حسین سناپور
از انقلاب تاکنون کشور ما دچار وقایع بزرگی بوده است، چه خودِ انقلاب که تأثیرش بسیار عمیق بود، چه جنگ، چه درگیریهای نظامی و غیرنظامی گروههای سیاسی، چه دورههایی از انتخابات و چه اعتراضاتی که منجر به کشتهشدن یا زخمهایی عمیق بر روح و روان مردم شده است. این اتفاقها بسیار بودهاند و هیچکدام شاید انعکاس درخوری در رمانهای ما نداشتهاند، و البته در داستانهای کوتاه هم، یا شاید حتا کموبیش در شعر هم (که میتوانست و میتواند عکسالعملی آنی به چنان وقایعی داشته باشد).
یک دلیل نداشتن انعکاس درخور آن وقایع در داستانها همان کوتاهبودن فاصلهی بین آن وقایع است و نداشتن فرصت برای هضم آن، و البته موانعی که همیشه سانسور ایجاد کرده بر سر چهگونهگی انعکاس چنان وقایعی. با همهی اینها تصور من این است که داستاننویسی ما (چه رمان و چه داستان کوتاه) چنان تجربهی غنییی پشت سر نداشته که بداند در چنان مواقعی با چه شیوههای ممکنی میتواند از پس آن اتفاقات برآید. یعنی وقایع بزرگ پیش از انقلاب هم بهندرت در داستاننویسی ما حاضر بودهاند و از این جهت اساساً داستاننویسی ما کمتجربه و نوپا بوده است. به نظرم رمانهای خارجی هم نمیتوانند چنان تجربهیی را منتقل کنند که داستان ایرانی میتواند. ضمن اینکه اغلب رمانهای سیاسی مربوط به وقایع بزرگ بعد از انقلاب منتشر شدهاند و اغلب هم در سالهای اخیر، از کارهای شولوخف گرفته تا یوسا. به این فقر تجربه میتوانم به این هم اشاره کنم که بعضی از بهترین نویسندهگان خارجی ابتدا روزنامهنگار بودهاند یا تجربیاتی از این دست داشتهاند و این کمکشان میکرده در نوشتن آنی وقایع بزرگ؛ از همینگوی گرفته تا مارکز و یوسا. پس من شخصاً علت اصلی ننوشتن یا کمتر نوشتن چنان وقایعی را در درجهی نخست فقر تجربهی داستان ایرانی میدانم (و در مرتبهی دوم سانسور را). با این مقدمه میتوانم برگردم به اصلِ سؤال شما و بگویم: در نگاه به اعتراضات سال گذشته و وقایع بزرگ اجتماعی پیش از آن، خودِ من همیشه به شیوهی نوشتن آنها فکر کردهام و به این نتیجه رسیدهام که اگر نخواهیم چند سالی منتظر تهنشست آن وقایع باشیم (که لابد یکی دو سال بعد از هر واقعهیی به واقعهی بزرگ دیگری برمیخوریم)، بهترین کار شیوههای مبتنی بر گزارشنویسی است، مثلاً کاری که مارکز در گزارش یک آدمربایی میکند، یا ترومن کاپوته در قتل به خونسردی و البته شیوهی یوسا را هم میشود همیشه در نظر داشت (که آن البته لابد محتاج گذشت زمان است). از این جهت گلشیری هم تجربیاتی در داستانهاش داشته، مثلاً در فتحنامهی مغان، در انفجار بزرگ، در آینههای دردار هم (از جهت انعکاس زندهگی مهاجران ایرانی در خارج). راستش الآن نویسندهی ایرانی دیگری را در ذهن ندارم که از کارش یاد کنم.
پس جواب من این است که: بله، تأثیر داشته، و آن هم در درجهی اول فکرکردن به شیوهی نوشتن چنان وقایعی بوده، و بعد هم تجربهیی در نوشتن یک کار بلند با استفاده از همان وقایع (طبعاً انتشار نوشتهی مذکور محتاج شرایط مناسب است). همین.