بدون دیدگاه

راهی سبکبال سفر ابدیت

 

گزارشی از مراسم تشییع پیکر زنده‌یاد حسین شاه‌حسینی

 

با قامتی بلند که  اندکی به جلو خم شده در چارچوب در ایستاده است. دو دستش را به عصا تکیه داده و رو به میهمان‌ها لبخند می‌زند. سال‌ها سفره‌دار بوده و حالا در این دیدار آخر، خودش یکی‌یکی به همه خوشامد می‌گوید. اینجا هیچ‌چیز شبیه مرگ نیست، چون حرفی از نبودن و فراموش‌شدن نیست. آدمی که یک‌عمر پابه‌پا با نهضت ملی ایران رفته و جابه‌جا و هر زمان حرفی از استقلال و آزادی این مملکت بوده حضور داشته، مردی که این‌همه دیده و شنیده و گفته و خاطراتش تاریخ کشور ماست، نسبتی با نبودن ندارد. همین حالا هم صدایش توی کوچه پیچیده که میهمانان را به داخل خانه فرامی‌خواند: «بیایید، این دیدار آخر است. زیاد نمی‌مانم. باید بروم.» امان از لحظه خداحافظی. امان از این‌همه آخرین بارها که مدام تکرار می‌شوند.

جمعیت کم‌کم جمع می‌شوند. دوستان قدیمی «شاه» هم هستند. مردان سپیدمویی که رد سال‌ها مبارزه روی چین‌های صورتشان مانده و هرکدام خاطراتی از شاه‌حسینی دارند. حمید نوحی می‌گوید: «من در این سال‌های عمرم با خیلی از بزرگان و رزمندگان قدیمی حشر و نشر داشته‌ام، اما مانند این مرد کم دیده‌ام. شاه‌حسینی بزرگوار و فروتن بود. با همه تلخی‌هایی که در زندگی دیده بود، همواره لبخند بر لب داشت و امیدوار بود.»

شاه‌حسینی هیچ‌گاه از فعالیت‌های مدنی دست نکشید. کارهایی در سکوت انجام می‌داد و تقریباً کسی از آن اطلاع نداشت، مانند کمک به افراد آسیب‌دیده و خانواده‌های زندانیان. یوسف مولایی، وکیل دادگستری، می‌گوید: «ایشان همیشه از فعالان مدنی و خانواده‌هایشان حمایت می‌کردند. همچنین با وجود ناراحتی‌های جسمی، خودشان کارها را پیگیری می‌کردند. همسر مرحوم آقای شاه‌حسینی سندی را به‌عنوان وثیقه برایشان گذاشته بودند. من خیلی تلاش کردم که وکالت ایشان را بر عهده بگیرم، وکالت‌نامه را هم امضا کردند، با این ‌حال راضی نبودند من دنبال کارهایشان بروم. برعکس، هرگاه دوستانشان کاری داشتند با تمام وجود انجام می‌دادند. من درس‌های اخلاقی زیادی از ایشان گرفتم. جامعه ما در حال حاضر که با مشکل فساد روبه‌رو است، به چنین آدم‌هایی نیاز دارد. امثال شاه‌حسینی الگوهای ماندگار جامعه ایرانی هستند.»

حسین شاه‌حسینی نخستین رئیس سازمان تربیت‌بدنی پس از انقلاب بود. جمعی از حاضران در مراسم از پیشکسوتان و مسئولان سابق ورزش بودند. مصطفی هاشمی‌طبا، رئیس اسبق سازمان تربیت‌بدنی، درباره شاه‌حسینی می‌گوید: «من ایشان را به‌عنوان انسانی متقی و خداترس و مردمی می‌شناختم. ایشان دل در گرو ایران داشتند و به فکر آینده این کشور بودند.»

سعید فائقی، معاون اسبق سازمان تربیت‌بدنی، درباره شخصیت ورزشی شاه‌حسینی می‌گوید: «آقای شاه‌حسینی پایه‌گذار ورزش راگبی در ایران و عضو تیم ملی بوده است. نقل می‌کنند که مسابقه‌ای بین ایران و انگلیس برگزار می‌شده، درست در زمان ملی‌شدن صنعت نفت. آقای شاه‌حسینی از آن مسابقه یاد می‌کردند و می‌گفتند در آن شرایط نیروی مضاعفی به دست آوردیم و انگلیسی‌ها را بردیم. جو روشنفکری ورزش مدیون آقای شاه‌حسینی است. افزون بر مرحوم تختی، آقایان تاجیک در کشتی، برومند در وزنه‌برداری و نوری و سروری افرادی هستند که در مجموعه روشنفکری ورزشکاران آن دوران بودند. خدمت اصلی آقای شاه‌حسینی در زمان ریاستشان بر سازمان تربیت‌بدنی است. آن زمان به دلیل شکست سنگینی که در المپیک کانادا داشتیم، ورزش به حالت تعلیق درآمده بود. ایشان دو کار مهم انجام می‌دهد: نخست اینکه قانون ورزش را در شورای انقلاب به تصویب می‌رساند، کار دیگر ایشان این است که اداره ورزش را به‌صورت شورایی درمی‌آورد. قانونی که بعدها اجرا شد و پایه‌گذارش ایشان بود. متخصص‌ترین و مدبرترین رؤسای فدراسیون‌ها در آن زمان با این شیوه انتخاب می‌شدند و همه در تاریخ ماندگار هستند. در وزنه‌برداری مرحوم برومند، در فوتبال تیمسار نوآموز، در بسکتبال آقای مشحون و در کشتی آقای صنعتکاران.»

دکتر حسین موسویان، عضو جبهه ملی، درباره سابقه فعالیت‌های مرحوم شاه‌حسینی می‌گوید: «آقای شاه‌حسینی چهره شناخته‌شده نهضت ملی ایران بود. وی به‌طور کامل پیرو افکار و اعتقادات دکتر محمد مصدق بود و از آن زمان که من یادم می‌آید ایشان یکی از چهره‌های فعال، تشکیلاتی و مؤمن جبهه ملی ایران بوده است. فعالیت سیاسی خودشان را از سال‌های ۱۳۲۰ در حزب سوسیالیست‌های خداپرست آغاز کرد. پس از تشکیل جبهه ملی در سال ۱۳۲۸ در جبهه ملی فعال می‌شود. ایشان در همه مراسم‌ها حاضر بود و همیشه نظریات خود را خیلی صریح ابراز می‌کرد. ارادت ایشان به دکتر مصدق وصف‌ناشدنی بود. یادم می‌آید که پارسال یک بشقاب با عکس دکتر مصدق برای ایشان آوردیم. ایشان این بشقاب را گرفت و روی چشم و پیشانی‌اش گذاشت و بر تصویر دکتر مصدق بوسه زد. شاه‌حسینی در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمده بود و همچون دکتر مصدق که ایشان هم فردی متدین بود، به جدایی دین از حکومت اعتقاد داشت.»

دکتر حسین رفیعی از انضباط و رفتار تشکیلاتی به‌عنوان مشخصه بارز ایشان یاد می‌کند و می‌گوید افرادی همچون شاه‌حسینی و طاهر احمدزاده جزو نسلی بودند که من آن‌ها را تربیت‌شده انقلاب مشروطه می‌دانم.

دکتر احسان شریعتی از مرحوم شاه‌حسینی به‌عنوان آخرین بازمانده نهضت ملی و یکی از نمادهای آن دوران یاد می‌کند و روح پهلوانی و علائق ملی و مذهبی را از خصوصیات بارز ایشان می‌داند و می‌گوید: «بزرگداشت این شخصیت‌های تاریخی برای نسل جوان بسیار مهم است. پارسال عید که به دیدن ایشان رفتیم خاطراتی را تعریف می‌کردند از دکتر شریعتی و مشکلاتی که برای ایشان در حسینیه ارشاد پیش آمده بود. در آن دوران ایشان جلساتی را با حضور دکتر شریعتی و برخی روحانیون در منزل خود برگزار می‌کردند تا درباره برخی سوءتفاهم‌ها گفت‌وگو کنند. خوشبختانه ایشان تا روزهای آخر حضور ذهن خوبی داشتند. همچنین خاطرات خوبی از آقای هدی صابر داشتند و همیشه از ایشان به نیکی یاد می‌کردند.»

دکتر حبیب‌الله پیمان از اعضای قدیمی حزب سوسیالیست‌های خداپرست درباره نحوه آشنایی خود با مرحوم شاه‌حسینی می‌گوید: «من آقای شاه‌حسینی را از سال‌های پس از کودتای ۲۸ مرداد می‌شناسم. آن زمان ما در بخش دانشجویی نهضت مقاومت ملی فعالیت می‌کردیم. قرار شده بود در نهضت مقاومت ملی، هم احزاب باشند و هم سازمان‌ها و تشکل‌ها. تلاش بر این بود که هواداران نهضت ملی هر جا هستند تشکل‌هایی به وجود بیاورند، پس‌ازآن برای شورای مرکزی نماینده بفرستند. محله‌ها و کارمندان و معلمان و صنوف مختلف سازمان‌هایی تشکیل دادند. آقای شاه‌حسینی رئیس هیئت‌مدیره تشکیلات محله‌ها بود. ما به مناسبت پخش بیانیه‌ها و ارتباطات نهضت مقاومت به‌دفعات ایشان را در منزلشان می‌دیدیم. آن موقع منزل ایشان حوالی خیابان سرچشمه بود.

فضای آن دوران سرشار از آرمان‌خواهی و تعهد اجتماعی بود. بخش عمده جوانان از دبیرستان وارد مبارزات اجتماعی می‌شدند. وقتی کسی وارد این کارزار می‌شد، خودش را وقف مبارزه می‌کرد. نمونه این اشخاص آدم‌هایی مانند مرحوم شاه‌حسینی بودند. ویژگی اصلی ایشان پایداری بر آرمان‌های نهضت ملی است؛ آرمان‌هایی همچون استقلال و حاکمیت ملی و آزادی. ایشان شخصیت معتدلی داشت و اهل افراط و تفریط نبود. تندروی‌های بیجا نداشت و درعین‌حال محافظه‌کاری‌های بیجا هم نداشت و به وحدت نیروها گرایش داشت. آن زمان در نهضت ملی چهار حزب داشتیم؛ حزب مردم ایران که همان خداپرستان سوسیالیست بودند، حزب ایران که الهیار صالح و سنجابی بودند، حزب ملت ایران آقای فروهر و حزب نیروی سوم که خلیل ملکی بود. ایشان در هیچ‌کدام از این احزاب عضو نبود، ولی به همه این‌ها نزدیک بود.

پیش از انقلاب که از زندان آزاد شدم، عده‌ای از فعالان سیاسی و بازاریان را دعوت کردم که تشکلی راه بیندازیم به نام مکتب توحید. نام مکتب توحید را هم از نوشته‌های مرحوم نخشب وام گرفته بودم. آقای شاه‌حسینی از اول به این تشکل کمک می‌کرد. همچنین جلساتی مخفی با عنوان بین‌الاحزاب برای هماهنگی کارهای مبارزه داشتیم که نمایندگان احزاب در آن حضور داشتند، اما بیشتر وقت‌ها آقای شاه‌حسینی هم به جلسات می‌آمد. این‌ها گوشه‌ای از حرکت ایشان در جهت وحدت برای پیشبرد آرمان‌های ملی بود.

نکته دیگر اینکه اعتقادات مذهبی ایشان به‌صورت ایدئولوژیک نبود. برای مبارزان آن زمان مذهب به شکل ارزش‌های معنوی و اخلاقی بود که محرک مبارزات اجتماعی و سیاسی می‌شد. احکام شریعت به‌عنوان یک بسته ایدئولوژیک مطرح نبود که موظفیم شریعت را رواج بدهیم یا مردم را مسلمان کنیم. ما از اسلام ایده‌های اخلاقی و مسئولیت‌های انسانی را که در قرآن و نهج‌البلاغه بود برداشت می‌کردیم که مبنای فکری و فلسفی و اخلاقی ما را تشکیل می‌داد. به همین دلیل امکان همکاری بین نیروها وجود داشت. چه برخی نیروهای نهضت ملی که به معنای امروزی سکولار بودند، هرچند اغلب شخصاً مسلمان بودند، چه نیروهای مارکسیست ملی مانند نیروی سوم. آقای شاه‌حسینی رابطه خوبی با خلیل ملکی و یارانش داشت. مسئله اصلی آرمان مشترک رسیدن به استقلال ملی و دموکراسی بود. آقای شاه‌حسینی چه در خانه و چه در باغ کرج جلساتی را در راه دست‌یافتن به این آرمان‌ها تشکیل می‌داد.»

به‌سوی آرامش

پیکر پیرمرد را روی دست می‌برند. می‌رود که کمی استراحت کند. پس از یک عمر زندگی پرهیاهو این سکوت حقش است؛ هفتاد سال مبارزه و زندان و دیدن کوچ هم‌رزمان و ناملایماتی که بر وطن رفت. در تمام این سال‌ها خم به ابرویش نیاورد و بر عهدش با خدای خود پایدار ماند. حالا که پیکرش میان خاک آرام می‌گیرد، نزدیک‌تر از همیشه به آسمان است.

بوی خاک نمناک در هوا پیچیده است. لطف‌الله میثمی بر مزار رفیق شفیقش ایستاده است. از او می‌خواهند که چند دقیقه حرف بزند، می‌زند، اگر این بغض امان دهد: «هر شب ستاره‌ای به زمین می‌کشند و باز، این آسمان غم‌زده غرق ستاره‌هاست. «رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَهَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنتَ مَوْلَانَا فَانصُرْنَا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِین»َ[۱]

خدایا ما چقدر تحمل داریم؟ هاله با عزت رفت. هدی با آن‌ها رفت. دکتر یزدی، طاهر احمدزاده و حالا هم حسین شاه‌حسینی. ما با رفتن این‌ها انباشت تجربه‌ای را از دست می‌دهیم که بزرگ‌ترین سرمایه ملت است.

«یقولون ان الموت صعب علی الفتی مفارقه الأحباب والله اصعب»؛ چه می‌گویند که مرگ سخت است، به خدا دوری از دوستانی مانند شاه‌حسینی از مرگ سخت‌تر است. این مرد هفتاد سال مبارزه کرد، هفتاد سال در راه خدا و این مملکت کوشید، هفتاد سال کنار نیامدن با اربابان زر و زور و تزویر. درد دین داشت، درد ملت داشت و همیشه دنبال جریان‌سازی بود.

مصدق این گوهر تابناک را عمیقاً درک کرده بود. شاه‌حسینی پس از کودتای ۲۸ مرداد، در کنار آیت‌الله زنجانی و عباس رادنیا و محمد نخشب نهضت مقاومت ملی را بنیان‌گذاری می‌کند، از ارزش‌های نهضت ملی دفاع می‌کند و نمی‌گذارد صلابت آن ارزش‌ها از بین برود. او با افرادی که می‌گفتند «جبهه ملی منهای مصدق و صحبت از نفت و نقد شاه» مبارزه کرد و نگذاشت راه راستین مصدق منحرف شود. نهضت ملی بود که ما را با حقایق آشنا کرد.

شاه‌حسینی همراه با تختی در زلزله بوئین‌زهرا با مردم یکی شد. این شخصیت‌ها در ملت ذوب شده بودند، به شکلی که زنی چادرش را به زلزله‌زدگان تقدیم کرد و گفت پیش ‌از این من تنها برای شوهرم چادر از سر برداشته بودم. اگر شاه‌حسینی در مراسم عروج تختی نبود، مگر امکان داشت آن تظاهرات انجام شود و در ابن‌بابویه باز شود.

در آن نیمه‌شبی که هاله را در کنار عزت به خاک می‌سپردیم، فریاد یا زهرای شاه‌حسینی بلند بود و با این حرفش هاله را به تاریخ و به حضرت زهرا پیوند داد.

آرزوی من این است که مانند آقای شاه‌حسینی عاقبت‌به‌خیر شوم. در این هفتاد سال یک ترک اولی از او ندیدیم و یک دروغ از او نشنیدیم. شاه‌حسینی یک آزادیخواه واقعی بود. این‌ها بودند که در مجلس شانزدهم از صندوق‌های انتخاباتی محافظت کردند و نگذاشتند تقلب شود و یک مجلس فئودالی وابسته تشکیل شود، کاری که روشنفکران نکردند. مجلس شانزدهم با یک فراکسیون ملی تشکیل شد و خلع‌ید از همان مجلس متولد شد. مبارزه با استبداد داخلی و خارجی از همان مجلس متولد شد و نواندیشان زیادی از آن حرکت الهام گرفتند. از آقای شاه‌حسینی می‌خواهم برای ما دعا کند که ما هم این راه را برویم و نیک‌فرجام شویم. خداوندا رحمتت را از او دریغ نکن.»

امیر طیرانی که کتاب هفتاد سال پایمردی، خاطرات مرحوم شاه‌حسینی، به همت وی نوشته شده است نیز با ذکر یادی از ایشان گفت: «همه می‌دانیم که از سال ۱۳۲۸ که مرحوم شاه‌حسینی اولین زندانش را تجربه کرد تا آخرین لحظه عمرش به تنها چیزی که فکر می‌کرد آزادی و سربلندی ایران بود. همیشه می‌گفت من این کارها و آزادی‌خواهی‌ام را مدیون اعتقادات مذهبی‌ام هستم. هیچ‌گاه زیارت عاشورایش پس از نماز صبح ترک نشد. هیچ‌گاه نام رهبرش دکتر مصدق را بدون پیشوند شادروان به زبان نیاورد. برای او مصدق یک راه و الگو و یک معلم بزرگ بود. پیرمرد چشم ما بود. خداوند ما را یاری کند که راه او را ادامه دهیم.»

در ادامه تقی شامخی به نقل خاطره‌ای از روز خاکسپاری شادروان عزت‌الله سحابی و شادروان هاله سحابی پرداخت. «صبح روز تشییع پیکر مرحوم سحابی، ایشان شروع به خواندن زیارت عاشورا کرد، اما به خاطر شرایط خاص آن روز و تذکرات آقایان مجبور شدیم تشییع را هفت صبح انجام دهیم و خواندن زیارت عاشورا میسر نشد. شب همان روز، در حالی‌که ساعت از ده گذشته بود، جمعیت محزون گروه‌گروه ایستاده بودند تا پیکر هاله را به خاک بسپارند. گروهی ایستاده بودند و مرحوم شاه‌حسینی با صدای بلند برایشان صحبت می‌کرد. من در آنجا موضوعی را شنیدم که برایم انرژی‌بخش بود: اینکه وضعیت درست مانند خاکسپاری حضرت زهرا (س) است.»

حمید احراری نیز با اشاره به اینکه در سال‌های سخت و زمان از دست دادن یاران ما همیشه به آقای شاه‌حسینی پناه می‌بردیم گفت: «امروز سؤال این است که بدون شاه‌حسینی ما از که بپرسیم. قامت استوار او همیشه تکیه‌گاه ما بود. من خاطره‌ای دارم که امروز بارها به یادم آمد. یک روز با آقای طیرانی خدمت آقای شاه‌حسینی رفتیم. آن روز خاطره‌ای تعریف کرد که عظمت روح این انسان را نشان می‌دهد. گفت یک روز در بازار آهنگران راه می‌رفتم. آقایی آمد جلو و گفت کسی از تو حلالیت می‌خواهد. با هم به حجره‌ای رفتیم. مردی بود که حلالیت می‌خواست و می‌گفت زمانی که در زندان بودی من تو را تعزیر کردم، جوری که نیمه‌بیهوش کف سلول افتادی. دیدیم زمزمه‌ای از تو شنیده می‌شود. گوشم را نزدیک سر تو آوردم، دیدم داری نماز می‌خوانی… دعا می‌خوانی. حالا از آن شغل بیرون آمده‌ام، اما سال‌هاست خواب ندارم. مدام یاد تو می‌افتم…»

حسین موسویان نیز با ذکر خاطره‌ای از سال‌های دور گفت: «در سال ۱۳۴۰ دانشجوی سال اول دانشگاه بودم. مراسم چهلم حاج محمدحسن شمشیری در ابن‌بابویه برقرار بود. روی سقف یکی از مقبره‌ها، تریبون را قرار داده بودند و جوانی بلندقامت با مویی که کمی به قرمزی می‌ماند، روی سقف مقبره مراسم را اداره می‌کرد؛ با چه اقتداری، با چه صدایی. پرسیدم ایشان کیست، گفتند آقای شاه‌حسینی، از اعضای کمیته بازار جبهه ملی. آن سال ایشان ۳۴ ساله بود و از آن روز ایشان جزو کسانی است که در ردیف نخست مبارزان جبهه ملی قرار داشته و همیشه صادقانه در این راه قدم برداشته است. او مانند مصدق به آزادی و استقلال و عدالت اعتقاد داشت. دکتر مصدق دین‌باور بود و تمام اعمال دینی را انجام می‌داد، اما به‌هیچ‌وجه با اختلاط دین و حکومت موافق نبود. شاه‌حسینی هم همین‌گونه فکر می‌کرد.»

آخرین شاهد روزهای آزادی و استقلال

سخنرانی مهندس میثمی در بزرگداشت شاه‌حسینی

 

«الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی‏ کُنْتُمْ تُوعَدُون»؛[۲] عده‌ای منطقشان این است که می‌گویند رب ما خداوند و الله است. ثُمَّ اسْتَقامُوا، بنابراین در این راه استقامت می‌ورزند. وقتی‌که چنین می‌کنند تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ، یعنی نیروهای مدبر طبیعت هم به خدمتشان می‌آید. پیامشان این است أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا شما هیچ نگرانی و خوفی نسبت به آینده و هیچ افسردگی هم نسبت به گذشته نداشته باشید. وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی‏ کُنْتُمْ تُوعَدُون و بشارت می‌دهد به بهشت. درواقع انسان ایده‌آل قرآن انسانی است که نسبت به آینده خوف و اضطراب نداشته باشد و نسبت به گذشته هم افسردگی نداشته باشد. انسانی این‌چنین، انسانی است که عمری در راه خدا و تکامل قدم گذارده و با اربابان زر و زور و تزویر هم کنار نیاید. زنده‌یاد حسین شاه‌حسینی در زمانه‌ ما مصداق چنین انسان و چنین آیه‌ای است.

در سال ۱۳۲۸، پس از ترور شاه مجلس مؤسسان دوم تشکیل شد که جامعه ما را خیلی به عقب برگرداند؛ یعنی قانون اساسی مشروطیت به‌کلی دور زده شد. بدین معنا که گفتند پرونده‌های دادگستری می‌روند به دادگاه‌های نظامی و دادرسی ارتش و این نقطه عطفی در سرکوب بود. به‌طوری‌ که تمام نیروهای مستقل و آزاده از این طریق سرکوب شدند. دکتر محمد مصدق هم در همین دادگاه‌های نظامی محاکمه شد.

نکته دیگری که در این مجلس روی داد، انحلال مجلس شورای ملی و مجلس سنا بود که یک سیر طولانی داشت، اما به تصویب این مجلس در یک ‌لحظه شاه می‌توانست تصمیم بگیرد و این‌ها را منحل کند؛ یعنی قدرت شاه را هم افزایش داد. بعد هم آن قانون مقدمین علیه امنیت کشور بود که می‌گفت هرچند نفری که با هم جمع شوند و قصد اقدام علیه امنیت کشور را داشته باشند از سه سال تا ده سال به زندان محکوم می‌شوند. شاه هم که طبق قانون اساسی حق نداشت ارتش را در اختیار داشته باشد، آن را در اختیار گرفت و عزل و نصب وزیران و نخست‌وزیر هم در اختیار او قرار گرفت. حال فردی آزاده چون دکتر مصدق، در این شرایط چه کاری می‌تواند انجام دهد. انتخابات مجلس شانزدهم در راه است، انتخاباتی که لیست نمایندگان آن را سفارت انگلیس و شاه تعیین کرده بودند؛ بنابراین افشاگری‌ها شروع شد. مهم‌ترین عبادت در آن زمان دفاع از آرای مردم بود. آقای شاه‌حسینی و جوانان مشابه ایشان تحت رهبری مصدق شب تا صبح کشیک می‌دادند که در انتخابات دوره شانزدهم تقلب نشود و به آرای مردم دست نبرند و حق‌الناس حفظ شود. این بزرگ‌ترین عبادتی بود که ایشان در جوانی انجام دادند. لذا مجلسی که بنا بود فئودالی و وابسته باشد و از آن مجلس چیزی به نفع ملت درنیاید، به مجلسی تبدیل شد که در آن فراکسیون نهضت ملی ایجاد شد و قانون «۹ ماده‌ای» ملی شدن صنعت نفت و خلع‌ید در آن تصویب شد.‌ قانونی که تمام ملت ایران آن را تأیید کردند و از انقلاب مشروطیت هم مهم‌تر بود. چند تن از مراجع بزرگ چون آقایان فیض و خوانساری،  صدر و کوه‌کمره‌ای در تأیید این قانون فتوا دادند. مجلسی که قرار بود استبدادی و وابسته باشد، به مجلسی آزاده و مستقل تبدیل شد که نهضت ملی از درون آن سر برآورد و برکات بسیاری داشت  که در این فرصت کم نمی‌شود به همه آن‌ها پرداخت.

نهضت ملی موجب شد که ما بدون نفت خودکفا بشویم و صادرات بر واردات‌ فزونی بگیرد، به‌طوری‌که انگلیس به این نتیجه رسیده بود که اگر ایران بدون نفت بتواند با این خودکفایی دوام بیاورد، برای سایر کشورهای جهان سوم الگو می‌شود و رهبری و هژمونی ما در جهان از بین می‌رود. حال شما ببینید که آقای شاه‌حسینی با حفاظت از آرای مردم و جلوگیری از تقلب در آن انتخابات بزرگ‌ترین خدمت را به مردم ایران داشته است. مصدق مدیون چنین جوانانی بود که در خط مقدم جبهه با پلیس سیاسی درگیر می‌شدند و نمی‌گذاشتند که حق مردم ضایع شود. هر گاه در آرای یک  ملت تقلب بشود، آغاز افول آن  است.

مهم‌ترین ویژگی مصدق که موجب شیفتگی شاه‌حسینی به او شده بود و من این را از خود شاه‌حسینی شنیده‌ام این بود که مصدق آدم با اصول و با پرنسیپی بود که با اخلاق والایی این اصول را حفظ می‌کرد. بزرگ‌ترین اصل مصدق وفاداری به انقلاب مشروطه و قانون اساسی برآمده از آن انقلاب بود و اجازه نمی‌داد کسی این قانون را دور بزند. وقتی‌که مصدق نخست‌وزیر شد به‌واسطه همین وفاداری به قانون است که می‌گوید نخست‌وزیر باید ارتش را اداره کند نه شاه. شاه باید سلطنت کند نه حکومت. چون شاه قبول نمی‌کند مصدق استعفا می‌دهد و مردم در حمایت از خواسته قانونی و مبتنی بر اصول و پرنسیب مصدق قیام می‌کنند و ۳۰ تیر را رقم می‌زنند و ۳۰ نفر شهید می‌شوند که همه در ابن‌بابویه دفن شده‌اند. همه هم از طبقات محروم و زیر متوسط بودند. مردم با قیام خویش موفق می‌شوند که ارتش را از دست شاه درآورند، چراکه قانون اساسی باید بدون تنازل یا برجستگی خاصی اجرا شود. همین مجلس مؤسسانی که قانون اساسی را دور زد، مصدق در برابرشان گفت درست نیست که شاه در یک ‌لحظه بتواند دو مجلس ملی و سنا را منحل کند. با تبدیل دادگاه‌ها به دادگاه‌های نظامی مخالفت کرد و تا آخر عمرش هم به این مخالفت ادامه داد.

آقای شاه‌حسینی طعم آزادی و استقلال را چشید. آدمی که با پرنسیپ و اصول زندگی و حکومت کند را چشید. طعم مصدقی را چشید که رئیس حکومت بود و گفت هرکس که به نخست‌وزیر توهین کرد پلیس حق بازداشتش را ندارد. طعم مملکتی را چشید که در اوج آزادی بود، تمام مطبوعات آزاد بودند. طعم مملکتی را چشید که در اوج استقلال بود. در آن زمان مصدق ارتش نداشت، چون ارتش با او نبود، علیرغم اینکه فئودال‌ها و نیروهای سنتی و ارتش با مصدق نبود، اما ما در اوج استقلال بودیم. چون مردم بسیج شده بودند. پس در اوج آزادی، استقلال، عدالت و خودکفایی بودیم.

بلافاصله پس از اینکه کودتای نظامی توسط امریکا و انگلیس و شاه در ایران انجام شد، آقای شاه‌حسینی در کنار زنده‌یاد آیت‌الله زنجانی، نخشب، رادنیا و دیگران در نهضت مقاومت ملی فعال شد. شبانه در خانه‌ها تراکت پخش کردند که نهضت ادامه دارد. چیزی نگذشت که بازار اعتصاب کرد و آن اتفاقات که همه می‌دانیم رخ دادند. شاه‌حسینی در نهضت مقاومت ملی هم سرباز فداکاری بود که دو بار به توصیه آیت‌الله زنجانی با پیشوای نهضت ملی نفت ملاقات کرد. آن موقع هنوز اصلاحات ارضی نشده بود و احمدآباد یک قلعه تنها نبود. مزارع بسیاری داشت که مصدق در آنجا قدم می‌زد. شاه‌حسینی به آنجا می‌رود و پاکتی را از جانب آیت‌الله زنجانی به دست مصدق می‌رساند و یک رمزی هم می‌دهد تا مورد وثوق مصدق قرار گیرد. مصدق از او می‌پرسد تا کی اینجایی؟ شاه‌حسینی جواب می‌دهد تا فردا! مصدق جواب نامه را می‌نویسد و همان‌جا قدم می‌زند تا آقای شاه‌حسینی می‌آید و نامه را می‌گیرد و نزد آقای زنجانی می‌برد. دو بار این اتفاق می‌افتد و این دیدارها در اوج محاصره مصدق در احمدآباد انجام می‌گیرند و ارتباط بین جنبش یعنی نهضت مقاومت ملی و رهبری این جنبش که در زندان و محاصره است را برقرار می‌کند. این نیز کاری بزرگ است که شاه‌حسینی انجام می‌دهد.

آقای شاه‌حسینی تا آخرین لحظه عمر مانند حضرت علی (ع) شبانه، چراغ خاموش و بدون ریا به تمام خانواده‌های زندانیان سیاسی کمک می‌کرد. یکی دیگر از کارهای بزرگ شاه‌حسینی در رابطه با وارطان است. وارطان قهرمان مقاومت است که شاملو هم در وصفش شعری گفته است. عضو حزب توده بود که زیر شکنجه مقاومتی جانانه کرد و شهید شد. آیت‌الله زنجانی تا سال ۶۱ که زنده بودند، از طریق آقای شاه‌حسینی به خانواده این شهید ماهیانه کمک می‌فرستادند. آقای زنجانی می‌گویند که هم‌وطنان ارمنی همه معتقد به ادیان ابراهیمی هستند و هرکس که در راه ظلم مبارزه کند و کشته شود، شهید است. روزی که مراسم ختم آیت‌الله زنجانی برگزار شد فرزندان و خانواده وارطان هم با لباس تیره شرکت کردند.

یکی از دیگر ویژگی‌های آقای شاه‌حسینی انتقال تجربیات نهضت ملی به نسل‌های بعد از خود بود. با علاقه زیاد می‌نشست و انتقال تجربه می‌کرد. وقتی هم که گفت‌وگو می‌کرد به طرف مقابل اعتماد داشت و با تمام وجود آنچه را در سینه داشت منتقل می‌کرد. خداوند رحمتشان کند. همین اواخر من با ایشان تماس گرفتم و گفتم دو نفر دانشجو هستند که می‌خواهند راجع به مرحوم حسین فاطمی از شما چیزهایی بپرسند. من کتابی که خودم نوشته بودم و چند کتاب دیگر هم به این دانشجویان معرفی کرده بودم برای مطالعه، اما این‌ها می‌خواستند با شخص شاه‌حسینی که در زندان با فاطمی در تماس بوده ملاقات کنند و با او مصاحبه داشته باشند. آقای شاه‌حسینی موافقت کرد و این بچه‌ها چند بار با دوربین رفتند منزل ایشان که متأسفانه هر بار با بیماری ایشان مواجه شدند. شاه‌حسینی ناراحت بود و گریه کرده بود که چرا به‌واسطه بیماری نمی‌تواند به این جوانان کمک کند. شبی که پیکرشان در منزل دخترشان بود، وقتی رفتم آنجا اولین چیزی که فرزندشان به من گفت این بود که پدر از اینکه نتوانسته‌اند برای این دانشجویان وقت بگذارد خیلی ناراحت بودند. دوستان گفتند که چقدر در تربیت‌بدنی زحمت کشیدند تا تیم والیبال بانوان بتوانند به مسابقات بروند و قهرمان هم شدند. شاه‌حسینی در تربیت‌بدنی یک نیرو را حذف نکرد و به قول خودش نان کسی را نبرید. با همان کارشناسان که برخی از آن‌ها به خارج رفته بودند و در زمینه‌های مختلف ورزشی دکترا گرفته بودند، توانست تربیت‌بدنی را بعد از انقلاب ساماندهی کند و ساختارش را ارتقا دهد.

شخصیت شاه‌حسینی دریایی است که ویژگی‌های بسیاری دارد و امیدوارم که شناخته شود. من نتوانستم آن‌طور که باید و شاید از آقای شاه‌حسینی صحبت کنم؛ اما لازم است به مهم‌ترین وظیفه او در نهضت مقاومت ملی اشاره کنم. در این نهضت یک نهضت کاذبی به وجود آمده بود که بعد از کودتا می‌گفتند ما در انتخابات مجلس هجدهم شرکت می‌کنیم اما به شاه و نفت کاری نداشته باشیم و اسمی از رهبری مصدق هم نبریم. شاه‌حسینی و دیگر دوستان با این نهضت کاذب به مبارزه برخاستند و اجازه ندادند که صلابت نهضت ملی ایران از بین برود.

من تنها یک آرزو و خواسته از خداوند دارم، اینکه همه ما مثل آقای شاه‌حسینی عاقبت‌به‌خیر باشیم.

 

[۱] سوره بقره، آیه ۲۸۶

[۲]. سوره فصلت آیه ۳۰

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط