محمّدعلی کوشا
در این مقاله، مستندات قرآنی و روایی قیام امام حسین(ع) بهصورت فشرده ارائه شده است. سپس به بیان آیاتی پرداخته شده که درمجموع از اطاعت و پیروی از ۲۳ دسته و گروه نهی شده و در مقابل به فرمانبرداری از کسانی سخن به میان آمده که ویژگیهای کلی آنان در قرآن کریم یاد شده است.
در پایان این مقاله سخن از روایاتی به میان آمده که امام حسین(ع) خود را شایسته زمامداری عصر خویش دانسته و بر این امر هم تأکید فراوان ورزیده است.
مقدمه
اساسیترین، زیباترین و هدفمندترین شِعار پیامبر اکرم(ص) «لا اله إِلَّا الله» بوده و هست که بخش نخستِ آن سلبی و بخش دومِ آن ایجابی است. این جمله زیبا که «کلمه» نیز بر آن اطلاق شده (کلمه التوحید) شِعاری مملّوِ از شعور و آگاهی است.
در این شعار، هر «اله» یعنی هر معبودی، هر بتی و هرگونه خدایان ساختگی نفی گردیده و تنها وجود «الله» تبارکوتعالی اثباتشده است. چراکه اسلام با شعار «لا اله»، اذهان آلوده به شرک و خرافه را خانهتکانی کرد و با این کار، خرافات و اعتقادات باطل را از ذهنها زدود و آنگاه گفت: «إِلَّا الله».
علمای علم اخلاق – بهویژه عارفان – گویند: اوّل «تخلیه» سپس «تحلیه» و «تزکیه».
تعالی و تکامل در پرتو میانهروی و در پیش گرفتن راه مستقیم است، راهی که بدون انحراف راست و چپِ جاده، انسان را به مقصد برساند «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً؛ و اینچنین شما را امّتی میانه قرار دادیم تا بر همه مردمان گواه و الگو باشید و این پیامبر هم بر شما گواه و الگو باشد» (بقره/ ۱۴۳). این است انتظار خدای انسانها از امّت اسلامی، و به همین جهت است که خدای تعالی اهل کتاب را از غلوّ نهی میکند:
«یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فی دینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ …؛ ای اهل کتاب در دین خود غلوّ نکنید و بر خدا جز حقّ نگویید، عیسی بن مریم، فقط فرستاده خداست (نه پسر خدا که مردم غالی میپنداشتند)» (نساء/ ۱۷۱).
و صریحاً میفرماید: «لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ؛ قطعاً کافر شدند آنکسانی که گفتند: خدا همان عیسی، پسر مریم، است» (مانده/ ۷۲).
راه و رسم امامان معصوم(ع)، راه اعتدال و هدایت بهسوی آن بوده است. آن بزرگواران در مقام مرجعیت دینی، عالمانِ واقعی به سنّت رسول اکرم(ص) و مبلّغان واقعی آن میباشند، حرکت اصلاحی امام حسین(ع) درنهایت، برای احیای برنامههای قرآن و سنّت پیامبر گرامی اسلام بوده است.
سخنی در مفهوم امامت
امامت در شیعه از توابع نبوّت است و از اهمیت خاصی برخوردار است. علمای علم کلام، امامت را اینگونه تعریف کردهاند: «الإمامَهُ رئاسَهٌ عامَّهٌ فی اُمُورِ الدِّینِ وَ الدُّنیا لِشَخْصٍ مِنَ الأَشخاصِ نِیابَهً عَنِ النَّبِیِّ؛ امامت عبارت است از ریاست عمومی بر جامعه اسلامی برای شخص از اشخاص بهعنوان جانشین از پیامبر(ص)».[۱]
بنابراین، امام کسی است که نهتنها در امر دنیا جلودار است، بلکه در امور دینی هم پیشواست. چون دین اسلام تنها دین مربوط به آخرت نیست، بلکه دستورات آنهم تنظیمکننده رابطه بین انسان و خدای یکتای بیهمتا و هم تنظیمکننده روابط بین انسانها در همین دنیاست. پس امامت در اصطلاح عقاید و کلام، ریاست همگانی بر جامعه اسلامی، هم در امور دینی و هم در امور دنیوی است. لذا گفتهاند: الإمامَهُ رئاسَهٌ … «ریاست» از ماده «رأس» یعنی «سر» است. چون امام و پیشوا نسبت به جامعه بهمنزله سر نسبت به تمام اعضا یعنی فرمانده است.
مستندات قرآنی قیام امام حسین(ع)
شماری از آیات قرآن کریم تصریح به نافرمانی و سرپیچی از دستور و فرمان گروهها و کسانی را دارد که در یک جمعبندی، دستکم ۲۳ گروه را تشکیل میدهند. کافی است که تعبیرات «لا تُطِعْ». «لا تُطِیْعُوْا»، «لا تَتَّبِعْ» و «لا تَتَّبِعُوا» را در آیات زیر مورد توجّه و دقّت قرار گیرد: امّا صیغه مفرد:
– «وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ؛ و از هوسهای کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و کسانی که به آخرت ایمان ندارند و برای پروردگار خویش همتا قرار میدهند پیروی مکن».[۲]
– «وَ قالَ مُوسى لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ؛ و موسی به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قوم باش و به اصلاح [امور] بپرداز و از راه مفسدان پیروی مکن».[۳]
– «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ؛ ای داود، ما تو را در زمین خلیفه ساختیم، پس در میان مردم به حق داوری کن، و از هوس پیروی مکن که تو را از راه خدا گمراه سازد».[۴]
– «وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ؛ از هوسهای آنان [با انحرافی که] از حق به تو رسیده، پیروی مکن».[۵]
– «وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ؛ و از هوس آنان پیروی مکن و برحذر باش از اینکه تو را از برخی چیزها که خدا به تو نازل کرده منحرف نسازند».[۶]
– «فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ؛ [مردم را به توحید] دعوت کن و چنانکه فرمان یافتهای پایدار باش و از هوسهای آنان پیروی مکن، و بگو: من به هر کتاب [آسمانی] ایمان آوردهام و فرمان یافتهام که در میان شما به عدالت رفتار کنم».[۷]
«وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ؛ و از هوسهای کسانی که نمیدانند پیروی مکن».[۸]
بنابراین، هفت بار در قرآن کریم با صیعه مفرد نهی خطابی «لا تَتَّبِعْ» از پیروی کردنِ «مکذِّبان»، «منکران قیامت»، «مشرکان»، «مفسدان» و «هوسپرستان» با صراحت تمام نهی شده است.
امّا صیغه تثنیه
«فَاسْتَقیما وَ لا تَتَّبِعانِ سَبیلَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ؛ شما دو تن (موسی و هارون) استوار بمانید و هرگز از راه کسانی که نمیدانند پیروی نکنید».[۹]
امّا صیغه جمع
«… وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ …؛ و گامهای شیطان را پی نگیرید».[۱۰]
– «فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى أَنْ تَعْدِلُوا …؛ و از هوس پیروی نکنید تا از حق عدول کنید».[۱۱]
– «وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبیل؛ و از هوسهای قومی پیروی نکنید که قبلاً گمراه بوده و بسیاری را به گمراهی کشاندهاند و از راه میانه و راست منحرف شدهاند».[۱۲]
– «وَ أَنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ؛ و این است راه من که مستقیم است، پس آن را پیروی کنید و از راههای دیگر پیروی نکنید».[۱۳]
– «وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاء؛ و از اولیائی غیر از او پیروی نکنید».[۱۴]
و امّا لا تُطِعْ به صیغه مفرد
– «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً؛ و اطاعت نکن از کسی که دل او را از یاد خود غافل ساختهایم و از هوس خود پیروی کرده و کارش افراط و تجاوز از حدّ است».[۱۵]
– «فَلا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیراً؛ از کافران اطاعت مکن و بدین وسیله [به حکم قرآن] به جهاد بزرگ بپرداز».[۱۶]
– «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ؛ ای پیامبر، از خدا پروا کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن».[۱۷]
– «وَ لا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ؛ و از کافران و منافقان اطاعت نکن و آزارشان را واگذار (نادیده بگیر و مقابله به مثل نکن) و بر خدا توکل کن».[۱۸]
– «فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبینَ وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَهینٍ هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمیمٍ مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثیمٍ عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنیمٍ أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنینَ؛ پس تکذیبکنندگان را اطاعت نکن، آنان آرزو دارند که تو نرمی و سازش کنی تا آنان نیز نرمی و سازش کنند. و اطاعت نکن هیچ سوگندپیشه پستی را که بسیار عیبجو [و] تجاوزگر [و] گنهپیشه است. علاوه بر آن خشن و بیتبار است، به صِرفِ آنکه دارای مال و پسران است».[۱۹]
– «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً؛ پس برای حکم پروردگارت صبر پیشه کن و از هیچ گنهکار یا کفرپیشهای از آنان اطاعت نکن».[۲۰]
– و همچنین در سوره علق، آیه ۱۹ «أَ رَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى … کَلاَّ لا تُطِعْهُ …؛ چه بینی ای پیامبر، اگر او تکذیب کرد و روی گرداند [آیا راه نجاتی دارد؟ خیر]، هرگز او را اطاعت مکن».
و امّا وَ لا تُطیعُوا به صیغه جمع
– «وَ لا تُطیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفیْنَ؛ از فرمان اسرافکاران اطاعت نکنید».[۲۱]
– «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تُطیعُوا الَّذینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرینَ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر از کسانی که کافر شدهاند اطاعت کنید شما را به واپسینهای [جاهلیت] تان باز میگردانند، آنگاه زیانکار خواهید شد».[۲۲]
– «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تُطیعُوا فَریقاً مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ کافِرینَ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید؛ اگر گروهی از کسانی را که کتاب آسمانی داده شدهاند، اطاعت کنید. شما را پس از ایمانتان به کفر برمیگردانند».[۲۳]
از طرفی هم، قرآن کریم، نتیجه اطاعت کورکورانه و بیچون و چرا از نااهلان را ورود به آتش دوزخ دانسته است.
– «یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاً؛ روزی که چهرههاشان در آتش دگرگون شود، گویند: ای کاش خدا و پیامبر را اطاعت میکردیم».[۲۴]
– «وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاً؛ و گویند: پروردگارا، ما از مهتران و بزرگان خود اطاعت کردیم، و ما را از راه [حق] گمراه کردند».[۲۵]
– «رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً؛ پروردگارا، آنان را دوچندان عذاب کن و آنان را کاملاً از رحمت خود دور فرما».[۲۶]
نتیجه
با توجّه به نهی شدید آیات فوق از:
- اطاعت از مفسدان. ۲. هوسجویان. ۳. نادانان. ۴. شیطان صفتان. ۵. گمراهان. ۶. گمراهکنندگان. ۷. تفرقهجویان. ۸. غافلان از یاد حق. ۹. کافران. ۱۰. منافقان. ۱۱. تکذیبکنندگان آیات حق. ۱۲. سوگندخوران به ناحق. ۱۳. پستمنشان. ۱۴. عیبجویان. ۱۵. سخنچینان و دو بههمزنان. ۱۶. مانعان خیر. ۱۷. متجاوزان. ۱۸. گناهپیشگان. ۱۹. بدخویان خشونتورز (پرخوران و ناسپاسان). ۲۰. فرومایگان و بیاصل و تباران (نانجیبان و شرارتپیشگان). ۲۱. گناهکاران. ۲۲. کفرپیشگان و ناسپاسان. ۲۳. منکران و اعراضپیشگان از حق. معلوم میشود که به حکم قرآن کریم، مسلمان موّحدی هرگز نباید فرمانبرداری گروهها و افرادی که ویژگیهای فوق را دارند، گردن نهد.
حال در شرایطی که امام حسین(ع) با حاکم و حکومتی مواجه است که تمام صفات منفی بیست و سهگانه فوق در او جمع است آیا با توجه به نهی شدید آیات مذکور از اطاعت و فرمانبری چنین کسان، امام(ع) میتواند با چنین فرد فاسد و حکومت پر از جور و جفای او سر سازش و تسلیم داشته باشد؟! قطعاً جواب منفی است. بنابراین، به حکم قرآن کریم، امام حسین(ع) که وارث به حق پیامبر اکرم(ص) است هرگز تابع چنین حاکم تبهکار و ستمکاری نمیشود. چون همراهی و همگامی با او مصداق «تعاون بر اثم و عدوان» است و قرآن میفرماید: «وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ».[۲۷]
از سوی دیگر، قرآن کریم میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا اطاعت کنید و از این پیامبر و کسانی از خودتان که متولّیان امر شما هستند اطاعت کنید، و اگر در چیزی با یکدیگر اختلاف پیدا کردید – اگر به خدا و روز واپسین ایمان دارید – آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید که این بهتر و سرانجامش نیکوتر است».[۲۸]
ویژگیهای کلی حاکمان در قرآن
قطعاً مصادیق اولیالامر هم باید از شایستهترین افراد در هر زمان برای تولیت امور مسلمانها باشند چنانکه قرآن کریم در صفت حاکمان شایسته اشاراتی پندآموز دارد:
- «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ؛ همانا خدا او را بر شما برگزیده و در علم و نیروی جسمی به وی فزونی داده است».[۲۹]
- «قالَ اجْعَلْنی عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ؛ گفت: مرا بر خزانههای این سرزمین بگمار، زیرا من نگهبانی دانا هستم».[۳۰]
- «قالَتْ إِحْداهُما یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمینُ؛ یکی از آن دو دختر گفت: ای پدر، او را اجیر کن، زیرا بهترین کسی که اجیر میکنی کسی است که نیرومند امین باشد».[۳۱]
- «قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمینٌ؛ قهرمانی از جنیّان گفت: من آن را پیش از آنکه از جای خود برخیزی نزد تو میآورم و من بر این کار توانا هستم».[۳۲]
- «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَریمٌ؛ آن کسی که دانشی از کتاب نزدش بود، گفت: من آن را پیش از آنکه پلک چشم بر هم زنی نزد تو میآورم [و چنین کرد] پس چون آن را نزد خود مستقر دید، گفت: این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا سپاس میگزارم یا ناسپاسی میکنم. و هرکه سپاس بگزارد، به سود خود سپاس میگزارد، و هر کس ناسپاسی کند [زیانی به خدا نمیرساند]، زیرا پروردگار من بینیاز ارجمند است».[۳۳]
- «أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؛ آیا کسی که بهسوی حق هدایت میکند برای پیروی سزاوارتر است یا کسی که راه نمییابد مگر اینکه راهنمایی شود؟ پس شما را چه شده است، چگونه حکم میکنید؟!».[۳۴]
از این آیات به وضوح استفاده میشود که حاکمان و صاحبان پُست و مقام باید:
اوّلاً اهل دانش و آگاهی باشند.
ثانیاً از سلامت جسمی برخوردار باشند.
ثالثاً متعهّد و متخصّص در کار خود باشند.
رابعاً توانمند و امانتدار باشند.
خامساً یَهدِی اِلَی الْحَقِّ باشند.
و امّا در صورت تعدّد افراد با شرایط فوق، باید افضل و بهترین آنها برگزیده شود.
مستندات ابعاد قیام امام حسین(ع) بر اساس سخنان آن حضرت
ابعاد قیام سالار شهیدان را میتوان از حرکات، موضعگیریها، سخنرانیها و شیوههای برخورد آن حضرت بهدرستی استنباط و دریافت نمود.
از مجموعه سخنان و موضعگیری امام(ع) و فضای اجتماعی آن روز، میتوان زوایای آن حرکت بزرگ را در امور زیر خلاصه کرد:
- ایجاد اصلاحات اجتماعی.
- امر به معروف و نهی از منکر.
- عمل به سیره پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع).
- ارائه نشانههای واقعی دین به مردم.
- بسترسازی مناسب بر انجام واجبات و سنن اسلامی.
- شایستهسالاری (که در رأس همه، خود امام(ع) بود).
- ظلمستیزی (در قالب اعتراض به وضع موجود).
- ذلّتناپذیری در مقابل دستگاه جور که اراده تحمیل ناحق بر مردم را داشت.
- صبر و مقاومت تا آخرین لحظه حیات.
- دستیابی به رحمت الهی از طریق شهادت (که آرزوی آن حضرت بود نه هدف او).
تمامی امور فوق در واقع در «تحقّق حقّ» یا «احقاق حقّ» خلاصه میشود. و بیگمان، هرگونه اقدام برای بیعتگیری از مردم و دستیابی به حکومت، ابزاری لازم و بایسته برای «عینیّت حقّ» و «احقاق حقّ» است.
مستندات شمار ۱ و ۲ و ۳ (ایجاد اصلاحات اجتماعی، امر به معروف و نهی از منکر و عمل به سیره پیامبر و علی)
امام حسین(ع) هنگام حرکت از مدینه به سوی مکه در ضمن وصیّتنامهبه به برادرش محمّد حنفیّه چنین نوشت: «أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطَراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّهِ جَدِّی أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ …؛ من نه از روی سرمستی و ناسپاسی و نه برای فسادورزی و ستمگری از شهر خود بیرون آمدم؛ بلکه تنها برای اصلاحگری در امّت جدّم بیرون آمدم. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به روش و سیره جدّم و پدرم علی بن ابیطالب کارها را پیش ببرم».[۳۵]
مستند شماره ۴ و ۵ (ارائه نشانههای واقعی دین وبسترسازی مناسب بر انجام واجبات و سنن)
امام حسین(ع) در سال ۵۸ هجری، دو سال قبل از مرگ معاویه و در بحران اختناق و ظلم دستگاه حاکم اموی در مراسم حجّ آن هم در منیٰ در جمع حاجیان ضمن یک سخنرانی مهیّج و تکاندهنده که حاکمان و عالمان وابسته را شدیداً مورد انتقاد قرار داد فرمود:
«اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکِنْ لِنُرِیَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ یُعْمَلَ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أَحْکَامِکَ؛ خدایا، بیگمان، تو میدانی آنچه از ما سر زده (در ستیز بر جور حکومت) برای رقابت در قدرت سیاسی نبوده، و نیز برای جستجوی ثروت و سرمایه ناچیز دنیوی نبوده است، بلکه برای این بوده که نشانهها و ارزشهای دین تو را به مردم نشان دهیم، و در شهرهای (منادی دین) تو اصلاحات پدید آوریم، و بندگان ستمدیدهات را امنیت و آسایش بخشیم، و [تا اینکه] به واجبات و قوانین و احکام تو عمل شود».[۳۶]
مستند شماره ۶ (شایستهسالاری)
امام حسین(ع) در جواب دعوتنامههای کوفیان چنین نوشت: «فَلَعَمْرِی مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْعَامِلُ بِالْکِتَابِ، وّ الآخِذُ بِالْقِسْطِ، الدَّائِنُ بِالْحَقِّ، وَ الْحَابِسُ نَفْسَهُ فِی ذَاتِ اللَّه؛ به جان خودم سوگند، امام و پیشوای راستین کسی است که به کتاب خدا عمل کند، و راه قسط و عدل را در پیش گیرد، و تابع حق باشد، و وجود خویش را وقف فرمان خدا گرداند».[۳۷]
امام حسین(ع) در برخورد با سپاه حرّ بن یزید در منزل «شراف» پس از اقامه نماز ظهر خطاب به سپاهیان حرّ فرمود: «أَیُّهَا النَّاسُ فَإِنَّکُمْ إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ وَ تَعْرِفُوا الْحَقَّ لِأَهْلِهِ یَکُنْ أَرْضَى لِلَّهِ عَنْکُمْ وَ نَحْنُ أَهْلُ بَیْتِ مُحَمَّدٍ أَوْلَى بِوَلَایَهِ هَذَا الْأَمْرِ عَلَیْکُمْ مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُدَّعِینَ مَا لَیْسَ لَهُمْ وَ السَّائِرِینَ فِیکُمْ بِالْجَوْرِ وَ الْعُدْوَانِ …؛ ای مردم، اگر پروای الهی داشته باشید و حق را برای اهلش به رسمیت بشناسید، این کار موجب خشنودی خدا خواهد شد. و ما اهلبیت محمّد(ص) به ولایت و رهبری مردم شایسته و سزاوارتریم تا این مدّعیان ناحق که راه ستم و تجاوز را در پیش گرفتهاند».[۳۸]
و نیز آن حضرت به استاندار مدینه فرمود: «أَیُّهَا الْأَمِیرُ إِنَّا أَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّهِ … وَ یَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَهِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ؛ ای امیر، ما اهلبیت پیامبریم … در حالی که یزید کسی است که شراب مینوشد و انسان بیگناه را میکشد و آشکارا فسق میورزد و کسی مثل من هرگز با او بیعت نخواهد کرد».[۳۹]
مستند شماره ۷ (ظلمستیزی)
امام حسین(ع) پس از حرکت از منزل «شراف» در خطابی به سپاهیان حرّ فرمود: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاکِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اللَّهِ یَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ یُغَیِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ کَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَهَ الشَّیْطَانِ وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَهِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ؛ ای مردم، همانا پیامبر خدا(ص) فرموده است: «هرکه زمامدار ستمکاری را که حرامهای الهی را حلال کند، پیمان خدا را میشکند، با سنّت رسول خدا مخالفت میورزد، در میان بندگان خدا بر اساس گناه و تجاوز رفتار میکند، و آنگاه در قول و عمل بر ضدّ او موضعگیری نکند، بر خداست که او را به جایگاه [آتشین] همان ظالم بیندازد».
آگاه باشید و بدانید که این حکومت یزیدی پیرو شیطان شده و طاعت خدای رحمان را رها ساخته و فساد و تباهی را آشکار ساخته است».[۴۰]
و باز آن حضرت فرموده است: «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُتَنٰاهیٰ عَنْهُ لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا الْحَیَاهَ وَ لَا الْحَیَاهَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً؛ آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود؟ و از باطل نهی نمیگردد؟ در چنین فضایی، مؤمن حق دارد که آرزوی لقای الهی نماید (مبارزه کند اگرچه کشته شود). بیگمان، من، مرگ را جز سعادت نمیبینم و زندگی با ستمکاران را جز تباهی نمیدانم».[۴۱]
مستند شماره ۸ (ذلّتناپذیری)
امام حسین در روز عاشورا خطاب به سپاه دشمن فرمود: «أَلَا إِنَّ الدَّعِیَّ بْنَ الدَّعِیَّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السَّلَّهِ وَ الذِّلَّهِ وَ هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّهِ أَبَى اللَّهُ ذَلِکَ وَ رَسُولُهُ وَ المُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ وَ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِیَّهٌ وَ نُفُوسٌ أَبِیَّهٌ مُنْ أَنْ یُؤْثِرَ مَصَارِعَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْکِرَامِ؛ آگاه باشید که این فرد فرومایه (ابن زیاد) و فرزند فرومایهٰ مرا در بین دوراهی شمشیر و ذلّت قرار داده است و هیهات که ما زیر بار ذلّت برویم! زیرا خدا و رسولش و مؤمنان از اینکه ما ذلّت را بپذیریم اِبا دارند و دامنهای پاک مادران ما و مغزهای با غیرت و نفوس با شرافت پدران ما روا نمیدارند که اطاعت افراد لئیم و پست را بر قتلگاه کریمان و نیکمنشان مقدّم بداریم».[۴۲]
تذکر: برخی از مترجمانِ «کتاب لهوف» واژه «دَعِیّ» را «زنازاده» ترجمه کردهاند که قطعاً صحیح نیست بلکه به معنای فرومایه است. امّا مرحوم شیخ محمّد صادق نجمی که عالمی محقّق و فقیه است در کتاب خود به نام سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا به «فرومایه» ترجمه کرده که کاملاً صحیح است.
امام(ع) به برادرش به نام «عمر اَطْرَف» در مدینه فرمود:
«وَ اللَّهِ لَا أُعْطِی الدَّنِیَّهَ مِنْ نَفْسِی أَبَداً؛ به خدا سوگند من هرگز زیر بار ذلت نخواهم رفت …»[۴۳]
و نیز در مقام دیگر فرموده است:
«وَ اللَّهِ لا اُعْطِیهِمْ بِیَدِى اِعْطاءَ الذَّلِیلِ وَ لا اَفِرُّ فِرارَ الْعَبیدِ؛ نه، به خدا سوگند، دست ذلّت را به سوی آنان دراز نمیکنم و همچون بردگان، از آنان فرار نخواهم کرد».[۴۴]
مستند ۹ و ۱۰ (صبر و مقاومت و در نهایت رسیدن به شهادت)
امام(ع) در صبح عاشورا آنگاه که نماز صبح را خواند خطاب به یارانش فرمود: «صَبْراً بَنِی الْکِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَهٌ تَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَهِ وَ النَّعِیمِ الدَّائِمَهِ فَأَیُّکُمْ یَکْرَهُ أَنْ یَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إِلَى قَصْرٍ …؛ ای بزرگزادگان، صبر و شکیبایی پیش گیرید که مرگ چیزی جز یک پل نیست که شما را از رنج و سختی عبور داده به بهشت برین و نعمتهای همیشگی آن میرساند. چه کسی است که نخواهد از یک زندان به کاخی انتقال یابد …».[۴۵]
نتایج قیام حسینی
قیام امام حسین(ع) دو نوع نتیجه اصلی به بار آورد: اوّل: نتیجهای کوتاهمدّت، دوم: نتیجهای درازمدّت. نتیجه کوتاهمدّت آن عبارت است از:
- محکوم ساختن ارکان مخوف دین سالاری دروغین دستگاه اموی و درهم شکستن آن.
- بیدار کردن وجدانهای خفته مردمی که تن به راحت طلبی و دنیاداری داده بودند.
- بیرون آوردن بسیاری از مردم بهویژه نسل جوانتر از حالت رکود و خُمود و جُمود که پس از آن، قیام مختار و توّابین در سال ۶۶ و قیام زید بن علی بن حسین در سال ۱۲۲ و دیگر انقلابهایی که عرصه را بر امویان تنگ گردانید تا به سقوط نهایی آنان منجر شد.
امّا نتیجه درازمدّت قیام حسینی هم میتوان در چند چیز خلاصه کرد:
الف. ارائه اخلاقی جدید برای همگان در طول زمان و مکان که در آن فرهنگ ایثار و فداکاری بهگونهای عینیّت یافت که بزرگترین پشتوانه برای تمامی انقلابیون و آزادیخواهان و استقلالطلبان شد.
ب. اسلام تشیّع با شهادت امام و یاران باوفایش در کربلا در عین محدودیتها و حصر و حبسها و زجرهای فراوان طرفدارانش، بروز و نمودی پیدا کرد که سبب شد شیعیان از آن حالت انزوای فرهنگی و سیاسی خارج گردند و در زمینههای گوناگون، موجودیتِ خود را به اثبات رسانند و جایگاه تاریخ خویش را بازیابند، و ثبات و پایداری خود را در هدفمندی رسالت خویش به دیگران نشان دهند.
ج. شاید مهمترین نتیجه قیام حسینی در درازمدّت «حضور عقلانی و عاطفی» این قیام بینظیر باشد. حادثه کربلا با منطق عقلانیاش استقرار مکتب «قرآن و عترت» را در سیستم فرهنگی خویش، درسآموز و پندآموز همه اندیشمندان قرون و اعصار ساخت و حوزههای شیعی را گرمی و جانی تازه بخشید تا بهراستی و درستی بتوانند با پرورش عالمانی بزرگ، دانش دینی و فرهنگ استوار آن را رونقی بهسزا بخشند که از آن زمان تاکنون دامنه این سیر تحوّل بزرگ را آشکارا مشاهده میکنیم.
امّا از نظر «عاطفی»، عاشورا پتکی گران بر سر تمام مستکبران از آن روز تا دامنه قیامت خواهد بود که به شکل معجزهآسایی سیلِ جمعیتهای انقلابی ایجاد میکند و روز به روز شور و شعف و احساسی دیگر میآفریند و همچون سیل خروشان، همه خاک و خاشاکهای بیپایه و اساس زر و زور و تزویر را از سر راه خود برمیدارد و به تودههای مسلمان شیعی طرفدار اهلبیت جانی تازه میبخشد تا با هر ستمگر گستاخی به مبارزه برخیزند و با قهر انقلابی خویش به نام حسین و یاد حسین و یارانش، ریشههای ستم را بهتدریج بسوزانند که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده: «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَهً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً؛ در شهادت حسین(ع) شور و حرارتی در دلهای مؤمنان است که هرگز به سردی نخواهد گرایید».[۴۶]
یک نکته قابل توجّه
کسانی که فلسفه قیام امام حسین(ع) را تشکیل حکومت میدانند، قطعاً مراد آنان حکومتی از سنخ حکومت پیامبر(ص) و علی(ع) است نه حکومتی صِرفاً برای دستیابی به قدرت و سلطه بر مردم، چنانکه در حکومتهای از نوع سلطنتی و شاهنشاهی یا انواع دیگر آن در دنیا معمول بوده و هست. بلکه مراد، حکومت عدل اسلامی است که پایههای اصلی آن با خواست و بیعت مردم بر اساس معیارهای کتاب و سنّت است.
بهراستی کسانی که پس از رحلت رسول خدا(ص) حقّ حکومت و زمامداری سیاسی دیگران را خلاف واقع و غصبی میدانند، چرا همین حقّ را برای امام حسین(ع) لازم و واجب نمیدانند؟ و شگفتآورتر اینکه برخی قائلان به انگیزه قیام امام(ع) برای تشکیل حکومت اسلامی را متّهم به انحراف از امامت میکنند! با این بهانه که مگر امام به دنبال قدرت و ریاست و یا دنیاطلب بوده است که بگوییم او برای تشکیل حکومت قیام کرده است؟!
در حالی که قطعاً اگر امام حسین(ع) بر اساس بیعتستانیاش توسّط مسلم بن عقیل از مردم کوفه به حکومت میرسید، حکومت را وسیلهای برای اجرای عدل و داد قرار میداد و جامعه را به سوی قسط و عدل پیش میبرد، چون انگیزه او اصلاح امور و عمل به سیره پیامبر(ص) و علی(ع) بود.
معلوم میشود کسانی که با این تحلیل که امام(ع) برای تشکیل حکومت اسلامی قیام کرده، مخالفت میورزند، یا مراد از «حکومت اسلامی» به رهبری امام حسین(ع) را به درستی درنیافتهاند، و یا اینکه فرقی میان حکومت اسلامی و سلطنت مطلقه شاهنشاهی و دیگر حکومتهای خودکامه نمیگذارند.
و یا اصلاً دین را از سیاست جدا میدانند و شأن امام را بالاتر و فراتر از دستیابی به قدرت و حکومت برای اجرای عدل و دادگری میدانند و او را تنها مسألهگوی شریعت به حساب میآورند!
اینگونه افراد در درجه نخست باید تکلیف خود را با حکومت دینیِ پیامبرانی چون سلیمان و داود نبی و حکومت دهساله پیامبر اسلام و نیز حاکمیت حدوداً پنجساله امیرمؤمنان علی(ع) روشن سازند و آنگاه درباره حکومت و یا عدم حکومت امام حسین(ع) بحث کنند.
البته عدّهای پیش از انقلاب اسلامی ایران، با نگاه جدایی دین از سیاست و یا محدود نمودن امامت به مرجعیت دینی چنین نظر و دیدگاهی داشتند، ولی عدّهای هم پس از انقلاب اسلامی به خاطر مواردی از ناکامیهای جمهوری اسلامی، تغییر نگاه دادند تا جایی که لغزشهای احتمالی حاکمان دینی را کم و بیش به حساب ناکارآمدی دین و حکومت دینی تلقّی کرده و میکنند.
کتاب نامه
- قرآن کریم.
- نهج البلاغه، گردآوری سیّد رضیّ، تصحیح صبحی صالح.
- اثبات الوصیه، منسوب به مسعودی، نشر انصاریان، قم، ۱۴۱۷ ق.
- انساب الاشراف، احمد بن یحیی بلاذری، تصحیح محمدباقر محمودی، مؤسسه اعلمی بیروت، ۱۳۹۴ ق.
- الباب الحادیعشر مع شرحه النافع لیوم الحشر، فاضل مقدار، نشر علّامه، قم، ۱۴۱۳ ق.
- تاریخ الطبری (تاریخ الامم و الملوک)، محمد بن جریر طبرى، دار ابن حزم.
- تحف العقول، ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تصحیح علیاکبر غفاری، چاپ اسلامی جامعه مدرسین قم، ۱۴۰۴ ق.
- جامع الترمذی، الحافظ ابیعیسی محمّد بن عیسی بن سوره بن موسی، دار السّلام للنشر و التوزیع، ریاض، چاپ اول، ۱۴۲۰ ق.
- سخنان حسین از مدینه تا کربلا، محمّدصادق نجمی، بوستان کتاب قم، چاپ نهم، ۱۳۸۱ ش.
- مستدرک الوسائل، میرزاحسین نوری، مؤسسه آلالبیت، قم، ۱۴۲۹ ق.
- مسند احمد بن حنبل، احمد بن حنبل، بیت الافکار الدولیّه، اردن، چاپ چهارم، بیتا.
- مقتل خوارزمی، ابوالمؤیّد الموفّق بن احمد المکّی اخطب خوارزم، چاپ انوار الهدی، قم، تحقیق شیخ محمّد سماوی، ۱۴۱۸ ق.
- الملهوف (لهوف)، سید بن طاووس، انتشارات نبوغ، قم، چاپ چهارم، ۱۳۸۰.
[۱]. الباب الحادیعشر مع شرحه النافع لیوم الحشر، ص ۸۲، نشر علامه، قم، ۱۴۱۳ ق.
[۲]. انعام/ ۱۵۰.
[۳]. اعراف/ ۱۴۲.
[۴]. ص/ ۲۶.
[۵]. مائده/ ۴۸.
[۶]. مائده/ ۴۹.
[۷]. شوری/ ۱۵.
[۸]. جاثیه/ ۱۸.
[۹]. یونس/ ۸۹.
[۱۰]. بقره/ ۱۶۸ و ۲۰۸؛ انعام/ ۱۴۲؛ نور/ ۲۱.
[۱۱]. نساء/ ۱۳۵.
[۱۲]. مائده/ ۷۷.
[۱۳]. انعام/ ۱۵۳.
[۱۴]. اعراف/ ۳.
[۱۵]. کهف/ ۲۸ (فُرُط اسم مصدر است و مصدر آن «فَرْط» است).
[۱۶]. فرقان/ ۵۲.
[۱۷]. احزاب/ ۱.
[۱۸]. احزاب/ ۴۸.
[۱۹]. قلم/ ۸ – ۱۴.
[۲۰]. انسان/ ۲۴.
[۲۱]. شعراء/ ۱۵۱.
[۲۲]. آل عمران/ ۱۴۹.
[۲۳]. آل عمران/ ۱۰۰.
[۲۴]. احزاب/ ۶۶.
[۲۵]. احزاب/ ۶۷.
[۲۶]. احزاب/ ۶۸.
[۲۷]. ماوده/ ۲.
[۲۸]. نساء/ ۵۹.
[۲۹]. بقره/ ۲۴۷.
[۳۰]. یوسف/ ۵۵.
[۳۱]. قصص/ ۲۶.
[۳۲]. نمل/ ۳۹.
[۳۳]. نمل/ ۴۰.
[۳۴]. یونس/ ۳۵.
[۳۵]. مقتل خوارزمی – ابوالمؤیّد الموفّق بن احمد المکّی اخطب خوارزم – متوفای ۵۶۸ ق، ج ۱، ص ۲۷۳، چاپ انوار الهدی، قم، تحقیق شیخ محمّد سماوی، ۱۴۱۸ ق.
[۳۶]. تحف العقول، ص ۲۳۹، با تصحیح علیاکبر غفاری، نشر اسلامی جامعه مدرسین.
[۳۷]. تاریخ الطبری – تاریخ الامم و الملوک -، چاپ ۲ جلدی دار ابن حزم، بیروت، ج ۱، ص ۱۶۲۴، حوادث سال ۶۰.
[۳۸]. تاریخ الطبری، چاپ ۲ جلدی، ج ۱، ص ۱۶۵۲، حوادث سال ۶۱.
[۳۹]. مقتل الحسین خوارزمی، ج ۱، ص ۲۶۷.
[۴۰]. تاریخ الطبری، ج ۱، ص ۱۶۵۳، چاپ دو جلدی، دار ابن حزم، بیروت.
[۴۱]. تحف العقول، ص ۲۴۵، با تصحیح علیاکبر غفاری، چاپ اسلامی مربوط به جامعه مدرسین قم.
[۴۲]. لهوف (الملهوف) سید بن طاووس، ص ۱۳۴، انتشارات نبوغ، قم، چاپ چهارم؛ تحف العقول، با تصحیح غفاری، ص ۲۴۱، چاپ اسلامی جامعه مدرسین؛ مقتل خوارزمی، ج ۲، ص ۱۰، دار الهدی، قم، ۱۴۱۸ ق.
[۴۳]. لهوف، ص ۲۳، سخنان حسین بن علی، ص ۴۶ از محمّد صادق نجمی.
[۴۴]. انساب الاشراف بلاذری، ج ۳، ص ۱۸۸.
[۴۵]. اثبات الوصیه مسعودی، ص ۱۳۹؛ سخنان حسین بن علی از محمّدصادق نجمی، ص ۲۱۳.
[۴۶]. مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص ۳۱۸.