بدون دیدگاه

شاه در دادگاه قانون اساسی

 

مهدی غنی

داوری درباره هر رژیمی از منظرهای مختلف صورت می‌گیرد، از منظر حقوق بشر، از دیدگاه اسلامی، تفکر مارکسیستی، یا لیبرالی و غیره؛ اما به نظر می‌رسد انتظار معقول و منصفانه از هر رژیمی این باشد که حداقل به قوانین مورد تأیید خود عمل کند. انتظار اولیه مردم هم این است که حاکمیت در مرحله اول به قانون اساسی که میثاق میان ملت و دولت است پایبند باشد.

با این فرض نگاهی به عملکرد محمدرضاشاه پهلوی می‌اندازیم و عملکرد ایشان را در بوته قانون اساسی و قوانین مصوب آن دوران به سنجش می‌گذاریم. برای اینکه یک‌طرفه به قاضی نرفته و سخن طرف مقابل را هم در نظر گرفته باشیم، موضوع در قالب یک دادگاه فرضی گنجانده شده و تلاش بر این بوده است که استدلال‌های طرفین تا حد امکان منصفانه بیان شود. طبیعی است گذشته بازنمی‌گردد، اما باید از آن برای اکنون و آینده جامعه تجربه آموخت. حاکمان امروز و فردا هم سرآمدی دارند و چه نیک که از خود کارنامه‌ای نیکو به‌جا گذارند و حداقل به آنچه تعهد کرده‌اند عمل کنند.

****

حفظ استقلال و تمامیت ارضی

دادستان: در این دادگاه ما با میزان قانون اساسی مشروطیت و قوانین مصوب دوران پهلوی کار داریم و با همین معیار به بررسی کارنامه آقای محمدرضا پهلوی می‌پردازیم. از نظر ما ایشان در طول ۳۷ سال حکومت، مرتکب چند خطا و جرم بزرگ شده که در این دادگاه مورد بررسی قرار خواهد گرفت، اما من ترجیح می‌دهم یک‌به‌یک به این موارد بپردازیم تا هم ایشان یا وکیلشان فرصت دفاع داشته باشند و هم ماجرا برای حضار روشن و شفاف شود.

جناب شاهنشاه! شما در شهریور ۱۳۲۰ مطابق اصل ۳۹ قانون اساسی در برابر نمایندگان مجلس چنین قسم یاد کردید: «من خداوند قادر متعال را گواه گرفته به کلام‌الله مجید و به آنچه نزد خدا محترم است قسم یاد می‌کنم که تمام ھمّ خود را مصروف حفظ استقلال ایران نموده، حدود مملکت و حقوق ملت را محفوظ و محروس بدارم. قانون اساسی مشروطیت ایران را نگهبان و بر طبق آن و قوانین مقرره سلطنت نمایم…»؛ بنابراین مهم‌ترین وظیفه شما حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور در برابر بیگانگان بود، درحالی‌که در همان لحظه که شما قسم می‌خوردید، پایتخت کشور در اشغال دو ارتش بیگانه شوروی و انگلیس بود. آن‌ها پدر شما را از سلطنت خلع کردند و با خفت و تحقیر بلافاصله او را به جزیره موریس در افریقای جنوبی تبعید کردند. حتی محل تبعید را تا لحظه آخر به او نگفتند. شما شاه شدید بدون اینکه کلمه‌ای در انتقاد به اشغالگران خاک کشور ابراز کنید. این معنی حراست از حدود مملکت بود؟ شما با متجاوزین به خاک کشور همکاری و همراهی کردید و سرزمین کشورتان را در اختیار آنان قراردادید و اجازه دادید آن‌ها بر همه ارکان مملکت حاکم شوند.

شاه: عرصه سیاست جای احساسات و شعار و لاف‌زنی نیست. باید واقع‌بین بود. وقتی ارتش ما در همان روز اول ورود متفقین از هم پاشید و هیچ‌کس در پادگان‌ها نماند که دفاع کند، من در برابر آن قدرت‌های بزرگ جهانی چه‌کاری می‌توانستم بکنم؟ مثلاً شما بودید چه می‌کردید؟ با قوای متفقین اعلان‌ جنگ می‌دادید؟ این به نفع مملکت بود؟ پدر من اعلام بی‌طرفی کرده بود و حتی حاضر شد کارشناسان آلمانی در ایران را به‌تدریج اخراج کند و این کار را شروع کرد. ولی آن‌ها حتی بی‌طرفی او را نپذیرفتند و ایشان را به طرفداری از آلمان هیتلری متهم کردند. چگونه من بدون ارتش می‌توانستم با آن‌ها بجنگم؟ چنین کاری از عقلانیت و تدبیر و سیاست‌ورزی به دور بود. تمام کشورهای بزرگ دنیا مثل امریکا، انگلیس، فرانسه و شوروی علیه هیتلر متحد شده بودند و ما چاره‌ای جز همکاری با آنان نداشتیم. این کار من از فرهنگ خالص ایرانی برخاسته بود. ایرانیان از دوره باستان با هشیاری خود، با همین درایت و عقلانیت توانستند ایران را در برابر تجاوزات اقوام دیگر در طول تاریخ حفظ کنند. در ادبیات کهن ما این مسئله مورد توجه بزرگان ادب و فرهنگ ما بوده است. مولانا این عقلانیت را چنین وصف کرده است:

در کف شیر نر خونخواره‌ای/ غیر تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟

دادستان: جناب قاضی، ایشان مدعی هستند از روی ناچاری و به خاطر نداشتن نیرو، توان مقابله با اشغالگران را نداشتند، ولی ماجرا به همین‌جا ختم نمی‌شود. می‌گویند چند نفر دزد به خانه کسی وارد شدند و دست و پای صاحبخانه را بستند و بعد گفتند همسرت باید برای ما برقصد، خانم بالاجبار مشغول رقص شد، ولی در این کار سنگ تمام گذاشت. وقتی دزدها رفتند، مرد به همسرش گفت رقصیدن اجباری بود، اما آن پیچ‌وتاب دادن و خوش‌رقصی برای چه بود؟ حالا حکایت ایشان است. جناب شاه، درست است که شما توان دفع متجاوزان را نداشتید، بسیار خوب، اما این اشغالگران ارزاق عمومی را برای سربازانشان ضبط می‌کردند و برای مردم ما ایجاد قحطی کردند، مردم خودمان از گرسنگی می‌مردند، شما قادر به دفع متجاوزان نبودید، اما نمی‌توانستید اخطاری به آن‌ها بدهید؟ حتی اگر آن‌ها را میهمان به حساب بیاوریم، این چه رفتاری با صاحبخانه یعنی مردم ایران بود؟

از این گذشته، در اواخر جنگ، چرچیل و روزولت و استالین نه‌تنها بدون اجازه، بلکه بدون اطلاع شما در تهران نشست گذاشتند، شما بعد از ورود آن‌ها به تهران مطلع شدید؛ یعنی پشیزی احترام برای میزبان قائل نشدند. بعد هم این‌قدر حرمت قائل نشدند که به دیدن شما بیایند. شما این تحقیر را هم پذیرفتید و حتی گلایه هم نکردید، بلکه خودتان راه افتادید و به سفارت شوروی رفتید و به آن‌ها خوشامد گفتید و حتی قالیچه به آن‌ها هدیه دادید. اینقدر خفت و خواری در برابر این قدرت‌ها چه معنی داشت؟ این هم از روی ناچاری بود یا مرعوب آن‌ها شده بودید؟ شاید می‌خواستید آن‌ها را نمک‌گیر کنید؟

وکیل مدافع شاه: جناب قاضی ما ایرانی‌ها از قدیم به میهمان‌نوازی شهره بودیم. این کار اعلیحضرت نشان‌دهنده تواضع و بزرگ‌منشی ایشان و فرهنگ ایرانی بود. ایشان به آن‌ها که متکبر و مغرور بودند درس افتادگی و انسانیت دادند.

قاضی: ولی آن‌ها میهمان نبودند، به ایران تجاوز کرده بودند، متجاوز که این مسائل سرش نمی‌شود. کما اینکه بعد از آن هم نیامدند بازدید پس بدهند و تنها استالین بازدید شاه را پس داد و به کاخ شاه آمد.

دادستان: تازه استالین در کاخ شاه شروع کرد رژیم سلطنت را کوبیدن و تبلیغ کمونیسم که این دم و دستگاه را رها کن و این کاخ‌ها را به مردم واگذار و از این اشرافیت دست بکش. اعلیحضرت در مقابل استالین هم کلمه‌ای خلاف نفرمودند. جناب شاه! شما که این‌قدر در برابر قدرت‌های بزرگ تمکین می‌کردید و تسلیم بودید و به قول وکیل محترم متواضع بودید، اگر در برابر ملت خودتان و نخبگان جامعه تواضع داشتید، سرنوشت خودتان و کشور به اینجا می‌رسید؟

شاه: ولی من با همین دیپلماسی خردمندانه توانستم به اشغال کشور پایان بخشم و استقلال مملکتم را دوباره به دست بیاورم. شوروی و کمونیست‌های وابسته به آن، به بهانه اینکه منطقه جنوب و مخازن نفت آن در اختیار انگلیس است، می‌خواستند آذربایجان را از ایران جدا کنند و نفت شمال را بگیرند، من با درایت و تدبیر توانستم با کمک ارتش آن‌ها را شکست دهم و آذربایجان را به مام وطن برگردانم.

یکی از حضار: آن هم تدبیر و سیاست‌ورزی مرحوم قوام‌السلطنه بود، شما به اسم خودتان تمام کردید.

قاضی: لطفاً نظم دادگاه را رعایت کنید و بدون اجازه صحبت نفرمایید. فرمایشتان درست است. ولی جناب شاه همین قوام را به خاطر انتقادی که در سال ۱۳۲۸ به ایشان کرد مطرود و منزوی کرد.

دادستان: بله، جناب شاه همواره خودش را به‌عنوان قهرمان نجات‌دهنده آذربایجان و حفظ تمامیت ایران معرفی می‌کرد و می‌بالید. درحالی‌که واقعیت چیز دیگری بود. درست است که ارتش‌های بیگانه بعد از جنگ جهانی از خاک کشور ما بیرون رفتند، اما به قول معروف از در رفتند و از پنجره بازگشتند. بعد از آن کل کشور را در اختیار گرفتند.

شاه: این حرف‌ها را کمونیست‌ها و تروریست‌های اسلامی می‌زدند، برای اینکه اعمال خشونت‌بار خودشان را توجیه کنند. ما سیاست مستقل ملی خودمان را دنبال کردیم که موازنه مثبت با همه کشورهای دنیا بود. ما از همه کشورهای دنیا برای پیشرفت و توسعه ایران استفاده کردیم.

دادستان: کمونیست و تروریست کجا بود، خود شما اعتراف کرده‌اید. من از محضر دادگاه اجازه می‌خواهم متنی را از کتاب انقلاب سفید به قلم شاهنشاه آریامهر بخوانم. ایشان در صفحه ۱۰۳ این کتاب که در سال ۱۳۴۵ توسط کتابخانه سلطنتی منتشر شد نوشته ‌است:

«…کما اینکه دیدیم چطور بعد از رفتن پدرم مدتی مدید کارها در ظاهر به دست یک‌عده ایرانی، ولی در عمل قسمتی به دست سفارت انگلستان و قسمت دیگر به دست سفارت روس انجام می‌گرفت، و به‌طوری‌که در کتاب مأموریت برای وطنم شرح داده‌ام صبح مستشار سفارت انگلستان با یک لیست انتخاباتی به سراغ مراجع مربوطه می‌آمد و عصر همان روز کاردار سفارت روس با لیست دیگری می‌آمد. حتی هنوز هم ما احساس می‌کنیم که سیاست‌های خارجی که می‌بینند در ایران نفوذ ندارند فکر می‌کنند که شاید بتوانند با به راه انداختن احزابی ساخته و پرداخته دست خود و از راه ایجاد تشتت و تفرقه، و به‌اصطلاح سیاستمدارانی را به راه بیندازند و سرنخ را بکشند و یا احیاناً در پارلمان ایران نفوذ بکنند. متأسفانه من بیست سال تمام از دوران سلطنت خودم با چنین مجلس‌هایی سروکار داشتم و همیشه می‌دیدم که در آن‌ها در برابر هر اقدام اصلاحی که متضمن نفع اکثریت ملت بود، ولی به نحوی از انحاء به منافع اقلیت حاکمه لطمه می‌زد، سدی از مخالفت‌ها و کارشکنی‌ها پدید می‌آمد که آن اقدام را خنثی و بی‌اثر می‌کرد».

«در همه این انتخابات، توده‌های عظیم کشاورزان و کارگران آلت فعلی بیش نبودند. آراء آن‌ها یا به عبارت بهتر آرائی به نام آن‌ها، دسته‌دسته به صندوق‌ها ریخته می‌شد، درحالی‌که به‌اصطلاح معروف روح خود آن‌ها از ماهیت آن خبر نداشت» (ص ۱۰۶).

در این کتاب خود شما صراحتاً می‌گویید بیست سال از دوران حکومتتان یعنی از ۱۳۲۰ تا ۱۳۴۰ مجلس شورای ملی در اختیار عوامل روس و انگلیس بوده است. پس شما چه کاره بودید؟ چطور در این دوران شما همیشه نگران بودید که نمایندگان واقعی ملت ازجمله نیروهای طرفدار دکتر مصدق به مجلس راه پیدا کنند؟ اساسی‌ترین رکن مشروطه و تنها نشان مشروطیت همان پارلمان بود که به قول خودتان آن هم در اختیار خارجی بود، چطور شما استقلال کشور را حفظ کردید؟ چطور حقوق ملت را حراست و حفاظت کردید؟ در این مدت تنها یک دولت مردمی روی کارآمد که دکتر مصدق بود، او تلاش کرد دست خارجی را از کشور کوتاه کند، شرکت نفت انگلیس را که بر همه مقدرات کشور حاکم بود، خلع ید کرد، اما شما او را هم تحمل نکردید و اجازه دادید انگلیس و امریکا علیه او کودتا راه بیندازند.

شاه: دروغ است، این مصدق بود که علیه من کودتا کرد، ولی شکست خورد و مردم با قیام ملی خودشان کشور را از او پس گرفتند و سلطنت ما رِ حفظ کردند.

دادستان: مسئله کودتای ۱۳۳۲ به‌صورت جداگانه بررسی خواهد شد. امروز موضوع اتهام شما همکاری با متجاوزین به سرزمین ایران و اقدام به تجزیه بخشی از خاک میهن و زیر پا گذاشتن تمامیت ارضی است. مطابق ماده ۲ قانون مقدمین علیه امنیت کشور که در زمان پدر شما در سال ۱۳۱۰ مصوب شد، مجازات شما حبس ابد همراه با اعمال شاقه است.

شاه: ولی شما نمی‌توانید چنین کاری بکنید. آن قانون برای مقابله با کمونیست‌هایی که علیه سلطنت اقدام می‌کردند وضع شد. از اسمش هم پیداست که مربوط به کسانی مثل تروریست‌ها و کمونیست‌هاست که سلطنت و امنیت کشور را به مخاطره می‌انداختند. چه ربطی دارد به من که در مقام سلطنت حافظ امنیت و ثبات این مملکت بودم. در طول سلطنت من و پدرم، تمام دادگاه‌ها با استناد به همین قانون مخالفین سلطنت را که مارکسیست یا مارکسیست اسلامی بودند محاکمه و مجازات کردند. واقعاً خنده‌دار است که شما بخواهید مرا با همان قانون محاکمه کنید. شما مثلاً حقوقدان هستید؟!

دادستان: در طول حکومت شما هزاران نفر از مردان و زنان این مملکت، در دادگاه‌های نظامی شما به اعدام یا حبس محکوم شدند. این دادگاه‌ها به قانونی استناد می‌کردند که در زمان پدر شما در سال ۱۳۱۰ توسط کمیسیون عدلیه مجلس شورای ملی تصویب شد و بعد به‌عنوان قانون دائمی مبنای احکام قضایی علیه مخالفین قرار گرفت. اکنون ما نیز شما را با استناد به همان قانون محاکمه می‌کنیم.

درست است که دادگاه‌های نظامی شما مخالفین را با استناد به ماده یک این قانون که دو بند داشت محاکمه می‌کردند، اما این قانون مواد دیگری هم داشت. ماده ۲ این قانون مربوط به اتهام شماست. گویا نه شما و نه مخالفینتان متن این قانون را به‌درستی ملاحظه نکردید. مخالفین شما و حتی همان‌ها که با این قانون محکوم به حبس شدند، گمان نکنم کسی از آن‌ها متن این قانون مقدمین را خوانده باشد. آن‌ها با عبور از قانون اساسی مشروطه، فرصت بزرگی را از دست دادند. هزینه زیادی متحمل شدند تا رژیم را براندازند با این اعتقاد که رژیم بعدی قانون‌مدار خواهد بود. درحالی‌که این مردم هستند که در قالب نهادها و تشکل‌های مردمی حکومت را وادار به رعایت قانون می‌کنند. اگر مخالفین شما همین قانون را تا آخر می‌خواندند و به آن استناد می‌کردند، می‌توانستند بدون توسل به مبارزات قهرآمیز و براندازی رژیم، در چارچوب همان قوانین جاری شما را از سلطنت خلع کنند. ماده دوم قانون مجازات مقدمین می‌گوید: «هرکس به نحوی از انحاء برای جدا کردن قسمتی از ایران یا برای لطمه وارد آوردن به تمامیت یا استقلال آن اقدام نماید محکوم به حبس‌ موبد با اعمال شاقه خواهد شد».

در سال ۱۳۵۰ شما بحرین استان چهاردهم ایران را از خاک ایران جدا کرده و به حاکم انگلیسی آنجا بخشیدید. درحالی‌که شاه در قانون اساسی مشروطه صاحب و مالک کشور نیست که بتواند آن را ببخشد، شاه وظیفه‌اش حفظ و حراست از مرزها و حدود مملکت است.

شاه: همان‌طور که گفتم عرصه سیاست به تدبیر و واقع‌بینی نیاز دارد و با احساسات و شعار دادن کار درست نمی‌شود. من در ماجرای بحرین یک تدبیر سیاسی به خرج دادم. بحرین را دادیم تا جزایر سه‌گانه را بگیریم. اگر بحرین را نمی‌دادم آن‌ها حاکمیت ما بر جزایر سه‌گانه را نمی‌پذیرفتند. از طرفی انگلیسی‌ها خیلی مرموز و خطرناک‌اند. درافتادن با آن‌ها به سود ما نبود. من تشخیص دادم که این معامله برد-برد با آن‌ها بهترین گزینه برای مردم ماست.

قاضی: شما چطور به خودتان حق دادید که بخشی از مملکت را که متعلق به همه آحاد ملت بود به حاکم انگلیسی آنجا ببخشید؟

شاه: سازمان ملل از مردم بحرین نظرخواهی کرد و مردم به استقلال رأی دادند. من نمی‌توانستم برخلاف نظر مردم عمل کنم. این از اصول دموکراسی است و من هم یک شاه دموکرات بودم.

دادستان: مگر سازمان ملل می‌تواند در مسائل داخلی یک کشور دخالت کند؟ بحرین یکی از استان‌های ایران بود، چرا اصلاً باید سازمان ملل از مردم آنجا نظرخواهی کند؟ مسئله بحرین بیش از صد سال بود میان ایران و انگلیس در کشمکش بود. زنده‌یاد استاد سعید نفیسی در سال ۱۳۱۱ به توصیه تیمورتاش در دو هفته اول شهریورماه مقالاتی در روزنامه اطلاعات درباره تاریخ بحرین نوشت و با اسنادات تاریخی نشان داد که بحرین از دوره هخامنشی و اشکانی متعلق به ایران بوده است. این مقالات را بعدها در اسفند سال ۱۳۳۳ تکمیل کرد و در کتاب کوچکی با عنوان بحرین حقوق هزار و هفتصدساله ایران توسط انتشارات طهوری منتشر کرد. سعید نفیسی در مقدمه کتاب نوشته است: «آیا هیچ دولتی بوده است که نسبت به قلمرو خود چنین قباله محکمی که ما از هزار و هفتصدسال پیش برای جزایر بحرین داریم و بزرگ‌ترین مردان تاریخ جهان آن را امضا کرده و بر آن شهادت نوشته‌اند ارائه داده باشد؟» در ۲۰ آبان ۱۳۳۶ جلسه هیئت دولت در کاخ مرمر در حضور جناب شاه برگزار شد. در این جلسه لایحه تقسیمات کشوری در حضور ایشان تصویب شد که بحرین به‌عنوان استان چهاردهم شمرده شود. این لایحه بعد در مجلس هم به تصویب رسید. تمام مقامات کشوری ازجمله وزارت خارجه هم روی این موضع ایستاده بودند. البته دولت استعماری انگلیس برنامه‌اش این بود که این استان را از ایران جدا کند و آن را منطقه تحت نفوذ خودش قرار دهد. با این‌همه جناب شاهنشاه در سفری که به هندوستان داشت، ناگهان در مصاحبه با یک خبرنگار اعلام کرد: «اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند، ما هرگز به زور متوسل نخواهیم شد…سیاست و فلسفه ما این است که با اشغال و گرفتن سرزمین‌های دیگر از طریق زور مخالف باشیم…». ایشان مسئله بحرین را به‌صورت وارونه مطرح کرد که گویی ایران می‌خواهد سرزمینی را که متعلق به دیگران است به زور تصرف کند. درحالی‌که این انگلیس بود که آمده بود بخشی از سرزمین ما را اشغال کرده بود. ایشان به‌جای اینکه انگلیس را محکوم کند، بحرین را سرزمینی مستقل از ایران معرفی کرد و بعد هم رسماً زمینه‌های آن را فراهم نمود.

شاه: ولی مجلس شورای ملی این ر تصویب کرد. من می‌خواستم به مناقشه و کشمکش در خلیج فارس پایان بدهم. می‌خواستم امنیت خلیج فارس را خودمان به عهده بگیریم نه انگلیس.

دادستان: شما اگر دست‌نشانده یا حداقل مرعوب آنان نبودید، حداقل می‌توانستید به سازمان ملل شکایت کنید که بحرین جزو خاک ایران است و انگلیس چرا در مسائل داخلی ایران دخالت می‌کند؛ اما به‌عکس شما دولت را وادار کردید لایحه به مجلس ببرد و استقلال بحرین را به نظرخواهی مردم آنجا مشروط کرده و اجرای آن را هم به سازمان ملل واگذار کنند. جالب است که حتی نخست‌وزیر و وزیر خارجه این امر را قبول نداشتند و طرح مسئله در مجلس را بر عهده دیگری می‌انداختند. نمایندگان مجلس هم که دست‌نشانده و دست‌چین دربار بودند نه نمایندگان واقعی مردم، به‌جز چهار نفر دربست به این طرح رأی مثبت دادند. در سازمان ملل هم با ظاهرسازی و فریبکاری رأی سازمان‌های دولتی وابسته به حاکم انگلیسی آنجا را به‌عنوان رأی مردم تلقی کرده و اعلام استقلال بحرین را به رسمیت شناختند و ایران هم آن را تأیید کرد؛ یعنی یک استان کشور را دودستی تقدیم انگلیس استعمارگر کردند.

قابل‌توجه است که بعد از این کار خیانت‌آمیز طبق معمول آن را یک پیروزی و خدمت بزرگ جلوه می‌دهند. اسدالله علم در خاطرات خود این فراز را چنین توضیح داده است:

«مطلب خنده‌دار در مورد بحرین به خاطرم آمد. شاهنشاه امر داده‌اند کمیسیونی مرکب از نخست‌وزیر و من با وزیر خارجه در مورد گفت‌وگویی که درباره بحرین از هم‌اکنون باید در جراید بشود و ذهن مردم آماده شود که رأی سازمان ملل برای ما لازمالرعایه خواهد بود تشکیل گردد…»(خاطرات علم، ج ۱، ص ۳۹۵)

بنابراین بر اساس ماده دوم قانون «مجازات مقدمین علیه امنیت کشور» خواستار اعمال مجازات قانونی ایشان مبنی بر حبس ابد با اعمال شاقه برای ایشان هستم.

اسدالله علم مشاور اصلی ایشان که معروف به انگلوفیل بود، در یادداشت‌هایش نوشته است که شاه در خلوت از من پرسید حالا که خودمانیم، فکر می‌کنی در آینده مرا به خاطر از دست دادن بحرین خائن می‌دانند یا اینکه می‌گویند کار بزرگی کرد…؛ یعنی خود ایشان هم آن موقع می‌دانسته که دارد خیانت می‌کند (خاطرات علم، ج ۱، ص ۳۷۶).

قاضی: جناب شاه یا وکیل ایشان می‌توانند آخرین دفاع خود را مطرح کنند.

شاه: همان‌طور که گفتید راستش من خودم هم آن موقع احساس بدی داشتم. با اسدالله هم در میان گذاشتم که این کار ما خیانت است یا خدمت، او با استدلال‌های خود به من دلداری داد که کار درستی انجام دادم. گفت بحرین نفتش تمام شده و اگر بخواهیم آنجا را نگه داریم باید مرتب برایش هزینه کنیم. ضمن اینکه با انگلیس و شیوخ عرب هم مرتب درگیری خواهیم داشت و خلاصه طوری حرف زد که مرا قانع کرد از کارم پشیمان نباشم. البته می‌دانستم او همیشه طرفدار سیاست انگلیسی‌هاست، ولی به من هم اظهار علاقه می‌کرد.

وکیل: جناب قاضی، حضار محترم، من ضمن اینکه وکیل جناب شاه هستم و باید از ایشان دفاع کنم، اما این نکته را هم بنا به وجدان و انصاف بگویم که در تاریخ ما از انقلاب مشروطه تاکنون، تصور ما این بوده که قانون برای مردم نوشته شده است نه حاکمیت. این اولین بار است که گفته می‌شود حاکمان هم باید در چارچوب قانون عمل کنند وگرنه مجازات می‌شوند. من این دادگاه را اتفاق میمونی می‌دانم برای اینکه در کشور ما رسم شود که به‌جای اینکه کلی هزینه جانی و مالی بدهیم حاکمان را عوض کنیم، یاد بگیریم از طرق مدنی و قانونی عمل کنیم. نهادهای مردمی چنان قدرتی داشته باشند که دادگاهی مثل این را برای هر حاکمی برگزار کنند؛ و بعد از این هم حاکمان را با شاغول قانون اساسی بسنجیم و هر جا خطا کردند، مردم آن‌ها را مؤاخذه کنند. با موازین قانونی و اصول قانون اساسی، عملکرد آن‌ها را ارزیابی کنند. البته این کار مستلزم رصد کردن و مستندسازی است که جناب دادستان این کار را کرده بود؛ اما در مورد جناب شاه، می‌گویم اگر قرار باشد ایشان مجازات شود، باید نقش مشاورین ایشان مثل جناب علم که مباشر جرم هستند هم در نظر گرفته شود.

قاضی: از وکیل محترم تشکر می‌کنم که انصاف را رعایت کردند. همان‌طور که گفتند ما هیچ مقامی نداریم که مافوق قانون باشد. در تاریخ اسلام داریم که حضرت علی به خاطر شکایت یک یهودی در محکمه قاضی حاضر شد تا به اتهامات شاکی پاسخ دهد. بعد هم که قاضی علیه ایشان حکم صادر کرد، نتیجه را پذیرفت. مردم ما اگر با شاه مخالفت کردند دنبال چنین حکومتی بودند که بالاترین مقامش مثل یک شهروند عادی تابع قانون باشد، اما در مورد این پرونده، بر اساس مستندات و وقایع تاریخی که به وقوع پیوسته مشخص است که آقای محمدرضا پهلوی مرتکب جرائم متعددی شده است:

۱- همکاری با اشغالگران و متجاوزین به خاک ایران به مدت سه سال و باز گذاشتن دست آن‌ها در همه زمینه‌ها بر اساس شواهد و اسناد تاریخی؛

۲- در اختیار گذاشتن مجلس شورای ملی به مدت بیست سال در اختیار بیگانه بر اساس اقاریر و اعترافات خود ایشان که به معنی حاکم کردن ایادی خارجی بر سرنوشت مردم ایران بوده است؛

۳- جدا کردن استان چهاردهم ایران یعنی سرزمین بحرین از کل کشور و بخشیدن آن به حاکم انگلیسی آنجا؛

بنابراین بر اساس ماده دوم قانون مجازات مقدمین علیه امنیت کشور که مجازات وی حبس ابد با اعمال شاقه است، با یک درجه تخفیف به حبس ابد بدون اعمال شاقه محکوم می‌شود.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط