محمد احمدی
آقای دکتر محمد احمدی در مقاله زیر با عنوان «روح غزه در دانشگاههای امریکا» سعی کردهاند در پروسه بهار پرالتهاب مثلت «ایران-اسرائیل-امریکا» نشان دهند چگونه امریکا در گرداب غزه گرفتار شده است و همچنین آزمون اسرائیل در رویارویی با ایران را بررسی کنند. از هموطنان عزیز بهویژه خوانندگان چشمانداز ایران تقاضا داریم با این مطلب راهبردی در سطح بالا برخورد فعال کنند. باشد که این تحلیلها بتواند راهنمای طراحان راهبردی در ایران قرار گیرد و پابهپای مسائل خارجی به بحرانهای داخلی هم رویکردهای بنیادی داشته باشند.
بهار غافلگیرکننده
جهان در ماه آوریل ۲۰۲۴ علاوه بر جنگ فرسایشی اسرائیل با نیروهای مقاومت، شاهد دو تحول بیسابقه بود: از یکسو رویارویی مستقیم ایران و اسرائیل و از سوی دیگر، شعلهور شدن اعتراضات دانشجویی در حمایت از فلسطین در دنیای غرب. مقابله دو قدرت نظامی غرب آسیا اضطرابی را در دنیا برانگیخت که ویژگی جنگهای آخرالزمانی است.
ماجرا در روز اول آوریل آغاز شد که اسرائیل با حمله به کنسولگری ایران در دمشق، آن را ویران کرد. ایران و اسرائیل سالهاست که درگیر جنگ مخفی و ضربات پراکنده به یکدیگر هستند، ولی از حمله مستقیم به مراکز رسمی و حفاظتشده یکدیگر اجتناب داشتهاند، اما اسرائیل این کار را مانند بسیاری از موارد دیگر سنتشکنی خود در قواعد جنگ، عملی کرد و حتی بهطور ضمنی، به توجیه و دفاع از این اقدام پرداخت. محاسبه غلط اسرائیل این بود که چون ایران به چند مورد حملات هوایی علیه مستشاران خود در سوریه پاسخی نداده، میتوان شدت عمل بیشتری را علیه آن به کار گرفت. اشتباه محاسباتی دیگر این بود که اگر ایران بخواهد تلافی کند، از ترس رویارویی با امریکا به خاک اسرائیل حمله نخواهد کرد زیرا در صورت چنین اقدامی، امریکا وارد نبرد با ایران خواهد شد، اما درواقع، حمله به کنسولگری ایران، آن هم در زمانی که اسرائیل درگیر جنگی طولانی با فلسطینیان و سایر گروههای مقاومت است، انحراف از مشکلات اصلی اسرائیل و گشودن جبههای جدید و دشوار برای آن محسوب میشود که با هیچ مصلحتی برای اسرائیل مطابقت ندارد.
ولی ممکن است دو توجیه دیگر برای این اقدام اسرائیل تصور کرد: اولاً این آرزوی نتانیاهو در چند دوره حکومت او بوده که با بالا گرفتن تنش در منطقه، امریکا به جنگ با ایران کشیده شود. ثانیاً اسرائیل برای آنکه از زیر فشار خردکننده افکار عمومی جهانیان رها شود، باید نقش قربانی را بازی کند و برای این کار نیاز دارد که یک قدرت منطقهای به آن ضربه بزند؛ بنابراین، ایران را تحریک به حمله به خود میکند تا توجه دنیا از رنجهای غزه منحرف شود و به مشکل راهبردی اسرائیل یعنی ایران بهعنوان رکن اصلی محور مقاومت جلب گردد، اما نتانیاهو هر یک از این دو نقشه را در نظر داشته باشد، باید نتایج غیرقابلپیشبینی آنها را نیز در محاسبات خود میگنجاند؛ و چنانکه خواهیم دید، ورود او در این قمار یک اشتباه راهبردی بود.
ایالاتمتحده بهخوبی میدانست که نتانیاهو چه میکند، یعنی تلاش چندباره برای کشاندن امریکا به جنگ با ایران. به همین دلیل، مقامات امریکا سریعاً به ایرانیها خبر دادند که آنها هیچ ارتباطی با این حمله ندارند و به این ترتیب، خودشان را از دامی که نتانیاهو پهن کرده بود، کنار کشیدند.۱
رویارویی در آسمانها
در پی تهاجم اسرائیل به کنسولگری، ایران حدود دو هفته زمینهسازی کرد تا اولاً برای جهانیان روشن شود که شورای امنیت سازمان ملل متحد حاضر به هیچ اقدامی برای محکومیت این حمله نیست. ثانیاً ایران در این فرصت، از تصمیم برای پاسخ شدید به این حمله خبر داد تا رسانههای جهان درباره آن سخنپراکنی کنند و دولتها برای مواجهه با آن به جنبوجوش درآیند. همزمان با این تحولات، ایران با توقیف یک کشتی باری بزرگ وابسته به اسرائیلیها در نزدیکی تنگه هرمز، این پیام عملی را فرستاد که راه تجاری امارات به فلسطین اشغالی را میبندد. پیش از این به علت بسته شدن تنگه بابالمندب به روی کشتیهای مرتبط با اسرائیل، قرار بود محموله این کشتیها از تنگه هرمز به امارات رسیده و در مسیر زمینی عربستان و اردن به اسرائیل منتقل شود. سرانجام در سحرگاه ۱۴ آوریل، حدود ۳۲۰ پهپاد و موشک با حدود ۶۰ تن مواد منفجره، از نقاط مختلف ایران به سمت پایگاههای نظامی اسرائیل به حرکت درآمدند. این بزرگترین حمله هوایی از این نوع در تاریخ جهان است.۲
با توجه به اطلاعرسانی ایران از روزهای قبل و همچنین در آغاز پرتاب، مجموعه سامانههای دفاعی امریکا، اسرائیل، انگلیس، فرانسه و چند کشور عربی در اقدامی هماهنگ که در تاریخ جهان سابقه ندارد، به مقابله با حمله ایران پرداختند. این به معنای چندین لایه دفاعی در عرصه بزرگ غرب آسیاست، شامل صدها جت جنگنده در حال پرواز بر فراز این کشورها، چندین ناو جنگی با سامانههای موشکی در دریای سرخ و مدیترانه و دهها پایگاه نظامی و راداری در منطقه. وقتی اخبار این مجموعه بیسابقه پخش شد، اوکراینیها به تلخی با این واقعیت مواجه شدند که اعضای ناتو برای دفاع از اسرائیل کارهایی میکنند که حاضر نیستند در مقابله با حملات روسیه برای اوکراین انجام دهند.
هر نتیجهای که واقعاً در این رویارویی بزرگ در جغرافیای غرب آسیا حاصل شده باشد، چنین مجموعه هماهنگی از پیشرفتهترین سامانههای نظامی باید ادعای موفقیت کند؛ بنابراین مقامات اسرائیل و متحدانش گفتند که اکثریت قریب به اتفاق پهپادها و موشکهای شلیکشده را سرنگون کردهاند. هنوز مشخص نیست که این ادعا چقدر صحت دارد، اما اگر آنها چیزی برخلاف آن را میگفتند، تبعات سیاسی و نظامی سنگینی میداشت: هم تحقیر فنّاوریهای گرانقیمت آنان محسوب میشد و هم انتظار میرفت پاسخی متناسب با صدمات وارده بدهند که میتوانست منجر به زنجیرهای از حوادث مخرب دیگر برای خود آنها شود. از سوی دیگر، پذیرش ناتوانی در دفع حملات ایران باعث اضطرابی ویرانگر در جامعه اسرائیل در مورد امنیت آن، بیاعتمادی کشورهای خریدار این سامانهها به کارایی آنها و سرانجام بالا گرفتن حیثیت ایران در عرصه جهانی میشد. به این ترتیب، عاقلانهترین اقدام برای امریکا و اسرائیل این بود که بهطور رسمی، حملات ایران را ناموفق اعلام کنند و فشار احتمالی برای پاسخ گسترده را از دوش خود بردارند. گرچه حدود دو هفته بعد از ماجرا، یعنی وقتیکه این رویارویی بزرگ از تبوتاب افتاد، نشریه اسرائیلی جروزالم پست نوشت که فقط ۲۵ درصد تلاشهای امریکا برای سرنگونی پهپادها و موشکهای ایران موفق بوده است.۳
نتانیاهو در سالهای گذشته بارها نقشه جنگ علیه ایران را پیگیری کرده بود، اما هر بار دولت امریکا و مقامات نظامی و امنیتی اسرائیل به او هشدار میدادند که این کار را نکند. این بار نیز همین اتفاق افتاد، ولی پس از بحث مفصل درون کابینه جنگی تصمیم گرفته شد که از نظر اسرائیل، صرف جسارت ایران در انجام چنین حملهای ایجاب میکند که پاسخی نمایشی به آن داده شود و سپس ماجرا تمامشده اعلام گردد؛ بنابراین در ۱۸ آوریل پهپادهای کوچکی که از نزدیکی اصفهان برخاسته بودند، به یک پایگاه پدافندی در همان محل حمله کردند و اسرائیل بهطور غیرمستقیم ادعا کرد که به تلافی حمله ایران خساراتی به بار آورده است. پس از امریکا، این بار نوبت ایران بود که نتانیاهو را ناکام کند. ایران اعلام کرد که این عملیاتی ناچیز بوده و آن را به تمسخر گرفت. در مقایسه دو عملیات طرفین باید گفت برخلاف حمله گسترده و آشکار ایران از خاک خود به اسرائیل، اقدام متقابل اسرائیلیها نمادین، بسیار محدود و آن هم به شکل خرابکاری داخلی در ایران بود. در واقع، دولت نتانیاهو نتوانست این جرئت را به خود بدهد که مانند ایران، از خاک خود و به شکل گسترده به طرف مقابل حمله کند و مسئولیت آن را بر عهده بگیرد. حتی بنگویر وزیر امنیت ملی اسرائیل نیز این اقدام را عجزآمیز نامید.
این در حالی است که اسرائیل در دهههای گذشته، در پاسخ به حملات کوچک نظامی به خاک خود، جنگهای بزرگی را به راه انداخته بود، مانند جنگ علیه لبنان در سال ۱۹۸۲ و در سال ۲۰۰۶ و چند جنگ علیه غزه در دو دهه اخیر. اسرائیل با این واکنشهای شدید، نوعی بازدارندگی به نفع خود ایجاد کرده بود تا دشمنان را در حمله به خود، مردد کند. اکنون واکنش ضعیف اسرائیل به حمله گسترده ایران نشان میدهد که این بازدارندگی از میان رفته است. بنی گانتز رقیب نتانیاهو که موقتاً در کابینه جنگی حضور دارد، بهجای تهاجم نظامی، «حمله دیپلماتیک» علیه ایران را مطرح کرد. این دقیقاً همان نسخهای است که سران عرب در دهههای گذشته، پس از شکست نظامی در مقابل اسرائیل مطرح میکردند و اکنون نوبت اسرائیل است که آن را بهعنوان نوعی اعتراف به ضعف پیش بکشد. از سوی دیگر، نتانیاهو که از سالها قبل تهدید میکرد که به تنهایی یا با همکاری امریکا به مراکز هستهای ایران حمله پیشدستانه خواهد کرد، در ماجرای آوریل ۲۰۲۴ نشان داد که نهتنها پیشدستانه، بلکه حتی بهعنوان تلافی نیز شرایط حمله به تأسیسات حساس ایران را ندارد. در ظاهر، دولتهای غربی مجبورند از اسرائیل در قبال هر رفتاری که دارد، حمایت نمایند، اما پس از این ماجرا احساس میکنند که اکنون میتوانند نفس راحتی بکشند، زیرا اسرائیل در این آزمون عملی دریافته است که باید رجزخوانیهای گذشته درباره ایران را کنار بگذارد و نگاهی واقعگرا به این مشکل خود داشته باشد. این با منافع حامیان غربی آن هم سازگارتر است.
درسها و دستاوردها
راهبرد ایران در مواجهه نظامی اخیر، منحصر به ضربات کوتاهمدت علیه پایگاههای دخیل در حمله به کنسولگری آن بوده و نه تهاجم به مراکز جمعیتی یا اقتصادی اسرائیل. نیز بلافاصله پس از حمله، ایران اعلام کرد که به عملیات خود پایان داده است؛ بنابراین به جهانیان نشان داد که به دنبال جنگ همهجانبه با اسرائیل نیست و فقط در پی تنبیه آن بوده تا اسرائیل در آینده محتاطانه رفتار کند. این برخلاف سالها تبلیغات اسرائیل در این باره بود که ایران در پی کشتار و ویرانی در آنجاست. اگر ایران میخواست صدماتی شدید به اسرائیل بزند، تهاجم خود را بدون هشدار قبلی انجام میداد، به اهداف گستردهتری در سرتاسر اسرائیل حمله میکرد، مراکز اقتصادی و حیاتی را هدف میگرفت، ضربه نخست را با ضربات بیشتری تکمیل میکرد و تهاجم خود را با حملات همپیمانان خود هماهنگ میکرد، اما ایران هیچیک از این کارها را نکرد، بلکه نشان داد که هدفش جنگ سخت نیست، بلکه کسب چند دستاورد در جنگ نرم، شامل موارد زیر است:
ترساندن اسرائیل و متحدانش از رویارویی با ایران، در سرتاسر منطقه ازجمله در سوریه؛
تقویت سرمایه اجتماعی و ملی خود و تحکیم اعتماد به نفس و اراده محور مقاومت در مواجهه با اسرائیل و امریکا؛
کسب اطلاعات درباره چیدمان پدافند اسرائیل و امریکا و نحوه عملکرد آنها در مواجهه با نیروهای مقاومت؛
افزایش قدرت دیپلماتیک و نفوذ منطقهای و جهانی ایران برای امتیازگیری در عرصه سیاسی؛
تزلزل در اعتماد کشورهایی چون عربستان، امارات و آذربایجان به اتحاد و روابط نظامی با اسرائیل؛
تعمیق شکاف بین مردم مسلمان منطقه با دولتهای آنها، یعنی وقتی این مردم با اشتیاق، موشکهای ایران را دنبال میکردند، دولتهای آنها در پی سرنگونی این موشکها بودند؛
نمایش توانایی تسلیحاتی ایران به خریداران احتمالی در جهان بهمنظور توسعه بازار آن و در مقابل، فروریختن حیثیت سلاحهای اسرائیلی و غربی در بازار جهانی، هم از لحاظ کارآیی و هم از لحاظ هزینه آنها؛
زمینهسازی برای نظم نوین جهانی ازجمله اتحادهای نظامی، پیمانهای اقتصادی و گذرگاههای تجاری با حضور ایران.
اسرائیل نیز چند موضوع حیاتی را دریافت:
بازدارندگی اسرائیل در مقابل ایران از میان رفته و اگر پس از این، تهدیدی متوجه نیروهای ایران در هر جای منطقه صورت بگیرد، اسرائیل باید آماده دریافت ضربه متقابل در خاک خود باشد.
اسرائیل برای دفاع از خود در مقابل ایران، نیاز به کمک فوری و فراوان امریکا و سایرین دارد، پس باید نظر مثبت آنان را برای هر واکنشی جلب نماید و نمیتواند خودسرانه اقدام کند. اسرائیل منابع داخلی محدودی دارد و از حیث اقتصادی و نظامی فقط با پشتیبانی خارجی قادر به حفظ خود است، اما هزینه این وابستگی آن است که باید موافقت آنها برای اقداماتش را جلب کند.
امریکا و سایر متحدان اسرائیل نمیتوانند مانعی برای عزم ایران در حمله به آن باشند. امریکا در زمان حساسی که اسرائیل به همراهی آن نیاز دارد، فقط قابلیت محدود دفاعی از خود نشان میدهد و امکان یا اراده تهاجم به ایران به نفع اسرائیل را ندارد. این مشابه وضعیتی است که در سال ۲۰۲۰ برای خود امریکا پیش آمد. در آن سال به دنبال ترور سردار سلیمانی و حمله تلافیجویانه ایران به عین الاسد، پایگاههای امریکا در منطقه نشان دادند که توانایی دفاع مؤثر از خود را ندارند، با اینکه آن حمله نیز با اطلاعرسانی قبلی و آمادهباش کامل در این پایگاهها صورت گرفت. از آن زمان، بازدارندگی امریکا در مقابل ایران از بین رفت. ایالاتمتحده که نتوانست مانع عزم و اراده ایران در حمله به پایگاه خود شود، اکنون بازدارندگی لازم برای حفاظت از اسرائیل با ۲۲ هزار کیلومترمربع مساحت (تقریباً به اندازه استان بوشهر) را هم ندارد.
با وجود آمادگی کامل سامانههای دفاعی، تعداد قابلتوجهی از موشکها و پهپادهای ایران میتوانند به فضای اسرائیل راه یافته و به اهداف خود اصابت کنند، چنانکه فیلمهای گرفتهشده از شب حمله نشان میدهند. مشکل اسرائیل این است که به لحاظ سرزمینی بسیار کوچک است و وقتی صدها موشک و پهپاد همزمان به آن حمله میکنند، گنبد آهنین و سایر سامانهها ظرفیت دفاع در برابر این شلوغی و اشباع در فضایی کوچک را ندارند. از سوی دیگر، در اسرائیل مراکز نظامی، جمعیتی و اقتصادی در مساحتی کوچک متمرکز هستند، برخلاف ایران که حدود ۸۰ برابر آن مساحت دارد؛ بنابراین هر ضربهای که به هر ناحیه در اسرائیل بخورد، میتواند بخش مهمی از جامعه را درگیر کند. اسرائیل نه جامعهای مقاوم است و نه بهاصطلاح «جهانسومی» است که ناامنی نظامی برایش چندان مهم نباشد. ایران از این نقاط ضعف بهخوبی مطلع است و بهرهبرداری میکند.
مواجهه نظامی با ایران از لحاظ اقتصادی کمرشکن است؛ زیرا ایران در حمله گسترده خود فقط چند میلیون دلار هزینه کرد، اما پدافند در مقابل آن در طی چند ساعت، نزدیک به یک و نیم میلیارد دلار هزینه روی دست اسرائیل و متحدانش گذاشت. در واقع، موشکها و پهپادهای ایران ارزانقیمت هستند و مانند هجوم زنبورها، به شکل ابرهای گسترده حرکت میکنند، اما شناسایی و شکار هر یک از این صدها زنبور نیاز به موشکهای گرانقیمت دارد و باعث مصرف سریع بودجه و ذخایر نظامی اسرائیل و متحدانش میشود. این مشابه وضعیت اوکراین در مقابل روسیه است. با وجود سیل کمکهای نظامی و مالی غرب به اوکراین، این کشور در پدافند مقابل حملات پهپادی و موشکی روسیه، متحمل هزینه زیاد و تخلیه سریع ذخیره دفاعی خود شده و غرب نمیتواند آن را بهموقع جبران کند.
دیوید هرست۴ که در گذشته، نویسنده ارشد سیاست خارجی در نشریه گاردین بوده و اکنون سردبیر کانال انگلیسی میدلایستآی۵ است، میگوید ایران پیام خود را به طور کامل رساند و «به این ترتیب، این حمله یک موفقیت استراتژیک برای آن و یک عقبگرد برای شهرت اسرائیل بهعنوان زورگوی اصلی منطقه بود».۶ او میافزاید این پنجمین شکست سیاست خارجی امریکا در قرن جاری است.
پس از جنگهای آشکار و پنهان امریکا در افغانستان، عراق، لیبی و سوریه که هر یک بهنوعی از ناکامی منجر شد، اکنون پشتیبانی از اسرائیل در جنگ با محور مقاومت را باید بزرگترین افتضاح برای سیاست خارجی امریکا در دهههای اخیر دانست. جنگ غزه نهتنها هیچ دستاوردی برای اسرائیل نداشته بلکه مشکلات بزرگی را برای امریکا ایجاد کرده است. آینده غزه و حاکمیت بر آن بهصورت معمایی لاینحل درآمده، بازدارندگی در مقابل گروههای مقاومت از میان رفته، اسرائیل تحت محاصره ایران و همپیمانان آن در منطقه درآمده، تنگه بابالمندب بهعنوان گلوگاه تجارت بینالمللی تحت کنترل یمن قرار گرفته، افکار عمومی جهانیان علیه اسرائیل و امریکا بسیج شده و از همه بدتر، کار به تنشهای عمیق سیاسی در خیابانها، دانشگاهها، انتخابات و … در خود امریکا کشیده شده است.
سنت اعتراض
اعتراضات دانشجویی غرب در بهار ۲۰۲۴ یادآور وقایع مشابه در اواخر دهه ۱۹۶۰ است. در اوج جنگ ویتنام، امریکا و اروپا درگیر جنبش بزرگ دانشجویان، مردم عادی و روشنفکران منتقد برای اعتراض به جنگطلبی سیاستمداران امریکایی بودند.۷
نهضت ضد جنگ ویتنام دورهای چندساله داشت و با وجود سرکوب پلیسی، آنقدر گسترش یافت که چندین دستاورد مختلف را به بار آورد. یکی از آنها کنار کشیدن جانسون رئیسجمهور وقت امریکا از انتخابات و دیگری تضعیف ارتش و اجبار به خروج از جنگ بود. از ابعاد مهم آن نهضت که به جنبش کنونی شباهت دارد، نقش رسانههاست. در آن زمان، کانالهای تلویزیونی در عین حمایت از ارتش امریکا، تحت سانسور نظامی نبودند و اخبار فجایع جنگ را به طور روزمره گزارش میکردند که شامل فیلمها و تصاویری از تلفات و خسارات طرفین بود. این صحنهها تأثیر زیادی بر افکار عمومی گذاشت و امریکاییها را به مخالفت با مقامات خود برانگیخت. به علت این تجربه سخت در جنگ ویتنام، ارتش امریکا تصمیم گرفت که در هر درگیری نظامی آینده، اخبار جنگ را تحت سانسور شدید خود درآورد. ارتش اسرائیل نیز از سالها پیش، همین روش را دنبال کرده است، اما اکنون این کنترل از دست ارتشهای امریکا و اسرائیل و رسانههای وابسته خارج شده و روشنگری درباره فجایع جنگ غزه را رسانههای اجتماعی مستقل بهویژه تیکتاک بر عهده گرفتهاند. به این ترتیب، بار دیگر نهضت ضد جنگ توانسته افکار عمومی را برانگیزد.
از سوی دیگر، مخالفت با جنگ ویتنام در میان جوانان بهویژه دانشجویان سبب شد آنها به فعالیت سیاسی علاقهمند شده، گروههای ناراضی را گرد هم آورند و این نهضت را تبدیل به سکوی مخالفت با ارزشهای نظام حاکم کنند. اکنون نیز جنگ غزه سبب شده جوانان و روشنفکران امریکایی از گروههای مختلف، تبدیل به فعالان سیاسی شده و گرد هم آیند تا با برخی از مهمترین ارزشهای حاکم، یعنی حمایت از اسرائیل در ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به مخالفت برخیزند. با توجه به حضور گسترده صهیونیستها و لابیهای آنان در ساختار قدرت امریکا، نسل جدید این کشور وارد یک نبرد بزرگشده که میتواند دستاوردهای بزرگی هم داشته باشد؛ البته رسانههای رسمی در زمان جنگ ویتنام و اکنون جنگ غزه، معترضان ضد جنگ را اغلب با برچسبها و اتهامات خود سرزنش کرده و میکنند. در نهضت ضد جنگ ویتنام، دانشگاهها صحنه هواداری دانشجویان و اساتید از آزادی بیان، اعتراض به اصل جنگ، اعتراض به تأمین جنگ از جیب مالیاتدهندگان و مخالفت با روابط اقتصادی و علمی دانشگاهها با ارتش و مؤسسات نظامی بود. اکنون نیز مشابه همین خواستهها را میتوان در اعتراضات دانشجویی یافت که برای تنزل یا قطع روابط امریکا با اسرائیل شکل گرفته است. آنها به طور خاص از دانشگاههای خود خواستهاند که قراردادهایشان با اسرائیل و شرکتهای مرتبط با آن را به اطلاع عموم برسانند و سرمایهشان را از این شرکتها بیرون بیاورند تا شریک نسلکشی در غزه نباشند.
نهضتهای ضد جنگ در زمان حمله امریکا به افغانستان و عراق هم با تظاهرات بزرگ و مستمر خود در روشنگری مردم نقش داشتند، اما یک جنبش دیگر هم در دهه ۱۹۸۰ وجود داشت که با جنبش کنونی شباهت دارد و آن نهضت دانشگاهیان علیه رژیم وقت آفریقای جنوبی است. معترضان در آن زمان، افکار عمومی را علیه روابط اقتصادی غرب با آن رژیم نژادپرست برانگیختند و با افزایش فشارهای جهانی، سرانجام رژیم مبتنی بر تبعیض نژادی سرنگون شد و نلسون ماندلا راهحل تک کشوری را در آنجا پیاده کرد.
در بین دانشگاههای امریکا، یک مورد شاخص از سنت اعتراض وجود دارد: در بهار ۱۹۶۸ دانشجویان دانشگاه کلمبیا در نیویورک دست به تظاهرات و اعتصاب برای قطع روابط تحقیقاتی و اقتصادی دانشگاه خود با ارتش امریکا زدند که در ویتنام مشغول به جنایات جنگی بود.۸
در بهار ۱۹۸۵ بار دیگر، دانشجویان همین دانشگاه برای قطع همان نوع روابط بین دانشگاه خود و رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی دست به اعتراض و اعتصاب زدند.۹
در بهار ۲۰۲۴ باز هم دانشجویان کلمبیا برای قطع روابط دانشگاه خود با رژیم صهیونیستی وارد زنجیرهای از اعتراضات شدند. در هر دور از این وقایع، دانشگاههای دیگر نیز به کلمبیا پیوستند. نکات خاصی درباره این دانشگاه جلبتوجه میکند: کلمبیا بهعنوان یک دانشگاه خصوصی که شهریه زیادی هم از دانشجویان میگیرد هر سال، درصد بسیار کمی از متقاضیان را آن هم با شرایطی سخت پذیرش میکند. بیش از ۲۲ درصد دانشجویان کلمبیا یهودی هستند، یعنی حدود ۱۰ برابر نسبت درصد جمعیت یهودیان امریکا به کل جمعیت آن کشور. این دانشگاه در قلب نیویورک یعنی مهمترین مرکز مالی و اقتصادی امریکا واقع شده و بسیاری از نخبگان سیاسی و اقتصادی امریکا در همین دانشگاه تربیت شدهاند. دانشجویان کنونی آن نیز قرار است نسل آینده نخبگان حاکم بر امریکا باشند. با وجود همه اینها، اعتراضات دانشجویی علیه جنگ غزه از این مکان اوج گرفت و به دانشگاههای دیگر سرایت کرد. این نشانهای تکاندهنده از شکاف بین نسلهای کنونی و آینده نخبگان امریکاست و اینکه بخش بزرگی از نسل جوان یهودیان امریکا دیگر به اسرائیل وفادار نیستند.
سؤال بزرگ این است که آیا این بار نیز جنبش عدالتخواه دانشگاهیان موفق خواهد شد که دستاوردهایی مثل گذشته داشته باشد؟ هنوز زود است که درباره چرخش سیاستهای امریکا بر اثر این نهضت سخن بگوییم، اما یک تفاوت مهم بین نهضت کنونی با جنبشهای ضد جنگ ویتنام و ضد آپارتاید وجود دارد. قدرت محافل جنگطلب امریکا در زمان جنگ ویتنام به اندازه قدرت لابی صهیونیسم در زمان ما نبود. لابی حامیان رژیم سابق آفریقای جنوبی نیز به اندازه لابی کنونی اسرائیل در امریکا قدرت نداشت. همچنین کسی نمیتوانست به معترضان دورههای گذشته برچسبهایی مانند یهودستیز و طرفدار تروریسم اسلامی را بزند، اما اکنون امریکا اسیر شبکه بزرگی از حامیان اسرائیل در همه ارکان نظام و رسانههاست. آنها بهآسانی قدرت خود را واگذار نمیکنند. ولی در نهضت کنونی، فشار افکار عمومی و قدرت رسانههای اجتماعی برای برانگیختن آن بیسابقه است. جنبشهای ضد جنگ ویتنام و ضد آپارتاید با ضعف اطلاعرسانی مواجه بودند و سالها طول کشید تا اوج بگیرند، اما جنبش حامیان فلسطین به رسانههای اجتماعی و سریعی متکی است که قدرت بزرگی به آنها میبخشد؛ بنابراین باید انتظار دستاوردهای بزرگی هم داشته باشد.
واکنشهای کلیشهای
درحالیکه اعتراض به سیاستهای امریکا در مورد اسرائیل و جنگ غزه، دانشگاههای امریکا را فراگرفته، جو بایدن رئیسجمهور بهجای آرام کردن اوضاع، دانشجویان را متهم به یهودستیزی، خرابکاری، آشوب، ارعاب دیگران و تعطیلی دانشگاه کرده است. او در سخنان خود هیچ اشارهای به اقدامات پلیس سراپا مسلح برای سرکوب اعتراضات نکرد.۱۰
مقامات و رسانهها برچسب یهودستیزی و حمایت از تروریسم در فلسطین را بارها به دانشگاهیان امریکایی زدهاند تا تهدید و سرکوب آنها آسانتر شود، درحالیکه میدانند که انگیزه اصلی معترضان، پایان حمایت دولت و مؤسسات امریکا از اسرائیل است نه چیز دیگر. تلاش مقامات و رسانهها این است که آرمانهای اصلی معترضان را به حاشیه ببرند و آنها را گروهی افراطی و خشونتطلب معرفی کنند. هیچ سندی منتشر نشده که نشان دهد معترضان مرتکب خشونت علیه افراد دیگر ازجمله یهودیان یا پلیس شدهاند بلکه برعکس، صدها عکس و فیلم از خشونت پلیس علیه آنان وجود دارد. با این حال، بسیاری از مدیران دانشگاهها که با لابیهای قدرت مرتبط هستند، در همکاری با پلیس و نمایندگان کنگره به تهدید و فشار بر معترضان میپردازند. با اینکه بسیاری از یهودیان امریکا در اعتراضات حضور دارند، در بعضی از دانشگاهها، تظاهرکنندگان صهیونیست و طرفدار اسرائیل تحت حمایت پلیس، به معترضان حمله کردهاند.
یکی از دلایلی که مقامات و رسانهها برای توجیه بیاعتنایی خود به خواستههای معترضان مطرح میکنند، آن است که اینها فقط گروهی افراد رادیکال و فریبخورده هستند و نماینده عموم دانشجویان یا مردم محسوب نمیشوند. مثلاً میگویند اینها دانشجویان خارجی، مسلمان، چپگرا یا وابسته به گروههای افراطی و دولتهای خارجی هستند. حتی کنگره امریکا در صدد تدوین قوانین جدید برای محرومیت آنها از حقوق اجتماعی یا تحصیل و یا اخراج دانشجویان خارجی از کشور است. اسرائیل و صهیونیستها از این نوع نگرش به معترضان استقبال میکنند، زیرا سالهاست که از افزایش نفوذ مسلمانان در جامعه امریکا و تأثیر درازمدت آن به زیان اسرائیل نگران هستند. این نگرش در مورد سایر کشورهای غربی هم صادق است و هر قانونی که مهاجرت مسلمانان به این کشورها را محدود کند یا اخراج این نوع مهاجران را تسهیل کند، با استقبال صهیونیستها مواجه میشود.
در برخی از شهرهای غرب، برای مقابله با اعتراضات ضد جنگ غزه، عدهای با بلند کردن پرچم اسرائیل تحت حمایت پلیس دست به تظاهرات زدهاند. عجیب اینکه تعدادی از ایرانیان مخالف نیز با پرچم ایران و علامت شیروخورشید به آنها پیوسته و در ستایش از اسرائیل و نتانیاهو شعار دادهاند. آنها نیز با برچسب زدن، معترضان را متهم کردهاند که عوامل جمهوری اسلامی هستند.۱۱
بین ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی بر سر مسائل مختلف کشمکشهای زیادی وجود دارد که بخشی از آن با موضوع اسرائیل و فلسطین مرتبط است. سلطنتطلبان که خواهان پیروی همه مخالفان از رضا پهلوی هستند، بیشترین همگرایی را با راستگرایان اسرائیل و لابی آنها در امریکا دارند و در تجمعات حمایت از اسرائیل نیز شرکت میکنند. با اینکه محمدرضا شاه در زمان حکومت خود تلاش داشت پیوند با اسرائیل را پنهان نگه دارد تا روابط خود با کشورهای مسلمان را حفظ کند، رضا پهلوی و هواداران او آشکارا از اسرائیل حمایت میکنند و در کنار آن میایستند و اهمیتی به احساسات مسلمانان در این باره نمیدهند. رضا پهلوی در آوریل ۲۰۲۳ هنگام دیدار از فلسطین اشغالی به گرمی از سوی نتانیاهو پذیرفته شد. وزیر اطلاعات اسرائیل نیز شاهزاده را در بازدید از مکانهای کلیدی همراهی کرد. در اقدامی نمادین، رضا پهلوی به زیارت دیوار ندبه در کنار مسجدالاقصی رفت که برای یهودیان مقدس است و در آنجا طبق رسم یهودیان دست به دعا برداشت، اما او از زیارت خود مسجدالاقصی خودداری کرد. مکان مهم دیگری که او زیارت کرد، مرکز بهاییان در حیفا بود. مراحل سفر شاهزاده جلو چشم رسانهها انجام شد و او از این طریق، پیامهای خود را رساند.
از نظر سلطنتطلبان، موضع سختگیرانه جناحهای تندرو امریکا و اسرائیل در قبال جمهوری اسلامی، شامل دخالتهای سیاسی و نظامی و تحریم اقتصادی، به اهداف آنها کمک میکند و اصطلاح «قطع کردن سر مار» بهجای درگیری با دنبالههای آن از همینجا ریشه میگیرد. هواداران رضا پهلوی اصرار دارند که مشکلات اسرائیل و امریکا فقط وقتی حل میشود که مستقیماً خود جمهوری اسلامی را هدف بگیرند و در این صورت، از شر بقیه دشمنان خود از حماس گرفته تا معترضان امریکایی هم خلاص میشوند. سلطنتطلبان برای اثبات تأثیر فشار بر ایران تلاش میکنند نشان دهند که عده بیشتری از ایرانیان با آنها همراه شدهاند، اما وقتی میبینند اعتراضات علیه اسرائیل در غرب گسترش یافته و شعارهایی داده میشود که همسو با انقلابیون ایران است، احساس خطر میکنند. سلطنتطلبان این وظیفه را برای خویش قائل هستند که با حضور خود در صحنه، وفاداری و همبستگی خود با متحدانشان را نشان دهند. به این ترتیب، در تظاهرات حامیان اسرائیل در شهرهای اروپا و امریکا ظاهر میشوند، اما بیش از آن، در فضای مجازی و کانالهای تلویزیونی از اسرائیل حمایت میکنند.
الجزیره میگوید تاکتیکهای این گروه از مخالفان ایرانی اغلب تهاجمی است و باعث نگرانی فعالان طرفدار فلسطین شده است. یکی از لابیهای مهم آنها در پایتخت امریکا «اتحاد ملی برای دموکراسی در ایران»۱۲ نام دارد. اینگونه لابیها و همکاران آنها در میان مقامات و رسانهها، فعالان طرفدار فلسطین را با برچسب زدن تحت عنوان حامیان گروههای تروریستی ارعاب میکنند تا اعتبار مبارزات مسالمتآمیز آنها را سلب نمایند و دست پلیس و دستگاه قضایی را برای سرکوب و مجازات آنها باز نگه دارند.
نسل امید
با وجود همه فشارها، بیش از هفت ماه نسلکشی در غزه و پخش اخبار آن در شبکههای اجتماعی سبب شده چشم بسیاری از مردم عادی غرب و بهویژه دانشجویان به واقعیتهای دنیا بازتر شود. فعالان سیاسی و اجتماعی در این کشورها نفوذ بیشتری پیدا کرده و جنبش ضد جنگ را از قلمرو محدود خود، به عرصه بزرگ جامعه وارد کردهاند. درست است که جمعیت معترضان در دانشگاهها محدود است و هر کسی شجاعت چادر زدن در دانشگاه و ایستادگی در برابر سرکوب پلیسی را ندارد، اما افکار عمومی جوانان و حمایت مردمی از آنها در مسیر یک دگرگونی بزرگ است، درحالیکه نخبگان حاکم به آرای آنها در انتخابات نیاز دارند.
از یکسو سیاستمداران حاکم از حزب دموکرات تبلیغ میکنند که جوانان و رنگینپوستان باید درگیری با دولت کنونی را رها کنند و در انتخابات ماه نوامبر با رأی دادن به بایدن، دموکراسی را از خطر بازگشت ترامپ نجات دهند، اما از سوی دیگر، وقتی پلیس و گارد ملی در دانشگاهها به سرکوب اساتید و دانشجویان مشغول است، دولت بایدن مخالفتی نمیکند و حتی از سرکوبها حمایت هم میکند. اکثر دانشگاهیان علاقهای به ترامپ ندارند، اما این دورویی دموکراتها را نیز قابلتحمل نمیدانند. برای معترضان، فوریت نجات غزه از نسلکشی بسیار مهمتر از رقابتهای حزبی و مسائلی است که در انتخابات آینده یا بعد از آن پیش خواهد آمد.
مشکل بزرگ بایدن این است که در یک کلاف سردرگم گرفتار شده است. از یکسو برای حفظ جایگاه خود در نظام سیاسی امریکا باید با نتانیاهو و لجاجتهای مخرب او کنار بیاید. از سوی دیگر، او و حزب دموکرات در انتخابات ماه نوامبر ۲۰۲۴ نیاز به آرای جوانان دارند، درحالیکه اکثریت قاطع آنها مخالف سیاستهای امریکا در قبال اسرائیل شدهاند. نظرسنجی اخیر سیانان نشان میدهد ۸۱ درصد جوانان زیر ۳۵ سال مخالف سیاست دولت بایدن در مورد جنگ غزه هستند. به این ترتیب، مخالفان بایدن در سطح جامعه بسیار بیشتر از معترضانی هستند که در دانشگاهها و خیابانهای امریکا میبینیم. مشکل منحصر به بایدن و انتخابات نیست. حمایت سیاستمداران حاکم از اسرائیل، محکوم کردن اعتراضات، اتهامات ناروای آنها به معترضان و سکوت آنها در برابر سرکوب و بازداشت گسترده جوانان، همه به معنای از دست دادن کامل نسل آینده است که قرار بود جامعه و نظام امریکا را در راستای اهداف رسمی حاکمیت آن حفظ کرده و توسعه دهند. مقاومت و مظلومیت غزه کوچک با جمعیتی کمتر از ۳ میلیون نفر سبب شده امریکای ابرقدرت با جمعیتی بیش از ۳۳۰ میلیون نفر، به مسیری بسیار متفاوت از گذشته کشیده شود.
پینوشتها
۱- https://www.middleeasteye.net/opinion/iran-israel-attacks-weakness-exposed-how
۲- https://www.bbc.com/news/world-middle-east-68900571
۳- https://www.jpost.com/breaking-news/article-799335
۴- David Hearst
۵- Middle East Eye
۶- https://www.middleeasteye.net/opinion/iran-israel-attacks-weakness-exposed-how
۷- https://en.wikipedia.org/wiki/Opposition_to_United_States_involvement_in_the_Vietnam_War
۸- https://www.zinnedproject.org/news/tdih/columbia-student-occupation/
۹- https://www.zinnedproject.org/news/tdih/students-blockade-columbia-university-to-protest-apartheid/
۱۰- https://www.aljazeera.com/news/2024/5/2/no-surprise-us-students-slam-bidens-comments-on-gaza-encampments
۱۱- https://www.aljazeera.com/features/2024/3/9/the-strange-alliance-between-iranian-monarchists-and-israel
۱۲- National Union for Democracy in Iran-NUFDI