احمد کتابی
#بخش_پنجم
توانایی شگفتانگیز فردوسی در حماسهسرایی و چیرهدستیِ آشکار او در توصیف جنگها و تصویر صحنههای نبرد و هماوردی که در جایجای شاهنامه مشاهده میشود ممکن است موجب این سوءتفاهم شود که حکیم طوس سرایندهای جنگطلب و پیکارجوست و حالآنکه این تصور فرسنگها با واقعیت فاصله دارد:
فردوسی بالطبع و علیالاصول با جنگ و خونریزی مخالف است و توسل بدان را جز در مواردی خاص و تحت شرایطی معین جایز و مشروع نمیداند. در تأیید این مدعا، شواهد و دلایل متعددی از شاهنامه قابلاستناد است:
۱- تعارض جنگجویی با خردورزی
فردوسی در چندین جا، خردورزی و جنگطلبی را دو مقوله جمعناشدنی (مانعهالجمع) میداند. از آن جمله وقتی بهرام چوبینه بر جنگِ با خسروپرویز عزمِ جزم میکند، به تعبیر فردوسی، تابع «هوی» میشود و «خرد» را از خود دور میکند:
چو مرد جهانجوی نامه بخواند | «هوی» را بخواند و «خرد» را براند |
(شاهنامه، بر اساس نسخه مسکو، انتشارات هرمس، قطع جیبی، پادشاهی خسروپرویز، ص ۱۷۳۳)
در جایی بر سازشناپذیری جنگ با خرد و دین تأکید میورزد:
چو همره کنی جنگ را با خرد | دلیرت ز جنگاوران نشمرد | |
خرد را و دین را رهی دیگر است | سخنهای نیکو به بند اندر است |
سخنهای نیکو به بند اندر است
(رزم کاووس، شاه هاماوران، ص ۲۳۸)
و در جایی دیگر دانشوری را با جنگجویی و خردمندی را با کینهتوزی منافی و مغایر مییابد:
به دانش نیاید سرِ جنگجوی | نباید به جنگ اندرون آبروی | |
سَرِ مرد جنگی خرد نسپرد | که هرگز نیامیخت کین با خرد |
(پادشاهی نوذر، ص ۱۶۵)
۲- جنگجویی و صلحطلبی از دیدگاه قهرمانان و شخصیتهای مشهور شاهنامه
بسیاری از شخصیتهای مشهورِ شاهنامه، در عین برخورداری وافر از توانایی، دلیری و جنگاوری، مظهر و نماد بارز مسالمتگرایی و صلحجویی بهشمار میروند. از آن جملهاند:
سیاوش
وی، با همه توانایی و قابلیت رزمآوریش بالفطره از جنگ و ستیز نفرت دارد و پیوسته از درگیری و خونریزی اجتناب میکند. او برای فراهم آوردن موجبات آشتی ایران و توران، این دو دشمن دیرینه، از هیچ تلاشی فروگذاری نمیکند. در این راستا، فرنگیس، دختر افراسیاب پادشاه توران را به زنی میگیرد، به این امید که با اختلاط خون ایرانیان و تورانیان آتش کینههای کهنه اختلاف و عداوت التیام یابد. وی از بن جان به بیهودگی و شومی جنگ باور دارد:
چه باید همی خیره۱ خون ریختن | چنین دل به کین اندر آویختن |
(داستان سیاوش، ص ۳۲۴)
و نیز:
بخندید و با او چنین گفت شاه: | «که چاره بِه از جنگ ای نیکخواه!» |
(همان، ص ۳۲۰)
ایرج
