تخطئه تقلید در تفکر
اکبر ثبوت
بررسی موضوع فوق را با گزارش آنچه برترین اندیشهورزان و دانایان و فرزانگان شیعی، از سده چهارم تا چهاردهم نگاشتهاند، دنبال میکنیم.
* شیخ مفید (م: ۴۱۳ ه.)، پیشوای متکلمان شیعه و نخستین فرد از «مشایخ ثلاثه: استادان سهگانه» که برترین عالمان شیعه شناخته میشوند، در تصحیح اعتقادات الامامیه (ص ۷۳) مینویسد: اگر تقلید صحیح باشد و اندیشهورزی و پیروی از استدلال باطل باشد، تقلید کردن از هیچ فرقهای بهتر از تقلید از فرقه دیگر نیست؛ و هر فردی که با تقلید از دیگران گمراه شده معذور خواهد بود؛ و هر کس از صاحب بدعتی تقلید نماید گناهی نکرده است؛ و این سخنی است که هیچکس نمیپذیرد. پس دانسته شد که اندیشهورزی و پیروی از استدلال حق است و مناظره کردن برای رسیدن به عقیده حق کار درستی است.
* ابوالقاسم علی معروف به شریف مرتضی و ملقب به علمالهدی (م: ۴۳۶ ه.) دومین فرد از مشایخ ثلاثه کتابی مفصل در دفاع از معتقدات شیعه در موضوع امامت و پاسخ به مخالفان تصنیف کرده و در پایان آن مینویسد: هر که در این کتاب بنگرد و تأمل کند، سوگندش میدهیم که در مورد هیچیک از مطالب آن از ما تقلید نکند و به هیچیک از آنها عقیدهمند نشود، مگر درستی آن را با برهان دریافته باشد و دلیلها بر آن اقامه شده باشد (الشافی، ج ۵، صص ۴۰۶-۴۰۷).
* ابوجعفر طوسی (م: ۴۶۰ ه.) شیخ الطائفه و سومین از مشایخ ثلاثه و شیخ علیالاطلاق در عالم تشیع در ذیل آیه ۱۷۰ از سوره بقره (وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ) مینویسد: این آیه دلالت بر آن دارد که تقلید شیوهای تباه است؛ زیرا خداوند تعالی کافران را به جرم تقلید از پدرانشان نکوهش و سرزنش میکند و اگر تقلید روا بود، نکوهش و سرزنشی متوجه آنان نبود (تبیان، ج ۲، ص ۷۷).
در ذیل آیه ۱۹۰ از سوره آلعمران (إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ) مینویسد: این آیه دلالت بر آن دارد که اندیشه و نظر را به کار باید گرفت و باید آفریدگانی را که در برابر چشماند به دیده عبرت نگریست و از آنها بر وجود خدا استدلال کرد. آیه در ستایش کسی است که بدینگونه رفتار میکند و در تخطئه کسانی که اندیشیدن و استدلال را واجب نمیدانند و میپندارند که ایمان جز از راه تقلید و پیروی از اخبار به دست نمیآید؛ زیرا… (همان، ج ۳، صص ۷۹-۷۸).
در ذیل آیه ۵۰ از سوره آلعمران (وَمُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَات وَلِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ وَجِئْتُکُمْ بِآیَه مِنْ رَبِّکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ) مینویسد: میان تصدیق و تقلید، تفاوت در آن است که تصدیق فقط در مورد عقیدهای است که برای دارنده آن با برهان ثابت شده؛ و تقلید در مورد عقیدهای که برای دارنده آن با برهان ثابت نشده است؛ بنابراین هرچند ما حقانیت پیامبر(ص) را تصدیق میکنیم، ولی از او تقلید نمیکنیم (همان، ج ۲، ص ۴۷۱).
در ذیل آیه ۱۰۴ از سوره مائده (وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَی مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَی الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ) مینویسد: این آیه دلالت بر آن دارد که تقلید شیوهای تباه است؛ زیرا خداوند تعالی شیوه کافران در تقلید از پدران را منکَر شمرد و این دلیل بر آن است که برای هیچکس روا نیست در هیچیک از امور دینی دست به کاری زند مگر حجت و دلیلی بر درستی آن داشته باشد (همان، ج ۴، صص ۳۹-۴۰).
در ذیل آیه ۸۱ از سوره انعام (وَکَیْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَکْتُمْ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَانًا فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ) مینویسد: این آیه دلالت بر آن دارد که هر کس قولی و عقیدهای را برگزیند و معتقد به مذهبی باشد، اگر قول و عمل او بدون استناد به حجت و دلیل باشد، بر باطل خواهد بود. نیز دلالت بر آن دارد که هر کس روش تقلید را برگزیند و استدلال و نظر را ناروا شمارد، عقیدهای تباه دارد؛ زیرا خداوند ابراهیم را میستاید که با قوم خود احتجاج و استدلال نمود؛ و به پیامبر دستور میدهد که در این مورد از وی پیروی کند (همان، ج ۴، ص ۱۸۹).
در ذیل آیه ۱۵۰ از سوره انعام (قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءَکُمُ الَّذِینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هَذَا فَإِنْ شَهِدُوا فَلَا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَه وَهُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ) مینویسد: این آیه دلیل بر آن است که شیوه تقلید تباه است؛ زیرا اگر تقلید جایز بود، خدا از کافران نمیخواست که بر درستی مذهب خود دلیل و حجت بیاورند؛ و ناتوانی آنان از دلیل آوردن، دلالتی بر بطلان مذهبشان نداشت (همان، ج ۴، ص ۳۱۳).
در ذیل آیه ۲۸ از سوره اعراف (وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَهً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ) مینویسد: در این آیه حجت و دلیلی است بر بطلان اهل تقلید، زیرا خداوند آنان را نکوهش کرد (همان، ج ۴، ص ۳۸۳).
در ذیل آیه ۳۲ از سوره اعراف (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَه اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا خَالِصَهً یَوْمَ الْقِیَامَهِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ) مینویسد: از این آیه برمیآید که تقلید شیوهای باطل است؛ زیرا مقلّد نمیداند آنچه در مورد آن تقلید میکند صحیح است یا نه؟ (همان، ج ۴، ص ۳۹۱).
در ذیل آیه ۱۵ از سوره کهف (هَؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً لَوْلَا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِبًا)، آیه را چنین معنی کرده است: «چرا آنان (مشرکان) برای عبادتِ خدایان دروغین، حجتی واضح و دلیلی روشن نمیآورند؟…». در پایان مینویسد: این آیه دلیل بر آن است که در دین، تقلید جایز نیست و هیچ دینی را نباید پذیرفت، مگر دلیلی آشکار حقانیت آن را تأیید نماید (همان، ج ۷، ص ۱۶).
در ذیل آیه ۲۴ از سوره انبیاء (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ هَذَا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَذِکْرُ مَنْ قَبْلِی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ) مینویسد: خدای برتر میفرماید: «ای محمد بگو به ایشان که برهان خود را بر این عقیده بیاورید و دلیلهایی که بر صحتِ عملِ خود دارید ذکر کنید». برهان دلیلی است که ما را به علم برساند و این آیه دلیل است بر فساد و تباهی تقلید؛ زیرا خداوند از مشرکان خواسته است که بر صحت قول و عقیده خود دلیل بیاورند (همان، ج ۷، صص ۲۳۹-۲۳۸).
در ذیل آیه ۵۴ و ۵۵ از سوره انبیاء (قَالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ ۵۴ قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاعِبِینَ) مینویسد: بتپرستان در پاسخ ابراهیم صرفاً تقلید را دستاویز قرار دادند. او ایشان را به خاطر تقلید از پدران نکوهش کرد و همگان را به گمراهی و روگردانی از حق نسبت داد (همان، ج ۷، صص ۲۵۵-۲۵۶).
در ذیل آیه ۷۴ از سوره شعرا (قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا کَذَلِکَ یَفْعَلُون) مینویسد: آنچه بتپرستان را به بزرگترین شبهه افکند که بتان را بپرستند تقلید بود؛ و جز تقلید هیچ دلیلی نداشتند که آن نیز در نزد خِرد زشت است (همان، ج ۸، صص ۳۱-۳۰).
در ذیل آیات ۲۲ تا ۲۴ از سوره زخرف (بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّه وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ …) مینویسد: همه سران و نعمتیافتگان و خوشگذرانان که تنآسانی را از طلبِ حجّت و دلیل برتر شمردند، تنها دستاویزشان تقلید از پدران است، نه حجت و دلیل. به موجب عقل، تقلید زشت است؛ زیرا اگر تقلید جایز باشد لازم آید که در هر موردی، حق در دو قضیه متناقض باشد و در نتیجه، بتپرست از گذشتگان خود تقلید کند و یهودی، مسیحی و زرتشتی نیز از گذشتگان خود تقلید کنند و همه برحق باشند-با آنکه هریک از این فرقهها بقیه را گمراه و بر خطا میداند- پس اعتقاد به حقانیت همگان باطل است و کسی در این مورد تردیدی ندارد؛ و ناگزیر باید به دلیل عقل یا دلیل قاطعی از کتاب خدا متکی بود (همان، ج ۹، ص ۱۹۲).
* حسن بن یوسف حلّی (م: ۷۲۶ ه.) علامه علیالاطلاق در عالم تشیع مینویسد: آیا شنیدی که قرآن عزیز، تقلید را مطلقاً حرام و ناروا شمرده است؟ پس امثال اینان- منکران ضروریات عقلی- با آن تحریم چگونهاند؟ و فردای رستاخیز برای پروردگار خود چه پاسخی دارند؟ بر ما جز پیامرسانی تکلیفی نیست (نهجالحق، علامه حلّی، ص ۱۳۲).
اهل علم نیز اتفاق کردند که اصول دین را باید به دلیل آموخت و خداوند هم در قرآن کریم، کسانی را که از آبا و اجداد خود تقلید میکنند، سخت مذمّت فرموده است و اگر مؤمن به تقلید معذور باشد، کافر هم به تقلید معذور است؛ و هم خداوند درباره مقلّدان فرمود: «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا…»: بگو ایمان نیاوردهاید، ولی بگویید ما اظهار مسلمانی کردیم» (مقدمه استاد شعرایی بر تفسیر منهجالصادقین).
* ناصرخسرو (م:۴۸۱ ه.) حکیم و شاعر بزرگ شیعی: تقلید نپذیرفتم و حجّت ننهفتم زیرا که به تقلید نشد حق مشهّر (شرح سی قصیده ناصرخسرو، ص ۷۶).
* صدرای شیرازی (م: ۱۰۵۰ ه.) آیینشناس نامی و بزرگترین حکیم و فیلسوف شیعی مینویسد: برخی کسان که هوسهای خود را شکست داده و فرمانبرِ شرع هستند با اینکه اندیشه را برای درک حقیقتی از حقایق به کار میاندازند، گاهی به مقصود نائل نمیگردند؛ زیرا در میان آنان و حقیقت، حجابی قرار گرفته که مانع از رسیدن به حقیقت است؛ و آن اعتقاداتی است که در کودکی، از راه تقلید و قبولِ ناشی از حسنِ ظن، در دلهاشان جا گیر شده؛ و نمیگذارد که برخلاف آنچه از راه تقلید به آن رسیدهاند، امــری بر آنان معلوم گردد؛ و این حجابی عظیم است که بیشتر متکلمان (عقیدتشناسان مسلمان) و کسانی را که نسبت به مذهبهای خود تعصب میورزند و حتی بیشتر صالحانی را که در باطن آسمانها و زمین میاندیشند، از شناخت حق باز داشته؛ زیرا یک سلسله عقایدِ ناشی از تقلید در دل و جانشان ریشه دوانیده و مانند حجابی که در میان آیینه و صورت قرار گیرد، در میان دلهای ایشان و حقایق، حجاب شده و مانع از درک حقیقت است (مبدأ و معاد، صدرا، ص ۳۶۹).
آیینه دل، خالی از علوم حقیقی نمیباشد، مگر به سبب اسباب و موانعی چند که هریک از آنها حجاب و سدّی است که در برابر دیده خِرد قرار میگیرد و نمونه آن اعتقاداتِ مقلّدان و متعصّبانِ مذاهب است که در آغاز کار، ایشان را حاصل شده؛ و آیینه دل را از اینکه چهره حقیقت در آن ظاهر شود و نور یقین در آن پرتو افکَنَد مانع میگردد. اکثر مردمان هر آنچه در ابتدای امر از پدر یا استاد شنیدند و بدان گرویدند در دل ایشان ریشه دوانیده و مانند سدّی در راه سلوکِ عقلیِ ایشان شده که عبور از آن میسّر نیست؛ و هریک از آن اعتقادات به کُند و زنجیری آهنین میماند که به گردن روح ایشان نهاده باشند و نگذارد سر از جای بجنبانند و مصداق این آیه شدهاند؛ «و جَعَلنا فِی أعنَاقِهِم أغلالاً فَهِیَ إِلَی الْأَذْقَانِ فَهُم مُقْمَحُونَ»: بر گردنهایشان تا زنخها زنجیرها نهادیم و سر به بالا برداشته و چشمها بربستهاند (رساله سه اصل، صدرا، صص ۸۹-۹۳).
هر که را تقلید دامنگیر شد
بر دل او چون غل و زنجیر شد
همچنین «انا وَجَدْنا»۱ گفتهاند
کافران کز عقل بیرون رفتهاند
تو برایشان لعنت آری هر زمان
کائن چنین گفتند ایشان یا چنان
پس چرا گویی وجدنا هکذا
بهرِ دفعِ حکمت و حکم خدا؟
این مشایخ که عصای ره شوند
گاه سدِّ راهِ هر گمره شوند
تا تو از تقلیدِ آبا نگذری
کافرم گر هرگز از دین برخوری!
(مثنوی، صدرا، صص ۸-۱۱۷)
در تشریح علل بدفرجامی میگوید: نخستین که سهمگینتر است رسوخِ اعتقاداتی همراه با تعصّب است در قلب. اعتقاداتی که نه از مشاهدات معنوی یا برهان یقینی، بلکه از تقلید و برتریجویی و خودبزرگبینی نشأت گرفتهاند؛ زیرا هرکه دلبستگی به ریاست و تعصبات نفسانی بر او مستولی گردد، و صفتِ انکارِ حقایق و خودبزرگبینی بر او غلبه کند، و به ادعای فضیلت و چیرگی، به ریاستطلبی و جولان دادن و گستاخی در زمین و سلطهجویی بر مردم برخیزد، فرجام و سرانجامی بد خواهد داشت (کسر اصنام الجاهلیه، صدرا، ص ۶۲).
طبیعتِ انسان به آنچه در آغاز زندگی فرامیگیرد عادت میکند؛ و تعصّبات رایج در میان هر قومی، چون میخهایی است که عقاید موروثی و آنچه را در ابتدای آموزش و بر اثر حسن ظن از آموزگاران فراگیرند، در دل استوار مینماید (همان، ص ۶۱).
کسی که دلباخته تقلید است و بر صورت جمود میورزد، طریق حقیقت بر او گشوده نمیشود؛ و شناخت و معرفتِ آفریدگان و حقیقت الحقائق، آنگونه که برای عارفانی که جهانِ صورت و خوشیهای محسوس را ناچیز میشمارند دست میدهد، برای او حاصل نمیگردد (ایقاظ النائمین، صدرا، ص ۵۹؛ اسفار، صدرا، ج ۱، ص ۱۱).
فرومایگان به آنچه در میان عوام شهرت یافته است دل میبندند؛ و از آنچه از مشایخ و پدران خود نشنیدهاند-گرچه با برهانی روشن استوار شده باشد، میرمند. خوی ایشان را رها کن و از کسانی مباش که خدا ایشان را در بسیاری از آیات قرآن، به خاطر تقلیدِ محض و عاری از برهان نکوهش کرده است؛ و بپرهیز از اینکه مقاصدِ آیینِ خدایی را در آنچه از آغاز مسلمانیات از مشایخ و آموزگاران خود شنیدی منحصر بدانی؛ و پیوسته در آستانه خانه خود ساکن بمانی و رو به هجرت و کوچ کردن نیاوری… (عرشیه، صدرا، ص ۲۸۶).
خداوند پاک، از تقلید نهی فرمود و مقلّدان را نکوهش کرد و آنان را بفرمود تا در جرگه اهل اندیشه و معرفت درآیند و ایشان را بیم داد تا از پیروی پیشینیان و تقلید اسلاف و مشایخ گذشته و از اینکه درباره دیــن سخنی جز با دلیل بگویند، باز ایستند. خداوند پاک، از ایشان چنین یاد میکند: «و چون به ایشان گفته شود که از آنچه خدا فروفرستاد پیروی کنید، گویند: بلکه ما به همان راهی میرویم که پدران خود را در آن یافتیم. حتی اگر شیطان، پدرانشان را به عذاب دوزخ فراخوانده باشد؟» نیز در آنجا که سرکشیِ آنان در برابر حق را حکایت کرده و پاسخِ انکارآمیزشان در برابر دعوتِ پیامبران را چنین آورده: «ما پدران خویش را بر آیینی یافتیم و ما دنبالهرو آثار ایشانیم». پس بیندیش که خدا چگونه ایشان را به خاطر شیوهای که برگزیدند نکوهش کرد؛ و تقلید کورکورانه از دیگران و ترک تدبّر و اندیشه را از بزرگترین گناهانشان به شمار آورد، چراکه در راهِ رسیدن به معرفت، دلیلهای سودمند و حجّتهای قانعکننده، مفیدترین توشهها برای رهروان است (تفسیر، صدرا، ج ۵، ص ۱۳).
بدان که اهل دین دو گروهاند: ایستادگان؛ و رهپویان، ایستادگان آناناند که به آستانه صورت و برون چسبیدهاند و دری از سوی جهانِ معنی بـر ایشان گشوده نمیشود؛ اینان اهل تقلیدند که آبشخورشان از عالَمِ داد و ستدهای جسمانی است؛ و راهی بهسوی جهان خِرد و داد و ستدهای آن ندارند و در بندِ صورت زندانیاند، اما رهپویان آناناند که از جهانِ صورت بهسوی جهانِ معنی و از تنگنای محسوسات بهسوی فراخنای معقولات در سفرند (شرح اصول کافی، صدرا، ج ۱، صص ۵۷۲-۵۷۱).
در ذیل آیهای که تقلید را نکوهش میکند و بر بهکار گرفتن عقل تأکید مینماید، مینویسد: بدان که هرکس بدون بصیرت و دلیل، از گفتارِ گذشتگان و بزرگان پیروی نماید سزاوار نکوهشی است که در این آیه آمده؛ و ما میبینیم بیشتر کسانی که خود را به دانش منسوب میدارند حاصل دانشهایشان برمیگردد به تقلید از بزرگان گذشته که بهمنزله پدرانشاناند. پس آیه مزبور دلالت دارد بر وجوبِ پیروی از دلیل و رها کردنِ تقلید.
به روایت ابن عباس، این آیه در شأن برخی از غیرمسلمانان فرود آمد که پیامبر(ص) ایشان را به آیین حق خواند و گفتند: «ما همان راهی را دنبال میکنیم که پدران ما در آن بودند؛ و آنان بهتر از مایند» و بِدان که به سخن ایشان و همه مقلّدان چند گونه میتوان پاسخ داد:
آیا میدانید که روا بودنِ تقلید از کسی، مشروط به آن است که او برحق باشد؟ اکنون چگونه دانستید که او برحق است؟ اگر این را هم از طریق تقلید دانستید که به تسلسل میانجامد؛ و اگر با تعقل به این نکته رسیدید که همین تعقل بس است و نیازی به تقلید نیست؛ و اگر بگویید که جواز تقلید از کسی، مشروط به آن نیست که برحق باشد، در آن صورت، تقلید از او را حتّی در صورتیکه بر باطل باشد روا دانستهاید؛ و بدین ترتیب، شما با استفاده از شیوه تقلید نمیدانید که در راه حقّید یا باطل.
گرفتم که آنکه پیش از شما بوده، نسبت به موضوع دانا بوده، ولی اگر ما دلیل او را دیدیم و نتیجه او را نگرفتیم، باید از نظر او برگردیم و به دنبال دلیل درست برویم، پس چرا از آغاز چنین نکنیم؟
شما اگر از کسی که در گذشتهها بوده تقلید میکنید، باید ببینید او عقیده خود را چگونه به دست آورده؟ از طریق تقلید یا با کمک دلیل؟ اگر از راه تقلید به دست آورده که لازمه آن دور و تسلسل است؛ و اگرنه از راه تقلید، بلکه با کمک دلیل به دست آورده، در این صورت اگر شما تقلید از او را واجب بدانید، باید معرفت را نه از طریق تقلید، بلکه با کمک دلیل به دست آورید، وگرنه مخالفت او کردهاید؛ زیرا شما علم را از طریق تقلید به دست آوردهاید و او با کمک دلیل. پس روشن شد که اثباتِ صحّتِ طریق تقلید، به نفی صحّتِ آن منجر میشود؛ پس نادرست است.
یک نکته: خداوند در آیه ۱۶۸ سوره بقره، مردم را از اینکه پا در جای پای شیطان نهند منع میکند؛ و در آیه ۱۷۰ از اینکه مقلّد باشند برحذر میدارد؛ و این میرساند که تفاوتی میان پیروی از وسوسههای شیطان و پیرویِ مقلّدانه از پدران نیست؛ و این استوارترین دلیل است بر اینکه اندیشه را به کار باید انداخت و در پی دلیل و بصیرت باید بود؛ و نباید بدون دلیل از دیگران پیروی کرد. یکی از حکیمان دوره اسلامی گفته است: «هر که سخنی را بدون دلیل، راست شمارد خر است»؛ و این گویا از آن است که در قرآن، از سویی درباره کسانی که از پدران خود تقلید میکنند آمده است: «مَثَل آنان که دانش تورات را فراگرفته و آن را به کار نبستند مانند خر است…» و از سوی دیگر درباره پدرانشان آمده است: «لا یعقلون شیئا»؛ یعنی چیزی از معقولات را تعقّل نمیکنند؛ و و معقولات همان دانشهای عقلی و معارف یقینی است (شرح اصول کافی، ج ۱، صص ۸-۳۲۷)
* فیض کاشانی (م:۱۰۹۱ ه.) حکمتشناس و عرفانپژوه و فقیه و محدّث بزرگ مینویسد: ابن عباس گفت: «هر که جز پیامبر(ص) بوده و هست، بخشی از آنچه را بهعنوان علم آورده باید گرفت و بخشی را رها باید کرد»؛ و خود او در نزد زید بن ثابت فقه و در نزد ابی بن کعب قرآن میآموخت؛ و با این حال، با هر دو آنها در پارهای از مسائل فقه و قرائت قرآن مخالفت کرد. برخی از گذشتگان نیز گفتهاند آنچه از سخنان و دستورهای پیامبر(ص) به ما رسد، با سر و چشم میپذیریم؛ و آنچه از صحابه او به ما رسد، پارهای را میگیریم و پارهای را کنار میگذاریم؛ و اما در بـرابـر آنچه از تابعین (شاگردان صحابه) به ما رسد میگوییم آنان انسانهایی بودند و ما نیز انسانهایی هستیم؛۲ از آنان تقلید نمیکنیم؛ و اگر ناپسند است که مقلّدانه، همه اعتماد را بر آنچه از دیگران میشنویم بگذاریم، اعتماد مطلق بر کتابها و نوشتههای دیگران ناپسندتر است (المحجه البیضاء، ج ۱، ص ۱۶۴؛ این سخنان در اصل از امام محمد غزّالی است)
* احمد نراقی حکیم و فقیه سده ۱۳ هـ در مذمّت تقلید و نکوهش مقلّدان گوید:
جهل باشد علم تقلید ای عمو / ای بر این تقلید بادا صد تفو!
بنده تقلید میدان خاص و عام / جملگی تقلید را گشته غلام
جمله را آورده گردن در کمند / پایشان و دستشان را کرده بند
آن یکی در قیدِ تقلیدِ علوم / وان دگر محبوسِ تقلیدِ رسوم
این شنیده یک قضیه ز اوستاد / یا دو نکته از پدر بگرفته یاد
گفته جایی لانسلّم۳ نیست این / وحی یا الهام ربّانیست این
صد نتیجه آورَد از آن برون / عالِمی گردد به عالَم ذوفنون
زان قضیه هیچ نه آگاهیَش / نی مقدّم داند و نی تالیَش
گر ز اصلِ آن ازو پرسی به جِد / یا عنودی خـوانـدت یا مستبد
یا تو را گوید که سوفسطائیی۴ / یا جهول۵ خالی از دانائیی
منشأ آن را نداند از چه خاست؟ / مبدأش چه منتهای آن کجاست؟
چون قضایایش نبود از اجتهاد / آن نتایج جمله از تقلید زاد
پس بود تقلید یکسر علم او / کی ز گربه شیر زاید ای عمو؟
چــون بـنـای کــار بــر تقلید بود / کی زحق او قابل تأیید بود؟
زمره دیگر به تقلید و گمان / گشته محبوسِ رسوم باستان
اختیاری نیست خورد و خوابشان / اجتهادی نه یکی زآدابشان
آمد و شدشان نه اندر دست خویش / بسته قانونها دهانشان را لویش۶
جمله در تقلید آبا و نِیا / جملگی محبوسِ رَیبند و ریا
ویلکم یا قوم من تقلیدکم / و هو حبل من مسد فی جیدکم۷
رشته تقلید از پا باز کن / پیش خود رسمی ز نو آغاز کن
نی ز تقلید نِیا و مام خویش / داخل اسلام کرده نام خویش
تا تو در تقلید هستی ای پسر / بنده قانونچیان را ای پسر
رشته را بگسل ز بند آزاد باش / مصلحتبینِ دلِ ناشاد باش
ترکِ این تقلیدِ پر تشویش گیر / مصلحتبینیِ خود را پیش گیر
هان و هان ای جانِ من آزاد زی / خواجه خود باش از غم شاد زی
بنده تقلیدِ این و آن مباش / خواجهای تو بنده دونان مباش
(مثنوی طاقدیس، صص ۱۴۶-۱۴۴)
این هم از دو آیینشناس عصر ما:
* ابوالحسن شعرایی (م: ۱۳۵۲ ش.) دانشمند ذوفنون، مینویسد: ایمان بر پایه ظن و گمان برخلاف ضروریات دین اسلام است؛ و اگر کسی میگفت گمان دارم پیغمبر اسلام راست میگوید، هیچگاه او را مسلمان نمیشمردند؛ و تقلید نیز (تنها نتیجهاش ظن و گمان، و خود) برخلاف نصِّ قرآن است؛ زیرا خداوند در مذمّت قومی فرمود که آنان میگویند «إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّهٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ؛ مـا پـدران خویش را بر آیینی یافتیم و از پی آنان راه میسپریم»، ظن و گمان در اعتقاد به خدا و رسول(ص) کافی نیست؛ و معرفتِ تقلیدی کفایت نمیکند؛ آن محدّثی که از اصطلاح فلاسفه متنفر است و برای گریزاندنِ مردم از فلسفه و بازداشتنِ آنان از برهان و استدلال منطقی میگوید: «دلیل آوردن برای توحید لازم نیست و ظن و تقلید کفایت میکند»، همو گرچه به لفظ میگوید ظن کافی است، اما اگر خویشتن را بیازماید و فرض کند یهودی نزد او آمد و گفت «من گمان دارم پیغمبر شما راست میگوید، پس مرا مسلمانشناس و نوشتهای به من ده که مسلمانم تا مردم بـا مـن معامله اسلامی کنند»، هرگز این محدّث تصدیق او نخواهد کرد، بلکه اگر کسی بگوید «من یقین به معراج جسمانی و معاد جسمانی ندارم اما گمان دارم درست باشد»، همان محدّث او را طرد خواهد کرد و کافر خواهد خواند، با آنکه (به اعتقادِ او) اصل توحید خدا و رسالتِ رسول(ص) که معاد جسمانی فرع آن است ظنّی بوده است، چگونه صدق رسول(ص) نعوذ بالله ظنّی باشد و گفتار او یقینی؟(شرح تجرید، ابوالحسن شعرایی، صص ۵۹۶-۵۹۵).
در درس اسفار، وقتی به مقدمه مجلّد ششم رسیدیم، استاد شعرایی پس از توضیح سخنان صدرا در باب شرف علم و تعلیم فرمودند: «یک اصلی هست که صدرا به لحاظ نظری سخت به آن معتقد و در مقامِ عمل، سخت به آن پابند و مقیّد بوده؛ و بارها در کتابهای متعدد خود آن را مطرح میکند و از همه میخواهد که در مقام رد و قبولِ نظریات، این اصل را مدنظر داشته باشند و معیار و ملاکِ صحّت و بطلان بشناسند. این اصل چیست؟ از زبان خودش بشنویم که از جمله در مقدمه مجلّد ششم اسفار توضیح میدهد: انسان حکیم و فرزانه، برای شناخت حقیقت، توجهی به این ندارد که چه نظریهای در میان مردم یا در میان دانشمندان مشهور است؛ و اگر حقیقت را دریافت، از مخالفت با انبوه مردمان و بزرگان پروا ندارد و در هر مورد به سخن کار دارد نه به گوینده. آنگاه این کلام علوی(ع) را به خاطر میآورد: حق را به افراد نشناس، بلکه حق را بشناس تا اهل حق را بشناسی.
در مقدمه تفسیر منهج الصادقین نیز مینویسند: ایمان تقلیدی کافی نیست و باید یقینی و مستند به دلیل باشد؛ و مؤلف منهج الصادقین صریحاً بدین امر التزام داده است، اما جماعتی از اخباریان متأخر، برای پوشاندن عجز خویش، استدلال منطقی و ادله عقلی را ضلال و بدعت شمردند؛ و به ایمان تقلیدی و ظنّی اکتفا کردند؛ تا اهل نظر به خود نبالند و بر اینان فضل نفروشند؛ و دربار سلاطین صفوی مناصب عالی را تنها به اهل نظر ندهد.
استاد شعرایی گفتند این کلام بلند امیرمؤمنان(ع) که «حق را به افراد نشناس، بلکه حق را بشناس تا اهل حق را بشناسی» بهکرّات در نوشتههای صدرا آمده؛ و جالب است که مضمون این کلام که از زبان امیرمؤمنان(ع) در قالبِ دستورالعملی برای اندیشیدن، و مجاهده با هدفِ شناختِ حقیقت صادر شده، در نوشته ابن عربی در فتوحات مکّیه، در یک قالب دعایی عرضه گردیده: «الله یجعلنا ممن عرف الرجال بالحق لا ممن عرف الحق بالرجال» و چه شریف دعایی که محتوای آن از مولی الموالی و قالب و صورت آن از شیخ اکبر باشد؛ و چقدر شایسته است که مقلّدان بر این دعا مداومت نمایند و با عمل خود در جهت استجابت آن مجاهده کنند. من این دعا را از زبان استاد شعرایی بارها ـو خصوصاً وقتی در مقام نقدِ آراء شهسوارانِ میدانِ خِرد و فرزانگی بودندـ شنیدم و آن را یکی از لطیفترین دعاها یافتم.
* مرتضی مطهری (م: ۱۳۵۸ ش.)
امام کاظم (ع) به هشام بن حکم گفت: یا هِشَامُ ثُمَّ ذَمَّ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ فَقَالَ: إِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا الْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاتَنَا، أَوَ لَوْ کَانَ آبَائُهُمْ لا یعقلون شَیئاً و لا یهتَدُونَ (ای هشام! خداوند کسانی را که خِرد را به کار نمیاندازند نکوهش کرده و گفته: چون به ایشان گفته شود که از آنچه خدا فرو فرستاده پیروی کنید، گویند ما به همان راهی میرویم که پدران خود را در آن یافتیم-حتی اگر پدرانشان بیخِرد و گمراه بودهاند؟ سوره بقره آیه ۱۷۰). قرآن با این مسئله به اصطلاح امروز «سنّتگرایی» -یعنی پذیرفتن آنچه در گذشته بوده است- با این حالتِ گوسفندصفتی در انسان و با پیروی کورکورانه از اسلاف و نیاکان فقط به دلیل اینکه آنها آباء و نیاکان هستند، سخت مبارزه کرده است. من استخراج کردهام و دیدهام هر پیغمبری با امّتش که مواجه بوده، مسئله بالخصوصی بوده که روی آن تأکید داشته و مردم را به آن دعوت میکرده است، ولی دو سه چیز مشترک بوده که هر پیغمبری آن را مطرح میکرده است: یکی از چیزهایی که مشترک بوده و هر پیغمبری آن را مطرح کرده و معلوم میشود همه ملّتها گرفتار آن بودهاند، پیروی از اسلاف است که میگفتند «ما حرف تو را قبول نمیکنیم چون حرف تو تازه است و ما نسل گذشته و پدرانمان را بر راه دیگری دیدهایم؛ و راه پدران خودمان را میرویم». این حالتِ تسلیم در مقابل گذشتگان؛ یک حالت ضد عقل است. قرآن میخواهد انسان راه خودش را به حکم عقل انتخاب کند. پس مبارزه قرآن با تقلید و به اصطلاح با «سنّتگرایی» مبارزهای است بهعنوان حمایت از عقل (تعلیم و تربیت در اسلام، استاد مرتضی مطهری، صص ۲۸۵-۲۸۴).
من اگر هم اشتباه کنم، از این نوع نخواهد بود که باورهای آبا و اجدادی را تحقیق نکرده، با حقیقت اسلام یکی بدانم (پاسخهای استاد، مطهری، ص ۷۱)
دنباله دارد…
پینوشتها
- اشاره به پاسخ منکران پیامبران: ما پدران خود را بر آئین دیگری دیدهایم.
- هم رجال و نحن رجال.
- نمیپذیریم
- سفسطهباز- سوفسطائیان در اصل جماعتی بودند که در فن جدل و مناظره لفظی ورزیده بودند و کشف حقیقت را غیرممکن میدانستند.
- نادان
- لویش: پوزهبند برای چارپایانِ بدنعل
- ای قوم! وای شما از تقلیدتان! آن ریسمانی است از لیف خرما در گردن شما (اشاره به آنچه در قرآن کریم در نکوهشِ یکی از دشمنان حق آمده است).