محمد برقعی
#بخش_اول
در شمارههای پیشین گفتوگوها و مقالات مختلفی پیرامون انقلاب ایران انتشار یافت. بنا بر همان سنت در این شماره «در ستایش انقلاب» از محمد برقعی، جامعهشناس سیاسی را خواهید خواند که در دو شماره آینده ادامه خواهد یافت. طرح این مسائل از آنجا مهم است که هر زاویه دید بخشی از واقعیات را برای ما روشن میکند و یادآوری میکند تحولات اجتماعی قانونمندی خود را دارد که با خواست کنشگران تغییر نمیکند.
محمد برقعی سالهای زیادی در بلوچستان به مردمشناسی پرداخته و چندین کتاب و مقاله در این باره منتشر کرده است.
بهار انقلاب که سپری شد و باد خزان خشونت و فشار که وزید، پرندگان بسیاری از سرما یا بیم صیاد کوچ کردند و بسیاری از آنان که ماندند لبگزیده که چه شد گلها پرپر شدند، این خشونت از کجا پدید آمد، چه شد که یاران و همسنگران تیغ بر روی دوست کشیدند و همسایه حرمت دوستی سالیان را نگه نداشت.
کمکم زمزمهها و گلایهها فریاد شد که مرگ بر انقلاب؛ انقلاب نجاتبخش نیست، بلکه ویرانگر است. آن یکی طوفانش خواند و دیگری سیلاب. یکی آتش دانست که بر خرمن جامعه میافتد و آن دیگری آن را به تیری تشبیه کرد که در طویله گاوها شلیک شود و گاوهای رهاشده هر کس را که بر سر راهشان هست لگدکوب میکنند.
اندکاندک این گلایههای موردی شکل فلسفی گرفت که تاریخ نشان داده انقلاب طوفانی است ویرانگر که میآید و همهجا را به ویرانی میکشد. انقلاب فرانسه و شوروی و چین تحسین نمیشد، بلکه شیوه تحول تدریجی انگلستان بر آن آتشفشانها برتری یافت و چه انقلابیون بسیاری فریاد برآوردند که مرگ بر انقلاب؛ بلایی که دیدیم با ما چه کرد. ایرانیان را ناگزیر کرد که سر در جهان بگذارند و کشور ایران را هم صد سال به عقب راند؛ البته این فریادها بیشتر از دهان بخش متجدد جامعه برمیآمد و کمکم به اقشار دیگر سرایت میکرد.
در تحسین انقلاب
سخن از دستاوردهای انقلاب و مدعی شدن که دستاوردهای انقلابها بهویژه انقلاب ایران که ایرانیان ویرانگرترینش میدانند جسارت بسیار میطلبد و از پیش میدانم بیش از آنکه عموم خوانندگان نوشته را به پیشگاه عقل ببرند در مسلخ دل خونینشان سر میبرند و بهجای داوری به ستیز با آن برمیخیزند. بر طبل اتهامات میکوبند که نویسنده در پی رضایت دل اربابان قدرت است تا بیان درد ملت.
پیش از ورود به مطلب ذکر یک نکته بسیار اساسی است که راه را بر بسیاری از کجفهمیها میبندد.
حساب انقلاب را از حساب حاکمان انقلاب جدا کنید
حاکمان و رهبران انقلاب کوتاهمدتی زمام انقلاب را در دست میگیرند؛ یا با شکست انقلاب آنان نیز از صحنه قدرت برکنار میشوند یا دگرگونه شده و دارای هویتی تازه و مناسب شرایط میشوند، اما اثرات انقلاب برجاست. آنان که انقلاب را به گردبادی عظیم، آتشفشانی مهیب یا سیلابی ویرانگر تشبیه کردهاند بر خطا نرفتهاند. این بلاها نه قابل پیشگیریاند و نه به اراده ما میآیند. هر زمان که شرایط آن فراهم شود به وقوع میپیوندند و یکی از شرایط، ویژگی فرهنگی آن جامعه است، اما همان سیل ویرانگر و طوفان است که طبیعت را بارور میکند و با آن آتشفشان است که ذخایر عظیم درون زمین در دسترس ما قرار میگیرد.
انقلاب فرانسه که جهان را دگرگونه کرد و مفاهیم شهروندی و برابری در برابر قانون را وارد فرهنگ بشری کرد و دوران اربابرعیتی را بهسر آورد و سرمایهداری را جایگزین دوران اربابرعیتی کرد چنان کشتاری و قساوتی در آن رفت که نیاز به گیوتین بهجای قطع سر با شمشیر پیش آمد و یا روبسپیرِ مخالف اعدام، بیشترین اعدام را نه از ضد انقلاب که انقلابیون کرد. به خاطر سرخوردگی از انقلاب بود که مردم به دنبال رهبر قدرتمندی به نام ناپلئون بناپارت رفتند، اما دیری نشد که بتهوون و فرنسیسکو گویا پشیمان از حمایتی که از او کردند یکی نام سمفونیای را که بهافتخار وی ساخته بود عوض کرد و با عنوان ساده سمفونی شماره ۳ اجرا کرد و دیگری شاهکاری آفرید که در آن تابلو جنایات لشگر انقلابی فرانسه به تصویر کشیده شد. فرانسویان ناامید از ناپلئون سر به زیر افکنده از گناه انقلاب کردنشان به سراغ خانواده سلطنتی لویی که علیه آن انقلاب کرده بودند برای اداره مملکت رفتند. این رفتوبرگشت حاصل از احساس پشیمانی از انقلاب سبب شد که جمهوری کنونی فرانسه جمهوری پنجم خوانده شود.
انقلاب شوروی در کشوری به ثمر رسید که بر مبنای سنت سرواژ، رعیت با زمین یکجا فروخته میشد و هیچ رعیتی حق سفر بدون اجازه مالک روستا نداشت. درست است که استالین و رهبران دیگرش جنایات عظیم کردند، اما همان کشور عقبمانده به یکی از دو قدرت بزرگ جهان تبدیل شد و نخستین سفر فضایی به نام آنان رقم خورد و در بسیاری از زمینهها ازجمله ورزش پیشرفت تصورناپذیری کردند، حتی در عکسالعمل به آن، نظامهای سوسیالیست و دولتهای رفاه در اروپا بهوجود آمدند.
در مورد چین و بیرحمیهای انقلاب فرهنگی آن بسیار گفته شده است. گفته میشود حاصل نظریه جهش به جلو مائو مرگ ۵۰ میلیون چینی بود، اما با تمام این فجایع به یاد داشته باشید، چین کشوری چنان حقیر و ذلیل بود که رهبرش طی نامهای با تضرع از ملکه انگلستان خواسته بود تا آنان را مجبور نکنند که تریاک بخرند، بلایی که چند عضو خانواده خود او را نابود کرده بود، اما استعمارگران حاکم غرب به این درخواست کمک انسانی او وقعی نگذاشتند و هر جنبش مخالف فروش تریاک را بهشدت سرکوب کردند. انقلاب چین از این کشور مفلوک که کمتر از یکسوم جمعیت آن نوشتن و خواندن میدانستند، ابرقدرتی ساخته که خار چشم ابرقدرتهای جهان شده است، کشوری که دیگرکسی در آنجا گرسنه سر بر بالین نمیگذارد و مریضی از بیدرمانی نمیمیرد و کشوری توان تعیین تکلیف بر او را ندارد.
با این پیشدرآمد اگر در این نوشته از دستاوردهای انقلاب ستایش میشود بههیچعنوان بیانگر تأیید عملکرد حاکمان آن نیست. در ذیل طی این نوشته پارهای از این دستاوردها را برمیشمارم.
زنان
از حوزه زنان آغاز میکنم که هم شناختهشدهترین است و هم شیوه مبارزاتی زنان بهترین الگوی مبارزاتی بهحساب میآید. آنان نشان دادند که لائوتسو، متفکر بزرگ چین، درست گفته که آب برندهترین سلاح دنیا است. هر راهی را بر آن ببندی از راه دیگر میآید و درنهایت حریف را از پای درمیآورد حتی اگر کوهساری عظیم و سنگ خارا باشد.
حدود بیست سال پیش شاگردانم پرسیدند چگونه است که زنان هند و پاکستان و بنگلادش و فیلیپین از زنان امریکا در سیاست پیشرفتهترند. در این کشورها مردم برای بالاترین مقام کشورشان زنی را انتخاب میکنند ولی در امریکا حتی یک زن کاندیدای ریاستجمهوری نمیشود و جامعه تصور یک رئیسجمهور زن را ندارد. گفتم در آن کشورها این زنان به خاطر پدر یا شوهرشان انتخاب میشوند و انتخاب آنان تأثیر چندانی بر توده زنان جامعه ندارد. درحالیکه در امریکا زنان به خاطر لیاقت و مبارزات خودشان انتخاب میشوند. این منتخبین نشاندهنده درجه واقعی رشد و آزادی زنان جامعه هستند. صبر کنید با افزایش قدرت زنان در جامعه تا رسیدن به مرز واقعی برابری زنان و مردان، نوبت کسب مقام ریاستجمهوری هم میرسد.
ایران نه در مقایسه با کشورهای پیشرفته جهان، بلکه در مقایسه با کشورهای همسایه یکی از مردسالارانهترین قوانین را در مورد زنان دارد. ولی به اعتراف همگان زنان ایران از زنان تمام منطقه آگاهتر و پیشروترند. این خود نشان میدهد که چگونه مردم گاه میتوانند دهها برابر از حکومتشان پیشرفتهتر باشند.
سالهای اول انقلاب فرد آگاهی به من گفت، این حاکمان با دست خود زنان را بلای جان خود خواهند کرد. اینان بر مبنای نیازشان زنان را به میدان میآورند، اما نمیدانند این غولی را که از بطری بیرون میآورند دیگر نمیتوانند درون بطری کنند و دیر یا زود این غول بلای جان خود آنها میشود. گفتم اما این فعالیتها برنامهریزیشده و با هدایت مردان است. اینان زنان را به تظاهرات میکشانند و به جبهه میفرستند و بهعنوان بسیجی و غیره اسلحه به دستشان میدهند؛ لذا هر زمان که خواستند با نهیب مردشان به خانه برگردانده میشوند. گفت تو فکر میکنی زنی که در روز چند مرد یا زن را بازداشت کرده و به نیروی اسلحهاش آنها را جلو انداخته و به پاسگاه و کمیته و غیره برده است، شب که به خانه برمیگردد همان زن ضعیفه ترسیده از مردش است، بهویژه که حال حقوق هم میگیرد و بخشی از مخارج خانواده را تأمین میکند.
در اخبار خواندم که زنی در نیکشهر بلوچستان برای شهرداری انتخاب شده. اگر میخواندم ایران توانسته فضانوردی را در کره ماه پیاده کند، باورش برایم آسانتر بود. در سال ۱۳۵۰ که اولین کتابم را در مورد بلوچستان چاپ کردم و آن نخستین کتاب در مورد بلوچستان بود، با آنکه چند سالی در آنجا پرسه زده و از سوی مردم پذیرفته شده بودم، دو سال بعد که همسرم را با خود بردم و بسیار محبت کردند، چون ماهعسلمان بود و قصد اقامت احتمالی داشتیم، به او گفتم در میان زنان که هستی سؤالات موردنظرم را بپرس؛ زیرا من حتی پس از این همه سال و پذیرش از سوی مردم امکان گفتوگو با زنان ندارم. زنان اینجا بهجز زنان طبقات پایین در بیرون از خانه دیده نمیشوند. آنان عموماً پوشیده هستند و حتی پسرعموها و پسرخالههایشان هم آنان را نباید ببینند و اگر بیرون باید بروند شب میروند و یا در مسیری که مردی حتی آنان را در لباس پوشیده هم نبیند. در همین نیکشهر مشکل دکتر آن بود که برای زدن آمپول نهتنها شوهر یا پدر و برادرزن باید در اتاق میبودند، بلکه سوراخی در پیراهن زن بهوجود میآوردند تا از آن سوراخ آمپول زده شود. حال چگونه میتوانستم باور کنم که در ظرف پنجاه سال در جامعهای که پیش از قرونوسطی زیست میکردند، مردان تن به انتخاب یک شهردار زن داده باشند، تحولی که در غرب چندین قرن به طول کشید.
گفتوگو با خانم حمیرا ریگی تا حدی بر این تاریکی نوری میافشاند. او ۵۲ ساله بود که فرماندار مؤمن و شریف چابهار با وجود مخالفت همگان وی را بخشدار مرکزی شهر چابهار کرد. وی میگوید مدتها در هر سفر مردان حتی برای کارشان با او صحبت نمیکردند و به وقت ضرورت شوهرش را خطاب میکردند. بارها بزرگان محل و فامیل بلند میگفتند این ننگ و بیناموسی است که زنی بر مردان مسلط شود، حتی عریضهای را که ناگزیر برای او نوشته بودند به زنانشان میدادند که به دفترش بیاورند، اما او در عمل نشان داد که از مردان کارآمدتر و در توسعه شهر موفقتر است، اما به هر حال دلگیر از این توهینها و حقناشناسیها بخشداری را رها کرد و متصدی ادارهای شد که با مردم کاری نداشته باشد؛ اما چند سال بعد مردم شهرستان قصر قند، حتی ریشسفیدان شهر با شعری که در وصف او سروده بودند نزدش رفتند و خواهش کردند لطف کرده و فرمانداری قصر قند را که یکی از شهرهای بزرگ بلوچستان است بپذیرد و او شرمنده از این همه سپاس و قدردانی آن را پذیرفت.
این داستان منحصر به این شهر نیست که در این محرومترین استان در انتخابات اخیر، ۵۳۴ زن با رأی مردم به عضویت شوراهای شهر و روستا برگزیده شدند. سامیه بلوچزهی شهردار شهر سرباز شد. شهر دلگان شهردار زنی را انتخاب کرد که جوانترین شهردار استان بود. خانم مهناز محمدی شهردار شهر اسپکه شد، منطقهای که در سالهایی که من در آنجا بودم راه ماشینرو نداشت. عصمت ایرندگانی به عضویت شورای نوگور کرانگشان انتخاب شد تا به گفته خودش سوزندوزی را که از منابع درآمد زنان روستا است رونق دهد.
مرضیه اعلم، عضو شورای شهر هامون شد، درحالیکه همه ریشسفیدان بر آن بودند که انتخاب نخواهد شد. ساره باور، رئیس آموزش و پرورش نیکشهر و معصومه پرندوار فرماندار شهرستان هامون شد. بهطور کلی ۱۶ درصد مقامات استان در دست زنان است. اینان حتی یک نماینده خود برای مجلس را از میان زنان انتخاب کردهاند.
درست است که در اثر توجه ویژه دولت، بهویژه دولت آقای روحانی و انتصاب استانداران لایق و فرهیخته زنان این استان عقب محروم کشور رشدی استثنایی داشتهاند، اما این روند رشد از پایین در بیشتر نقاط کشور در حال جریان است ازجمله در استانهای کرمانشاه، ایلام، ارومیه و سنندج ۵۴ زن به عضویت شوراهای شهر و روستا انتخاب شدهاند. در اردبیل خانم زهرا قدیمی و در بندرعباس خانم فاطمه جراده به ریاست شورای شهر برگزیده شدهاند. در مشهد و یزد و اراک زنان به عضویت شورا انتخاب شدهاند. در آذربایجان شرقی خانم بدر آذر اولین شهردار استان شد، زنی که پیشتر شهردار منطقه چهار تبریز بود. شهردار شهر سهند از توابع اسکو نیز زن است. در تهران تعداد زنان اعضای منتخب شورای شهر از سه نفر به شش نفر افزایش یافته است.
رئیس شورای شهر رباطکریم خانم پریسا اینانلو است. همچنین به ترتیب خانمها سوسن سلیمانی، فائزه عبداللهی، ستاره فتاحپور، زهرا حاتمی منفرد به ریاست شورای شهرهای کنگاور، گرگان، سردشت و مهاجران انتخاب شدهاند. خانم اعظم صمصامی با داشتن مدرک کارشناسی از دانشگاه شیراز شهرداری شهر آبپخش در استان بوشهر را با تمام محرومیتهایش پذیرفته است. خانم شکوفه شهابی با داشتن مدرک کارشناسی معماری شهردار شهر تازه تأسیس شده در گز حاجیآباد در استان هرمزگان شده است.
این رشد تنها در زمینه سیاسی نیست که زنان چون آب هر جا راهی پیدا کردهاند وارد عمل شدهاند. درحالیکه حکومت از ورود زنان به استادیوم برای تماشای فوتبال جلوگیری میکند در بسیاری از شهرها زنان تیم فوتبال و فوتسال یا فوتبال درون سالنی تشکیل دادهاند و چند سالی است که لیگ مسابقات کشوری دارند. هیچیک از این دستاوردهای بزرگ از صدا و سیما و رادیو و تلویزیونها پخش نمیشود. این بیتوجهی و بیمهری نهتنها از سوی حکومت بلکه شامل رسانههای خارج از کشور هم میشود. آنان درحالیکه اخبار ستم در مورد زنان را برای مقاصد سیاسی با وسعت تمام پخش میکنند اما به این دستاوردهای بنیانی و مردمی و تحسینبرانگیز نمیپردازند. گویا پخش دستاوردهای زنان را نیز امتیاز دادن به حکومت میدانند.
گفتنی است که همه این افتخارات با سختی بسیار و مبارزه علیه تعصبات قومی و جنسی و مذهبی به دست میآیند. آن هم نه آسان و همیشه که در بسیاری از موارد ناموفق بودهاند ازجمله در شهر رشت تنها یک زن توانسته به عضویت شورای شهر انتخاب شود. کاندیداهای زن انتخابات شورای شهرهای کهگیلویه و بویراحمد موفق نشدند به شوراها راه یابند.
آنچه در این انتخابات باعث امید و به آینده است دو عامل است: یک، اینان عموماً منتخب مردم هستند نه منتصب از بالا؛ دو، حرکت از پایینترین لایه اجتماع شروع شده است. دستیابی آنها به مقامات، انتصابی و از بالاست.
نیست که دامنه تأثیرش در قشر محدوده نخبگان باشد، امری که در زمان شاه معمول بود و با وجود آنکه زنانی به مقام وزارت رسیدند و یا روسای نهادهای شیر و خورشید و سازمان زنان و کانون پرورش فکری شدند و بهرغم تمام مزایای این انتصابات و تلاش صادقانه آن زنان، این موقعیتها تأثیر چندانی در جامعه نداشتند و در حقیقت آنان ازنظر مردم اعضای همان کلوپ مردان حاکم بودند. حالآنکه این رشد فراگیر و مردمی و از پایینترین بخشهای جامعه برگشتناپذیر است و هر حکومتی بیاید قادر به مهار این رودی که به راه افتاده نخواهد بود، رودی که هر روز پرآبتر میشود و مزارع ذهنی مردمان را سرسبزتر میکند.■