لطفالله میثمی
اساس این نوشته پیشنهادی است مبتنی بر رویکرد جدیدی به قطببندی جهان:
الف) به لحاظ تئوریک پیشبینی میشد و در عمل هم دیده شد که قطببندی واقعی جهان قدرتمند بین امریکا و روسیه، بین امریکا و اروپا یا بین امریکا و شرق (چین و هند) نمیباشد. این کشورها هر کدام وابستگیهایی به امریکا دارند که نمیتوانند با خطمشی محافظهکاران جدیدی که حاکمیت امریکا را تشکیل میدهند درگیری جدی داشته باشند. امریکا بهتنهایی سالانه بیش از ۵۰۰ میلیارد دلار بودجه مستقیم نظامی و قریب به ۵۰ میلیارد دلار بودجه مستقیم امنیتی دارد، درحالیکه در مقام مقایسه، قدرت نظامی دوم یعنی روسیه بودجه سالانه نظامیاش ۹ میلیارد دلار میباشد. معاون وزارت خارجه چین، اسفندماه ۱۳۸۴ در سمیناری در جزیره قشم اعلام کرد که چین ۸۰% انرژی خود را از درون چین و ۲۰% بقیه را از بیرون چین تأمین میکند که فقط ۲% از این ۲۰% از ایران تأمین میشود. حجم تجاری چین با امریکا ۵۰۰ میلیارد دلار است، درحالیکه حجم تجاری آن با ایران فقط ۱۰میلیارد دلار میباشد. به نظر میرسد ملک عبدالله پادشاه عربستان با حمایت امریکا به چین رفت و قراردادهای مهمی در زمینه انرژی بست. بنابراین چین در صورت بحران انرژی چندان نگرانی نخواهد داشت. از سفر بوش به هند و قرارداد واگذاری راکتور اتمی هم که باخبر هستیم.
ب) در دورانی که اصلیترین قطببندی جهان قدرت بین امریکا و شوروی بود، با این وجود میدیدیم که شوروی درباره کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، سرکوب قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، کودتا در گواتمالا، شیلی و اندونزی و… سکوت کرد. این تجربیات نشان داد که شوروی در دفاع از حرکتهای اصیل ملتها، یک قطب جدی در برابر امریکا نبود.
ج) پس از فروپاشی شوروی به نظر میرسد که اصلیترین قطببندی قدرت به درون امریکا منتقل شده است که اوج آن را در انتخابات ریاستجمهوری در نوامبر ۲۰۰۴ دیدیم. توماس فریدمن ـ سرمقالهنویس نیویورک تایمزـ که در ابتدا موافق جنگ و نئوکانها بود، یک روز بعد از انتخابات مقالهای با نام “دو ملت زیر سایه خدا” نوشت، بدین مضمون که این بار مردم امریکا نیامدند که فقط رئیسجمهوری انتخاب کنند، بلکه آمدند تا قانوناساسی جدید و امریکای جدیدیرا رقم بزنند.(۱) توماس فریدمن مطرح کرده بود که مذهبیهایی که به آقای بوش رأی دادهاند مخالف علم و آزادی و وحدت امریکا هستند و راهکارهایی هم برای برونرفت از این تضاد نشان داده است که به لحاظ راهبردی شبیه روند نواندیشی دینی در ایران است.
در پی این تحولات در امریکا، “چشمانداز ایران” سرمقالهای با نام “قطببندی جدید جهان” منتشر نمود که ابعاد سیاسی، اقتصادی، استراتژیک و ایدئولوژیک این قطببندی را در معرض توجه خوانندگان قرار داد.(۲) باشد که مسئولان نیز طرح نویی برای سیاست خارجی در اندازند. این سرمقاله میخواست نشان دهد که قویترین اپوزیسیون تیم آقای بوش و محافظهکاران جدید، در درون خود امریکاست و این اپوزیسیون، برخلاف روسیه، چین، هند و اروپا به محافظهکاران جدید حاکم بر امریکا وابستگی ندارد؛ چرا که توانست در انتخابات نوامبر ۲۰۰۴، ۴۸ میلیون از آرای امریکاییهای نخبه، تحصیلکرده و دارای ضریب هوشی بالای ۱۰۰ را ـ بویژه در شهرهای بزرگ سیاسی ـ بهدست آورد. این اپوزیسیون گرچه به لحاظ کمی و عددی نتوانست بر بوش غلبه کند، ولی به لحاظ کیفی و قدرت طراحی استراتژیی تا حدی نزدیکتر به واقعیت، برتری داشت. بهطوریکه آقایان برژینسکی و رابرت گیتس که گروه کاری شورای روابط خارجی امریکا را مدیریت میکردند، طی گزارشی با نام “زمان نگرشی تازه به ایران”، دیدگاههای استراتژیک خود را اعلام کردند و در عمل ملاحظه شد که دیدگاههای آنها که به دیدگاه دموکراتها نزدیک بود بهتدریج بر سیاست خارجی امریکا چیره شد. ترجمه کامل این گزارش ۴۰ صفحهای در چشمانداز ایران شماره ۳۲ آمده است.
در همین رابطه شهادت آقای گریسیک در برابر کنگره امریکا با نام “روابط امریکا با ایران” به فارسی ترجمه و در چشمانداز ایران شماره ۳۲ (تیرومرداد۸۴) به چاپ رسید.
از مجموع این دو گزارش و کتاب برژینسکی با نام “انتخاب: رهبری جهانی یا سلطه بر جهان”(۳) و دیدگاههای الگور، خانم آلبرایت، بیلگیتس، بیل کلینتون، هیلاری کلینتون، کارتر و جورج سوروس خلاصه زیر نتیجه میشد:
۱) در مورد ایران، خط براندازی حکومت و یا خط محور شرارت که توسط بوش مطرح شد، باید از دستور کار سیاست خارجی امریکا حذف گردد.
۲) مذاکره دوجانبه مستقیم امریکا ـ ایران شروع شود.
۳) محور این مذاکرات، ثبات عراق و افغانستان باشد که در راستای منافع مشترک ایران و امریکا قرار دارد.
۴) در این مذاکرات حتی سلاح اتمی نیز نبایستی عمده گردد. چرا؟ چون مسئولان ایران آنقدر عقلانیت دارند که بدانند اگر حتی یکبار هم سلاح اتمی ـ درصورت دارابودن ـ بهکار گرفته شود، در واکنش به آن، ایران با خاک یکسان خواهد شد. حتی برژینسکی معتقد است ایران دلایل منطقی و عقلانی برای دستیابی به سلاح اتمی دارد، مانند: تهاجمی که توسط عراق به ایران شد، همسایگی امریکا با ایران (در عراق و افغانستان) آن هم با خط برانداز، وجود سلاح اتمی در پاکستانی که عقب ماندهتر از ایران بوده و متحد استراتژیک امریکاست و…
متأسفانه به این قطببندی جدید در درون امریکا توجه کمی شده است که جا دارد بررسی جدیدی صورت گیرد.
آقای الگور نماینده و سناتور پیشین و همچنین معاون رئیسجمهور کلینتون که در انتخابات سال ۲۰۰۴، یکمیلیون رأی بیشتر از بوش داشت، ولی به کمک قوهقضاییه امریکا از وی شکست خورد، مخالفتهای بنیادینی با عملکرد بوش و نئوکانها داشته است که میتوان مواضع او را که نماینده جریان وسیعی در امریکاست در نوشتههای زیر دید:
۱) سخنرانی الگور در انجمن قانوناساسی امریکا با نام “آزادی و امنیت”(۴)
۲) مقاله آقای الگور با نام “ملاحظات الگور درباره عراق” (۵)
۳) سخنرانی الگور در مراسم سالگرد ترور دکتر لوترکینگ با نام “احیای حاکمیت قانون”(۶)
مجموعه این سه اثری که از آقای الگور به وسیله “چشمانداز ایران” ترجمه و چاپ شده، بنیادیترین مانیفست علیه عملکرد حاکمیت نئوکانها در امریکا میباشد. آقای الگور بویژه در سخنرانی خود با نام “احیای حاکمیت قانون” تصریح دارد که:
۱) ترور دکترلوترکینگ با دروغپردازی توسط FBI انجام شده است؛ ترس کارمندان آن سازمان از “باید”های مقامات بالا یک دروغ آشکار را به یک اصل موضوعه درست تبدیل کرد.
۲) به همین ترتیب یک دروغ آشکار دیگر به اصل موضوعه دیگری توسط FBI و سیا تبدیل شد که ورود ابرقدرتی چون امریکا را به جنگ ویتنام کشاند.
۳) به همین روش یادشده دروغ آشکار دیگری، اصل موضوعه دیگری را موجب شد که “بعث” لائیک و صدام، با “القاعده” بنیادگرا ارتباط داشته و دارای سلاح کشتارجمعی است. از اینرو بار دیگر امریکا به جنگ با عراق کشیده شد، بهطوریکه جورج تنت رئیس سیا مجبور شد به دلیل “معادله ترس” این گزارش دروغ را امضا کند.
۴) “شنود”، که در زمان روسای جمهور پیشین بهطور موقت و با هماهنگی قوه قضاییه انجام میشد، اکنون در زمان بوش و با تأیید او به یک اصل فراگیر در خدمت قوهمجریه تبدیل شده که آشکارا با قانوناساسی امریکا مغایر است.
۵) “شکنجه بهمنظور اعتراف” که با قانوناساسی امریکا مغایرت کامل دارد، به یک اصل پذیرفتنی تبدیل شده، به این ترتیب که با ترفند “ابزار ـ قانونی” گفته میشود که رئیسجمهور امریکا فرمانده کل نیروهای مسلح نیز میباشد، بنابراین برای حفظ این نیروها در جنگ و رویارویی با تروریسم، شکنجه و شنود ضرورت دارد. جالب اینکه کسانیکه در کاخسفید چنین ابزار قانونی را ترتیب دادند، درنهایت به سمتهای بالا در قوهقضاییه منصوب شدند.
آقای الگور در ادامه همین سخنرانی اعتراف میکند که پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تاکنون صدنفر توسط امریکا زیر شکنجههای بازجویی کشته شدهاند.
۶) الگور با وفاداری به قانوناساسی و نظام جمهوری امریکا و برای احیای آن، معتقد است که حاکمیت بوش و نئوکانها، حاکمیتی غیرقانونی و غیردموکراتیک است و روندی مغایر با قانوناساسی طی میکند.
به نظر میرسد در طراحی سیاست خارجی باید به این قطببندی در درون امریکا، رویکرد جدید و توجه بیشتری داشت و میتواند مثلثی از “قانون اساسی ایران”، “قانون اساسی امریکا” و “قانوناساسی جهان” (حقوقبشر، سازمان ملل و شورای امنیت) اساس سیاست داخلی و خارجی ما گردد.
د) این پرسش مطرح است که چرا افرادی چون الگور و هیلاری کلینتون که تا چندی پیش دیدگاههایشان در گزارش کاری شورای روابط خارجی متبلور بود و مذاکره مستقیم غیرمشروط با ایران را مطرح میکردند، حالا حتی گزینه دخالت نظامی در کشورمان را نیز کمابیش تأیید میکنند؟ و این درحالی است که این قطببندی بویژه پیش از انتخابات مجلس در نوامبر ۲۰۰۶ جدیتر شده است.
آقای بوش در نظرخواهیها واجد پایینترین حد اعتماد یعنی ۳۰% آرای مردم امریکا میباشد. درگیری در عراق به اوج رسیده، بهطوریکه تروریزم، القاعده و مقاومت نهادینه شده است و جنگ فرقهای که بین شیعه و سنی در یکصدسال گذشته اثری از آن نبود به یک فاجعه غیرقابل انکار تبدیل شده است. در افغانستان نیز هفت استان زیر کنترل کرزای نیست. با توجه به اینها ما میتوانستیم با تداوم سیاست دفاعی و مقاومت خردورزانه اجازه دهیم که دامنه این شکافها و قطببندی درون امریکا وسعت یابد، چرا که زمان به نفع امریکا نیست. انتخابات در افغانستان و عراق، در مصر و فلسطین به نفع امریکا نبوده است.
باز این پرسش مطرح است که چرا در مدت کوتاهی، حتی شهروندان آلمان نیز که همیشه طرفدار جمهوریاسلامی بودند علیه ایران میاندیشند. باید علت این امر را در سیاستهای تهاجمی ناپخته و دشمنتراشانه دانست. ملت ما شاهد آن بود که دکترمصدق بهعنوان نماینده ملت ایران توانست در شورای امنیت از حقوق و مظلومیت ایران دفاع کرده و اجماع جهانی علیه ایران را بگسلد اما ما شاهد آن هستیم که در مدت کوتاهی نهتنها شکافها، تضادها و تعارضهای اربابان زر و زور و تزویر را پر کردهایم، بلکه باعث وحدت بیشتر آنها شدهایم. درحالیکه اگر هر یک از قطعنامههای شورای امنیت در مورد اسراییل اجرا شود، به اعتراف خودشان به فروپاشی هویت نژادپرستانه آنان منجر خواهد شد، شعار محو اسراییل به لحاظ راهبردی حرف درستی نبود.
درحالیکه ما به اندازه کافی معدن اورانیوم برای نیروگاه بوشهر نداریم، شعار فروش اورانیوم ساخته نشده در بازار آزاد، آن هم با ۳۰% تخفیف، سودجویان عالم را علیه ما بهطور زودرس بسیج نمود و مصداق آش نخورده و دهان سوخته شدیم. درحالیکه سوزاندن یهودیان و غیریهودیان یک واقعیت انکارناپذیر تاریخی است، انکار آن توسط یک مقام مسئول، دنیا را علیه ما برآشفت و این درحالی است که نخبگان و محققان روی تعداد آن حرف داشتند نه روی اصل آن.
دیدگاه مرحوم امام این بود که نظم جهانی را تغییر دهند و در این راستا بود که گفتند: “حق وتو در شورای امنیت، حق توحش است.” جنگی به ما تحمیل شد که حدود ۲۰۰ هزار شهید و یک میلیون مجروح و مفقودالاثر بر جای گذاشت و درنهایت مرحوم امام، احکام شورای امنیت یعنی قطعنامه ۵۹۸ را در ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷ پذیرفتند و این پذیرش را نه تاکتیکی، بلکه استراتژیک خواندند. توان تاریخی یک ملت چگونه ارزیابی میگردد؟ مرحوم امام با تمام توان و قدرت بسیج خود که هم یک مرجع سنتی بودند و هم رهبری کاریزما، قانونی و مردمی، قطعنامه را پذیرفتند و این نشان میدهد که تکرار حرفهای امام در ابتدای انقلاب، یعنی برابری آرای اعضای شورای امنیت و دیگر شعارهای اول انقلاب، به لحاظ زمانی و راهبردی نمیتواند خط امامی تلقی شود؛ چرا که خط امام روندی داشت که باید به آن روند توجه کرد، نه به یک مقطع. مثلاً از یک فیلم دوساعته نمیتوان چند تصویر آن را عمده کرد. ما نمیتوانیم بیش از توان تاریخی خود، باری را به دوش مردم بگذاریم که نتوانند آن را تحمل کنند. مشابه این مطالب در مقالههای “انرژی اتمی، سیاست دفاعی یا تهاجمی” و “انرژی هستهای و چالشهای پیش رو” به ترتیب در شمارههای ۳۴ و ۳۶ چشمانداز ایران آمده است.(۷)
در گذشته نه چندان دور، وقتی یکی از وزرا مطالبی را بیان کرد و بحرانی ایجاد شد، رئیسجمهور وقت بهصراحت گفت که آن وزیر نظر شخصی خود را گفته است و بدینترتیب از یک بحران زودرس فاصله گرفته شد. در دنیای امروز خطای بشری و روش آزمون و خطا یک اصل پذیرفته شده است، بنابراین هزینه پذیرفتن خطاهای آشکار کمتر است تا درغلتیدن به جنگی که خواست میلیتاریسم امریکاست. ویژگی امریکای نئوکان، میلیتاریسم و مثلث “نفت، اسلحه، جنگ” و بهگفته جورج سوروس در کتاب رویای برتری امریکایی “بنیادگرایی بازار و بنیادگرایی مذهبی” است. برای درک بهتر موضوع کافی است به چند برابرشدن ارزش سهام شرکت هواپیماسازی لاکهید توجه شود.
طبیعی است که ایجاد بحران توسط ما این میلیتاریسم را تغذیه و تقویت میکند. درحالیکه شبکههای تلویزیونی امریکا سیاست بایکوت خبری روی ایران را دنبال کردهاند چه دلیلی دارد که شبکههای تلویزیونی “فاکس نیوز” و “C.N.N” بهطور مرتب صحبتهای تنشزای برخی از مسئولان را پخش نموده و افکارعمومی امریکاییها و غربیها را جهت میدهند؟
این روزها پس از ناامیدشدن از چین، هند، روسیه و اروپا صحبت از مذاکره با امریکاست. اگر چنین رویکردی وجود دارد، آیا بهتر نیست که این کار با میلیتاریستها، محافظهکاران جدید که در راستای مثلث “نفت ـ اسلحه ـ جنگ” و بنیادگرایی بازار و مذهبی هستند انجام نگیرد؟ آیا بهتر نیست که رویکرد ما بهطرف نیروهایی باشد که از روند احیای قانوناساسی امریکا دم میزنند و سخت به آن پایبندند؟ طبیعی است که از قانوناساسی امریکا کودتای ۲۸ مرداد، کودتا علیه دکتر آربنز در گواتمالا، کودتا علیه دکترآلنده در شیلی و علیه دکتر سوکارنو در اندونزی و… نتیجه نمیشد.
هـ) با توجه به اوضاع و احوال کنونی و در تعامل با این وضعیت چه باید کرد؟
۱) در شرایطی که به شهادت همه فرهیختگان امریکا و جهان، اشغال عراق به تقویت تروریسم و القاعده منجر شده و بیم آن میرود که فاجعه یک جنگ درازمدت فرقهای در عراق و منطقه شکل گیرد و با توجه به سخن اخیر آقای بوش که گفت: “امریکا به نفت خاورمیانه معتاد شده است”، آیا سزاوار است که این حجم از سلاحهای کشتارجمعی در دست چنین گروهی باشد؟ آیا این یک تهدید برای بشریت نیست؟
۲) براساس این تهدید جدی نسبت به بشریت، به نظر میرسد میتوان رویکرد جدیدی به طرفداران قانوناساسی در امریکا نشان داد که به نظر میرسد آینده امریکا نیز از آن آنها میباشد.
۳) مسئولان ما تأکید بیشتری بر “سیاست دفاعی” مبتنی بر آزادی و استقلال و قانوناساسی جمهوریاسلامی داشته باشند.
۴) پذیرفتن خطاهای استراتژیکی که با مرحلهسوزی به دشمنتراشی انجامیده است.
۵) بالابردن انسجام ملی، طرد سیاستهای مبتنی بر حذف نیروها، آزادی زندانیان سیاسی که تعداد آنها چندان زیاد نبوده و تهدیدی نیز برای امنیت داخلی نمیباشد.
۶) از آنجا که شعار “مرگ بر امریکا” در مراسم رسمی اثر داخلی خود را از دست داده ولی اثرگذاری آن در خارج کشور علیه ایران بیشتر شده ـ تلویزیونهای امریکایی چنین وانمود میکنند که شعار راهبردی ایرانیان نابودی امریکاست و این شعار مشمول کارگر و دهقان امریکایی و حتی افرادی همچون الگور نیز میشود که بهطور بنیادی با سیاست جنگطلبانه بوش مخالفاند ـ بنابراین منافع راهبردی ما ایجاب میکند که این شعار از نمازجمعه حذف گردد، چنانکه پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ نیز چندماه متوقف شد.
۷) امریکا و انگلیس مدتهاست که چند خطمشی را بهطور موازی در خصوص ایران دنبال میکنند؛ خط تعدیل، خط تجزیه، خط فروپاشی و خط انقلاب مخملی و جنگ داخلی، بنابراین شایسته است در کنار تقویت انسجام ملی تقویت نیروهای مسلح بهطور جدی در دستور کار قرار گیرد. تجربه تاریخی نشان میدهد که هیچ ارتشی بدون حمایت افکارعمومی دوام چندانی نخواهد داشت. از آنجا که زمان به نفع حاکمیت امریکا نیست، بنابراین سیاست دفاعی ما بهترین خطمشی است. از معادلات سیاسی جهان چنین نتیجه میشود که امریکا بهعنوان یک قدرت علمی و تکنولوژیک پذیرفته شود ولی باید دربرابر برتریطلبی و سلطهطلبی آن مقاومت کرد.
۸) خانم آلبرایت وزیرخارجه اسبق امریکا طی مقالهای، بوش را متهم کرد که بهجای وحدت، تفرقه به ارمغان آورده است.(۸) وی تأکید کرد که سالها امریکا تلاش کرد که مسیحیت را در سازوکارهای دموکراتیک بیاورد؛ بنابراین احزاب “دموکرات ـ مسیحی” بهوجود آمدند. او پیشنهاد میکند که با توجه به پیروزی حزب اسلامی “عدالت و توسعه” در ترکیه مدل “دموکرات ـ مسلمان” هم تعمیم داده شود.
این گروه میخواهد اسلام و مسلمین نیز در سازوکارهای دموکراتیک وارد شوند. بنابراین با توجه به نخست منطقیبودن اسلام، دوم رشد و گسترش طبیعی آن و سوم افزایش جمعیت مسلمانان، برای جلوگیری از یک جنگ تحمیلی، بهتر است با الگوی “دموکرات ـ مسلمان” برخورد تعالیبخش شود؛ لازمه آن این است که هرچه زودتر از فضای امنیتی ـ نظامی فاصله گرفته و بهسوی فضای سیاسی ـ قانونی حرکت کنیم و الگوی مردمسالاری دینی را تحقق بخشیم.(۹)
پینوشتها:
۱ـ چشمانداز ایران، شماره ۲۹ (دی و بهمن ۱۳۸۳)
۲ـ همان.
۳ـ انتخاب: رهبری جهان یا سلطه جهانی، ترجمه لطفالله میثمی، نشر صمدیه.
۴ـ چشمانداز ایران، ویژهنامه عراق در آیینه مطبوعات دنیا، پاییز ۱۳۸۳.
۵ـ همان.
۶ـ چشمانداز ایران، شماره ۳۷ (اردیبهشت و خرداد ۱۳۸۵).
۷ـ چشمانداز ایران، شماره ۳۴ (آبان و آذر ۱۳۸۴) و شماره ۳۶ (اسفند ۱۳۸۴، فروردین ۱۳۸۵).
۸ـ چشمانداز ایران، شماره ۳۰ (اسفند ۱۳۸۳، فروردین ۱۳۸۴).
۹ـ همان. اشاره چشمانداز ایران به ترجمه مقاله “ترکیه از فضای امنیتی ـ نظامی بهسوی فضای سیاسی ـ قانونی”.