بدون دیدگاه

راستی، جوهر دینداری

 

به‌جز راستی کس نجوید ز دین

لطف‌الله میثمی

پیش از این در سرمقاله «نسل پرسشگر» (شماره ۵۱ نشریه چشم‌انداز ایران) ذکر شده بود که ویژگی سؤال‌مندی و پرسشگری جوانان را نمی‌توان به بی‌دینی یا دین‌گریزی تعبیر کرد، بلکه جوانان به‌دنبال دستیابی به تبیینی درست، منطقی، گره‌گشا و راهنمای عمل هستند. آری جوهر جوانان ما سؤال‌مندی و پرسشگری است و تاکنون پاسخ قانع‌کننده‌‌ای به این پرسش‌های جاندار داده نشده، بنابراین ضعف‌ها و نارسایی‌ تبیین‌های موجود و برداشت‌های رایج از دین که با فطرت بشر ناسازگار است، باید مورد تجدیدنظر قرار گیرد.

در رخدادهای اخیر شاهد بودیم جوانان بر سر مسئله سهم و سرنوشت‌ساز انتخابات مهمی بسیج شدند و حماسه‌های شکوهمندی آفریدند که نه‌تنها اثر ماندگاری در ایران داشت، بلکه در جهان نیز اثر خود را گذاشت.

تحلیلگر سیاسی‌ای که در انقلاب می ۱۹۶۸ پاریس، دانشجوی سال سوم دندانپزشکی بود و عضو فعالی از آن انقلاب به‌شمار می‌رفت  می‌گفت، برخلاف انقلاب‌های گذشته فرانسه، انقلاب می ۶۸ وجهه خشونت نداشت و گرایش به معنویت خاصی در آن دیده می‌شد، اما در مقایسه، اعتقاد داشت حرکتی که در روز چهارشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۸ در اصفهان شاهد آن بود از انقلاب می ۶۸ فرانسه بسیار پخته‌تر و مسالمت‌آمیزتر و خشونت‌گریز بود. ایشان به این باور رسیده بود که گویا ایران مرحله گذار به مردم‌سالاری واقعی را طی می‌کند.

من خود شاهد بودم که در روز چهارشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۸، مردم اصفهان میزبان سیدمحمد خاتمی بودند و بنا بود ایشان در عصر آن روز در میدان امام (نقش جهان) به حمایت از میرحسین موسوی سخنرانی کنند. مردم از چند کیلومتری میدان، وسایل نقلیه خود را پارک کرده و هرکس با گونه‌ای از نماد سبز به‌سوی میدان راهپیمایی می‌کرد. در راه با خود می‌گفتم چه انگیزه‌‌ای قاطبه مردم اصفهان بویژه جوانان را به‌سوی میدان برای گوش‌دادن به کلام روحانی‌ای به‌نام سیدمحمدخاتمی می‌کشاند؟ با خود می‌گفتم چگونه است که برخی، مردم ما بویژه جوانان را دین‌گریز تلقی می‌کنند؟ تلاش و اندیشه‌ورزی می‌کردم تا به چیزی برسم. گفتم خاتمی تبلور ۱۵۰ سال نواندیشی دینی است، قرائتی از دین که ما را به جنبش تنباکو، انقلاب مشروطیت، نهضت ملی ایران، انقلاب اسلامی ایران، دوم خرداد ۱۳۷۶، ۱۸ خرداد ۱۳۸۰ و اکنون ۲۰ خرداد رهنمون کرد و مردم آماده می‌شوند در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ حماسه‌ای بیافرینند. قرائتی که ما را به قانونگرایی رهنمون کرد، قانونی که از یک‌سو ریشه در فطرت و دین دارد و ازسوی دیگر اندیشه‌ای است سازمان‌یافته و اجتماعی و همه ملت کثیرالاقوام ما را در بر می‌گیرد. در اوج خوشحالی بودم. در عمر خود چنین جمعیتی را شاهد نبودم و برخی معتقد بودند اصفهان در تاریخ خود چنین جمعیت فشرده‌ای را به خود ندیده است. به آیت‌الله طاهری ـ که هنگام سخنرانی حضور داشتند ـ گفتم چند سال پیش که شما نماز می‌خواندید، چندنفر جاهل میله آهن به‌سوی شما پرتاب کردند و شما مقاومت کردید. در پی آن مقاومت، امروز به دعوت شما این حرکت بی‌نظیر و چشمگیر رخ داد. به ایشان گفتم آن نهالی که در آن روز جمعه کاشتید این درخت سایه‌گستر را به‌دنبال داشت. باز در پی ریشه‌یابی بودم که چه شده این جمعیت وصف‌ناپذیر در میدان امام حضور به هم رساندند و نه‌تنها در میدان امام، بلکه در تمام خیابان‌های اطراف. در این لحظه به یاد حکیم  ابوالقاسم فردوسی افتادم که گفت: «به‌جز راستی کس نجوید زدین» آری جوهر دین، راستی، درستی و صداقت است و آیات و روایت‌های زیادی در این باره داریم  و گفته می‌شود دروغ از دزدی و زنا هم بدتر است.

در این راستاست که جوهر حرکت‌های چشمگیر اخیر نیز دینداری به معنای اصیل آن است. مردمی که راستی و درستی را می‌طلبند در برابر دروغ، که عین انکار واقعیت آشکار است، صف‌آرایی می‌کنند؛ درحالی‌که می‌دانیم انکار واقعیت عین جهل است. به گفته ملاصدرا جهل، انکار ماورای ذهن و واقعیت است. درواقع یک سوی حرکتی که به‌وجود آمده، راستی و درستی و سوی دیگر دروغ و انکار آن است. به عبارتی یک سوی این جبهه، اسلام و سوی دیگر آن جاهلیت است، یکی از تلاش‌های من در نشریه چشم‌انداز ایران این بوده و هست که مردم بویژه جوانان ایران برخلاف داوری‌های ظاهری، دین‌گریز نیستند.

باید در ریشه‌یابی زمینه‌های این حرکت به نکته دیگری هم اشاره کرد و آن ویژگی خوداشتعالی (Auto ignition) ‌ای است که جامعه ما وجود دارد و امکان دارد حتی بدون جرقه نیز حریقی ایجاد کند. این مطلبی است که در سرمقاله‌های شماره ۵۳ و ۵۵ چشم‌انداز ایران به آن پرداخته شده است. در این دو سرمقاله به ماجرای واکنش مردم اصفهان در برابر اجرای قانون مالیات بر ارزش‌افزوده اشاره شده و از لایه‌های زیرین جامعه سخن گفته می‌شود که برای حاکمیت، شناخته‌شده نبود و حتی با وجود چند ده هزار شنود تلفنی، نیروهای امنیتی و نظامی را غافلگیر کرده و در برابر حرکت یکپارچه بازار و خیابان‌های اصفهان قرار داد. این حرکت صنفی نه‌تنها سراسر اصفهان را در برگرفت، بلکه به تبریز، تهران و مشهد تسری پیدا کرد و به توقف در اجرای قانون فوق انجامید. باز در ریشه‌یابی این حرکات چشمگیر موج سبز پیش از برگزاری انتخابات شاهد بودیم جمعیت زیادی برای احیای قانون اساسی، راستی و درستی و هواداری میرحسین موسوی به خیابان‌ها آمدند.

در این مدت مردم ایران آن‌چنان پختگی و استعدادهای خود را نشان دادند که مفسران سیاسی جهان به این موضوع اشاره کرده و گفتند مردم ایران و نظام جمهوری اسلامی ظرفیت‌های بالایی را از خود نشان دادند که قابل تحسین است. فراتر از آن، اعتقاد من بر این است که قانون‌اساسی ما ظرفیت‌های زیادی دارد و حرکت موج سبز شعار محدود و پیگیری مناسب دارد که در کادر قانون‌اساسی ثمره انقلاب قرار می‌گیرد. در چند اصل قانون‌اساسی تصریح شده که نباید بدون دلیل آبروی مردم ریخته و به آنها توهین شود. مطابق اصل ۱۲۱ قانون‌اساسی جمهوری اسلامی ایران، رئیس‌جمهور در مقابل نمایندگان مجلس قسم یاد می‌کند. آقای احمدی‌نژاد نیز چهارسال پیش به خداوند متعال قسم یاد کرد که: «… خود را وقف خدمت به مردم و اعتلای کشور، ترویج دین و اخلاق، پشتیبانی از حق و گسترش عدالت سازم و از هرگونه خودکامگی بپرهیزم و از آزادی و حرمت اشخاص و حقوقی که قانون‌اساسی برای ملت شناخته است حمایت کنم.»

مردم دیدند که یک مقام رسمی در تریبون رسمی نه‌تنها حرمت اشخاص را پاس نمی‌دارد، بلکه برخلاف اصول قانون‌اساسی، خود به حرمت‌شکنی افراد روی می‌آورد.

اصل ۳۷ قانون‌اساسی همه آحاد جامعه را مبرا از جرم و اتهام می‌شمرد، مگر آن‌که در دادگاه صالح جرم وی ثابت شده باشد. اما دیدیم یک مقام رسمی برای تصفیه حساب‌های انتخاباتی، افرادی را متهم به سوءاستفاده مالی می‌کند و بر آن پافشاری می‌نماید، درحالی‌که اگر دیگری چنین کاری می‌کرد سر و کار او با دادگاه بود. ریاست‌جمهور مطابق اصل ۱۲۱ باید مدافع حرمت و حقوق اشخاص با‌شد.

وقتی چنین بی‌حساب، مقامات درجه یک نظام متهم می‌شوند شهروندان عادی که قدرت دفاع هم ندارند چگونه باید احساس امنیت کنند؟ وقتی رئیس‌جمهور به سوگندی که خورده وفادار نیست  آیا اقتدار نظام در میان مردم و انظار جهانیان تضعیف نخواهد شد؟ و مردم چگونه می‌توانند اطمینان کنند؟ چه امنیت قضایی، سیاسی، شغلی و… باقی می‌ماند؟

اما این ماجرا یک‌سوی دیگر نیز دارد. اصل ۴۹ قانون‌اساسی با صراحت اعلام داشته: «دولت موظف است ثروت‌های ناشی از ربا، غصب، رشوه، اختلاس، سرقت، قمار، سوء‌استفاده از موقوفات، سوءاستفاده از مقاطعه‌کاری‌ها و معاملات دولتی، فروش زمین‌های موات و مباحات اصلی، دایرکردن اماکن فساد و سایر موارد غیرمشروع را گرفته و به صاحب حق رد کند و در صورت معلوم‌نبودن او به بیت‌المال بدهد. این حکم باید با رسیدگی و تحقیق و ثبوت شرعی به وسیله دولت اجرا شود.»

آیا دکتر احمدی‌نژاد که چنین خود را مخالف مفسدان اقتصادی و سوء‌استفاده‌های مالی نشان می‌دهند، از یاد برده‌اند که وظیفه ایشان طرح این شعارها برای کسب آرا از مردمی که به عمق قضایا مطلع نیستند، نیست؟ ایشان طبق اصل ۴۹ قانون‌اساسی وظیفه داشتند در این ۴ سال اموال تاراج‌ رفته را به بیت‌المال  برگردانند و در این راستا اسناد مربوطه را تسلیم قوه‌قضاییه کرده  و در صورت اهمال، پیگیری کرده و از آن قوه انتقاد کنند. این وظیفه قانونی ایشان بوده است. وقتی رئیس‌جمهور در پایان دوره‌اش اعلام می‌کند که این افراد سال‌هاست مشغول سوءاستفاده‌اند درواقع اعتراف می‌کند که به وظیفه قانونی خود عمل نکرده و با آنها مماشات کرده است. شاید از نظر قانونی متوجه نیستند که متهم‌کردن دیگران در حقیقت اعتراف به شکست خود و اعلام تخلف خود از انجام وظایف قانونی است.

حرکت زمانی اوج گرفت که دکتر احمدی‌نژاد در مناظره‌های تلویزیونی، پای همسر مهندس موسوی را پیش کشید و با واکنش و پرخاش مستدل مهندس موسوی روبه‌رو شد و نه‌تنها در مناظره‌های بعدی، آقایان موسوی و کروبی به آن پرداختند،‌ بلکه احساسات مردم ایران را هم جریحه‌دار کرد. آنچه مسلم است این است که حرکت موج‌سبز از بیرون مرزها نیامده و نمی‌توان گفت که مرحله‌سوزی شده و یا زمینه‌های تدریجی نداشته، بلکه طی سال‌های پیش خانواده‌های ایرانی (پدران و مادران) نارضایتی خود را به درون خانواده منتقل می‌کردند و با توجه به وظیفه آنها درباره معیشت خانواده، حرکت خیابانی اخیر از فرزندان آنها آغاز شد و فرزندان چنین خانواده‌هایی با توجه به انباشته‌شدن این نارضایتی‌ها وارد خیابان‌ها شدند و به‌نوبه خود پدران و مادران را به‌دنبال خود کشاندند و این نارضایتی‌ها را با شعارهای انتخاباتی نشان دادند، بنابراین تأکید می‌شود که این حرکت از بیرون مرزها نیامد و از دل خانواده‌ها جوشید. طبق قانون‌اساسی، خانواده سلول و واحد اصلی جامعه تعریف شده و از این جهت نیز حرکتی بسیار اصیل بود.

نکته دیگری که در ریشه‌یابی این حرکت سبز باید به آن اشاره کرد بیماری مزمن و یک ویروس پایدار بیمارستانی‌ است که سلامت جامعه‌ ما را مانند موریانه خورده و سعی دارد باز هم بخورد. این همان مقوله‌ای است که در مناظره تلویزیونی میان مهندس موسوی و دکتر احمدی‌نژاد رخ داد، زمانی که دکتر محمود احمدی‌نژاد با استفاده از امتیازات دولتی به پرونده‌هایی دست یافته بود، پرونده زهرا رهنورد را روی میز خود آورد و اشاره به زنی کرد و خطاب به مهندس موسوی گفت این زن نزدیک شماست و او را می‌شناسید و «بگم بگم» معروف را آغاز کرد. موسوی هم گفت «بگو». وقتی روشن شد موضوع چیست، موسوی تعجب کرد که چرا فرد دوم مملکت که حالا در لباس نامزد انتخابات به رقابت پرداخته، خود را تا این حد پایین آورده که تصویر همسرش را با آن کلمات خاص در دست گرفته و…، اینجا بود که میرحسین مجبور شد از مدارج علمی و صلاحیت همسرش سخن بگوید. میرحسین در پایان گفت من ‌آمده‌ام تا با همین پرونده‌سازی‌ها مبارزه کنم. در این مناظره از مطلب جدیدی پرده‌برداری و شکوفا شد و آن اولویت توسعه سیاسی بر توسعه اقتصادی بود، به این معنا اگرچه برنامه اصلی موسوی تا این لحظه تقویت صنایع به گل نشسته ایران و ساماندهی تجارت و صنعت ملی بود، ولی این رفتار موجب آن شد تا موسوی بگوید آمده‌ام با این پرونده‌سازی‌ها مبارزه کنم. این مسئله تأثیر زیادی بر جریحه‌دارشدن روحیه و احساسات پاک مردم داشت. رمز حرکت‌های چشمگیر مردم را باید در همین جاها دید نه این‌که فرافکنی‌ کرد و پای بیگانگان را به میان آورد. میرحسین موسوی بحثی را آغاز کرد که از منظر سیاسی ـ اجتماعی بسیار مهم است و آن طرح مقوله دموکراسی و مکانیزم استبداد بود، به این معنا که استبداد را به دیکتاتوری ارتقا داد و اشاره‌ای به پیدایش و چگونگی دیکتاتوری در زمان رضاخان کرد و طرح این مسئله که چگونه رضاخان به رضاشاه دیکتاتور تبدیل شد.

در دل این مناظره‌ها مقوله‌ای به منصه ظهور رسید که همان ماجرای پرونده‌سازی بود. از یک‌سو، بحث استبداد به دیکتاتوری ارتقا یافت که جنبه‌ای سیستماتیک‌تر دارد و دیکتاتوری نیز به پرونده‌سازی ارتقا یافت، که درواقع مکانیزم استبداد و دیکتاتوری است و در جامعه‌شناسی و علوم‌سیاسی توجه کمی به آن شده است، برای نمونه در جامعه‌ای که اختلاف و امتیازهای طبقاتی نباشد و عدالت نسبی برقرار باشد (امت واحد) و همه به‌طور یکسان از همه مواهب برخوردار باشند، فردی یا گروهی برای شخص یا گروه دیگری پرونده‌سازی می‌کند. جوهر پرونده‌سازی که ـ معمولاً در دستگاه‌های اطلاعاتی منفی جریان می‌یابد ـ این است که نقطه‌‌ضعفی از فردی به‌دست آورده و کاری به نقاط‌قوت او ندارند، تا از این طریق بتوانند نقطه‌ضعف را بر سر او بکوبند و او را از پای درآورند. این روش مغایر دستورات خداوند در قرآن و توصیه‌های ائمه هدی در روایت‌هاست. در سراسر قرآن و روایت‌ها از غفران الهی صحبت می‌شود و خداوند بسیار غفار است. غفران یعنی پوشش نقاط‌ضعف به‌وسیله نقاط‌قوت؛ درحالی‌که ما شاهد بودیم برخلاف غفران الهی، شخصی در بالاترین سطوح مملکتی، با تنگ‌نظری پرونده‌سازی کرد و نقطه‌ضعفی که نقطه‌ضعف هم نبود را در منظر ۵۰ میلیون ایرانی و ۲۰۰ میلیون ناظر جهانی به رخ کشید.

آیا برای نقد مهندس موسوی، بر فرض که نقطه‌ضعفی هم از همسر او باشد، در برابر این همه نقاط‌قوت فوق‌العاده مهندس موسوی و خانم رهنورد و پیشینه انقلابی و فرهنگی آنها چنین کاری باید صورت می‌گرفت؟ حتی اگر انتقادی بود، راه‌های مختلفی برای طرح انتقاد وجود دارد، نه انتقاد از همسر طرف مقابل در مناظره‌ای حساس، آن هم با هدف کسب برگ برنده انتخاباتی.

به هر حال از چند نظر به این روش ایراد جدی وارد بوده و مغایر با اصول مسلم دینی و اصول تصریح ‌شده قانون‌اساسی است. تنگ‌نظری و پرونده‌سازی که جوهر سازمان‌های اطلاعاتی منفی و غیردینی است برای غفاریت خداوند نقشی قائل نیست. برای ایجاد یک نظام‌ استبدادی و دیکتاتوری ابتدا از پرونده‌سازی شروع می‌کنند و با تکیه و مانور روی یک نقطه‌ضعف تمام نقاط‌قوت طرف مقابل را می‌پوشانند و از این طریق است که فرد مقابل را پایین می‌کشند. با چنین مکانیزمی جامعه از انسان‌های خوب محروم شده و افراد با صلاحیت خانه‌نشین و دیگر افراد حاکم می‌شوند که نه‌تنها به مصلحت جامعه خودمان نبوده، بلکه اقتدار نظام را نیز تضعیف می‌کنند. متأسفانه گسترده‌‌ترین بخش جامعه پویا و زنده ایران کسانی هستند که عاشق انقلاب، قانون‌اساسی و جمهوری اسلامی بوده، ولی از سوی دیگر با انگ‌ها، برچسب‌ها و بی‌مهری‌ها خانه‌نشین شده‌اند که اصطلاحاً به آنها حزب «رجا» یا رانده‌شدگان جمهوری اسلامی گفته می‌شود.

در این راستا باید اشاره‌ای به مقاله ال‌گور نیز کرد. (احیای حاکمیت قانون،‌ سخنرانی ال‌گور در تاریخ ۱۶ ژانویه ۲۰۰۶، چشم‌انداز ایران، شماره ۳۷) ال‌گور در آن مقاله معتقد است جنگ ویتنام با دروغ کارمند سیا برای خوشایند مافوق خود شروع شد. گزارش‌دهنده می‌خواست فرزندان خود را در دبیرستان و دانشگاه‌های خصوصی ثبت‌نام کند و برای چندهزار دلار اضافه حقوق دست به چنین کاری زد که در پی آن دست‌کم ۵۵ هزار امریکایی در آن جنگ کشته شدند و ویتنام نیز به کشوری سوخته تبدیل شد. ال‌گور در همان مقاله اشاره می‌کند ترور لوترکینگ، رهبر جنبش آزادیخواهی سیاهان با گزارش دروغ یک عضو FBI انجام شد. محتوای گزارش این بود که اطراف لوترکینگ را کمونیست‌ها گرفته‌اند. وقتی انسان آزاده نباشد و عشقی به خدا و ترسی از روز حساب  نداشته باشد، خدایش، مافوق اداری و تشکیلاتی می‌شود و برای خوشایند او به چنین گزارشی دست می‌زند. به‌گفته ال‌گور:‌ «دکتر مارتین لوترکینگ، امریکا را به چالشی کشید تا بتواند به ارزش‌های کهنه‌مان حیات جدیدی ببخشد.» ال‌گور در همان مقاله درباره جنگ عراق نیز می‌گوید این جنگ بر دو مؤلفه دروغ استوار بود؛ دروغ نخست این‌که بعث لائیک عراق با القاعده بنیادگرا ارتباط داشت و دروغ دیگر این‌که صدام به سلاح کشتارجمعی دست یافته است. با توجه به هزینه‌های طاقت‌فرسای این جنگ، درنهایت اوباما آن را یک فاجعه نامید و در این راستا ازسوی مردم امریکا، رأی تعیین‌کننده‌ای کسب کرد. مسلماً تا سال‌ها باید روی پیامدهای منفی این جنگ و تحقیق بررسی شود.

با هم مطلب ال‌گور را در این رابطه بازخوانی می‌کنیم: «تعهد به شفافیت، صداقت و پاسخگویی همچنین کمک می‌کند تا کشور ما از بسیاری از اشتباهات جدی اجتناب کند، برای نمونه ما از اسناد محرمانه‌ای که به‌تازگی غیرمحرمانه شده‌اند باخبر شده‌ایم که قطعنامه خلیج‌ تونکین که مجوز جنگ غم‌انگیز ویتنام را صادر کرد، درواقع بر اطلاعات اشتباه استوار بوده است. اکنون با گذشت ۳۸ سال باز هم شاهدیم که تصمیم‌ کنگره برای صدور مجوز جنگ عراق بر اطلاعات اشتباه استوار بود. اگر حقیقت را می‌دانستیم و از این دو اشتباه مهلک در تاریخ خود اجتناب می‌کردیم اکنون امریکا وضعیت بسیار بهتری داشت. پیروی از حاکمیت قانون ما را ایمن‌تر می‌سازد، نه آسیب‌پذیرتر.»

در کشور ما نیز اتفاقی رخ داد و آن این بود که دو نفر از کارمندان وزارت اطلاعات نزد یکی از بزرگان روحانی رفته و از خود انتقاد کردند که زیر فشار، گزارش‌هایی را تهیه کرده بودند که براساس آن گزارش روشن می‌شد منافقان یکی از بزرگان را محاصره کرده‌اند. آن دو مأمور می‌خواستند توبه کنند. این مطلب در شماره ۷۲ نشریه راه‌مجاهد انتشار یافت و در پی آن بدون دلایل قانونی حجت‌الاسلام روح‌الله حسینیان که آن زمان دادستان دادگاه ویژه روحانیت بودند نشریه را توقیف کردند (پس از ۴ سال نشریه راه‌مجاهد را تبرئه شد) سپس طی ملاقاتی با ایشان، بدون توجه به این توبه گفتند اگر حرف آن دو مأمور را قبول کنیم، همه مسائل بعدی زیر سؤال می‌رود، یعنی ایشان پذیرفتند زمینه‌ساز آنچه رخ داده دو گزارش دروغ بوده است، ولی حاضر نبودند پیگیر حقیقت باشند. از این‌ طریق شخصیتی که در انقلاب نقش زیادی داشت، خانه‌نشین شد. معمولاً روش دستگاه‌های اطلاعاتی نادرست این است که مسئولان را کانالیزه کرده و اجازه نمی‌دهند از دیگر منابع، خبر و اطلاعی به آنها برسد. این وظیفه مسئولان است که خود برای دستیابی به اطلاعات صحیح تلاش کنند و درهای دفترهای خود را به روی همه باز کنند و از همه‌جا اطلاع بگیرند. البته آنها باید با مبناگرفتن حق و اندیشه‌‌ورزی روی اطلاعات تصمیم بگیرند. حضرت علی(ع) در فرازی از دعای کمیل اشاره‌ای به کرام‌الکاتبین می‌کند، یعنی فرشته‌هایی که باید اعمال انسان را ثبت و گزارش کنند، اما در عین حال روش آنها مبتنی بر کرم است، نه تنگ‌نظری و نقاط‌قوت و ضعف فرد را گزارش می‌دهند. این شیوه نه‌تنها در قرآن، بلکه در روایت‌ها و دعای کمیل هم آمده است.

مایه تعجب این است که آنهایی که خود را سرباز امام‌زمان می‌دانند و باید حامل آیات قرآن، روایت‌ها و ادعیه باشند و توصیه‌های آنها را تحقق دهند، به اینها توجه نداشته و در بالاترین سطوح از این قاعده دعای کمیل و قرآن عدول کرده و با تنگ‌نظری، نقاط ضعف را ـ که گاهی نقطه‌‌ضعف هم نیست ـ  بر سر رقیب می‌کوبند. آیا درست است برای دستیابی به قدرت به هر شیوه‌ای دست زد؟

شاید بتوان گفت یکی از ویژگی‌های بارز حرکت‌های اخیر آشکارشدن مرض مزمن پرونده‌سازی بود که منشأ استبداد و دیکتاتوری است و مکانیزم آن به‌خوبی روشن شد. بنابراین شاید بتوان موج‌سبز را در تضادی متبلور کرد که یک وجه آن تضاد اخلاق، گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک است و وجه دیگر آن پرونده‌سازیِ سمت‌دار و هدفدار به منظور حذف رقیبان است که به همان دیکتاتوری و استبداد می‌انجامد و شیوه پیدایش استبداد را از درون جامعه‌ای سالم نمایان می‌کند. شاید بتوان آن را تضاد دموکراسی و پروند‌ه‌سازی یا تضاد دموکراسی و دیکتاتوری دانست. این حرکت ضربه بزرگی به پرونده‌سازی زد و گام بزرگی در جهت ارتقای دموکراسی بود و موارد تهدیدکننده دموکراسی و همچنین آفت‌های آن را نمایان ساخت.

چشم‌ها را باید شست تا جور دیگر نگاه کنیم. سزاوار این است که بینش و رفتار خود را به‌گونه‌ای متحول سازیم تا جامعه و مردممان را بهتر بشناسیم. باشد که با پندگرفتن از گذشته، راه سعادت آینده هموار شود.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط