طیبه سلمانی
حسن محدثی و علیاصغر خانیپور پژوهشی دانشگاهی با عنوان «شکاف ایدئولوژی و وضعیت واقعی تعلیم و تربیت دین: تحلیل بخشنامههای آموزش و پرورش» انجام دادهاند که ضمن آن اثرات سلطه بخشنامه بر رفتارهای پرورشی–دینی مدارس و اثرات آنها بر دانشآموزان بررسی میشود. بخشنامههایی که در آن به نوع، نحوه، شکل و محتوای برنامهها، تعاملات و ارتباطات در مدرسه پرداخته میشود. این اسناد ایدئولوژی و فرایند فراخوانی دینی را از چه مجرایی قرار است تجلی و بروز دهند؟ به زبان دیگر میخواهیم بدانیم چه گفتمانی بر این بخشنامههای القاشده از جانب آموزش و پرورش حاکم است؟ آیا گفتمان حاکم بر آنها استفاده از اجبار و زور و تنبیه است یا استفاده از استدلال؟
آموزش و پرورش و گفتمان پرورشی-دینی
در این بررسی نظام آموزش و پرورش در کلیت آن بهعنوان نهادی جهت تعلیم و تربیت نیروهای لازم برای بخشهای مختلف کار در جامعه و همچنین اعمال تعلیمات اجباری برای باسواد کردن مردم قلمداد شده که آموزش و پرورش «کوششی سنجیده برای تولید دانش، معرفت، ذهنیت یا هویت است. در چنین نهادی است که مردم به کسب خصایص اخلاقی خاصی ترغیب میشوند». همچنین از حیث رابطه متقابل ایدئولوژی و دولتها، آموزش و پرورش بهعنوان نهادی وابسته به دولت قرار است به برخی نیازمندیهای دولت پاسخ بدهد.
پایاننامه در همان مقدمه تکلیف را روشن میکند که «فرایند مکانیسم و روالهای ایدئولوژیکی که در نظام آموزش و پرورش ایران توسط اولیای امور به کار گرفته میشود، به این امر منتج نمیشود که پس ذهنیت مخاطبان دلبخواهانه و همانطور که برنامهریزی شده تکوین یابد».
با توجه به نظریه محمد رضایی، مدارس دارای سه گفتمان هستند که یکی از آنها گفتمان پرورشی هستند و طبق این گفتمان «چند پیام مهم سیاسی و مذهبی برجسته میشود: تقویت و تحکیم مبانی اعتقادی و معنوی دانشآموزان، رشد فضایل اخلاقی و تزکیه دانشآموزان بر پایه تعالیم عالیه اسلام، تبیین ارزشهای اسلامی و پرورش دانشآموزان بر اساس آنها ایجاد روحیه تعبد دینی و التزام عملی به احکام اسلامی، ارتقای بینش سیاسی بر اساس اصل ولایتفقیه که برای حصول آنها از رویههای ایدئولوژیکی مانند نمازجماعت، زیارت عاشورا، مجالس قرآن، اردوها استفاده میشود».
گفتمان پرورشی-دینی با رویکرد بخشنامهای
بخشنامههای آموزش و پرورش متناسب با منشأ صدور، به دو دسته تقسیم میشوند:
الف) بخشنامههای اداره کل آموزش و پرورش؛
ب) بخشنامههای مدیریت آموزش و پرورش شهرستان.
سؤالی که مطرح میشود این است که با توجه به این بخشنامهها، پیامدهای گفتمان پرورشی–دینی چیست؟ باید بررسی کرد پیام و موضوع بخشنامههای آموزش و پرورش چیست و شکل ایدئولوژیک خواستهشده بخشنامه چگونه و به چه نحوی است؟
بخشنامههای مورد بررسی در موضوعات اینچنینی متمرکز شدهاند: «نماز (در قالب مسابقه احکام، قرائت، انشاء و…)- قرآن (به صورتهای حفظ، قرائت، مفاهیم) -نهجالبلاغه- ثبتنام در مدارس قرآن- امر به معروف و نهی از منکر -مراسم ۱۳ آبان – هفته بسیج- برگزاری نمازجماعت- تلفن دفتر مراجع و مراکز پاسخگویی به سؤالات دینی- ماهنامه تربیت و تربیت سیاسی -نرمافزار (بیرق، چهاردهمعصوم، بصیرت) شرکت در نماز جمعه- گفتمان سیاسی دانشآموزی (با موضوعات ولایتفقیه، بصیرت از منظر ولایت، تهدید نرم و…)-همایش ادبی (با عنوانی همچون در طواف حریم شهادت)- برگزاری جلسات پرسش و پاسخ -حجاب و عفاف».
تحلیل محتوای بخشنامهها نشان میدهد از متولیان امر در مدارس برای نمونه خواسته میشود:
«- برگزاری مسابقه اسرار نماز و برگزاری اردوی مشهد برای دانشآموزان برتر.
– هزینهکردن کل مبلغ واریزی سرانه اقامه نماز جهت ترغیب و تشویق دانشآموزان به امر نماز و فعالیتهای مربوط به آن و ارائه کپی برابر با اصل کلیه فاکتورها و گزارش هزینهکرد آن از سوی مدیر.
– نیازسنجی و برآورد تقریبی کتب اذان، احکام و نهجالبلاغه سال تحصیلی آینده.
– برگزاری اردو (یکروزه).
– شیوهنامه برگزاری مراسم ۱۳ آبان و هفته بسیج.
– فراخوان مقاله برای مسابقه سلام بر خورشید ویژه فرهنگیان.
– ارسال شماره تلفن دفتر مراجع و شمارههای تماس مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی برای نصب در تابلو اعلانات جهت استفاده همکاران و دانشآموزان.»
بخشنامهها تعیین میکنند چه کسی محتوا تولید کند و چه محتوایی با چه شیوهای عرضه شود.
سلطه بخشنامه
در بخشنامهها الزام برای ارائه گزارش از سوی مربیان و متولیان مربوطه وجود دارد و برای نمونه درجشده: «قصور در این زمینه متوجه شخص مربی خواهد بود» یا «هرگونه سهلانگاری در این زمینه متوجه مدیران خواهد بود». درج چنین کدهایی سبب ظهور فوبیا شده و به جای ارائه کارکرد، بحران کارکردی ایجاد میکند.
بنا بر نظریه تقسیم قدرت اتزیونی؛ اجباری، مادی و هنجاری؛ «عوامل پرورشی در سطح مدارس مجبور و ملزم به انجام امور میشوند و علیالاغلب باید گزارش این فرمانپذیری را نیز به مقامات بالاتر سازمان بوروکراتیک خود بدهند. مقامات بالای سازمان این امر را به عوامل پرورشی القا میکنند که با اجرای فرامین صادرشده دارای چه احترام و پرستیژی در منظر سطوح بالاتر میشوند و نیز با استفاده ماهرانه از پاداشهای نمادین و یا سلب آنها، قدرت (هنجاری) خود را اعمال مینمایند؛ اما میشود گفت شیوههای اطاعت و واکنش اعضای گفتمان پرورشی در سطح مدارس نسبت به اعمال قدرت بر آنها از سه نوع بیگانه کننده، حسابگرانه و اخلاقی است».
اثرات چنین شدتی از سلطه بخشنامه بر دستگاه آموزش و پرورش چیست؟ درواقع «این سطح از «سلطه بخشنامه» نشاندهنده کارایی ایدئولوژیکی آن دستگاه نیست، بلکه نشان از آن دارد که دستگاه آموزش و پرورش حلقه اتصالی از سطح تولید به مصرف ندارد، به عوامل خود اعتماد ندارد، ناتوان از ایجاد سنت در سطح مدارس است و فاقد پویایی درونی است. بدینسان برای به انجام رساندن هر کاری باید دست به دامن بخشنامهای برای اعمال قدرت شود». تکرار هر ساله این بخشنامهها گواهی بر این مدعاست.
نتیجهگیری
«نقطه تمرکز عوامل پرورشی، درگیرِ بخشنامههایی است که هر لحظه بهسوی آنها سوق داده میشود و از آنها برآوردن شکلها، قالبها و صورتهای ایدئولوژیک پرورشی، طلب میکند و محتوا تعطیل میشود. در این شرایط تنها دغدغه عاملان، برگزاری شکلی مناسب مراسمات است تا از این خان رد شده و خود را آماده برای خان دیگر نمایند. شاهد مثال این ادعا، ارسال فرمهایی است به مدارس تا به آنها اعلام شود با توجه به چه معیارهایی از شما ارزیابی میشود و امتیاز میگیرید. بهعنوان نمونه به بعضی از شاخصهای مورد بررسی در فرم ارزیابی اقامه نماز اشاره میشود: داشتن نمازخانه مستقل، پخش اذان، هزینه نمودن سرانه پرورشی، تراکتها و پیامهای مرتبط با نماز. به نظر میرسد عامل پرورشی بیشتر دغدغه بخشنامهاش را دارد تا نماز دانشآموز. به همان اندازه که عاملان با بخشنامهها الفت مییابند و خو میگیرند به همان شکل نیز از آنها غافل میشوند. جنبههای باوراننده، انگیزاننده و تشویق و ترغیبکننده امر دینی فروکاسته میشود به انجام ظاهری آن. در این میان اگر طرحی مناسب هم داده شود، یا قبل از تولد سقط میشود یا ابتر میماند. با این تفاسیر گفتمان پرورشی توان لازم و کافی برای انتشار و درونی کردن درخور و شایسته منویات خود و فراخواندن بایسته سوژهها و نفوذ و تأثیرگذاری عمیق را ندارد».