بدون دیدگاه

فضای انقلاب و مواضع شاپور بختیار

 

نامه به آیت‌الله خمینی

فرید دهدزی

 

پیشگفتار

دورانی را سپری می‌کنیم که برخی مورخان، تاریخ ایران را از دریچه اکنون می‌نگرند. در این نگرش برخی خائن و برخی دیگر خادم قلمداد می‌شوند. به‌ویژه این نگرش در مورد انقلاب ایران بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد. نخست اینکه مردم ایران را در آن بزنگاه نادان و بی‌اطلاع جلوه می‌دهند. دوم اینکه این انقلاب را نه دستاوردی ملی و مردمی که دستپخت امریکا و غرب می‌دانند. سوم اینکه پس از انقلاب توسط برخی جریان‌های حاکم، درون و برون مرز رویدادهایی رخ داد که در تضاد با مبانی انقلاب بود. اکنون می‌نگریم بسیاری از اهداف نه‌تنها تحقق پیدا نکرد که رویه‌ای دیگر جایگزین آن شد. چهارم خبط و خطاهای صورت‎گرفته امروزین را دستاورد انقلاب می‌دانند. پنجم اساساً فضا، میدان و زمینه رویدادهای صورت‎گرفته را مورد توجه قرار نمی‌دهند و از نقطه‌نظر امروز به آن دوران می‌نگرند؛ یعنی نمی‌خواهند نخست حال و هوای حاکم بر آن زمان را بنگرند و سپس متناسب با آن حال و هوا، تاریخ را ارزیابی کنند. چه‌بسا حال و هوای امروز را جایگزین فضای انقلاب می‌کنند!

در این نگرش برخی از روایت‌گران، اشخاصی که انقلاب را تأیید کردند یا احیاناً پیش‌قراول انقلاب ایران بودند خائن می‌نامند و کسانی را به‌طور ذهنی و انتزاعی بیرون از دایره انقلاب قلمداد می‌کنند و از آنان اسطوره می‌سازند. بی‌شک انقلاب ایران انقلاب فراگیر و ملی بود. تمامی اقشار، احزاب، اصناف و جریان‌ها به نحوی در انقلاب مشارکت داشتند. وقتی دقیق انقلاب را موشکافی و بررسی کنیم انقلاب محصول کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود، چون استبداد مطلقی حاکم شد که بدون وابستگی به غرب و امریکا امکان دوام نداشت. پس از کودتا همه احزاب و جریان‌ها سرکوب شدند. هیچ صدایی جز صدای حاکم شنیده نمی‌شد. پادشاه با سرکوب، اختناق و خفقان جامعه را به سمت‌وسوی انقلاب سوق داد. ضمن اینکه نظام حاکم از ارتش و ساواک که مهم‌ترین رکن نگه‌دارنده رژیم بودند تا دربار امکان بقا نداشتند و کارآمدی خود را از دست داده بودند. اگر جامعه هم به سمت انقلاب نمی‌رفت، خود رژیم به‌سوی درون‌پاشی و سقوط رفته بود. جامعه با هوش خود متوجه شده بود توازن قدرت و تنظیم روابط داخلی و خارجی توسط رژیم گسسته شده و اقتدار و سرکوب رژیم که شاه به‌عنوان بزرگ‌ارتشتاران در صدر آن بود، کاسته شده بود؛ بنابراین کودتای ۲۸ مرداد، استبداد و استیلای خارجی، فِقدان آزادی و استقلال ازجمله مهم‌ترین عوامل انقلاب ایران بود. از سوی دیگر خود رژیم دیگر توان بقا نداشت. آنان که دنبال مقصر می‌گردند یا تاریخ را نمی‌خوانند یا نمی‌دانند رویداد بزرگی مانند انقلاب زمینه و ریشه‌های تاریخی و نظری دارد. نمی‌دانند که انقلاب به دستور کسی صورت نمی‌گیرد. انقلاب با چند فرد و سازمان رقم نمی‌خورد. تمامی کسانی که در برخی شبکه‌ها و جریان‌ها تطهیر می‌شوند، از خود شاه گرفته تا دیگر دست‌اندرکاران رژیم در انقلاب نقش بیشتری داشتند. اگر داغ و درفش شاه در کودتا و پس از کودتا نبود، هیچ‌گاه زمینه برای انقلاب پدید نمی‌آمد. یکی از کسانی که می‌گویند از همان ابتدا ماهیت انقلاب را شناخته بود و آن را پیشگویی کرده بود و با قبول نخست‌وزیری شاه، مقابل امواج انقلاب ایستاد «شاپور بختیار» بود. اسناد فراوانی در دست است که نه‌تنها او مخالف آیت‌الله خمینی نبود که از همه پیش‌تر شیفته ایشان بود.

***

شاپور بختیار نامه‌ای به تاریخ هفتم شهریور ۱۳۵۶ خطاب به آیت‌الله خمینی می‌نویسد و در آنجا نه‌تنها مرجعیت سیاسی که رهبری ایشان را نیز تصدیق و تصریح می‌کند. اینکه چرا بختیار در آن زمان که هنوز بحث محور سیاسی چندان روشن نبود، چنین نامه‌ای را نگاشته است پرسشی است که باید مورخان به آن بپردازند.

متن نامه‌ای که بختیار برای آیت‌الله خمینی فرستاد به این شرح است:

«حضرت آیت‌الله خمینی دامت برکاته؛ خاطر مبارک شاید از انتشار اعلامیه مورخ ۲۲ خرداد ۵۶ که با امضای اینجانب و آقایان دکتر کریم سنجابی و داریوش فروهر در تهران انتشار یافته است، اطلاع حاصل فرموده‌اید. ما در مقابل خلق و خدا بیان این حقایق را ادای وظیفه ملی و دینی خود دانسته‌ایم و اوضاع کشور را همان‌طوری که هست بگوش هم‌وطنان خود و دنیای خارج رساندیم. در این ایام که برای چند روز اقامت در فرانسه بودم، با دوستان و همفکران خود تبادل‌نظر کردم و اکنون به‌وسیله دوست مبارز خود آقای ابوالحسن بنی‌صدر این عریضه را به حضور آن حضرت تقدیم می‌دارد. عطف نظر به گذشته و سوابق امضاکنندگان نامه مذکور خواستم استدعا نمایم که به‌منظور وسعت بخشیدن به مبارزات و ایجاد هماهنگی بیشتر بین افراد ملت مسلمان درصورتی‌که مقتضی بدانید به هر نحو که صلاح باشد ما را در این راه خیر، هدایت و حمایت فرمایید. با سلام و تهیت [تحیت]. هفتم شهریورماه ۵۶ – ارادتمند شاپور بختیار»

 

پیکره نامه ۷ شهریور ۱۳۵۶ بختیار به امام خمینی

 

این نامه را البته هواخواهان ایشان انکار می‌کنند، درحالی‌که خود بختیار در کتاب تاریخ شفاهی هاروارد در گفت‌وگو با ضیاء صدقی پس از اینکه به رویدادهای انقلاب و رویارویی با آیت‌الله خمینی می‌پردازد، به این نامه اشاره کرده و می‌گوید:

«… قبلاً هم یک نامه‌ای برای ایشان فرستادم و آن نامه عبارت است از یک نامه‌ای است که آقا من یک آدمی هستم که یک مبارزاتی کردم که چنین است و چنان است و خیلی خوشحال می‌شوم اگر شما مرا راهنمایی بکنید راجع به مسائلی که مبتلابه ملت ایران است. یکی نداشتن آزادی و یکی فلان. کاری با آن چیزهای مذهبی‌شان نداشتم. آن‌ها باید کار خوشان را بکنند. به من ارتباطی ندارد. برمی‌گردد به خیلی دور…».۱

در این گفت‌وگو بختیار به جای «هدایت و حمایت» که در نامه به آن تأکید کردند، از معادل دیگری، یعنی «راهنمایی» بهره گرفته‌اند. با توجه به اینکه این نامه را هواداران شاپور بختیار جعلی قلمداد می‎کنند و حتی با توجه به منش پس از انقلاب بختیار، توسط جریان‌های معتدل‌تر مورد تردید واقع می‌شود. اکنون با توجه به سخنان خود شاپور بختیار در خاطرات شفاهی هاروارد (اسفند ۱۳۶۲)، نامه وی خطاب به آیت‌الله خمینی جای هیچ تردیدی باقی نمی‌گذارد. نگارش این نامه به ۷۷ روز پس از نگارش نامه سه‏امضایی در ۲۲ خرداد ۱۳۵۶ برمی‌گردد. زمانی که پس از آن بختیار به پاریس می‌رود و از بنی‌صدر تقاضا می‌کند که نامه را به دست آیت‌الله خمینی برساند. نشانه‌های اینکه بنی‌صدر را واسطه قرار می‌دهند، در نامه به چشم می‌خورد.

 

اصل پیکره مصاحبه شاپور بختیار با تاریخ شفاهی هاروارد

با توجه به اینکه حامل نامه «دوست مبارز» آن زمان آقای بختیار، یعنی ابوالحسن بنی‌صدر بود، مُفاد این نامه را نخستین بار بنی‌صدر در سخنرانی جنجالی خود در چهاردهم اسپند ۱۳۵۹ در دانشگاه تهران مطرح ساخت. بنی‌صدر در این سخنرانی در چند جمله از نگارش و ارسال این نامه به آیت‌الله خمینی، پرده برمی‌دارد. او در این سخنرانی گفت: «مایلم که در اینجا مطلبی را برای شما افشا بکنم: یک سال پیش از انقلاب اسلامی ایران، شاپور بختیار به پاریس آمد و گفت آماده است تا در خط امام عمل کند و نامه‌ای نوشت و به من داد که آن نامه به نظر امام برسد. به او گفتم که شرط اینکه این نامه را به امام برسانم این است که از شما وفاداری به این قول را در عمل ببینم، دل من قرص نیست و باور نمی‌کنم که شما به همان راه می‌خواهید بروید».۲

بیش از ده سال پیش بنی‌صدر (در آگوست ۲۰۱۱) در مصاحبه با بی‌بی‌سی مسائل بیشتری درباره این نامه را مورد بررسی قرار داد:

«عرض کنم که قبل از آمدن آقای خمینی به پاریس، آقای شاپور بختیار به فرانسه آمد و گفت یک نامه‌ای خطاب به آقای خمینی نوشته است و از من خواست که نامه را به او برسانم. من به آقای بختیار گفتم شرط رساندن نامه این است که شما سر این خط بمانید. باید صبر کنیم و ببینیم که آیا شما روی این خط می‌مانید یا نمی‌مانید. این‌طور نشود که من نامه را ببرم و بعد شما خط عوض کنید یا کاری کنید که آقای خمینی یقه مرا بچسبد که چرا شما حقیقت را به من نگفتید. بعد آقای خمینی به فرانسه آمد…

– مضمون آن نامه چه بود؟

مضمون نامه این بود که آقای بختیار می‌گفت ما بنا بر مبارزه داریم و خود را در اختیار حضرت آیت‌الله قرار می‌دهیم و این‌گونه مضامین؛ به‌اصطلاح اظهار نزدیکی و صمیمیت با آقای خمینی. بعد گاهی در روزنامه‌ها از آقای بختیار مصاحبه‌هایی چاپ می‌شد، مثلاً با نمایندگان لیبراسیون یا لوموند در ایران مصاحبه می‌کرد و این‌ها انتشار می‌یافت. کسانی زیر حرف‌های ایشان خط می‌کشیدند و نزد آقای خمینی می‌بردند که او این‌طور و آن‌طور گفته است. آقای خمینی هم یقه مرا می‌چسبید و می‌گفت این رفیق شما باز دسته‌گل به آب داده است. من هم تلفن می‌زدم به آقای شاپور بختیار که آقا شما این حرف‌ها را زده‌اید؟ گفت که نخیر! این‌ها را بی‌خود از قول من نوشته‌اند»!۳

در سال ۱۳۷۷، داریوش فروهر، یکی از امضاکنندگان نامه سه‎امضایی تا پیش از سخنرانی بنی‌صدر در چهاردهم اسپند ۱۳۵۹ از وجود این نامه بختیار بی‌خبر بود. وی در گفت‌وگو با مسئول واحد خاطرات «مؤسسه حفظ و نشر آثار امام خمینی» با اشاره به سخنرانی آقای بنی‌صدر، نگارش این نامه را برخلاف میثاق سه‌نفره خود و سنجابی با بختیار دانست. او افزود:

«…حتی این آقای بختیار که بعدها شکل دیگری به مبارزه‌اش داد، این را آقای بنی‌صدر روشن کرد با اینکه آن نامه سه‌نفری را ما داده بودیم برای حضرت آیت‌الله‌العظمی خمینی و ایشان هم تأیید کرده بودند کوشش‌ها را، بختیار به‌عنوان یک سفر برای درمان به فرانسه رفت و بعدها، روز چهاردهم اسفندماه سال ۱۳۵۹، بنی‌صدر گفت که این آمد و یک نامه خودش نوشت و همراه آن نامه که داده بشود به حضرت آیت‌الله‌العظمی خمینی که چون می‌دانست این نامه را داده‌اند، من ندادم، منظور بنی‌صدر این بود که اینکه حالا حرف‌ها را می‌زد، آن‌وقت خودش می‌کوشید یک راه اختصاصی برای نزدیکی امام پیدا کند و دست‌آویزش هم این بود که یکی از بزرگان بختیاری، امیر مفخم چندین سال حاکم خمین و محلات و سایر جاها بوده است.

محتوای آن نامه را اشاره نکردند؟

محتوای نامه تقریباً معرفی خودش و اینکه ما در درون ایران مشغول مبارزه هستیم، در آن نطق بنی‌صدر موضوع را خیلی روشن‌تر بیان کرده است».۴

گفتیم که هواخواهان شاپور بختیار به انکار این نامه می‌پردازند، درحالی‌که حمید ذوالنور از همراهان نزدیک شاپور بختیار که جانشینی ایشان؛ یعنی ریاست شورای‎عالی نهضت مقاومت ملی را بر عهده داشت، بیش از ده سال پیش، به این نامه را تأیید کرده و گفته است:

«خوشبختانه آقای بنی‌صدر متن کامل این نامه را منتشر کرده است. نامه آقای بختیار به آیت‌الله خمینی با اشاره به نامه سرگشاده‌ای که به شاه نوشته‌اند و با یادآوری سوابق سیاسی امضاکنندگان آن از آقای خمینی می‌خواهد که درصورتی‌که مقتضی بدانند و به هر نحو که صلاح باشد ما را در این راه خیر هدایت و حمایت فرمایند».۵

(عکس یاران دکتر شاپور بختیار در پاریس، مهندس حمید ذوالنور، دکتر شاهرخ وزیری، مهندس مهدی خرازی در کنار شاپور بختیار)

نه‌تنها هواخواهان شاپور بختیار به انکار این نامه می‌پرداختند که بسیاری از مورخان و مبارزان آن زمان از وجود این نامه بی‌اطلاع بوده و هستند. حال با توجه به‌تصریح شاپور بختیار به نامه هفتم شهریور ۱۳۵۶ در مجموعه تاریخ شفاهی هاروارد و تصدیق یاران وی ازجمله حمید ذالنور بسیاری از مسائل روشن می‌شود.

خاطرات شفاهی هاروارد نام اختصاری طرح تاریخ شفاهی ایران مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد است که مدیر و سرویراستار پروژه «حبیب لاجوردی» است که البته مصاحبه با دکتر شاپور بختیار را ضیاء صدقی، بر عهده گرفته بود. این مصاحبه در دو جلسه در اسپند ۱۳۶۲ در محل اقامت ایشان در سورزن۶ حومه شهر پاریس صورت گرفت. تمامی مصاحبه به شکل فایل صوتی و به‌صورت تایپ‎شده در سایت و کانال تلگرام تاریخ شفاهی هاروارد وجود دارد.۷ در ایران نیز این خاطرات را نشر زیبا در سال ۱۳۸۰ و نشر صفحه در سال ۱۳۸۵ نیز منتشر کردند؛ البته نشر زیبا با توجه به شفاهی بودن مصاحبه، اندکی این خاطرات را ویرایش و کلمات تند و تیز شاپور بختیار را درباره برخی نفرات حذف کردند که شاید به ده کلمه نرسد، اما اصل مصاحبه هم به‌صورت صوتی و هم به‌صورت مکتوب در سایت و به‌ویژه کانال تلگرام تاریخ شفاهی هاروارد موجود است. اکنون دو نسخه مکتوب نشریافته در ایران و هاروارد را منتشر می‌کنیم.

 

خارج از اینکه خود بختیار می‌گوید بنده پیش از نخست‌وزیری نامه‌ای به آیت‌الله خمینی نوشته‌ام و از ایشان تقاضای راهنمایی (هدایت و حمایت) کردم. شاپور بختیار خود در نخستین روزهایی که بر مسند نخست‌وزیری تکیه زد؛ در مجلس سنا ظاهر شد (۲۰ دی ۵۶) و از ارتباط‌های خود با آیت‌الله سخن به میان آورد:

«بختیار: راجع به مراجع تقلید … من در یک فامیل بسیار متعصب مذهبی هستم. با وجود اینکه تحصیلات من اغلب در اروپا بوده ولی پیوند خانوادگی که داشته‌ام و آشنایی که با آیات عظام داشته‌ام (پدرم، خودم و فامیلم) اکنون می‌توانم به ضرس قاطع عرض کنم و بیشتر از این هم از من نخواهید امروز که با اکثر آیات عظام در ارتباط هستم و نظر این آقایان به شخص به من و نسبت به روشی که من انتخاب کردم اگر خیلی مساعد نباشد نسبت به خیلی‌هایی که بودند مساعدتر است. من می‌توانم برای روشن شدن ذهن آقایان عرض کنم که حضرت آیت‌الله‌العظمی خمینی با فامیل من نزدیکی و آشنایی دارد و بنده با ایشان [دائماً!] در ارتباط هستم. روشی که ایشان انتخاب کرده‌اند و مخالفت‌هایی که ایشان می‌کنند، مربوط به من و شخص من نیست. یک مسئله‌ای است خارج از بحث».۸

خارج از اینکه شاپور بختیار به نسبت خانوادگی خود با آیت‌الله خمینی اشاره دارد، خبر از ارتباط خود با آیت‌الله خمینی را نیز می‌دهد؛۹ البته ایشان در این گفتار به نوع و شیوه ارتباط خود با ایشان سخن نمی‌گویند، اما تاریخ گواه آن است که نامه‌نگاری یکی از انواع رابطه بوده است. به‌ویژه نامه هفتم شهریور ۱۳۵۶ بختیار نشان می‌دهد که به قول داریوش فروهر در صدد بودند «یک راه اختصاصی برای نزدیکی امام پیدا کند».

اینکه شاپور بختیار در زمان نخست‌وزیری متناسب با شرایط مجبور بوده‌اند در گفتار و کردار خود با آیت‌الله خمینی مبتنی بر مصلحت رفتار کنند سخنی است که با فحوای این مقاله ناسازگار نیست. شاپور بختیار فراتر از زمانه خود نبوده و در همان بستری حرکت می‌کردند که دیگر افراد و ارکان جامعه در همان فضا به سر می‌بردند. اینکه ایشان را فراتر از زمان و مکان بدانیم فرضیه‌ای است که با واقعیت‌ها و رویدادها سازگاری ندارد؛ البته مجبور هم نبوده‌اند، زیرا که نامه هفتم شهریور ۱۳۵۶ زمانی طرح شده که نه‌تنها محور سیاسی مشخص نشده بود که خود انقلاب جنبه عمومی و فراگیر پیدا نکرده بود؛ بنابراین شاپور بختیار در یک عمل انجام‏شده قرار نگرفته بودند که واکنشی به آن نشان دهند. هنوز جای پرسش است که واقعاً چرا شاپور بختیار در آن موقع چنین ابتکار عملی از خود نشان دادند؟

نکته دیگر اینکه فحوای نظرات شاپور بختیار نه به جبر بود و نه به مصلحت، گویای نظرات پنهانی ایشان نیز بود. چنان‌که خواهیم دید ایشان در دو نامه دیگر در زمان تصدی نخست‌وزیری و دیگر گفتارها (پیش از مهاجرت به پاریس- در تیرماه ۱۳۵۸)، نه‌تنها در مقابل آیت‌الله خمینی قرار نگرفتند که به‌طور پنهانی از ایشان ستایش نیز می‌کردند، به‌عنوان نمونه در جلسه سری شورای امنیت ملی که به ریاست خود ایشان و با حضور برخی فرماندهان ارتش برگزار می‌شد، در فردای روزی که شاه از ایران گریخت، یعنی روز ۲۷ دی‌ماه ۱۳۵۷، آیت‌الله خمینی را فردی باتقوا دانسته و می‌گویند:‌ «من اطلاعات صحیحی از زندگی [آیت‌الله خمینی] دارم، خیلی آدم باتقوایی است. این را اطمینان داشته باشید که فوق‌العاده باتقواست و الآن هم در پاریس (شاید تیمسار هم بدانند [اشاره به تیمسار ناصر مقدم]) ایشان به همان هفتاد و هشتاد نفری که در اطرافش هستند؛ روزها هر روز آبگوشت است. شب‌ها ماست با کشمش یا انگور. این غذای همه مردم آنجاست. اصولاً آدم مادی پی [قدرت] و این‌جور چیزها نیست. این‌ها را خوب است از طرف بداند که از نقاط قدرتشان این‌ها هم هست… مرتاض است. اصلاً یک آدمی است که حالتی دارد … مثلاً هیچ‌وقت بدی و غیبت کسی را نمی‌کند. حالتی دارد که مرتاض است…».۱۰

همان‌طور که دیدیم در نامه هفتم شهریور ۱۳۵۶ ایشان از حضرت آیت‌الله طلب هدایت و حمایت کردند. هدایت و حمایت طلبیدن از فردی روحانی در قلمرو سیاسی، نه‌تنها تأیید مرجعیت روحانی است، بلکه گواهی مرجعیت سیاسی ایشان نیز است. چنین دیدگاهی به‌طور کلی در دیگر نامه‌های رسمی ایشان در زمان نخست‌وزیری (۳۷ روزه) او دیده می‌شود. بختیار در نخستین روزهای نخست‌وزیری نامه‌ای به آیت‌الله خمینی می‌نویسد که در چند جای نامه ایشان را «پیشوای بزرگ روحانی» می‌خواند؛ البته پیشوایی روحانی که تنها مرجعیتش در امور روحانی ختم نمی‌شود، بلکه در ادامه به نقش ایشان در قلمرو سیاست و حکومت نیز اذعان دارند. تا آنجا پیش می‌روند که برنامه‌های دولت خویش را با اهداف متعالیه «آن وجود مقدس» در یک راستا می‌داند؛ «برنامه این دولت از صدر تا ذیل کاملاً و جزاً» «مورد نظر آن وجود مقدس» بوده:

در این نامه شاپور بختیار می‌نویسد: «پس از عرض سلام و تقدیم احترام به حضور مقدس آن پیشوای بزرگ روحانی که به الطاف الهی به فضیلت مجاهدت در راه حق آراسته است، اجازه می‌خواهد به‌اختصار چند نکته قابل‌توجه آن رهبر عالی‌قدر اسلامی را به استحضار خاطر شریف برساند. امیدوارم به یاری خداوند بزرگ بتوانم آنچه را که به‌عنوان «یک ایرانی مسلمان مبارز» به عهده دارم به‌روشنی بیان کنم. مبادا که به سبب تردید در بیان حقیقت نزد «بندگان حق‌پرست و حقیقت‌جوی خدا شرمسار شوم».۱ – آن حضرت واقف‌اند که برنامه این دولت از صدر تا ذیل کاملاً و جزاً همان مطالبی است که طی سالیان دراز دوران اخافه، ارعاب و اختناق مورد نظر آن وجود مقدس و سایر مبارزان و شهیدان راه حق و آزادی بوده است و به‌محض تصدی نخست‌وزیری بلافاصله با توکل به خدای متعال با کمال اشتیاق و اخلاص شروع به اجرای آن کردم جای هیچ‌گونه تردید نیست که اگر مهلت معقولی داده شود به خاطر صیانت حقوق حقه ملت مسلمان و مبارز ایران به حرمت روان پاک شهیدان راه آزادی و به حکم ۲۵ سال سابقه مبارزات سیاسی و برای حفظ استقلال و تمامیت خاک میهنم به خواست خدای متعال، تمام جزئیات این برنامه را مردانه و مخلصانه به‌موقع اجرا خواهم گذاشت. این کار البته در گرو توفیق الهی است. امیدوارم «در این راه از برکت انفاس قدسیه آن حضرت» و دعای خیر همۀ نیک‌خواهان این مرز و بوم برخوردار شوم. ۲. هرچند زیارت آن «پیشوای بزرگ روحانی» سعادتی است که من نیز مانند بسیاری از فرزندان ایران که هواخواه آزادی و استقلال آزادی ایران و مؤدّب به آداب اسلام در تجلیل مقام آیات عظام و علمای اعلام‌اند در آرزوی آنم، ولی اجازه می‌خواهم به عرضتان برسانم که به عقیده اینجانب در شرایط کنونی به سبب تحریکات گوناگون و حالت عصیانی که در گروه‌های موافق و مخالف وجود دارد، بازگشت آن وجود مغتنم موجب تشنجات و اختلالاتی خواهد شد که دولت را از ادامه برنامه‌ای که متفق‌الیه [علیه] همه آزادیخواهان خداپرست ایران است بازخواهد داشت. لذا تمنا دارد استدعای ارادتمند را در تأخیر عزیمت به ایران به سمع قبول تلقی فرمایند… حضرت آیت‌الله: از خدا دان خلاف دشمن و دوست / که دل هر دو در تصرف اوست. من به حکم همین ایمان عمیق، آرزومندم که «آن پیشوای بزرگ» در این لحظه خطیر نیز «با الهامات ربّانی ملهم شوند» تا علی‌رغم احوال فعلی، صمیمیت و اخلاص من در راه حق و آزادی برای «آن وجود مقدس» آشکار گردد و به «علم‌الیقین» موفق گردند که این استدعا صرفاً به خاطر اجتناب از پیشامدهایی است که در صورت بروز برای من نیز جز نهایت تأسف نتیجه‌ای نخواهد داشت و کوه اندوهی که از آن حوادث بر دل ما فرود خواهد آمد همه مبارزان راه حق و آزادی را سالیان دراز سوگوار خواهد کرد و روح پاک شهدای راه آزادی را تا ابد متألم خواهد ساخت. والسلام علی من التبع الهدا [الهدی]  ارادتمند شاپور بختیار».۱۱

در نامه سوم به تاریخ هفتم بهمن ۱۳۵۷ آشکارا به جای عبارت «پیشوایی» از عبارات «رهبری و زعامت» بهره می‌گیرند که باز به رهبری ایشان در قلمرو دینی بسنده نمی‌کنند و تأکید بر زعامت و رهبری سیاسی ایشان دارند. او در این نامه می‌گوید: «من به‌عنوان یک ایرانی وطن‌دوست که خود را جزء کوچکی از این نهضت و قیام عظیم ملی و اسلامی می‌دانم و اعتقاد صادقانه دارم که رهبری و زعامت حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی و رأی ایشان می‌تواند راه‌گشای مشکلات امروزی ما و ضامن شأن و امنیت کشور گردد، تصمیم گرفتم که ظرف ۴۸ ساعت آینده شخصاً به پاریس مسافرت کرده و به زیارت معظم‌له نائل آیم و با گزارشی از اوضاع خاص کشور و اقدامات خود ضمن درک فیض در باره آینده کشور کسب نظر / کسب تکلیف نمایم».۱۲

آنچه مسلم است عبارت «هدایت و حمایت» که در نامه هفتم شهریور ۵۶ بختیار بدان اذعان کرده، امر کتمان‌پذیری در ادبیات و گفتمان ایشان تا رویدادهای انقلاب بهمن ۵۷ نیست، بلکه ایشان به‌طور رسمی و غیررسمی به اشکال مختلف بدان تصریح کردند.

سند دیگری که در زمان نخست‌وزیری او در نشریات به جای مانده، این است که ایشان سه روز پس ورود آیت‌الله خمینی به تهران یعنی روز پانزده بهمن ۱۳۵۷، در نشست مطبوعاتی سخنی را می‌گویند که پس از تثبیت نظام جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ هم چنین ادعایی درباره آیت‌الله خمینی نمی‌شد. در این نشست چند نکته را بختیار می‌گوید که مهم‌ترین آن جمله «نه با شاه سازش می‌کنم و نه با خمینی» که تیتر روزنامه کیهان شد، اما نکته مورد نظر بختیار این بود که «همه نظرات امام خمینی را در لباس قانون تحقق می‌بخشم». اینکه در اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه بنا بر نظارت پنج فقیه بر مصوبات مجلس شورای ملی ایران بود، اصلی بود که هیچ‌گاه محقق نشد، مبحثی جداست، اما اینکه تمامی نظرات یک فقیه در قالب قانون اساسی محقق شود، سخنی شاذ و نادر و حتی به تعبیر شاپور بختیار انقلابی است. فرضیه‌ای است که نه‌تنها در پاریس توسط آیت‌الله خمینی مطرح نشد، حتی در مجلس خبرگان قانون اساسی (اَمرداد تا مهر ۱۳۵۸) و تا زمان حیات آیت‌الله خمینی نه اظهار و نه تصویب شد؛ بنابراین شاپور بختیار هم خارج از فضای انقلاب زیست نمی‌کرد. اینکه پس از انقلاب منش دیگری را اتخاذ کرد بحث دیگری می‌طلبد، اما تا زمانی که ایشان ایران بودند خود را ورای انقلاب نمی‌پنداشتند. کما اینکه در همین نشست مطبوعاتی نکته دیگری را می‌گوید که تصدیق نظریات مقاله است. می‌گوید: «ما دست به نوعی انقلاب علیه شاه زده‌ایم».

بنابراین شاپور بختیار نه اسطوره‌ای بود که جلوتر از خود گام نهاد، نه در ورای جامعه قدرت تشخیص رویدادهای پس از انقلاب را داشت. نکته‌ای که در ابتدای مقاله آوردیم، گفتیم همه ارکان رژیم گذشته به نحوی در انقلاب ایران نقش داشتند. سخنی است که شاپور بختیار در آخرین سخنرانی خود در روز ۲۱ بهمن ۵۷ در مجلس سنا، درباره خود یادآور می‌شود. می‌گوید: «مسئله دیگری که بنده لازم می‌دانم حضور سناتورهای محترم عرض کنم این است که انقلابی در ایران شد که خود من هم سهم بسیار کوچکی در آن داشتم و از این سابقه‌ای که در این راه دارم مفتخرم…». ۱۳ اینکه ایشان سهم کوچکی برای خود در انقلاب قائل‌اند، شاید فروتنی می‌کنند، اما می‌شود میزان نقش ایشان چه به‌صورت مثبت و چه منفی را در مجال دیگری ارزیابی کرد. همین بس که ایشان این رویداد را نه فتنه یا شورش که انقلاب می‌دانند و سهمی نیز برای خود در آن قائل هستند. نه‌تنها در این گفتار، در روز همه‌پرسی ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ که ایشان در مخفیگاه بودند، ضمن اینکه می‌گویند در این همه‌پرسی شرکت نخواهند کرد، جنبش مردم ایران را انقلاب می‌دانند؛ بنابراین اینکه ایشان پس از انقلاب چه رفتار و گفتار را اتخاذ کردند، مقوله دیگری است که در جای خود باید بدان پرداخت.

***

نگارش این نامه به ۷۷ روز پس از نگارش نامه سه‌امضایی (نامه سه‎امضایی: ۲۲ خرداد ۱۳۵۶) برمی‌گردد. همان‌طور که داریوش فروهر اذعان کردند این نامه برخلاف عهدنامه شکل گرفت. باز گفته خود آقای شاپور بختیار در کتاب یک‌رنگی ۱۴ و کتاب ۳۷ روز پس از ۳۷ سال بر این باور است که اعلامیه نوفل لوشاتوی کریم سنجابی (۱۴ آبان ۱۳۵۷)۱۵ برخلاف اصول مندرج در نامه بود. همواره می‌گفتند ما که در خرداد ۵۶ آن نامه سه‌نفری را امضا کردیم روی اصول قانون اساسی پای‌فشاری کردیم چه شد که در یک سال و نیم پس از آن دکتر سنجابی چنین اعلامیه‌ای را امضا کردند؟ می‌گوید:

«این مرد واقعاً ضعیف‌النفس است؛ یعنی همیشه هم‌عقیده آخرین فردی است که از اتاقش بیرون می‌رود. آقای سنجابی در خرداد سال ۱۳۵۶ با خود بنده آن نامه سرگشاده‌ای را که به شاه نوشته بودیم، امضا کرد. این نامه بسیار مؤدبانه هم بود. حتی عنوان نامه را هم به یاد دارم که نوشته بودیم: به پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاه، یعنی عنوان شاه را درست مطابق متن قانون اساسی گذاشته بودیم. آریامهر و این‌ها ابداً نبود. این نامه را ایشان هم امضا کرده بود و امضای اول را داشت. در نامه صحبت از قانون اساسی بود، حرمت به قانون بود، آزادی انتخابات بود و غیره. … صحبت اینکه ما جمهوری می‌خواهیم ابداً نبود. ما سلطنت مشروطه می‌خواستیم طبق قانون اساسی و تذکر می‌دادیم که آقا، سلطنت هست، ولی قانون اساسی نیست… اما آقای سنجابی وقتی‌که این ضعف اراده‌اش را شما شناختید، متوجه تمام معایب و خطراتی که یک رهبر ضعیف برای یک ملت دارد می‌شوید…این ضعف و این نفوذپذیری ایشان را کشاند که به جای کانادا [دعوت انترناسیونال سوسیالیست]، برود پاریس مقیم بشود… در مورد توقف سر راه در پاریس که مطرح کرد، به او گفتیم شما می‌روید آنجا، سلام و تعارفی اگر خواستید بکنید، حرف‌های خمینی را گوش بدهید، ولی هیچ تعهدی نکنید. ایشان که اینجا [پاریس] آمد مثل آدم‌های ضعیف و کوچک در منطقه جاذبه قرار گرفت و کافی بود که یک حاج‎مانیان [و احمد سلامتیان] و یک افرادی مانند او به ایشان بگویند تو جای مصدقی … خلاصه، پاریس که آمد وضع عوض شد. رفت به آن ملاقات و آن اعلامیه سه‎ماده‌ای را نوشت…».۱۶

یعنی آقای بختیار بر این باور است که اعلام مواضع دکتر کریم سنجابی در یک سال ‌و نیم پس از نامه سه‌امضایی برخلاف تعهد و اصول مندرج در نامه سه‌امضایی است، درحالی‌که نامه خودشان به آیت‌الله خمینی به ۷۷ روز پس از نامه سه‌امضایی برمی‌گردد. گفتنی است از نامه سه‌امضایی تا بیانیه دکتر سنجابی در ۱۴ آبان‌ماه ۱۳۵۷، به تعبیر شاپور بختیار یک سال و نیم گذشته بود و روزانه صدها رویداد رخ می‌داد. در این یک سال و نیم رویدادهای دور از انتظاری روی می‌داد که اصلاً پیش‌بینی‎پذیر نبود. کار بدان جا کشید که فردای بیانیه دکتر سنجابی خود پادشاه نطقی به‌مراتب انقلابی‌تر ابراز کرده و گفتند: «من نیز پیام انقلاب ملت ایران را شنیدم»؛ اما نامه شاپور بختیار به آیت‌الله خمینی آن هم ۷۷ روز پس از بیانیه سه‌نفری که جامعه هنوز آبستن حوادث نشده بود، آن هم به شکل مخفیانه، بدون نظر شورای مرکزی و هیئت اجرایی جبهه ملی ایران چه معنایی می‌توانست داشته باشد؟

این نامه و حتی نامه‌ها و گفتارهای رسمی ایشان در زمان نخست‌وزیری نشان می‌دهد بختیار نه‌تنها در همان گفتمان و پارادایم انقلابی نیروهای ملی- مذهبی قرار می‌گیرد که حتی برخی مواقع فراتر از آن گفتمان نیز به پیشواز آن جریان رفتند؛ بنابراین اینکه بر این باورند شاپور بختیار از همان روز نخست «صدای پای استبداد نعلین» را شنیده بود، گمانه‌ای است که باید متناسب با نامه و گفتارهای ایشان، آن هم مبتنی بر زمینه‌های تاریخی سنجید.■

پی‌نوشت:

  1. خاطرات شاپور بختیار، طرح تاریخ شفاهی هاروارد، مرکز مطالعاتی خاورمیانه دانشگاه هاروارد، به کوشش حبیب لاجوردی، انتشارات صفحه سفید، چاپ دوم ۱۳۸۵، ص ۱۰۹.
  2. عباس شادلو، سودای جمهوری، اندیشه، زمانه و ناگفته‌های تاریخی اولین رئیس‌جمهور ایران، نشر مؤلف، ۱۳۹۶، جلد چهارم، ص ۱۹۷۳؛ همچنین رک: روزنامه‌های انقلاب اسلامی و کیهان ۱۶/ ۱۲/ ۱۳۵۹.

۳.http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/08/110729_l10_bakhtiar_20th_anniv_banisadr.shtml

۴.http://tarikhirani.ir/Modules/News/Phtml/News.PrintVersion.Html.php?Lang=fa&TypeId=30&NewsId=1544

۵.http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/08/110811_l78_bakhtiar_20th_anniv_hamid_zolnour.shtml

  1. Suresnes
  2. کانال تاریخ شفاهی هاروارد در تلگرام.
  3. سخنان دکتر بختیار در جلسه معارفه مجلس سنا ۲۰ دی ۱۳۵۷ – نوای گفتار بختیار در مجلس سنا نیز موجود است. رک:‌

https://www.youtube.com/watch?v=
RhXOQaIl4zA

https://www.youtube.com/watch?v=
Q1HiVHRRXAM

  1. یک یا دو کلمه جمله در نوار افتادگی دارد که از سیاق و بافت جمله برمی‌آید که ایشان گفته‌اند «دائما» ارتباط دارم. بنده برای اینکه حفظ امانت کرده باشم دائماً را در [] نهادم: بنده با ایشان [دائماً!] در ارتباط هستم.
  2. این جلسه از شورای به همراه چند جلسه دیگر از جلسات شورای امنیت ملی را سال ۱۳۹۴ مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی منتشر ساخت. بعدها رسانه‌های مختلف درون و برون مرز، موافق و مخالف، به انتشار آن دست زدند. ازجمله رک:

  1. کیهان، شماره ۱۰۶۲۳، ۸ بهمن ۱۳۵۷. ص ۲ این نامه از رادیو نیز پخش شد که نسخه‌ای رادیویی آن نیز وجود دارد. رک

https://www.youtube.com/watch?v=
QiJVZFSmGfg

  1. نامه دو روایت/ نسخه دارد. یکی آن است که در روزنامه‌های آن روز گفته شده «کسب نظر»، اما پس از کش ‌و قوس با شورای انقلاب، نامه ارسال‌شده به آیت‌الله در پایان‌نامه «کسب تکلیف» آورده شده (رک: کتاب آخرین تلاش‌ها در آخرین روزها، ابراهیم یزدی: ۱۵۷- ۱۵۶).
  2. شوربختانه در این قسمت از نوار که ایشان درباره سوابق انقلابی خویش سخن می‌گویند، افتادگی دارد. چون از سوی هواخواهان ایشان نشر گردیده است، چه بسا عمدی بوده باشد؛ اما به هر تقدیر خود را انقلابی و جزء کوچکی از انقلاب می‌دانند. رک:

https://www.youtube.com/watch?v=
oB9gamsxRdc

  1. شاپور بختیار، یک‌رنگی؛ بخش‌های مختلف به‌ویژه فصل «اپوزسیون با عمامه […]»، مترجم مهشید امیرشاهی، انتشارات خاوران، چاپ چهارم، ۱۹۸۲، صص-۱۳۹ -۱۳۵. همچنین رک: خاطرات شاپور بختیار، طرح تاریخ شفاهی هاروارد، مرکز مطالعاتی خاورمیانه دانشگاه هاروارد، به کوشش حبیب لاجوردی، انتشارات صفحه سفید، چاپ دوم ۱۳۸۵، صص ۱۰۵ – ۱۱۰
  2. اعلامیه سه ماده‎ای دکتر کریم سنجابی در ۱۴ آبان ۱۳۵۷ در پاریس.

سلطنت کنونی ایران با نقض مداوم قوانین اساسی و اعمال ظلم و ستم و ترویج فساد و تسلیم در برابر سیاست بیگانه فاقد پایگاه قانونی و شرعی است.

جنبش ملی اسلامی ایران با وجود بقای نظام سلطنتی غیرقانونی، با هیچ ترکیب حکومتی موافقت نخواهد کرد.

نظام حکومت ملی ایران باید بر اساس موازین اسلام و دموکراسی و استقلال به‌وسیله مراجعه به آراء عمومی تعیین گردد. دکتر کریم سنجابی

  1. سی‌وهفتروز پس از سی‌وهفت سال، چند گفت‌وگو با دکتر شاپور بختیار درباره دوران زمامداری‌اش، انتشارات رادیو ایران، چاپ پنجم، بهمن‌ماه ۱۳۶۲، ص ۴۶ – ۴۲.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط