کنند و زندگی اجتماعی ضعیف‌تر است. نابرابری فرصت‌های زندگی کودکان را نیز از بین می‌برد. در کشورهایی با نابرابری بیشتر سطح رفاه کودکان و موقعیت‌های تحصیلی پایین‌تر بوده، نوجوانان بیشتری مادر می‌شوند و تحرک طبقاتی نیز کمتر است.

در این کتاب، ارتباط معنادار بین مقیاس نابرابری و مشکلات اجتماعی نیز مستند شده است. خواه در نگاه جهانی پنجاه کشورهای ثروتمند و خواه در میان پنجاه ایالت کشور امریکا رابطه مقیاس نابرابری و این مشکلات کاملاً واضح است. در این دو سطح (جهانی و داخلی امریکا) همبستگی نزدیکی بین اختلاف درآمد بالاتر و مشکلات اجتماعی بیشتر دیده شده است.

تصویری که ما ارائه دادیم به طرز معناداری یکدست و واضح است. ایالات‌متحده را به‌ عنوان مثال در نظر بگیرید: در مقایسه با دیگر کشورهای ثروتمند این کشور بیشترین اختلاف درآمد بین فقیر و غنی را دارد و در همین راستا از بالاترین نرخ خودکشی، بیشترین نسبت زندانی به جمعیت، بیشترین نرخ بیماری‌های روانی و بیشترین نرخ مادران نوجوان رنج می‌برد. این کشور در میان کشورهای ثروتمند جزء کشورهایی است که مردم کمترین امید به زندگی را دارند، سطح رفاه کودکان در آن‌ها پایین و دستاوردهای تحصیلی (سواد و ریاضی) در آن‌ها کمتر است. بریتانیا و پرتغال که در دوره زمانی تحقیق ما مقام‌های بعدی را در میان کشورهای ثروتمند از لحاظ نابرابری داشتند، نتایج مشابه ضعیفی در زمینه‌های فوق‌الذکر کسب کردند. در مقابل، کشورهایی که برابری بیشتری را تجربه می‌کردند مثل کشورهای اسکاندیناوی و ژاپن عملکرد بهتری داشتند. نمودار میانه متن یک جمع‌بندی ساده از این یافته‌ها درباره کشورهای ثروتمند است.

همسویی بین الگوها فقط بر مبنای کارهای ما نیست، بلکه بازتابی از یافته‌های پژوهشگران بسیاری در حوزه‌های مختلف و از کشورهای متفاوت است. اولین مقاله پژوهشی‌ای که نشان می‌داد خشونت بیشتر و سلامتی کمتر در کشورهایی با اختلاف درآمد بالا شایع‌تر است در دهه ۷۰ میلادی در یک ژورنال تخصصی به چاپ رسید. از آن پس پژوهش‌های مشابه بیشتر و بیشتری انجام گرفت و در حال حاضر سیصد پژوهش فقط در حوزه رابطه سلامت و خودکشی با نابرابری در اقصی نقاط جهان موجود است. برخی مطالعات که کشورهای توسعه‌یافته و درحال‌توسعه را پوشش داده‌اند به این ارتباط در یک زمان خاص پرداخته‌اند و برخی به تغییرات طی زمان توجه کرده‌اند. بسیاری از این مطالعات بر روی اختلاف درآمد میانگین یا فقر تمرکز کرده و همچنین دیگر عواملی چون هزینه‌کرد دولت بر روی خدمات همگانی را بررسی کرده‌اند. اکثریت مطلق این مطالعات سویه‌ای یکدست[۴] را در نتایج نشان داده‌اند و آن بدتر شدن اوضاع در کشورهایی با نابرابری بیشتر است. [۲]

شواهد آن‌قدر زیاد و محکم هستند که به نظر می‌رسد در حال حاضر رابطه همبسته[۵] بین نابرابری و سلامت و مشکلات اجتماعی باید به رابطه علی-معلولی[۶] تغییر ماهیت بدهد. این شواهد به‌روشنی راه‌هایی را که نابرابری بیشتر جامعه را تخریب می‌کند و به رفاه و سلامت افراد صدمه می‌زند، بازتاب می‌دهند. [۳]

اینکه از شواهد مبتنی بر رابطه همبسته به شواهدی مبتنی بر رابطه علی-معلولی برسیم به‌روشنی قدمی اساسی است. چرا ما نویسندگان این کتاب فکر می‌کنیم که می‌توانیم با اطمینان به این مرحله برسیم؟ علم اپیدمیولوژی[۷] بر این مبنای اساسی بنا شده است که با کمک شواهد آماری علت [بروز و شیوع] بیماری را نشان دهد و سپس معیاری برای قضاوت در رابطه با علی-معلولی بودن ارتباطات [موجود در واقعیت] را فراهم آورد.

بدیهی است که «علت‌ها» باید ایجادکننده «تأثیرات» خود باشند و در عین حال قوت این ارتباط را نیز برسانند. خواه این ارتباط بر مبنای پاسخ به میزان یا تعداد عامل‌ها[۸] باشد (به عنوان مثال هر چه نابرابری بیشتر شود به نتایج بدتری در زمینه سلامت و مشکلات اجتماعی برسیم) خواه از نظر زیست‌شناختی قابل‌اثبات باشد [مثلاً وجود باسیل توبرکلوزیس در بیماری سل] البته ارتباط علی-معلولی می‌تواند توضیحات دیگری هم داشته باشد یا حتی نتایج پژوهش‌ها در یک مورد به‌خصوص تصویر یکدستی[۹] ارائه بدهد. بر پایه معیارها و شواهدی که از صدها پژوهش به دست آمده است می‌توان پیشنهاد داد ارتباط بین اختلاف درآمدی بالاتر از یک‌سو و از سوی دیگر بدتر شدن گستره وسیعی از مشکلات اجتماعی و سلامت افراد رابطه‌ای علی-معلولی است. [۳]

شواهد آن‌قدر محکم هستند که می‌توانند از پس آزمونی که کارل پوپر (فیلسوف علم) پیشنهاد کرده بود نیز برآیند. پوپر بر این امر تأکید داشت که معیار مهم برای قضاوت در رابطه با مناسب بودن یک تئوری این است که این نظریه بتواند پیش‌بینی‌های نو و آزمون‌پذیری را پیشنهاد بدهد که تحقیقات بعدی آن را تأیید کنند.[۱۰] حال این تئوری که نابرابری اقتصادی به نتایج مخرب اجتماعی منجر می‌شود آن‌چنان پیش‌بینی‌های آزمون‌پذیر، چه در زمینه پیامدها و چه از لحاظ رابطه علی-معلولی خلق کرده که بارها [توسط دیگر پژوهشگران و واقعیت‌های موجود] تأیید شده است. [۳،۴]

منابع

  1. Wilkinson, R. G. and Pickett, K., The Spirit Level: Why Equality is Better for Everyone. London: Penguin, 2010.
  2. Wilkinson, R. G. and Pickett, K. E., ‘Income inequality and population health: a review and explanation of the evidence’, Social Science & Medicine 2006; 62 (7): 1768–۸۴.
  3. Pickett, K. E. and Wilkinson, R. G., ‘Income inequality and health: a causal review’, Social Science & Medicine 2015; 128: 316–۲۶.
  4. Popper, K., Conjectures and Refutations: The Growth of Scientific Knowledge. Abingdon: Routledge, 2014.

[۱] در ایران با نام بی‌مسمای جامعه‌شناسی ثروت، قدرت و سلامت ترجمه شده است

[۲] Social Stress

[۳] Dysfunctional

[۴] Consistent Tendency

[۵] Correlations

[۶] Causal

[۷] Epidemiology: همه‌گیری‌شناسی

[۸] Dose – response

[۹] Consistent Picture

[۱۰] New and testable predictions

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط