بدون دیدگاه

مهاجرت ایرانیان در عصر قاجار

 

رضا احمدی

ایل قاجار از ایلات حامی دولت صفوی در هنگام تأسیس و استقرار بود. با یورش افغان‌ها و فروپاشی حکومت صفویه، فتحعلی خان قاجار به خدمت شاه‌تهماسب دوم درآمد و سردارسپاه تهماسب دوم شد و در رقابتی که بین او و نادرقلی به‌وجود آمد به قتل رسید. پس از فتحعلی خان، پسرش محمدحسن خان قاجار جای پدر را گرفت. پس از کشتن نادرشاه در سال ۱۱۲۶ ه ق، محمدحسن خان پرچم سلطنت‌خواهی را برافراشت. او توانست مناطق شمالی و حوزه جنوب البرز را مطیع خود کند. مدعی دیگر کریم‌خان زند بود. خان زند توانست محمدحسن خان را از میان بردارد. پس از کشته شدن محمدحسن خان قاجار فرزندان، او آقامحمد خان و حسینقلی خان جهانسوز، به‌عنوان گروگان به دربار زندیه در شیراز منتقل شدند.

پس از درگذشت کریم‌خان زند در ۱۱۹۳ ه ق، شاهزادگان زند گرفتار جنگ خاندانی شدند. آقا محمدخان خود را به تهران رساند و خود را شاه ایران خواند. ایل قاجار بر محمدخان اتفاق کردند و برای تشکیل حکومت خیز برداشتند. آقامحمد خان توانست با هم‌دستی حاج ابراهیم کلانتر شیراز پایتخت زند را در سال ۱۲۰۶ ه فتح کند و آخرین مدعی زند لطفعلی خان را از میان بردارد. او همه مدعیان سلطنت را از میان برداشت و سپس برادرزاده خود، بابا خان را به‌عنوان ولیعهد تعیین کرد. هفت تن از خاندان قاجار از (۱۳۰۴- ۱۱۷۰ ه ش) به قدرت رسیدند.

شرایط تاریخی

قاجارها پس از پیروزی بر ایل زند وارث سازمان اداری بازمانده از صفویه، افشار و زندیه شد. آن‌ها از عصری که در آن قرار داشتند شناختی نداشتند. درگیری های یکصد ساله که در ایران پس از سقوط صفویه به‌وجود آمد، آن‌ها را از شناخت محیط پیرامون خود غافل کرده بود.

ایران قاجاریه از همان آغاز پیدایش بی‌آنکه به‌درستی موقعیت خود را در جهان عصر خود درک کرده باشد، به‌علت موضع جغرافیایی که بر سر راه هند و در مجاورت عثمانی و ممالک ازبک و افغان داشت، در پیچ‌وخم بازی‌های سیاسی، این دولت به‌صورت یک مهره بازی درآمده بود و عقب‌ماندگی نظامی و سیاسی و فقدان شعور اجتماعی در آن ایام، کارش را در جریان این رقابت‌های استعماری مستمر بین فرانسه، انگلیس و روسیه هر روز بیش از پیش دشوار و پیچیده‌تر می‌کرد (زرین‌کوب، ۷۶۹).

اوضاع اجتماعی و سیاسی

آنگاه که ایل قاجار در ۱۸۰۰ میلادی بر حکومت ایران دست یافت، مصادف با زمانی است که اروپا با علم توانست بر قوای طبیعت مسلط شود و هر روز اختراعات و اکتشافات جدیدی برای زندگی بهتر در جریان می‌انداخت و بر ثروت و قدرت خود می‌افزود، ولی ایرانیان همچون گذشته زندگی یکنواخت ایلی را در بیابان‌ها و شهرها ادامه می‌دادند.

پادشاه در رأس الیگارشی حاکم قرار داشت و فرمانروای مطلق بود. حکمش قانون، کلامش حق، اراده‌اش مطلق، عقلش بالاتر از همه، منویاتش واجب‌الاطاعت، رأیش ثاقب، وجود مبارکش! نیز در حقیقت «سایه خدا» بود به روی زمین که هر جنبنده‌ای به زیر آن پناه می‌برد. نه حزبی وجود داشت نه تشکیلات سیاسی، نه حق و حقوق صنفی، نه امنیت سیاسی، نه ملجأ و پناه اجتماعی و نه هیچ قانون و قدرت دیگری که بتواند عرض‌اندام کند. توده مردم رعیت به‌حساب می‌آمدند و تنها انتظاری که از آنان می‌رفت، که همچون گله از شبان خود یعنی قبله عالم تبعیت کند (زیباکلام، ص ۴۹).

هرگونه اصلاحات برای به سامان‌رسانی اوضاع نابسامان با مخالفت دربار، دیوان‌سالاران و علما عقیم ماند. میرزاابوالقاسم قائم‌مقام فراهانی، عزم را جزم کرده بود که درآمد و مخارج دولت را به سامان رساند و برای محمدشاه مقرری تعیین کرد. امیرکبیر در دفترچه اتابکی سیر اصلاحات خود را مدون کرده و با راه‌اندازی دارالفنون نظام جدید آموزشی را پایه‌گذاری کرد و سرانجام او به حمام فین کشید. میرزاحسین‌خان سپهسالار، تأسیس دستگاه قضائی و تدوین آیین دارسی و نظام‌نامه دولت مقرر کرد که با اتحاد روسیه، دربار، دیوانیان و علما عزل و تکفیر شد. امین‌الدوله به حمایت از تأسیس مدارس جدید و تشویق به بهره‌گیری از کارشناسی همت گمارد، او هم بیش از یک سال دوام نیاورد.

شکست هر گونه اصلاحات و انسداد اصلاحات و اصلاح‌ناپذیری، جامعه و مردم را سرخورده کرد. نظام ناکارآمد و بی‌انگیزه رو به مرگ می‌رفت.

اقتصاد ایران

اقتصاد ایران بر پایه تولیدات کشاورزی شامل غلات، ابریشم و… بود و مقداری از محصولات صنعتی هم فعال بود و اقتصاد معیشتی را شکل می‌داد و تنها تأمین‌کننده نیازمندی‌های داخلی بود. در طول چهل سال آخر دوره قاجار تولید جو و گندم به‌علت افرایش کاشت تریاک که ارزش صادراتی داشت کاهش یافت.

قحطی و خشکسالی ها و فقدان زیرساخت‌های حمل‌ونقل چون جاده و وسایل حمل و نقلیه مناسب در آسیب‌پذیری جامعه ایران بسیار مؤثر بود.

از سال ۱۲۷۸ تا ۱۲۸۸ به‌طور متوسط هر دو سال یک بار خشکسالی بود و به همراهش فقر و گرسنگی و ناخوشی و مرگ می‌آورد. در سال ۱۲۸۳ و ۱۲۸۴ قحطی همه مملکت را فراگرفت که خیلی بدتر از خشکسالی اول و دوم بود. سهمناک‌ترین آن‌ها قحط و غلای ۸۸-۱۲۸۷ بود که هیجده ماه باران نبارید و وبا آمد. نوشته‌اند: «در تهران نزدیک به صد هزار تن مردند و کسی به شست‌و‌شوی آنان دست نمی‌گشود. همچنین در ولایات از خوردن گوشت گربه و سگ پرهیز نداشتند. به نقل یکی از بینندگان خارجی تنها در قحطی ۸۸-۱۲۸۷، نزدیک به ۲ میلیون نفر به چنگال مرگ افتادند.» (آدمیت، ص ۱۲۰.) در همین وضعیت اقتصادی و اجتماعی ناصرالدین شاه در سال ۱۲۸۷، عزم سفر عتبات کرد. به هر جا می‌رسید مردم قحطی‌زده گرسنه، فقیر و گدای گرسنه فغان و فریاد نان نانشان بلند بود و از دست جور حاکم و زورگویی دیوانیان به ستوه آمده بودند. شاه دریافت که درعراق که تحت حکومت عثمانی تن به اصلاحات داده است، دریافت مالیات عراق که یک استان عثمانی است به‌اندازه مالیات ایران است. از سویی در ایران با هر اقدام نو که بتواند سامان نوین اداری و اقتصادی به‌وجود آورد به مخالف برمی‌خاستند. هراس اینکه مبادا سرمایه‌گذاری بیگانه مرارت کلی برای دولت بشود، یکسره طرد می‌کردند، بدون اینکه به‌جایش تدبیری دیگر بیندیشند (همان، ص ۳۳۶).

فقدان درآمدهای مطمئن برای دولت و هزینه‌های بی‌حساب دربار و وابستگان سلطنت، حاکمیت را برآن داشت که با حراج مناصب (هم حکومت‌های ولایات و هم سمت‌های دیوانی)، اخاذی به‌عنوان پیشکش، ضبط و مصادره املاک و دارایی دیوانیان و درباریان بعد از مرگشان روزگار بگذراند (امانت، ص ۵۳۴). فروش مناصب دولتی، ولایات، دشواری‌های بی‌پایانی برای مردم به‌وجود می‌آورد. کسانی که مناصب را می‌خریدند، برای تأمین هزینه که به شاه داده‌اند با تمام توان به دوشیدن و کسب درآمد برمی‌آمدند. این امر زندگی را بر همه تلخ و ناگوار ساخته بود. فروش القاب، دیگر درآمد دولت بود. در زمان ناصرالدین شاه برای هر لقب فرمانی که صادر می‌کردند، پنجاه تا صد دانه پنج هزار ریالی طلا هم برای شاه تقدیم می‌نمودند (نجاری، ص ۲۷).

مهاجرت

نظام ایلی قاجار که در برابر هر گونه اصلاحات مقاومت می‌کرد، موجب انباشت مشکلات شد. عقب‌ماندگی، ناکارآمدی، قدرت مطلقه و بی‌پاسخ، فقدان دستگاه قضای مستقل، به رسمیت شناخته نشدن حقوق مردم و بی‌اعتباری جان و مال مردم، فقر و بلای طبیعی، بر فلات ایران مستولی شد. آنانی که دنیای غیر از اطراف خود را می‌شناختند، به دنبال نجات خود برآمدند. مقصد ایرانیان قفقاز، عثمانی و آسیای میانه، هندوستان و اروپا بود. قفقاز، آسیای میانه در گذشته از ایالت‌های ایران بودند که در حکومت تزار به پیشرفت‌های خوبی دست یافته بود. عثمانی هم با اصلاحات خود را از عقب‌ماندگی نجات می‌داد. چهره هندوستان هم با حضور استعماری انگلستان تغییر یافته بود. مهاجرت ایرانیان خاص دوره قاجار نیست و حتی در دوره جمهوری اسلامی سه موج مهاجرت را شاهد بودیم: اول پس از پیروی انقلاب، دوم پس از ۱۳۸۸ و موج سوم در سال ۱۳۹۷ است. ایرانیان در فرصت‌های مختلف از فرصت مهاجرت بهره‌های فروانی برده‌اند.

عوامل مهاجرت

  • بیکاری و فقر: از مهم‌ترین عوامل مهاجرت ایرانیان در دوره قاجار است.
  • خشکسالی و بارش کم: به مدت طولانی موجب قحطی و تلف شدن مردم شد، عده‌ای برای نجات، مهاجرت می‌کردند.
  • سقوط ارزش پول ملی: ازدیاد بی‌حدوحصر سکه‌های پول خرد مسی و سکه‌های نقره اعتماد مردم را به پول‌های فلزی کامل از بین برد (قبله عالم، ص ۵۴۸).
  • ناکامی اصلاحات: تلاش‌های مستمر چند دوره اصلاحات به بن‌بست رسید.
  • تعدی عوامل حکومت: آقا خان کرمانی در تهران به دادخواهی از حکمران کرمان به دولت شکایت بر دو از سویی حکمران کرمان خواستار دستگیری آقاخان و بازگرداندن او به کرمان بود. او برای نجات خود به عثمانی فرار کرد (نقش روشنفکران در تاریخ معاصر ایران، ص ۴۰۱).
  • جاذبه کشورهای همسایه و دستیابی به درآمد و امنیت بیشتر.
  • فرار از ظلم حکومت: شاه که سایه خدا بر روی زمین بود هیچ مخالفی را برنمی‌تابید.
  • فقدان دستگاه قضائی مستقل که حافظ حقوق همه شهروندان کشور باشد.

گروه‌های مهاجر

  • کارگران ساده: این کارگران برای کار در مزارع به شهرهای باکو، گنجه، ایروان و تفلیس و آسیای میانه رفتند، این مناطق دارای فرهنگ ایرانی بودند. کارگران مهاجر با دستمزدهای اندک حاضر به کار بودند.
  • تاجران، بازرگانان و صنعتگران: این گروه نیز برای دادوستد یا کار در صنایع تازه‌بنیان در آذربایجان و گرجستان، در ساخت راه‌آهن، صنعت نفت مشغول به کار بودند.
  • مخالفان سیاسی: کسانی بودند که به‌خاطر فضای ناامن ایران به خارج پناه می‌بردند.
  • دانشجویان: دانشجویان ایرانی معمولاً برای تحصیل به کشورهای اروپایی می‌رفتند.

اوضاع نابسامان ایران و ناامیدی از اصلاح و آینده مبهم و اقتصاد ورشکسته عامل مهاجرت ایرانیان در دوره قاجار است.

منابع

  • آدمیت، فریدون، اندیشه ترقی و حکومت قانون،۱۳۸۵ انتشارات خوارزمی.
  • امانت، عباس، قبله عالم، نشر کارنامه، ۱۳۹۳.
  • زیباکلام، صادق، سنت و مدرنیته، انتشارات روزنه،۱۳۸۹.
  • زرین‌کوب، روزگاران، نشر سخن، ۱۳۹۲.
  • مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، نقش روشنفکران در تاریخ معاصر ایران،
  • نجار، مهدی، چگونگی اعطاء القاب، مؤسسه و انتشارات ندای تاریخ، ۱۳۹۴.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط