روایت دانشجویان
حجتالله شریفی
بارها در خصوص ماهیت و هویت جنبش دانشجویی و رسالت و کارکرد آن گفته و نوشته شده است.
برخی از اساس لزوم وجود جنبش دانشجویی را انکار کردهاند و آن را تنها محصول یا حاصل توسعهنیافتگی جوامع و یا غیردموکراتیک بودن ساختار حاکمیت دانستهاند و با رشد دموکراسی و توسعه، در جوامع تداوم جنبش دانشجویی را بلاموضوع دانستهاند و برخی جنبش دانشجویی را ماهیتاً ضد استعماری یا ضد استبدادی یا عدالتخواه و ضد فساد تعریف کردهاند و برخی هم با اصرار بر کنار نهادن سیاستورزی از سوی نهادهای دانشجویی، فعالیت جنبش دانشجویی را تنها در قالب یک جنبش علمی و آموزشی تعریف کردهاند.
فراز و فرود جنبش دانشجویی در ایران را میتوان از سالهای آغازین دهه ۲۰ یعنی تقریباً همعمر تأسیس و فعالیت دانشگاه در مفهوم مدرن آن جستوجو کرد، آن زمان که فعالیت جنبش دانشجویی بیشتر تحت تأثیر فعالیتهای حزب توده از یکسو و کشمکشهای جریانات سیاسی بعضاً وابسته به نیروهای متفقین اشغالکننده ایران از سوی دیگر بود که البته هر چه به سمت سالهای پایانی دهه ۲۰ نزدیکتر میشد این فعالیتها معطوف به حس ناسیونالیستی و فضای ضد استعماری و استقلالطلبی غالب در سالهای پس از اشغال ایران از سوی دیگر بود و در جنبش ملی شدن صنعت نفت این ملیگرایی معطوف به رهبری کاریزماتیک دکتر مصدق به اوج رسید. هرچند به دلیل تازهپا بودن مفهوم دانشگاه در کشور و پایین بودن تعداد دانشجویان کشور در آن سالها به نسبت جمعیت آن روز ایران، شاید نتوان جنبش دانشجویی و فعالیتهای دانشجویی آن سالها را در سپهر سیاسی ایران چندان منشأ اثر دانست؛ اما واقعه ۱۶ آذرماه سال ۳۲، پس از فضای سرکوب و خفقان بعد از کودتا و افسردگی و سرخوردگی فعالان سیاسی و محدودیت تحمیلشده بر فعالیت احزاب، جایگاه ویژهای به جنبش دانشجویی بخشید و نقش جنبش دانشجویی را در احیای فعالیتهای ضد استبدادی آن سالها برجسته کرد و این نقش (ضدیت با استبداد) تا سالها بر تارک جنبش دانشجویی درخشید و شاید اغراق نباشد، اگر این واقعه را الهامبخشترین رخداد برای فعالیتهای جنبش دانشجویی بدانیم.
در سالهای بعد هرچند جنبش دانشجویی به رویکردهای چپگرایانه یا مذهبی و یا ترکیبی از چپگرایی مذهبی و یا رویکردهای مقابلهگرایانه با امپریالیسم یا سرمایهداری و استکبارستیزی و یا رویکردهای عدالتخواهانه تمایل پیدا کرد و در مقاطع مختلف روشهای گوناگون از اصلاحطلبی قانونمدار تا اصلاحطلبی معترض اما مسالمتجو و روشنگر تا بعضاً روشهای مبارزه مسلحانه و خشونتآمیز یا مقابله براندازانه در پیش گرفت، اما به نظر میرسد هیچکدام از اینها نتوانست جایگزین نقش اصلی و محوری جنبش دانشجویی در مبارزه با استبداد شود. علاوه بر این تجربیات گهگاه تلخ و عبرتآموز فعالیتهای دانشجویی و اشتباهات دانشجویان در ورود و اصرار بر مداخله ایشان در اموری همچون سیاست خارجی، ارتباط با سایر کشورها چه قبل و چه بعد از انقلاب نیز نشان میدهد که هر جا جنبش دانشجویی شجاعانه و جسورانه، بر محور مقابله با استبداد ایستاده، این رویکرد با همه هزینههایش برای ایشان، بیش از هر رویکرد دیگر برای جنبش دانشجویی اعتبارآفرین و هویتبخش بوده و در گذر تاریخ قابل دفاع مانده است اما اصرار بر اظهارنظرها و مداخلات جنبش دانشجویی در سایر مقولات از چنین اعتبارآفرینی برخوردار نبوده و بعضاً در طول زمان، اشتباهات بیشتری برای جنبش دانشجویی رقم زده است. علت این مسئله را شاید بتوان در این نکته دانست که مقابله با خودرأیی و استبداد رویکردی است که بیش از هر رویکردی برای جنبش دانشجویی مزیتآفرین است.
واقعیت آن است که به دلیل هزینههای احتمالی، محدودیتهای حاکمیتی و محافظهکاری اجتنابناپذیر احزاب و تشکلها و مطبوعات رسمی برای حفظ حداقلی از اجازه برای فعالیت رسمی، امکان مقابله و اعتراض جدی و جسورانه و بیملاحظه با خودکامگی و خودرأیی و استبداد حاکمان برای احزاب، کمتر فراهم است، اما فعالان دانشجویی با توجه به اقتضائات جوانی و مشی انتقادی و اعتراضی و وابستگیهای کمتر مادی و معنوی و به دلیل احتمال بیشتر سلامت اخلاقی و مالی و … در این خصوص (اعتراض، مقابله و مبارزه با استبداد) قاعدتاً فریادی رساتر و صدایی بلندتر خواهد داشت.
البته توجه به این مقوله، نافی کارکردها و رسالتهای دیگر جنبش دانشجویی همچون عدالتخواهی، دموکراسیخواهی، دفاع از حقوق بشر، دفاع از آزادی، اعتراض به ناکارآمدی، مقابله با فساد و اعتراض به سیاستهای داخلی و خارجی کشور نیست و شاید اعتراض به ظلم، بیعدالتی بینالمللی و مقابله با استکبار و استعمار را هم بتوان از کارکردهای جنبش دانشجویی بهحساب آورد، اما باید توجه داشت که به دلیل عدم اشراف کامل دانشجو به ابعاد مختلف سیاستگذاری داخلی و بهخصوص مسائل بینالمللی (به دلیل پیچیدگیهای ذاتی سیاست خارجی) و یا عدم اشراف اطلاعاتی تشکلهای دانشجویی به پروندههای فساد و تبانی و … مسئولان، تأکید بر این مقولات از سوی جنبش دانشجویی خالی از خطا و اشتباه نخواهد بود.
تجربه مداخلات اشتباه و اظهارنظرها و اعتراضات غیرکارشناسی و بعضاً بحرانآفرین جنبش دانشجویی در مسائل بینالمللی یا سیاستهای توسعه به بهانه مقابله با استکبار و یا عدالتخواهی یا مبارزه با فساد و یا تلاش برای مداخله و حضور در مناسبات قدرت به دلیل عدم تخصص و تسلط کافی تشکلهای دانشجویی به مسائل و مناسبات بینالمللی و یا پروندههای اطلاعاتی و قضایی، سابقه منفیای در مقاطعی از تاریخ برای جنبش دانشجویی بهجای گذاشته و گاه باعث سو استفاده افراد و جریانات سیاسی نیز شده است.
بر این اساس به گمان نگارنده، مهمترین مزیت، کارکرد و سرشت جنبش دانشجویی را (که سایر گروهها، تشکلها، نهادها و احزاب کمتر بتوانند مانند جنبش دانشجویی در آن فعالانه رفتار کنند) شاید به ترتیب اولویت باید در این مسائل تعریف کرد:
۱- انتقاد، اعتراض و مقابله و مبارزه با استبداد، خودکامگی و خودرأیی حاکمیت؛
۲- تلاش برای استقرار و تقویت دموکراسی و حمایت از نهادهای دموکراتیک برای تقویت دموکراسی؛
۳-دفاع از حقوق بشر (بهخصوص دفاع از آزادی، برابری و عدالت) و اعتراض به تضییع حقوق شهروندان و افراد جامعه (حقوق منتقدان، مخالفان، معترضین -حقوق زنان و حقوق کودکان و …)؛
۴-تمرین فعالیت تشکیلاتی-جمعیِ دموکراتیک برای تقویت فعالیتهای دموکراتیک، تشکیلاتی و جمعی در سپهر آینده سیاسی-اجتماعی و فرهنگی کشور؛
البته در کنار این سه وظیفه اصلی و مسئولیت مهم اجتماعی، میتوان کارکردهای همراهی و حمایتی دیگری نیز برای جنبش دانشجویی متصور بود که نه از زاویه کارکرد ذاتی و مزیتی جنبش دانشجویی که از منظر کارکرد همراهانه و حمایتی قابلتوجه است.
برخی از آنها عبارتاند از:
الف: همراهی و حضور جنبش دانشجویی در فعالیتهای داوطلبانه لازم در بحرانهای اجتماعی و طبیعی همچون دفاع از کشور، سیل، زلزله، بیماریها، مسائل بیخانمانها و محروم ماندگان اجتماعی بهصورت کمک به نهادهای مسئول (که این کارکرد برای جنبش دانشجویی مسبوق به سابقه هم در طول تاریخ این جنبش بوده است) که در این مقولات هرچند نقش و حضور جنبش دانشجویی قاعدتاً حضور محوری نیست، اما بهشرط مدیریت درست، این همراهی به دلیل عِده و عُده قابلتوجه دانشجویان در سراسر کشور قطعاً راهگشاست.
ب: کمک جنبش دانشجویی به ارتقای دانش و آگاهی و آگاهیبخشی جامعه و پر کردن شکاف نخبه توده در کنار سایر نهادها همچون مطبوعات، رسانهها، احزاب.
ج: تلاش و کمک برای حرکت کشور در مسیر توسعه در فرآیند تدوین و تبیین برنامههای توسعه و نظارت و دیدهبانی بر اجرای این برنامهها در کنار نهادهای علمی و تشکلهای مسئول دیگر.
د: همراهی جنبش دانشجویی برای مقابله و مبارزه با ناکارآمدی و فساد در کشور با نهادها، تشکلها و احزاب.
ه: همراهی جنبش دانشجویی با جنبشهای محیط زیستی برای مقابله با تخریب محیطزیست و نابودی و حیفومیل منابع کشور.
و: همراهی با جنبشهای حقوق بشری بینالمللی برای اعتراض به تضییع حقوق بشر و حقوق اساسی سایر ملتها و کشورها در سطح بینالمللی با ملاحظه منافع ملی کشور.
ز: کمک به تقویت علمی و ارتقا و توانمندسازی کمّی و کیفی علمی-آموزشی کشور با کمک مراکز علمی کشور و ارتباط با مراکز علمی معتبر سراسر کشور
اما در کنار این وظایف و رویکردها بهعنوان بایدهای جنبش دانشجویی شاید بتوان نبایدهایی را هم برای این جنبش ترسیم کرد تا جنبش دانشجویی کمتر اسیر اشتباهات و سو استفادههای هزینهزا و بحرانساز برای کشور شود، برخی از این نبایدها را میتوان در:
– پرهیز از شعارزدگی و مواجهه احساسی با موضوعات و مسائل و ترجیح عقلانیت بر احساسات در فعالیتها؛
– پرهیز از وظیفهگرایی صرف و لزوم توجه به نتایج فعالیتها؛
– پرهیز از مطلقنگری در مواجهه با مسائل و تلاش در جهت توجه و بررسی همهجانبه موضوعات در حد امکان قبل از واکنش نسبت به آنها؛
– پرهیز از عصبیت و تعصب در دیدگاهها و فعالیتها و داشتن گوش شنوای نقد دیدگاهها و فعالیتها؛
– پرهیز از اظهارنظرها و مداخلات غیرتخصصی و سطحی با موضوعات تخصصی همچون سیاست خارجه و اقتصاد.
– پرهیز از مداخله سهمخواهانه و منفعتطلبانه در مناسبات قدرت.
– پرهیز از سیاستزدگی صرف و لزوم توجه به مقولات دیگر همچون مسائل اجتماعی، فرهنگی، هنر و ادبیات و اقتصاد.
سابقه فعالیتهای جنبش دانشجویی نشان میدهد که هر جا جنبش دانشجویی بر وظایف اصلی خود (مقابله با استبداد، خودرأیی و خودکامگی، تقویت دموکراسی، دفاع از حقوق بشر و تمرین کار تشکیلاتی جمعی و دموکراتیک) تأکید ورزیده و اهتمام داشته و نقش محوری از خود نشان داده (۱۶ آذر ۳۲، اعتراضات به سلطنت، نامههای انتقادی نسبت به عملکرد رهبری به مراجع مختلف و اعتراضات به محدودیتهای حقوق بشری اعم از تحدید آزادی، تحدید آزادی بیان، نقض برابری و نقض عدالت) و یا هر جا در مسیر آگاهیبخشی، تقویت کارآمدی و پیشبرد توسعه و تقلیل مرارت جامعه در کنار مردم و نهادهای مربوطه به ایفای نقش پرداخته، علاوه بر اثربخشی و تأثیرگذاری بر اعتبار و جایگاه خود بیش از پیش افزوده و هر جا به نبایدهای فوقالذکر ورود یافته (وظیفهگرایی صرف، شعارزدگی، مداخله غیرتخصصی در مسائل و مناسبات سیاست خارجی و روابط با سایر کشورها، سهمخواهی و مداخله در مناسبات قدرت و مطلقنگری) علاوه بر تحمیل هزینههای گزاف و گاه خانمانسوز بر کشور و ملت و بروز اشتباهات بعضاً فاحش، از اعتبار و جایگاه خود در جامعه نیز کاسته است و به این اعتماد افکار عمومی به دانشگاه و دانشجویان بهعنوان یکی از مهمترین مراجع فکری جامعه آسیبزده است.
این نکته هم در پاسخ به کسانی که از اساس منکر لزوم وجود جنبش دانشجویی هستند ذکر این نکته لازم است که حداقل تا زمانی که جامعه اسیر استبداد، خودکامگی، ضدیت با دموکراسی و تضییع حقوق شهروندی است، سخن از تعطیلی جنبش دانشجویی و انکار نقش منحصر به فرد این جریان، یا غیرواقعبینانه یا غیرمسئولانه است.
امید که تجربیات و بعضاً اشتباهات گذشته چراغ راه آینده جنبش دانشجویی قرار گیرد و جنبش دانشجویی بار دیگر حصار ناامیدی، بیتفاوتی و بیمسئولیتی شایع در دانشگاهها را شکسته و به جایگاه منحصر به فرد و اثربخش واقعی خود برگردد.■