بدون دیدگاه

عامل تضعیف عربستان

 

نویسنده: پاتریک کاکبرن

منبع: Unz review

تاریخ: ۱۵ دسامبر ۲۰۱۷

برگردان: هادی عبادی

 

بدون شک شاهزاده محمد بن سلمان، مرد سال خاورمیانه است؛ البته این امر بیش از آنکه با موفقیت‌های او مرتبط باشد، به شکست‌هایش ارتباط دارد. او متهم به اتخاذ روشی ماکیاولیستی برای رسیدن به تاج و تخت از طریق حذف مخالفان خود در درون و بیرون خانواده سلطنتی است، اما اگر بخواهیم وضعیت عربستان را در جهان بررسی کنیم فعالیت‌های او به‌جای اینکه ما را به‌یاد مانورهای زیرکانه ماکیاولی بیندازد، اعمال تمسخرآمیز بازرس کلوزو را به‌یادمان می‌آورد.

این امر بارها و بارها تکرار شده که تصمیمات آنی شاهزاده جوان در امور خارجی به نتیجه‌ای انجامیده که دقیقاً عکس خواسته او است. وقتی پدرش در اوایل ۲۰۱۵ به سلطنت رسید، او حمایت از گروه‌های شورشی و مهاجم در سوریه را آغاز کرد. هرچند در ابتدا این گروه‌ها به موفقیت‌هایی دست یافتند، اما این اقدامات باعث حضور نظامی گسترده روس‌ها در سوریه شد و درنهایت به پیروزی بشار اسد انجامید. تقریباً هم‌زمان با این امر عربستان در یمن مداخله نظامی کرد. این عملیات توفان قاطع نام گرفت اما پس از دو سال ونیم همچنان ادامه دارد و باعث کشته شدن حدود ۱۰۰۰۰ نفر و قحطی حداقل ۷ میلیون یمنی شده است.

شاهزاده جوان سیاست به‌شدت تهاجمی را در قبال ایران و متحدانش اتخاذ کرده اما چنین سیاست‌هایی باعث افزایش تأثیر ایران شده است. دشمنی با قطر منجر به محاصره این کشور در پنج ماه اخیر شده که این امر همچنان ادامه دارد. ادعای عربستان این بود که قطر از گروه‌های منتسب به القاعده حمایت می‌کند، ادعایی که می‌توان بیش از هر کشوری در مورد عربستان مطرح کرد. نتیجه کمپین ضد قطر که عربستان ایجاد کرد، نزدیک شدن بیشتر این کشور به ایران بود.

در گذشته روابط عربستان با کشورهای دیگر کاملاً محتاطانه، محافظه‌کارانه و معطوف به حفظ وضع موجود بوده است؛ اما اکنون دیوانه‌وار، ‌پیش‌بینی‌ناپذیر و اغلب غیرسازنده است: مثال بارز این امر، سفر سعد حریری، نخست‌وزیر لبنان، به ریاض و اجازه ندادن به او برای خروج و وادارکردنش به استعفاست. هدف چنین اقدام عجیبی از طرف عربستان سعودی، تضعیف جایگاه حزب‌الله و ایران در لبنان بود، اما این اقدام در عمل جایگاه آن‌ها را قوی‌تر کرد.

نکته مشترک در همه اقدامات سعودی‌ها این تصور ساده‌انگارانه است که «بهترین سناریو» ناگزیر به هدف خود خواهد رسید. سعودی‌ها طرح جایگزینی را طراحی نمی‌کنند تا در صورت شکست طرح اول از آن استفاده کنند، نتیجه این می‌شود عربستان وارد بحران‌هایی می‌شود که برای پایان دادن به آن‌ها هیچ ایده‌ای ندارد.

برای محمد بن سلمان و مشاوران او اهمیتی ندارد که مردم یمن، قطر و لبنان چگونه فکر می‌کنند چراکه ترامپ و جرد کوشنر، داماد و مشاور ارشد او در زمینه خاورمیانه، از آن‌ها حمایت می‌کنند. ترامپ در اوایل نوامبر و پس از دستگیری حدود دویست نخبه عربستان، در توئیتی اشاره کرد: «به ملک سلمان و شاهزاده جوان سعودی اعتماد کامل دارم چراکه آن‌ها می‌دانند چه می‌کنند». پیش از آن او در توئیتی از تلاش برای منزوی‌کردن قطر به‌علت تروریسم حمایت کرده بود؛ اما عربستان باید بداند این روزها حمایت از طرف کاخ سفید منافعی به‌اندازه گذشته به همراه ندارد. محدوده توجه دونالد ترامپ آشکارا محدود و ذهن او بیشتر به مسائل سیاست داخلی مشغول است: تأیید از طرف او لزوماً به معنی تأیید از طرف دیگر بخش‌های دولت نیست. امکان دارد وزارت خارجه و پنتاگون آخرین توئیت ترامپ را تأیید نکنند و به آن بی‌توجهی کنند. با وجود توئیت مثبت ترامپ، ایالات‌متحده از تقابل با قطر یا تلاش برای فشار به حریری برای استعفا حمایت نکرد.

واشنگتن در حال ارزیابی محدودیت‌های قدرت سعودی‌ها است. محمد بن سلمان نتوانست محمود عباس را قانع کند تا طرح صلح مورد حمایت امریکا را بپذیرد که در آن منافع اسرائیلی‌ها بیشتر لحاظ شده بود. ممکن است ایده هم‌پیمانی پنهان سعودی-اسرائیلی علیه ایران برای بعضی از اندیشکده‌های امریکایی جالب باشد، اما به‌نظر نمی‌رسد در عمل به نتیجه چندانی برسد. ایده ترامپ مبنی بر شناسایی اورشلیم به‌عنوان پایتخت اسرائیل و قول انتقال سفارت امریکا به آنجا تأثیر بلندمدتی (چنان‌که منظور ترامپ است) بر رویه‌های موجود در خاورمیانه که هم‌اکنون نیز در حال بی‌ثبات‌تر شدن است نخواهد داشت.

این عربستان سعودی است که در حال انزواست، نه رقبای آن. در دو سال گذشته توازن سیاسی قدرت در منطقه به ضرر این کشور تغییر کرده است. تا سال ۲۰۱۵ معلوم شده بود که ترکیب دولت‌های سنی به رهبری عربستان، ترکیه و قطر قادر نیستند تا در سوریه تغییر رژیم انجام دهند، درحالی‌که این گروه از هم فروپاشید و ترکیه و قطر سعی کردند به محور روسیه-ایران نزدیک شوند که اکنون قدرت مسلط ناحیه شمالی خاورمیانه از افغانستان تا دریای مدیترانه است.

اگر امریکا و عربستان می‌خواستند اقدامی درباره صف‌بندی جدید در خاورمیانه انجام دهند، باید زودتر عمل می‌کردند. دولت‌های دیگر در خاورمیانه نمی‌خواهند در سمت بازنده وضعیت جدید باشند. وقتی رجب طیب اردوغان نشست سازمان همکاری‌های اسلامی را در اعتراض به تصمیم امریکا در مورد اورشلیم برگزار کرد، عربستان هیئت نمایندگی سطح پایینی را به این نشست فرستاد. این در حالی است که سایر دولت‌ها در سطح رؤسای جمهور چون حسن روحانی، پادشاه اردن و امیران کویت و قطر شرکت کردند و به‌شدت اقدام امریکا را محکوم کردند.

محمد بن سلمان در ادامه نسل رهبرانی است که از روش‌های ماکیاولیستی برای تثبیت قدرت در کشور خود استفاده می‌کنند، اما موفقیت آن‌ها در داخل کشور، این تصور اغراق‌شده را به آن‌ها می‌بخشد که می‌توان با ادامه چنین روش‌هایی در امور خارجی نیز به موفقیت دست یافت و همین امر به نتایجی مصیبت‌بار ختم می‌شود. صدام حسین نیز از چنین روشی برای کسب قدرت در داخل کشور استفاده کرد اما در نهایت با شروع دو جنگی که نتوانست در آن‌ها موفقیتی به دست آورد، کشورش را نابود کرد.

اشتباهات رهبران بزرگ اغلب محصول خودشیفتگی و بی‌توجهی خود آن‌هاست که با تملق‌ها و توصیه‌های گمراه‌کننده مقامات ارشد نظامی تکمیل می‌شود. اولین گام‌ها در مداخلات در سطح بین‌الملل می‌تواند بسیار گمراه‌کننده باشد، چراکه یک رهبر می‌تواند خود را به‌عنوان الگوی ملی معرفی کند و انحصار قدرت را در کشور توجیه کند. چنین ژست میهن‌پرستانه‌ای می‌تواند راه میانبری برای محبوبیت تلقی شود اما چنین رهبری باید توجه کند که اگر جنگ‌ها و کشمکش‌ها به شکست بینجامد، باید هزینه سنگینی از لحاظ سیاسی بپردازد. محمد بن سلمان به شیوه‌ای غیرعقلانی تصمیم گرفت که عربستان باید نقشی فعال‌تر و تهاجمی‌تر ایفا کند و این امر در زمانی صورت گرفت که قدرت واقعی سیاسی و اقتصادی این کشور در حال افول است. این اقدام فراتر از ظرفیت‌های این کشور است و دشمنان زیادی برای آن ایجاد می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط