بدون دیدگاه

رقیب خطرناک‌تر از دشمن؟

 

لطف‌الله میثمی

 

روز دهم خرداد ۱۳۹۰ مهندس عزت‌الله سحابی دار فانی را وداع گفت. روز ۱۱ خرداد به‌منظور برگزاری تشییع‌جنازه ایشان با مقامات امنیتی گفت‌وگوهای زیادی انجام شد. درنهایت قرار شد از در منزل ایشان در لواسانات به فاصله ۵۰ متر در یک خیابان فرعی، تشییع‌جنازه انجام شود و محدودیت‌های زیادی هم برای آمدن علاقه‌مندان ایشان در طول جاده‌ها سازمان‌دهی شده بود. حدود ۲۰ الی ۳۰ متر که از منزل دور شدیم به تابوت و پیکر ایشان حمله شد و افرادی که زیر تابوت بودند مجروح و مضروب شدند و پیکر ایشان بر زمین افتاد. در همین غائله بود که دختر ایشان، هاله سحابی، به شهادت رسید. روز بسیار سخت و پرماجرایی بود. من که خودم انتهای تابوت بودم به‌شدت به فکر فرورفتم که در یک منطقه دورافتاده از تهران چون لواسانات که با پادگان‌های مختلف محاصره شده و راه ارتباطی آن بیش از دو جاده کنترل‌شده نیست، این تشییع‌جنازه چند متری چه خطری برای نظام جمهوری اسلامی ایران ایجاد می‌کند و چرا با افرادی که خودسر قلمداد می‌شدند برخوردی نشد، درحالی‌که دوربین‌های زیادی مشغول فیلم‌برداری بودند، آن‌ هم پیکر کسی که دوازده سال از عمرش را در زندان‌های مختلف گذرانده و عضو فعال شورای انقلاب و وزیر برنامه‌ریزی نظام جمهوری اسلامی بود. فکر کردم شاید این افراد خودسر می‌خواهند این پیام را برسانند که هرکس مخالفتی با نظام داشته باشد باید هزینه زیادی بپردازد و این افراد تعدادشان محدود شده و با آن‌ها برخورد ویژه بشود. به یاد گفته زنده‌یاد سحابی در یکی از جلسات افتادم که گفت به نظر من عملکرد نظام ما طوری است که رقیب را از دشمن خطرناک‌تر می‌داند. روی این دو موضوع فکر می‌کردم که به سررشته درازی در تاریخ معاصر رسیدم که نمونه‌های آن را در زیر می‌آورم:

  1. ملت ایران در سال ۱۳۳۰ با ملی شدن نفت در سراسر ایران و خلع‌ید از شرکت غاصب نفت ایران و انگلیس، به رهبری مصدق نهضت ملی عظیمی را رقم زده‌اند که به لحاظ داخلی و خارجی بسیار چشمگیر و نقطه عطفی در تاریخ مبارزات ملل محروم بود. همه نیروها ملی شدن نفت در سرتاسر ایران را پذیرفتند، ولی حزبی که تمایلی به شوروی داشت آن را نپذیرفت و عملکرد آن حزب هم تا ۳۰ تیر ۱۳۳۱ کارشکنی علیه مصدق و نهضت ملی بود. کسانی که آن زمان را درک کرده‌اند یا نشریات آن‌ها را خوانده باشند می‌دانند آن‌ها به‌راحتی می‌گفتند که شاه و دارودسته آن ارتجاعی هستند و به‌زودی سقوط می‌کنند، ولی نهضت ملی تحت رهبری مصدق قدرت و توانایی مدیریت دارد و ماندگار خواهد شد و زمینه را برای حاکمیت ما سخت‌تر می‌کنند. این عملکرد موجب شد هم به نهضت ملی ضربه بخورد، هم به خودشان؛ چراکه رقیب را از دشمن خطرناک‌تر می‌دانستند.
  2. در سال ۵۰ شمسی، حسینیه ارشاد کانون پرشور و شعوری برای جوانان مسلمان شده بود و زنده‌یاد دکتر شریعتی آموزه‌های خود را به‌صورت سخنرانی ارائه می‌کرد. دکتر نقدهایی به مکتب مارکسیسم و عملکرد مارکسیست‌ها داشت، ولی تأکید می‌کرد مارکسیسم رقیب اسلام است و نه دشمن، اما ضربه سال ۵۴ به سازمان مجاهدین خلق ایران و انتشار بیانیه تغییر ایدئولوژی که به مصادره سازمان و برادرکشی انجامید، عوارض منفی زیادی داشت، مانند جدا شدن گروه‌های کوهنوردی، کتابخانه‌ها در دانشگاه‌ها و سفره‌ها در زندان‌ها از همدیگر. این بار هم ما دیدیم که مارکسیست‌های سازمان احساس می‌کردند که برای پیروزی مارکسیسم بایستی مسلمانان را تصفیه کنند و رقیب خود را دشمن پنداشتند تا توان سازمان‌دهی نداشته باشند. متقابلاً بعد از این ماجرا یک جریان فکری علیه مارکسیست‌ها به وجود آمد که حتی می‌گفتند مارکسیسم از ساواک هم خطرناک‌تر است. این پدیده به حدی رشد و گسترش یافت که حتی امریکایی‌ها را به این فکر انداخت که می‌توان به این جریان ضد کمونیسم امید راهبردی داشت. در هر دو ملاحظه شد که رقیب از دشمن خطرناک‌تر تلقی شد.
  3. بهار عربی در ۲۰۱۱ (۱۳۹۰) از تونس و مصر شروع شد و انقلابی به پا شد و دامنه آن به بحرین کشید و نزدیک بود سلطنت در آنجا سقوط کند که نیروهای نظامی عربستان سعودی بحرین را اشغال کردند. اسرائیل و عربستان هر دو به‌شدت با این انقلاب‌های دموکراتیک مخالف بودند و کارشکنی می‌کردند. درنهایت عربستان و امارات با حمایت از عبدالفتاح السیسی کودتایی علیه محمد مرسی در مصر سامان دادند و سرکوب‌های وسیعی انجام گرفت. این سؤال مطرح بود که چرا عربستان اهل سنت با مصر مسلمان و اخوان ‌المسلمین اهل سنت چنین برخورد آشتی‌ناپذیری می‌کند؟ علت آن را در این امر باید جست که عربستان، اخوان‌ المسلمین را از شیعه خطرناک‌تر می‌دانست، چراکه می‌توانست مردم خود را علیه شیعه بسیج کند، ولی توانایی این امر را نداشت که مردم خود را علیه اخوان‌ المسلمین بسیج کند. اخوان ‌المسلمین اهل سنت سنخیت زیادتری با مذهب سعودی‌ها داشت و در مقطعی بسیاری از مدیران آن‌ها از اخوان ‌المسلمین بودند. سعودی‌ها نگران بودند که حاکمیت به خطر بیفتد و نتیجه جز این نبود که رقیب را از دشمن خطرناک‌تر می‌دانستند.
  4. همان‌طور که می‌دانیم در سال ۵۴ مارکسیست‌های سازمان مجاهدین خلق ایران با برادرکشی و تصفیه‌حساب‌های خونین این سازمان را مصادره کردند. در پی آن و در درون زندان جریانی به رهبری مسعود رجوی فکر می‌کرد که سازمان هیچ عیب و نقصی نداشته و فقط کودتایی اپورتونیستی علیه آن شکل گرفته است. در زندان قصر ما عده‌ای بودیم که می‌گفتیم باید در درون خودمان پدیده سال ۵۴ ریشه‌یابی و سنخیت‌ها با آن پاک‌سازی شود. درنهایت در سال ۵۵ به یک انشعابی تبدیل شد که بسیار دردآور بود، از این بابت که جریانی به رهبری مسعود رجوی با وجود اینکه همه ما در بند زندان ساواک بودیم ما را بایکوت کرده و می‌گفتند دستاوردها سوزانده شود و اصطلاحی بهتر از «زندان در زندان در زندان» برای آن وضعیت نیافتم. با دوستان سابق حتی سلام‌علیک هم نداشتیم. هر کار غیرمنطقی که لازم بود برای انزوای بچه‌های زندان قصر می‌کردند. با اینکه در جریان انقلاب همه نیروها به هم نزدیک شده بودند، ولی این نزدیکی در ماها نبود. وقتی آزاد شدم به منزل زنده‌یاد آیت‌الله طالقانی رفتم و ایشان به من گفتند که به دوستان همبند و مجاهد خود بگویید که مردم ما انقلاب وسیعی کرده‌اند، سعی کنید تنگ‌نظری‌های داخل زندان را به درون انقلاب نکشید. من این پیام را از طریق پرویز یعقوبی به آن‌ها رساندم، ولی واکنش آن‌ها این بود که مسعود رجوی بعد از پیروزی انقلاب در اولین سخنرانی‌اش در چمن دانشگاه تهران به‌شدت تجدیدنظرطلبان را به باد انتقاد گرفت. این در حالی بود که همه تا پای جان فداکاری کرده بودند و وضعیت آن زمان را این‌طور توصیف می‌کردیم که «چُنان قحطسالی شد اندر دمشق / که یاران فراموش کردند عشق». حتی یکی از آن‌ها نزد من نیامد که بگوید آیا برای معالجه چشمت کمک می‌خواهی یا نه. واقعاً دوران سختی بود. این‌ها اولویت‌ها را فراموش کردند و رقیب را از دشمن خطرناک‌تر می‌دانستند. دیدیم که سرانجام این رویه‌ها به کجا منجر شد، هم انقلاب را تضعیف کردند و هم خودشان را. یک روز در ملاقاتی که با آیت‌الله طالقانی داشتم گفتند چرا شما از هم جدایید. گفتم ما دوست نداریم که جدا باشیم. آن‌ها حتی در نشریه مجاهد اجازه نمی‌دهند که حتی یک ستون در اختیار ما باشد و یا مقاله‌ای بنویسیم تا مردم قضاوت کنند ببینند اختلاف بر سر چیست. مرحوم طالقانی حاج احمد علی‌بابایی را به منزل ما فرستادند که در این باره تحقیق و تفحص کنند. وقتی من پیشنهاد کردم یک ستون از نشریه مجاهد به علت این جدایی‌ها اختصاص داده شود، ایشان گفت این کار به فروپاشی آن‌ها می‌انجامد. گفتم آیا این‌قدر سست ‌عنصرند که با یک نوشته از هم پاشیده شوند؟ بعد از ملاقات با مرحوم طالقانی، رجوی در نشریه مجاهد مقاله‌ای با عنوان «در و خرمهره» نوشت که ما را به خرمهره و خود را به در تشبیه کرد که در این صورت از نظر او جایی برای گفت‌وگو باقی نمی‌گذاشت.
  5. در دهه ۶۰ که رهبران مجاهدین به رهبری رجوی به خارج از کشور و سپس به عراق رفتند، در نشریات خود از جریان استحاله در ایران نام می‌بردند. استحاله که مرکب بود از آیت‌الله منتظری و دفتر سیاسی ایشان، مهندس عزت‌الله سحابی، دکتر رضا رئیس طوسی و لطف‌الله میثمی. این‌ها چنین تبلیغ می‌کردند که این جریان برای آن‌ها خطرناک‌تر از نظام جمهوری اسلامی است که متأسفانه این هم در همان راستای دشمن دانستن رقیب بود، ولی باز هم متأسفانه دیدیم که مشابه همین تحلیل در نهادهای انقلاب ما رسوخ کرده و لبه تیز حمله در داخل متوجه این افراد شد. نهادهای ما هم به دام این اولویت نادرست افتادند و درنتیجه از آنچه در مرصاد اتفاق افتاد غافل شدند. من بارها یادآور شده‌ام که دستگاه‌های امنیتی ما باید دقت کافی داشته باشند که اولویت‌ها را جابه‌جا نکنند و رقیب را از دشمن خطرناک‌تر تلقی نکنند.
  6. در اسفندماه سال ۱۳۷۹ واژه‌ای به نام «برانداز قانونی» در رسانه‌های رسمی مطرح شد و مدتی بعد حدود هشتاد نفر از اعضای ملی-مذهبی و نهضت آزادی ایران دستگیر شدند، آن هم با برچسب براندازی و تبلیغات در تمامی رسانه‌ها که البته بعد از بازجویی‌های مفصل و مرارت‌های زیاد در زندان و آنچه بر سر خانواده‌هایشان آمد، دادگاهی تشکیل شد که اصولاً براندازی جزء اتهامات نبود، درحالی‌که این واژه براندازی در تمامی مطبوعات و رسانه‌ها منتشر شد، ولی هیچ معذرت‌خواهی از طرف هیچ نهادی صورت نگرفت. برانداز قانونی یک واژه تعجب‌برانگیز است. اگر نیرویی به فرض از طریق قانون به رشد و گسترش کمّی و کیفی برسد و از صلاحیت برخوردار و آرای مردم را همراه خود داشته باشد چه مانعی دارد که مملکت از صلاحیت‌های آن‌ها بهره‌مند بشود؟ برای نمونه در کشور انگلستان که گاهی حزب محافظه‌کار و گاهی حزب کارگر حاکم می‌شوند آیا به معنی‌ براندازی است؟

تا زمانی که ما رقیب را دشمن بینگاریم و نیروها را از مشارکت در چرخه مدیریت محروم کنیم، مملکت روی توسعه را به خود نخواهد دید. از ابتدای انقلاب که گزینش‌ها شکل گرفت سیاست‌ها طوری پیش رفت که بیشتر نیروهای فعال جامعه طرد و حذف شدند و در مطبوعات اصطلاحی راه افتاد به نام حزب رجا؛ یعنی «رانده‌شدگان جمهوری اسلامی». این‌ها کسانی هستند که اصول انقلاب، جمهوری اسلامی ایران و قانون اساسی آن را قبول دارند، ولی مشمول حذف نیرو شده‌اند و تعدادشان هر روز به لحاظ کمّی و کیفی اگر نگوییم بیشتر از نظام، بلکه هم‌ردیف آن است. معمولاً منطقشان این است که برای مبارزه با دشمن ما توان آن را داریم که نیروهای زیادی را بسیج کنیم، ولی چنین توانایی را در برابر رقیب نداریم. محور، منافع ملی و توسعه ایران نیست، بلکه منافع فردی و جناحی مدنظر است.

  1. در دی‌ماه ۱۳۹۶ مؤسسات مالی اعتباری که پول‌های مال‌باختگان را مصادره کرده بودند، تظاهراتی علیه دولت راه انداختند و بحرانی ایجاد کردند که در پی آن در هشتاد شهر ایران تظاهرات صورت گرفت. در سردر دانشگاه تهران شعاری به مضمون «اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» داده شد که جز در سردر دانشگاه تهران فقط مردم یک شهر آن را تکرار کردند، ولی این شعار در تمامی ماهواره‌ها به‌ویژه مجاهدین و سلطنت‌طلب‌ها دائماً تکرار می‌شد و به معیاری برای تحلیل‌های راهبردی آن‌ها تبدیل شد. شعاردهندگان اصولاً به جریان راست افراطی که این تظاهرات و بحران را به وجود آورده بود توجهی نداشتند، بلکه معتقد بودند افراطیون در بستر زمان کم‌رنگ و بی‌رنگ شده و سقوط خواهند کرد، ولی جریانی که می‌ماند اتحاد اصلاح‌طلبان با اصولگرایان منطقی است که همین جریان در انتخابات ریاست‎جمهوری ۹۲ موفق شد و توانست نقطه عطف تکاملی جدیدی در ایران به وجود آورد. بدین مضمون که پس از سال‌ها شعار جنگ به‌ جای جنگ با کشورهای مختلف به‌ویژه امریکا تعامل سازنده با جهان را مطرح کرد و به «برجام» رسید که ما را از جنگ و تحمیل جنگ دور کرد و می‌توانستیم راه توسعه را پیش بگیریم و نقد آن، لغو تحریم‌های نفتی و خروج ایران از فصل هفتم شورای امنیت بود که اعضای دائمی شورای امنیت با هماهنگی کشورهای دیگر با ایران به‌طور قانونی وارد جنگ شوند. این شعار که از جریان چپ دانشگاه شروع شد در بطن آن مخالفتی با راست افراطی نداشت و تنها به اصلاح‌طلبانی حمله می‌شد که دائماً تحت تعقیب فضای امنیتی-نظامی بودند. این‌ها به لحاظ معرفتی همان رقیبی را که می‌تواند ماندگار باشد دشمن تلقی می‌کردند.■

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط