نگاهی به اقتصاد کنکور در ایران
همایون.ف
تا همین چند سال پیش اگر از زاویه جنوب یا شرق به میدان انقلاب نزدیک میشدی، اولین چیزی که جلب توجه میکرد، تابلوی تبلیغاتی بزرگ زردرنگی بود که با فونتهای درشت، گویی تمام فضای دید میدان را به خود اختصاص داده بود. این تابلوی تبلیغاتی غولپیکر، بسته به مصلحت انتشارات گاج، جای خود را به عکس شهیدان یا حتی عکس احمدینژاد میداد و همین جابهجاییهای تاکتیکی و پول سرشار این انتشاراتی، اندک فشار افکار عمومی را که خواستار برداشتن این فاجعه تبلیغاتی بودند، پس میزد.
سرگذشت نشر در ایران، سرگذشتی با فرازوفرود بسیار است. انقلاب، کتاب را به فراز برده بود و جنگ حوصله کتاب خواندن را ربوده بود. پس از جنگ، هرچند تیراژ ۱۰ هزار نسخهای کتاب در ابتدای انقلاب برای ناشران آرزویی دستنیافتنی بود، اما هنوز کتاب رمق داشت. گاهی فراز و گاهی فرود سرشت کتاب شده بود تا خرداد ۷۶ که مردم گویی با هزار امید و آرزو کتاب خواندند و کتاب قدر دید و بر صدر نشست. رفتن خاتمی، هم امید و هم تیراژ کتاب را برد. دولت مهرورز، دولت شوکهای بزرگ بود و کاغذ هم بینصیب از شوک نماند و با این شوک، تن کتاب لرزید. هرچند رویکرد فرهنگی این دولت، تن کتاب را نیمهجان کرده بود، اما شوک کاغذ، لگدی محکم بر سرشت کتاب و کتابخوانی بود و تیراژ کتاب را تا حدود ۱۰۰۰ نسخه پایین کشید. در همین سالها اتفاق دیگری در حوزه کتاب در حال شکلگیری بود. اتفاقی که توانست بازار کاغذ و چاپ را از زیر ضرب سیاست شوکدرمانی دولت بیرون بکشد.
همزمان با تند شدن تب مدرکگرایی، شرکتهای کمکآموزشی، رشد بیشتری کردند. ظرفیت دانشگاه بیشتر شد و شهوت مدرک هم افسار پاره کرد و کام شرکتهای کمکآموزشی شیرین شد. بنا به برخی اظهارنظرهای رسمی، شیرینکامی این شرکتها امروز گردش مالی حدود ۸ هزارمیلیاردی را تجربه میکند[۱].
سالهاست این حوزه مورد نقد کارشناسان و روشنفکران است؛ نقد به کالاییسازی آموزش، نقض عدالت آموزشی، نقض آموزشوپرورش عمومی و رایگان و ایجاد زمینه بیشتر برای اختلاف طبقاتی بیشتر و در این میان کنکور، بهمثابه مهمترین اهرم سود شرکتهای کمکآموزشی و یکی از ریشههای مشکلات فوق، همیشه مورد نقد کارشناسان است و البته این انتقادها راه بهجایی نبرده است. کنکور با گردش مالی حدود یک چهارم بودجه کل آموزش و پرورش ایران تابهحال از پس انتقاد چند روشنفکر و روزنامهنگار و فعال صنفی بهخوبی برآمده است. اگر روزگاری آخرین سالهای تحصیل در دوران دبیرستان باید صرف قبولی دانشگاه میشد، امروز به همت رقابتیتر شدن فضای درس، گویی باید از کودکی برای کنکور برنامه داشت.
از دود چراغ تا خون دل
درسخواندن زیر تیرهای چراغبرق یا توی اتاقی کوچک کنار چراغ گردسوز و روی قالیچهای خشک، یا حین کار در حجره، در میان خاطرات نسل بهدنیا آمده پس از سقوط رضاشاه تا دولت مصدق، معمولاً دیده میشود. البته این متعلق به طبقات کمتوانتر جامعه است. در طبقات پرتوانتر، روزگار بچههایی که قصد درسخواندن داشتند، بهتر است. در آن سالها، معدود دانشگاههای ایران، آزمونهایی برای دانشجوگرفتن برگزار کردند. گویا تمام هم و غم دانشآموزان در آن دوران، کتاب درسی نبوده و دانشآموزانی که زیاد کتاب میخواندند، زیاد درس هم میخواندند. ضمن آنکه اگر علاقهای به درس و مشق نداشتند، باید راهی حجرهای در بازار یا محلی دیگر برای کار میرفتند. همزمان با موج صنعتی شدن در آغازگاه دهه ۵۰، نیاز به تحصیل در رشتههای مختلف بیشتر شد، دانشگاهها بیشتر شد و نخستین کنکور سراسری برای راهیابی به دانشگاه برگزار شد. حدود ۵۰ سال از آن روزگار میگذرد و در این مدت، کنکور شکلهای مختلفی به خود گرفته است تا جایی که امروز، یکی از هزینهبرترین بخشهای زندگی مردم شده است و از نان شب برای خانوادهها واجبتر. هرچند امروز دانشگاه آزاد و پیام نور، رقبایی برای کنکور شدهاند و راه وصول به دانشگاه را آسان کردهاند، اما هنوز کنکور گویی تعیینکنندهترین عنصر درونی آموزش در ایران است.
جمعیت ایران در سالهای ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵ رشد جدی داشت. زمینه برای ایجاد اشتغال این جمعیت، در فضای پس از انقلاب و جنگ وجود نداشت و سیاستهای پس از جنگ، نهتنها باری از دوش اشتغال برنداشت، بلکه فضای اقتصادی را بیشتر برهم زد. لابهلای دودی که از سیاستهای تعدیل در چشم مردم فرومیرفت، یکی از راهحلهای جدی دولت برای کاهش تقاضای اشتغال و کم کردن فشار تقاضا در برابر عرضه، ورود لشگر بیکاران به دانشگاه بود. از سویی این تصور در مردم ایجاد شد که اشتغال جوانان، با مدرک تحصیلی بالا نسبت مستقیم دارد. اولین اتحاد خانواده و دولت برای هدایت تمامی دانشآموزان به دانشگاه اینجا شکل گرفت. حالا اگر کسی قرار بود به دانشگاه برود، بهجای دود چراغ خوردن دانشآموز، تمام خانواده باید خون دل میخورد. در همین دوران، وزیر آموزش و پرورش با توجه به نیازهای بالای سازمان عریض و طویل آموزش و پرورش، برای کسانی که علاقه داشتند هزینه تحصیل دانشآموزانشان را پرداخت کنند، امکانی جدید ایجاد کرد. درواقع بنا بود بخشی از جامعه که به خدمات دولتی راضی نبود و دائم باید معلمان را برای درس کودکشان به خانه میکشاندند، حالا هزینه تحصیل کودک خود را بدهند و دولت بتواند خدمات بهتری به دیگران ارائه دهد.
برخلاف نیت خیر طراحان، این طرح، همانطور که در تجربه کشورهای دیگر نیز رخ داده بود، به پولمحور شدن هرچه بیشتر خروجی آموزشوپرورش به سمت دانشگاه انجامید. مدارس بهاصطلاح غیرانتفاعی، توانستند دانشآموزان دارای سطح مالی بالاتر را برای کسب رتبههای برتر کنکور بیشتر آماده کنند. از سویی انتفاع زیادی که از این مدارس بهدست میآمد، قادر بود معلمان بسیاری را متقاعد کند که سر کلاسهای درس در مدارس دولتی، بخشی از توان خود را برای مدارس غیرانتفاعی ذخیره کنند.
بهمرور همین انتفاع خوب و جذاب، سرمایهگذاران بسیاری را متقاعد کرد که به این بازار هم ورود کنند. سرمایهگذارانی که هرچند ممکن بود آموزش عمومی برایشان جذاب باشد، اما سرپا ماندن مدرسه برایشان جذابتر بود. مدرسه برای سرپا ماندن باید قدرت رقابت بیشتر با مدارس دیگر پیدا میکرد و این میسر نبود مگر اینکه تخم رقابت در دل کودک کاشته شود تا بتواند آمار مدرسه را ارتقا دهد و سال بعد، مشتری بیشتر شود. هرچه مدرسه بیشتر به کالا شبیه میشد، تأثیر دود چراغ کمتر و البته تأثیر قدرت مالی خانواده بیشتر شد. حالا باید متدهای بازاریابی وارد حوزه آموزش میشد؛ جامعه هدف بزرگتر، انتفاع بیشتر! طبقاتی که هنوز متوسط مانده بودند، هدف قرار گرفتند و کاسبی آموزشیکاران، سکه شد. حالا دیگر نیاز نبود معلمان خوب جذب شوند، این مدارس معلمانی ارزان میخواستند که متد تستزدن و لقمهکردن درس را خوب بلد باشند. سرانه دانشآموز به معلم در این مدارس پایین بود و همین برای خانوادهها جذاب بود؛ اما لقمهکردن درس، عدهای دیگر از سرمایهگذاران خلاق را از سمت انتشارات به میان میدان کشاند و گویی این تازه اول عاشقی بود.
نسل نوین ناشران
جنگ بود و باید برای دانشآموزانی که به جبهه میرفتند تمهیدی اندیشه میشد. انجمن اسلامی دانشآموزان و شاید ناشرانی دیگر، کتابهایی منتشر کردند تا رزمندگان از غافله درس عقب نمانند. پس از جنگ، رزمندگان به مدارس بازگشتند، اما این کتابها ماند و بیشتر شد و امروز بازار کتاب را در تسخیر خود دارند.
اگر یک حساب سرانگشتی درباره کنکور همین سال ۱۳۹۷ کنیم، آشکار میشود که حجم اقتصاد کنکور چه اندازه است. به روایت سازمان سنجش، حدود ۹۵۰ هزار نفر در کنکور سال ۱۳۹۷ شرکت کردهاند. از طرفی متوسط قیمت کتاب آموزشی در سال گذشته[۲]، حدود ۲۰ هزار تومان بوده است. اگر بپذیریم که این تعداد دانشآموز، برای کنکور امسال هرکدام تنها ۵ جلد کتاب کمکآموزشی تهیه کنند، به رقم ۹۵ میلیارد تومان میرسیم؛ اما باز هم آمار رسمی به ما میگویند این گمانه نباید درست باشد. مجموع قیمت کتابهای منتشرشده از اسفند سال ۹۵ تا بهمن سال ۹۶، به روایت خانه کتاب، حدود ۷۴۱.۵ میلیارد تومان است که عددی قابل توجه است. هرچند که این عدد نیز گویای حجم واقعی اتفاق مالی کنکور نیست چراکه کتابهای رسمی ناشران کمکآموزشی، تمام عملکرد مالی آنها نیست. این ناشران در کنار کتابهای فراوان خود، آزمونهای آنلاین و غیرآنلاین، کاربرگ، پاسخ آزمون و بسیاری عناوین دیگر دارند که چون در مدارس اجرا میشود، در آمار کتابهای کمکآموزشی وارد نمیشود و تیراژ در آنها ذکر نشده است. باز این جدای از برگزاری کلاسهای مختلف است که با هدف کنکور برگزار میشود. میلی که رقابت کنکور به گسترش حوزه فعالیت خود دارد، کمکم دارد به دوران کودکی ما نزدیک میشود. کمکآموزشیها از کلاس اول دبستان، کودکان را در اختیار خود میگیرند. نتیجه این فرایند اقتصادی همانطور که پیشتر گفته شد، گردش مالی حدود ۸ هزار میلیارد تومان بنا به برخی اظهارنظرهای رسمی است. البته خود ناشران کمکآموزشی این آمار را رد میکنند. محمدرضا سالکی، رئیس هیئتمدیره انجمن ناشران آموزشی معتقد است گردش مالی ناشران کمکآموزشی حدود ۳۰۰ میلیارد تومان و سرانه دانشآموزی کتاب کمکآموزشی حدود ۲۵ هزار تومان است؛ یعنی با قیمت متوسط کتاب کمکآموزشی هر دانشآموز ۱.۴ کتاب در سال خریداری میکند. این رقم نه با منطق تبلیغات گسترده این شرکتها متناسب است، نه با آمار خانه کتاب. بنا به همان آمار خانه کتاب، رقم تولید کتاب کمکآموزشی، در چند سال اخیر نزدیک به ۷۵۰ میلیارد تومان بوده و حتی اندکی افزایش داشته است. این نشان از تقاضای زیاد موجود در این بازار است که باعث میشود کتاب کمکدرسی، برخلاف کتابهای دیگر، خاک انبار هم چندان نخورد. نفس اینکه این گردش مالی چه اندازه است، میتواند مسئله چندان مهمی نباشد؛ اما آیا زمان کیفیای که کنکور از کودکی و نوجوانی ما بهخود اختصاص داده است، تبدیل به واقعیت مادی کیفی میشود؟
رنج بیگنج
برنامههای درسی مدارس، امروز در مناسباتی تجاری به شرکتهای کمکآموزشی برونسپاری میشود. این شرکتها با حضور در مدارس، آزمون برگزار میکند و برای این آزمونها کتاب معرفی میکنند. هنر این مؤسسات، درگیرکردن تماموقت دانشآموز در پروسه تستزنی و خواندن کتاب درسی و کمکدرسی است. آموزههای «لقمه»ای این مؤسسات و آزمونهای آنها که در شکلهای مختلفی برگزار میشود معمولاً هیچ کاربردی در دانشگاه ندارند و درواقع این مؤسسات نهتنها دانشآموز را برای ورود به دانشگاه آماده نمیکنند، بلکه او را از نظر روحی و جسمی خسته میکنند و رقابت سختی که در میانه میدان کنکور برقرار است، تنها به اضطراب دانشآموز میافزاید. پژوهشهای بسیاری به پیمایش اضطراب کنکور پرداختهاند؛ سطح پایین سلامت عمومی راهنیافتگان به دانشگاه و حتی وجود پیامدهای منفی تنشهای کنکور، پس از قبولی در دانشگاه و در راهیافتگان به آن، کاهش عزت نفس با تنشهای کنکور، ایجاد اختلالات روانی چون افسردگی، اضطراب، فوبی، حساسیت بین فردی، جسمیسازی، خصومت، سایکوتیک و وسواس که البته در موارد بسیاری دامن جاماندگان از قطار کنکور را میگیرد. (معتمدی، ۱۳۹۲)
در پژوهش دیگری نشان داده شده است که اکثریت کسانی که نمیتوانند از مانع کنکور عبور کنند دچار مشکلات عاطفی میشوند و احساسهای منفی چون ناامیدی، افسردگی، اضطراب، استرس، اندوه و بدخلقی دستاورد کنکور برایشان خواهد بود. در این پژوهش نشان داده شده که خانواده نیز درگیر مسائل فرزند خود خواهند شد چراکه خود را در شکست یا پیروزی فرزند خود سهیم میدانند و تبعات شکست در کنکور، بهکل اعضای خانواده کشیده خواهد شد. (یارمحمدیان و سهرابی، ۱۳۸۳)
به نظر میرسد این مسیر، امروز مسیر موفقیت نیست، بلکه تبدیل به تهدیدی شده است که سلامت اجتماعی و فردی دانشآموزان و خانوادههای آنها را هدف قرار میدهد. ما دوران پرمشقت درس خود را برای عبور از سد کنکور، بدون ورزش، بدون فیلم دیدن، بدون کتاب غیردرسی خواندن و بدون هر کنش اجتماعی مفید طی میکنیم. هشدارهای بسیاری توسط جامعهشناسان و روانشناسان درباره این پدیده داده شده است، اما جایگاه کنکور همچنان محکم است و در ادبیات مسئولین، آخرین بار وزرای آموزشوپرورش آموزش عالی، تعارف حذف کنکور را به هم زدند. شاید به این زودی اصلاح این ساختار ممکن نباشد چراکه اقتصاد بزرگی که با کنکور درهمتنیده است، در برابر تغییر توان مقاومت بالایی دارد.
آمار حاکی از این است که در این سالها پیکر آموزش رایگان دائم ضعیف شده است و در مقابل در تمام سطوح، پیکر آموزش شهریهای فربه شده است. (مالجو، ۱۳۹۴) آموزش رایگان در دانشگاه، با این رقابت نفسگیر، از آن کسانی است که در دوران دانشآموزی توانسته باشند از پس هزینههای گزاف این آزمون سخت برآیند. رئیس سازمان سنجش سال گذشته گفته بود ۸۵ درصد از فضای آموزش عالی، بدون کنکور است[۳]. این ۸۵ درصد شامل دانشگاههای پیام نور، آزاد، غیرانتفاعی و شبانه میشود. درواقع ۲۵ درصد از ظرفیت دانشگاههای ایران که شامل تنها فضاهای آموزشی استاندارد و معتبر ایران است، از آن کسانی است که بتوانند از رقابت مردافکن کنکور، جان بهدر برند. جان بهدر بردن از کنکور، امروز مستلزم صرف هزینه و وقت بالاست. هزینه و وقتی که با رقابت کاذب، نصیب شرکتهای کمکآموزشی شده است.
سرمایهگذاری و سود شرکتهای پیرامون کنکور، تبدیل به رنجی بزرگ برای خانوادهها و دانشآموزان شده است. این سرمایهگذاری اما میتواند پیامدهای اخلاقی بدی هم داشته باشد که این نیز بارها مورد کاوش و پژوهش قرار گرفته است.
در جستجوی زمان از دست رفته
لوگوی رقصان گاج با موسیقی سریال «بازی تاج و تخت»، بسته معلم خصوصی پرش، کانون فرهنگی آموزش و دهها تبلیغ دیگر مربوط به کمکآموزشیها در گرانترین ساعتهای پخش تبلیغ حضور دارند. جان نحیف و کمطاقت ناشران دیگر، تحمل هزینههای هنگفت تبلیغات صداوسیما را ندارد و بعید است روزی در صداوسیما شاهد تبلیغ کتاب یا ناشر هم باشیم. ناشران آموزشی، تنها ناشرانی هستند که از پس هزینههای کلان تبلیغ تلویزیونی برمیآیند و در کنار تبلیغات شرکتهای بزرگ تولید چیپس و پفک، این کتابها هم تبلیغ میشود. انگار جامعه هدف همه این شرکتها بهطور اتفاقی یکسانسازی شده است. کودکان ما باید پفک بخورند، بسته معلم خصوصی پرش را بخوانند و سرنوشتشان را هنگام خوردن بوشار ذرت لینا به دست کلاغ سپید بسپارند.
در میان زمانهای از دست رفته کودکان، بخشی را فضای مجازی از آن خود کرده است. برای مقابله با این بخش، صداوسیمای رسمی، خانواده و مدرسه همزمان تلاش میکنند تا آنچه از دست رفته را بازگردانند. وقت تلف کردن در فضای مجازی و موبایل، هرچند بخشی از زندگی کودکان ما شده که دلایل زیادی هم برای آن وجود دارد، اما همه پذیرفتهاند که باید کودک را از این فضا نجات داد؛ اما زمان از دسترفته دیگری برای کودک وجود دارد که برخلاف مورد قبل، خانواده، مدرسه و صداوسیما به اجماع معتقدند باید این زمان بیش از پیش از دست برود.
کمکآموزشیها موفق شدهاند با ترفندهای بسیاری بخش قابلتوجهی از کودکی را به تسخیر خود درآورند. شاید این وقت میتوانست به بازی و کتاب خواندن و ورزش و جامعهپذیری بگذرد. کتابهای کمکآموزشی، با داغ کردن فرآیند موفقیت درسی، فضا را رقابتی میکنند تا سود بیشتری از این بازار داغ ببرند و در این میان، تمام فرصتی که باید به مناسبات انسانی کودک اختصاص داده میشد، به این کتابها داده میشود. آموزشهای ناشران آموزشی چیزی فراتر از کتاب درسی نیست و تکرار مدام و «لقمه» کردن آنها، خانوادهها را راغب میکند تا فرزندشان را به سمت وقتگذاری جدی برای این محصولات کنند. محصولات این شرکتها متنوع است؛ جامعه هدف آنها، کودکاناند و هرچه بتوانند وقت بیشتری از این جامعه هدف بگیرند، سود بیشتری میبرند. در این میان، کتاب، مظلومترین قربانی پیش پای کتاب کمکآموزشی است.
کتاب کمکآموزشی، فرصت و انرژی خواندن را از کودک میگیرد. کتابهای چند صد صفحهای کوچک و بزرگ که به هیچ دردی جز طی کردن طبیعی مسیر تحصیل نمیخورند، به ضرب تحمیل به خورد دانشآموزان داده میشوند و آنقدر فضای رقابت شدید است، که دانشآموز، خودش نیز تمایل به این تحمیل نشان میدهد.
این مسیر میتواند کودک امروز که فرصت کتاب خواندن را ندارد تبدیل به شهروندی کند که علاقهای به کتاب خواندن ندارد. شاید قرار گرفتن نمایشگاه کتاب، کنار بهشتزهرا در سالهای پیش نشانهای از سرنوشت تلخ کتاب باشد. با این همه ناشر کمکآموزشی، کیفیت دانش روند مثبتی ندارد. فراموش نکنیم با ورود سرمایه خصوصی به بخش آموزش و سودده شدن آموزش، امروز حتی دانشآموزان دانشگاههای خوب ما، گاهی مقالاتشان در زیرزمین پاساژهای روبروی دانشگاه تهران تنظیم میشود.
مشخص است که حالا حذف کنکور نمیتواند این همه دهان بازشده در حوزه آموزش را ببندد. آموزش امروز رسالت سودرسانی به کسانی که در این حوزه سرمایه گذاشتهاند را دارد و نمیتوان بهراحتی این گردش مالی مهم را کنار زد. ضمن اینکه آنها متوجه ماجرا شدهاند. شرکتهای کمکآموزشی و سرمایه فراوانی که در این حوزه انباشته شده، امروز حوزههای نیمهجان نشر را هدف گرفته است. ناشرانی چون خیلی سبز و گاج وارد حوزه ترجمه کتاب کودک شدهاند. بهنظر میرسد این روند بیش از هر چیز جیب مخاطب را هدف قرار میدهد.گویی سنین تحصیل ما کفاف شهوت پول این شرکتهای بزرگ را نمی دهد و حالا کل کودکی ما را برای حقنه کردن محصولاتشان نیاز دارند.
پرده آخر
- چشم خانم! من پیگیری میکنم
قبل از قطع شدن تلفن، دختر یکی از دهها کتاب درسی قطور روی زمین اتاق را برداشته و انگار دنبال جایی است که فاصله بیشتری با غرولند مادر داشته باشد.
شاید از نسل ما کسی باور نکند که شخصی به نام «پشتیبان» ساعت ۱۰ شب بهزحمت بیفتد و مشکلات درسیمان را با مادرمان در میان بگذارد ولی گویا امروز این اتفاق را خیلیها تجربه کردهاند. پشتیبان گفته است دختر در درس فیزیک افت مشهودی دارد و مادر میگوید که باید بیشتر فیزیک بخوانی. نگاه زیبا و خسته دختر از مادر میگریزد. دختر که میتوانست عکاس یا نقاش خوبی شود، حالا قرار است به ضرب و زور شهریه سالی ۲۰ میلیون شاید مهندس یا دکتر شود که البته ممکن است بشود، اما جامعه از یک عکاس یا نقاش خوب محروم میشود تا دبیرستان قلمچی از دختر این داستان پزشک بتراشد.
منابع:
مالجو، محمد، ۱۳۹۴، «گسست از قانون اساسی و لزوم بازگشت به آن کالاییسازی آموزش عالی در ایران»، نقد اقتصاد سیاسی.
یارمحمدیان، احمد و سهرابی، نادره، ۱۳۸۳، بررسی و مقایسه تأثیر کنکور بر وضعیت روحی و شخصیتی راهیافتگان و راه نیافتگان به دانشگاه و خانواده آنها، فصلنامه مطالعات روانشناختی، سال اول، شماره ۲ و ۳، بهار و تابستان ۱۳۸۴.
معتمدی، عبدالله، ۱۳۸۲، اثرات کنکور بر شرایط روانی راهیافتگان به دانشگاه، مؤسسه پژوهشی برنامهریزی درسی و نوآوری آموزشی.
[۱].https://www.isna.ir/news/96120602531/
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1396/09/14/1593468
[۲]. http://khaneheketab.ir/Stats
[۳] https://www.isna.ir/news/96041507921