بدون دیدگاه

روایت‌های تاریخی

 

یکی از خوانندگان نشریه به نام آقای آزاده در نقد مقاله‌ای با عنوان «راهی که نرفته‌ایم» به قلم مهدی غنی در شماره ۱۳۲ نوشته‌اند: «در این مقاله اشاره‌ای به معضل رابطه علم و دین و نقل‌قولی از شهید مجید شریف واقفی شده است که «ما باید نسبت علم با قرآن و مبانی دینی را مشخص کنیم». این گفته و تعابیر مشابه دیگری که آقای مهندس میثمی از مجادلات ایدئولوژیک سال ۵۴ سازمان طرح کرده‌اند در گفت‌وگوها و تاریخ شفاهی مستمری که سعید شاهسوندی از روابط روزانه و سازمانی یک‌ساله‌اش با شریف واقفی در تحولات سال ۱۳۵۳ نقل می‌کند وجود ندارد. آقای شاهسوندی می‌گوید برنامه شریف واقفی یارگیری و سازمان‌دهی مجدد نیروهای مذهبی حول ایدئولوژِی بنیان‌گذاران و اعلام انشعاب از رهبری مارکسیست‌شده و مسلط بر ارکان سازمان بوده است».

ضمن سپاس از آقای آزاده که به نکته ظریفی توجه کرده و گوشزد کرده‌اند، برای روشن شدن موضوع چند نکته را یادآوری می‌کنیم:

۱- در هر روایت تاریخی، انگیزه و دیدگاه روایتگر نقش مهمی دارد. به یک رویداد هرکس از زاویه‌ای می‌نگرد، حتی رویدادهای امروزین نیز با همین شیوه روایت می‌شوند. یک صحنه تصادف را بینندگان مختلف، یکسان روایت نمی‌کنند. تا چه رسد به زوایای تاریک تاریخ که در زمان رویداد هم تصویر روشنی نداشته‌اند بنابراین اصل تفاوت در روایت‌های تاریخی امری طبیعی و پذیرفتنی است. رویدادها همچون منشوری بلورین است که بیننده از هر زاویه رنگی متفاوت را می‌بیند. برای شناخت واقعی‌تر لازم است با تأمل و درایت در روایت‌های مختلف به فضا و شرایط آن دوران نزدیک شد و تصویر روشن‌تری از آنچه گذشته به دست آورد.

۲- مبارزات دهه ۴۰ و ۵۰، به دلیل خفقان حاکم و ضرورت حفظ اطلاعات مبارزان، با ابهامات و پیچیدگی‌هایی روبه‌روست که کار مورخ و پژوهشگر را دشوارتر می‌کند. اسنادی که امروز در دسترس است گاه به‌جای روشن کردن مسئله، خود بر ابهام آن می‌افزاید. به‌طور مثال اسناد ساواک، بازجویی‌های افراد بازداشت‌شده، اسناد درون‌گروهی به‌جامانده، روایت منتقدان و مخالفان و رقبا، خاطرات افراد مختلف با گرایش‌های گوناگون، روایت‌هایی هستند که چه‌بسا همخوانی ندارند؛ لذا پژوهشگر باید هرکدام را با توجه به روایتگر، تحلیل و تأویل کند تا به کشف حقیقتی فراتر از گوینده دست یابد.

۳- آقای شاهسوندی سیر وقایع تشکیلاتی و روند مبارزات مجاهدین خلق را به‌عنوان یک ناظر و شاهد درونی بیان کرده‌اند. آنچه در روایت ایشان بیشتر مورد توجه است، مسائل سازمانی و تشکیلاتی است و کمتر به مسائل فکری و معضلات ایدئولوژیک پرداخته شده است؛ البته این از اهمیت و اعتبار روایت ایشان نمی‌کاهد و نمی‌شود انتظار داشت که یک نفر همه وجوه یک پدیده را به‌تنهایی به تصویر کشد. آقای میثمی بیشتر به جنبه‌های فکری و ایدئولوژیک تمرکز کرده و از این زاویه وقایع سال ۵۴ را مدنظر قرار می‌دهد. همین تفاوت را در خاطرات آقای محمدی گرگانی و آقای بهمن بازرگانی و سایرین می‌توان دید.

۴- آنچه از مرحوم شریف واقفی و گفت‌وگویش با مرحوم مرتضی صمدیه نقل شده است، ازجمله خبرهایی است که سال ۵۴ و ۵۵ در زندان گفته می‌شد. خبرهای زندان هم اغلب از طریق بازجویی‌ها و افراد بازداشت‌شده سینه‌به‌سینه منتقل می‌شد. خبر این بود که مجید تأکید کرده بود که باید نسبت علم و قرآن را مشخص کنیم وگرنه در هر تشکیلات جدید هم همین معضلات فکری دامنگیرمان خواهد بود.

آقای شاهسوندی در ذکر وقایع سال ۵۴ اشاره کردند که مجید در صدد بوده است از نظر تشکیلاتی و سازمانی استقلال یافته و از سیطره شهرام و حلقه پیرامونش رها شود و به تشکیلاتی مستقل دست یابد.

این دو روایت ظاهراً با هم تناقض دارد، اما اگر به شرایط خاص آن زمان توجه کنیم، هر دو روایت در کنار هم نشسته و می‌توانند مکمل هم باشند. توضیحات زیر بیانگر این مسئله است.

۵- کار کردن روی یک مسئله فکری مانند رابطه علم و دین یا نسبت علم و قرآن، به وقت و فراغت بسیار و مطالعات گسترده و اندیشه‌ورزی نیاز دارد. کما اینکه اندیشمندان زیادی در زمان‌ها و کشورهای مختلف در این باره کارکرده و مطالبی ارائه کرده‌اند. در اینکه یکی از ابهامات ایدئولوژیک درون سازمان مجاهدین به این مسئله برمی‌گشت تردیدی نیست. چنان‌که هم‌اکنون نیز این معضل در میان متفکرین و معتقدین اسلامی خودنمایی می‌کند و برخی را به تردید یا تجدیدنظر در باورهای خود کشانده است. تقی شهرام نیز در جزواتی که در درون سازمان منتشر کرد بر همین مسئله تکیه کرده است که اسلام با واقعیات و علم همخوانی نداشته و اندیشه‌ای ایده‌آلیستی و غیرواقعی است، اما این نکته را هم نباید از یاد برد که یکی از معضلات عملی و عینی مبارزانی چون شریف واقفی و صمدیه و دیگران مسئله امنیت و حفاظت از تور ساواک است. لحظه‌ای غفلت و عدم تمرکز بر مسائل امنیتی، کافی بود که به دام مأموران ساواک بیفتند. گذشته از اینکه آن عزیزان از سوی رفقای هم‌رزم خود نیز مورد تهدید بودند. در چنان شرایطی اولین و مهم‌ترین اقدام تأمین امنیت جانی و سازمانی است. نکته مهم‌تر اینکه گسستن از روابط تشکیلاتی و انتخاب یک زندگی فردی هم برای مبارزی شناخته‌شده امکان‌پذیر نیست؛ بنابراین روایت آقای شاهسوندی کاملاً طبیعی است. مجید و دوستانش باید حداقل فکری برای امنیت خود می‌کردند. با استقلال تشکیلاتی از تهدید درونی مصون مانده و تنها تهدید ساواک را باید چاره می‌کردند. این امری اجتناب‌ناپذیر و عقلانی بود. چنانچه بخواهند روی مسائل فکری و معضلات ایدئولوژیک کار کنند، هم باید در یک شرایط نسبتاً امنی قرار می‌گرفتند و در یک آرامش نسبی و با همفکری دوستان به این مسائل می‌پرداختند؛ البته دور از ذهن نیست که در آن شرایط امنیتی، که قرارهای سازمانی به چهار ساعت رسیده بود، تمرکز بر روی مسائل فکری کار بسیار دشواری بود.

برای تقریب به ذهن –گرچه اساساً قابل قیاس نیست- می‌توان به وضعیت مسئولان نظام پس از پیروزی انقلاب اشاره کرد که با درگیری‌ها و مشغولیت‌های کار اجرایی دیگر توان پرداختن به مسائل فکری و آموزشی که قبل از انقلاب دغدغه‌شان بود نداشتند و ندارند و بیشتر گذران روزمره مورد توجه قرار گرفته است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط