بدون دیدگاه

فرافکنی و توجیه؛ دو بیماری اجتماعی بزرگ جامعه ما

 

نقد فرافکنی در آثار سخنوران فارسی

#بخش_پایانی

احمد کتابی

 

۲ ـ عارضه اجتماعی توجیه (دلیل‌تراشی)

در مقالات گذشته، از ویژگی‌های بیماریِ اجتماعی بسیار شایعِ فرافکنی و پیامدهای آن، به اجمال، سخن رفت و از انعکاس وسیع آن در آثار سخنورانِ متقدم و متأخرِ فارسی و نیز در فرهنگِ عامه (فولکلور) ایران، به‌اختصار، یاد شد. در این مقاله بر آنیم به بررسیِ بیماری اجتماعیِ رایجِ دیگری بپردازیم که از گرفتاری‌ها و ابتلائات بزرگ جامعه ما در قشرهای گوناگون است.

۲ ـ ۱ ـ اصطلاح‌شناسی دلیل‌تراشی (توجیه)

خویشتن را کور می‌کردی و مات

تا نیندیشی ز خوابِ واقعات

چند بگریزی نک ۱ آمد پیشِ تو

کوریِ ادراکِ مکراندیش تو

(مثنوی، مصحح نیکلسون، ابیات ۲۵۰۲ ـ ۲۵۰۱)

دلیل‌تراشی (توجیه)، معادلِ فارسیِ اصطلاح انگلیسی و فرانسوی Rationalization است که در روان‌شناسی ازجمله مکانیسم‌های دفاعیِ (Defense Mechanisms) روان انسان شمرده می‌شود.

۲ ـ ۲ ـ توضیح اجمالیِ مفهوم دلیل‌تراشی

در فرهنگ‌ها و متون روان‌شناسی و روان‌پزشکی تعاریف زیادی از این اصطلاح ارائه شده است که به نقل دو مورد آن‌ها اکتفا می‌شود:

تعریف ۱ ـ «دلیل‌تراشی مکانیسم دفاعیِ ناخودآگاهی است که به‌وسیله آن، رفتار [ها]، انگیزه‌ها و احساسات غیرمنطقی و ناپذیرفتنی توجیه و تبرئه گردیده و یا به کمک وسایلِ موجه‌نما، به‌طور ناخودآگاهانه، قابل تحمل و قبول می‌شوند.» (بهرامی و معنوی، فرهنگ لغات و اصطلاحات چهارزبانه روان‌پزشکی، دانشگاه تهران)

تعریف ۲ ـ «برای حفظِ حرمتِ نفسِ خود و معذورکردنِ خود در چشمِ خویشتن، بی‌آنکه بدانیم چنین می‌کنیم، گاه به تفکراتِ نادرستی می‌پردازیم که آن را می‌توان، به اصطلاح «دلیل‌تراشی» خواند. کاری که می‌کنیم این است که در حقیقت، خود را فریب می‌دهیم تا نقص یا گناه [یا قصور] خود را بپوشانیم. می‌کوشیم تا برای آنچه می‌اندیشیم یا می‌گوییم [یا می‌کنیم]، دلیلی [مشروع یا منطقی یا قابل قبول] بیابیم.» (مان، اصول روان‌شناسی)

چنان‌که از تعریف‌های یادشده به‌روشنی استنباط می‌شود، در مکانیسم دلیل‌تراشی نیز نظیر فرافکنی،‌ ناخودآگاهی و خودفریبی از لوازم و شرایط اصلی است. درواقع، دلیل‌تراشی را نباید با ظاهرسازی، یا دروغ‌گویی و امثال آن مشتبه کرد. تظاهرکردن و دروغ‌گفتن کنش‌هایی خودآگاهانه است که خودِ شخص به تصنعی بودنِ آن‌ها وقوف و اذعان دارد. البته نمی‌توان انکار کرد که در بعضی موارد، دلیل‌تراشی در حالتی بینابین -مرز بین خودآگاهی و ناخودآگاهی‌ـ صورت می‌گیرد.

۲ ـ ۳ ـ مصداق‌ها و نمونه‌هایی از دلیل‌تراشی

دلیل‌تراشی سازوکارِ دفاعی بسیار شایعی است که تقریباً همه انسان‌ها ـ از خُرد تا کلان و از پایین‌ترین مراتب اجتماعی گرفته تا بالاترین آن‌ها ـ کم‌وبیش، همواره بدان متوسل می‌شوند. به همین دلیل، برای آن می‌توان نمونه‌ها و مثال‌های فراوانی ذکر کرد. به گفته ‌مان:

«دلیل‌تراشی چنان در زندگیِ روزانه ما شایع است که نمی‌توان آن را عملی استثنایی یا نابهنجار و بیمارانه خواند. این تمایل در همه ما هست که پیوسته آنچه را می‌خواهیم، یا نمی‌خواهیم، بکنیم به‌نوعی بهانه و دلیل [ظاهراً] پذیرفتنی مستند کنیم.»

مان، سپس به ارائه مثال‌ها و مصداق‌هایی از دلیل‌تراشی می‌پردازد:

«دانشجویی که می‌داند باید درسِ روزِ بعد را آماده کند، ولی میل شدیدی به گردش دارد پیشِ خود استدلال می‌کند که مطالعه زیاد برای چشم‌هایش زیان‌بخش است و با این مستمسک، خود را مجاب می‌نماید و کتاب را کنار می‌گذارد. ماجرای روباهی که چون دستش به انگور نمی‌رسید خود را مجاب می‌کرد که انگور ترش است، نیز، از مصداق‌های بارز و معروفِ دلیل‌تراشی است.»

از گفته‌های نقل‌شده، ممکن است این سوءتفاهم پیش آید که دلیل‌تراشی امری کاملاً طبیعی و از ابزارهای دفاعیِ روانِ آدمی است و بنابراین، نباید به نفی و نقد آن پرداخت. واقعِ امر این است که دلیل‌تراشی اگر در حدِ معتدل و معقول صورت گیرد، مقتضایِ طبیعتِ روانیِ انسان و ابزاری برای رفع کشاکش‌های درونی وی است و در نتیجه، قابل پذیرش است، ولی مشکل اینجاست که این مکانیسم، در بسیاری از موارد، به شکل کاملاً افراطی درمی‌آید و حالت یک عارضه و بیماری اجتماعی را پیدا می‌کند، چنان‌که متأسفانه در جامعه ما بدین‌صورت درآمده است. در تأیید و توضیح این مدعا، بی‌مناسبت نیست به دو نمونه از این دلیل‌تراشی‌های غیرطبیعی و افراطی در ارتباط با جامعه ایران، اشاره کنیم که جنبه ناخودآگاه ندارد و دست‌کم، در مرزِ بین ناخودآگاهی و خودآگاهی واقع است:

نخستین نمونه توسل بعضی افراد به حیله‌های ظاهراً شرعی برای توجیه مقاصد نامشروع و سودجویانه خود است که بارزترین مصداقِ آن در عملکردِ برخی از نزول‌خوارانِ متظاهر به مذهب مشاهده می‌شود. این افراد، با توجه به اضطرارِ قرض‌گیرنده، او را وادار می‌کنند مبالغ هنگفتی نزول را در برابر قطعه نباتی که بدو می‌دهند، مطابق عقد صلح، که از عقود شرعی موردقبول فقه است، مصالحه کند و به‌این‌ترتیب بر عملِ کاملاً غیرشرعی خود، کلاه شرعی می‌گذارند.

نمونه بارزِ دیگرِ این‌گونه دلیل‌تراشی را می‌توان در عملکردِ بعضی گروه‌های سیاسی که در سال‌های قبل از انقلاب، درگیرِ مبارزات مسلحانه بودند، جست‌وجو کرد. این گروه‌ها چون به دلیل زندگیِ در خانه‌های تیمی و هزینه‌های خرید اسلحه و غیره به‌شدت، از نظر مالی در مضیقه بودند، گاه‌گاهی به سرقت مسلحانه از بانک‌ها می‌پرداختند و در این رهگذر، در بعضی موارد ناگزیر، به جرح و حتی قتل کارمندان بانک یا مشتریان آن‌هم دست می‌یازیدند. در این میان گروه‌هایی که صبغه اسلامی داشتند و یا مدعی پایبندی به مبانی اسلامی بودند، این سرقت‌ها را با این مستمسک که بانک‌ها، مؤسسات عظیم رباخواری هستند و بنابراین، مصادره اموال آن‌ها از نظر شرعی بلامانع است توجیه می‌کردند.

و اما، گروه‌های چپ‌گرا به توجیه دیگری متوسل می‌شدند: بانک‌ها را مظهر نظام سرمایه‌داری و نمادِ استثمار و غارتِ دسترنج توده‌های مردم تلقی می‌نمودند و یا این استدلال، خود را در تصاحب موجودی بانک‌ها محق و مجاز می‌شمردند. بعضی از افراد این گروه‌ها، در اروپا و امریکا، حتی سرقت از فروشگاه‌ها را هم، با همین استدلال موجه و مجاز می‌دانستند.

پس از این توضیحات کلی، اینک به ارائه شواهد متعددی که در فرهنگ و ادب فارسی در نفی و نقد دلیل‌تراشی ذکر شده است، می‌پردازیم:

۲ـ۴ـ انعکاس دلیل‌تراشی در اشعار سخنوران فارسی

گنده پیری گفت کَش۲ خوزی۳ بریخت:

خود مرا نانِ تهی ۴ بود آرزو

«ناصرخسرو»

که گفت: پیرزن از میوه می‌کند پرهیز؟

دروغ گفت که: دستش نمی‌رسد به درخت

«سعدی»

بلند از میوه گو کوتاه کُن دست

که کوته خود ندارد دست بر شاخ

چه سود از دزدی آن‌گه توبه کردن

که نتوانی کمند انداخت بر کاخ

(همان)

در جوانی پاک‌بودن شیوه پیغمبری است

ورنه هر گبری۵ به پیری می‌شود پرهیزکار

(همان)

سَرِ گاوِ عصار از آن در کَه ۶ است

که از کنجدش ریسمان کوته است

(همان)

اگر بر چشم خود روپوش پوشم

ولی بر چشم اهل دل عیانم

(همان)

ز خود پنهان شدی سر در کشیدی

ببستی چشم تا خود را نبینی

(همان)

نقش‌های زشت خوابت می‌نمود

می‌رمیدی زان و آن نقشِ تو بود

(همان)

۲ـ۵ـ دلیل‌تراشی در امثال و حکم فارسی

□ گربه دستش به گوشت نرسید، گفت: پیفت! بوی گند می‌دهد

(دهخدا، امثال و حکم)

□ کلاهِ کچل را آب برد، گفت: برایِ سرم گشاد بود.

(امینی، فرهنگ عوام، ص ۶۲۸)

□ قاطر را گفتند، پدرت کیست؟ گفت خاله‌ام مادیان است.۷

(همان، ص ۵۸۷)

این مثل در مورد کسانی گفته می‌شود که چون حَسَب و نسب قابل‌اعتنا و یا معروفی ندارند، خود را به خویشاوندانِ دور ولی نامدار منتسب می‌کنند.

□ به او گفتم: «چرا از باغ من دزدی می‌کنی»

گفت: برو برای زنت کفش بخر! (برگردانِ مثلِ سمنانی به فارسی، به نقل از فرهنگ سمنانی روانشاد دکتر منوچهر ستوده)

□ خرچنگ را گفتند: چرا کج و مُعوج راه می‌روی؟ گفت: جوانی است و هزار پیچ‌وخم! (برگردان مَثَل گیلکی به فارسی، به نقل از فرهنگ گیلکی شادروان محمود پاینده)

□ سی روجه (= روز) را کردیم سه روجه، اون هم گردنِ خروجه (= خروسه)

(امثال و حکم دهخدا)

یعنی: سی روزِ ماهِ رمضان را سه روز کردیم، در آن سه روز هم، به این بهانه که خروس، در سحر، ما را بیدار نکرد، روزه نگرفتیم. (این مثل، علاوه بر دلیل‌تراشی، حاکی از مکانیسم فرافکنی هم هست).

□ آدم تنبل را فرمان بده، دو هزار نصیحت پدرانه بشنو!

(امینی، فرهنگ عوام، ص ۳۳)

۲ـ۶ـ دلیل‌تراشی در داستان‌های فرهنگ عامه (فولکلور)

ان‌شاءالله گربه است!

«پیش‌نماز صبحگاهان، دیرگاه، با شتاب، به جانبِ مسجد روان بود که نمازگزاران به انتظار بودند و فرصت اندک. سگی از منجلاب بیرون پرید. پوست بتکانید و شیخ را سراپا آلوده کرد. شیخ که فرصت غسل و تجدید وضو نداشت، چشم بر هم نهاده رو بگردانید که: «ان‌شاءالله گربه است» علی‌اکبر دهخدا، داستان مزبور را با فصاحت تمام و طنزی بس شیرین به نظم کشیده است. (نقل از کتاب کوچه شاملو و نیز امثال و حکم دهخدا، ذیل «ان‌شاءالله گربه است» و نیز دیوان دهخدا ذیل همان عنوان).

ای صاحب بزغاله!

«مردی بزغاله‌ای یافت. به او گفتند: «واجب است در معابر ندا در دهی تا صاحبِ آن آگاه شود و گم‌گشته خویش بستاند.» مرد در شوارع فریاد می‌زد. ای صاحب و آهسته می‌گفت بزغاله. بدین منظور که هم به واجبِ شرعی عمل کرده باشد و هم صاحب بزغاله نشنود و آن را از او نستاند.» (همان)

من هم، یک پایم را از خط بیرون گذاشتم!

مردی با زن خویش در حین سفر دچار راهزنان شد. دزدان پیرامون مرد خطی گرد بر کشیده بدو گفتند: «اگر پای از این خط فراتر نِهی کشته شوی» و پس از رسواییِ۸ با زن و غارتِ اموال آن‌ها برفتند. همسر آن مرد بر بی‌حَمیّتیِ ۹شویِ خویش ملامت می‌کرد و مرد می‌گفت که: تو ندانی که…» (همان)

یک دستم تفنگ، یک دستم شمشیر، پس با دندان‌هام جنگ کنم؟!

«مردی از اهل کاشان را سرزنش همی کردند که با سلاحی کامل چگونه مغلوب دشمن شدی؟ گفت…» (همان)

اقرار به ریاکاری

«عبدالاعلی سلمی» ریاکار بود. روزی به مردی گفت: مردم گمان برند که من ریا پیشه‌ام. به خدای سوگند که دیروز روزه داشتم و امروز نیز کسی را از آن آگاه نکردم! (گونه‌ای توجیه یا خودفریبی که در مرزِ خودآگاهی و ناخودآگاهی صورت گرفته است. )(همان)

 

یادداشت‌ها:

۱ـ مخففِ «اینک»

۲ـ مخففِ «که‌اش»

۳ـ کوفته کباب

۴ـ نان خالی

۵ـ در ادبیات فارسی، به‌ویژه در آثار متقدمان، «گبر» به مطلقِ کافر اطلاق می‌شود.

۶ـ مخففِ «گاه»

۷ـ قاطر پستانداری است که اصالت نوعی ندارد و… از جفت‌گیری الاغ با مادیان حاصل می‌شود. (فرهنگ فارسی، دکتر معین)

۸ـ تعرض، تجاوز

۹ـ بی‌غیرتی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط