بدون دیدگاه

علیه درماندگی آموخته: جدال برای زنده ماندن

 

مریم رسولیان[۱]

به نظر من شرایط ایجاد شده در این مقطع زمانی در کشور راه برگشتی ندارد. تعارض به‌ جایی رسیده که حل مسئله در ساختار موجود ناممکن به نظر می‌رسد. مردم به‌کرات اعتراض و اعلام نارضایتی کرده‌اند، اما رویکرد حاکمیت تغییری نداشته و راه‌ِحل حاکمیت روشی ابتدایی به شکل مدیریت نارضایتی با اعمال زور و خشونت بوده که تکراری و غیرمؤثر است. از سال ۱۴۰۰ راهکار صندوق رأی هم بسته شده است. رفتار انسان وقتی تغییر می‌کند که تفکر او تغییر کند و وقتی تغییری در باورهای افراد رخ ندهد، همه تغییرات تاکتیکی است و پاسخگوی خواست مردم نیست. همه این‌ها دلایلی است که امیدی به اصلاح وجود ندارد.

اگر از زاویه روان‌شناختی به مسئله نگاه کنیم، دو نکته را باید در مقدمه اشاره کرد: اول اینکه انسان موجودی است که بیشتر بر مبنای احساساتش رفتار می‌کند و ذهن قادر است بر مبنای هیجانات منطق‌های متفاوتی را پیش بگیرد. وقتی تجربه هیجان منفی (خشم) در جامعه‌ای زیاد می‌شود، رفتار منطقی در این شرایط ابراز خشم است؛ دوم اینکه اصلی‌ترین عامل خشونت در انسان‌ها احساس محرومیت و بی‌عدالتی (تبعیض) است. حرکت اعتراضی مردم همراه با خشونت، نتیجه انباشت سال‌ها تبعیض و محرومیت است؛ گزینش در دانشگاه و استخدام، سهمیه‌ها و مانند این‌ها. حاصل سرکوب و احساس درماندگی ناشی از آن است که به قول «سلیگمن»[۲] درماندگی آموخته‌شده که یکی از تئوری‌های اختلال بروز افسردگی است. فرد افسرده خود را در موقعیتی می‌بیند که محکوم به تحمل شرایط است و راه‌حلی هم برای برون‌رفت از این شرایط ندارد. این وضعیت در حال حاضر حاصل تجربه‌های اجتماعی نسل اول انقلاب است، اما نسل بعد این سرخوردگی را تحمل نمی‌کند؛ مانند خانواده‌ای که پدر خشونت‌ورز است و در بستر اجتماعی-فرهنگی این خانواده، زن این خشونت را تحمل کرده و با آن خو کرده و سازگار می‌شود، یا زندگی را ترک می‌کند (مهاجرت می‌کند) اما نوجوان خانواده در برابر پدر می‌ایستد و اجازه خشونت به او نمی‌دهد و با پدر سالخورده می‌جنگد. شرایط اجتماعی ما هم چنین شده است.

در چهل‌وسه سال گذشته روش ثابت خدشه به کرامت هر انسانی که مطیع بی‌چون‌وچرا نبوده، رایج بوده است. این روند از برخورد با اولین رئیس‌جمهور ایران (بنی‌صدر) و آیت‌الله شریعتمداری و کتک خوردن مهندس صباغیان و معین‌فر در مجلس شورای اسلامی اول شروع و تاکنون ادامه داشته است. این کاری است که با مردم در این سال‌ها شده و این خود خشم نهفته‌ای را ساخته است. این حس آبرو رفتن، حس ناکامی، حس له شدن آدم‌ها به‌خصوص بعد از دستگیری‌ها به‌تدریج خشم انباشته را افزایش داده است. وقتی آدم‌ها قوی نباشند، کرامت نداشته باشند، طبیعتاً کاری هم نمی‌توانند بکنند و درماندگی آموخته رخ می‌دهد.

حرکت اعتراضی نسل جدید نوعی جدال برای زنده ماندن انسانی است که من هستم، من خواسته‌هایی دارم. همه آن فروخوردگی‌ها و سرخوردگی‌ها به‌صورت خشم خود را نشان می‌دهد. مانند بچه پانزده‌ساله‌ای در خانواده‌ای تحصیل‌کرده و محترم که به پدر یا مادر فحاشی می‌کند و یا آن‌ها را کتک می‌زند و در برابر توضیح رفتارش می‌گوید وقتی آن‌ها زورشان به من می‌رسید من را زدند حالا من زورم می‌رسد می‌زنم. این وضعیت الآن جامعه ما است و تا زمانی که مردم احساس نکنند که صدایشان شنیده شده و گام‌هایی به سمت تحقق خواسته‌هایشان برداشته می‌شود، اعتراض‌ها ادامه خواهد داشت.

از زیگموند فروید نقل شده است که «اولین کسی که به‌جای پرتاب کردن سنگ، فحش داد، تمدن را به وجود آورد» این جمله اهمیت به کلام درآوردن هیجانات منفی در مقابل رفتار پرخاشگرانه را نشان می‌دهد. گفت‌وگو خود به‌تنهایی شفابخش است. در اعتراض‌های امروز هم اگر مانعِ به کلام درآمدن اعتراض‌ها و خشم‌ها باشیم، شاهد رفتارهای تخریبی خواهیم بود. وقتی صدایی شنیده نشود، خودبه‌خود تبدیل به فریاد و بعد رفتار پرخاشگرانه خواهد شد. این سرشت انسان است و درست و غلط ندارد.

یک مثال از خشمِ سرگردان، اتفاقی است که برای خانم رعنا رحیم‌پور و آقای زیدآبادی افتاد و نامه اعتراضی که در واکنش به نوشته‌های مردم خشمگین و نقاد نوشتند. فارغ از قضاوت‌های فردی باید توجه داشت که یک اتفاق در درون آدم‌ها می‌افتد که این مواضع را می‌گیرند. منظورم از آدم‌ها، هم مردم و هم این دو بزرگوار هستند که خشم سرگردان مردم که گریبانشان را گرفت شخصی‌سازی کردند و احساس قدرناشناسی از جانب مردم گرفتند، درحالی‌که این واکنش‌ها تیرهای بی‌هدف و منتظر رهاشدنی هستند که طعمه خود را از قبل انتخاب نکرده‌اند و در اولین فرصتی که دست دهد این خشم کور ابراز می‌شود. باید توجه داشت که شرایط بحران اقتضائات خود را دارد و در بحران بزرگ‌ترین خطر این است که مثل شرایط عادی رفتار کنیم و یا منطق شرایط عادی را حاکم بر شرایط بحران کنیم.

 

[۱]. متخصص، نویسنده و پژوهشگر روان‌پزشکی، مدیر گروه اسبق روان‌پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران و رئیس انجمن علمی روان‌پزشکان ایران.

[۲]. مارتین سلیگمن (Martin Seligman) روانشناس آمریکایی، استاد دانشگاه و نویسنده کتاب‌های خودیاری است. نظریه او با نام درماندگی آموخته‌شده به‌طور گسترده‌ای میان دانشمندان و روانشناسان بالینی مطرح است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط