بدون دیدگاه

رفتارشناسی مقایسه‌ای فراشد دو رأی‌دهی در دو انتخاب ۱۳۸۴ و ۱۳۹۶

 

محمدرضا جلالی

مقدمه

تکاپوی همه‌گیر و پی‌گیرانه نیروهای ملی در رقابت‌های انتخابات ریاست‌جمهوری اردیبهشت سال ۱۳۹۶ در تحریض و ترغیب آحاد جامعه برای مشارکت فعال در انتخابات و رأی‌دادن به حسن روحانی و طرد گزینه رسمی و سرانجامِ پیروز و مؤثر این تحرک اصلاح‌طلبانه، مجدداً این نقد مطروحه در گذشته را به میدان آورده که اگر آن‌گونه که مشفقان و نیک‌خواهان آن زمان در سال ۱۳۸۴ می‌گفتند مردم می‌پذیرفتند و از حضور مجدانه در انتخابات ریاست‌جمهوری آن سال سر باز نمی‌زدند، آن انتخابات نیز به‌گونه‌ای این‌چنین رقم می‌خورد و آن زمان و تا هشت سال پس از آن، آن‌سان که رقم خورد و شد رقم نمی‌خورد و نمی‌شد. نوشتار حاضر در صدد آن است که همچنان این خوانش و زاویه نگرشی را ناروا بخواند و از پی تحلیلی روان‌شناختی نشان دهد این دو دوره از سازوکار کاملاً متمایزی برخوردار بودند و چنان‌که فراشد روان‌شناختی امور و رفتار بازیگران سیاسی این اقتضا را کرد، آن اقتضا را هم داشت.

  1. فراشدهای روان‌شناختی در روندی تکوینی محقق می‌شوند و وقتی متغیرهای متعددِ متعین در طی آن فراشد روان‌شناختی نقش‌مند گردند، چاره‌ای در بازداری از آن فراشدِ موجبیتی نخواهد بود. از این‌رو ضروری است کسانی که به این نوع بازداری‌ها معطوف می‌شوند و از تکوین برخی روندهای ناخوشایند نگران می‌شوند در بازداری و خنثی‌سازی آن متغیرهای متعین و موجب عمل کرده یا عمل می‌کردند. در واقع فریاد برای بازداری فراشدی که تمهیدات آن فراهم شده، به‌نوعی فرافکنی تقصیر و دلیل‌تراشی برای ناکارآمدیِ به‌هنگام بوده و بدتر آنکه، همچنان آن‌کسان را در توهم بی‌تقصیری و طلبکاری نگاه می‌دارد.
  2. این روزها و روزهای پیش از انتخابات، ترقی‌خواهان فعالی که برای پیروزی حسن روحانی تکاپوی مجدانه می‌کردند و به مخاطبان هشدار می‌دادند که غفلت نکنند و از خطر احتمالی پیش‌رو غافل نشوند تا ماجرایی تکراری به‌سان سال ۱۳۸۴ عارضشان نگردد، مستقیم و غیرمستقیم به نیروهای فعال این زمان و منفعل آن زمان و مردمی که می‌شد از رهگذر فعال‌سازی به میدان آیند و مانع از آن شروع شوم شوند، طعنه می‌زدند و می‌زنند که مبادا باز به آن غفلت بگرایند و هشدار این زمان را به‌سان هشدار آن زمانِ ایشان نشنیده گیرند و باز خود و مردم و مملکت را دچار عوارض آن غفلت سازند. این ترقی‌خواهان که بر نیک‌خواهی ملی‌شان تردیدی نیست، هنوز هم به نحوی اطلاقی متصورند که این ایراد شکست اصلاح‌طلبان و غلبه اقتدارگرایان در آن زمان متوجه کسانی است که هشدارهای آن زمان آنان را نشنیده و کارگر نساخته‌اند.
  3. اگر قبول غفلتی در نیروهای مترقیِ منفعل‌شده آن زمان باشد، تعرضی نیست و به اقتضای نسبی‌گرایی متعین باید پذیرفت، اما مطمئناً این پذیرش به آن معنا نیست که معترضان آن زمان و هشداردهندگان این زمان خود دچار غفلت نبوده و کاملاً درست و به‌جا می‌گفته‌اند و ایراد آن زمان تنها بی‌تحرکی نیروها و مردمی بوده که این هشدارهای ضروری برای تحرک را شنیده و تبعات انذاری انفعال این نیک‌خواهان را گوش کرده اما وقعی ننهاده و همگان را مصیبت‌زده دورانی هشت‌ساله ساخته‌اند. به این روی خیرخواهان آن زمان چون عقل کل و دانای کلی این بار نیز پای به میدان گذارده و می‌گویند این بار بشنوید و عمل کنید و به هشدارهای ما در ترسیم آینده‌ای مبهم و تاریک و خطرناک که می‌دانیم جناح مقابل این زمان به‌سان آن زمان برایتان رقم زده‌اند توجه کنید و از آن ماجرا درس و عبرت گیرید و به این توجه و عبرت این بار خطا نکنید و از تکرار آن فاجعه تلخ ممانعت به عمل آورید.
  4. حال که این هشداردهی‌های فعلی که شباهت صوری گفتاری کاملی با هشدارهای آن زمان داشته و مؤثر واقع شده و موجب به میدان آمدن بیشتری از نیروهای محرک و مؤثر در برانگیزی مردم شده و نتیجه این تحرک متقابل مثبت و تقویت‌کننده بوده، بیشتر ممکن است آن‌کسان خیرخواه بر حقانیت خود در آن زمان باورمند شوند و با آنکه خیرخواه مردم‌اند و قصدی بر سرزنش آن بخش از مردم ندارند، اما در درون خود بر خطای نیروهای فعال و مردم ایقان و ایمان بیشتری می‌آورند و البته بر مبنای بزرگواری و خطاپوشی خود خطای آن مردم را می‌بخشند. آسیب تحلیلی در این است که این کسان به تقویت و پیشرفت راه هشداری و مترقی و ملیِ این زمانشان متصور شوند، راه هشداری مترقی و ملیِ آن زمانشان نیز درست بوده است و اگر آن راه به تقویت و پیشرفت نینجامیده صرفاً به علت نانیوشایی مردمی بوده که به آوای بلند اینان گوش نداده‌اند.
  5. مشخصاً، وجه اشتراکی اصلی این دو زمان یعنی سال‌های ۱۳۸۴ و ۱۳۹۶ بر همان مضمون نفی و طرد و بازداری از به قدرت رسیدن کسان و گروه‌هایی است که افکار تنگ و صوری و انحصارطلبانه داشته و دارند و به اقتدارگرایی امنیتی و نظامی راغب‌اند و در بازداری از آزادی‌های فردی و اجتماعی و فرهنگی که آن را از جنس ارزش و باور دینی نمی‌دانند خشنود می‌شوند. چرخه هشدارهای آن‌کسان نیک‌خواه نیز بر محور تنبهات و هشدارهای سلبی است: مراقب باشید به دام کارگردانی‌ها و مهندسی‌هایی که بنیادگرایان تندرو و اقتدارگرا برایتان تدارک دیده‌اند نیفتید و با ما و با خود و با دیگران بر سر گزینه ایجابی بحث و نقد انتقادی و مخالفتی نکنید، ما هم در بخش بسیاری از این انتقادها با شما مشترکیم. اگر دموکراسی ایجابی را نمی‌شود پیش برد، نباید که از دموکراسی سلبی غافل شد و در اِعمال آن اهمال ورزید، دست‌کم میدان را به مخالفان آزادی که این زمین را برای سالیان متمادی شخم زده و ناکاشته یا بدکِشته باقی می‌گذارند باز نگذارید.
  6. این نیک‌اندیشان سیاسی و هنری و ادبی می‌گویند در سال ۱۳۹۶ ما آمدیم، تنبه دادیم، شما نیز همچون ما توجه کردید و ترسیدید، به تکاپوی چاره‌جویی‌ها افتادید، همه با هم به اهمیت این تحرک سلبی در بازداری قدرت‌گیری مجدد تندروها پی بردیم و واقف شدیم، تحرک را روزافزون نمودیم، مردم بیشتر و بیشتر متقاعد و مجاب به حضور شدند و این حضور عملاً امکان هرگونه عمل رقیب را برای پیروزی، زمین‌گیر ساخت. احترام گزینه و گزینه‌هایی ایجابی به‌جای خود، اما همه می‌دانستیم و به خود و به جمعیتی که برای حضور مؤثر فرامی‌خواندیم می‌گفتیم مواظب باشید جنس آنان که در برنامه‌ای چهارساله هدفی چهل‌ساله به قالب ریخته و دنبال می‌کنند از جنس همان دوازده سال پیش است، همان افراد در ستادها فعال‌اند، از همان شعارهای عوام‌گرایانه و عوام‌فریبانه می‌دهند و نگاه نظامی و امنیتی و ارشادی و محدودسازنده به جامعه دارند. این فهم و درک و شناخت اجتماعی صورت بست‌وکار خود را در بازداری جناح اقتدارگرا که مهم‌ترین دستاورد پیروزی نیروهای ملی بوده است، پیش برد. گزینه سلبی موردنظر با رأی قاطع مردم به گزینه ایجابی از میدان به در رفت و دست‌کم چشم‌اندازی غیرتاریک از آینده در پیش‌روی مردم قرار داد. خب چرا همه این هشدارها و تنبهات را که آن زمان هم بر زبان و قلم راندیم آنگاه نشنیدند، آن زمان هم که نیروهای مللی و خیرخواه به‌سان عزت‌الله سحابی یا محمود دولت‌آبادی می‌آمدند و می‌گفتند کاری به گزینه ایجابی نداشته باشید، فرآیند خطرناکی را که طی شده تا گزینه‌ای آسیب‌زا بر مردم تحمیل شود، ناکام گذارید.
  7. این نیروها از اینکه روند و انتخابات سلبیِ همیشه مؤثر در ایران، در آن زمان در قالب تعبیر و انتظاری که آن‌ها تمهید می‌کردند مؤثر نشد، از یکسو و از اینکه این روند انتخابات سلبی اینک و در سال ۱۳۹۶ چنان‌که در سال ۹۲ و ۹۴ و در سال ۷۶ پاسخ داده است، از سوی دیگر بیشتر از شنیدن‌ها و ناشنیدن‌ها عصبانی می‌شوند که چرا همین تنبهات برحذر دارنده از گزینه رسمی و رهنمون‌دهنده به رأی سلبی، آن زمان شنیده نشد و به اجرا گذارده نشد تا این همه مصیبت تحمیل بر جامعه نشود و این‌همه مصائب را مردم متحمل نشوند. البته چون نیک‌خواه ملت‌اند و اینک هم پیروزند و به حافظه بخشایش‌گر فعلی ایرانی خود بر گذشته صلوات می‌فرستند، خطای مردم در آن زمان را مورد اغماض قرار می‌دهند و رفتار جبرانی‌شان را در این سال و این سال‌ها کافی برای غرامتی که باید بپردازند، می‌دانند. طبعاً این مسئله هم بر آن باورمندی اصراری بر خطا ماندن می‌افزاید و مزید بر علت می‌شود؛ و اصرار زمان‌مند در باقی ماندن بر خطا خطر تولید توهم را در بر دارد؛ از این‌رو لازم است نقد و مقابله‌ای در این موضوع برای ایضاح شروع شده و شکل گیرد.
  8. حال به مصداق النهایات رجوع الی بدایات به وجه الاتم به سرآغاز بحث برمی‌گردیم، آن فراشد روان‌شناختی که در سال ۱۳۸۴ تکوین گرفته بود و بازداری از آن ممکن نبود چه بود؟ متغیرهایی که پیش از این تکوین فراشد و زمینه‌سازی فعلیت‌یابی آن حادثه ناگوار ملی نقش داشتند چه‌ها بودند؟ آیا این متغیرها همه ناشی از زمینه‌های موجبیتی ایجابی و تحرک جناح محافظه‌کار و کار گروهی آن‌ها بود که آن سال به قدرت رسیدند و یا ایفای نقش‌های منفی و نومیدکننده و حضور شخصیت‌های نقش‌مند منفی جناح اصلاح‌طلبی و اعتدالی نیز در شکل‌گیری آن وضعیت و فضا مؤثر بودند؟ چرا نمی‌شد آن فراشد تکوینی و پویش‌مند را به نگاهی مقطعی و ایستا بازداری کرد؟ خلاصه آنکه آیا در آن زمان رأی ایجابی، گروه مقابل را به پیروزی رسانید یا تحقق رأی سلبی که در غالب انتخابات ایران مصداق دارد در آن زمان هم محقق شد، منتهی نه به سود اصلاح‌طلبان که بر له مهندسانی که به قول خود لایه‌لایه کار کارگردانی شکست اصلاح‌طلبان را پیش برده بودند؟ البته تحقق آن رأی سلبی به‌هیچ وجه با دادن رأی ایجابی به گزینه‌های غیررسمی آن‌گونه که در سال‌های ۷۶، ۹۲ و ۹۴ و ۹۶ دنبال شد، همراه نبود.
  9. آن فراشد روان‌شناختی سرخوردگی نسبی مردم و حتی نیروهای ترقی‌خواه و روشنفکری بود که از حاکمیت هشت‌ساله اصلاح‌طلبان عایدشان شده بود، اینکه مسبب آن سرخوردگی‌ها توطئه هر ۹ روزه مخالفان بود یا نبود، چیزی را تغییر نمی‌دهد. به هر صورت هرگاه هر فرد و گروهی همه علت شکست و ناکارآمدی خود را بر عهده قدرت و توانایی دشمن بیندازد، ما روان‌شناسان در توجیه و دلیل‌تراشی بودن این فرافکنی‌های تقصیری تردید نمی‌کنیم. فرض بر آن است که همه دشمن دارند و دشمن هم در تدارک شکست حریف است. دوست باید کارآمدی مقابله‌گری داشته باشد و الا هیچ‌گاه پیروزی برای دوست در کار نخواهد بود. یادمان باشد با استناد به مخالفت بازدارنده‌ها که سابقه عملشان در دولت چهارساله روحانی را می‌شناسیم، نمی‌شود عدم تحقق وعده‌ها را توجیه کرد. مردم دشمنی‌های دشمن‌ها را می‌شناسند و به‌رغم آن‌ها اقدام کرده‌اند و امید دارند دوستانی که محل اعتماد و انتخاب واقع شده‌اند کارآمدی برتری داشته و ایران و ایرانیان را دچار آن فراشدهای منفی دشمن خواسته نسازند. در واقع آنکه فراشد روان‌شناختی بیش از هر چیز ناشی از ناکارکردی‌های اصلاح‌طلبان در زمانی است که متصدی دولت بوده‌اند و ندیدن آن ناکارکردی‌ها که ثمره‌اش اعراض مردم بوده و به مردم ایراد واردکردن که چرا همچنان پای آنانی که نمی‌خواهند یا نمی‌توانند به وعده‌هایشان عمل کنند نمی‌ایستند، بی‌ثمر است؛ یعنی اگر در این فراشد باز مردم ببینند که وعده‌های تصریحی به کناری گذارده می‌شود، خواه‌وناخواه روندی طی خواهد شد که اعتماد از میان می‌رود و اگر صدها روشنفکر و نویسنده و هنرمند و ترقی‌خواه و نیک‌خواه فریاد بزنند که بگذرید و بیایید، به‌سان آنچه در سال ۱۳۸۴ اتفاق افتاد شاید بگذرند، اما حتماً نخواهند آمد و میدان را برای اقتدارگرایان باز می‌گذارند. می‌دانیم میدان مطلوب اقتدارگرایان نیامدن و عدم حضور مردمی است که پایه و بنیان کم و مشخصی در آن دارند.
  10. پس متغیرهای مؤثر در آن فراشد روان‌شناختی قابل‌تفکیک‌اند و جدای از سهم مهم شیر و گرگ مخالف، هیچ‌یک از گروه‌های اصلاح‌طلب نباید سهم تأثیرگذار خود را در شکل‌گیری آن فراشد ناگوار نادیده گیرد. خود عدم اتفاق نیروهای اصلاح‌طلب حاکی از آن افتراق‌نظرها در پیش‌برد امر اصلاحات بود. شعار برخی نیروهای اصلاح‌طلب پیشگام توزیع نقدی پول یعنی برنامه‌ای که بعداً رقیب به اجرا گذارده بود، تکّبر راه ندادن به یکدیگر در برخی کاندیداهای اصلاح‌طلب و اعتدالی بیداد می‌کرد. همه نیز از بی‌عملی دولت اصلاح‌طلب بر سرکار معترض بودند. به‌زعم آن‌ها انفعال دولت در اینجا نیز تسری داشت. در آن زمان حتی هیچ اصلاح‌طلبی به سود اصلاح‌طلبی دیگر کنار نرفت. فراشد دیگری باید طی می‌شد که نه‌تنها اصلاح‌طلبان به نفع اعتدالیون کنار بروند و مردم را ترغیب به رأی‌دهی به او کنند، بلکه محافظه‌کاران معتدلی نیز شکل گیرد که با راه اقتدارگرایان و راست‌گرایان تندرو در نظر و عمل افتراق داشته باشند.
  11. در عین حال نباید منفی‌بافی‌های غیرنسبی‌گرایانه را در این نوع تحلیل‌ها و در تحلیل حاضر وارد ساخت؛ مثلاً کسانی که در آن روزگار گفته‌اند «همه‌شان مثل همند»، یا «فایده‌ای ندارد»، «نتایج از قبل معلومه و کاری از پیش نمی‌رود» و… منظور نیست. صرفاً تحلیل‌هایی در این زمان و آن زمان مقبول است که به فراشد روان‌شناختی معطوف بوده است و نه اینکه در رقابت‌های نسبی میان دو یا چند گزینه متفاوت گفته‌اند، باید همه‌شان را سر و ته یک کرباس شمرد و کنارشان نهاد. این تحلیل‌ها و مواضع منفی‌گرایانه صرفاً نومیدکننده و مأیوس‌کننده و درمانده کننده‌اند و نتیجه آن رفتارها و گفتارها آن خواهد بود که شانس رأی از گزینه بهتر گرفته شده و گاهی گزینه بدتر را جلوتر می‌برد. در این انتخابات اگر باز هم معطوف بر بدی‌های یکی می‌شدیم- که این بدی‌ها در هر فرد به اقتضای نسبی‌گرایی بلاتردید است- از بدتری می‌ماندیم.
  12. یک نکته نیز نباید فراموش شود که رگه‌ای از خلقیات مردم ایران در ترکیب با ناشناختگی امر سیاست‌ورزی در ایران سبب آن می‌شود که گزینه فعلی و شناخته‌شده مورد دل‌زدگی و مخالفت قرار گیرد و گزینه تازه و ناشناخته با تحریک حس کنجکاوی موضوع توجه و گرایش واقع شود. معمولاً مردم، کاستی‌ها را بر گردن فرد و دولت مستقر می‌گذارند و متصورند و یا امیدوارند دولت تازه بعدی با رفع این کاستی‌ها، شق‌القمر کند. در سال ۱۳۸۴ و در مرحله دوم گزینه محافظه‌کاران فرد ناشناخته‌ای بود که شعارهای عوام‌گرایانه و محروم‌خواهانه می‌داد و رگ خواب محرومان را می‌شناخت و گزینه اعتدالیون و اصلاح‌طلبان در این مرحله فرد شناخته‌ای بود که عامی و نامی او را نماد همه تقصیرات در نظر می‌آوردند.
  13. پیش از انتخابات سال ۱۳۸۴ هشت سال ریاست اصلاح‌طلبان، انتظارات وسیع محقق‌نساخته را پراکنده و بالا برده بود، دولت اصلاح‌طلب برگزارکننده انتخابات در سال ۱۳۸۴ محل تعرض و مسئول برآورده نشدن این انتظارات بود. توجه داشته باشیم که رأی‌های وسیع مردم در دو انتخابات ریاست‌جمهوری سال‌های ۷۶ و ۸۰ و دو انتخابات مجلس و شوراها در سال‌های ۷۸ و ۸۰ به هدف‌های به‌جا و نابه‌جای درشتی دامن زده بود و تأمین تغییرات انتظارات زیادی را پدید آورده بود و توقعات تغییرات بسیار را شکل داده بود که عملکرد بازدارنده جدی مخالفان از یک‌سو و عدم تحرک فعال دولت از سوی دیگر تحقق آن‌ها را ناکام ساخته بود. به هر رو، با آنکه هنوز نیروهای متوسط آمادگی آن را داشتند به‌رغم ناکامی در تحقق خواسته‌ها از نیروهای اصلاح‌طلب حمایت کرده و از به قدرت رسیدن نیروهای محافظه‌کار تندرو و اقتدارگرا ممانعت کنند، اما مجموعه نیروهای اصلاح‌طلب در چنین توافقی برای حضور قرار نداشتند.
  14. خامی آشکاری بود که تصور می‌کردیم رأی‌دهندگان انگیزه‌مند کروبی در مرحله دوم رأی خود را به‌حساب هاشمی خواهند ریخت، حتی در خود کروبی چنین انگیزه و شوری برای ترغیب در کار نبود و یا رأی‌دهندگان دموکراسی‌خواه معین که واگرایی‌های زیادی از انحصارطلبی‌های معمول می‌جستند، به هاشمی که آن زمان نماد رسمی مصر همه‌جا حاضر نظام محسوب می‌شد رأی می‌دادند. در رفتار جاه‌طلبانه و سکتاریستی مهرعلیزاده نیز که به تجزیه غیرضرور رأی اصلاح‌طلبان در نوبت اول انجامیده بود، تحولی پدید نیامده بود. در مقابل، پیروان شکست‌خورده دو فرد محافظه‌کار (لاریجانی و قالیباف) آمادگی داشتند که به هر صورت اولین دولت داعیه‌دار محافظه‌کاری را پیروزی دهند، این آمادگی بر رأی سلبی مردم به نماد رسمی، عملاً باید بر رأی ایجابی به دولت پوپولیستی و دماگوژیک و بر آمادگی گرایش رأی‌دهی کنجکاوانه به مدعی جدید دولت‌مداری و بر شور هواداران اغوا شده معجزه‌گر هزاره سوم که به‌سادگی و انقلابی‌گری و احیای اول انقلاب مشهورش ساخته بودند، افزوده گردد. چهار سال وقت لازم بود که اغوا شدگان به پیغمبری احمدی‌نژاد سرخورده شده و برکنار بمانند، حامیان مهم و حکومتی او نیز از بی‌ملاحظه‌گری‌هایش خسته و مستأصل شوند و نیروهای معتدل امثال هاشمی در تصمیمی مصمم برای طرد و رفع و حذف شر او پشت سر کسانی دیگر که بااحساس خطر چهارساله از وجود این پدیده به میدان آمده بودند، جمع شدند. چون هنوز به پرداخت یارانه هم اقدام نشده بود، عوام طماع هم دیگر امیدی به او نمی‌بردند، اجماع رأی سلبی که به دولت مستقر تعلق می‌گرفت در کنار رغبت ایجابی به نیروهای جدیدالورود اختصاص می‌یافت و وزن اصلاح‌طلبان را بالا می‌برد، این‌ها هیچ‌یک در چهار سال پیش از آن یعنی سال ۸۴ فراهم نبود. در سال ۹۲ کم‌وبیش همین حال باقی بود، رأی مردم نمی‌توانست به محافظه‌کارانی که مختصر زاویه‌ای با دولت مستقر داشتند یا بی‌شباهت به او نبودند و کلی قطعنامه برای به ایران سوغاتی آوردند تعلق گیرد. برعکس به گزینه افتراقی کامل از او تعلق می‌گرفت، هاشمی ۹۲ برعکس هاشمی ۸۴ که آن زمان نماد رسمی بود، نماد معترض به موقعیت رسمی بود و از پس هشت سال تعرض به دولت مستقر بیرون می‌آمد. بعد از کنار گذاردن هاشمی از سوی حاکمیت رسمی تنها چند روز کافی بود که اقبالِ به او به گزینه‌های افتراقی جایگزین تعلق گیرد. این آمادگی آن‌ها را ترغیب به همگرایی می‌کرد و حاضر بودند با این فهم و درک سیاسی انتخاباتی، در آخرین روزها به تعدیل خود به سود هر یک از گزینه‌های افتراقی دیگر روی‌آورند.
  15. حال این فراشد روان‌شناختی را در سال ۹۶ مدنظر قرار دهید. این بار دولت مستقر به‌سان سال ۱۳۸۰ گزینه غیررسمی است، حامیانش به‌رغم آنکه به او معترض‌اند تأمین وعده‌هایش را هشت‌ساله می‌دانند، از پس تجربه‌های ۸۴ و ۸۸ به در آمده و واگرایی غیرضرور شخص‌گرایانه و خودخواهانه که در سال ۸۴ کردند، نمی‌کنند، در عین حال نگران اقبال به گزینه رسمی اما تازه‌کار و غیر دولت مستقر و کنجکاوی برانگیزند. این بار می‌شود توجه عمومی را متوجه دولت اعتدالی و اصلاح‌طلب ساخت و رأی سلبی را متوجه آن گزینه رسمی نمود. به تعبیری روشن انتخابات ۹۶ هماورد دو گروه بود که در واقع هر دو بر تحریک و ترغیب مردم برای رأی‌دادن سلبی متمرکز بودند. گروه محافظه‌کار، دولت را مسئول همه مشکلات واقعی و اتهامی می‌شناسانید و بر تنور طمع حامیان جناح خود که این بار یکپارچه‌شان هم کرده بودند برای بیرون کشیدن قدرت از دست مخالفان می‌دمید و با به میدان آوردن همه‌چیز به‌سان سال ۷۶ قصد یکسره‌کردن و یک‌دوره‌ای کردن کار دولت اعتدالی اصلاحی را داشت؛ در مقابل جناح اعتدالی و اصلاحی همه را نگران از تمهیدات پس‌زمینه‌ای اقتدارگرایان می‌کرد که با وعده‌های پوپولیستی و دماگوژیک قصد تکرار هشته شوم گذشته را داشتند و دور ساختنِ خطر این مجموعه را که دیر به شخم زدن ایران ویران‌شده آمده‌اند، واجب عینی ملی می‌شمارد. فراشد روان‌شناختی در این کارزار به سود اصلاح‌طلبان بود. رأی‌دهندگان تجربه عملکردی پوپولیست‌ها را در پشت سر داشتند. گزینه همه‌جانبه گزینش‌شده راست‌گرایان نیز بر کوهی از انگیزه‌های سلبی مردم برای رأی‌دهی می‌افزود.
  16. بنابراین مقایسه دو زمان ۱۳۸۴ و ۱۳۹۶ و نتیجه‌گیری به این‌که آن زمان اگر این‌گونه عمل می‌شد به همین سان می‌شد که شد قیاسی مع‌الفارق است که بی‌توجه به این زمینه‌ها و فراشدهای روان‌شناختی، تنها به مصادره امر مطلوب می‌انجامد و صرفاً مقایسه‌کننده را خشنود می‌سازد. اراده‌های افراد و یا حتی گروه‌هایی خاص و تصور غالب آمدن اراده‌ورزی‌های درونی آن‌ها به‌رغم روندهای دترمینیستیک عینی و واقعی که به‌ویژه از فراشدهای روان‌شناختی به درآمده‌اند، ساده‌انگاری خوش‌بینانه و خیال‌پردازی‌های خام است. این افراد و گروه‌های خاص که خود به بخشی از آن ابر و باد و مه خورشید و فلک اجباری تبدیل شده بودند نمی‌توانستند متصور باشند که در مقاطع پایانی آن تراژدی طراحی‌شده لایه‌لایه با اعلام نظر رهنمودی و بخشنامه‌ای و عقل کلی خویش ورق روزگار را به‌گونه‌ای دیگر و به کامی دیگر برگردانند. اجباریت و یا موجبیت بیرونی که به تمهیدات فراشدی تکوین می‌یابند تحمیل می‌شوند. این تحمیل‌ها از جنس تحمیل‌های طبیعت‌گرایانه‌اند و بعضاً بسیار ناگوارند. بعضاً بسیاری ناظران آگاه از پیش به تلخی و بی‌چاره‌گی به مشاهده روند مستولی شدن این تحمیلات می‌نشینند و جز حسرتی از آن دست که بر جان سهراب و اسفندیار می‌خورند کاری از دستشان ساخته نیست. ازجمله نمی‌شود فراشد واگرایی نیروهای اصلاح‌طلب و غیرمحافظه‌کار را در یک زمان کوتاه به شفقت‌خواهی نیک‌خواهان تغییر داد و به فرض تغییر آن را در ده‌ها میلیون هوادارانِ پراکنده تسری داد و درونی آن‌ها ساخت و آن‌ها را به ضرورتی که خود نیز به آن نرسیده بودند، واقف نمود.
  17. طبعاً وارسی پدیدارشناسانه، مخالف مقایسه نیست، اما حتماً مخالف تحلیل‌های پس‌رویدادی که با قیاس مع‌الفارق و به‌صرف یافتن یکی دو وجه شباهت دو امر ذاتاً مغایر را یکسان تفسیر می‌کنند، هست. بافت پدیداری سال ۱۳۸۴ در تحلیل پدیدارشناسانه آن واقعه شناخته می‌شود و نه از تعمیم و تسری بافت پدیداری سال ۱۳۹۶ به آن واقعه که از پس شناخت علل آن واقعه و پس‌آیندهای منفی آن واقعه و خطاهای آن واقعه به دست می‌آید و هیچ‌یک در آن زمان معلوم عاملان نبوده است.
  18. از این‌رو وقتی به تحلیل پدیدارشناختی واقعه ۱۳۹۶ به‌سان چنین تحلیلی در خصوص ۱۳۸۴ مبادرت می‌جوییم و به فراشدهای روان‌شناختی تفکیکی و متعین هریک به نحوی مستقل می‌پردازیم، می‌بینیم روند همگرایی به تجربه آن واگرایی به ضرورتی رفتاری در اصلاح‌طلبان و اعتدالیون بدل شده، بر دفع خطرات مشابه سال ۱۳۸۴ و رفتار سلبی پیش‌رونده تمرکز اصلی صورت گرفته و خواسته ایجابی در ذیل این خواست سلبی تعریف شده است. بر خودآگاهی بخشی از مردم از پس تجربه‌کردن وعده‌های پوپولیستیِ ویرانگر تأکید شده است. در اثر تغییر تجربی حافظه ضعیف تاریخی که در بخشی از ایرانیان پدید آمده قدرت بازسازی و انعکاس گذشته‌های مربوط به ده‌های آغازین انقلاب ممکن شده است. از سوی دیگر رفتار لایه لایه پنهان و پیچیده جناح حامی سال ۱۳۸۴ کجا و رفتار آشکار جا به جایی‌های اتوبوسی و ایجاد تجمعات بزرگ که بر همگان آشکار بود کجا؛ مشت خالی رقبای اقتدارگرای پوپولیست شده ۱۳۹۶ که به دادن وعده‌های نخ‌نماشده اشتغال داشتند و به‌سادگی از سوی گزینه‌های اعتدالی اصلاحی لوله می‌شدند کجا و مشت پرِ عوام‌گرایانه تجربه‌نشده سال ۱۳۸۴ کجا و واگرایی رفتاری پاکدست‌نمایانه و محروم‌گرایانه سال ۱۳۸۴ که به قول مارکس به‌نحو مضحکی می‌خواست در سال ۱۳۸۸ هم تکرار شود کجا و واگرایی ۴ درصدی و ۹۶ درصدی مدعیان سال ۹۶ کجا؛ باورمندی ساده‌گرایانه و اغواشده بخشی از عوام مردم سال ۱۳۸۴ که به شیوه‌ای اقتدارگرایانه و تندخویانه در سال ۱۳۸۸ دنبال می‌شد کجا؛ غیر از خواصی خاص کسی بر سابقه سوء آن تازه به میدان آمده یا به میدان آورده شده واقف نبود و خلاصه طمع‌ورزی سطحی‌گرایانه بخشی از سوداگران رند به سال ۹۶ کجا، یکی حاکم بر تراستی عظیم، بریِ از مالیات و حسابرسی، از فرار مالیاتی می‌گفت و یکی با توزیع املاک عمومی و پرونده هشتاد و چهاری و انبان رانت‌های کثیر از محرومان ۹۶ درصدی می‌گفت، ۹۶ درصدی که فقط در دوره چهارساله ریاست روحانی پدید آمده بودند!

همه این عواملی که انگیزه عمومی حضور و رأی به اصلاح‌طلبان را اقتضا کرده و با این حضور و رأی عملاً جناح مقابل را به شکست می‌کشاند در سال ۱۳۹۶ بود، مقتضی موجود بود و مانع مفقود بود و تقریباً هیچ‌یک از این عوامل در سال ۱۳۸۴ نبود. از این رو در این سال به‌رغم همه آن تمهیدات نباتی، یارانه‌ای، کارانه‌ای، امنیتی، اتوبوسی، متینگی، و نابرجامی و سند ۲۰۳۰ مردم آمدند و به جناح مقابل رأی سلبی دادند و کار آن‌ها را پیچیدند و لوله کردند. این تمهیدات کثیر مقهور آن فراشد روان‌شناختی طی شده از سال ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۶ بود.

بنابراین اوصاف، لازم است تمام تکاپوهایی که در جهت به عرصه‌آوری مردم برای افزایش آرا و به‌تبع طرد و دفع اقتدارگرایان و بالطبع تعیین پیروزی اصلاح‌طلبان صورت می‌گیرد، به‌جای تمرکز بر نتیجه و تحلیل حضور و عدم حضور مردم به شکلی نتیجه‌گرایانه، بر روندها و فراشدهایی متمرکز باشند که زمینه‌های اقتضایی و ایجابیِ شرایطی خاص در دلسردی و نومیدی و درماندگی مردم را رقم می‌زنند. در این‌چنین شرایطی است که مردم به ادبار و اعراض و رویگردانی روی می‌آورند و اسباب ناخواسته‌ای برای جناح مقابل تدارک دیده می‌شود.

به این تعبیر کنترل و مدیریت روند و فراشد روان‌شناختی منفی علیه اصلاح‌طلبان که بی‌تردید طی شدن آن به سود اقتدارگرایان و زیان ایران و ایرانیان خواهد بود زمانی در دست خود اصلاح‌طلبان در است که اختیار و نفوذ مردم در شوراها و مجلس و ریاست‌جمهوری یعنی تقریباً تنها مناصبی که احتمال حضورشان در قدرت هست باشد. انتخابات سال‌های ۱۳۷۶ و ۱۳۹۶ نشان داد که جناح محافظه‌کار اگر تمام اختیارات و امکاناتش را که تقریباً همه اختیارات و امکانات حکومتی است در اختیار گیرد و بسیج نماید، با حضور مردم راه به جایی نبرده و دچار شکستی محتوم خواهد بود. پس این اصلاح‌طلبان‌اند که با پای‌بندی به وعده‌ها و اصرار در فعلیت‌بخشی به آن‌ها می‌توانند اعتماد مردم را جلب کنند و آن را حفظ کنند و نگاه دارند و سرمایه پیروزی خود و پیشرفت کشور سازند. این عمل را بعد از سال ۱۳۷۶ نکردند و به سرانجام ۱۳۸۴ دچار آمدیم. آن تجربه سبب شد در سال ۱۳۹۶ تجربه سال ۱۳۸۴ تکرار نشود، ولی باید مراقب بود به تجربه تلخی به‌سان سال ۱۳۸۴ در سال ۱۴۰۰ دچار نشویم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط