نگاهی به تجربه جنبش دانشجویی در دوران اصلاحات
روزبه شریعتی
جنبش دانشجویی متغیری است که به فضای سیاسی و اجتماعی ایران وابسته است و با انقباضها و انبساطهای فضای سیاسی و اجتماعی شکلهای متفاوتی به خود میگیرد.
تجربه سالهای اصلاحات، زمانی که شعار دولت خاتمی توسعه جامعه مدنی و افزایش مشارکت شهروندان در امور سیاسی و اجتماعی بود، مبنای خوبی برای ارزیابی گذشته است. اگر جنبش دانشجویی را یکی از ارکان مهم جامعه مدنی در نظر بگیریم و اگر دانشگاه را یکی از مکانهای بااهمیت عرصه عمومی ایران بدانیم میتوان این پرسش را مطرح کرد آیا دانشگاه توانسته است محلی برای تولید بحثهای عمومی در راستای تشخیص مسائل عمومی کشور باشد یا خیر؟ بهعبارتی دانشگاه تا چه حد توانسته با محیط اجتماعی اطراف خود پیوند برقرار کند؟ جایی که دانشجویان از اقشار مختلف اجتماعی حامل مسائلی به دانشگاه هستند که در محیط خانوادگی و شهریشان مطرح بوده است.
با در نظر گرفتن این پرسشهای محوری و با عطف به تجربه فعالان دانشجویی در انجمنهای اسلامی دانشجویان (دفتر تحکیم وحدت) و برخی محافل و نشریات مستقل دوران اصلاحات میتوان به پاسخهایی دست یافت که جایگاه و ضعفهای جنبش دانشجویی را تبیین میکند.
پیشفرضها:
پیشفرضهای این نوشته از قرار زیر است:
- با شکست اصلاحات در سال ۸۴ و انتخاب رئیس دولت جدید که نماد رویکردی بود که در مقابل مطالبات دانشجویان قرار داشت جنبش دانشجویی نیز وارد مرحلهای نوین از حیات خود شد؛ با فضای بستهتری نسبت به قبل مواجه شد و آزادیهای دانشگاه در دوران اصلاحات به حد چشمگیری فروکش کرد (در این مورد میتوان به بستن انجمنها و ستارهدار کردن نظاممند فعالان دانشجویی، اخراج از دانشگاه و بسیاری از موارد دیگر اشاره کرد.)
- فارغ از اختلاف میان اصلاحطلبان در سال ۸۴ و برخی بحثهای جانبی مبنی بر وقوع تخلف انتخاباتی، «سیاست زده شدن» مردم ایران و حامیان جنبش اصلاحطلبی به دلیل طرح شعارهایی که بین هدفگذاری و اجرا تناسبی برقرار نمیکرد میتوان بهعنوان یکی از عوامل یأس طیفی از حامیان جنبش اصلاحطلبی طرح کرد. جنبش دانشجویی نیز از «سیاست زده شدن» جامعه حامی اصلاحطلبی آسیب خورد. در سالهای پایانی اصلاحات بهموازات اختلاف میان اصلاحطلبان و طیف وسیعی از فعالان دانشجویی که در نهایت در سال ۱۳۸۴ گزینه تحریم را انتخاب کردند میان فعالان دانشجویی و بدنه دانشجویی نیز فاصله معناداری برقرار میشد. این فاصله بیشتر از هر چیز ناشی از تفکیکی بود که عمده فعالان دانشجویی میان امر سیاسی و اجتماعی قائل بودند.
با این دو پیشفرض میتوان به آسیبشناسی برخی از شاخصههای حاکم بر فضای دانشگاه در دوران اصلاحات پرداخت و به عبارتی به آن پرسش پاسخ داد چرا میان فعالان دانشجویی و بدنه دانشجویی گسست حاصل شد؟
دو گسست مهم جنبش دانشجویی دوران اصلاحات
فعالان دانشجویی در دوران اصلاحات با دو گسست مهم مواجه شدند.
گسست نخست از جریان اصلاحطلبی حاکم بهدلیل اختلافاتی بود که سالبهسال عمیقتر میشدند. در بسیاری از تحلیلها، دانشجویان به خاطر بیتجربگی متهم اصلی عنوان شدهاند اما این نکته را نمیتوان انکار کرد که علاوه بر این عامل فاصله شعارهای مطرحشده اصلاحطلبان با عمل به آنها نیز به رادیکالتر شدن فضای ذهنی فعالان دانشجویی منجر میشد. سخنرانی سید محمد خاتمی در دانشگاه تهران در سال ۱۳۸۳ و اعتراضهای ممتد فعالان دانشجویی بهخوبی این گسست را درست چند ماه قبل از انتخابات ریاستجمهوری به تصویر میکشد. اگر دانشجویان بیصبر و بیتجربه بودند فعالان سیاسی اصلاحطلب نیز با طرح شعارهایی که توان اجرای آن یا اراده تحقق آنها را نداشتند به فضای یأس بیشتر بهخصوص میان دانشجویان دامن میزدند. در سالهای پایانی اصلاحات امکان گفتوگو میان دفتر تحکیم وحدت و احزاب اصلاحطلب منتفی شده بود و هر یک بر حقانیت خود پای میفشردند.
گسست دوم بین فعالان دانشجویی و بدنه دانشجویی بود. به میزانی که فاصله میان فعالان دانشجویی و جریان حاکم اصلاحطلبی بیشتر میشد، این فاصله با بدنه دانشجویی هم بیشتر میشد. در این گسست مباحثی هم مبنی بر بازنگری در رویکرد جنبش دانشجویی هم مطرح میشد حتی ایدههایی مانند بازگشت به دانشگاه در همین راستا مطرح شدند، اما نحوه اجرای این ایده نهتنها به مدنیتر شدن جنبش دانشجویی منجر نشد، بلکه بُعد سیاسی جنبش را بیشتر تقویت کرد. بهعبارتی فعالان دانشجویی که با ایده دوری از قدرت تلاش کردند فاصله و نسبت خود را با احزاب سیاسی تعیین کنند ناتوان از تبیین رویکردی جامع برای ارتباط با بدنه دانشجویی بودند. در سالهای آخر اصلاحات بهخصوص مباحثی مانند توجه به مسائل صنفی ازجمله استقلال دانشگاه هم مطرح شدند اما به گفتمانی فراگیر تبدیل نشد. فراگیر نشدن این گفتمان بیربط با گسترده شدن فضای یأس در جامعه و منفعل شدن حامیان اصلاحطلبی به خاطر عملکرد اصلاحطلبان هم نیست.
رویکرد قدرتمحور در برابر رویکرد جامعهمحور
نکته مهم دیگر را میتوان در نگاه قدرتمحور بهجای نگاه جامعهمحور در ذهنیت دانشجویان مورد اشاره قرارداد. برای اثبات این نکته میتوان به طرح شعار رفراندوم از سوی برخی از انجمنهای اسلامی وابسته به دفتر تحکیم وحدت اشاره کرد که نه طرح این شعار از وظایف آنها حساب میشد و نه توان اجرای آن را داشتند. حتی طرح دوری از قدرت نیز بیشتر از اینکه شعاری مدنی باشد واکنشی سیاسی به اختلاف روزافزون میان فعالان دانشجویی و اصلاحطلبان بود. درنتیجه فعالیت دانشجویی هیچگاه به معنای عام آن که مجموعهای از کنشهای سیاسی اجتماعی و فرهنگی متناسب با جایگاه دانشجو را دربگیرد تعریف نشد. به همین دلیل است فعالان دانشجویی دوره اصلاحات نتوانستد از ایجاد فرصتی مناسب برای پیوند میان دانشگاه و اجتماع استفاده کنند. به این معنی که مسائل حاد جامعه ازجمله بحرانهای اجتماعی نتوانست بهخوبی در محیط دانشگاه بهعنوان مباحثی عمومی مطرح شوند. طرح این مباحث عمومی در صورت داشتن راهبردی جامع از سوی فعالان دانشجویی میتوانست طیف وسیعتری از دانشجویان را با چالشهای موجود نهتنها در محیط دانشگاه که در محیط اجتماع درگیر کند. (در این مورد فعالیت سازمان غیردولتی امام علی که شمار زیادی از دانشجویان کشور را درگیر این مسائل کرده است و در برخی از دانشگاههای کشور ازجمله دانشگاه شریف دفتر هم دارد نمونه قابلتوجهی برای بررسی به شمار میرود)
بهعنوان نمونه فعالان دانشجویی عموماً از طرح مباحثی مانند فقر، اعتیاد، شکافهای اجتماعی، فرار نخبگان، حاشیهنشینی و شهری شدن و بسیاری از مسائل دیگر ناتوان بودند. نهتنها دانشگاه باید محل طرح آنها باشد، بلکه با رویکرد کارشناسی برای حل آنها راهحل هم ارائه دهد. علاوه بر این باید این موضوع را هم در نظر گرفت که طرح مباحثی مانند استقلال دانشگاه و تأکید بر رویکرد دانشگاه به مسائل صنفی به معنای منزویکردن دانشگاه از محیط جامعه نیست چراکه اساساً امکانپذیر نیست و در صورت انزوا دانشگاه فرسوده و بیرمق میشود. استقلال دانشگاه به این معنی است که نهادهای خارج از دانشگاه برای دانشگاه تصمیمگیری نکنند. دانشگاه باید بهعنوان مکانی مهم از عرصه عمومی ایران بتواند مسائل عمومی کشور را شناسایی کند و در معرض بحث بگذارد و برای آنها راهحل هم ارائه دهد به این معنی که پژوهشهای دانشگاهی به این سمتوسو رهنمون شوند.
نیاز دانشگاه به نگاه صنفی اجتماعی
به این موضوع باید توجه کرد که زمان حاضر نسبت به دوران اصلاحات تغییرات معناداری کرده است. دانشگاهها بیشتر پولی شدهاند. بین سالهای ۸۴ تا ۹۲ بهصورت ویژه فضای امنیتی حاکم بوده و این فضا بر رمق و توان دانشگاه اثرگذار بوده است. با این وجود میتوان با عطف به تجربه اصلاحات که یکی از آزادترین فضاهایی دانشجویی در تاریخ جنبش دانشجویی ایران بوده و همچنین نقدهای واردشده به فعالیت دانشجویی و گسستهای که مورد اشاره قرار گرفتند به این گزارهها فکر کرد:
ـ دانشگاه نیازمند نگاه صنفی اجتماعی است. نگاه صنفی- اجتماعی به دید دانشجو استمرار میدهد چون او را با واقعیات زندگی آشنا میکند، حرکت او را در مدار میانهروی اما در دور پایدار قرار میدهد. در این مسیر از خروشهای ناگهانی و زمستانهای طولانی خبری نیست.
ـ ارتباط با پایگاه صنفی و تعامل با بحرانهای اجتماعی میتواند فعالان دانشجویی را هم به دانشگاه و هم به اجتماع پیوند دهد. با این نگاه طیف بیشتری از دانشجویان عادی از لاک فردی خود بیرون میآیند و کار جمعی و احساس مسئولیت نسبت به محیط پیرامونشان را تجربه میکنند.
ـ تأکید بر نگاه صنفی اجتماعی به این معنی نیست دانشگاه تهی از سیاست شود. سیاست خودبهخود در دانشگاه جاری میشود. احزاب سیاسی و جریانهای سیاسی نیازمند حفظ ارتباط با دانشگاه هستند و این حق آنهاست که با جامعه ارتباط برقرار کنند و دانشگاه هم جزئی از جامعه است. اما منظور اصلی، نشاندنِ سیاست در دانشگاه در جایگاه شایسته خود است. دانشگاه برای تعامل بهتر و تأثیرگذاری بیشتر بر احزاب باید حرفی برای گفتن داشته باشد. با نگاه صنفی و اجتماعی دانشگاه میتواند مطالبه طرح کند و حرفی برای گفتن داشته باشد. احزاب هم در این شرایط میتوانند رابطه خود را با دانشگاه تنظیم کنند. اینکه در دوران اصلاحات زمان پیروزی به دانشجویان توصیه شد بروید درستان را بخوانید و در زمان هزیمت از دانشجویان کمک طلبیده میشد نشانهای واضح از این عدم تنظیم رابطه احزاب با دانشگاه است.
ـ تأکید فعالان دانشجویی بر نگاه صنفی اجتماعی به معنای خوانش اجتماعی از سیاست است که بر مبنای تعامل با بحرانهای اجتماعی کشور استوارشده و به جامعه و حوادثی که پیرامون ما اتفاق میافتد نگاه ویژه دارد. طبق این نگاه هرگونه حرکت در راستای تخفیف بحرانهای اجتماعی کشور و ساختن نهادهایی که جان دوباره در این سرزمین کمجان بدمد در راستای کمک به دموکراسی و منافع ملی است. در این نگاه، توانافزایی اجتماعی چه در فضای بسته سیاسی و چه در فضای باز سیاسی باید صورت بگیرد.
اندیشیدن به این گزارهها چهبسا بتواند تعریفی اجتماعیتر و مدنیتر از فعالیت دانشجویی ارائه دهد تا هم کنشهای دانشجویان پایدارتر شوند، هم طیف وسیعی از دانشجویان را در بربگیرد و هم میان دانشگاه و جامعه پیوند برقرار کند..