ایرج، پسر فریدون، از دیگر نمادهای برجسته صلحجویی در شاهنامه است. پس از آنکه فریدون ایرانزمین را به ایرج، پسر کهترش، میبخشد، برادرانش، سَلم و تور، از سر رشک، به تدارک لشکرکشی علیه او برمیآیند. ایرج با آنکه امکان مقابله با آنها را داراست از رویارویی میپرهیزد و بدون سپاه و عاری از سلاح نزد آنان میرود و تلاش میکند با نرمخویی و سخنان نیکو آنان را از ادامه راه ناصوابی که در پیش گرفتهاند منصرف سازد. وی حتی اظهار آمادگی میکند برای رفع غائله از تاج و تخت و کشورداری به نفع آنها دست بکشد:
سپردم شما را کلاه و نگین | بدین روی با من مدارید کین | |
مرا با شما نیست ننگ و نبرد | روان را نباید بر این رنجه کرد | |
جُز از کِهتری۲ نیست آیین من | نباشد بهجز مردمی دین من |
(فریدون، ص ۶۲)
کیخسرو
کیخسرو شخصیت تأملبرانگیز دیگری است. وی جنگاوری بس توانا و دلیر است که تقریباً در همه نبردهایش با پیروزی مواجه میشود، ولی غالباً از این موفقیتها احساس شادمانی و رضایت خاطر نمیکند، ازجمله وقتی در یکی از جنگها صحنه آوردگاه را مملو از پشتههای سپاهیان کشتهشده میبیند، بیاختیار اندوهگین میشود و به این اندیشه میافتد که مبادا در جنگ حق به جانب او نبوده است. از اینرو در برابرِ جهانآفرین، چهره بر خاک میساید و ناله سر میدهد که:
«اگر نیستم من ستمیافته۳ | چو آهن به کوره درون تافته | |
نخواهم که پیروز باشم به جنگ | نه بر دادگر بر کنم کار تنگ» | |
بگفت این و بر خاک مالید روی | جهان پر شد از نالۀ زار اوی |
(جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب، ص ۷۷۸)
رستم
همچنین باید از جهانپهلوان، رستم، یاد کرد. گرچه در رزمآوری و دلاوری بیهمتاست و پیشه و رسالتِ اصلیاش پهلوانی و جنگجویی است، ولی در چندین مورد، برخلاف انتظار، طریق سازش و مسالمت را در پیش میگیرد و بر مصالحه و خودداری از رویارویی اصرار میورزد. از آن جمله:
در ماجرای رستم و اسفندیار، رستم تلاش بسیار میکند که اسفندیار را از جنگ با خود منصرف سازد، ولی اصرارهای ملتمسانه او برای بازداشتن اسفندیار از رویارویی راه به جایی نمیبرد، از اینرو در واپسین لحظهای که میخواهد تیرگز را بهسوی چشم او رها کند خداوند را گواه میگیرد که این کار بهدلخواه او نیست:
همی گفت: کای پاک دادار هور۴ | فزاینده دانش و فرّ و زور | |
تو دانی که بیداد کوشد همی۵ | همی جنگ و مردی فروشد همی | |
به بادافره۶ این گناهم مگیر | تویی آفریننده ماه و تیر |
(داستان رستم و اسفندیار، ص ۱۰۳۱)
در شاهنامه، تنی چند از شاهان دوران تاریخی نیز جانبدار صلح قلمداد شدهاند از آن جملهاند: خوشنواز، شاه تورانی، دارا، پرموده، خاقان چین و بسیاری دیگر.
گفتنی است بعضی از شخصیتهای جنگافروز و کینهتوز شاهنامه هم گاهی بر اثر برخورداری از مصلحتجوییِ مشاورانی خردمند یا به سبب پیشامد اتفاقاتی غیرمنتظره از شیوه دیرینه خود عدول میکنند و طریق مسالمت و سازش را اختیار میکنند. بارزترین نمونه این گروه افراسیاب، پادشاه پرقدرت و جبار تورانزمین، است.
افراسیاب، چنانکه میدانیم، از جنگجوترین، کینهتوزترین، بیرحمترین و قهارترین شخصیتهای شاهنامه است که بیت زیر گویاترین وصف حال و طرز تفکر اوست:
درِ آشتی هیچگونه مجوی | سخن جز به جنگ و به کینه مگوی |
(داستان «دوازده رخ»، ص ۶۵۳)
از قضای روزگار، شبی افراسیاب پیش از آغاز درگیری با سیاوش، خوابی بس وحشتناک میبیند که از مهابت و مخافت آن فریادزنان از خواب میپرد و از فرط وحشت مدتزمانی از هوش میرود:
چنین گفت پرمایه افراسیاب | که هرگز کسی آن نبیند به خواب | |
کجا۷ چون شب تیره من دیدهام | ز پیر و جوان نیز نشنیدهام |
(داستان سیاوش، ص ۳۱۳)
شنیدن تعبیر موبد خوابگزار از خواب که حاکی از شکست افراسیاب است، موجب میشود که وی، با همه سرسختی و تسلیمناپذیریاش، از جنگ با سیاوش منصرف شود و موقتاً هم که شده است به شیوه صلحجویی و طریق منطق و صواب روی آورد:
غمی۸ شد چو بشیند افراسیاب | نکرد ایچ۹ بر جنگ جستن شتاب | |
که گر من به جنگ سیاوش سپاه | نرانم نیاید کسی کینهخواه | |
نه او کشته آید به جنگ و نه من | برآساید از گفتوگوی انجمن | |
به جایِ جهان جُستن و کارزار | مبادم بهجز آشتی هیچ کار |
(همان، ص ۳۱۵)
توصیف عواقب شوم جنگ از زبان افراسیاب
در ابیات بعدی که از شاهکارهای مسلّم فردوسی است، شاعر گویاترین تصویر از جنگ و واقعبینانهترین توصیف را از پیامدهای وحشتناک و توالیِ فاسد آن، باز هم از زبان افراسیاب ارائه کرده است؛ گویی او بیشتر و بهتر از هرکس جنگ را میشناخته و از مصائب و مفاسد خانمانبرانداز آن آگاه بوده است. به ابیات زیر گوش جان بسپارید که بهتر و گویاتر از این، جنگ و عواقب شوم آن را نمیتوان وصف کرد:
یکی انجمن ساخت۱۰ با بخردان | هشیوار و کارآزموده ردان | |
بدیشان چنین گفت: «کز روزگار | نبینم همی بهره جز کارزار | |
بسا نامداران که بر دست من | تبه شد به جنگ اندر این انجمن | |
بسی شارستان۱۱ گشت بیمارستان | بسی بوستان نیز شد خارستان |
(همان، ص ۲۴ ـ ۱۵)
و سپس به انتقاد از خود میپردازد:
ز بیدادیِ شهریارِ جهان | همه نیکوی باشد اندر نهان |
(همان)
از نظر فردوسی، آثار ویرانگر و نکبتبار جنگ به همینجا ختم نمیشود و حتی حیوانات و محیط زیست هم از آسیب آن مصون نمیمانند:
نزاید به هنگام، در دشت، گور | شود بچّه باز را دیده کور | |
نَپَّرد ز پستان نخجیر شیر | شود آب در چشمه قیر |
(همان)
ملخص کلام: بر اثر جنگ، همه امور و شئون از روال و نظم معهود خارج میشود و از هر طرف، عیب و نقص پدید میآید. فردوسی، سرانجام تمام زشتیها و پلیدیهای جنگ را در یک بیت خلاصه میکند:
ز کژی گریزان شود راستی | پدید آید از هر سوی۱۲ کاستی |
(همان)
پینوشت:
- بیهوده.
- فروتنی،عدمتکبر.
- اگردراینجنگحقبهجانبمننیست.
- خورشید.
- طریقبیدادرادرپیشگرفتهاست.
- کیفر،مجازات.
- «کجا» در بسیاری از اشعار شاهنامه به معنای «که» آمده است.
- اندوهگین.
- کوتاهشده «هیچ»
- رایزنی،مشورت.
- شارستان = 1 ـشهر،مدینهبهصورتعام،بافتاصلیشهر،هرچهدراندرونحصارشهربود (فرهنگمعین).
- از هر طرف.