لطفالله میثمی
متفکران امریکایی وقتی ترامپ را بررسی و ارزیابی میکنند بیشتر او را روانکاوی میکنند و معتقدند او استراتژی ندارد، چراکه رفتارش در مورد کره شمالی به شکست منجر شد؛ همینطور در مورد ونزوئلا. در مورد معامله قرن و آنچه در منامه بحرین گذشت نیز همین اتفاق افتاد. این دسته از تحلیلگران معتقدند رفتار ترامپ درباره ایران نیز از هماکنون دچار شکست شده است.
ترامپ با خروج از برجام با انزوای بینالمللی مواجه شد، چون دنیا این خروج را قبول نکرد، اما او حمایت عربستان، امارات، بحرین و اسرائیل را که بهشدت مخالف برجام بودند بهدست آورد؛ همچنین حمایت طیف راست افراطی و جبهه پایداری درون ایران را بهدست آورد؛ همان پایداریچیهایی که میگفتند اگر ترامپ برجام را پاره کند، ما آن را آتش میزنیم. اینها همانهایی بودند که دو سال امضای برجام را عقب انداختند و نگذاشتند ایران از مزایای تعامل سازنده با جهان و برجام بهرهمند شود. بهنظر میرسد ترامپ فکر میکرد با خروج از برجام، این طیف که قدرتی تعیینکننده دارند از برجام خارج میشوند، اما توان جامعه مدنی بیشتر از آنها بود و اجازه خروج به آنها را نداد. ترامپ فکر میکرد با خروج این طیف دوباره پرونده ایران به فصل هفتم شورای امنیت میرود و زمینه برای جنگ قانونی علیه ایران فراهم میشود. برخی معتقدند ترامپ با طوفان مغز[۱] که راه انداخته سعی دارد همه را گیج و خسته کند تا نفهمند چه خطی را دنبال میکند. متفکران امریکایی هزاران دروغ به او نسبت دادهاند که این دروغها را در شأن یک انسان و شهروند امریکایی نمیدانند، درحالیکه مطابق قانون اساسی امریکا، اگر رئیسجمهور یک دروغ بگوید از ریاستجمهوری برکنار میشود. با وجود این دیدگاههای متنوعی که درباره ترامپ وجود دارد آیا میتوان ویژگی پایداری برای او قائل شد؟ بهنظر میرسد: آری. ویژگی پایدار او در جریان مبارزات انتخاباتی ۲۰۱۶ مطرح شد. بدین معنا که اگر سیاستورزی در امریکا را جذب آرای مردم از طریق درست و منطقی یا پوپولیستی بدانیم، او با دستگاه تبلیغاتی خود توانست آرای زیادی را در کارنامهاش داشته باشد، هرچند آرای ترامپ چند میلیون از کلینتون کمتر بود به دلیل سیستم انتخاباتی امریکا رئیسجمهور شد. ترامپ روی اوانجلیستها (مسیحیان سفیدپوست و متعصب) دست گذاشت که معتقدند امریکای واقعی در حال افتادن به دست مهاجران غیرسفیدپوست است و از این بابت نگراناند. این اوانجلیستها معتقدند حضرت مسیح در فلسطین اشغالی -که اسرائیل نامیده میشود- ظهور خواهد کرد؛ بنابراین باید هرچه در توان داریم برای حمایت از اسرائیل به کار بریم تا ظهور زودتر انجام شود. (البته به قسمت دوم این گزاره کاری ندارند که حضرت مسیح به یهودیان خواهد گفت اگر پیرو او نشوند، کشته خواهند شد)؛ بنابراین ترامپ با تکیه بر روی اوانجلیستها، هم رأی آنها را جذب کرد و هم رأی یهودیان طرفدار اسرائیل که بعداً دولت پنهان او شدند. لابی اسرائیل در امریکا به نام آیپک[۲] به ترامپ گرایش پیدا کرد. وجه دیگر استراتژی تبلیغاتی او دیوار مکزیک بود. جالب اینکه مکزیکیهای مقیم امریکا هم به او رأی دادند، چراکه معتقد بودند اگر مکزیکیهای بیشتر به درون امریکا بیایند نقش قیمتشکنی دارند و درآمد اینها کاهش مییابد. بخش دیگر استراتژی تبلیغاتی روی کارگران امریکایی بود که میگفت گلوبالیستهای طرفدار حزب دموکرات از طریق فراملیتها، شغلهای کارگران امریکایی را به خارج منتقل کردند و آنها بیکار شدند. در ادامه این سیاست بهظاهر ناسیونالیستی با بیرون آمدن از توافقنامه پاریس که تأکید آن روی محیطزیست بود، صنایع آلایندهای چون زغالسنگ، نفت و گاز و همچنین نفت و گاز شیل را احیا کرد و راه انداخت. طبیعی است این اقدام او نقش بسیاری در ایجاد اشتغال داشت. او در مبارزاتش از تجاوز امریکا به عراق و لیبی انتقاد کرد و حتی مقابله ایران با داعش در سوریه را ستود و خود را آشکارا ضد جنگ نشان داد. این در حالی بود که ژنرال مارتین دمپسی، رئیس ستاد ارتش در زمان کلینتون، میگفت ۸۰ درصد نظامیان امریکا مخالف جنگند. پاول کروگر، اقتصاددان مطرح و برنده جایزه نوبل، معتقد بود امریکا بهلحاظ اقتصادی نمیتواند جنگ جدیدی را لجستیک کند. نیویورکتایمز با نظرسنجیهای منطقی و علمی نشان داد مردم امریکا ضد جنگ شدهاند و حتی برخی افراطیهای امریکا تأسف خوردند که مردم امریکا به منافع ملی این کشور فکر نمیکنند؛ بنابراین ترامپ توانست از این طریق آرای زیادی را بهدست آورد.
تا اینجا بهنظر میرسد ویژگی پایدار ترامپ جذب آرای مردم به هر طریق ممکن است. گرایش او به عربستان و امارات و قراردادهای نظامی که با این کشورها منعقد کرد موجب افزایش اشتغال در صنایع نظامی این کشور شد، حتی در کنفرانس «گروه ۲۰» در اوزاکای ژاپن گفت بن سلمان یک میلیون شغل برای ما در امریکا ایجاد کرده است. علیرغم اینکه سازمان ملل بن سلمان را مسئول قتل جمال خاشقچی معرفی کرد، ترامپ این نظر سازمان ملل را برنتافت. او بهتدریج همه همکاران خود را که مخالف جنگ و ایجاد بحران بودند کنار گذاشت و محافظهکاران جدیدی (نئوکانها) چون جان بولتون، پمپئو، میلر، ایوانکا و جرد کوشنر را مشاور خود کرد. بهنظر میرسد ترامپ همان برنامههای انتخاباتی خود را دنبال میکند، آن هم از طریق ایجاد بحران. سیاست ایجاد بحران و بردن جهان به لبه پرتگاه جنگ سیاست تازهای نیست. در زمان آیزنهاور، برادران دالس نیز همین کار را میکردند و بر این باور بودند که صنایع نظامی باید به گردش بیفتند و ایجاد اشتغال کامل روند مناسبی داشته باشد. با توجه به خبرهایی که از امریکا میرسد به نظر میآید در بیشتر ایالات امریکا اشتغال کامل برقرار شده و در بعضی شهرها شغلهای خالی وجود دارد، اما داوطلبی برای آنها نیست. او بحران کره شمالی را همزمان با افزایش مانورهای نظامی با کره جنوبی و تحریم کره شمالی ایجاد کرد. سیاست بحرانساز او علیه دولت ونزوئلا بهتدریج دچار تردید شد و زور و توانش را از دست داد، هرچند اکثریت کشورهای جهان تقلیدگونه از خطمشی ترامپ حمایت کردند. معنی دوازده شرط پمپئو و تحریمهای بیرحمانه و متوالی برای مذاکره با ایران این است که دو کشور قطعاً مذاکره نداشته باشند؛ یعنی نه جنگ و نه مذاکره بهمنظور صلح، بلکه ایجاد و استمرار بحران و خوش آمدن عربستان و امارات و اسرائیل و دوشیدن اعراب بهمنظور اشتغال کامل در امریکا. ترامپ سعی دارد نشان دهد امثال پمپئو و بولتون که بهتدریج بر وزارت دفاع مسلط شدهاند خواهان جنگ با ایراناند، اما او مخالف جنگ است. باز هم برای اینکه آرای مردم ضد جنگ امریکا را بهدست آورد و در ۲۰۲۰ دوباره رئیسجمهور شود. البته این را هم میداند که ارتش امریکا تمایلی به جنگ ندارد. اینها طوری وانمود میکنند که جنگ قطعی و صد درصد است تا کسی نتواند مقاومتی از خود نشان دهد. سیاست نه جنگ و نه مذاکره ترامپ، موجب جابهجایی طبقات در امریکا میشود. بدین معنا که نظامیها و امنیتیها حاکم شوند و طرفداران اجرای قانون اساسی کمرنگ و بیرنگ شوند. ترامپ با بردن دنیا به پرتگاه جنگ سعی دارد تمام درآمد ایران صرف امور نظامی و امنیتی شود و طیف راست افراطی ایران بهصورت یک طبقه پایدار و ماندگار درآیند. همان بلایی که ریگان با جنگ ستارگان بر سر شوروی آورد. طبیعی است تفکر نظامی در برابر قدرت برتر نظامی در نهایت به سازش تن خواهد داد. هدف امریکا از این معادله، ضربه زدن به نیرو و عقلانیت طبقه متوسط در ایران است. همانهایی که از مشروطیت تا به حال مبارزه کردند و شهید دادند و دست از آزادگی و استقلال و پیوند دلادل این دو با هم برنداشتند. بیدلیل نیست در شرایط جنگی موجود، طیف افراطی در ایران به دنبال زدن رقبای سیاسی خود هستند. برای خروج از معادله تحمیلی ترامپ و تقویت روند امنیتی-نظامی در هر دو کشور باید تدبیری اندیشید. این روند نه به نفع ملت امریکا و نه به نفع ملت ایران است، بلکه تنها در راستای منافع نئوکانهای جنگطلب و اسرائیل است. بهنظر میرسد برجام خواهان تعامل سازنده ایران با جهان است تا بتوانیم در سایه آن به کشوری آباد و آزاد و شاد تبدیل شویم؛ بنابراین گفتمان ظاهری ما هم باید در همین راستا باشد؛ ما اهل صلحیم، متجاوز نبوده و نیستیم، اهل گفتوگوی تمدنها هستیم، ما وفادار به برجام بوده و هستیم و این امریکاست که به قول کارتر جنگافروز بوده و هست. نهتنها اهل صلح و آرامش نیست، بلکه اهل جنگ تمدنهاست و عملکرد آن نیز این را نشان میدهد. این امریکاست که از برجام خارج شده؛ بنابراین بهترین کار به نفع بشریت، بازگشت امریکا به برجام است که سالها روی آن مذاکره شد و بهتر است این زبان دیپلماسی همه جناحها در ایران باشد. برداشتن گامهایی جدی در بستن قراردادهای امنیتی و عدم تجاوز با همسایگان یعنی همان کاری که در زمان خاتمی انجام شد، میتواند ائتلافهای مهلک را به هم بزند. خوب است با کشورهای میانجی برخورد تعالیبخش کنیم تا آنها را از ائتلاف امریکا جدا کنیم. در این صورت، در هر مذاکره این ما هستیم که بر اساس منافع ملی خودمان دستور مذاکره را تعیین میکنیم تا آنها نتوانند ما را با «نه بزرگ» تبلیغ کنند. کار دیگر محکوم کردن حمله به سفارت عربستان توسط همه جناحها بهویژه راست افراطی است که بحران را بهشدت کاهش میدهد. همچنین آقای احمدینژاد و یاران سیاسی و مطبوعاتیاش باید به اشتباهی که کردند و هولوکاست را انکار کردند و جهانیان را علیه ایران بسیج کردند اعتراف کنند. جهان در آن دوره در مورد احمدینژاد میگفت او روز را شب و شب را روز میکند. از اینها مهمتر وفاق ملی و اجرای بدون تنازل قانون اساسی است که همه را شهروند این مملکت بداند تا تبعیض و فقر و فساد از ایران رخت برکند تا خلاف خواست و راهبرد ترامپ که میخواهد با افزایش فشار، مردم به خیابان بریزند و اعتراض کنند به جریان تحریمهای یکجانبه و بستن راه مذاکره علیه ترامپ اعتراض کنند.
[۱] Brain Storm
[۲] American Israel Public Affairs Committe