امین یاری
تذکار:
روزه از منظر ادیان و مذاهب مختلف قابلیت طرح و بررسی دارد که میتوان به منابع مختلف در راستای تحقیق و بررسیِ همین امر مراجعه کرد. این نوشتار، نظر مولانا جلالالدین محمد بلخی را در باب روزه به معنی اخص و گرسنگی به مفهوم اعم را بررسی میکند. هرچند با استماعِ اخبارِ اختلاسهای میلیاردی از رسانههای گروهی و مشاهده فاصلههای چند صد میلیونی حقوقی و تبعیضهای نفرتانگیز کنونی، از فوایدِ اخلاقی و عرفانیِ روزه سخن گفتن، شاید به مشام اشخاصی خوش نیاید و خالی از شائبه نباشد؛ ولی تحقیقِ حاضر با عبور از این قضایایی که غضب الهی را به دنبال دارد و چون بیماریِ مزمن، هر جامعه سالمی را با خطر مرگ مواجه میسازد به اصل مطلب میپردازد.
مولانا از عرفا و متفکران بزرگ دنیا، در موضوعات روزه، نظرات بکر و بدیعی دارد که بدان پرداخته میشود:
مولانا در مثنویِ معنوی، بیشتر درباره جوع عارفانه یا گرسنگی اختیاری، سخن گفته و فریضه روزه را نیز در مطاوی آن آورده است. او بیشتر ایام سال را به روزه میگذرانید و به گاه افطار نیز به اندک بسنده میکرد و با وجود این طعام ناچیز به چالاکی چرخ میزد و رقص و سماعهای بس طولانی و سنگین ترتیب میداد، به نحوی که کسی نمیتوانست با او همراهی کند. از اینرو، اندامی نحیف و استخوانی داشت. نقل است روزی مولانا به حمام درآمد و به جسم لاغر خود نگاهی کرد و گفت: در تمام عمر خود از کسی شرمسار نشدم، مگر امروز که از این جسم خجالت میکشم، اما چه کنم که آسایش من در رنج اوست.
روزه عارفانه، نهتنها پرهیز از هر گونه حرام است، بلکه پرهیز از بهرهمندی غیرلازم از حلال است؛ البته این گرسنگی با آن گرسنگی که ناشی از ستم اجتماعی و عدم توزیع عادلانه ثروت است تفاوت بنیادین دارد. از اینرو هیچیک از انبیا و اولیا، نهتنها گرسنگی اجباری و ظالمانه را تأیید نکردهاند، بلکه برای برکندن ریشههای شوم این شجره خبیثه، مجاهدتها کردهاند. گرسنگی عارفانه از منظر مولانا، فقط منحصر به کم خوردن طعام نیست، بلکه به معنی پرهیز از هرگونه امور نفسانی است.۱
مولانا به گرسنگی اختیاری که از برنامههای جدی سلوکِ عرفانی است توجهِ تام داشت و خود به آن عامل بود. اغلب روزها را روزه میگرفت. نقل است همیشه از اهل خانه سؤال میکرد امروز در خانه چیزی از طعام هست، اگر میگفتند: خیر، هیچ نمیگفت، تبسمی میکرد و میگفت لله الحمد که امروز خانه ما، شبیه خانه پیامبر است و اگر میگفتند طعام هست، ناراحت میشد و میگفت از این خانه بوی فرعون میآید.۲
مولانا تصریح میکند که روزه امساک از حلال است. روزهدار نهتنها از حرام میپرهیزد، بلکه در مدتزمانی از حلال نیز اجتناب میورزد؛ و این یک امر بدیهی است کسی که توان مقابله با حلال را در خود میبیند بهراحتی میتواند در برابر کارهای حرام ایستادگی کند و دامن به آن نیالاید. مثلاً کسی که در مدت معین از آب گوارا و غذای لذیذ چشم میپوشد بهراحتی توانِ تقوای خود را بالا میبرد و از ورود به قلمرو حرام مصونیت پیدا میکند. بهعبارت ساده، با «تقوی از حلال» هرگز بهسوی حرام تمایل نشان نمیدهد. در دایره عرفان، شاید ترکیبِ زیبا و جامع و پرمحتوا و بدیع و نیز پارادوکسیکال همچون «تقوا از حلال» پیدا نشود:
روزه گوید: کرد تقوی از حلال
در حرامش دان که نبود اتصال۳
روزه و نماز و حج و جهاد، شواهد روشنی بر نورِ اندرونیِ انسان میباشند:
این نماز و روزه و حج و جِهاد
هم گواهی دادنست از اِعتقاد۴
روزه و زکات، دو گوهر اهورایی و دو نشانِ روشنِ الهی است که از نهادِ پاک انسان و از سلامت اخلاقی و ایمان او حکایت میکنند:
گوهری دارم ز تقوی یا سَخا
این زکات و روزه در هر دو گوا۵
به نظر مولانا کسی که از حلال میپرهیزد در دامِ حرام گرفتار نمیآید. کسی که از مال و دارایی خویش میبخشد مالِ همکیش خود را نمیدزدد. اگر روزهدار تزویر نماید، قول و فعلش مخدوش میشود. روزهدار فریبکار به صیادی میماند که نه از روی رحم و بخشش، بلکه برای صید و شکار دانهها را در دام میریزد. چنین روزهداری همچون گربهای است که تظاهر به خواب میکند، اما در دل قصدِ صید و شکار دارد. اینگونه اشخاص دیگران را به روزه و روزهداران بدبین میکنند، اما چون رحمت و غفاریّت خدا بر غضب و قهّاریتش پیشی دارد این افراد نیز سرانجام راهشان را پیدا میکنند و سوار بر کشتیِ هدایت بهسوی ساحلِ نجات راه میسپارند:
و آن زکاتش گفت کو از مالِ خویش
میدهد پس چون بدزدد ز اهــلِ کیش؟
گر به طرّرای کنــــد، پس دو گواه ج
جَــرح شد در مَحکمه عـــــــدل اِله
هست صیاد، ار کنــــــد دانه نثـــار
نه ز رحـــــم و جوُد، بل بهــــرِ شکـار
هست گربه روزهدار، اندر صیام
خفتـــه کرده خویش، بهــــرِ صیــدِ خام
کرده بد ظن، زین کژی صـد قوم را
کـــــرده بدنام، اهـــــلِ جُود و صَوم را
فضل حق، با اینکه او کـــــژ میتند
عاقبت زین جمـــله پاکش میکند
سَبق بُرده رحمتش، آن غــــــدر را
داده نوری کــــــــه نبـــــاشد بدر را
کوشش را شسته حق، زین اختـلاط
غُسل داده رحمت او را زین خُبـــــاط
تا که غفـــــــاری او ظاهـــر شود
مِغفَــــری، کلیش را غافــــــــر شود
آب، بهــــــر این ببارید از سِماک
تا پلیــــدان را کنـــــــد از خُبث پاک۶
از منظر مولانا، روزه خودش در حکم روزی است. روزه حقیقی و روزیِ روحانی، انسان را به کمال لطافت و فرشتگی میرساند. او مضرات پرخوری و امتلاء معده را با بیان شاعرانه بیان مینماید و به طعام روحانی و معنوی تأکید میکند. طعام الهی است که موجب سبکبالیِ انسان میشود. محصول روزه رزق معنوی است. با ابزارِ روزه میتوان نفس بهیمی را از چریدن در مرغزار دنیا باز داشت و نفس قدسی را پروَرد و به پرواز درآورد.۷ در امر روزه باید شکیبا شد و مقاومت ورزید و لحظهبهلحظه در انتظار طعام الهی و غذای معنوی به سر بُرد. در چنین زمانی است که خداوندِ صبور و نکوکار، هدایا و عطایای خود را به بندگان منتظر خود میدهد:
باش در روزه شکیبا و مُصِــــر
دَم به دَم قوت خـدا را منتظر
کآن خدای خوب کار و بردبار
هـدیهها را مـیدهد در انتظار۸
نباید با آراستن تن به زیورِ آذوقه و فربه کردن آن، جان را لاغر و بیرمق ساخت. با پروردنِ روح میتوان در افقهای دور و روشن، به پرواز درآمد. فقط انسانی که به کمالِ نقص خود ایمان دارد در انتظار طعام و مائده آسمانی است، نه شخصی که احساس نیاز از وجودش رخت بربسته است:
انتظارِ نــان ندارد مَــــردِ سیـــــــــر
که سبک آید وظیفه، یا کـــــه دیر
بینوا هــر دَم همیگوید کــــه کو؟
در مَجاعت، منتظر در جست و جو
چون نباشی منتظـــــــــر، ناید به تو
آن نَوالــــــه دولتِ هفتــــــاد تو
ای پدر الانتظــــــار الانتظـــــار
از برای خوان بالا، مَــــــــردوار
هر گــــرسنه عاقبت، قوتی بیــافت
آفتــــــاب دولتی بر وی بتـــــافت
ضیفِ با همت، چو آشی کم خورد
صـــاحبِ خوان، آشِ بهتـــــر آورد۹
روزه مطلوب مولانا، روزه ظاهری نیست که انسان از طعام دنیوی محروم بماند، بلکه مقصودِ اصلیِ مولانا از روزه، بستن دهانِ نفسِ لئمه و تطهیر درون و تعالیِ روحی است. به این معنا که با مهارِ نفسِ پست و با خودیابی، میتوان راهِ ترقی و طریقِ تعالی را پیمود و سر بر آسمان سایید و همچون ستیغِ کوه بلند و استوار، منتظر انوار خورشید سحرگاهی شد:
سر برآور همچو کوهی ای سَنَد
تا نخستین نورِ خود، بر تو زند
کان سرِ کوهِ بلنـــــدِ مستقـر
هست خورشید سحر را منتظر۱۰
تنها انسانِ سالک و طالبِ کمال میتواند از طعام و شراب دنیوی، لب فرو ببندد و بهسوی آسمانی، چشمِ نیاز بدوزد؛ و وقتی در فضایی آکنده از معنویت حضور یافت، از خوان آسمان، هر لحظه باران عنایت بر دشتِ وجودش میبارد و به رزق و توفیق الهی دست مییابد. در حقیقت، روزه نوعی رزمایش و چالش انسان با خویشتنِ خویش است. انسان با ابزار روزه، برای نیل به آنچه باید باشد، خود را میآزماید و اینچنین طریق خودسازی و عرفان را میپیماید:
لب فرو بند از طعام و از شـراب
سوی خوان آسمــانی کن شتاب
دَم به دَم بر آسمان میدار امیـــد
در هوای آسمان، رقصان چو بید
دَم به دَم از آسمـــــان میآیدت
آب و آتش رزق میافـــــزایدت۱۱
با بستن دهان ظاهری، دهان دیگری باز میشود که معنوی است و لقمههای اسرار ربّانی را تناول میکند. طالب حق، جسم خود را از شیر شیطان بازمیگیرد و در نتیجه نعمتهای روحانی فراوانی به دست میآورد. سالک با چنین امساکی شکفته میشود و میبالد:
این دهـان بستی، دهانی باز شد
کو خورنده لقمههای راز شد
گـــر ز شیــر دیو، تن را وا بُری
در فِطام او، بسی نعمت خوری۱۲
پرداختن به لذات و شهوات، روح را ضعیف میکند و از تعالی و ترقی بازمیدارد. با کاستن از جیره جسم باید به سهم روح افزود. انسان برای نیل به کمالات والای روحی و مدارج اخلاقی، باید به شهوات شیطانیِ خویش پشتپا زند. با کاستن از لقمه تن، به رخسارهای میتوان دست یافت که هیچ چشمی آن را ندیده است. هر گاه آدمی درون خود را از سرگین و مدفوع خالی کند، خداوند وجود او را پر از مُشک و مرواریدهای شاهوار میکند:
تن چو با برگ است روز و شب، از آن
شاخِ جان در برگریزست و خزان
برگِ تن، بیبرگی جــــان است زود
این ببــاید کاستن، آن را فــــزود
اَقرِضُوالله، قـــــرض ده زین برگِ تن
تا بِرُوید در عِوَض در دل چمن
قرض ده، کم کُن از این لقمه تنت
تا نمــــــــــاید وَجهِ لاعینُ رَأت
تن ز سرگین، خویش چون خالی کند
پُر ز مُشک و دُرّ اِجـــلالی کنـد
این پلیــــــدی بدهــــــد و پاکی بَرَد
از یُطَهّـــــِرکُم، تنِ او بر خَورد۱۳
اگر طالبِ حقیقت، کیسه شکمش را از نانِ مادیّت خالی کند و از شهوات بهیمی و حیوانی بپرهیزد، درونش به گوهرِ معرفت و چراغ معنویت آراسته میشود. سالک، با رها ساختن طفلِ جانش از شیر شیطان و لذّات نفسانی، میتواند خود را با فرشتگان دمساز و رفیق گرداند. طالب تا وقتی به پلیدی و تاریکی آغشته است و روحی افسرده و تیره دارد با دیو ملعون همساز و همنشین است:
گر تو این انبان، ز نان خالی کُنی
پُر ز گوهـرهای ِ اجلالی کنی
طفلِ جان از شیـر شیطان باز کن
بعد از آنَش با مَلَک انبــاز کُن
تا تو تاریک و ملول و تیرهای
دان که با دیوِ لعین همشیرهای۱۴
انسانِ سالک برای نیل به کمال مطلوب، باید از مقدار عیش و نوش خویش بکاهد. با پرهیز از غذای ناپاک میتوان به طعام گرانقدرِ معنوی دست یافت. رهایی از روزیِ بیمقدار و مضرّات شکمبارگی، جز از طریق روزه پاک، مقدور و میسور نیست. طعام الهی، سالک را سبکبال میکند و ترقی و تعالی او را آسان میسازد:
اندکی زین شُرب، کم کُن بهرِ خویش
تا کـــــه حوضِ کوثری، یابی به پیش۱۵
وارهی زیـن روزیِ ریـزه کثیف
دَر فُتی در لُوت و در قُوتِ شریف۱۶
از طعــــام الله قـوتِ خـوشگوار
بر چنــــان دریا، چو کشتی شو سوار۱۷
تا نفس انسان، مستِ شیرینی و شراب دنیوی است روحش عالم غیب را نخواهد دید و از چیدنِ خوشه غیب محروم خواهد ماند. شخصی که در باتلاق شهوت فرو رفته و در دامِ مادیت گرفتار آمده است، به درک حقیقت نائل نخواهد شد. با دیدن نور حقیقت است که امکان دوری از دنیای فریب انگیز حاصل میشود. بهعنوان مثال حضور پرنده در اطراف آب شور به این دلیل است که از آب شیرین و گوارا نچشیده است. روزه جزوِ آن عواملی است که انسان را مقاوم و برای وصول به حقیقت مهیُا میسازد:
نفسِ تو، تا مستِ نُقل است و است نَبید
دان کــه روحت خوشه غیبی ندید
کــــــــه علامات است، ز آن دیدارِ نور
اَلتجــافی مِنـکَ عَن دارِالغُــــــــــرور
مـــــــــرغ چون بر آب شوری میتند
آب شیــــــــرین را ندیده ست او مدد۱۸
مولانا فریاد برمیآورد: ای کسی که در بند شکم گرفتار آمدهای، همانا راه روشن حقیقت، تبدیل غذای جسمانی به غذای روحانی است. ای بیمار دل، با تبدیل مزاج مادیِ خود به مزاج معنوی، در درمان بیماری خویش بکوش:
یا حَریصَ البَطنِ عَــــرِّج هکَذا
اِنَّما المِنهــاجُ تَبدیلُ الغِــــــذا
یا مَریضَ القَلبِ عَـــرِّج لِلعِلاج
جُملَهُ التَّدبیرِ تَبدیلُ المــــزاج۱۹
ای کسی که در دامِ طعام دنیوی هستی، نجات و رهاییِ تو در تحمل و پرهیز از طعام مادی است. یقیناً در گرسنگی، طعامی فراوان است. ای آنکه از گرسنگی میگریزی، آن را طلب کن و بدان امید بند:
اَیُّها المَحبوسُ فی رَهنِ الطَّعــام
سَوفَ تَنجُو اِن تَحَمَّلتَ الفِطام
اِنَّ فی الجُوعِ طَعـــاماً وافـــــراً
اِفتَقِدهُ و ارتَجِ یا نافـِــــــــراً۲۰
ای بهترین بشر! از نور الهی تغذیه کن و مانند چشم باش و همراه فرشتگان؛ مانند فرشته، تسبیح و نیایش حضرت حق را غذای خود کن تا مانند ملائک از آزار شهوات نفسانی نجات پیدا کنی:
اِغتَــذِ بالنُّورِ کُن مِثــلَ البَصـــــــر
وافِقِ الاَملاکَ یا خَیـــــــرَالبشَر
چون مَلَک، تسبیحِ حق را کن غِـذا
تا رهی همچون ملائکاز اذا۲۱
هرچند جبرئیل از نزدیک شدن به مُردار میپرهیزد، اما این پرهیز، هرگز از قوّت و شوکت او نمیکاهد. خداوند، سفره خوبی و پر باری در جهان گسترده است، لیکن این سفره از چشم فرومایگان و خسیسان، پنهان مانده است. چه باید کرد؟ اگر فرضاً جهان، باغی پر از نعمت شود، نصیب موش و مار و کوردلان و فرومایگان، جز آرزوهای نفسانی و لذات جسمانی، چیز دیگری نیست:
جبرئیل از سوی جیفــــه، کم تند
او به قوَّت کی، ز کرکس کم زند؟
حَبَّـــذا خوانی نهاده در جهـــــان
لیک از چشم خسیسان بس نهـــان
گر جهــان باغی پُر از نعمت شود
قسم موش و مـار هم، خــاکی بوَد۲۲
سهم انسان فرومایه و موش صفت، در تمام فصولِ سال، خاک است و بس. ای انسان! تو که امیر مخلوقات و اشرف کائنات هستی، چرا مانند موش و مار، خاک میخوری؟ آدم پست و منحط، چون کِرمی است که در میان چوب زندگی میکند و خیال میکند بهترین رزق دنیا را یافته است. آدم فرومایه و اسیر نفس، مانند کِرمی است که در درون مدفوع میلولد و در جهان، جز مدفوع هیچ غذایی نمیشناسد:
قسمِ او خاکست، گر دی، گر بهار
میر کَونی خاک چون نوشی چو مار؟
در میان چوب، گوید کِــرم چوب
مر که را باشد چنین حـلوای خوب؟!
کِـــرم سرگین در میـــان آن حَدَث
در جهـــــــان نُقلی نداند جز خَبَث۲۳
آدمی باید با حیوان تمایز داشته باشد. انسان نباید در لذات نفسانی، غوطهور شود، بلکه باید همچون آهوانِ خوشخُرامِ صحرای طریقت از گلهای معطر معرفت و حقیقت میل نماید تا با کسب فضیلت و حکمت، خود را از مجموعه حیوانات و آدمیانِ ددمنش جدا بسازد. در نیل به اهداف عالیه انسانی، روزه و خویشتنداری از هر پستی و پلیدی، راه بس مؤثری است:
کَه نباید خورد و جَو، همچون خَران
آهـوانه در خُتَـن چَــــر، ارغوان
جـــز قَرَنقُل یاسمن یا گُل مَچَــــــر
رَو به صحـرای خُتَن با آن نفـــر
معده را خُو کن بدان ریحــان و گُل
تا بیــابی حکمت و قوتِ رُسُل۲۴
انسان سالک و صادق، معده قلبش را از تناول لذات و شهوات بهیمی بازمیدارد و به تناول گُلِ معرفت و ریحانِ حقیقت، عادت میدهد. معده جسم، آدمی را به سمت و سوی کاهدان سوق میدهد، ولی معده قلب، بهسوی گُل و ریحان معنوی. هر کسی که کاه و جو میخورد گوسفندوار، ساطور مرگ بر حلقومش ساییده میشود، ولی آنکه نور حق، غذای اصلی اوست در نهایت به غایت کمال که حقیقت مطلق و مقام والای انسانی است نائل میآید. انسانی که میخواهد سر بر آستان حق بر ساید و به کشف و انکشاف خویش نائل آید باید جنبه روحانی و معنویاش را نیرومند بسازد نه جنبه مادی و حیوانی خود را:
خوی معــــده زین کَـــه و جَو باز کن
خوردن ریحـــــان و گُل آغاز کن
معـده کَه، سوی کَهــــدان میکشد
معده دل، سوی رَیحـان میکشد
هر که کاه و جو خورد قـــــربان شود
هر که نور حق خورد قــــرآن شود
نیم تو مُشک است و نیمی پُشک، هین
هین میفزا پُشک، افـزا مُشک چین۲۵
هر روزهداری در نهایت، روزیِ خود را مییابد و آفتاب دولت و سعادت بر او میتابد. آدمی در سرای دنیا، مهمان است و خداوند میزبان او. اگر او از لذات شهوانی کمتر بهره جوید، خداوند او را غذای معنوی میبخشد. نباید از نعمات ایزدِ روزیبخش، مأیوس شد:
هــر گــــــرسنه عاقبت قوتی بیافت
آفتــــــاب دولتــی بر وی بتـافت
ضَیفِ با همّت چو آشی کــم خورَد
صـــاحبِ خوان، آشِ بهتـــر آورد
جز که صاحب خوانِ درویشی لئیم
ظنِّ بد کَم بَر به رزاقِ کـــــــریم۲۶
اگر گرسنگی که روزه مصداقِ بارز آن شمرده میشود نباشد، بیماریهای مختلفی به دنبالِ پرخوری انسان را تهدید میکند. روزهداری و گرسنگی، از تحمل رنج و عذابهای بعدی بهتر میباشد. البته نظر مولانا، گرسنگیِ محض نیست، بلکه او گرسنه بودن و روزهداری را تا جایی مفید میداند که انسان را به تعالی و کمال برساند:
گر نباشد جوع، صد رنج دگـــــــر
از پیِ هَیضًــــه بر آرد از تو سر
رنج جَـوع اَولی بود خـود ز آن علل
هم به لطف و هم به خفّت، هم عمل
رَنـجِ جَـوع از رنجها پاکیزهتر
خاصه در جوع است صد نفع و هنـر۲۷
آگاه باش که گرسنگیِ اختیاری، سلطانِ داروهاست. گرسنگی را با جان و دل بپذیر و آن را تحقیر نکن. هر چیز ناخوش و خارج از علاقه، با جَوع و گرسنه بودن، مطلوب و مورد پسندِ انسان میشود و هر چیز گوارا، وقتی با بیمیلی و بدون نیاز صرف شود شیرینی و مزیت خود را از دست میدهد:
جـوع، خود سلطـــان داروهاست هیـن
جـوع در جـان نِه، چنیـن خوارش مَبـین
جمله نا خوش از مَجاعت خوش شده ست
جمله خوشها بی مَجاعت ها، رد است۲۸
هر شخص زبون و شکمباره، تحمل گرسنگی را ندارد؛ زیرا دنیا که به منزله علفزار و سرشار از نعمات میباشد کمتر کسی میتواند با غلبه بر غرایزِ حیوانیِ خویش در برابر این همه خوشیها مقاومت بورزد. گرسنگی، عطیهای است مخصوص یاران خاص خدا تا بر اثر گرسنگی به شیری نیرومند مبدل شوند. روزه مولانا، از نوع روزه «خاص الخواص» میباشد که مورد تأکید امام محمد غزالی یکی از معلمان فکری مولانا است. در چنین روزهای است که حقیقت و سرّ روزه، بر روزهدار، مکشوف و آشکار میشود: «روزه بر سه درجه است: روزه عوام، روزه خواص و روزه خاص الخواص. روزه خاص الخواص، بالاترین درجات است و آن، آن است که دل خود را از اندیشه هر چه خدا نیست نگاه دارد؛ و این درجه اولیا و صدیقان است و هر کسی بالای این نرسد».۲۹
خود نباشد جوع، هر کس را زبون
کین علف زاری است ز اندازه برون
جوع، مر خاصــانِ حق را دادهاند
تا شوند از جوع، شیـــــرِ زورمند۳۰
ممکن نیست گرسنگی را به هر انسان طمّاع و گدای عاری از کمال و مرغانِ نانی بدهند. هر جلف و احمق که نادان به حکمتِ خلقت و رسالتِ حقیقیِ خویش در گستره هستی میباشد، مشغول چریدن در علفزار دنیاست. روزه عارفانه، نصیب آنانی که از حیث فضل و کمال روحی، فقیر و بیچیزند نمیشود. شخصی که کمالگرا نیست به حیوانی میماند که باید همیشه سر بر آخور باشد. فقط مرغان آبی و عارفانِ با لله و آنهایی که به دنبالِ اهدافِ عالیه هستند تحمل گرسنگی و روزهداری را دارند نه آدمیانِ حیوانصفت:
جَوع، هر جِلف گدار را کی دهند؟
چون علف کم نیست، پیش او نهند
کَه بخور، کَه هــــم بدین ارزانی
تونه یی مـــــرغاب، مــــــرغ نانیی۳۱
مولانا شکم خالی را به شرط اینکه راهِ فضیلت و حکمت را هموار نماید و به سلامت اخلاقی و توجه به حقیقت مطلق بینجامد و انسان را از صفات پست و منحط رها بسازد میستاید:
اِشکَمِ تی، لافِ اللهی نزد
کآتشش را نیست از هیـــــــزم مدد
اشکَم خـــالی بُوَد زندانِ دیو
کَش غم نان مانع است از مکر و ریو
اِشکم پُر لوت دان بازارِ دیو
تاجـــرانِ دیو را در وی غـریو۳۲
به نظر میرسد آنچه مدنظر مولاناست گرسنگی به مفهوم اعم و روزه به معنی اخص آن است. آنچنانکه استاد فروزانفر تصریح میکند: «گرسنگی و جوع نزد صوفیان، یکی از ارکان مجاهده و ریاضت است. محمد غزالی احادیث بسیار از گفته حضرت رسول(ص) و اقوال متعدد از طریق صوفیان نقل کرده است؛ همچنین ده فایده برای گرسنگی برشمرده که اهم آنها، سلامت مزاج و آمادگی ذهن برای تفکر است. مولانا نیز گرسنگی را میستود و خود گرسنگی میکشید…»۳۳
با الهام از مولانا میتوان به این نکته بس اساسی دست یافت که انسان میتواند با غوص در دریای روزه، به مروارید گرانبهای عرفان و انسانیت که وجه مشخصه او از دیگر همنوعان خود میباشد دست بیابد. روح خویش را آنچنان صیقل دهد و راههای پرپیچوخم را چنان بپیماید که مسجود ملائک واقع شود. روزه، نه هدف، بلکه ابزاری است برای نیل به غایت خلقت و نهایت آفرینش؛ یعنی به تعبیر علامه اقبال لاهوری به آن برتری و «من نهایی»۳۴ نائل آمدن و نشانِ «خیر البشر»۳۵ و رتبه خلیفه اللهی را بر دوش خویش کاشتن. روزه چنان تعالی روحی و عزت الهی به انسان میبخشد که با خداوند به قلمرو مشترکی میرسد و اینچنین به یک زیبایی مطلق دست مییابد که او را از دیگران متمایز میسازد. روزه نوعی تمرّد و عصیان انسان، علیه خودش محسوب میشود. علیه «خود»ی که او را به آز و نیاز دنیوی دعوت مینماید و از کرامت انسانی دور میسازد. انسان در کوره روزه، آنچنان با ذوب زوایدش، آبدیده میشود و به قلب روشن و نفس سلیم دست مییابد تا اینکه به ابدیت و حقیقت مطلق، پیوند میخورد. روزه مدرسه مقاومتی است که به انسان، «چگونه شدن» و «چگونه زیستن» را یاد میدهد. اعتصابِ غذا که عبارتِ دیگر و شکلِ سیاسی روزه میباشد، یکی از مصادیقِ اعتراضِ مسالمتآمیز در دنیای معاصر به شمار میرود که جایگاه شایسته و مقامِ والایی دارد. روزه به معنای سیاسیِ آن از اَشکالِ بارزِ «نافرمانی مدنی» است که آموزگارِ بزرگِ مقاومت منفی ـ مهاتما گاندی ـ با بهکار بستن آن، به مقابله بزرگترین قدرت و غولِ آن دوران -بریتانیای کبیر- برخاست و آن را مغلوب ساخت.
این مقاله را با یاد و نام حافظ که با ذهن و زبان خاص خویش، روزه را به تصویر میکشد به پایان میبرم. پایانی که در حکم آغازمی باشد:
بیا که ترک فلک، خوانِ روزه غارت کرد
هـــلال عید به دورِ قـــدح، اشارت کرد
ثواب روزه و حـجِّ قبـول، آن کس بُرد
که خاکِ میکده عشق را زیارت کرد
پینوشتها
۱- زمانی، کریم، میناگر عشق، تهران، نشر نی، ۱۳۸۲، ص ۶۸۰.
۲- زمانی، کریم، شرح جامع مثنوی معنوی، ج ۵، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۹۱، ص ۵۲۲.
۳- مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۹.
۴- مثنوی، دفتر ۱، ب ۱۸۳.
۵- مثنوی، دفتر ۱، ب ۱۸۸.
۶- مثنوی، دفتر ۵، بیت ۱۹۰-۱۹۹.
۷- مثنوی، دفتر ۵، بیت ۱۷۴۳ -۱۷۴۸.
۸- همان، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴۹-۱۷۵۰.
۹- همان، دفتر پنجم، بیت ۱۷۵۱- ۱۷۵۶.
۱۰- مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۵۸-۱۷۵۹.
۱۱- همان، دفتر پنجم، ابیات ۱۷۳۰-۱۷۳۲.
۱۲- همان، دفتر سوم، بیت ۳۷۴۸ و ۳۷۴۷.
۱۳- مثنوی، دفتر پنجم، ابیات ۱۴۴ – ۱۴۹.
۱۴- مثنوی، دفتر اول، ابیات ۱۶۳۹- ۱۶۴۱.
۱۵- مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۰۳.
۱۶- مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴۳.
۱۷- مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴۸.
۱۸- مثنوی، دفتر پنجم، ابیات ۲۴۴۶ – ۲۴۴۸.
۱۹- مثنوی، دفتر پنجم، ابیات ۲۹۳-۲۹۴.
۲۰- مثنوی، دفتر پنجم، ابیات ۲۹۴-۲۹۵.
۲۱- مثنوی، دفتر پنجم، ابیات ۲۹۷ – ۲۹۸
۲۲- مثنوی، دفتر پنجم، ابیات ۳۰۱ – ۲۹۹
۲۳- مثنوی، دفتر پنجم، ابیات ۳۰۴-۳۰۲.
۲۴- مثنوی، دفتر پنجم، ابیات ۲۴۷۳-۲۲۷۵.
۲۵- مثنوی، دفتر پنجم، ابیات ۲۴۷۵ – ۲۴۷۹.
۲۶- مثنوی، دفتر پنجم، ابیات ۱۷۵۵-۱۷۵۷.
۲۷- مثنوی، دفتر پنجم، ابیات ۲۸۳۱-۲۸۲۹.
۲۸- مثنوی، دفتر پنجم، ابیات ۲۸۳۳-۲۸۳۲.
۲۹- امام محمد غزالی، کیمیای سعادت، ترجمه احمد آرام، ج ۱، انتشارات گنجینه تهران، چاپ ششم، ص ۲۱۴، با تلخیص.
۳۰- مثنوی، دفتر پنجم، ابیات ۲۸۳۸-۲۸۳۷.
۳۱- مثنوی، دفتر پنجم، ابیات ۲۸۳۹، ۲۸۳۸ و ۲۸۳۹.
۳۲- مثنوی، دفتر ششم، ابیات ۴۷۲۶-۴۷۲۸.
۳۳- فروزانفر، بدیعالزمان، شرح مثنوی شریف، ج ۲، انتشارات زوار، ص ۶۵۸.
۳۴- اقبال لاهوری، احیای فکر دینی در اسلام، ترجمه احمد آرام، نهران، انتشاران رسالت قلم، چاپ آفتاب.
۳۵- مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۵.