بدون دیدگاه

شجریان سرو مینَوی موسیقی ایران

علی مغازه‌ای

پژوهشگر و مستندساز موسیقی

پیش‌درآمد:

محمدرضا شجریان قله رفیع موسیقی ایران، مردی که ارج و شوکت و حشمت و جلال ایرانی را همه یک‍جا داشت و در عین حال خود را خاک پای مردم ایران می‌نامید و مردی که اوج ظرافت و لطافت موسیقی ایران را در میان انبوه صداهای طبیعی و مصنوعی پرهیاهو و آشوبناک در جهان می‌گستراند، دیده بر جهان بست اما نامش با صدای رسایش همچون نیرو و انرژی جان‌بخش خورشید تابان پایدار و جاودان شد. برخی او را هنرمندی بخت‌یار دانسته و او را در تطبیق و هماهنگی‌اش با شرایط سیاسی و اجتماعی و تحولات متنوع فرهنگی و تکنولوژیک و از همه مهم‌تر انقلاب و چرخش رویکرد هنری حاکم ارزیابی و بازخوانی می‌کنند. اگرچه هرکدام از این عوامل می‌توانند سهمی و نقشی در برساخت هنرمند بزرگ و تاریخ‌سازی چون شجریان داشته باشند اما راز آن‌همه شکوه نه در خاک پای مردم برشمردن خود یا فروتنی و تواضع اوست که ریشه در دو عامل دارد: هوش سرشار اجتماعی؛ و عشق و احترام وافرش به تاریخ و فرهنگ ایران و قدردانی از بزرگان سپهر فرهنگ و هنر ایرانی.

شجریان در کنار هوش اجتماعی کم‌مانند خود که در میان هنرمندان به یک استثنا می‌مانست، در بیان و بروز قدردانی و قدرشناسی و سپاسمندی از پیشینیان، الگویی برای تمام اعصار ایران بود و هست؛ چراکه او در تمام عمر همیشه در اوج خود با بزرگان زیست و از بزرگان آموخت نیک بودن و نیک زیستن را. بزرگی آموخت و بزرگ زیست. هرگز فراموش نکرد از کجا آمده و اکنون به کجا رسیده و هرگز فراموش نکرد آنچه اندوخته را از کجا و چگونه و با چه زحمتی به کف آورده است؛ هم از این‌رو او هنرمندی زنده است.

[به باور نگارنده این نوشتار پیرامون اسطوره‌ای نامیراست و از همین رو در ادامه متن افعال با زمان حال است.]

شجریان همچون نامش که از درخت و گیاه و یادآور طبیعت است، خود درخت هزاران ساله فرهمند و تابناک فرهنگ و هنر ایران است. همان سرو اساطیری ایران. سروی که فردوسی قصه‌اش را در شاهنامه آورده است. سروی که اَشو زرتشت تخم آن را از باغ مینو آورد و وعده کرد هرکس که به این سرو طمع بورزد یا آسیبی به آن رساند، عمرش دیری نپاید و همان‌گونه شد آندم که خلیفه متوکل عباسی فرمان به قطع سرو کاشمر داد تا از تنه آن برای کاخ عظیم خویش ستونی بسازند، جانش به دستان غلامان خویش به درآمد و نامش به گُجستَکان تاریخ پیوند خورد. به همان نسبت، آنگاه‌که در برابر صدایش مانع‌تراشی شد، صدا خاموش نشد که هیچ، بر اعتبارش صدچندان افزوده شد و اعتبار مخالفانش دوصد چندان از میان رفت و دیدند که شجریان یا همان سرو ایرانی سرفرازتر از پیش، با قدی تا به آسمان ساییده و سری از فروتنی خمیده همچنان برای مردم می‌خوانَد و بر ماندگاری صدای خود که صدای مردم است می‌افزاید و این‌چنین است که شجریان در تاریخ ایران نامی جاودان و یگانه است.

اینجا و در این نوشته قصدی بر قلم‌فرسایی ادیبانه نیست اما گریزی از توسل به بیانی استعاری برای بازنمایی بخشی از زوایای حضور یگانه شجریان نبود. البته همه بر علت آن واقفیم.

استاد محمدرضا شفیعی کدکنی شعری در سنای شجریان سروده که بازخوانی آن در این میان می‌تواند حال این نوشته را بهتر کند.

بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد

وطن، زِ نو، جوان شود دمی دگر برآورد

به روی نقشه وطن، صدات چون کند سفر

کویر سبز گردد و سر از خزر برآورد

برون زِ ترس و لرزها گذر کند ز مرزها

بهار بیکرانه‌ای به زیب و فر برآورد

‌ برآید از کرانه‌ها چو موجِ آن ترانه‌ها

جوانه‌های ارغوان زِ بیشه سر برآورد

بهار جاودانه‌ای که شیوه و شمیم آن

ز صبرِ سبزِ باغِ ما گُلِ ظفر برآورد

سیاهی از وطن رود، سپیده‌ای جوان دمد

چو آذرخشِ نغمه‌ات زِ شب شرر برآورد

شب ارچه های و هو کند، زِ خویش شستشو کند

در این زلال بیکران دمی اگر برآورد

‌ که می‌رود صدای تُست جاده‌ای که می‌رود

به باغ اشتیاق جان وزان سحر برآورد

بخوان که از صدای تو در آسمانِ باغ ما

هزار قمریِ جوان دوباره پَر برآورد

سفیرِ شادی وطن صفیر نغمه‌های تُست

بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد.

 

از دفتر «طفلی به نام شادی» ۱۳۹۹

اما در ادامه و برای ورود به بحث و روشن شدن هدف و چشم‌انداز ما در پرداختن به این موضوع، ذکر دو مقدمه یا توضیح لازم خواهد شد که ما این دو توضیح را درآمد می‌نامیم.

درآمد اول:

اگر بنا بر تحلیل جایگاه هنری یا نقش اجتماعی هنرمندی همچون شجریان باشد، نه یک مقاله که ده‌ها و صدها مقاله با رویکردها و زوایای مختلف باید نوشته شود، اما بدیهی است هر مقاله به ناگزیر باید محدود باشد به سطح و لایه‌ای از وجوه فراوان و پررنگ شجریان. به بیان موسیقایی، برای تحلیل ردیف موسیقی در یک مقاله، تنها می‌توان به گوشه‌ای از ردیف موسیقی ایران پرداخت نه کل آن و اگر در مثل مناقشه نباشد، شجریان با ظرفیتی که در خود پرورانده، کل ساختار هفت دستگاه و پنج آواز و درواقع کل نظام و ساختار یا آپاراتوس موسیقی ایران را یکجا و در سطح کمال آن آشکار و مجسم و نمایندگی می‌کند. در عین حال بسیار دشوار است که بر اساس ضرورت‌های اصول و روش تحقیق اقدام به برگزیدن چند اثر در میان انبوه آثار درخشان محمدرضا شجریان کنیم و پرواضح است باید به‌گونه‌ای عمل شود که کار انتخاب از اعتبار لازم بی‌بهره نباشد.

موسیقی ایرانی در شکل سنتی یا کلاسیک خود در دو شکل اصلی سازی و آوازی اجرا می‌شود که در بخش آوازی خود در همراهی با ساز یا گروه سازی به دو شاخه آواز با متر آزاد که بیان آهنگین با کشش‌ها و ادوات تحریری متنوع معمولاً اشعار کلاسیک و گاه نو را ارائه می‌کند و آواز با متر ثابت که دارای ساختار ریتمیک مشخص بر روی ملودی‌های طراحی شده است و به‌طور مشخص ترانه و تصنیف‌خوانی در این دسته تعریف می‌شود. از قدیم شاخه یا حوزه آوازی متر آزاد، میدان اصلی هنرنمایی خوانندگان بزرگ بوده که می‌توانستند با آواز اوج توانایی‌های حنجره، دانش موسیقی، تسلط به ادبیات و به‌طورکلی ظرفیت هنری و تکنیکی خود را به رخ مخاطبان خود بکشند. به شهادت تمامی موسیقیدانان محمدرضا شجریان در آواز ایرانی به سطح کمال و اوج شکوفایی رسیده است که این موفقیت را باید حاصل مداومت و تلاش ستایش برانگیز سالیان بسیار از عمر او دانست. دقت و وسواس عجیب او در تمرین و ارتقای توان تکنیکی و درک زیبایی‌شناسیک موسیقایی شجریان را به کیفیتی از هنر آوازی رهنمون شد که شاید هیچ بیراه نباشد که جایگاه او را با مقام فردوسی و خیام و سعدی در ادبیات عیارسنجی کنیم. همچنین برخی بر این باورند که ظرفیت آواز در موسیقی ایران با شجریان به کمال رسیده و گذر از این درجه از ذوق و ظرفیت دیگر امکان عملی ندارد. از سوی دیگر می‌دانیم او برای تصنیف‌هایی که اجرا می‌کند، ذوق و سلیقه هنری خود را به‌وضوح از انتخاب اشعار تا شیوه اجرا دخالت می‌دهد؛ بنابراین نقش شجریان حتی در تصنیف‌خوانی گاه کمتر از آهنگساز اثر نیست.

الگوی انتخاب تصانیف

با اشاراتی که آمد، اگر آثار شجریان را در دو ساحت آواز و تصنیف تفکیک کنیم، برای رسیدن به هدف خود نخست حوزه آوازی را که میدان اصلی ظهور و نمایش توانمندی‌های شگفت‌انگیز تکنیکی و تسلط بی‌بدیل او به موسیقی ایران و هم‌زمان درک و دریافت غنی شجریان از ادبیات است، کنار می‌گذاریم. با مداقه‌ای در مجموعه تصانیفی که اجرا کرده است، دست به گزینش تعداد محدودی از تصانیف و یک نمونه آوازی با هدف بازخوانی و شناخت بیشتر این هنرمند بزرگ می‌زنیم تا شاید بتوانیم از دریچه و منظری محدود با رویکردی مختص این مقاله به جزئی از وجوه این نادره زمان نزدیک شویم.

در میان امکانات موجود برای گزینش تصانیف از قبیل رویکرد تاریخی، ادبیاتی، دستگاهی و سایر موارد، رویکرد این بررسی کوتاه را تصانیفی قرار می‌دهیم که یا به‌صورت کاملاً شفاف دارای مضامین سیاسی و اجتماعی‌اند یا از درون‌مایه سیاسی برخوردارند و خواه‌ناخواه حامل تاریخیتی درون‌ماندگار هستند که آشنایی با تحولات جامعه و داشتن گوشه چشمی به رویدادها و وقایع تاریخ معاصر در رسیدن به مقصود راهگشا خواهد بود.

از میان تمام کارهایی که در طول حدود پنج دهه اجرا و ضبط شده‌اند، با کمی رواداری می‌توانیم حدود «سی» تصنیف را از حدود  دویست تصنیف و ترانه و سرود جدا کنیم.

تصانیف منتخب مرحله اول عبارت‌اند از:

سوگند، داروگ، کوچه سار شب، به یاد عارف، از خون جوانان وطن، چهره به چهره، باد صبا، شبنورد، سپیده، ایرانی، ایران خورشیدی تابان دارد (میهن)، گروه جانبازان، رزم مشترک، یاد باد، میهن ای میهن، قاصدک، هست شب، به سکوت سرد زمان، مرغ سحر، ببار ای بارون، ز من نگارم، ای عاشقان، زمستان، فریاد، ساز خاموش، آه باران، دیدی‌ای مه، تفنگت را زمین بگذار، آزادی، یقین دیرم و …

در سطح دوم قرار است دوازده تصنیف خاص تاریخمند و مرتبط با رویکرد این نوشتار را از میان تصانیف نامبرده قبلی جدا کنیم و ناگزیر باید شروط و شاخص‌های دیگری را برای رسیدن به هدف در نظر بگیریم. پس مواردی چون تألیف یا آهنگسازی اختصاصی برای صدای شجریان، تاریخ فاصله مناسب زمان انتشار تصانیف نسبت به یکدیگر، همکاری با شاعران و آهنگسازان مختلف و همچنین ارتباط کرونولوژیک یا رویدادنگارانه تصانیف می‌توانند به‌عنوان شاخص انتخاب  دوازده تصنیف مدنظر قرار بگیرند.

بر این اعتبار تصانیف مرغ سحر، به یاد عارف، زِ من نگارم و از خون جوانان وطن به دلیل تعلق به خوانندگان و هنرمندان دیگر و اختصاصی نبودن به شجریان جزو انتخاب‌های ما نمی‌توانند باشند اما تصانیف انتخاب‌شده متعلق به دو دوره پیش و پس از انقلاب قابل هستند.

درآمد دوم

اگر دو مقطع تاریخی در حیات اجتماعی ایران و تاریخ فعالیت و حضور هنری شجریان را به‌طور موازی و هم‌زمان در نظر بگیرم، از حوالی سال ۴۵ که شجریان به‌صورت رسمی وارد فعالیت حرفه‌ای می‌شود، در سازمان رادیو تلویزیون ملی و همچنین در رادیو گل‌ها، برنامه‌های هنری درخشانی با صدای او در همراهی با داود پیرنیا به‌عنوان مدیر و مؤسس گل‌ها و هنرمندان برجسته موسیقی ایرانی ازجمله احمد عبادی، رضا ورزنده، فرامرز پایور، جلیل شهناز، حسن کسایی، علی‌اصغر بهاری، محمد موسوی، جواد معروفی و  محمدرضا لطفی   اجرا و ضبط می‌شود. در این دوره توانایی‌های شجریان در اوج تکنیکی و پختگی قرار دارد. شجریان هم‌زمان در ارتباط با مرکز حفظ و اشاعه و شخص نورعلی‌خان برومند و دیگران است، اما سلیقه شنیداری و فرهنگی و عمومی کشور از یک‌سو و وضعیت خاص مدیریت رسانه‌های ملی در پیش از انقلاب از سوی دیگر در حدود یک دهه، دایره فعالیت شجریان و هنرمندانی مثل او را به شکلی تنگ‌تر می‌کنند و در این میان شاید تنها موقعیت بروز استعدادهای موسیقی جشن هنر شیراز است که آن هم مسائل خاص خود را دارد. تا آنکه تعدادی از هنرمندان موسیقی در سال ۵۵ و ۵۶ تقریباً به‌صورت جمعی از رادیو استعفا می‌دهند. در پی همین استعفاست که موسسه فرهنگی هنری چاووش تشکیل می‌شود. لازم است یادآوری شودکه در تمام سال‌های پیش از انقلاب موسیقی در ژانرها و گونه‌ها نظیر موسیقی مجلسی و کافه‌ای و عامه‌پسند بسیار بالنده فعالیت آزادانه و پرطرفداری را تجربه می‌کنند، اما در امتداد همین دوران که مصادف می‌شود با انقلاب و دگرگونی کامل ساختار سیاسی و حکومتی، شرایط بسیار متناقض و پروبلماتیکی برای موسیقی آغاز می‌شود.

به‌وضوح می‌بینیم تمامی فرایند تحولات سیاسی اجتماعی به‌خصوص انقلاب اسلامی تا حدودی هم‌زمان است با آشکارگی اوج پختگی در بسیاری از هنرمندان موسیقی به‌خصوص محمدرضا شجریان؛ اما سوگیری پیچیده و ضد و نقیض در سیاست حاکم در برابر هنر موسیقی، شرایط عجیبی را برای موسیقی و هنرمندانش دامن می‌زند. هم‌زمان که آثار همین هنرمندان به‌عنوان موسیقی رسمی مورد پذیرش نظام سیاسی قلمداد می‌شود، این هنرمندان به‌آرامی گرفتار برخی افکار و عقاید مخالف موسیقی می‌شوند و به‌ناچار رفته‌رفته شیوه تولید آثار هنری از الگوی دولتی که بیش از سه دهه در کشور رایج بوده به سمت الگوی خصوصی کشیده می‌شود. با بلوغ هنری، فکری و سطح کیفی هنر موسیقی برخی از برجسته‌ترین آثار تعدادی از این هنرمندان در دهه نخست پس از انقلاب ساخته و منتشر می‌شود. در این دوران طلایی که از نیمه‌های دهه پنجاه آغاز می‌شود، جمعی از هنرمندان آثار مهم و اثرگذار سیاسی‌شان را در همراهی با مردم تولید می‌کنند. موسیقیدانانی چون شجریان، مشکاتیان، علیزاده، شکارچی و ناظری و کامکارها و تمام اعضای گروه شیدا و عارف در اوج هنرنمایی قرار دارند که فعالیتشان تا سال‌های آغازین پس از انقلاب استمرار می‌یابد و موفق می‌شوند در دهه شصت آثار برجسته‌ای را ارائه کنند. درواقع تمام آثار زوج مشکاتیان و شجریان، نی‌نوا و بعدتر شورانگیز و ترکمن و راز و نیاز حسین علیزاده و بسیاری دیگر از آثار مهم موسیقی ایران که اشاره به نامشان لیست بلندی می‌شود، همه در همین سال‌ها ساخته شده‌اند. هم‌زمان برخی دیگر از هنرمندان مطرح آن دوران ازجمله جلال ذوالفنون با تشکیل گروه سه‌تارنوازی و سپس‌تر کیهان کلهر، حمید متبسم، ارشد تهماسبی، برادران عندلیبی، این‌سوتر داریوش طلایی، داود گنجه‌ای، محمدعلی کیانی‌نژاد و مهرداد دلنوازی و علیرضا افتخاری و آن‌سوتر محسن نفر و حسام‌الدین سراج در حال فعالیت هستند. برخی دیگر در حوزه‌های خاص‌تری همچون ارکستر کلاسیک غربی و برخی با گروه‌های موسیقی عرفانی تنبورنوازان کرمانشاه و غیره فعالیت‌هایی دارند؛ اما در همین دوران بسیاری دیگر از هنرمندان عرصه‌ها و ژانرهای دیگر موسیقی یا تن به مهاجرت اجباری می‌دهند و برخی به‌طور مطلق منزوی و خانه‌نشین و حتی برخی تا مدت‌ها متواری یا مخفی می‌شوند. ازجمله خوانندگان برجسته‌ای که در رادیو و در موسیقی سنتی و در برخی موارد در موسیقی عامه‌پسند فعال بودند مثل گلپا، ایرج، شهیدی، سرهنگ‌زاده و بسیاری دیگر از نوازندگان و آهنگسازان تا سال‌های سال حتی نامشان از تاریخ موسیقی محو می‌شود. زنان هنرمند هم که گویی اصلاً وجود ندارند و به قول فرنگی‌ها ایگنور می‌شوند. شاید بتوان گفت از مهم‌ترین خسران‌های این دوره پیچیده مهاجرت محمدرضا لطفی بود که جای خالی او به‌وضوح در موسیقی احساس می‌شود. درمجموع فقدان برنامه و سیاست فرهنگی مناسب و رفتار خشن و متناقض در قبال هنرمندان موسیقی و شرایط جنگی در کنار مهاجرت گسترده هنرمندان شاخه‌های مختلف موسیقی، خلأ و حفره عمیقی در میان نسل جوان پس از انقلاب ایجاد می‌کند که محصول و برآیند یک جابجایی سریع طبقاتی و تفوق گفتمان ایدئولوژیک و شکاف و چندپارگی عجیب در جامعه بود که خود بحثی جدی است و نیازمند مجال بیشتر.

شجریان در دوازده تصنیف و یک آواز

حال پس از مقدمه دوم و با جمع‌بندی مباحث مطرح‌شده که نمایانگر تجارب عجیب اجتماعی در میان هنرمندان موسیقی ایران است و طبق الگوهای پیش‌گفته، دوازده تصنیف از میان حدود سی تصنیف یا ترانه و سرود انتخاب شدند که در ادامه به تک‌تک آن‌ها به اضافه یک آواز استثنایی از شجریان می‌پردازیم اما بد نیست عنوان شود که در این نوشتار قصد تجزیه‌وتحلیل فنی و گسترده بر روی همین دوازده اثر از شجریان را نداریم بلکه انتخاب‌ها رویکردی دارند که در متن نوشته خود را علنی می‌کند. همچنین به‌جز در موارد استثنایی و به‌ناچار از اصطلاحات فنی موسیقی برای تفسیر آثار استفاده نمی‌کنیم. چرایی رسیدن به عدد دوازده تصنیف هم از این‌روست که این عدد در کنار دادن امکان بررسی محدوده زمانی حدود چند دهه از فعالیت محمدرضا شجریان، طیفی از مفاهیم را در خود دارد ازجمله دوازده مقام، هفت دستگاه و پنج آواز که مجموعه موسیقی ایران را تشکیل می‌دهند و درنهایت دوازده ماه سال که به شکل استعاری دستمان را باز می‌گذارد تا شجریان را مردی برای تمام فصول ایران بخوانیم. همچنین یک آواز را انتخاب و به مجموعه اضافه کردیم تا مبادا تصور شود کلیت عرصه میدان‌داری بزرگِ شجریان را نادیده گرفته‌ایم. آوازی که همچون گوهر و چکیده‌ای کوتاه از هنر آوازی شجریان است و می‌تواند نمایندگی کند هوش و هنر سرشار شجریان را در میدان گران آواز ایرانی.

دوازده تصنیف بر زمین

  1. داروَگ
  2. سپیده (ایرانی به سر کن خواب مستی)
  3. همراه شو عزیز
  4. یاد باد (روز وصل دوستداران یاد باد)
  5. میهن ای میهن
  6. قاصدک
  7. هست شب
  8. ببار ای بارون
  9. فریاد
  10. ساز خاموش
  11. آه باران
  12. آزادی

یک آواز از آسمان

  1. پاسبان حرم دل

 

نخست دوازده تصنیف بر زمین:

تصانیف مدنظر همگی با مفاهیم اجتماعی با بیانی سیاسی یا استعاری ساخته و پرداخته شده‌اند که ما آنان را در هوای زمین و زمانه برمی‌شماریم و از همین رو این بخش را تصانیفی بر زمین می‌نامیم تا اشاره‌ای باشند بر جامعه ما. جامعه‌ای که آبستن هزار آشوب و بلوا بوده و هست و شجریان برای هر مقطعی از احوال ما می‌خواند و این بار ما خوانده‌های او را به ایجاز و اختصار به توالی تاریخ بازخوانی می‌کنیم.

۱- داروگ – سال ۱۳۵۲

شعر از نیما یوشیج

آهنگ از محمدرضا لطفی

خشک آمد کشتگاه من

در جوار کشت همسایه

گرچه می‌گویند: می‌گریند روی ساحل نزدیک

سوگواران در میان سوگواران

قاصد روزان ابری، داروگ! کی می‌رسد باران؟

بر بساطی که بساطی نیست

در درون کومه تاریک من که ذره‌ای با آن نشاطی نیست

و جدار دنده‌های نی به دیوار اتاقم از خشکیش می‌ترکد

چون دل یاران که در هجران یاران

قاصد روزان ابری، داروگ! کی می‌رسد باران؟

این اثر پیشرو که توسط محمدرضا لطفی جوان بر روی شعری از نیما یوشیج نوشته شده در حوالی سال ۵۲ و ۵۳ برای ارکستر سمفونیک توسط فرهاد فخرالدینی تنظیم شده است. نیما در شعر خود اعتراضی آمیخته با حرمان از وضعیت کشور را به تصویر می‌کشد. او با بهره گرفتن از زیستگاه خود و سبک زندگی مردم مازندران با آوردن استعاری داروگ به‌عنوان انسان روشنفکر جامعه ایرانی او را خطاب قرار می‌دهد و از آمدن باران به نشان شکوفایی مزرعه سؤال می‌کند. نیما خشکی و بی‌آبی کشتگاه خود را به جای ایران را در مقابل کشتگاه همسایه شمالی دریای خزر یعنی اتحاد جماهیر شوروی قرار می‌دهد و با اشاره به بساط خود که آن را بی‌ارزش می‌خواند هیاهوی حاکمیت را زیر علامت سؤال می‌برد. نیما اوضاع کشور را در پس از کودتای سال ۳۲ و استبداد پهلوی در تصویر مزرعه و خانه محقر خود به نمایش می‌گذارد.

این شعر در مایه دشتی جسورانه توسط محمدرضا لطفی آهنگسازی شده و در تنظیم فخرالدینی با اورتوری که برای زهی‌ها و بادی‌ها نوشته فضایی اندوهگین و ابری و تیره را تجسم می‌بخشد که در به‌کارگیری مثلث و پتزیکاتوی چلوهای ارکستر و غرش هول‌انگیز تیمپانی فضا را برای فرود ارکستر به برهوتی که شاعر ترسیم کرده فراهم می‌آورد. اینجاست که شجریان با صدای جوان و حنجره توانا و منعطف خود به‌خوبی سوگنامه نیما را می‌خواند و داروگ را ملتمسانه به پاسخگویی می‌خواند. شاید اگر شجریان نبود تا این تصنیف را بخواند نه‌تنها کسی از پس چنین اجرایی برنمی‌آمد، بلکه جسارت خواندن شعر نو آن‌ هم با چنین مضمونی در کمتر خواننده‌ای وجود داشت.

 

۲- ایران ای سرای امید – سال ۱۳۵۸

شعر از هوشنگ ابتهاج (سایه)

آهنگ از محمدرضا لطفی

 

ایران ای سرای امید

بر بامت سپیده دمید

بنگر کز این لب پر خون

خورشیدی خجسته رسید

 

اگرچه دل‌ها پرخون است

شکوه شادی افزون است

سپیده ما گلگون است

که دست دشمن در خون است

ای ایران غمت مرساد

جاویدان شکوه تو باد

راه ما راه حق راه بهروزی است

اتحاد اتحاد رمز پیروزی ا‌ست

صلح و آزادی جاودانه بر همه جهان خوش باد

یادگار خون عاشقان ای بهار

ای بهار تازه جاودان در این چمن شکفته باد

 

تصنیف سپیده معروف به ایران ای سرای امید شاید مشهورترین تصنیف سیاسی ایران پس از انقلاب باشد و این تصنیف یکی از معروف‌ترین تصنیف‌های موسیقی ایران است. شعر آن متعلق به سایه است که بنا به گفته لطفی تا حدود یک هفته پیش از کنسرت گروه شیدا در دانشگاه ملی هنوز نوشته نشده بود. شوری که این تصنیف در شنونده برمی‌انگیزد با صدای پرصلابت شجریان در کنار اجرای بسیار مستحکم و قوام‌یافته گروه نوازندگان این تصنیف را به یک اثر حماسی در رسای کشور ایران مبدل می‌کند. تصنیفی که امیدواری به آینده وطن در آن موج می‌زند. شور انقلابی و امید پیروزی از تک‌تک میزان‌های آن فوران می‌کند به گونه‌ای که گویی با شنیدن آن هر نوع رخوت و بی‌عملی خنثی می‌شود. از همین رو بود که در اکثر انتخابات‌های ریاست‌جمهوری پس از انقلاب این تصنیف پای ثابت برنامه‌های انگیزشی رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی شده بود تا اینکه در ۲۶ خردادماه ۸۸ در پی بروز اعتراضات انتخاباتی، محمدرضا شجریان با ارسال نامه‌ای صدا و سیما را از پخش این تصنیف به حکم شرع و قانون نهی می‌کند و درنهایت با بالا گرفتن اختلافات به‌طور کلی پخش تمام آثار شجریان از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ممنوع می‌شود. ممانعت صداوسیما از پخش ربنای شجریان به‌عنوان تنها اثری که شجریان با استدلال تعلق اثر به جامعه و مردم مخالفتی با پخش آن نداشت، بحث‌های فراوانی را در تمام سطوح سیاسی و اجتماعی در پی داشت. همراهی شجریان با کنش‌های اجتماعی در سال ۸۸ در اوج بود و این همراهی او را به محبوب‌ترین هنرمند موسیقی ایرانی در میان تمام طیف‌ها و طبقات اجتماعی قرار داد.

در کنار تصنیف ایران ای سرای امید تصنیفی که پرویز مشکاتیان بر روی شعری از جواد آذر ساخته است در کنسرت دانشگاه ملی اجرا شد که در آلبوم چاووش ۶ منتشر شد. شاید هنوز بسیاری بر این باورند که این تصنیف هم از ساخته‌های محمدرضا لطفی است. این ابهام تا زمانی که موسسه آوای شیدا این اثر را بازنشر نکرده بود در عموم علاقه‌مندان به‌استثنای کسانی که جلد نوار چاووش ۶ را دیده بودند، وجود داشت.

 

۳- رزم مشترک – سال ۱۳۵۸

شعر از برزین آذرمهر

آهنگ از پرویز مشکاتیان

 

همراه شو عزیز

تنها نمان به درد

کین درد مشترک

هرگز جدا جدا

درمان نمی‌شود

دشوار زندگی

هرگز برای ما

بی رزم مشترک

آسان نمی‌شود

رزم مشترک از حماسی‌ترین آثار سیاسی اجتماعی ایران است که توسط پرویز مشکاتیان آهنگسازی و با همراهی تار حسین علیزاده توسط گروه عارف اجرا شده است. ساختار ملودیک و ریتمیک تصنیف چنان دل‌نشین و تأثیرگذار است که آن را تا مرز بدل شدن به سرود ملی به پیش می‌برد. سادگی و ایجاز شعر و آسانی خوانش آن در کنار عاری از تحریر بودن تنظیم آهنگ، مهم‌ترین عامل اقبال عمومی به این سرود سیاسی است. این آهنگ در سال ۵۸ ساخته شد با همکاری گروه‌های شیدا و عارف و توسط موسسه فرهنگی هنری چاووش در هفتمین نوار از سری نوارهای دوازده‌گانه چاووش منتشر شد. در کنار رزم مشترک، تصانیف و سرودهای دیگری ازجمله سرود میهن یا ایران خورشیدی تابان دارد، دلیرانه، بخوان هم‌وطن، عاشق سرمست، خاموشی، مژده ظفر، نیشتمان و دو قطعه بدون کلام به نام‌های پیروزی اثر پرویز مشکاتیان و در قفس برداشتی از قطعه استاد صبا با تنظیم حسین علیزاده در این آلبوم قرار گرفته است. رزم مشترک که در میان مردم به همراه شو عزیز معروف شد بعدها توسط محمدرضا شجریان و مژگان با همراهی مجید درخشانی و گروه شهناز و با استفاده از سازهای ابداعی شجریان بازخوانی شد. همچنین محسن نامجو این سرود را با گیتار اجرا کرده است.

 

۴- تصنیف یاد باد – سال ۱۳۶۳

شعر از حافظ

آهنگ از پرویز مشکاتیان

روز وصل دوستداران یاد باد

یاد باد آن روزگاران یاد باد

کامم از تلخی غم چون زهر گشت

بانگ نوش شادخواران یاد باد

گر چه یاران فارغند از یاد من

از من ایشان را هزاران یاد باد

مبتلا گشتم در این بند و بلا

کوشش آن حق‌گزاران یاد باد

گر چه صد رود است در چشمم روان

زنده رود باغ‌کاران یاد باد

تصنیف یاد باد آن روزگاران در پی شرایط حاکم بر فضای کشور حاصل هم‌نشینی، رفاقت، ارتباط خانوادگی و درنهایت درک و احساس مشترک زمانه میان شجریان و مشکاتیان شکل گرفت. روزگاری با شرایط خاص سیاسی که عناصر سیاسی و روشنفکران را سخت آزرده و آشفته کرده بود. تصنیف در سال‌های ۶۲ و ۶۳ در کنار یکی دیگر از غزل‌های مهم و مفهومی حافظ یعنی یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد طراحی و اجرا و ضبط شد. با وجودی که در پی اجرا و انتشار این نوار فضایی منفی بر علیه شجریان و مشکاتیان ایجاد شد اما در همان دوران این اثر یکی از تأثیرگذارترین آلبوم‌های موسیقی ایرانی بود که به‌وسیله شعر حافظ به‌طور استعاری سعی در بازنمایی شرایط و اوضاع اجتماعی روز را داشت. در این آلبوم شجریان به‌خوبی نگرش و بینش و واکنش خود را به احوال مردم بازتاب می‌دهد آنجا که می‌خواند شهریاران بود و خاک مهربانان این دیار و با اندوه ادامه می‌دهد مهربانی کی سرآمد شهریاران را چه شد و با تحریری ماندگار از اوج فرود می‌کند تا شنونده را آماده کند که در ادامه تصنیف روز وصل دوستداران یاد باد را برایش بخواند.

 

۵- میهن ای میهن – سال ۱۳۶۵

شعر از ابوالقاسم لاهوتی

آهنگ از محمد جلیل عندلیبی

 

تنیده یاد تو در تار و پودم،

میهن ای میهن

بود لبریز از عشقت وجودم،

میهن ای میهن

 

تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی

فدای نام تو، بود و نبودم،

میهن ای میهن

 

به هر مجلس به هر زندان،

به هر شادی به هر ماتم

به هر حالت که بودم با تو بودم، میهن ای میهن

 

اگر مستم اگر هوشیار،

اگر خوابم اگر بیدار

 

به سوی تو بود روی سجودم،

میهن ای میهن

 

این تصنیف سرنوشتی بسیار عجیب دارد. پس از آنکه جلیل عندلیبی آن را می‌سازد و با صدای شجریان ضبط می‌شود، یک نسخه از آن در صدا و سیما ادیت یا سانسور شده و بدون ترجیع‌بند «میهن ای میهن» در سال‌های میانی دهه ۶۰ مدام از تلویزیون و رادیو پخش می‌شود. با نبود ترجیع‌بند میهن ای میهن به نظر می‌رسد ترانه‌ای در وصف و شیفتگی به معشوق است و بدیهی است درون یک سیستم ایدئولوژیک این معشوق کسی و چیزی نیست جز خالق و آفریدگار. درحالی‌که این اثر در اواسط جنگ و میانه‌های دهه ۶۰ که گرایش‌های ملی و توجه به فردوسی و شاهنامه و ترم‌های ملی در جامعه در حال بروز و گسترش بود ساخته شده و شجریان با شناخت عمیقی که نسبت به موسیقی شعر داشت به زیبایی و روانی هرچه تمام‌تر آن را می‌خواند. این شعر که در سرسپردگی شاعر به میهن سروده و با چنین احساس زیبایی هم اجرا شده بود می‌توانست با احساسات مردم هماهنگ شده و بدل به یک سرود ملی شود. به هر حال با پاره‌پاره کردن میزان‌های اجرایی تصنیف و دوخت و دوز آن چنین تصنیف زیبایی پامال افکار و ایده‌های خاص و سانسور می‌شود. ابوالقاسم لاهوتی کرمانشاهی پس از مهاجرت سیاسی یا گریز اجباری از ایران و پس از گذراندن شرایطی سخت، درنهایت در کشور هم‌زبان و هم‌فرهنگ اما جدا افتاده از ریشه یعنی کشور تاجیکستان زندگی خود را بنا کرد و در عشق وطن و بازگشت به آن عمر خود را همان‌جا به پایان برد و این شعر را در خارج از دیار و وطن برای وطنش سرود.

شعر میهن ای میهن پیش‌تر توسط احمد ظاهر خواننده نامدار افغان با حال و هوایی دیگر و سپس‌تر دو اجرا نخست با صدای علیرضا افتخاری و بار دیگر صدای سالار عقیلی با همراهی گروه جلیل عندلیبی اجرا شد اما باید گفت حال و هوای اجرای شجریان یگانه است و ماندگار برخلاف تمام اجراهایی که جلیل عندلیبی با افراد دیگر تجربه کرد.

 

۶- قاصدک – سال ۱۳۷۲

شعر از مهدی اخوان ثالث

آهنگ از پرویز مشکاتیان

 

قاصدک هان چه خبر آوردی؟

از کجا وز که خبر آوردی؟

خوش خبر باشی اما اما

گرد بام و در من

بی‌ثمر می‌گردی

انتظار خبری نیست مرا

نه ز یاری، نه ز دیّار و دیاری باری

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس

برو آنجا که تو را منتظرند

قاصدک

در دل من همه کورند و کرند

دست بردار از این در وطن خویش غریب

قاصد تجربه‌های همه تلخ

با دلم می‌گوید

که دروغی تو، دروغ

که فریبی تو، فریب

قاصدک! هان، ولی… آخر… ای وای

راستی آیا رفتی با باد؟

با توام، آی کجا رفتی؟ آی

راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟

مانده خاکستر گرمی جایی؟

در اجاقی طمع شعله نمی‌بندم خردک شرری هست هنوز؟

قاصدک

ابرهای همه عالم شب و روز

در دلم می‌گریند

 

قاصدک را مهدی اخوان ثالث در سال ۳۸ و در تهران پنج شش سال پس از کودتای ۲۸ مرداد سروده است. اخوان در توضیحی بر نام‌گذاری شعر اشاره به ریشه‌های عامیانه آن می‌کند و شعر را بر پایه ذهنیت عامیانه درباره تخم گیاهی می‌نهد و بر اساس خرافات یا باورهای عامیانه، انتظار دریافت خبر خوش را در بی‌خبری مطلق مردان و زنان ایران در روزگاران پیشین بدل به بیان حدیث نفس ملتی می‌سازد که تمام زندگی‌شان به تکرار تجربه‌های همه تلخ گذشته و همچنان می‌گذرد. شکست در پی شکست. گویی معتاد شکست شده‌اند.

شجریان و مشکاتیان اما حدود سی سال بعد گویی در همدلی با سخن یک خراسانی یا هم‌ولایتی دیگر، تمام حال و احساس و جان سخن شاعر را با تشبیه فضای جامعه به زمان سرایش شعر در این تصنیف بازتاب می‌دهند. شاعر به‌عنوان انسان ایرانی در تنهایی و خلوت خود پیشاروی قاصدکی ناچیز که با باد به هر سویی می‌رود گفت‌وگو یا اعتراف می‌کند. با سردی آشکاری می‌گوید همه‌چیزش را باخته و دیگر در دلش همه کور و کر شده‌اند. انتظار هیچ خبری از هیچ دیار و دیاری هم ندارد؛ و تمام این احساس به زیبایی در اجرای موسیقایی شعر تبلور می‌یابد. شجریان به‌خصوص آنجا که می‌گوید برو آنجا که تو را چشمی و گوشی باشد، ناامیدی بی‌پایان ایرانیان را غمگنانه آواز می‌کند و ایرانیِ در وطن خویش غریب را در روزگار غوغای ایران استبدادزده نمایان می‌کند. ایرانی که گویی از آن او نیست؛ اما آنجا که انگار درِ جعبه پاندورا باز شده و تمام پلیدی‌ها و بدبختی و رنج و محنت درون آن پخش شده و کشور را فراگرفته، آن امیدِ نجات بخشی را که پرومته در کنار مصائب و ناکامی‌ها درون جعبه قرار داده بود، جستجو می‌کند و ملتمسانه می‌گوید: راستی‌ای وای رفتی با باد؟ و می‌پرسد آیا خبری هست هنوز؟ و در ادامه نه از آتش، که سراغ خاکستر گرم را می‌گیرد و می‌پرسد: مانده خاکستر گرمی جایی؟ اینجاست که امید در مهدی اخوان و در کلامش و موسیقی مشکاتیان و صدای گوش‌نواز شجریان به‌یک‌باره مجسم می‌شود؛ اما در پایان فضایی تیره‌گون و آخرالزمانی در دو جمله انتهای شعر که دال بر تاریکی حاکم بر فضای کشور ایران است، در کشور دل شاعر و صدای خواننده شعر با تواتُری حدود ۳۵ ساله آشکار می‌شود آنجا که شجریان با کشش و ترمولو می‌خواند:

ابرهای همه عالم شب و روز

در دلم می‌گریند

 

۷- هست شب – سال ۱۳۷۳

شعر از نیما یوشیج

آهنگ از پرویز مشکاتیان

 

هست شب یک شبِ دم کرده و خاک

رنگِ رخ باخته است

باد، نو باوه ابر، از بر کوه

سوی من تاخته است.

هست شب، همچو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا،

هم ازین روست نمی‌بیند اگر گمشده‌ای راهش را.

با تنش گرم، بیابان دراز

مرده را ماند در گورش تنگ

به دل سوخته من ماند

به تنم خسته که می‌سوزد از هیبت تب

هست شب. آری، شب.

شجریان و مشکاتیان در این تصنیف به‌وضوح وطن را اسیر در شب و تاریکی می‌بینند. احساسی که در زمان اجرا بر کل فضای فرهنگی و هنری کشور حاکم بود. این زوج هنری اثری را که اجرای آن در داخل میسر نمی‌شود در خارج از کشور در دو نوبت در گوتنبرگ و وین اجرا می‌کنند. مشکاتیان با مضراب‌های بدون نمد طوری بر سیم‌های سنتور می‌کوبد که گویی عصیانی است بر رنج فضای مه‌آلود و تب کرده در دل سیاهی شب و شجریان با استادی تمام لحنی خسته و رنجیده را چاشنی صدای نافذ خود کرده «هست شب» نیما یوشیج را طوری بیان می‌کند که بدون توجه به باقی کلام نیما هر شنونده‌ای تاریکی فضای جامعه را از آن دریافت و احساس می‌کند. فضای سرد و بی‌روح حاکم بر کشوری که از جنگی با خرابی‌های بسیار خارج شده و با مشکلات اجتماعی و اقتصادی فراوان دست به گریبان است. این تصنیف در دو شب و دو کنسرت خارجی اجرا می‌شود. در این اجراها همایون شجریان با تنبک پدر و شوهر خواهر خود را همراهی می‌کند. این برنامه‌ها آخرین اجرای مشترک میان شجریان و مشکاتیان هستند و انگار این ترکیب در اوج تبحر و استادی تصمیم گرفته باشند نقطه پایانی بر همکاری خود بزنند. زوج هنری جریان‌سازی که با خلق ماندگارترین آثار موسیقایی این سال‌ها، حال و هوا و صدای این زمانه پرآشوب را برای تمام آینده و آیندگان ثبت کردند.

این تصنیف در کنار تصنیف قاصدک همراه با آواز شجریان بر روی غزلی از سعدی با مطلع عشق در دل ماند و یار از دست رفت، هرگز در داخل کشور به‌صورت رسمی منتشر نشد و سال‌ها در یک نوار کاست به‌صورت غیررسمی و بدون مجوز و به‌عنوان یک اجرای منتشرنشده و گاه با عنوان اجرای خصوصی دست‌به‌دست می‌شد تا آنکه بعدها در سال ۹۴ توسط شرکت دل‌آواز در خارج از ایران در دو آلبوم مجزا با نام‌های هست شب و قاصدک منتشر شدند.

 

۸- بارون – سال ۱۳۷۷

شعر از علی معلم دامغانی بر اساس روایات فولکلوریک

آهنگ از کیهان کلهر

 

ببار ای ابر بهار

با دلم به هوای زلف یار

داد و بیداد از این روزگار

ماهو دادن به شب‌های تار ای بارون

ای بارون ای بارون ماهو دادن به شب‌های تار ای بارون

بر کوه و دشت و هامون ببار ای بارون

ببار ای بارون ببار

با دلم گریه کن، خون ببار

در شبای تیره چون زلف یار

بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون

دلا خون شو خون ببار

بر کوه و دشت و هامون ببار

دلا خون شو خون ببار

بر کوه و دشت و هامون ببار

به سرخی لبای سرخ یار

به یاد عاشقای این دیار

به داغ عاشقای بی مزار ای بارون

ببار ای بارون ببار

با دلم گریه کن، خون ببار

در شبای تیره چون زلف یار

بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون

ببار ای ابر بهار

با دلم به هوای زلف یار

داد و بیداد از این روزگار

ماهو دادن به شبای تار ای بارون

ببار ای بارون ببار

با دلم گریه کن، خون ببار

در شبای تیره چون زلف یار

بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون

دلا خون شو خون ببار

بر کوه و دشت و هامون ببار

دلا خون شو خون ببار

بر کوه و دشت و هامون ببار

به سرخی لبای سرخ یار

به یاد عاشقای این دیار

به داغ عاشقای بی مزار ای بارون

ببار ای بارون ببار

با دلم گریه کن، خون ببار

در شبای تیره چون زلف یار

بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون

با دلم گریه کن، خون ببار

در شبای تیره چون زلف یار

بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون

 

تصنیفی که در اثری از کیهان کلهر موسیقیدان و نوازنده برجسته کمانچه که در سال ۷۳ ضبط و ۷۶ تدوین و سر آخر آذر ۷۷ با صدای محمدرضا شجریان با نام شب، سکوت، کویر منتشر می‌شود. کلهر درباره این کار می‌گوید: «پیش‌تر آقای شجریان را می‌شناختم ولی فرصت همکاری پیش نیامده بود. پس از دیداری با شجریان در تهران ایشان سراغ کارهایم را می‌گیرند و پس از آنکه ضبط‌های اولیه و ناقص اثر را برایشان پخش می‌کنم، شجریان از کار خوشش آمد.» درنهایت کار با صدای شجریان در سال ۷۷ منتشر می‌شود. جدای از تأثیرات عمیق این اثر بر مخاطبان موسیقی و شنیده شدن کم‌نظیر آن در تمام سطوح جامعه، می‌توان گفت بزرگ‌ترین وجه مشخصه و ممتاز و متمایز آلبوم شب، سکوت، کویر توجه کلهر به موسیقی اقوام ایرانی است که به‌طور ویژه منطقه شمال خراسان اساس این اثر را تشکیل می‌دهد، این ویژگی که این آلبوم را به یک استثنایی در تاریخ موسیقی ایران بدل کرده در چند وجه از اثر نمود حداکثری دارد.

  1. کاربست نغمه‌ها و ملودی‌های شمال خراسان؛
  2. ادبیات، اشعار و گویش خراسانی
  3. استفاده از سازهای محلی؛
  4. حضور نوازندگان برجسته موسیقی شمال خراسان در آلبوم؛
  5. خراسانی بودن شجریان و کرد بودن کیهان کلهر که قرابت ذاتی و ژنتیک با ساختار کلی آلبوم ایجاد می‌کنند.

در بخش نغمه که بر اهل‌فن پوشیده نیست و صرفاً برای یادآوری می‌توان به ملودی درنا اشاره کنیم که اساس تصنیف ببار ای بارون را تشکیل می‌دهد. شعر که بر اساس منظومه‌ها و روایت‌های فولکلور قومی مشترک در میان کردهای کرمانج، ترک‌های شمال خراسان و زبان و فرهنگ فارسی خراسانی تدوین و تنظیم شده است و سازهای اصلی رپرتوار شمال خراسان یعنی دوتار شمال خراسانی و قوشمه در سطح عالی مورد بهره‌برداری فنی و تکنیکی قرار گرفته است؛ اما عنصر یگانه و بسیار پراهمیت دیگر این اثر همکاری و همراهی حاج قربان سلیمانی و پسرش علیرضا سلیمانی با کلهر و شجریان در این آلبوم است. این دو هنرمند قوچانی یعنی حاج قربان و پسرش علیرضا از شاخص‌ترین بخشی‌های منطقه هستند که دارای وجهی نمادین و آیکونیک در آلبوم هستند. همچنین در کنار سلیمانی‌ها، هنرمندان توانای خراسانی، حسین بَبی با دایره و علی آبشوری از ممتازترین نوازندگان ساز قوشمه در شمال خراسان است که سازش حال و هوایی بی‌بدیل در حوزه موسیقی ایرانی به این آلبوم داده است. آنگاه‌که شجریان می‌خواند ببار ای ابر بهار، داد و بی‌داد از این روزگار… این قوشمه است که گویی بستر انتقال تمام حال و احساس درونی خواننده و آهنگساز و بار سیاسی اجتماعی ادبیات و کلام اثر را فراهم می‌آورد.

درواقع تصنیف بارون و آلبوم شب، سکوت، کویر را می‌توان موفق‌ترین اثر موسیقی ایرانی دانست که در آن به بهترین شکل ممکن از موسیقی اقوام و نواحی ایران استفاده شده است. این آلبوم را هر ایرانی می‌تواند بارها گوش کند و با روح، جان و تاریخیت اثر با مدل هگلی آن درآمیزد و با حال قومی و ملی درون‌متنی آن نیز همذات‌پنداری کند.

 

۹- فریاد – سال ۱۳۸۲

شعر از مهدی اخوان ثالث

آهنگ از حسین علیزاده

 

خانه‌ام آتش گرفته است، آتشی جانسوز

هر طرف می‌سوزد این آتش

پرده‌ها و فرش‌ها را، تارشان با پود

من به هر سو می‌دوم گریان

در لهیب آتش پر دود

وز میان خنده‌هایم تلخ، و خروش گریه‌ام ناشاد

از درون خسته سوزان، می‌کنم فریاد، ای فریاد

خانه‌ام آتش گرفته است، آتشی بی‌رحم

همچنان می‌سوزد این آتش

نقش‌هایی را که من، بستم به خون دل

بر سر و چشم در و دیوار

در شب رسوای بی ساحل

وای بر من، وای بر من

سوزد و سوزد غنچه‌هایی را که پروردم

به دشواری در دهان گود گلدان‌ها

روزهای سخت بیماری، از فراز بام‌هاشان شاد

دشمنانم موزیانه خنده‌های فتحشان بر لب

بر من آتش به جان ناظر

در پناه این مشبک شب

من به هر سو می‌دوم گریان، از این بیداد

می‌کنم فریاد، ای فریاد

وای بر من همچنان می‌سوزد این آتش

آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان

و آنچه دارد منظر و ایوان

من به دستان پر از تاول

این طرف را می‌کنم خاموش

وز لهیب آن روم از هوش

زان دگر سو شعله برخیزد، بگردش دود

تا سحرگاهان که می‌داند

که بود من شود نابود

خفته‌اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر

صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر

وای آیا هیچ سر بر می‌کنند از خواب

مهربان همسایگانم از پی امداد

سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد

می‌کنم فریاد

ای فریاد

 

تصنیف فریاد با شعر بسیار مفهومی و استعاری اخوان ثالث که به‌وضوح بیانگر حال و احساس شاعر درباره وطن خود است که در مقابل چشمانش در حال سوختن و نابود شدن است و او جز فریاد و استمداد کاری نمی‌تواند به پیش ببرد و آنگاه همسایگان این کشور در حال ویرانی و تباهی در آسودگی و رفاه روزگار می‌گذرانند. اخوان این شعر را در سال ۳۳ چند ماه پس از ۲۸ مرداد ۳۲ و درون زندان سروده است. اشاره به ایوان و پرده و فرش با تار پودشان و دفتر و دیوان و گل و گلدان همگی وجوهی سمبلیک از تاریخ و فرهنگ و تمدن را در خود حمل می‌کنند که همگی در شعله‌های آتش بیدادگر زمان در حال بدل شدن به خاکسترند.

حال شجریان و علیزاده و کلهر با همراهی همایون شجریان به‌عنوان همخوان و نوازنده تنبک، قریب به ۵۰ سال بعد این شعر را در چنین زمانه‌ای با چنین سوز و شوری با زبان سرود و موسیقی آن شعر فریاد می‌کنند همان‌سان که اخوان ثالث با زبان ادبیات در پشت میله‌های زندان سروده بود.

 

۱۰- ساز خاموش – سال ۱۳۸۶

شعر از محمدرضا شفیعی کدکنی

آهنگ از حسین علیزاده

 

بزن آن پرده، اگر چند تو را سیم

ازین ساز گسسته

بزن این زخمه، اگر چند درین کاسه تنبور

نمانده است صدایی

بزن این زخمه ‌

 

بر آن سنگ

بر آن چوب

بر آن عشق

که شاید

بَرَدم راه به جایی.

 

پرده دیگر مکن و زخمه به هنجارِ کهن زن

لانه جغد نگر،

کاسه آن بربطِ سُغدی

ز خموشی

 

نغمه سر کن که جهان

تشنه آوازِ تو بینم

چشمم آن روز مبیناد

که خاموش

درین ساز تو بینم.

 

نغمه توست، بزن!

آنچه که ما زنده بدانیم

اگر این «پرده برافتد»

من و تو نیز نمانیم،

اگر چند بمانیم و

بگوییم همانیم.

 

 

نگرانی‌ها و عمق درک و رهیافت محمدرضا شفیعی کدکنی در بسیاری از آثارش از منابع برجسته فرهنگ و ادبیات ایران قلمداد می‌شوند و آنگاه‌که او دست بر موضوعی می‌نهد پیشتر و بیشتر بر وجود بحرانی در آن مفهوم دلالت دارد. در این شعر ناب سروده فروردین ۷۲، شفیعی کدکنی خنیاگر رو به خاموشی و فراموشی را دعوت می‌کند تا با همان ساز سیم گسسته و تنبوری که در آن صدایی به جا نمانده، نغمه نو کند که جهان تشنه آن آواز است. او را فرامی‌خواند که بزند نغمه‌های کهن را که ما مردمان همه زنده به آنیم. او را یادآور می‌شود که پرده دیگر (پرده و آهنگ نو) ساز نکند و همان پرده‌های با هنجار کهن را بنوازد. او را تشویق می‌کند که نغمه خود را بزند که ما زنده به آنیم و اگر آن پرده از بین برود ما و او نیز از بین خواهیم رفت. در این کلام شفیعی و شجریان در بده بستانی عمیق میان شاعر و خنیاگر قرار می‌گیرند اما خنیاگر خود را شاگردوار زبانِ شاعر قرار می‌دهد تا با سخن و بیانِ شاعر جامعه را نهیبی زند که آنچه داریم همان است که ما را نگاه‌دار است و اگر پرده یا شیوه را برگردانیم، خود نیز نمانیم و همه را به فنای فراموشی می‌سپاریم.

گویی شاعر دعوت می‌کند همه را به حفظ داشته‌های خود؛ آنجا که بربط سُغدی را لانه جغد می‌خواند با اشاره به از میان رفتن زبان و فرهنگ کهن سُغدی در نزد انسان ایرانی، او را هشدار می‌دهد که خود باش و نغمه‌های خود را ساز کن تا بتوانی که بمانی؛ و اینجاست که گروه یک‌صدا به تکرار می‌خوانند «اگرچند بمانیم بگوییم همانیم» و این دعوتی از جامعه کنونی چهل پاره ایرانی است تا شاید به جان بشنوند مادام که به اتفاق بگوییم همانیم، می‌مانیم.

علیزاده، کلهر، همایون و محمدرضا شجریان در کنار شفیعی کدکنی مای ایرانی را دعوت می‌کنند به حفظ زبان و فرهنگ و ملیت خود در زمانه و عصر له شدن فرهنگ‌ها و زبان‌های جهانیان در زیر کلیت برساخته‌ای که جهانی شدن می‌خوانندش. در پایان تصنیف، گروه کلمه «صدایی» را پژواک‌گونه تکرار می‌کنند تا صدای این «صداها» به‌آرامی در هم محو شوند. این همخوانی هشداری است برای تک‌تکمان در عصر نابود شدن فردیت به نفع جمع‌های بی‌شکل اسفنجی. عصر از میان رفتن جزءها به نفع کل‌ها. عصر مرگ فردیت.

 

 

۱۱- آه باران – سال ۱۳۸۸ (فروردین)

شعر از فریدون مشیری

آهنگ از مزدا انصاری

 

ریشه در اعماق اقیانوس دارد شاید

این گیسو پریشان کرده بید وحشی باران

یا نه دریایی است گویی واژگونه بر فراز شهر

شهر سوگواران

هر زمانی که فرو می‌بارد از حد بیش

ریشه در من می‌دواند پرسشی پیگیر با تشویش

رنگ این شب‌های وحشت را، تواند شست آیا از دل یاران

چشم‌ها و چشمه‌ها خشکند،

روشنی‌ها محو در تاریکی دلتنگ، همچنان‌که نام‌ها در ننگ

هر چه پیرامون ما غرق تباهی شد

آه باران ای امید جان بیداران

بر پلیدی‌ها که ما عمری است در گرداب آن غرقیم

آیا چیره خواهی شد؟

این تصنیف در آلبومی به همین نام در سال ۸۷ مراحل تولید خود را سپری می‌کند و در فروردین ۸۸ پیش از انتخابات ریاست جمهوری منتشر می‌شود. با شعری بسیار پرمغز و نغز و مفهومی که فریدون مشیری سروده و مزدا انصاری تلاش کرده تا آن را به سبک گل‌ها و تا حدی قدمایی پردازش و آهنگسازی کند. شاعر از بارانی سخن می‌گوید که گویی ریشه در عمق اقیانوس بی‌پایان دارد. از بارانی که همچون دریای واژگون بر شهر سوگواران در حال باریدن است، می‌پرسد آیا می‌تواند بر پلیدی‌هایی که ما را در خود غرق کرده است چیره شود؟ و با خطاب قرار دادن باران جویا می‌شود که آیا می‌توانی رنگ این همه شب‌های وحشت را از دل یاران شسته و با خود ببری؟ و باز شجریان که گویی روح شاعر و روح تک‌تک ایرانیان در او حلول کرده است می‌خواند: «هر چه پیرامون ما، غرق تباهی شد/ آه باران، ای امید جان بیداران» و در پایان شجریان پرسش اصلی را از درون جانی به لب رسیده با فریادی به سمت آسمان آکنده از ابرهای باران‌زا که بی‌امان در حال بارش است پرتاب می‌کند و می‌پرسد:

آیا چیره خواهی شد؟

آه باران

۱۲- سرود آزادی – سال ۱۳۸۸

شعر از ه.ا. سایه

آهنگ از کیوان ساکت

 

ای شادی!

آزادی!

ای شادیِ آزادی!

روزی که تو بازآیی

با این دلِ غم پرورد

من با تو چه خواهم کرد؟

غم هامان سنگین است

دل هامان خونین است

از سر تا پامان خون می‌بارد

ما سر تا پا زخمی

ما سر تا پا خونین

ما سر تا پا دردیم

ما این دلِ عاشق را

در راهِ تو آماجِ بلا کردیم

وقتی که زبان از لب می‌ترسید

وقتی که قلم از کاغذ شک داشت

حتی، حتی حافظه از وحشتِ در خواب سخن گفتن می‌آشفت

ما نام ِ تو را در دل

چون نقشی بر یاقوت

می‌کندیم

وقتی که در آن کوچه تاریکی

شب از پیِ شب می‌رفت

و هول سکوتش را

بر پنجره بسته فرو می‌ریخت

ما بانگِ تو را با فورانِ خون

چون سنگی در مرداب

بر بام و در افکندیم

وقتی که فریبِ دیو

در رختِ سلیمانی

انگشتر را یکجا با انگشتان می‌برد

ما رمزِ تو را چون اسمِ اعظم

در قول و غزل قافیه می‌بستیم

از می از گل از صبح

از آینه از پرواز

از سیمرغ از خورشید

می‌گفتیم.

از روشنی از خوبی

از دانایی از عشق

از ایمان از امید

می‌گفتیم.

آن مرغ که در ابر سفر می‌کرد

آن بذر که در خاک چمن می‌شد

آن نور که در آینه می‌رقصید

در خلوتِ دل با ما نجوا داشت

با هر نفسی مژده دیدارِ تو می‌آورد.

در مدرسه در بازار

در مسجد در میدان

در زندان در زنجیر

ما نامِ تو را زمزمه می‌کردیم

آزادی!

آزادی!

آزادی!

آن شب‌ها، آن شب‌ها، آن شب‌ها

آن شب‌های ظلمتِ وحشت‌زا

آن شب‌های کابوس

آن شب‌های بیداد

آن شب‌های ایمان

آن شب‌های فریاد

آن شب‌های طاقت و بیداری

در کوچه تو را جُستیم

بر بام تو را خواندیم

آزادی!

آزادی!

آزادی!

می‌گفتم:

روزی که تو بازآیی

من قلبِ جوانم را

چون پرچمِ پیروزی

بر خواهم داشت

وین بیرقِ خونین را

بر بامِ بلندِ تو

خواهم افراشت

می‌گفتم:

روزی که تو باز آیی

این خونِ شکوفان را

چون دسته گلِ سرخی

در پای تو خواهم ریخت

وین حلقه بازو را

در گردنِ مغرورت

خواهم آویخت

ای آزادی!

بنگر!

آزادی!

این فرش که در پای تو گسترده ست

از خون است

این حلقه گل خون است

گل خون است …

ای آزادی!

از رهِ خون می‌آیی

اما

می‌آیی و من در دل می‌لرزم:

این چیست که در دستِ تو پنهان است؟

این چیست که در پای تو پیچیده ست؟

ای آزادی!

آیا

با زنجیر

می‌آیی؟…

تهران سوم اسفند ۱۳۵۷

شجریان درست سی سال پس از سروده شدن این شعر توسط سایه، همان نگرانی را بار دیگر در همهمه برآمدن امید جمعی مردمی که در تلاش‌اند برای تعیین سرنوشت خود برای مردان و زنان زمزمه می‌کند. این تصنیف چند روز پس از پیروزی انقلاب به سال ۵۷ در تهران سروده شده و چند روز پس از انتخابات ۸۸ در شکل تصنیف به شکل غیررسمی منتشر شد. همه خوانندگان بر حال و هوای زمان انتشار این اثر آگاهی دارند و با هر بار شنیدن برخی از چنین آثاری تاریخ مقابل چشمانشان گویی متوقف می‌شود. پس متوقف می‌کنیم قلم را و فقط نگاه می‌کنیم خاطراتی را که این تصنیف با خود حمل می‌کند.

 

حال، یک آواز از آسمان

آوازهای شجریان همه در ساحت یا میدان اقتدار بلامنازع او اجرا شده‌اند و همگی گویی چون نوایی آسمانی در گوش شنونده خود صدا می‌کنند چراکه آمیخته‌اند با رموز فنی و زیبایی‌شناسی در بستر جان و روح موسیقی شعر. او در جایی اشاره دارد که وقتی شاعری شعری را سروده هم‌زمان آهنگش را هم ساخته است و تنها کافی است شعر را درست بفهمی و درست بخوانی‌اش. پس با تعریف او در این حالت اگر کلام را درک کنی به بهترین بیان آن را اجرا می‌کنی پس در این صورت او انگار شاعر و خواننده و آهنگساز آوازهایی بود که می‌خواند. یک نمونه از کارهای او ما را بس تا به جوهر و گوهر یگانه هستی بخشش به کلام برسیم.

پاسبان حرم دل

شعر ترکیبی از غزل حافظ و ملاعلی تراب جهرمی

با اجرای محمدرضا شجریان

 

پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب

تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم

دیده بخت به افسانه او شد در خواب

کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم

 

یارم به یک لا پیراهن خوابیده زیر نسترن

ترسم که بوی نسترن مست است و هوشیارش کند

پیراهنی از برگ گل از بهر یارم دوختم

از بس لطیف است آن بدن ترسی که آزارش کند

ای آفتاب آهسته نه پا در حریم یار من

ترسم صدای پای تو خواب است و بیدارش کند

پروانه امشب پر نزن اندر حریم یار من

ترسم صدای شه‌پرت قدری دل‌آزارش کند

 

این آواز را باید نقطه اوجی در موسیقی متن فیلم موسیقایی دلشدگان اثر برجسته علی حاتمی دانست. هنوز کمتر کسی از سابقه و چند و چون آن اطلاع کافی دارد. برای کسب اطلاعات لازم باید در لابه‌لای سطرهای کمتر بازتاب یافته و مصاحبه‌ها و خاطرات جستجو کنیم و در ترکیب آن به روایت گویا و شفاف از خلق این قطعه روح‌افزا دست پیدا کنیم. آنچه بر عموم روشن و پذیرفته است این است که موسیقی متن فیلم سینمایی دلشدگان را حسین علیزاده ساخته است. فیلمی با ساختار درام تاریخی که روایتی از سفر هنرمندان موسیقی ایرانی به تفلیس گرجستان برای ضبط صفحه موسیقی است. روایتی که با تاریخ چندان انطباق عین به عین ندارد و همچون اغلب آثار علی حاتمی ساخته ذهن خلاق و هنرمندانه و متفکرانه علی حاتمی است که بر پایه رویدادها و اسناد تاریخی خلق شده است. با همین فرمول علی حاتمی با نظرداشت سه سفر هنرمندان موسیقی ایران به پاریس در سال ۱۲۸۶، لندن که سال آن نامشخص است و تفلیس در سال ۱۲۹۳ را تلفیق کرده و شخصیت و هنر هنرمندان نامداری چون میرزا حسینقلی، درویش خان، اقبال آذر، سید حسین طاهرزاده، باقر رامشگر و عبدالله دوامی را در طی این سه سفر با هدف ضبط موسیقی را دستمایه نگارش فیلم‌نامه دلشدگان می‌کند. برای ساخت موسیقی فیلم استاد فقید حسین دهلوی و حسین علیزاده را دعوت می‌کند تا به اتفاق هم این امر مهم را به انجام برسانند. در اثنای کار حسین دهلوی کار را به شاگرد خود وامی‌نهد و حسین علیزاده به تنهایی راه را ادامه می‌دهد. نخست قرار می‌شود جهانگیر ابوجلادی که هیچ اثری از او در دسترس نیست، خوانندگی آثار ساخته‌شده علیزاده را بخواند. پس از ضبط نسخه اولیه، علی حاتمی از علیزاده می‌خواهد کاری کند اثر با صدای شجریان ضبط شود. در طی یک نشست سه‌جانبه شجریان شروطی مطرح می‌کند و توافقاتی هم می‌شود، اما شجریان مطابق رویه خود به کوه می‌رود و خود آوازها را اجرا و ضبط می‌کند. وقتی این آوازها را در اختیار علیزاده قرار می‌دهد او درنهایت می‌پذیرد و در استودیو بر روی آوازها تار می‌نوازد و با آواز میکس می‌کند. این آواز که در فیلم به دو شکل با ساز و بدون ساز شنیده می‌شود حاصل اجرای شجریان در کوه است، اما قصه در اینجا به پایان نمی‌رسد. شعر آواز تلفیقی از غزلی از حافظ و قطعه شعری از ملاعلی تراب جهرمی است که توسط علی حاتمی انتخاب و توسط مشیری تدوین و ویراسته شده است، اما مهم آواز شجریان است که در مایه شوشتری اجرا شده است. شجریان این آواز را در سال ۵۳ در کنسرتی با همراهی نی محمد موسوی بر روی غزل «گفتم غم تو دارمِ» حافظ به شکل تصنیف با ریتمی کند و چیزی شبیه به همین فرم آوازی اجرا کرده بود که آن اجرا هرگز منتشر نشد و تنها یک نوار بی‌کیفیت به‌صورت خصوصی به شکل بسیار محدود دست‌به‌دست شد. به این اعتبار سابقه این قطعه آوازی به حدود ۱۵ سال پیش از ساخته شدن فیلم می‌رسد. زوج هنری شجریان و موسوی پیش و پس از انقلاب کارهای فراوانی را به‌صورت بداهه اجرا می‌کردند که یکی از مهم‌ترین این آثار بخش آوازی آلبوم نوا مرکب‌خوانی است که پس از آنکه اجرا و ضبط می‌کنند، شجریان آن را در اختیار مشکاتیان قرار می‌دهد تا او با ساخت چند قطعه و تصنیف آن را به‌صورت آلبوم آماده انتشار کند و حاصل اثر درخشان نواست که در سال ۶۵ توسط شرکت دل‌آواز منتشر شد.

آواز پاسبان حرم دل از دید نگارنده بهترین نمونه برای بیان توان به نوعی متعالی محمدرضا شجریان به‌عنوان استادتمامِ آواز و موسیقی ایرانی است و نمونه درخشانی برای ختم کلام که شجریان آواز ایرانی را به کمال اعتلا و زیبایی‌شناسی و به سطحی فراتر از مرتبت ظریف‌ترین هنرهای ایرانی می‌رساند. آواز شجریان ترکیبی بدیع و لطیف و ظریف از تمام هنرهای ایرانی، شاخه‌هایی همچون میناکاری، معرق‌کاری، کاشی‌کاری، مینیاتور و نقاشی و خوشنویسی، ملیله‌کاری و ظریف‌کاری و تمام شاخه‌های هنرهای پیش و پس از اسلام است و او گویی تمام زیبایی‌هایی را که در سپهر ایران پراکنده بوده را به کمک ذوق و هوش سرشار و ممارست مستمر و نامتناهی خود در سطح خدایگانی در آواز ایرانی متجسد و متبلور می‌کند.

در پایان برای تمام آنان که شجریان را برنمی‌تابند و برای نیتشان دلایلی هم می‌تراشند و برخلاف تمام مقالات و الگوهای مقاله نویسی تیتری هم برای انتهای این مقاله می‌گذارم اما با یک روتیتر ذهنی یا خیالی:

آپولون با دعوت از شجریان بر فراز المپ:

شجریان جایگاه خدایگانی در موسیقی دارد▪

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط