راهبردهای ایران در برابر اسرائیل
محمد احمدی
#بخش_پنجم
در بخش پنجم گفتوگو درباره فلسطین دکتر محمد احمدی به راهبردهای ایران در مقابل اسرائیل، ابعاد شکاف نسلی و ایدئولوژیک بین اسرائیل و یهودیان عالم، چگونگی از بین رفتن دستاوردهای یهودیان در عصر روشنگری توسط نتانیاهو اشاره کرد. همچنین این سؤال نیز مطرح شد که آیا مناقشات ایران و اسرائیل با حل مسائل فلسطین پایان خواهد پذیرفت. در پایان نیز تحلیلی درباره نتایج نظرسنجی از مردم جهان درباره یهودیان و اسرائیل ارائه داد. خوانندگان عزیز چشمانداز ایران را به مطالعه نکات یادشده دعوت میکنیم.
برخی معتقدند ایران بهجای سردادن شعار سرنگونی اسرائیل بهتر است از اشعار ایجابی دموکراسی استفاده کند. بدین معنا که ما و بهویژه فلسطینیها خواهان جامعه دموکراتیک مرکب از یهودیها و مسیحیها و مسلمانان و درواقع بازگشت به آیین ابراهیم هستیم. این بازگشت میتواند مشابه بازگشت مسلمانان در صدر اسلام و قضیه تغییر قبله به ابراهیم باشد که همه جریانهای سالم را با هم متحد کرد. در انتخابات ۲۰۱۶ امریکا، برنی سندرز شعار «بازگشت به ابراهیم» برای وحدت بشریت را داد. نظر شما درباره شعار ایجابی و شعار سلبی چیست؟ در همین راستا زمانی بود که عرفات و کمال جنبلاط شعار جامعه دموکراتیک میدادند، ولی زندهیاد امام موسی صدر با این شعار مخالف بود و جامعه مذهبی و طایفهای در لبنان را قبول داشت.
ایران در شعارهای خود، از سرنگونی سیستم اسرائیل حمایت کرده که شعاری سلبی است و شامل خشونت و کشتار یهودیان نیز نمیشود. همانطور که نظام آپارتاید در آفریقای جنوبی سرنگون شد بدون آنکه سفیدپوستان حاکم بر آن کشته شوند و همانطور که نظام کمونیستی در روسیه و اروپای شرقی سرنگون شد بدون آنکه کمونیستها قتلعام شوند؛ البته باید توجه داشت اسرائیل چندین بار ایران را به حمله پیشدستانه تهدید کرده و ایران هم در مقابل، شعار نابودی اسرائیل در صورت چنین حملهای را مطرح کرده است، اما هیچیک از این دو تهدید متقابل، مستقیماً ربطی به مسئله فلسطین ندارد و بسیار بعید است که تحقق یابد. این شعارها بیشتر به نگرانی اسرائیل از مسئله هستهای و قدرت روزافزون ایران در منطقه مربوط است و خود اسرائیلیها هم میدانند ایران در پی شروع هیچ جنگی با آنها نیست.
مسئله فلسطین فقط بخشی از مناقشات اسرائیل با ایران است، اما بهعلت بحث زیاد درباره آن، برای برخی این سوءتفاهم پیش آمده که فلسطین تنها مناقشه بین اسرائیل و ایران است. درواقع، مناقشات بین این دو در عرصه بسیار گستردهتری جریان دارد: طرفین ایران و اسرائیل در پی نفوذ در همسایگان یکدیگرند؛ هریک از طرفین تلاش دارد قدرت اول منطقه باشد؛ هریک از طرفین تلاش دارد از قدرتهای بزرگ جهانی مثل امریکا و روسیه و چین و اروپا به نفع خود استفاده کند؛ اسرائیل در پی تجزیه کردستان و برخی از کشورهای مسلمان است، درحالیکه ایران آن را تحمل نمیکند و نفوذ ایران در خاورمیانه و آفریقا و آبراههای اطراف شبهجزیره عربستان در حال گسترش است و اسرائیل آن را تحمل نمیکند. از طرف دیگر، قدرت نظامی و اطلاعاتی و سایبری ایران نسبت به گذشته بسیار بیشتر شده و اسرائیل از آن هراس دارد، سلاحهای هستهای اسرائیل و تسلط ایران بر فناوری هستهای باعث نگرانی جناح مقابل است، شیعیان در لبنان و یمن و خلیج فارس برای اسرائیل خطرناکاند، کنترل منابع نفتی برای طرفین اهمیت بسیار دارد و دوستان راهبردی اسرائیل از امریکا تا عربستان نیز بهشدت نگران ایران و متحدان آن هستند. پس فهرست مشکلات بین اسرائیل و ایران بسیار طولانیتر از آن است که با حل مسئله فلسطین حل شود، اما بحث ما در اینجا موضوع فلسطین است که میتوان آن را جدا از مسائل فوق حل کرد. الگوی ایجابی که ایران طی چند دهه برای حل این مسئله پیشنهاد کرده، راهحل یک کشور واحد دموکراتیک بر اساس یک رفراندوم با حقوق برابر برای یهودیان و فلسطینیها و مسیحیان است با ذکر این نکته که باید شامل آوارگان اخراجشده از فلسطین نیز باشد. بهشکلی مشابه آفریقای جنوبی که منافع سفیدپوستان خود را نیز حفظ کرد یا روسیه و اروپای شرقی که حقوق احزاب چپ خود را نیز رعایت کردند میتوان با تغییر نظام حکومتی اسرائیل از طریق صلحآمیز و بهشرط حفظ منافع همه ساکنان آن، ازجمله یهودیان، نظامی دموکراتیک پدید آورد. واضح است اسرائیل نه راهحل یک کشور دموکراتیک و نه راهحل دو کشور واقعاً مستقل را نمیپذیرد و امریکا نیز حاضر به کاری برخلاف میل اسرائیل نیست. پشتیبانی امریکا تضمینی برای برتری نظامی اسرائیل و تحمیل خواستههایش بوده، بهطوریکه اسرائیل از ابتدای تأسیس خود، عادت کرده اغلب بهجای راهحلهای سیاسی برای مشکلات خود به راههای نظامی روی آورد.
آیا ایران استراتژی خاصی برای پیشبرد این اهداف خود در قبال اسرائیل دارد؟
بهنظر میرسد راهبردی که ایران برای حل این مسئله دنبال کرده، شامل دو محور مرتبط با هم است: ۱. راهبرد اول ایران حمایت از فلسطینیها برای داشتن اعتماد به نفس و مقابله با ضعفهایشان است. وقتی نقض حقوق بشر همراه با تضعیف و تحقیر یک ملت صورت میگیرد، آن ملت بهمرور اعتماد به نفس خود را برای کسب حقوق مشروع خویش از دست میدهد؛ البته ایران تا کنون تلاش کرده در حمایتش از فلسطینیها یا سایر همسایگان اسرائیل مانند سوریه و لبنان، خودش در خط مقدم درگیری با اسرائیل نباشد، چون این مناقشه به هر حال متعلق به اعراب است و اگر آنها نخواهند برای کسب حقوق خود ایستادگی کنند، معنا ندارد ایران بهجای آنها کاری بکند. طی چند بار حمله اسرائیل به نیروهای ایرانی در سوریه نیز ایران با احتیاط عمل کرد تا مستقیماً درگیر نبرد با اسرائیل نشود، چون منافع ایران و سوریه در جدا کردن جنگ سوریه از مسائل اسرائیل است.
۲. راهبرد دوم ایران، خلع اسرائیل از امتیاز برتری نظامی است. تا دهه ۱۹۸۰ این برتری باعث میشد اسرائیل به همسایگان خود بدون واهمه حمله کند. مثلاً لبنان و اردوگاههای فلسطینیها در سرتاسر منطقه تقریباً هر ماه با حملات کوچک یا بزرگ اسرائیل مواجه میشدند. اوج آن را در جنگ فاجعهبار ۱۹۸۲ در لبنان و کشتار هزاران فلسطینی در اردوگاههای صبرا و شتیلا شاهد بودیم، اما بهتدریج نیروهایی در منطقه تشکیل شدند که در مقابل حملات اسرائیل، آن را مجازات میکردند. در طی ۳۰ سال اخیر این نیروها آنقدر رشد کردهاند که اسرائیل از تلافی آنها واهمه دارد. پس تعداد حملات اسرائیل به لبنان تقریباً به صفر رسیده و تعداد حملات بزرگ به فلسطینیها کاهش یافته است.
درواقع، نوعی توازن نسبی قدرت پیدا شده که میتواند مقدمهای برای صلح تلقی شود. یک نتیجه مهم این توازن نسبی تغییر در افکار عمومی اسرائیلیهاست، بهطوریکه اکثر آنها دیگر از هیچ جنگ بزرگی حمایت نمیکنند. حتی چند سال پیش وقتی نتانیاهو درباره تولید بمب اتمی ایران پیدرپی هشدار میداد، آنقدر ترس در جامعه اسرائیل بالا گرفت که اکثر یهودیان به این باور رسیدند که برای جلب رضایت ایران به دست کشیدن از بمب اتمی، خود اسرائیل باید سلاحهای اتمیاش را کنار بگذارد.
اسرائیل نگران است پس از توازن قدرت نظامی و احیاناً تشکیل یک کشور واحد دموکراتیک، افزایش جمعیت فلسطینیها سبب تسلط آنها بر کشور شود. آیا راهی برای برطرف شدن این نگرانی وجود دارد؟
توازن نسبی قدرت باعث کاهش میلیتاریسم میشود و از احتمال بروز جنگ جلوگیری میکند و فرصتی را فراهم میسازد تا طرفین بهجای وسوسه قدرت به راهحلهای دیپلماتیک روی آورند و به آن بهعنوان تنها مسیر آینده فکر کنند. مثلاً در لبنان، مدل تقسیم قدرت بین گروههای سیاسی و طایفهای آن کشور بهخوبی اجرا میشود، درحالیکه آنها در گذشته و طی جنگهای داخلی لبنان، سالها با هم در کشمکش بودند. گرچه مدل کنونی مشکلاتی دارد اما همه آن را پذیرفتهاند. چرا اسرائیل از آن یاد نگیرد. جامعه طایفهای، یعنی جامعهای که حقوق همه طوایف در آن تضمین شود و هر طایفه همواره سهمیهای در انتخابات و مجلس دارد. طبعاً افراد فقط درون طایفه خود حقوق برابر دارند و طایفهها نمیتوانند در انتخابات بیشتر از سهم مشخصی را بهدست آورند، اما جامعه دموکراتیک غیرطایفهای که حقوق مساوی به همه افراد میدهد، نه تضمینی به طوایف میدهد و نه محدودیتی برای سهم آنها میگذارد، بلکه فقط بر شمارش کل آرا متکی است. نوع طایفهای برای اقلیتهای در خطر، مناسب است چون توسعه ممکن است سبب شود میراث قومی آنها کماهمیت شود و کمکم مضمحل شوند. ترس امام موسی صدر در لبنان دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ از همین امر بود و او برای حفظ حقوق شیعیان که در آن زمان در موضع ضعف بودند، مدل طایفهای را ترجیح داد. ولی این مدل مشکلی را پدید میآورد. به این صورت که اگر یکی از این اقوام و طوایف از لحاظ اقتصادی و جمعیتی پیشرفت کند، نمیتواند سهمیه خود را متناسب با آن افزایش دهد و باید به حقوق سابق خود اکتفا کند. این دقیقاً برای شیعیان لبنان در طی ۳۰ سال اخیر پیشآمده است؛ البته برای حل این مشکل، آنها به اتحاد با اقلیتهای دیگر روی میآورند. هریک از این دو راهحل برای یک اسرائیل دموکراتیک و اقوام درون آن در آینده کارایی دارد. اگر یهودیان نگران افزایش قدرت اقتصادی و جمعیتی فلسطینیها در درازمدت هستند، میتوانند از مدل طایفهای استفاده کنند وگرنه میتوانند یک مدل صرفاً دموکراتیک را با حقوق برابر برای همه افراد بپذیرند، اما مشکل اصلی، تمامیتخواهی اسرائیل است یعنی چیزی شبیه مدل آپارتاید آفریقای جنوبی سابق که همه قدرت را در یک قوم متمرکز میداند.
برخی از یهودیان نگران جایگاه آینده اسرائیل هستند. نگرانی آنها در چه مواردی است؟
روزنامه اسرائیلی هاآرتص میگوید اسرائیل با رژیمهای ملیگرا و حتی یهودستیز، یکی پس از دیگری متحد شده و این علیه مصالح یهودیان است.[۱] یهودیان از قرن هجدهم تاکنون نقش تعیینکنندهای در مبارزه علیه میهنپرستی، ملیگرایی و دخالت دین در سیاست در اروپا داشتهاند، زیرا از این راه میتوانستند نگاه منفی ملتهای اروپا نسبت به خود را تغییر دهند. در قرون نوزدهم و بیستم نیز یهودیان بسیاری در جنبشهای سوسیالیست و کمونیست حضور داشتند. یهودیان برای جهانیشدن هم از نوع کمونیستی (انترناسیونالیسم) و هم از نوع سرمایهداری (گلوبالیسم) فعالیت کردهاند، اما اکنون اوضاع در جهتی کاملاً متفاوت سیر میکند.
بهقول هاآرتص اکنون با شگفتی، شاهد اتحاد اسرائیل با یهودیان ارتدوکس دنیا و با پوپولیستهای جدیدی هستیم که قوممحور و حتی نژادپرستاند. نتانیاهو قبل و بعد از انتخاب ترامپ به ریاستجمهوری امریکا، متحد او بوده است. مشاوران ترامپ افرادی مانند استیو بنون[۲] مدیر شبکه خبری «بریتبارت نیوز» بودند که گرایش نژادپرستی و یهودستیزی داشتند. حتی گروه نژادپرست و رسوای کوکلوکسکلان[۳] هم باذوقوشوق از انتخاب حمایت میکرد و ترامپ حاضر نبود از این افراد و گروهها فاصله بگیرد. بهقول هاآرتص، رئیس دولت یهود با نزدیک شدن به راستگرایان اروپای شرقی و توافق با آنها، بهنوعی به منکران هولوکاست پیوسته است. تاکنون تنها دستاویز اخلاقی که اسرائیل برای توجیه خود داشت ابعاد هولوکاست بود، ولی نتانیاهو از آن بهعنوان کالایی برای بدهبستان سیاسی با راستگرایان اروپا استفاده کرده است. اسرائیل نهتنها منافع یهودیان پراکنده در جهان را زیر پا گذاشته، بلکه علناً با رژیمهای ضد دموکراتیک همدستی میکند؛ البته مورد اخیر را در گذشته و حال بهشکل غیررسمی انجام داده، مانند روابط مخفی با آفریقای جنوبی سابق، شاه ایران و سایر دیکتاتورهای خاورمیانه، آفریقا و امریکای لاتین، اما همدستی با یهودستیزان، فاشیستها و راستگرایان اروپا، یعنی صفاتی که در آلمان نازی جمع بود، خط قرمزی است که نتانیاهو زیر پا گذاشته است. خاطره هولوکاست مثل چسبی بود که از لحاظ احساسی و ایدئولوژیک بین یهودیان جهان و اسرائیل با دموکراتهای اروپا پیوند برقرار میکرد، اما اکنون اسرائیل حساسیتها و منافع یهودیان را زیر پا گذاشته و بر سر هولوکاست با یهودستیزان معامله میکند. این مهمترین نقطه عطف در تاریخ صهیونیسم است و به موشکافی بیشتری نیاز دارد. نتانیاهوی راستگرا از حدود ۶ میلیون یهودی امریکا نومید شده که اغلب لیبرال و طرفدار سازش با فلسطینیها و مسلمانان هستند و بهجای آنها بر گروه کوچکی از ثروتمندان و متنفذان یهودی مانند شلدون ادلسون تکیه میکند.
نتانیاهو و همدستان راستگرای او طرفدار نظام مبتنی بر قومگرایی و نژادپرستی هستند که حقوق اقلیتها و مهاجران، بهویژه مسلمانان، جایی در آن ندارد. اسرائیل با قوانین خود، پیشتاز و الگوی چنین رژیمهایی است: مثلاً «قانون بازگشت»[۴] و قانون «دولت-ملت یهود» شهروندی را بر اساس قوم و مذهب یهودی تعریف میکند، مانع ازدواج بین یهودیان با اقوام دیگر میشود و از پذیرش مهاجران غیریهودی و اختلاط نژادها جلوگیری میکند. همه اینها پشت پا زدن به سکولاریسم، لیبرالیسم، مدرنیته و جهانیشدنی است که یهودیان در دو قرن اخیر در غرب، خود را وقف آن کردند.
الگوی اسرائیل با الگوی متحدان آن چه شباهتهایی داشته و چگونه بر آنها اثر گذاشته است؟
چهرههای راستگرای امریکا ازجمله اطرافیان ترامپ اغلب از اسرائیل بهعنوان الگوی خلوص نژادی نام میبرند که الهامبخش آنهاست. هرچند به اذعان اسرائیل هنوز بیش از ۲۰ درصد جمعیت آن از اعراب مسلمان و مسیحی و دروز تشکیل شده، اما قانون موسوم به دولت-ملت یهود تلاش دارد سیاستهای غیررسمی خلوص نژادی را بهطور رسمی تثبیت کند. همه راستگرایان حاکم، از امریکا و اسرائیل تا مجارستان و لهستان، در پی تثبیت غرور ملی به دور از انتقادات درونی هستند. همانند لهستانیها، اسرائیل به دنبال تغییر روایتهای تاریخی است. مثلاً کتابهای درسی را از وقایع ناخوشایند پاکسازی میکند، مانند لکه ننگ بیرون راندن فلسطینیها از زمینهایشان در ۱۹۴۸. همانند مجارها، اسرائیل با نهادهای مردمی حقوق بشر مبارزه میکند. مثلاً نهاد موسوم به «شکستن سکوت»[۵] را به اتهام ثبت تجربیات روزمره سربازان، مخالفت با خشونت شهرکنشینان و مصادره زمینهای فلسطینیها که نقض قوانین بینالمللی است، تحت پیگرد قرار میدهد. اسرائیل همچنین منتقدان خود نظیر حامیان جنبش جهانی تحریم اسرائیل (موسوم به BDS) را از حقوق قانونی خود محروم میکند. در مورد آوارگان، اسرائیل همانند مجارستان و لهستان، قوانین بینالمللی را درباره حقوق آنها زیر پا میگذارد، آوارگان را در اردوگاهها حبس می کند یا به اخراج آنها دست میزند. در مورد استقلال قوه قضائیه، اسرائیل همانند لهستان، سیاست کنترل آن با قوه مجریه است.
این نوع کشورها با دخالت معیارهای اخلاقی در سیاست داخلی و خارجی مخالفاند و بر اساس چند اصل از یکدیگر تقلید میکنند: بیگانههراسی؛ پاکسازی تاریخ مشکوک خود برای رسیدن به غرور ملی؛ حذف منتقدان داخلی به اتهام خیانت به ملت؛ و و ممنوعیت نهادهای مدافع حقوق بشر. آشناترین الگوی جامع برای این صفات، آلمان نازی و ایتالیای فاشیست هستند که هویت خود را بر اساس تفکیک «خودی» از «دیگری» یا دوست دائمی از دشمن دائمی تعریف میکردند.
ریشههای این ایدئولوژی سیاسی مشترک بین این کشورها از کجاست؟
زیربنای این طرز فکر را نظریهپرداز حقوقی و فیلسوف سیاسی آلمانی به نام کارل اشمیت[۶] ریخت که مهمترین حقوقدان نازیها بهحساب میآمد. او کتب متعددی در زمینه توجیه اصول محافظهکاری دارد که مورد توجه بسیاری از فلاسفه پس از او ازجمله هانا آرنت، والتر بنیامین، ژاک دریدا، یورگن هابرماس و فردریک هایک بوده است. اشمیت برای پایههای ایدئولوژیک دیکتاتوری و نازیسم، نظریهپردازی کرد و نظریات لیبرال مانند استقلال قوای حکومتی را برخلاف نسخه خود از دموکراسی دانست که اختیارات گستردهای به حزب حاکم میدهد. برخی حقوقدانان معاصر امریکا، سیاستهای بحثانگیز امریکای قرن بیستویکم مانند جنگ علیه ترور، شکنجه و رفتار خشونتآمیز علیه اسرای این جنگ و همچنین شنود آژانس امنیت ملی امریکا یعنی NSA از ارتباطات و نقض حریم خصوصی مردم را با توسل به نظریات اشمیت توجیه کردهاند.
نفوذ اشمیت با گذشت سی سال پس از مرگش روزبهروز بیشتر میشود. تأثیر آن را بهویژه در راستگرایان جدید میبینیم که «سرزمین» را عامل شکلگیری هویت متمایز میدانند. بهقول کارل اشمیت، قوانین جامعه بهنوبه خود بر اساس این هویت وابسته به سرزمین، شکل میگیرند. در انتقاد از او میگوییم که این طرز فکر، به تعصبات قومی، ملیگرایی، نژادپرستی و فاشیسم منجر میشود و ملت را نباید بر این پایه، بلکه بر اساس تعهدات حقوقی تعریف کنیم.
ترامپ و نتانیاهو دانسته یا نادانسته، پیرو این فیلسوف نازی هستند. هویت از نگاه آنها وابستگی به زمین و نژاد متمایز است. سیاست اسرائیل ضمیمهسازی کرانه غربی و اخراج میلیونها فلسطینی ساکن آن است که با قانون بحثانگیز «دولت-ملت» رادیکالتر هم شده است. لاس زدن نتانیاهو با رهبران یهودستیز ممکن است متناقض با این قانون به نظر برسد، اما وقتی به منطق مشترک آنها یعنی افکار کارل اشمیت واقف باشیم، درمییابیم وظیفه کشور از نظر آنها نمایندگی همه مردم خود نیست، بلکه تصرف زمین و امکانات آن برای بخشی از مردم، دشمنسازی از اقلیتها و آوارگان، خطکشی بین خودی و بیگانه و دهنکجی به قراردادها و هنجارهای جهانی است. از طرف دیگر، اتحاد اسرائیل با حکومتهای راستگرای اروپای شرقی بهویژه مجارستان و لهستان، به معنی نفوذ در اتحادیه اروپاست. اسرائیل امیدوار است از این راه، مانع برخی مصوبات ناخواسته در این اتحادیه شود، بهویژه گرایش اعضا به فلسطینیها را تضعیف کند و مانع امتیاز دادن به ایران برای حفظ قرارداد هستهای شود. این نیروهای ارتجاعی بهنوبه خود تلاش دارند مانع کثرتگرایی و مهاجرپذیری اروپا شوند، زیرا برای دستیابی به اهداف داخلی خود نیاز دارند که از طریق سیاست خارجی عمل کنند. نتانیاهو برای اهداف خود، ابایی ندارد که یهودیان لیبرال و روشنفکر جهان را قربانی کند و اسرائیل را به یک موجودیت ضد دموکراتیک حتی برای یهودیان تبدیل کند. اکثریت یهودیان جهان در خارج از اسرائیل زندگی میکنند و اغلب آنها تمایلات لیبرال دارند. نتانیاهو از طریق اتحاد با دولتهای یهودستیز و استبدادطلب، به آرمانهای آنان پشت کرده و بهجای دموکراسی که پیش از این شعار رایج اسرائیل بوده، تبعیض علیه اقلیتها و نقض قوانین بینالمللی یا در یک کلمه، فاشیسم را برگزیده است.
این تحول برای اسرائیل چه نتایج راهبردی خواهد داشت؟
نویسنده روزنامه هاآرتص در مقالهای که اشاره کردم، درباره این عواقب هشدار میدهد: ۱. اسرائیل نقش رهبری و نمایندگی یهودیان را از دست خواهد داد که پیش از این مدعی آن بود؛ ۲. اکثر یهودیان نیز خود را از بار تعهد به اسرائیل درخواهند آورد که تاکنون تشکیلات جهانی صهیونیسم بر آنها تحمیل کرده، چون ارزشهای خود را در تضاد با آن خواهند یافت؛ ۳. بیشتر یهودیان دنیا پس از این، بهجای اسرائیل، به کشورهایی حس تعلق خواهند داشت که در آن ساکن هستند؛ ۴. اسرائیل دیگر مرکز ثقل یهودیان نیست، بلکه یک رژیم دست راستی وابسته به چند میلیاردر یهودی و اقلیتی از یهودیان ارتدوکس است؛ ۵. اتحادیه اروپا دیگر نمیتواند حامی اسرائیل باشد، زیرا ترامپ، نتانیاهو و همدستان اروپایی آنها باعث میشوند این اتحادیه بر مأموریت دیگری متمرکز شود مانند نجات ارزشهای سوسیالدموکرات خود در مقابل تلاشهای نژادپرستان متحد اسرائیل؛ و ۶. اهرمهای اسرائیل در نظام سیاسی امریکا بهشدت ضعیفتر از گذشته خواهد بود. فراموش نکنیم ترامپ یک پدیده گذرا در امریکاست. اکثریت سفیدپوست امریکا در حال جایگزین شدن با مهاجران و نسل جوان دموکرات هستند. سیاستمداران قادر به توجیه این نسل از رأیدهندگان برای حمایت امریکا از سیاستهای نفرتانگیز و ضد دموکراتیک اسرائیل نیستند. در گذشته، یهودیان امریکا فشار میآوردند تا دولت امریکا به هر قیمتی از اسرائیل حمایت کند، اما در آینده حتی این یهودیان نیز دلسوز اسرائیل نخواهند بود، حتی رونالد لاودر،[۷] رئیس کنگره جهانی یهود، در مقالهای در نیویورکتایمز به این تحول مهم اذعان میکند.[۸] بهقول او، اسرائیل جایگاه اخلاقی خود نزد قوم یهود را از دست داده و دیگر از وفاداری یهودیان جهان بهره نمیبرد؛ زیرا قوانین آن علیه یهودیان لیبرال و علیه اقلیتهاست. او قانون «دولت-ملت یهود» را مثال میزند که باعث عواقب منفی داخلی و بینالمللی شده است. این قانون در اسرائیل سبب تفرقه و قطببندی شده و در جهان، اسرائیل را وارد اردوگاه ورشکستگان و دوستان ناباب کرده، بهطوریکه رهبران غرب نسبت به آن خصومت ورزیده یا بیتفاوت خواهند شد. رئیس کنگره جهانی یهود اضافه میکند سیاستهای کنونی اسرائیل سبب تضعیف آن، تهدید بافت اجتماعی آن و لطمه به اقتصاد و جایگاه بینالمللی آن خواهد شد، اما بزرگترین تهدید متوجه آینده قوم یهود خواهد شد که طی دویست سال اخیر، در راستای عصر روشنگری غرب، به توسعه فرهنگی و کثرتگرایی باور داشتهاند. دولت کنونی اسرائیل رابطه یهودیت با روشنگری غرب را زیر سؤال برده و موجودیت یهود را له کرده است.
نسل کنونی یهودیان جهان تا چه حد تابع عقاید و سیاستهای نسل پیشین هستند؟
امروزه بزرگترین مشکل یهودیان پراکنده در جهان، شکاف فزاینده نسلهاست. در سرتاسر جهان بهویژه در امریکای شمالی، نسل جوان یهودی به هویت خود شکهایی دارند که نسلهای پیش از آنها هرگز نداشتند. آنها تعهد بیقیدوشرط به اسرائیل و نهادهای یهودی را نمیپذیرند. بهقول رئیس کنگره جهانی یهود در مقالهاش در نیویورکتایمز، سپردن مشعل یهود به این نسل جوان، پیش از این هم کاری مشکل بوده و رهبران قوم، مربیان، خاخامها و والدین بر این مسئله گواهاند، اما وقتی دولت اسرائیل چنین قوانین مخربی را مطرح میکند، کار تقریباً غیرممکن میشود. با این روند، یهودیان جوان حاضر به ارتباط با کشوری نیستند که علیه یهودیان غیرارتدوکس و اقلیتهای غیریهودی خود تبعیض قائل میشود. نسل جدید یهودی حاضر به مبارزه علیه جنبش تحریم اسرائیل (BDS) نیست، حاضر به حمایت از اسرائیل در واشنگتن نیست و پشت جبهه را نگه نمیدارند که اسرائیل اینقدر به آن محتاج است.
اکثریت یهودیان جهان ارتدوکس نیستند بلکه سنتی، محافظهکار، سکولار، اصلاحطلب یا بدون وابستگی هستند، اما سیاستهای رادیکال اقلیت یهودیان ارتدوکس به بیگانه شدن میلیونها یهودی جهان از اسرائیل منجر شده است. یهودیان کمتر از دوهزارم از مردم جهان را تشکیل میدهند پس تفرقه بین آنها فاجعهای برای ایشان خواهد بود.
اقلیتی از صهیونیستهای افراطی و یهودیان ارتدوکس، اسرائیل را به سمتی کشیدهاند که اکثریت لیبرال یهودیان جهان را از آن بیگانه کردهاند.
افکار عمومی جهانیان درباره اسرائیل و صهیونیسم چگونه قضاوت میکند؟
یک سازمان یهودی در امریکا که نگران افکار و اعمال ضدیهود و یهودستیزان در جهان است «مجمع ضد افترا»[۹] نام دارد و در این باره، آمارگیری و نظرسنجی میکند. این سازمان در سال ۲۰۱۴ از ۵۳ هزار فرد بزرگسال در یکصد کشور جهان درباره مخالفت آنان با یهودیان آمار گرفت[۱۰]؛ البته از نظر این سازمان، مخالفت با اسرائیل و صهیونیسم نیز یهودستیزی تلقی میشود. آمارگیری به این شکل بود که یازده نظر منفی و بدبینانه درباره یهودیان را به مردم ارائه کردند و اگر کسی بیش از نیمی از آنها یعنی حداقل شش مورد را «احتمالاً درست» ارزیابی میکرد، ضدیهود تلقی میشد. این سازمان همین یازده سؤال را طی نیمقرن اخیر از مردم امریکا پرسیده است.
یازده نظر منفی درباره یهودیان چیست؟
این نظرها شامل مواردی است که در فرهنگ سیاسی غرب، نادرست تلقی شده ولی به فراوانی درباره یهودیان شنیده میشود:
– یهودیان بیشتر به اسرائیل وفادارند تا به کشور محل سکونت اصلی خود.
– یهودیان قدرت بیش از حدی در جهان تجارت دارند.
– یهودیان قدرت بیش از حدی در بازارهای مالی جهانی دارند.
– یهودیان بیش از حد درباره اتفاقات هولوکاست حرف میزنند.
– یهودیان فقط به فکر خود هستند و اهمیتی به آنچه بر سر دیگران میآید، نمیدهند.
– یهودیان کنترل بیش از حدی بر روابط بینالمللی دارند.
– یهودیان کنترل بیش از حدی بر دولت ایالاتمتحده دارند.
– یهودیان فکر میکنند از بقیه مردم بهتر هستند.
– یهودیان کنترل بیش از حدی بر رسانههای جهان دارند.
– یهودیان مسئول بیشتر جنگهای دنیا هستند.
– علت نفرت مردم از یهودیان، رفتارهای خود یهودیان است.
نتایج حاصل از این نظرسنجی چه نکاتی را نشان میدهد؟
بر اساس نتایج بهدستآمده، کمترین میزان ضدیت با یهودیان در کشورهایی است که یا دارای کمترین تماس با یهودیان هستند (مثل ویتنام، فیلیپین در آسیای شرقی) و یا دارای دولت و رسانههایی با بهترین روابط با اسرائیل هستند (مانند امریکا). در مقابل، مناطقی که دارای بالاترین تماس با اسرائیل و بیشترین اطلاع از اقدامات آن هستند، بیشترین میزان ضدیت با یهودیان را دارند، مانند غزه و کرانه غربی اشغالی که ۹۳ درصد مردم آنها ضد اسرائیلی هستند.
در بین کشورهای مسلمان آسیای غربی و شمال آفریقا ۷۴ درصد مردم، مخالف یهودیان هستند. در یونان که طی سالهای اخیر، بهشدت تحتفشار اقتصادی بانکها و طلبکاران خود بوده ۶۹ درصد مردم ضدیهود شدهاند. در اروپای شرقی که خاستگاه اکثر یهودیان دنیاست و سابقه طولانی با یهودیان اشکنازی دارد، بهطور متوسط ۳۴ درصد مردم ضدیهود هستند. کشورهای پروتستان در مقایسه با بقیه، کمتر مخالف یهودیان تلقی میشوند. در کشورهای آنگلوساکسون مانند امریکا، انگلیس، کانادا و استرالیا ۱۳ درصد مردم ضدیهود هستند؛ البته این به معنای آن نیست که بقیه طرفدار اسرائیل هستند بلکه میزان مخالفت با یهودیان و اسرائیل در بین بقیه کمتر از حدی است که سازمان ADL آن را یهودستیزی تلقی میکند. بر اساس این نظرسنجی، حدود ۱ میلیارد و ۱۰۰ میلیون بزرگسال یعنی ۲۶ درصد مردم جهان، ضدیهود هستند. دو سوم مردم دنیا اصلاً چیزی درباره هولوکاست نشنیدهاند یا آن را معتبر نمیدانند، حتی در اروپای غربی که بیشتر از هر جای دیگر درباره مسئله هولوکاست بحث شده، اغلب نسل جدید یعنی جوانان هیچ اطلاعی از آن ندارند یا اعتباری برای آن قائل نیستند. بیش از هر نکتهای، مردم دنیا به یهودیان خود بهخاطر وفاداری احتمالی به اسرائیل بدبین هستند. پس از آن، بیشترین بدبینی درباره قدرت بیش از حد یهودیان در جهان تجارت است. این نظر بهویژه بین مردم اروپای شرقی، رایجتر است. میدانیم که نسبت یهودیان به جمعیت دنیا فقط ۲ دهم درصد یعنی ۲ در هزار است، اما اکثر مردم جهان در این باره افکار اغراقآمیزی دارند. در حدود نیمی از مردم دنیا، جمعیت یهودیان را ۵ برابر یا بیشتر تصور میکنند.
در بین کشورهای عربی و ایران، چه نظری درباره یهودیان وجود دارد؟
بر اساس نظرسنجی فوق ۹۳ درصد فلسطینیها، ۹۲ درصد عراقیها، ۸۸ درصد یمنیها، ۸۶ درصد تونسیها، ۸۱ درصد اردنیها، ۸۰ درصد مراکشیها و قطریها، ۷۸ درصد لبنانیها، ۷۵ درصد مصریها، ۷۴ درصد سعودیها، ۶۹ درصد ترکها، ۶۴ درصد مسیحیان عرب و حدود ۶۰ درصد ایرانیها ضدیهود تلقی میشوند. در مورد ایران باید توجه داشت که این کشور سابقه تاریخی با یهودیان خود دارد، بهطوریکه در تورات از کوروش بهعنوان ناجی یهود تجلیل شده است. بهعلاوه ایرانیان بیش از هر ملت دیگری بین یهودیت و صهیونیسم فرق قائلاند و دوستانی نیز بین یهودیان ضد صهیونیست دنیا دارند. ایران بزرگترین اقلیت یهودی در دنیای اسلام را دارد، این اقلیت حقوق تضمینشده در قانون اساسی دارد و بارها از سیاستهای دولت اسرائیل انتقاد کرده است. پس تمایلات ضدیهود در ایران را باید عمدتاً ضد اسرائیلی تلقی کرد، اما متأسفانه، نظرسنجی مؤسسه امریکایی فوق، تفکیکی بین تمایلات ضدیهود و ضد اسرائیلی نکرده است. طبق این نظرسنجی، مخالفت با یهودیان در برخی از کشورهای دیگر، شامل این موارد است: ۶۹ درصد یونانیها، ۶۱ درصد مردم مالزی، ۵۸ درصد ارمنیها، ۵۳ درصد مردم کره جنوبی، ۴۵ درصد لهستانیها، ۳۷ درصد فرانسویها، ۳۰ درصد روسها، ۲۷ درصد آلمانیها و ۲۰ درصد مردم در چین و هند ضدیهود هستند.
آیا نظرسنجی از مردم جهان درباره اسرائیل بهتنهایی یعنی تفکیکشده از یهودیان، انجام شده است؟
بله، در نظرسنجیهای متعددی از کشورهای جهان، اسرائیل بهعنوان یک کشور دردسرساز شناخته شده. مثلاً بیبیسی طی سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ چند آمار در این باره به دست آورده است.[۱۱]
بر اساس این آمارها، دوسوم مردم دنیا نظر منفی درباره اسرائیل دارند. در آسیا، اروپا و امریکای لاتین همه کشورهای تحت بررسی نگاه منفی به اسرائیل دارند. فقط در امریکا و چند کشور آفریقای سیاه نظر مثبت به اسرائیل غلبه دارد. در برخی از کشورهایی که مردم آن مخالف اسرائیل هستند، دولتها برخلاف نظر مردم، روابط خوبی با اسرائیل دارند. این موضوع بخصوص در مورد اروپاییها صادق است مثلاً ۶۴ درصد فرانسویها نظر منفی به اسرائیل دارند اما دولت آنها متحد اسرائیل است.
نظرسنجی از مردم امریکا درباره اسرائیل (نه یهود) چه چیزی را نشان میدهد؟
روزنامه اسرائیلی هاآرتص نظرات مردم امریکا درباره اسرائیل را در دوران ترامپ، هشداردهنده میداند.[۱۲] هاآرتص میگوید بر اساس نظرسنجی اکونومیست در دسامبر ۲۰۱۸ اکثر حامیان اسرائیل در امریکا تقریباً همان رأیدهندگان به ترامپ هستند و تعداد آنها در حال افول است. ۴۷ درصد امریکاییها در سال ۲۰۱۵ اسرائیل را متحد امریکا میدانستند، اما اکنون ۳۷ درصد این تصور را دارند. بیشتر این افول مربوط به دموکراتها، لیبرالها، جوانان و زنان امریکایی و اقلیتهای قومی است. درواقع، تندرویهای ترامپ سبب تغییر نظر بسیاری از امریکاییها درباره اسرائیل شده و رابطه نزدیک ترامپ با اسرائیل و نتانیاهو به جایگاه اسرائیل در بین امریکاییها لطمه وارد کرده است. اکنون حامیان ترامپ و اسرائیل، بیشتر از افراد سفیدپوست، مسن، محافظهکار و طبقات بالای متوسط تشکیل شدهاند. البته هنوز اکثر امریکاییها دوستی با اسرائیل را قبول دارند اما نه بهعنوان متحد امریکا. آنچه قابل توجه است، روند افول این آمارهاست، بهطوریکه اکنون ۳۸ درصد امریکاییها اسرائیل را حتی بهعنوان دوست هم تلقی نمیکنند.
این نظرسنجی، نگاه مثبت امریکاییها به چندین کشور دیگر را بسیار بالاتر از نگاه امریکاییها به اسرائیل بهدست آورده است. در مقابل، فقط ۳۰ درصد امریکاییها به ترکیه، ۲۹ درصد به چین، ۲۸ درصد به عربستان سعودی و ۱۴ درصد به روسیه بهعنوان دوست نگاه میکنند. این با سیاست رسمی ترامپ درباره سعودیها تضاد آشکاری دارد.
[۱]https://www.haaretz.com/israel-news/.premium.MAGAZINE-the-state-of-israel-vs-the-jewish-people-1.6470108
[۲] Steve Bannon
[۳] Ku Klux Klan
[۴] Law of Return
[۵] Breaking the Silence
[۶] Carl Schmitt
[۷] Ronald Lauder
[۸]https://www.nytimes.com/2018/08/13/opinion/israel-ronald-lauder-nation-state-law.html
[۹] Anti-Defamation League (ADL)
[۱۰] https://www.adl.org/news/press-releases/adl-global-100-poll
[۱۱] https://www.vox.com/2014/7/29/5948255/israel-world-opinion
[۱۲] https://www.haaretz.com/israel-news/.premium-poll-shows-support-for-israel-plummeting-among-u-s-liberals-millennials-and-women-1.6594182