بدون دیدگاه

زنده‌یاد ابراهیم یزدی، گفته‌ها و ناگفته‌ها

 جمشید حقگو*

 

دکتر ابراهیم یزدی، پس از تحمل یک بیماری جانکاه، سرانجام روز دوشنبه، ششم شهریور ۱۳۹۶، چشم از جهان فروبست و به دیار باقی شتافت و دوستان و علاقه‌مندان بی‌شمار خود را غرق ماتم و عزا نمود و خیل میهن‌دوستان و آزادیخواهان را به تأمل واداشت. به‌طوری که اکثریت قریب به‌اتفاق اصلاح‌طلبان و آزاداندیشان، به یاد و خاطره او ضمن اظهار تأسف و عرض تسلیت، در توصیف و یادآوری ملکات اخلاقی و خصال انسانی والای او سنگ تمام گذاشتند. از آن جمله درباره صبر و شکیبایی، مداراجویی، خردورزی، قانون‌گرایی، اعتدال، نوگرایی دینی، آشتی‌طلبی، آزادی‌خواهی و آزاداندیشی، خوش‌بینی و خوش‌خلقی و خوش برخوردی، میهن‌دوستی، صداقت، ایمان، پاکی و تقوا، گرمی حضور و مهر و عشق و صمیمیت او سخن‌ها گفتند که جمع این‌همه صفات نیکو، آدمی را به شگفت وامی‌دارد و تنها از یک انسان کامل می‌توان سراغ این همه را گرفت.

نگارنده به‌عنوان یکی از دوستان و همگامان پیشکسوت آن مرد بزرگ، لازم می‌دانم به‌نوبه خود چندبرگی از خاطرات خود را از همکاری و نزدیک به پنج دهه دوستی با ایشان، به قلم بیاورم. باشد که سهم کوچکی از دین خودم به آن دوست و برادر بی‌نظیر را ادا کرده باشم. این نوشته در دو بخش تنظیم یافته است: بخش نخست پیش از انقلاب در خارج از کشور؛ و بخش دوم پس از انقلاب و مربوط روابط ایران و ترکیه و رابطه ایران و عراق است.

آشنایی

آشنایی من با دکتر یزدی برمی‌گردد به تابستان سال ۱۳۴۹؛ سالی که من برای ادامه تحصیل وارد امریکا شدم. پس از استقرار و روشن شدن وضع ثبت‌نامم در دانشگاه، به توصیه یکی از دوستانم با ایشان تماس گرفتم. از این تماس به بعد همکاری و دوستی ما در امریکا شروع شد و تا پیروزی انقلاب ادامه داشت. پس از انقلاب هم دوستی متقابل ما نزدیک‌تر از گذشته همچنان ادامه داشت. آشنایی و دوستی با دکتر یزدی فصل برجسته‌ای را در زندگی اجتماعی برایم گشود و هر چه این آشنایی بیشتر و عمیق‌تر شد، بیشتر به ملکات و حسنات بسیار والا و کم‌نظیر این مرد بزرگ پی بردم و ارادت من به ایشان بیشتر و بیشتر شد.

در اولین تماس تلفنی آن‌چنان صمیمی با من حرف زد که انگار برادر من است و سال‌هاست که همدیگر را می‌شناسیم. مسافت جغرافیایی ما زیاد بود. من در شهر بلنگهام، در گوشه شمال امریکا بودم و او در شهر هیستون، در جنوب امریکا بود. با این وجود، رابطه تلفنی گرم و صمیمی شروع شده بود و از این طریق مرا در جریان فعالیت‌های گسترده سیاسی و فرهنگی خود قرار داد. در اولین کنفرانس سالانه انجمن اسلامی سراسری امریکا و کانادا (ام، آس، آ) که از همه دانشجویان مسلمان فعال و علاقه‌مند از کشورهای مختلف اسلامی که در دانشگاه‌های امریکا و کانادا تحصیل می‌کردند، تشکیل شده بود، به‌طور حضوری دکتر یزدی را ملاقات کردم. از این تاریخ به بعد همکاری ما شکل منظم‌تری پیدا کرد.

پیش از این تاریخ، دکتر یزدی ضمن فعالیت و همکاری با ام آس آ، همگام با دکتر چمران گروه دانشجویان فارسی‌زبان را تشکیل داده بود. جلسات عمومی و سراسری و سالانه این گروه معمولاً در حاشیه کنفرانس سالانه انجمن اسلامی دانشجویان در امریکا برگزار می‌شد، ولی به‌زودی با توجه به شتاب تحولات داخل کشور، فعالیت‌های دانشجویی خارج از کشور نیز گسترده‌تر شد و به‌طور خاص انجمن اسلامی گروه فارسی‌زبان دامنه بسیار وسیع‌تری در سرتاسر امریکا و اروپا پیدا کرد. تا این تاریخ، تنها سازمان دانشجویی ایرانی فعال در خارج از کشور، کنفدراسیون دانشجویان ایرانی بود که طیف وسیعی از دانشجویان ایرانی خارج از کشور را در برمی‌گرفت. این کنفدراسیون از نظر ایدئولوژیک به‌طور عام تحت نفوذ تفکرات چپ مارکسیستی و مائوئیستی و به‌طور خاص حزب توده بود که در اروپا و امریکا بسیار فعال بودند و نشریات زیادی را منتشر می‌کردند و اغلب دانشجویان تازه‌وارد علاقه‌مند به فعالیت‌های سیاسی جذب این کنفدراسیون می‌شدند. در این شرایط تشکیل گروه فارسی‌زبان با انگیزه‌های اسلامی، توسط دکتر یزدی و دکتر چمران، روزنه دیگری را فراروی دانشجویان باز کرد که با انتشار مقالات و توزیع کتاب‌های دکتر شریعتی و مهندس بازرگان و مطهری و نشریات به‌روز مفید دیگر، دانشجویان را از جهت منبع اطلاعات ایدئولوژیک غنی ساخت. بدین ترتیب انحصار کنفدراسیون به‌عنوان تنها سازمان دانشجویی خارج از کشور درهم شکست و علت عمده مخالفت‌های گروه‌های چپ با دکتر یزدی، چه در امریکا و چه در ایران، اغلب از همین جریان بود.

نتیجه فعالیت گروه فارسی‌زبان زیر نظر دکتر یزدی فوق‌العاده بود. به‌زودی در سطح شهرهای بزرگ امریکا دامنه پیدا کرد، علاوه بر نشست سالانه، در مناسبت‌های دیگر سمینارها و همایش‌هایی را در شهرهای بزرگ امریکا برگزار می‌کرد که بعضاً تا دو هزار نفر در آن شرکت می‌کردند.

گروه فارسی‌زبان طبق اساسنامه خود که دکتر یزدی تدوین کرده بود و در نشست مجمع عمومی اولیه مورد تأیید اعضا قرار گرفته بود، مجاز به موضع‌گیری‌های سیاسی نبود، ولی اعضای آن در کل دیدگاه‌هایی سیاسی داشتند و پیگیر تحولات داخل کشور بودند. این است که در حوزه‌های گروه فارسی‌زبان در شهرهای امریکا این سازمان مهم‌ترین منبع عضویابی نهضت آزادی ایران بود که با پیروزی انقلاب بسیاری از اعضای گروه فارسی‌زبان انجمن دانشجویان مسلمان امریکا به ایران برگشتند و بخش بزرگی از کادرهای اولیه اداری و سیاسی انقلاب را به عهده گرفتند و هنوز هم کسانی از اعضا گروه یادشده هستند که در بدنه دولت مسئولیت‌هایی به عهده دارند.

در واقع یکی از مهم‌ترین نتیجه فعالیت‌های دکتر در خارج از کشور، چه به‌عنوان نماینده نهضت آزادی وچه در قالب گروه فارسی‌زبان، به‌طور غیرمستقیم کادرپروری برای دولت‌های پس از انقلاب بود و عملاً به وجود آمدن یک آلترناتیو در مقابل کنفدراسیون، برای دانشجویان علاقه‌مند به فعالیت‌های سیاسی بود. از همین جاست که پس از پیروزی انقلاب یکی از معارضین سرسخت دولت موقت و شخص دکتر یزدی، گروه‌های چپ و در رأس آن‌ها حزب توده بود، به‌طوری که رهبر حزب مذکور از اینکه توانسته بود واژه لیبرال را به‌عنوان فحش درآورد و بر سر طرفداران دولت موقت بکوبد صراحتاً افتخار می‌کرد.

با همه اینکه دکتر یزدی که هم‌زمان با پیروزی انقلاب به ایران آمد برای عامه هنوز چهره‌ای ناآشنا بود، ولی بیش از همه مورد هجمه و شایعات گروه‌های چپ و طرفداران رژیم سابق قرارگرفته بود و متأسفانه بعضی از آن شایعات و تهمت‌ها علیه دکتر یزدی در میان بعضی قشرهای ناآگاه هنوز ادامه دارد. در این خصوص خاطره‌ای را نقل می‌کنم:

من هنوز در امریکا بودم و همراه با دوستان دیگر، اوضاع داخل کشور را به‌دقت پیگیری می‌کردیم و از بعضی پیشامدها نگران می‌شدیم و در چند مورد برای روشن شدن قضیه به دکتر یزدی تلفن کردم و موارد موردنظر را پیگیر شدم. در همین ایام بود که یک روز صبح مرحوم دکتر کلود طباطبایی از فعالان نهضت و انجمن اسلامی گروه فارسی‌زبان و از یاران صدیق دکتر یزدی، از شهر کلیولند ایالت اوهایو در امریکا، به من تلفن کرد که «پاشو برو ایران، دکتر یزدی تنهاست خیلی‌ها او را نمی‌شناسند و مورد هجمه و جوسازی یک عده ناآگاه قرار گرفته است.»

این تهمت‌ها و دروغ‌پردازی‌ها علیه دکتر یزدی بیشتر در مواردی بود که عامه مردم به آن‌ها حساسیت داشتند، به‌طور مثال، بازجویی و اعدام‌های اولیه را که خلخالی و زواره‌ای انجام می‌دادند و دکتر یزدی به‌شدت مخالف آن اعدام‌های بی‌حساب‌وکتاب بود و سعی می‌کرد که از آن جلوگیری کند و به همین علت مورد غضب و اعتراض خلخالی قرار گرفته بود.

در مورد مصاحبه تلویزیونی با سران رژیم که تعبیر به بازجویی شده است، من از ایشان توضیح خواستم، توضیح ایشان منطقی بود. گفت اوضاع خیلی حساس بود و هر آن احتمال آمادگی برای شورش و کودتا می‌رفت. آوردن آن‌ها به تلویزیون و مصاحبه با آن‌ها برای این بود که هواداران آن‌ها بدانند که رؤسایشان در بند گرفتارند و نقشه هر نوع کودتا و شورش را از سر بیرون کنند.

این نکته را هم باید در نظر گرفت که دولت وقت کمتر از نه ماه سرکار بود، دکتر یزدی همراه با مهندس بازرگان به دنبال اشغال سفارت امریکا توسط گروه دانشجویان خط امام و گروگان‌گیری دیپلمات‌های امریکایی، وزارت خارجه را رها کرد و کنار رفت، در حالی که فعالیت‌های اعدامی خلخالی در گوشه‌ و کنار کشور همچنان ادامه داشت.

 دیپلماسی مرزی در رابطه با ترکیه و عراق

در حالی‌که دکتر یزدی، وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران بود، من سمت استانداری استان مرزی و پرتنش، آذربایجان غربی را داشتم و با توجه به مسائل مرزی بین ایران و عراق و مراودات با استان‌های مرز ترکیه و سیاست عادی‌سازی روابط با آن کشور، ارتباط من با وزارت خارجه و دکتر یزدی (به‌جز وزارت کشور) بیش از سایر وزارتخانه‌ها بود.

دو حادثه مرزی در طول عمر دولت موقت در استان به وجود آمد که دکتر یزدی به‌عنوان وزیر خارجه در حل آن‌ها نقش بسیار هوشمندانه‌ای داشت. هر دو مورد به‌طور مشروح در ویژه‌نامه کردستان نشریه چشم‌انداز، (پاییز ۱۳۸۴) به چاپ رسیده است.

مرز سرو

مرز سرو، در شمال غرب ارومیه بین ایران و ترکیه، قبل و بعد از انقلاب از مرزهای فعال استان بوده و گمرک فعال و مجهزی داشته است، ولی با توجه به وضعیت جغرافیایی و قرارگرفتن در مرکز مناقشات روزهای اول انقلاب، توسط عوامل ضدانقلاب محلی، بسیاری از تجهیزات و انبارهای گمرک آن تخریب شده یا به تاراج رفته بود. از طرفی مرز آذربـایجـان غـربی با ترکیه برای کشور، از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است، مرز سرو ازجمله مرزهای سه‌گانه ایران و ترکیه است که دروازه ورود ایران به غرب و اروپا به‌حساب می‌آید و برای ترکیه هم دروازه ورود به شرق از طریق ایران است؛ بنابراین سیاست‌گذاری مرزی در این نقطه و حفظ روابط با ترکیه از اهمیت فراوانی برخوردار بوده است. یکی از برنامه‌های اصلی دولت موقت، بازسازی و تجدید فعالیت گمرک سرو به خصوص استقرار مجدد پاسگاه سرو بود که از نظر امنیت منطقه و حفظ و حراست نقطه مرزی امر بسیار مهم بود.

محاصره پاسگاه

در همان روزهای نخست خرداد ۵۸، منطقه غرب آذربایجان غربی بسیار متشنج بود و هر لحظه خطراتی استان را تهدید می‌کرد، به‌طوری که به‌محض استقرار یک واحد نظامی در پاسگاه سرو، خبر رسید که واحد نظامی مستقر در سرو مورد تاخت‌وتاز قرار گرفته و ازجمله تعدادی از افراد سپاه و ژاندارمری با تجهیزات کامل به محاصره عوامل حزب دموکرات کردستان درآمده و ارتباطشان به‌طور کلی با شهر قطع شده است. ترس از این بود که جان افراد مستقر در پاسگاه به خطر بیفتد و تجهیزات نظامی که در پاسگاه سرو بود به دست مهاجمان بیافتد. لذا ضمن گزارش و هماهنگی با دفتر دکتر چمران، وزیر دفاع، و با دستور عمل دکتر یزدی، وزیر خارجه در تهران، با کنسول ترکیه در ارومیه مذاکره شد و موافقت دولت ترکیه جلب شد که شبانه واحد مذکور با تمام تجهیزات وارد ترکیه بشود و متعاقباً از طریق مرز بازرگان که مشکل امنیتی نداشت به ایران برگردد. این کار با موفقیت انجام شد هماهنگی با استاندارهای استان‌های مرزی ترکیه که واحد نظامی ما باید از آن استان‌ها عبور می‌کرد، توسط آقای داود ملکی، قهرمان پیشین وزنه‌برداری و نماینده نخست‌وزیری در مرز بازرگان، (که به خاطر ارتباط‌های ابتکاری و ساده و درعین‌حال مؤثر او با مقامات ترکیه، دکتر یزدی، با شوخ‌طبعی خاص خود به داود، لقب دیپلمات پابرهنه داده بود)، صورت گرفت. در این ابتکار دیپلماتیک مقامات ترکیه با ما نهایت همکاری را کردند و رئیس عشیره کرد محلی هم نگذاشت عوامل حزب دموکرات ‌ از این عملیات خبردار شوند. درنتیجه نیروهای ما از خطر افتادن به دست مهاجمان حزب دموکرات رهایی یافتند. این اقدام یک کار دیپلماتیک استراتژیک فوق‌العاده‌ای بود که علی‌رغم جو هیجان‌انگیز و احساسی آن روزها، در نهایت ملاحظات دیپلماتیک بین دو کشور انجام گرفت. همین حرکت توأم با عقلانیت آن روز مقدمه‌ای شد که رابطه ایران و ترکیه به دور از جو انقلابی آن روز، حالت عادی پیدا کند، به‌طوری که پروتکل‌های همکاری بین دو کشور در سال‌های بعد بر پایه همین روابط دیپلماتیک اولیه که دکتر یزدی پایه‌گذاری کرده بود، به امضای طرفین رسید. دکتر یزدی اقدام فوق را بسیار ارج می‌گذاشت و از بازگویی و یادآوری آن انبساط خاطر پیدا می‌کرد.

مذاکره با عراق

روز ۱۵ خرداد ۱۳۵۸، هواپیماهای عراقی ظاهراً به دنبال پیش‌مرگه‌های حزب اتحادیه میهنی کردستان عراق (به رهبری جلال طالبانی)،‌ روستای گوره‌شیر سردشت را در نوار مرزی استان آذربایجان غربی، بمباران کرده بودند که ضمن تخریب تعدادی از منازل روستاییان، شش نفر از ساکنان روستا کشته و بیست نفر هم زخمی شده بودند و خسارات زیادی به اموال و احشام آن‌ها وارد شده بود.

به‌دنبال این حادثه دولت ایران رسماً به عراق اعتراض می‌کند، مهم‌تر از آن، دکتر ابراهیم یزدی، وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران در کنفرانس کشورهای غیرمتعهد که در سال ۱۳۵۸ در هاوانا، پایتخت کوبا، تشکیل شده بود موضوع بمباران و خسارات وارده را مستقیماً با صدام حسین در میان می‌گذارد و درخواست جبران خسارت می‌کند. به دنبال این ملاقات در هاوانا، دولت عراق رسماً از ایران می‌خواهد که نماینده تام‌الاختیار خود را برای مذاکره به عراق بفرستد. دولت ایران هم به من مأموریت داد برای مذاکره و تعیین خسارت وارده به عراق سفر کنم.

مأموریت

برای انجام این مأموریت یک هیئت سه‌نفری به شرح زیر مرا همراهی می‌کرد: دکتر قدرت‌الله اتابک، معاون سیاسی استانداری آذربایجان غربی، سرگرد شکوریان، فرمانده هنگ ژاندارمری به‌عنوان مـتخصص و خبره در مسائل مرزی و آقای محمد جهانگیر، نماینده وزارت امور خارجه که از طرف سفارت ما در بغداد، توسط آقای دعایی سفیر وقت ایران در عراق به جمع ما پیوسته بود.

روز سه‌شنبه ۴/۷/۱۳۵۸ پس از ورود به خاک عراق در خانقین، شهر مرزی عراقی، برای ما جایگاه تشریفاتی مزین به پرچم ایران و عراق تدارک دیده بودند و استقبال رسمی بسیار احترام‌آمیز به‌عمل آوردند، سپس با یک هلی‌کوپتر عراقی عازم شهر سلیمانیه شدیم. در سلیمانیه هم استقبال گرم تمام‌رسمی از ما به عمل آمد و با اسکورت تشریفاتی راهی هتل محل اقامت شدیم، پس از استراحت مختصری در هتل، ساعت پنج بعدازظهر مذاکرات اصلی در دفتر استانداری سلیمانیه آغاز شد. از طرف عراقی‌ها علاوه بر استاندار، نمایندگان وزارتخانه‌های امور خارجه، دفاع، کشور، مرزبان، مشاورین استانداری حضور داشتند و روی‌هم‌رفته ترکیب تیم طرف عراقی بسیار کامل بود و تقریباً از همه ادارات کشوری و لشکری و امنیتی نمایندگانی به جلسه آمده بودند، معلوم بود که این مذاکرات برای آن‌ها اهمیت زیادی دارد. مذاکره در جو بسیار تفاهم‌آمیزی انجام شد. عراقی‌ها شرایط ما را پذیرفتند و در پایان موافقت شد که یک کمیسیون مشترکی تشکیل شود تا از طریق بازدید محلی، میزان خسارات برآورد شود.

در حاشیه مذاکرات

آنچه مهم‌تر از مذاکرات رسمی بود مذاکرات خصوصی غیررسمی سر میز شام بود. به‌طور خلاصه استاندار سلیمانیه گفت: رئیس‌جمهور به ما دستور داده‌اند که با همسایه عزیزمان ایران، مناسبات دوستانه داشته باشیم و در جهت تقویت روابط متقابل کوشش کنیم؛ بنابراین از این پس بیایید ما دو استاندار قرار بگذاریم هر مشکلی که پیش بیاید با هم تلفنی صحبت کنیم و در حل و رفع آن بکوشیم. بعد اضافه کرد طی این مذاکرات من پی بردم شما واقعاً یک مرد انقلابی هستید، من هم هستم، بنابراین، این شماره تلفن‌های خصوصی من است، بعد از این اگر مشکل مرزی بین ما ایجاد شد با یک تلفن بیاییم لب مرز و مسئله را به‌طور انقلابی حل کنیم، بدون اینکه توسط رسانه به بوق و کرنا گذاشته شود ‌ و من (استاندار استان سلیمانیه) اختیارات تام دارم و حاضرم در هر لحظه و در هر مکان که شما بفرمایید حضور یابم و از نزدیک مسائل را حل کنیم و به این طریق علاوه بر تقویت روابط دوستانه دو کشور با حل مسائل در محل از بار مسئولان کشورمان در مرکز کم کنیم. چرا ما مسائل را خودمان حل نکنیم و به مرکز بنویسیم؟ شما جلو تجاوزات به خاک عراق را بگیرید (چندین مورد از تجاوزات ایران را ذکر کرد)، من هم جلو هر مسئله‌ای که مایه ناراحتی شماست در رفع آن جداً اقدام خواهم کرد. بگذارید این دیدار شما الگویی باشد برای دیدارهای آینده.

بعدها من از منابع غیررسمی شنیدم که صدام، لحظه‌به‌لحظه این مذاکره را دنبال می‌کرده که حتماً به نتیجه مطلوب برسد. شخص استاندار سلیمانیه از نزدیکان صدام بوده و اختیار تام داشته که بتواند یک ارتباط دائمی با من به‌عنوان استاندار استان هم‌مرز داشته باشد.

 

و با اطلاع از اینکه من نیز مورد اعتماد و نزدیک دولت و به‌خصوص شخص وزیر خارجه هستم به این مذاکرات اهمیت زیادی قائل بودند و فکر می‌کردند که این مذاکرات سرآغاز تمهیداتی باشد که مسائل مبتلابه طرفین را حل کند.

متأسفانه شتاب حوادث نگذاشت که این مذاکرات در تهران دنبال شود و همه زحمات ما بی‌نتیجه ماند، بعد از کنار رفتن دولت موقت، تلاش‌های دیپلماتیک بین دو کشور متوقف شد.

یک نگاه دوباره به هر دو اقدام دیپلماتیک مرزی موفقیت‌آمیز، در آن برهه از زمان پرهیجان انقلابی، آن‌ هم در یک منطقه پرآشوب مانند آذربایجان غربی، نشان می‌دهد استفاده از ابزار دیپلماتیک و گفت‌وگوی رو در رو، چه قدر می‌تواند در رفع اختلاف و ایجاد محیط حسن تفاهم بین همسایگان و سایر کشورها مفید و مؤثر باشد. هر دو جریان می‌توانست به‌صورت یک الگو برای خیلی از مسائل مورد اختلاف مورد استفاده قرار گیرد و ای‌بسا از بروز جنگ خانمان‌سوز هشت ساله جلوگیری کند.

جای امیدواری است که پس از نقاط ‌عطف پرتنش طی چهار دهه، دولت یازدهم و دوازدهم، به این نتیجه رسیده که در درون و برون کشور راه اعتدال را در پیش بگیرد که دکتر یزدی همه حرفش در این واژه کارساز خلاصه می‌شد: «اعتدال»

 

 

 

* استاندار اسبق آذربایجان غربی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط