بدون دیدگاه

سال پسامهسا

مهدی غنی

ماجرای مرگ مهسا امینی در مهرماه سال ۱۴۰۱ همچون جرقه‌ای که به خرمنی می‌افتد، شعله اعتراضات انباشت‌شده را در سراسر کشور برانگیخت. اعتراضاتی که عمدتاً جوانان دهه هشتادی در آن محوریت داشتند و چند ماه خیابان و شهر را به خود مشغول کردند. شعارهایی خشمگینانه علیه حکومت داده شد و نیروهای ویژه نظامی و انتظامی برای مقابله به خیابان‌ها آمدند و چهره شهر را به صحنه جنگ تبدیل کردند. چند ده هزار نفر دستگیر و زندانی و چند صد نفر کشته و مجروح شدند. به نیروهای مدافع حاکمیت هم صدمات جانی و مالی زیادی وارد شد. ایرانیان خارج از کشور و نیروهای مخالف جمهوری اسلامی هم به تکاپو افتادند و شبکه‌های مختلف تلویزیونی و مجازی هم دم‌به‌دم بر آتش افروخته‌شده دمیدند. آن‌ها فضا را چنان ترسیم می‌کردند که نظام مستقر ظرف چند هفته یا حداکثر یکی دو ماه دیگر سرنگون خواهد شد.

سال ۱۴۰۱ به پایان رسید و نظام سرنگون نشد، اما این پرسش بر جا ماند که نتیجه این‌همه شور و هیجان چه بود؟ چرا انتظارات محقق نشد؟ چرا کنشگران این حرکت به نتیجه دلخواه نرسیدند؟ آیا عملی نشدن انتظارات، به‌منزله این است که این حرکت هیچ دستاوردی نداشت؟ در این نوشتار نگاهی به دستاوردها و ناکامی‌های آن حرکت می‌اندازیم:

 

الف: ویژگی‌ها و دستاوردها

۱- حضور زنان

در مبارزات گذشته و انقلاب ۵۷ و هشت سال جنگ و سایر حرکت‌ها زنان هم کم و بیش حضور داشتند، اما آن حضور بیشتر تعبیر به مشارکت می‌شد؛ یعنی مردان صف اول و پیشرو بودند و زنان نیز به‌عنوان پشتیبانی یا حداکثر کنار آنان نقش ایفا می‌کردند، اما در ماجرای سال گذشته، موافقان و مخالفان اذعان دارند که نقش اول و پیشرو را زنان بر عهده داشتند. اساساً سوژه خود ایشان بودند. از این جهت می‌توان گفت این حرکت، متفاوت با حرکت‌های اعتراضی یا مبارزاتی گذشته بود. این ویژگی خود موجب تغییرات و کنش‌هایی در مناسبات اجتماعی شد که قابل بررسی و پژوهش است. مثلاً نگاهی که زن را جنس دوم و ضعیف می‌دانست، در این روند از اعتبار و صدارت افتاد.

۲- جوشش چشمه

مظلومیت یک دختر کُرد و سرنوشت غمبارش، خیل عظیمی را به خیابان کشاند و حاکمان را به تنش انداخت. نام او که تا آن زمان ناشناس بود، جهانی و تاریخی شد. به نظر می‌آید این پدیده خود بسیار تأمل‌برانگیز و عبرت‌آموز و انرژی‌زاست. گرچه یک حکمرانی عاقلانه می‌توانست در برخورد با چنین پدیده‌ای، آن را مدیریت کند و به عاملی برای بازگرداندن اعتماد مردم به حکومت تبدیل کند. حکومت می‌توانست با پذیرش خطا و اجازه تحقیق آزاد در مورد آن، احساسات ایجادشده را مدیریت کند، اما دیدیم به‌جای این تدبیر، برای اینکه این نقطه و چشمه را که عامل مخالفت با حکومت شده بود، از میان بردارد و پاک کند، چند صد نقطه و چشمه جدید ایجاد کرد.

۳- نقش ارتباطات

جوانانی که با ابزار ارتباطی جدید آشنا بودند، برای پیشبرد هدفشان از این مهارت بیشترین استفاده را کردند و به‌صورت چشمگیری از این جهت پیش افتادند. نقش تصاویر و فیلم‌ها، سرودها و ترانه‌ها و پادکست‌ها و پیام‌ها به شکل برجسته‌ای در این اعتراضات نمایان شد. حاکمیت به‌جای یادگیری و بهره گرفتن از این امکان و هنر، به مقابله فیزیکی با این توانمندی معترضان پرداخت و دیدیم حتی به خاطر یک ترانه، مجازات سنگین اعمال می‌کنند که موجب وهن نظام است.

۴- طبقه متوسط

برخی صاحب‌نظران که تورم افسارگسیخته و شرایط بد اقتصادی را دنبال می‌کردند، از نابودی طبقه متوسط و دوقطبی شدن جامعه خبر می‌دادند. گفته می‌شد طبقه متوسط به محرومان و خط فقر نزدیک شده و از نظر اقتصادی رو به اضمحلال است. اعتراضات اقشار مختلف هم ناظر به مطالبات اقتصادی بود، اما مطالبه جوانان معترض بیشتر به حوزه فرهنگ و سیاست مربوط می‌شد، یا حداقل این بعد از مطالبات برجسته‌تر و پایدارتر شد. می‌دانیم این نوع مطالبات بیشتر مربوط به طبقه متوسط است و اقشار محروم اولین مطالبه‌شان در محدوده معیشت است. می‌توان گفت این حرکت نشان داد طبقه متوسط از میان نرفته، بلکه مانند آتش‌فشانی خاموش است که گاه فوران می‌کند.

۵- رواج گفت‌وگو

یکی از نتایج و دستاوردهای این حرکت رواج پدیده گفت‌وگو در میان اقشار مختلف مردم بود. نیاز به شنیدن اخبار واقعی، پیگیری وقایع و پیش‌بینی آینده در همه‌جا مشهود بود؛ درحالی‌که حاکمان به‌جای گفت‌وگو با جوانان معترض، با زبان زور با آن‌ها روبه‌رو شدند، اما در بطن جامعه نیاز به گفت‌وگو زنده شد؛ به‌طرز چشمگیری جلسات گفت‌وگو زیاد شد. در همه‌جا؛ رستوران، دورهمی‌های خانوادگی و دوستانه، محافل کوچک، موضوع اعتراضات محل بحث بود. نسل قدیمی کف خیابان نیامد، اما از انرژِی جوان‌ها، جان گرفت و به تکاپو افتاد. شاید احساس خطر کرد یا امیدوار شد. به‌هرحال دریافت اگر نجنبد، شکاف نسلی موجود، شرایط هولناکی رقم خواهد زد. این موج حاکمان را هم درگرفت. در صدا وسیمای دولتی گفت‌وگوهایی آغاز شد و چهره‌هایی که دگراندیش شمرده می‌شدند، مقابل دوربین قرار گرفتند و برخی با شجاعت و بدون محافظه‌کاری آنچه لازم دیدند گفتند و سیما هم به‌طور زنده آن‌ها را پخش کرد.

با توجه به اینکه جامعه ما عادت به گفت‌وشنود ندارد، این گفت‌وگوها چنانچه ادامه یابد، یکی از مهم‌ترین نتایج این حرکت است. درگذشته گفت‌وگو بیشتر شکل نصیحت کردن یا اعلام موضع، یا وعظ و خطابه داشت، اما به نظر می‌آید در شرایط جدید شنیدن هم در کنار گفتن جایی پیدا کرده است، حتی زنان و مادرانی بودند که با مأموران نظامی در خیابان وارد گفت‌وگو می‌شدند و آن‌ها را به آرامش دعوت می‌کردند.

۶- نفی ریاکاری

جریانی بر این باور است که اگر مردم حتی با اجبار و تحمیل و بدون اعتقاد، تظاهر به دینداری کنند، این به نفع نظام و اسلام است. با این رویکرد طی سالیان پدیده‌ای در جامعه شکل گرفت که برخی به خاطر حفظ منافع و امرار معاش، آداب و مناسک دینی را در منظر عموم انجام می‌دادند، بدون آنکه به آن اعتقادی داشته باشند. از این رفتار دوگانه در ادبیات دینی با واژه‌هایی چون ریا، تزویر یا نفاق یاد می‌شود که خود موجب رواج خلقیات ناپسندی چون دروغ‌گویی، تملق و چاپلوسی، دورویی و فریب دادن دیگری می‌شود. نمازخواندن در اداره و نخواندن در خانه، ریش گذاشتن بدون ریشه اعتقادی، زیارت ‌خانه خدا و بی‌مهری به خلق خدا، تسبیح و انگشتر و پیشانی ممهور منهای اخلاق و تعهد، حجاب رو به کاهش بدون اعتقاد نمونه‌های این پدیده است، اما در پی ماجرای مهسا، دیدیم این پرده فروافتاد. برخی که اعتقادی به حجاب نداشتند، دست از تظاهر و ریا برداشتند و یکرنگی پیشه کردند، حتی در برابر تهدید و تطمیع هم حاضر نشدند تظاهر کنند و برخلاف باورشان عمل کنند. اکنون متدینین باید انتخاب کنند که آیا دورویی و تظاهر به نفع امر دینداری است یا صداقت و یکرنگی؟ منافق دروغ‌گو هدایت‌پذیرتر است یا کافر راست‌گو؟

۷- همدلی

عوامل مختلف دست‌به‌دست هم داده بودند تا افراد نسبت به مسائل پیرامون بی‌اعتنا شوند. هرکس فکر کند باید مواظب کلاه خودش باشد که باد نبرد. حتی برخی در واکنش به دفاع نادرست از انقلاب و جنگ، از واژه‌هایی چون ایثار، فداکاری، همبستگی و امثال آن ‌چنان رویگردان شدند که آن‌ها را نوعی فریب می‌شمردند، اما در پی این جریان دیدیم همدلی بین مردم زیاد شد. مهربانی و همبستگی برجسته شد. با شعار کردستان برای زاهدان و تهران برای کردستان، نوعی همبستگی ملی شکل گرفت. می‌بینیم افراد نسبت به سرنوشت دیگری حساس‌اند و واکنش نشان می‌دهند، برای خبررسانی هزینه‌های هنگفتی را تقبل می‌کنند، استادان دانشگاه برای حمایت از دانشجویان، شغلشان را از دست می‌دهند و وکلای شجاع و آزاده‌ای پیدا می‌شوند که علی‌رغم مخاطرات پیش‌رو، از آسیب‌دیدگان دفاع کنند.

۸- از خشم تا عقلانیت

روزهای اول شدت خشم کور و گرایش به انتقام‌گیری بالا بود، اما در ادامه، این موج به سمت عقلانیت و تدبیر سوگیری پیدا کرد. راهپیمایی سکوت در برخی نقاط راه افتاد و حرکت مدنی‌تر شد. شعارهای مرگ‌آفرین کمتر و شعارهایی که زندگی و آزادی را نوید می‌دادند ماندگارتر شد. تصور غیرواقعی سرنگونی زودرس جایش را به‌ واقع‎بینی و درک شرایط عینی داد.

۹- تلاش برای تغییر

در پی این حرکت، امید به تغییر افزایش یافت و اینکه نباید منتظر ماند دیگران برایمان بهشت بسازند. با تلاش شبانه‌روزی باید آن را ساخت. با تقویت این گرایش، تمایل به مهاجرت در آن مقطع کاهش یافت و این فرهنگ تقویت شد که بمانیم و وطن را بسازیم. هرچند پس از مدتی که فشار افزایش یافت، موج مهاجرت فزونی گرفت.

۱۰- حجت مسلمانی

یک قرائت دینی داریم که نه حساسیتی به اختلاف طبقاتی دارد، نه برایش فقر و گرسنگی انسان‌ها مهم است، نه غارت بیت‌المال خونشان را به جوش می‌آورد، حتی رواج رباخواری که به نظر قرآن جنگ با خداست غیرت دینی‌شان را برنمی‌انگیزد؛ آن‌ها تنها حجت مسلمانی را چادر و حجاب زنان می‌شمرند. بیست‌وشش نهاد و سازمان دولتی را مسئول کرده‌اند که به طرق گوناگون تلاش کنند بانوان را به حجاب وادارند. انواع تبلیغات و وعظ و کتاب و جزوه و دیوارنویسی در فواید حجاب منتشر کرده‌اند، اما این قرائت زیر سؤال رفت. برخی صاحب‌نظران استدلال کردند که اسلام ورای این‌گونه تصورات است. این قرائت ربطی به قرآن و اندیشه اصیل اسلامی ندارد. در مقابل، این استدلال که بی‌حجابی خانم‌ها موجب انحراف مردان می‌شود، این نگاه تقویت شد که چرا حرمت چشم‌چرانی را از یاد برده‌اید؟ شما که منحرف می‌شوی نگاه نکن. عفت نگاه هم حجت مسلمانی است. چنان‌که در آیه مربوط به حجاب (سوره نور) مقدم بر حجاب، پرهیز از چشم‌چرانی را تأکید کرده است.

۱۱- رنسانس

فاصله گرفتن بخشی از جامعه از ریاکاری و دورویی، باعث شد بخشی از دینداران نیز در نگاه دینی و تفکر خود بازنگری کنند و به نقد رفتار حاکمان از منظر دینی بپردازند. اینکه در قرآن برای رعایت نکردن حجاب مجازاتی تعیین نکرده، اینکه حجاب و انجام مناسک با زور و تحمیل با فلسفه دینداری در تضاد است، اینکه چرا در مقابل رباخواری، رشوه‌خواری و تورم بازدارندگی وجود ندارد، اما برای حجاب این‌قدر حساسیت نشان می‌دهند، درحالی‌که قرآن رباخواری را جنگ با خدا می‌داند و موضوعاتی از این دست در نقد وضعیت موجود منتشر شد. تحقیقاتی که درباره اصل حجاب و حدود آن انجام شده و نشان می‌داد فقه موجود از آن حقایق دور مانده، مورد توجه قرار گرفت و اندیشه‌های بسته را به چالش کشید. سبک زندگی بخش مهمی از مردم در حال تغییر است که از فقه رایج فاصله دارد. توجه به ارزش‌های تمدن و فرهنگ ایرانی زیاد شده، قرائت دینی رایج مورد پرسش قرار  گرفته و نوعی هویت ملی و میهنی درحال شکل‌گیری است. برخی افراد مذهبی هم به این فکر افتادند که مگر در اسلام هیچ حکم دیگری به‌جز حجاب خانم‌ها نیست که حکومت این‌قدر بر این مسئله پافشاری می‌کند؟ چطور در مورد حیف و میل بیت‌المال یا رباخواری، یا قتل بی‌گناه و غیره چنین حساسیت و اهمیتی قائل نیستند؟ بازبینی متون دینی برای کشف حقیقت افزایش ‌یافته و به نظر می‌رسد در میان بخش سنتی جامعه یک رنسانس درحال وقوع است.

۱۲- خرافه‌زدایی

شاهد بودیم برخی متحجران که علم و عقل را نافی دینداری می‌دانند، مشکلات زیست‌محیطی و حوادث طبیعی را که علل علمی و مدیریتی دارد مثل تخریب در اثر زلزله، خشکسالی و کم‌آبی را به بدحجابی خانم‌ها ربط می‌دادند. آن‌ها به‌جای دست گذاشتن بر عامل سوءمدیریت و حکمرانی و لزوم اصلاح آن آدرس غلط می‌دادند و مدعی بودند در صورت بی‌حجاب شدن خانم‌ها عذابی عظیم از آسمان خواهد آمد.

۱۳- ریزش

خبرها حکایت از این داشت که در میان مدافعان حکومت نظر واحد و یکپارچه‌ای حاکم نیست. برخی ملاطفت و نرمش با معترضان را مفیدتر و درست‌تر می‌دانستند. برخی در خانه خود یا آشنایان و فامیل با این نوع اعتراض و سبک زندگی متفاوت روبه‌رو بودند و درک می‌کردند با این پدیده که یک گرایش فرهنگی است، با زور و اسلحه نمی‌توان مقابله کرد. آن‌ها ضعف کار فرهنگی و خطای مسئولان امر را نیز مدنظر داشتند و با ادامه فشار و ارعاب موافق نبودند.

۱۴- هشدار!

حرکت جوانان، هم کنشگران سیاسی و هم حکومت‎گران را به‌شدت تحت‌تأثیر قرار داد و به آن‌ها فهماند که چنین نیست که همیشه وضع به‌صورت دلخواه پیش رود. جامعه همچون آتشی است زیر خاکستر که با یک باد برافروخته می‌شود؛ بنابراین باید فکری اساسی کرد و جامعه را از این حالت بیرون آورد. روشن شد که با فشار و رعب ممکن است اعتراض را خاموش کرد، اما این وضعیت پایدار نیست و می‌تواند کار به جایی برسد که از کنترل خارج شود. این جمله مرحوم فلسفی واعظ در ذهن سالمندان برجسته شد که بر سر نیزه می‌توان تکیه کرد، اما روی سرنیزه نمی‌توان نشست.

۱۵- پاسخگویی نسل قدیم

جوانان به‌‌صحنه‌آمده تنها حاکمان را خطاب قرار نمی‌دادند، بلکه پدران خود و نسل گذشته را که دست‌اندرکار انقلاب ۵۷ بودند نیز مورد پرسش قرار می‌دادند و آن‌ها را هم در وضعیت پیش‌آمده مسئول و مقصر می‌شمردند. در بسیاری موارد ازجمله معاشرت‌ها، ازدواج، حتی خوراک و غذا و پوشش با نسل گذشته تفاوت سلیقه دارند. با این رویکرد سیاسیون قدیمی و کهنه‌کار از مونولوگ بودن خارج شدند و تلنگری خوردند که باید نسبت به عملکرد گذشته خود پاسخگو باشند؛ لذا بحث‌های عمیق‌تر و مطالعات جدی‌تری لازم آمد و فضاهای روشن‌تری مقابل مردم گشوده شد.

۱۶- تحرک در روحانیت

روحانیون و مراجعی که پیش از این به دلایلی کمتر به نظام انتقاد می‌کردند، احساس خطر کردند و رفتار و عملکرد مسئولان را از موضع دینی مورد نقد و اخطار قرار دادند.

۱۷- فرهنگ مطالعه

در تداوم حرکت مشاهده شد فرهنگ مطالعه کمی رشد کرده و بالا می‌رود. افرادی ترغیب شدند مطالعه کنند تا برای پرسش‌هایشان پاسخی بیابند. هم درباره مسئله پوشش و تاریخ آن و هم درباره تاریخ معاصر و نظام شاهنشاهی و مقایسه دو نظام افراد کنجکاو شدند و در صدد مطالعه برآمدند. بحث بر سر قانون اساسی موجود بالا  گرفت و بحث‌هایی جدی به میان آمد.

۱۸- هوشیاری در برابر رسانه

سوءاستفاده برخی رسانه‌ها از این حرکت که احساسات پاک جوان‌ها را به بازی گرفتند و با جعل خبرها و ترفندهای رسانه‌ای چنین القا کردند که تا چند روز دیگر همه‌چیز دگرگون خواهد شد، خیانتی آشکار بود، اما یک نتیجه هم دربر داشت و آن ایجاد نوعی هشیاری در میان مردم بود که گمان نکنند هرچه یک رسانه می‌گوید درست و مطابق واقع است. هر رسانه اهداف و منافعی دارد و در آن راستا اطلاع‌رسانی می‌کند؛ بنابراین به دانشی نیاز داریم که بتوانیم سره را از ناسره تشخیص دهیم.

۱۹- به میدان آمدن دلسوزان

حرکت خیابان و اعتراض جوانان باعث شد برای مدتی اساتید، روشنفکران و فعالان قدیمی حاشیه امنی پیدا کنند و بتوانند سخنانی را بگویند که حاکمان مایل به شنیدنش نبودند. هرچند پس از مدتی مسئولان بی‌تدبیر و انتقام‌جو، به‌جای توجه به نصایح دلسوزانه و آینده‌نگری، حذف این استادان را در دستور کار قرار دادند و منافع کوتاه‌مدت خود را بر منافع ملی و درازمدت نظام ترجیح دادند. درحالی‌که این استادان دلسوز می‌توانند جهت اعتراضات و نارضایتی جامعه را در مسیری هدایت کنند که هزینه کمتر به بارآورد و از سوءاستفاده قدرت‌های خارجی ممانعت شود، اما با حذف آنان و افزایش بحران نارضایتی، با مردمی روبه‌رو خواهند شد که راهی برای مذاکره و تجدیدنظر باقی نماند. در همین راستا نقش کنشگران مرزی برجسته شد و به‌صورت یک طرح و تئوری سیاسی مورد توجه قرار گرفت.

۲۰- جنبش محرومان

به قول دکتر پیران، محرومان و اقلیت‌ها برجسته شدند. دکتر خانیکی تعبیر «نادیده‌شدگان» را درباره این اعتراضات به کاربرد. مهسا زن بود، کُرد بود و سنی بود و هرکدام از محرومیت‌های خاص خودش را تجربه کرده بود. این محرومان هرکدام به ‌نوعی به صحنه آمدند. اعتراض زاهدان و کردستان و شهرهای دیگر نمایانگر این واقعیت بود. گرچه ماجرا از سوژه حجاب شروع شد، اما ابعاد دیگری یافت. عملکرد جریانی که با فرقه‌گرایی و تحت فشار قرار دادن دگراندیشان، تمامیت ارضی و وحدت ملی را مخدوش می‌کرد، موجب گسترش اعتراض مردمی شد که از این فرقه‌گرایی رنج می‌بردند.

۲۱- خوشه‌چینان

وقتی جوانان برای اعتراض به عملکرد گشت ارشاد به خیابان آمدند که یک اعتراض مدنی و مسالمت‌آمیز بود، برخی نیروها و افراد خارج‌نشین بر آن شدند بر این موج سوار شوند و از ظرفیت این جوانان به نفع خود بهره گیرند. کسانی مانند آقای جوانمردی از طریق رسانه و شبکه‌های مجازی ناجوانمردانه جوانان را به بمب‌اندازی و ترور و تخریب دعوت می‌کردند. درحالی‌که خود در خارج در کمال امنیت و رفاه زندگی می‌کردند، جوان‌های پاک و بی‌گناه را سنگر خود قرار می‌دادند و به میدان جنگ می‌فرستادند. افراد و شخصیت‌هایی چون رضا پهلوی و مهتدی و علی‌نژاد با تشکیل ائتلافی ناهمگون و شتابزده کوشیدند رهبری حرکت را از آن خود کنند و به‌عنوان آلترناتیو آینده معرفی شوند، اما سادگی و پاکی این جوانان موجب باز شدن مشت برخی فرصت‌طلبان شد. آنان که عجولانه می‌خواستند از فرصت استفاده کنند، فرصت و شانس خود را برای مدت‌ها از دست دادند.

۲۲- تغییر نگاه

ایستادگی زنان در برابر تبعیض و هزینه دادن و پایداری‌شان به ‌نوعی باور نسبت به آنان را تغییر داد. نگاه جنسیتی و مردسالار تا حدی کاهش یافت و زنان بیشتر به‌عنوان یک کنشگر اجتماعی دیده شدند. زنان حقوق و شخصیت خود را بیشتر باور کردند و مردان نیز نسبت به آن‌ها حرمت بیشتری می‌گذارند. قبلاً به بدحجابی و بی‌حجابی به‌عنوان یک عمل اخلاقی نگاه می‌شد، اما اکنون این کار به‌عنوان یک اعتراض و کنش اجتماعی دیده می‌شود.

۲۳- مقبولیت حق انتخاب

دیده شده زنانی که خود حجاب دارند یا مردانی که اصل حجاب را قبول دارند، هتک حرمت و تعرض به خانم‌هایی را که روسری ندارند برنمی‌تابند. به نظر می‌آید حق انتخاب و اختیار انسان مقبولیت و پذیرش بیشتری یافته است، حتی حاکمیت هم به‌نوعی به آن تن داد و مقام رهبری گفتند نباید آن‌ها را ضد انقلاب و بی‌دین معرفی کرد.

 

ب:آسیب‌ها و کاستی‌ها

این اعتراضات مثل هر حرکت دیگری طبعاً ناکامی‌ها و ضعف‌هایی هم داشت که اگر به آن توجه شود، از هزینه‌ها کاسته و بر دستاوردها افزوده خواهد شد.

 

۱- تندروی

حرکت با اعتراض به خطای یک مأمور یا سازمان آغاز شد. خواستار پاسخگویی یک نهاد و نهایتاً مخالفت با حجاب اجباری یا گشت ارشاد بود، اما شتابان به شعارهای مرگ و نفی و کسی گم بشه و سال خون و سرنگونی رسید. از زن زندگی آزادی به مرگ و کشتار کشیده شد. اصل حجاب به اصل نظام تبدیل شد. درحالی‌که یک شعار بزرگ و نامحدود به صبر و تلاش درازمدت و همه‌جانبه‌ای، نیاز دارد و ظرف یک ماه و دو ماه عملی نیست، ضمن اینکه همان مطالبات مدنی اولیه را نیز که چه‌بسا قابل‌دسترسی است، مخدوش کرده و ناممکن می‌کند.

۲- حرکت عمودی به‌جای افقی

حرکتی به نتیجه می‌رسد و پایدار می‌ماند که از پایین جامعه باشد؛ یعنی بر بستر اجتماعی و فرهنگی و مناسبات اقتصادی سوار شود. برای برپایی یک نظام سیاسی مطلوب، باید زمینه‌های فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی و اقتصادی متناسب با آن را هم فراهم کنیم. جامعه‌ای که با فرهنگ دموکراتیک خو نگرفته، نمی‌تواند یک نظام سیاسی دموکراتیک را تحمل کند. جامعه‌ای که اصناف و اتحادیه‌های مستقل کارگری و صنفی و صنعتی ندارد، طبعاً مقهور و محکوم سیاست‌های اقتصادی حاکمیت خواهد بود؛ بنابراین با صرف تغییر از بالا و رأس اتفاق شگرفی نمی‌افتد. در سال ۵۷ تصور این بود که اگر شاه کفن شود همه‌چیز وطن درست خواهد شد و دیدیم که نشد؛ بنابراین باید از آن تجربه درس گرفت و آن را تکرار نکرد.

۳- حرکت یک‌بعدی

هر حرکتی باید متناسب شرایط زمانی و مکانی خود و ناظر به وضعیت موجود باشد؛ یعنی از همه پتانسیل‌های موجود بهره بگیرد. تکیه بر یک جنبه، مثلاً اعتراض خیابانی و رها کردن جنبه‌های دیگر مثل کار فرهنگی و آگاهی‌بخشی، مذاکره و گفت‌وگو، اطلاع‌رسانی درست و مقابله با فضای مخدوش و سایر حرکت‌های مدنی چون تقویت تشکل‌ها و نهادها و نیز صندوق رأی، هزینه‌ها را افزایش و نتایج را کاهش می‌دهد. همان‌گونه که تکیه بر صندوق رأی بدون اینکه به‌طور مستمر روی آگاهی جامعه و سازمان‌دهی آن کار شود نتیجه‌ای نخواهد داشت.

۴- منافع ملی و وحدت ملی

توجه داریم که در این گربه که نقشه ایران است، اقشار مختلف با عقاید و قومیت‌های متفاوت زندگی می‌کنند. ما همه سوار یک کشتی هستیم و نمی‌توانیم بخشی از مسافران این کشتی را به دریا بریزیم. این رویکرد به غرق شدن کشتی و نابودی خودمان یا میهنمان می‌انجامد. تنها راه این است که یاد بگیریم به عقاید یکدیگر احترام بگذاریم، به منافع ملی مشترک فکر کنیم. گفت‌وگو با مخالف را تمرین کنیم، به فکر طرد و گم‌ شدن و کفن کردن یکدیگر نباشیم. همه در یک زمین زندگی می‌کنیم و منافع و خواست یک قشر یا جریان در راستای منافع ملی باید تأمین شود. این مهم در اعتراضات گذشته، کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

۵- سیاه و سفید دیدن و بخش خاکستری

نگاه مطلق‌نگر و سیاه و سفید دیدن مسائل همواره ما را از دیدن واقعیات دور می‌کند. این حرکت خیلی سریع به سمت قطبی کردن جامعه سوق یافت، درحالی‌که بخش مهمی از جامعه ناراضی به آن نپیوستند. این بخش خاکستری و میانی نادیده گرفته شدند. آن‌ها تا زمانی که چشم‌انداز روشن و بهتری نسبت به وضعیت موجود نبینند، به تغییر کلان رضایت نمی‌دهند. آن‌ها به‌درستی نگران آینده‌اند و اینکه مخاطراتی پیش آید که وضعیت به‌مراتب ناهنجارتر دید آمد. در همین زمینه باید به اعتقادات و سنت‌های جامعه و عمق آن‌ها توجه کرد. نفی کلی و یکپارچه برخی اقشار بدون اینکه تفاوت‌ها و تضادهای درونی آن‌ها را ببینیم موجب انزوای کنشگران می‌شود. همچنین توقع از تمامی اقشار و تیپ‌ها و شخصیت‌ها که به خیابان پیوستند و یک کنش اعتراضی را پی بگیرند تا حدی بی‌توجهی به مراتب و تناسب‌های آدم‌هاست که هرکدام می‌توانند نقش خاص و متفاوت اما در یک جهت ایفا کنند.

۶- نقش منفی خارج

محور شدن خارج کشور به کمک رسانه‌های خاص که خواهان تغییر رژیم بودند، یکی از نقایص این حرکت بود. به‌ویژه اینکه آن‌ها خود دچار توهمات و خودمحوری‌هایی بودند که صلاحیت رهبری و هژمونی داخل را نداشتند. دخالت کردن آن‌ها از هویت ملی و اصالت حرکت می‌کاست و به متهم کردن و مخدوش کردن آن کمک می‌کرد. برخی از خارج‌نشینان آن‌قدر از منافع ملی و مطالبات مردمی غافل بودند که تقاضای تشدید تحریم‌ها یا حمله به ایران را داشتند.

۷- رهبری

فقدان یک رهبری و سازمان‌دهی ازجمله مسائلی بود که ارزیابی متفاوتی را به دنبال داشت. برخی این مسئله را نه یک نقص، بلکه حسن این حرکت می‌دانستند و بر این مسئله پافشاری می‌کردند که داشتن سازمان‌دهی متمرکز مربوط به جنبش‌های کلاسیک و سنتی است و این پراکندگی موجب تداوم آن و عدم امکان مقابله با آن است، اما به‌هرحال اگر صرف اعتراض منظور نباشد و رسیدن به یک نتیجه مطلوب و خواست مشخص مورد نظر باشد، انسجام و سازمان‌دهی لازمه کارخواهد بود.

۸- چه می‌خواهیم

برخلاف حرکت‌های مدنی و مطالبه‌محور که خواسته مشخص و تعریف‌شده‌ای دارند، ما در حرکت‌های کلان و تغییرات اساسی معمولاً بر نفی وضع موجود تکیه می‌کنیم، اما وضعیت مطلوب و آینده را به زمان محول کرده و تعریف مشخصی از آن نداریم. این کاستی در انقلاب ۵۷ بود که مردم بیش از آنکه بر نفی نظام شاهنشاهی تکیه می‌کردند بر روی آنچه می‌خواستند جایگزین کنند تمرکز و روشن‌بینی نداشتند. در این حرکت هم مشاهده شد کنشگران می‌دانند چه نمی‌خواهند، ولی در اینکه چه می‌خواهند توافقی ندارند و به آن نمی‌اندیشند. شعار اثباتی «زن زندگی، آزادی» هم که به شعارهای مرگ بر تبدیل شد، آن‌قدر کلی و تعریف‌نشده است که هرکس می‌تواند تفسیری متفاوت از آن به دست دهد، همچنان که اسلامی بودن در سال ۵۷ چنین ویژگی داشت.

۹-  مخدوش شدن کارکردها

اپوزیسیون خارج کشور اگر می‌خواست نقش مثبتی ایفا کند و به وظیفه ملی و میهنی خود عمل کند، باید نقش حمایتگر و پیروی از داخل را ایفا می‌کرد، اما آن‌ها به‌جای تقویت این حرکت، دائم تحریک می‌کردند که بزن و بکش، درحالی‌که حمایت و تقویت دلسوزانه این بود که کاستی‌ها را کم کنند و کنشگران را از مرحله‌سوزی، تندروی و افزایش هزینه باز دارند. آن‌ها به‌جای دلسوزی و همراهی، دنبال سربازگیری و هژمونی خود بودند.

۱۰- یکدست دیدن

کنشگران شناخت درستی از حاکمیت نداشتند و تفاوت جریان‌های داخل آن را مورد توجه قرار ندادند. بخش نیروهای امنیتی و نظامی را عمده کردند و همه را از آن منظر می‌دیدند، درحالی‌که بخشی که منافع اقتصادی دارند نگاه و رویکردشان به مسائل متفاوت است. همچنین آن‌ها که واقعاً به این نظام اعتقاد دارند، هرچند در اقلیت هستند، اما اهمیت ویژه دارند. ماهیت این جریان‌ها با هم متفاوت و واکنش‎شان نیز متفاوت است. برخورد با هریک نیز روشی متفاوت می‌طلبد. مثلاً برای بخش اعتقادی باید رویکرد اقناعی و فرهنگی داشت. با شعار سیاسی یا فشار نمی‌توان آن‌ها را تغییر داد. این عدم شناخت از توانمندی و امکانات حاکمیت موجب این ساده‌اندیشی شد که گمان کردند در یکی دو هفته نابود خواهد شد.

۱۱- انتقال تجربه

درس گرفتن از تجارب گذشته امری است کاملاً علمی و عقلی که در فرهنگ جامعه ما کمتر مورد توجه است. کنشگران جوان هم از این امر بی‌نیاز نبوده و نیستند، اما به نظر می‌آید در این حرکت توجهی به تجارب گذشته نشده بود. این نقص به نسل انقلاب و نسل میانی هم مربوط است که نتوانستند تجربه ۵۷ و دهه ۶۰ و غیره را به نسل بعد منتقل کنند. هنوز هم هیچ جمع‌بندی و آسیب‌شناسی از اعتراضات ۸۸، ۹۴ و ۹۶ تدوین نکرده‌اند که جوان‌ترها از آن بیاموزند.

۱۲- شعار آزادی و تمرین لازم

تجربه تاریخی نشان می‌دهد ما بارها توانسته‌ایم به آزادی دست یابیم، اما در نگهداری و پایداری آن ناتوان بودیم. آزادی را به هرج و مرج تبدیل کردیم و از آن میان دیکتاتوری شکل گرفته است. وقتی شعار آزادی می‌دهیم اولین رکن آن این است که برای مخالف خود حق آزادی و مخالفت قائل باشیم. نخواهیم همه مانند ما باشند، هرکس مثل ما نیست را مطرود و محکوم نکنیم؛ بنابراین برای رسیدن به آزادی باید تمرین کنیم فرهنگ و اخلاق خودمحوری را از مناسبات خود بزداییم و این کار نیاز به ممارست دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط