بدون دیدگاه

درس‌های هجده تیر برای دانشجویان امروز

 

کمال رضوی

 

برای بسیاری از ناظران و آگاهان، حادثه ۱۸ تیر ۷۸ کوی دانشگاه تهران، چیزی بیش از یک مسئله دانشجویی و محدود به مرزهای دانشگاه بود. این حادثه هم یک نقط عطف در جنبش اصلاحات را رقم زد و هم بزنگاهی در رابطه اصلاح‌طلبان با بال دانشجویی جنبش اصلاحات بود. به‌علاوه، این حادثه، نقطه‌عطفی برای حاکمیت نیز بود و بر همین اساس، فراتر از یک رویداد دانشجویی، باید به آن به‌عنوان یک رخداد ملی و بزنگاه تاریخ معاصر ایران نگریست.

برخلاف تصور متعارف، نقاط عطف و رویدادهایی نظیر ۱۸ تیر نه یک‌شبه خلق می‌شوند و نه یک‌شبه به فراموشی سپرده می‌شوند. این رویدادها نتیجه برهم‌کنش زنجیره‌ای از تحولات و زمینه‌های علّی خفته هستند که ناگاه در یک بزنگاه تاریخی بروز و ظهور و تجلی عینی می‌یابند. نه‌فقط ۱۸ تیر که تمامی اتفاقات تاریخی را می‌توان از این منظر نگریست. در تحلیل اتفاقات تاریخی از این دست همیشه از صورت‌بندی بسیار مفید دانیل لیتل استفاده کرده‌ام.[۱] به گفته این فیلسوف اجتماعی، زمینه‌ها و شرایط علّی خفته‌ای وجود دارند که وجود یک عامل کلیدزننده، باعث فعال شدن آن زمینه‌های علی خفته می‌شود. لیتل تصریح می‌کند جرقه خشونت‌های جنگ جهانی اول از ترور فرانتس فردیناند، از مقام‌های سلطنتی اتریش، در سال ۱۹۱۴ زده شد. این ادعا می‌تواند با رهگیری رویدادهای بعد از آن به اثبات برسد. ترور، جرقه جنگ بود. اما ترور همیشه منجر به جنگ نمی‌شود؛ بعضی وقت‌ها ممکن است بشود، ولی بعضی وقت‌ها ممکن است نشود. نکته این است که عوامل ساختاری بسیاری در طول سال‌های ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۴ در کار بودند تا احتمال وقوع جنگ را افزایش دهند؛ نظیر کشمکش‌های اقتصادی و جغرافیایی بین قدرت‌های بزرگ، برنامه‌ریزی‌های نظامی برخی از قدرت‌ها، نبرد تسلیحاتی و غیره. بنابراین جنگ اجتناب‌ناپذیر بود، چه ترور اتفاق بیفتد و چه اتفاق نیفتد. اگر این اتفاق (ترور) رخ نداده بود، محرک‌های دیگری نیز می‌توانستند ناقوس جنگ را به صدا درآورند؛ هرچند نه هر محرکی. با این تحلیل، ترور مذکور، نقطه اوج مسیری بود که به جنگ ختم می‌شد، اما مسیرهای فرضی دیگری را می‌توان مطرح کرد که همگی ممکن بود به جنگ ختم شوند؛ بنابراین در اصل، این شرایط ساختاری پشت پدیده‌های ظاهری بود که باعث جنگ شد، نه واقعیت تصادفی ترور در سال ۱۹۱۴. هرچند آن ترور نقش کلیدزننده یک زمینه خفته علّی را داشت.

رخدادهای مهم دانشجویی را نیز می‌توان با همین تبیین علّی توضیح داد. ۱۶ آذر ۱۳۳۲ رخدادی نبود که بر اساس یک جو احساسی و به یک‌باره رقم بخورد. دانشگاه از چند سال قبل به‌عنوان بال اجتماعی نهضت ملی فعال بود و پس از کودتای ۲۸ مرداد نیز دست از مقاومت برنداشته بود. برخورد با دانشگاه در آن مقطع از جانب رژیم کودتایی شاه اجتناب‌ناپذیر می‌نمود؛ گیرم که بهانه این اتفاق سفر نیکسون به ایران و اعتراض دانشجویان نبود؛ دیر یا زود، رخداد دیگری جرقه این تقابل و سرکوب دانشگاه را رقم می‌زد.

در تحلیل ۱۸ تیر ۷۸ نیز لازم است به پس‌زمینه‌ها و علل دوردست و نزدیک دستی بازگردیم که حمله به کوی دانشگاه و جنبش دانشجویی فعال و پیشروی آن برهه را اجتناب‌ناپذیر می‌کرد. در پیدایش جنبش دوم خرداد، دانشگاه و جنبش دانشجویی نقشی بی‌بدیل داشت. هرچند این نقش بی‌بدیل در مسیر درستی هدایت نشد و چندی بعد میوه‌های تلخ این کج نهادن بنای تعامل دانشجویان با نیروهای سیاسی، بر درخت سیاست ایران پدیدار شد که موضوع این نوشته نیست. اما هر چه بود تا آن مقطع، دانشجویان به‌عنوان یکی از بال‌های اجتماعی جنبش دوم خرداد، حضوری پویا و مؤثر در صحنه سیاسی کشور داشتند و عن‌قریب بود که نیروهای اقتدارطلب درصدد مهار دانشگاه برآیند.

افزون بر این، جنبش دوم خرداد، توازن قدرت سیاسی در ایران را دگرگون کرد و نقطه آغاز کشمکش‌های جدی در بخش‌هایی مختلف حاکمیت شد و دیری نپایید که مطالبات برآمده از این جنبش، منافع و قدرت جناح حافظ وضع موجود را به چالش کشید. افشای مدخلیت وزارت اطلاعات وقت در قتل‌های زنجیره‌ای نویسندگان و فعالان سیاسی توسط رئیس‌جمهور خاتمی، به‌نوعی ورود جنبش دوم خرداد به فاز جدیدی بود. شاید اصلاح‌طلبان هنوز آمادگی لازم برای ورود به این فاز را نداشتند و تمهید ذهنی و تشکیلاتی لازم را برای مهار عوارض ناشی از این افشاگری ندیده بودند. مشخص بود که این افشاگری، هزینه هنگفتی بر گرده اصلاح‌طلبان ـ و به بیان دقیق‌تر پایگاه اجتماعی و حامیان دسترس‌پذیر آنان برای فشار ـ بار خواهد کرد. التهاب ناشی از این اقدام دولت خاتمی، همه آگاهان را در انتظار بروز یک حادثه نگاه می‌داشت. هجده تیر از این زمینه نیز برخاسته بود.

بازیابی علل و زمینه‌های دوردست و نزدیک دست رخداد ۱۸ تیر می‌تواند موضوع یک پژوهش جدی باشد و بیش از این در نوشته کوتاه پیش رو نمی‌گنجد. به‌طور خلاصه باید اشاره کرد که اولاً در یک چشم‌انداز دوردست، تصادم دانشگاه به‌عنوان کنشگری تحول‌خواه در نقاط عطف جنبش‌های تحول‌خواهی ایران با جریان‌های مدافع تک‌صدایی و استبداد، یک قاعده تاریخی مکرر است و این دوردست‌ترین زمینه رویداد ۱۸ تیر در تاریخ معاصر ایران است. در گام دوم باید به تحولات ناشی از دو سال آغازین جنبش دوم خرداد، بر هم خوردن تعادل حاکمیت و توازن نیروها و شکل‌گیری آرایش جدیدی در فضای سیاسی ایران اشاره کرد که جناح حافظ وضع موجود را به لزوم قطع تدریجی بال‌های حامی رقیب (ازجمله جنبش دانشجویی برای اصلاحات) فرامی‌خواند. در بازیابی علت نزدیک دست‌تر باید به عوارض ناشی از افشای قتل‌های زنجیره‌ای به‌عنوان عامل بروز رخداد ۱۸ تیر اشاره کرد. در نهایت جرقه تجمع اعتراضی دانشجویان در اعتراضی به توقیف روزنامه سلام، تنها در حکم یک رخداد کلیدزننده این زمینه علّی خفته وسیع و پردامنه بود.

۱۸ تیر برای همه درس‌هایی برای آموختن دارد؛ هم برای حاکمیت و جریان نظامیـ امنیتی، هم برای دولت تحول‌خواه و هم برای نیروهای سیاسی و دانشجویان. اجازه دهید در این بین برای جلوگیری از اطاله کلام تنها به برخی درس‌های این رخداد اشاره کنیم.

درس اول این رخداد برای بخشی از حاکمیت این بود که در پیش گرفتن روش خشونت‌بار در مواجهه با حرکات دانشجویی ـ آن هم در عریان‌ترین وجه آن که حمله به خوابگاه‌های دانشجویی است ـ ممکن است در کوتاه‌مدت و به شکل مقطعی موجب انفعال دانشگاه و خارج شدن بال دانشجویی یک جنبش سیاسی از مدار شود، اما هم هزینه‌های تبلیغاتی و ملی و بین‌المللی هنگفتی برای حاکمیت دارد که او را مجبور به برائت حداکثری از عاملان و آمران می‌کند و هم اساساً در درازمدت، موجب تشدید تنش‌ها و احیای ققنوس‌وار جنبش دانشجویی در شکل و شمایلی تازه و چه‌بسا پرخاشگرتر از قبل شود. دانشگاه در ۱۸ تیر ۷۸ تحت فشار قرار گرفت و جریانی تندرو در حاکمیت به اهداف نزدیک‌دست خود مبنی بر خاموش کردن نسبی دانشجویان و ایجاد شقاق تدریجی میان آنان و اصلاح‌طلبان تا حدی دست یافت، اما هم در نزدیک‌دست شکست سختی در انتخابات مجلس ششم متحمل شد و هم در میان‌مدت بار دیگر اعتراضات دانشجویی در اشکال دیگری چون خرداد ۱۳۸۲ و جنبش اعتراضی سال ۱۳۸۸ نمودار شد. هر حاکمیتی برای مواجهه با دانشگاه نیاز به یک مدل گفت‌وگویی دارد، نه مدل انکار، توطئه‌انگاری، تهدیدانگاری و فشار سیاسی. اگر دانشگاه منتقد بخشی از حاکمیت است، باید سخن دانشگاه را شنید و به‌جای دامن زدن بر جنگ و قطب‌بندی نظامی و افسرسازی در دانشگاه برای مهار آن، لازم است گفت‌وگویی ملی با نخبگان دانشگاهی را رقم زد. تحقیقات علمی نشان می‌دهد یکی از علل لازم و ترکیبی[۲] فروپاشی یک دولت، ناتوانی در جذب نخبگان جدید است. دانشگاه محل پروراندن نخبگان برای هر حاکمیتی است. رویه طرد و حذف و فشار به‌جای جذب و ادغام و گفت‌وگو، چشم‌انداز روشنی برای یک حکومت ترسیم نمی‌کند.

درس دوم این رخداد برای دولت اعتدال‌گرای فعلی و رئیس آن (حسن روحانی) که به لحاظ گفتمان و جهت‌گیری اشتراک‌هایی با دولت سید محمد خاتمی دارد این است که هرگونه تغییر فازی از جنس افشاگری قتل‌های زنجیره‌ای، نیاز به آمادگی روانی رهبران، نیروهای حامی و سازمان‌دهی پایگاه اجتماعی در تراز این تغییر فاز دارد. ورود به فاز تقابلی و درافتادن با کانون‌های قدرت، بدون فراهم آوردن پیش‌شرط‌ها تنها به آسیب دیدن ضعیف‌ترین مدارها و لایه‌های یک جنبش سیاسی (که اغلب دانشجویان و روزنامه‌نگاران هستند) می‌انجامد. بدون تمهید مقدمات، باید از دامن زدن بی‌مهار به سطح درگیری‌ها با بخش انتصابی پرهیز کرد. در شرایطی که فضای سیاسی بدون مهار و مقدمات لازم، ملتهب شود، تندروهایی که مایل هستند به‌سان دو لبه قیچی جنبش سیاسی جاری را برکنند، موقعیت و میدان می‌یابند.

اما درس این رویداد برای دانشگاه بسیار جدی‌تر است. به نظر می‌رسد که دانشجویان در جریان ۱۸ تیر تا حدی اسیر حرکات خودبه‌خودی و نیندیشیده شدند. علی‌رغم حضور نهادهای  دانشجویی که می‌کوشید رهبری تحصن دانشجویان را در دست بگیرد و از حرکات نسنجیده جلوگیری کند، شرایط به‌گونه‌ای رقم خورد که برخی تک‌عناصر ناپخته (اگر نگوییم مشکوک) موج‌سواری کنند و توصیه‌های دلسوزانه کسانی چون مرحوم مهندس سحابی و بسیاری از شخصیت‌های دیگر اغلب نادیده گرفته شود،

اما ای‌کاش بنا بر آن ضرب‌المثل مشهور عرب و مورد ارجاع امام علی ـ «لَو کانَ یطاعُ لِقَصیر أَمْرٌ» ـ دانشجویان جوان در این بزنگاه‌ها توصیه‌های پیران صادق سیاست و شخصیت‌های ملی و بی‌طمع قدرت و مقامی که تنها به حفظ و آینده و استقلال ایران می‌اندیشند، بشنوند و اسیر حرکات خودبه‌خودی نشوند. تصور اینکه با حرکات دانشجویی بی‌مهار می‌توان قدرت نامحدود را به چالش کشید، همچنان در ذهنیت برخی دانشجویان هست و هر از گاهی باعث بروز هزینه‌های هنگفت می‌شود. حال آنکه دانشگاه ضروری است که مدار تأثیرگذاری خود را بشناسد، رابطه‌اش را با نیروهای سیاسی تنظیم کند و اشکال ایفای نقش و حضور اجتماعی‌اش را متناسب با امکان و فرصت و ظرفیت واقعی خود سامان دهد. ۱۸ تیر ۷۸ برای سامان‌دهندگان آن تا جایی در کوتاه‌مدت ثمری در پی داشت که نیروهای سیاسی و دانشجویی بر ضعف و نقصان استراتژیک و تاکتیکی میدان گشودند. چه‌بهتر که دانشجویان همیشه و تحت شرایط مشخص و متناسب با امکان و فضا، اصولی کلی برای مدیریت بزنگاه بپرورانند تا در این مواقع اسیر حرکات خودبه‌خودی نشوند و این وظیفه سنگین بر عهده فعالان دانشجویی است.

***

ده سال بعد از ۱۸ تیر ۱۳۷۸، کوی دانشگاه تهران بار دیگر در سحرگاه ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ مورد تهاجم نیروهای لباس شخصی و ظاهراً انتظامی قرار گرفت؛ اما ۲۵ خرداد ۸۸ کوی هیچ‌گاه مانند حادثه ۱۸ تیر مورد مستندسازی، بازخوانی و تحلیل قرار نگرفت. ۱۸ تیر علی‌رغم تمامی جفاهایی که طی آن بر دانشگاه رفت، لااقل در حافظه تاریخی دانشجویان ماندگار شد، موضوع بازخوانی نیروهای سیاسی قرار گرفت و چتر حمایتی برای آسیب‌دیدگان آن به‌طور نسبی گسترانده شد؛ اما زخم ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ بر پیکر دانشگاه همچنان گشوده است. هنوز بازخوانی جدی از آن صورت نگرفته و ۸ سال پس از آن حادثه، از ابعاد هزینه‌های دانشجویی آن رخداد، چیزی برای دانشجویان نسل نو بازگو نشده است.[۳] شاید اگر ۱۸ تیر ۷۸ با تمامی ابعاد مورد بازخوانی، نقادی و جمع‌بندی جریان‌های دانشجویی وقت قرار می‌گرفت و به‌جای ویترین تاریخی که هر از گاهی رجوعی نوستالژیک و تأسف‌بار بر آن صورت گیرد، محل فرودآمدن تازیانه نقادانه دانشجویان بعدی می‌شد، ۲۵ خرداد ۸۸ با آن ابعاد ناگوار رخ نمی‌داد. کم‌حافظگی تاریخی، فقدان جمع‌بندی و عدم مستندسازی رخدادها، همچنان پتانسیل آن را در جریان دانشجویی فراهم می‌کند که تن به ورود نیندیشیده در بزنگاه‌های پرهزینه دهد و ۱۸ تیرها و ۲۵ خردادهای دیگری برای دانشگاه رقم بخورد.

هرچند هزینه دادن برای اهداف و آرمان‌ها ضروری و گاه اجتناب‌ناپذیر است؛ اما بسی فرق است میان این هزینه دادن حساب‌شده و اندیشیده، با هزینه‌های بی‌مهار ناشی از حرکت خودبه‌خودی در بزنگاه. اگر قرار است هر جرقه‌ای به فعال شدن یک زمینه خفته علّی منجر شود، دانشجویان چه باید بکنند که آن‌ها سوژه این جرقه‌افکنی نشوند و آتش حاصل، دامن آن‌ها را نگیرد؟ این پرسشی است که باید دائم به آن اندیشید و مسئولانه پاسخ‌هایی برای آن فراهم کرد.

 

[۱]. D. Little, New Contributions to the Philosophy of History, Methodos Series 6, Chapter 5, Causal Mechanisms.

در ترجمه بخش مذکور از کتاب لیتل از کار آقای وحید کشافی‌نیا (منتشرنشده) بهره گرفته‌ام.

[۲]. در بحث علیت اجتماعی، علت ممکن است «لازم»، «کافی»، «لازم و کافی» یا «نه لازم و نه کافی» باشد. همچنین علت ممکن است منفرد یا مرکب باشد. در خصوص عدم چرخش نخبگان و ناتوانی یک حکومت در همانندسازی و جذب نخبگان جدید به‌عنوان عامل فروپاشی بنگرید به:

Clément, Caty. 2005. “The Nuts and Bolts of State Collapse: Common Causes and Different Patterns? A QCA Analysis of Lebanon, Somalia and the former-Yugoslavia”, Harvard University, COMPASSS WP Series 2005-32. Published online 7 July 2005. Available from:  http:\\www.compasss.org\wpseries\Clement2005.pdf

[۳]. تلاشی اولیه در این زمینه در شماره ۸۱ چشم‌انداز ایران انجام گرفته است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط