بدون دیدگاه

عدالت آموزشی از دیدگاه مهدی بهلولی

عزت‌الله مهدوی

استاد بهلولی درباره موضوعات و مباحث مختلف، مطلب نوشته و ترجمه کرده، علاوه بر آن مصاحبه و گفت‌وگوهای زیادی از خود به یادگار گذاشته است. به نظر می‌رسد در این میان بحث عدالت و به‌خصوص «عدالت آموزشی» یکی از دغدغه‌های مهمش بوده است. با مراجعه به بخش‌هایی از نوشته‌ها و گفت‌وگوها می‌توانیم به این جمع‌بندی برسیم که اولاً بحث‌های نظری را در این زمینه با جدیت دنبال کرده و تلاش زیادی برای آشنایی با آرا و نظریات اندیشمندان داشته و ثانیاً در آینه مطالعات تطبیقی، اتفاقات و تصمیمات و روند فعالیت‌های آموزشی کشور را بررسی می‌کرده است. مطالعه انتقادی‌اش از «سند تحول بنیادی در آموزش و پرورش ایران» و مبانی نظری این سند، در لابه‌لای نوشته‌ها آشکار و دست‌مایه بسیاری از یادداشت‌های اوست. او عمدتاً دو انتقاد را مطرح می‌کرده:

الف، مبانی نظری سند تحول نتوانسته به یک تئوری منسجم در مورد عدالت آموزشی برسد. به همین دلیل این سند در ارائه راهکارهای مؤثر برای رسیدن به عدالت آموزشی ناکام و مطالبات مدنی و الزامات حقوق شهروندی در هاله‌ای از ابهام باقی‌مانده‌اند.

ب، روند فعالیت‌ها و تصمیمات مهم و سرنوشت‌ساز نظام اجرایی آموزش و پرورش طی این سالیان دراز، محرومیت بر محرومیت افزوده و بر گستره تبعیض‌های ناروا دامن زده و به‌طورکلی از رسیدن به مرزهای عدالت بازمانده، طوری که نمی‌توان آن را یک نظام آموزشی عادلانه خواند.

بهلولی برای طرح انتقادات خود به ترتیبی عمل می‌کند که می‌توان در لابه‌لای مقالات، ترجمه‌ها و گفت‌وگوهایش به مطالب زیر دست یافت و نظام فکری‌اش را مشاهده کرد. او معتقد بود:

  1. اسناد بالادستی آموزش و پرورش نتوانسته‌اند به‌طور قطع تعریف دقیق و عملیاتی از عدالت آموزشی به دست دهند.
  2. وقتی از عدالت آموزشی صحبت می‌کنند بیشتر به «همسانی» (sameness) عطف توجه دارند و نظرشان معطوف به (equity) است یعنی «برخورد یکسان با همگان».
  3. او همواره متذکر این نکته است که در طول تاریخ اندیشه، عدالت یک مفهوم فلسفی-تاریخی چالش‌برانگیز بوده است.
  4. او برای نشان دادن فهم خود از عدالت آموزشی، نقطه عزیمت بحث را از «برابری» آغاز کرده و مفهوم عدالت آموزشی را با برابری در سه موضع قابل ‌تشخیص دانسته و بررسی کرده است:

موضع اول: برداشت بازاری از عدالت آموزشی است. نظریه کسانی که با این موضع، عدالت را مورد بحث قرار داده‌اند بیشتر به خصوصی‌سازی آموزش و پرورش معطوف بوده و معتقدند در آموزش و پرورش برابری مفهومی ندارد، چون در همه بخش‌ها و زمینه‌های زندگی، تابع قانون نانوشته‌ای هستیم که در ضرب‌المثل «هر چه پول بدهی آش می‌خوری» خود را تجسم بخشیده است. آن‌ها آموزش و پرورش را از این قاعده مستثنی نمی‌کنند و به‌صراحت مدافع این نظرند که خانواده اگر تمکن مالی دارد، می‌تواند و حق دارد که پول بیشتری خرج تحصیل فرزندش کند و با پول خدمات آموزشی بیشتری برای فرزندش فراهم سازد. به نظر آن‌ها این ربطی به عدالت ندارد چون کسی که این پول را به دست آورده برایش زحمت‌کشیده و حالا دوست دارد برای فرزندش در زمینه آموزشی هزینه کند و همین تفاوت در تمکُن و متعاقب آن برخورداری از آموزش باکیفیت عین عدالت است که در اینجا عدالت یعنی نابرابری؛ یعنی دانش‎آموزان می‌توانند و حق دارند از منابع و امکانات آموزشی متفاوتی برخوردار باشند، معلمان حرفه‌ای‌تر داشته باشند و در شرایط متفاوتی از لحاظ برخورداری، درس بخوانند. بهلولی این موضع را یک موضع «بازاری» از عدالت آموزشی می‌داند و منتقد جدی آن است.

موضع دوم: مرتبط با کسانی است که عدالت را عبارت از برابری و «همسانی» می‌بینند و اظهار می‌کنند با همه باید یک‌جور برخورد کنیم، برخورد یکسان با همه؛ یعنی همه دان‌آموزان در یک شرایط برابر درس بخوانند و همه مدارس عین هم باشند، منابع و امکانات یکی باشد، معلمان از یک سطح تحصیلات و هنر آموزش برخوردار باشند و به همه فرصت‌های آموزشی یکسان داده شود. بهلولی این موضع را نیز نمی‌پذیرد و مورد انتقاد قرار می‌دهد.

موضع سوم: عدالت را با «نابرابری» تعریف می‌کنند؛ یعنی می‌گویند برخورد نابرابر با دانش‌آموزان باید دستور کار قرار بگیرد. ما این موضع نابرابری را به سود کسانی به پیش ببریم که مورد تبعیض قرار گرفته‌اند، عملکرد دستگاه اجرایی به سود دانش‌آموزانی باشد که جزء طبقات پایین و دهک‌های نابرخوردار و محروم‌اند. از نظر قومی، نژادی، زبانی، اقتصادی و فرهنگی دچار محرومیت هستند و درنهایت به نفع کسانی باشد که به‌نوعی مورد «ستم» قرار گرفته‌اند. از خانواده‌هایی بوده‌اند که از نظر فرهنگی و اقتصادی ضعیف شمرده می‌شوند و فرزندانشان در یک شرایطی بزرگ شده‌اند که با شرایط طبقات مرفه تفاوت دارد، در اینجا آموزش و پرورش نقش جبران‌کننده را پیدا می‌کند یعنی به‌نوعی توصیه می‌شود که از «تبعیض مثبت» استفاده شود. بهلولی معتقد بود در ادبیات و گفتمان آموزشی در جهان بیشتر به این تعریف از عدالت توجه می‌شود. او برای توضیح این نظر، با همدلی به نمونه‌ای اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد که برای عدالت دو بُعد در نظر می‌گیرند. او می‌گوید: در جزوه‌ای که سازمان OECD (سازمان همکاری و توسعه) در مورد عدالت آموزشی و «equity» منتشر کرده دو بعُد مطرح‌شده که باید رعایت شود.

بُعد اول: انصاف یا دادورزی است که در اشاره به آن از واژه « fairness» استفاده می‌کنند.

بُعد دوم: دربرگرفتگی که از واژه « inclusion» بهره می‌گیرند.

سپس به ‌تفصیل سعی دارد این دو بُعد را تفسیر و تشریح کند. در بُعد اول که عدالت را به معنی انصاف یعنی برخورد منصفانه می‌گیرد، دانش‌آموزی که در یک فضای فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی ضعیف پرورش پیدا کرده، انصاف حکم می‌کند که در آموزش و پرورش توجه بیشتری به او شده و منابع و امکانات آموزشی بیشتری برایش در نظر گرفته شود. بنابراین در اینجا انصاف مطابق آنچه جان رالز در کتاب عدالت به‌مثابه انصاف استفاده کرده به عدالت آموزشی معطوف می‌شود.

در مورد بُعد اول یعنی انصاف، در آن جزوه توضیح داده می‌شود که موقعیت‌های قومی و جنسیتی و اقتصادی و یا ریشه‌های قومی و نژادی نباید مانعی برای تحقق توانمندی‌های آموزشی فرد باشد. در مورد بُعد دوم یعنی در برگرفتگی، توضیح می‌دهد که استانداردهای آموزشی باید شامل همه بشود. برای نمونه استانداردهای خواندن و نوشتن و انجام محاسبات ساده ریاضی را دربر بگیرد.

در ادبیات آموزشی، این تعریف سوم ملاک قرار می‌گیرد؛ یعنی عدالت یا عدالت‌ورزی یا انصاف‌ورزی یا برخورد منصفانه درواقع یک فرایندی است که نتیجه‌اش می‌شود برابری که با برخورد نابرابر آن را به انجام می‌رسانیم. در اینجا عدالت یک «فرایند» محسوب می‌شود و نتیجه این فرایند برابری است. با این جمع‌بندی به نظر می‌رسد نگاه بهلولی به عدالت آموزشی در چارچوب عدالت توزیعی است که بر اساس نوعی قرارداد شکل می‌گیرد و تا حدودی جامعه جهانی آن را پذیرفته و عملیاتی کرده است.

بهلولی با این توضیحات نتیجه می‌گیرد آموزش و پرورش ایران یک آموزش و پرورش ناعادلانه است، زیرا امکانات آموزشی در مناطق محروم کمتر دیده می‌شود و تبعیض مثبت وجود ندارد، به‌طوری‌که همواره اخباری ناگوار از مدارس محروم به گوش می‌رسد و تأسف برمی‌انگیزد و نابرابری و تفاوت از زمین تا آسمان شده است. به نظر می‌رسد بهلولی نمی‌خواهد در حیطه تئوری جان رالز و قرارداد اجتماعی محدود بماند، لذا در توضیحاتش به معنای دیگری از عدالت دست می‌یازد.

مطابق آن، عادلانه یعنی «درست بودن»؛ وقتی می‌گوییم کاری درست است یعنی کاری عادلانه است. مثلاً دزدی نادرست است؛ یعنی ناعادلانه است. وقتی دزد می‌آید و حق‌ و حقوق یک نفر را ضایع می‌کند در حقیقت دارد کاری ناعادلانه می‌کند. نمی‌دانم این تعریف برای بهلولی چقدر جدی بوده است و آیا به استلزامات معرفت‌شناسی این نظر توجه داشته است؟ اما هرچه هست نشان از جست‎وجوگری او می‌کند که می‌خواهد راه‌های نرفته را بیازماید.

نتیجه‌گیری بهلولی از مبحث عدالت آموزشی درنهایت چنین است: آموزش و پرورش ما به خاطر ناکارآمدی‌اش و به دلیل محتوای درسی که ارائه می‌کند در سایه سنگین سیاست و ایدئولوژی حاکم بر آن، در حال پَسرفت جدی است. این نظام از کارآمدی و بایستگی‌های لازم برخوردار نیست و در نوشته‌های مختلف این بحث را پیش می‌کشد که در قرن بیست‎و‎یکم نمی‌دانیم چرا باید دانش‎آموزان ما این مطالب آموزشی را بخوانند که درون‌مایه‌ای متناسب با نیازها ندارند و در توان‌افزایی فرزندان این آب ‌و خاک به کار نمی‌آیند. پس نظام تعلیم و تربیت از این جهت هم ناعادلانه است.

در سنجش آنچه بهلولی در مورد عدالت آموزشی نوشته و صحبت کرده به چند ملاحظه کوتاه بسنده می‌کنم و بحث‌های تفصیلی را به فرصت‌های دیگر وا‌می‌گذارم:

ملاحظه اول: استاد بهلولی در کنار مباحث مرتبط با عدالت آموزشی به جنبه دیگری از این موضوع توجه داشته. به نظر او هدف اساسی نظام آموزش و پرورش در یک جامعه دمو کراتیک تربیت دانش‎آموزان برای پذیرفتن مسئولیت مهم شهروندی است. حاکمیت موظف است در این زمینه فعالانه و مسئولانه عمل کند. چنبره مشکلات اقتصادی در آموزش و پرورش فرصت پرداختن به این جنبه عدالت آموزشی را کاهش داده است.

ملاحظه دوم: عطف نظر بهلولی در این‌گونه مباحث به جنبه کارآمدی و قابلیت اجرایی است. او عمدتاً در جهت مفهوم‌سازی قدم برنمی‌دارد. مفاهیمی را که به کار می‌برد برای مقاصد عملی است. طوری که از موضع یک «کنشگر مدنی» به این موارد توجه می‌کند.

ملاحظه سوم: کاش بهلولی در توضیح و تبیین نظریه جان رالز در مورد عدالت توزیعی به مبانی و استلزامات، بیشتر می‌پرداخت تا مباحثش شفاف‌تر نمایان شود. اجرای نظریه رالز مشروط به ورود جامعه به تحکیم مبانی «قرارداد اجتماعی» است و مادامی‌که یک نظام ایدئولوژیک بر کار است مفاهیم عمدتاً در چارچوب نوعی ذات‎گرایی و قطعیت در روش و هدف دنبال می‌شود. مقدمه‌های «سند تحو» بیانگر بستری است که آموزش و پرورش ایران می‌خواهد در آن عمل کند. تعارض صریح آن با نظام قرارداد اجتماعی قابل مشاهده است و البته آرزو داشتم که ذهن نقاد بهلولی به «نظریه استحقاق» مطابق آنچه نوارسطویانی نظیر «مارتا نوسبام» در مورد تفسیر عدالت می‌گویند بذل‌توجه بیشتری می‌کرد.

ملاحظه چهارم: بهلولی در یک بستر تاریخی-اجتماعی از ایران قلم می‌زد که عموم اسناد بالادستی بر اساس مفاهیم دینی-اسلامی شکل می‌گیرند. در متون مذهبی مانند نهج‌البلاغه و قرآن در مورد عدالت و انصاف مطالب زیادی مطرح‌شده که می‌تواند برای درک بهتری ازآنچه حاکمان جامعه از مفهوم عدالت و نظام تعلیم و تربیت فهم و مطالبه می‌کنند کمک شایانی نماید. نقد بنیادی و احیاناً تصفیه فرهنگی این مفاهیم در توضیح عدالت آموزشی «بومی» خالی از فایده نبوده است.

در پایان برای آن عزیز سفرکرده آرامش و برای خانواده و دوستانش صبر جمیل را مسئلت دارم.■

تذکر: منابع این مقاله وبلاگ و کانال استاد بهلولی بوده است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط