از نگاه شاهدی درصحنه
پرویز بابایی متولد ۱۳۱۱ است. در دوره نهضت ملی کردن نفت، در سنین نوجوانی به دلیل نیاز مالی مشغول به کار شد و اولین کارش اشتغال در چاپخانه بود و در همین مسیر با مجلات و نشریات سیاسی آشنا و جذب فعالیتهای کارگری شد. در هفدهسالگی برای اولین بار در فعالیتهای سیاسی دستگیر شد. پس از آن جذب حزب توده شد. طی ۴۵ سال فعالیت سیاسی خود چندین بار به زندان افتاد؛ ازجمله سال ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۶ و همچنین سال ۱۳۵۰.
کار فرهنگی را از دهه ۴۰ و با تکیه بر تجارب سیاسی آغاز کرد و یکی از پرکارترین مترجمان و مؤلفان کتاب شد. او نزدیک چهل عنوان کتاب ترجمه کرده است و حتی در نود سالگی همچنان مشغول کار فرهنگی است.
برخی تألیفات او عبارتاند از: فرهنگ اصطلاحات فلسفه (انگلیسی-فارسی)، فرهنگ اصطلاحات و مکتبهای سیاسی، بازخوانی گوشههایی از تاریخ معاصر ایران، بررسی چند مقوله فلسفی است. برخی ترجمههای ایشان هم بدین شمار است: از سقراط تا سارتر: فلسفه برای همه، دموکراسی و انقلاب: از یونان باستان تا سرمایهداری مدرن، اندیشه انقلابی مارکس و تاریخ عرب در قرون جدید. ایشان در این گفتوگو از مشاهدات و دیدگاههای خود درباره کودتای ۱۳۳۲ با ما سخن گفته است.
***
آقای بابایی گرامی! شما چهره شناختهشدهای در عرصه مبارزاتی ایران هستید و در مقطع کودتای سال ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت ملی مصدق هم در حزب توده ایران فعالیت داشتید. هرچند در اوج جوانی خود بودید، اما به سبب سابقه فعالیت حزبی و تجربههای کار سندیکایی و زندان کشیدن و بودن در کنار افراد باسابقه سیاسی، دید روشنی نسبت به مسائل و مبارزات جاری داشتید. میخواهیم درباره کودتا و عواملی که به آن شکل دادند برای ما صحبت کنید.
هنگامی که سخن از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به میان میآید، ممکن است جوانان امروزی یا حتی برخی سالمندان ندانند کودتای اصلی که از سوی جاسوسان «سیا» بهدقت طراحی و به دست عوامل ایرانیشان در ارتش و گارد شاهنشاهی به مورد اجرا گذاشته شد، در نیمهشب ۲۴ مرداد ۱۳۳۲ صورت گرفت. طراحان کودتای نخست، برای آنکه کار خود را از لحاظ بینالمللی قانونی جلوه دهند، شاه را به صدور فرمان عزل مصدق و نصب سرلشکر زاهدی وادار کرده بودند. مصدق قبلاً توسط شبکه نظامی حزب توده از تدارک کودتا آگاهی یافته بود؛ البته شادروان نجاتی اصرار دارد که خبر نقشه کودتای همان نیمهشب را سرگرد فولادوند ـاز افسران گارد شاهنشاهی از طریق منشی یا خدمتگزار مصدق، عباس فریور، به او رسانده است، درحالیکه مصدق چه در دادگاه و چه در خاطرات و تألمات تأکید میکند که شخص ناشناسی در ساعات اولیه شب از طریق تلفن اندرونی خبر کودتا را به او داده است. او در دادگاه نظامی مفصلاً به این موضوع اشاره میکند و حتی در پاسخ به رئیس دادگاه که اسم شخص را میپرسد، جوابی داده که بنده آن را از روزنامه اطلاعات ۱۴ آذرماه ۱۳۳۲ نقل میکنم: «من در اتاق خواب بودم، آمدند از بنایی که خانمم در آن سکونت میکرد، گفتند شخصی شما را پای تلفن خواسته و گفته تا خود دکتر مصدق پای تلفن نیاید چیزی نمیگوید. من دیدم یک آدمی که تلفن خصوصی گرفته و چنین صحبتی کرده لابد یک حرف قابلتوجهی دارد. گفتم: بگویید که پای تلفن باشد میآیم، رفتم پای تلفن. اول تردید داشت که من دکتر مصدق هستم یا نیستم. گفتم شما تلفن خصوصی مرا گرفتید. در اینجا کیست که باید بهجای من با شما صحبت کند. گفت من میخواهم خبری به شما بگویم. مفصل است. کاغذ و قلم بردارید و بنویسید. بنده کاغذ و قلم برداشتم و یادداشت کردم. گفت امشب این اشخاصی که افسران بدنامی هستند حرکت میکنند برای دستگیری شما میآیند. تانکهایی هم فرستادهاند که از طرف خیابان حشمتالدوله بردند. گفتم شما که هستید. گفت بسیار معذورم و رفت. این بین ساعت ۷ و ۹ بود. من بلافاصله به آقای سرتیپ ریاحی تلفن کردم. ایشان پیش من آمدند، یادداشت را برای ایشان خواندم، ایشان گفت، نمیشود تکذیب کرد، چون معلوم است که شخص واردی بوده است. گفتم با این حال کاری نکنیم که فردا موجب ملامت و شماتت شود. اگر یک شب شما تانک بفرستید ساکنین مجاور خانه من شکایت نمیکنند، فقط آن شب این اتفاق افتاد. ایشان هم گفتند احتیاط میکنم و تانک فرستادند».
اینگونه بود که مصدق دستور بازداشت حامل فرمان، سرهنگ نصیری، را صادر کرد و متعاقب آن عده زیادی از عوامل نظامی کودتا دستگیر شدند و در نتیجه روز ۲۵ مرداد شاه و ملکه از کشور گریختند که در زمینه فرار شاه خاطرات ملکه ثریا خواندنی است و بهوضوح ترس و دستپاچگی محمدرضا را نشان میدهد.
از روزهای بعد از ۲۴ مرداد برای ما صحبت کنید. در این فاصله تا ۲۸ مرداد چه اتفاقاتی افتاد و در سطح جامعه چه خبرهایی بود و نیروهای سیاسی موجود چه برخوردی با این حادثه داشتند؟
کودتا که به شکست انجامید، کشور در موجی از نفرت و انزجار نسبت به دربار و پشتیبانی از حکومت مصدق غرق شد. ابتدا هلهله شادی و تظاهرات گسترده هواداران مصدق و تودهایها را شاهد بودیم و سپس زدوخورد میان گروهها را شاهد بودیم که بیشتر از سوی پانایرانیستها و گروههای فاشیست سومکا و آریا آغاز میشد. در روزهای ۲۵ تا ۲۷ مرداد، طراحان و گردانندگان و بقایای نظامی و سیاسی کودتا نظیر کرمیت روزولت و زاهدی (پدر و پسر) و برادران رشیدیان و امثال آنان بیکار نبودند و مأیوسانه برای پیشبرد مقاصد خود به هر دری میزدند. آنان از یکسو با انتشار فرمان نخستوزیری زاهدی و نگهداری او در مخفیگاههای «سیا» و همچنین با پخش دلارهای امریکایی در تدارک برگزاری تظاهرات شاهپرستانه اوباش و بخشی از اقشار هراسان از تندرویهای احزاب بوده و از سوی دیگر، سرگرم تماس با برخی از فرماندهان نظامی شهرستانها برای هجوم به پایتخت بودند. آنان گروههایی را برای حمله به مغازهها و غارت اموال مردم و نیز پخش شعارهای ضد ملی و ضد مذهبی تجهیز کرده بودند که پیروزی مصدق، پیروزی حزب توده و فنای اسلام است. ریچارد کاتم در کتاب پایان امپراطوری اشاره دارد: «گروههای مزبور بهمنزله گروههای ضربت بودند و به نحوی عمل میکردند که گویی تودهای و کمونیست هستند و مساجد و روحانیون را سنگباران میکردند». آنان سرانجام اوباش و برخی اقشار عامی و افسران و درجهداران بازنشسته را برای تظاهرات روز چهارشنبه، ۲۸ مرداد، بسیج کردند بیآنکه چندان امیدی به موفقیت فوری داشته باشند. آنان در تدارک برنامههای درازمدت هجوم نظامی و اجرای کودتاهای دیگر بودند.
این سؤال مطرح میشود که اگر عوامل کودتا امید چندانی به پیروزی و سرنگونی دولت ملی مصدق نداشتند، چگونه موفق به اجرای کودتا شدند؟
دو اشتباه مهم تاکتیکی دولتیان، پیروزی آسانی را برای آنان به ارمغان آورد، چندانکه خود کودتاگران آن را شگفتانگیز و «معجزهآسا» خواندند:
روز ۲۷ مرداد فرماندار نظامی مصدق (سرهنگ اشرفی)، مسئولان احزاب و جمعیتها -ازجمله جمعیت وابسته به حزب توده- را به دفتر خود فراخواند و دستور مصدق مبنی بر منع حضور و تظاهرات اعضا و هواداران احزاب در روز چهارشنبه ۲۸ مرداد در خیابانها را به آنان ابلاغ کرد. با این دلیل که این اقدام شاهپرستان را متمایز خواهد ساخت. از اینرو چهارشنبه روزنامههای نیروی سوم و بهسوی آینده (ارگان مطبوعاتی علنی حزب توده) تقاضای فوق را طی اطلاعیههایی به آگاهی مردم رساندند. ناگفته نماند که عصر ۲۷ مرداد نیز پلیس، که بعدها معلوم شد فرمانده آن جزو دار و دسته کودتاگران است، به تظاهرات تودهایها به نحو وحشیانهای حمله کرده و عده زیادی از آنان را زخمی و یا دستگیر کرده بود. بدینسان، نبودن هواداران نهضت در خیابانها موجب شد که صحنه برای تظاهرات شاهپرستانه چاقوکشان و الواط جنوب شهری کاملاً خالی بماند. اگر این افراد که مسلماً از دهها هزار نفر تجاوز میکردند، از صبح به خیابانها ریخته بودند احتمالاً پاسبانها و برخی ارتشیها جرئت نمیکردند که به اوباش مزبور بپیوندند. بسیاری از آنان دستکم بیطرف میماندند یا احتمالاً بعضی به صف هواداران مصدق میپیوستند و در نتیجه، اوباش پس از مدتی زدوخورد پراکنده میشدند. به قول آقای انور خامهای که در کتاب خاطرات سیاسی خود آورده است: حتی یک فریاد «زندهباد مصدق» از دهان کسی بیرون نمیآمد. همهجا نعرههای گوشخراش «جاوید شاه» شنیده میشد. بسیاری از تماشاچیان مسلماً طرفدار مصدق بودند، ولی مرعوب این نعرهها و چوب و چماق شده بودند و جرئت نمیکردند ابراز کنند.
گفتنی است نه غلامرضا نجاتی و نه آقای گازیوروسکی، تحلیلگر امریکایی، به این نکته مهم هیچگونه اشارهای نکردند. در ملاقات حضوری که بنده زمان حیات نجاتی با ایشان داشتم به او گفتم که خود من شخصاً در ۲۷ مرداد از گالوست زاخاریان مسئول کمیته ایالتی حزب توده این مورد را شنیدم. او که در حوالی مخبرالدوله سوار دوچرخه بود تا من را دید پیاده شد و از اطلاعیه گفت. غیر از انور خامهای، دکتر مسعود حجازی هم در شرح خاطرات خود به چاپ این اطلاعیه در روزنامه نیروی سوم تأکید دارد. ناگفته نماند که مرحوم نجاتی در پاسخ من گفتند: کاش من پیش از آخرین چاپ کتابم درباره ملی شدن نفت با شما آشنا شده بودم و به این مطلب پی میبردم.
۲- دومین اشتباهی که باعث پیروزی آسان و شگفتانگیز کودتاگران در ۲۸ مرداد شد، این بود که دکتر مصدق پس از آگاهی از تزلزل رئیس شهربانی (سرتیپ مدبر) و فرماندار نظامی خود در برابر کودتاگران، سرتیپ محمد دفتری رئیس گارد مسلح گمرک را به دلیل خویشاوندیاش با وی به ریاست شهربانی و سپس فرماندهی نظامی گماشت، درحالیکه برخی نظامیان دستگیرشده اعتراف کرده بودند که نامبرده از سردمداران توطئه بوده است. بدین ترتیب، این افسر خائن بهمحض آنکه در صبح ۲۸ مرداد به مقامات مزبور رسید، تمامی نیروی در اختیار خود را در خدمت کودتاگران گذاشت.
افزون بر این دو مورد اشتباه باید خاطرنشان ساخت که دولت گرچه از غروب روز ۲۷ مرداد از نقشه کودتاگران آگاهی داشت، اما هیچ تدارک ویژهای برای درهم شکستن آن فراهم ندید. برعکس عصر ۲۷ مرداد دستور جلوگیری از تظاهرات مردم، بهویژه تودهایها را صادر کرد. حالآنکه صدور این دستور به سود کودتاچیان تمام شد و راه را برای طرح از پیش سازمان داده شده روزولت و همکارانش آماده ساخت.
به نظر شما دولت مصدق به عوض این اقدامات نادرست چه کارهای مفیدی باید انجام میداد تا جلو کودتا گرفته میشد؟
دولت میتوانست و باید باشگاههای سازمانهای هوادار شاه نظیر سومکا و آریا را اشغال میکرد و به دستگیری سردستههای اوباشی همچون شعبان بیمخ، طیب حاج رضایی، حسین رمضون یخی و ملکه اعتضادی اقدام میکرد. نکته عجیب اینکه دکتر مصدق حتی روزنامههایی نظیر داد و طلوع را که کلیشه فرمان انتصاب زاهدی را چاپ کرده بودند، توقیف نکرد و فعالیت سران اقلیت را آزاد گذاشته بود. از همه مهمتر، در این روز بحرانی مسئولان امنیتی مثلاً وزیر کشور (دکتر صدیقی) مطابق روزهای معمول در وزارتخانه خود مشغول کار بود و طبق روال عادی در پایان وقت اداری برای ارائه گزارش به نخستوزیر به منزل او رفت.
جناب بابایی به نظر میرسد نقش این تعللها را در پیروزی کودتا جدی، مهم و اساسی میدانید، اما گویا فقط این عوامل، تعیینکننده نبودند و موارد دیگری هم وجود داشتند که یک کودتای سهل و آسان را رقم زدند؛ میخواهم به آنها هم اشاره شود که به ساقط شدن دولت ملی مصدق کمک کردند.
ابتدا خاطرنشان کنم که با وجود اشتباهات و ضعفهای مذکور، نمیتوان این نظریه را پذیرفت که مصدق در مقابل کودتاگران میتوانست مقاومت کند، اما نکرد. بهرغم این نظریه بدبینانه برخی کسان که معتقدند مصدق زیر بار فشارهای سیاسی و اقتصادی خسته شده بود، و بهویژه، این نظر که وی پس از مذاکره با سفیر آمریکا در ۲۷ مرداد پیشاپیش شکست خود را حدس زده بود و میخواست حکومت را واگذار کند، سیر رویدادها خلاف آن را ثابت میکند. مصدق در کودتای نخست (۲۵ مردادماه) مردانه و با قدرت مقابله کرد. موقعیت وی آنچنان هم که برخی تصور میکنند متزلزل و شکننده نبود. به گفته گازیوروسکی سیاستهای مالی دولت مصدق که در اواخر تابستان ۱۳۳۱ آغاز شده بود، بهتدریج نتایج امیدبخشی را نوید میداد. از تابستان ۱۳۳۱ کوششهایی برای فروش نفت به کشورهایی مانند ژاپن و ایتالیا به عمل آمده بود. وابسته اقتصادی امریکا در تهران، در اردیبهشت ۱۳۳۲ اوضاع تجاری ایران را «فعال» توصیف کرد. صادرات کشاورزی غیرنفتی نیز در حال رونق گرفتن گزارش شد. در کودتای دوم یعنی ۲۸ مرداد با آن اشتباهات که ذکر شد، دولت مصدق در محاصره خیل فرماندهان نظامی خائن و متزلزل قرار گرفت و نه اینکه نخواست، بلکه نتوانست مقاومت کند.
اما نقش حزب توده ایران در این دوره تأملبرانگیز است. حزب که در سال اول حکومت مصدق به مخالفتهای دشمنانه علیه مصدق دست یازیده بود و بههیچوجه در اندیشه همکاری با نهضت و رهبر آن مصدق نبود، اینک اصرار داشت که دستور مقاومت در برابر کودتا را از وی دریافت کند. درست است که مصدق تظاهرات مردم در خیابانها را منع کرده بود، ولی رهبری حزب که دقیقاً موقعیت بحرانی را حس کرده بود و حتی به قول کیانوری اظهار عجز مصدق را در کنترل وضع متوجه شده بود، با وجود امکاناتی که شبکه نظامی حزب در اداره تانکهای مستقر در خیابانها یا برای حفظ رادیو در اختیار داشت، چرا اقدامی در برابر کودتا انجام نداد؟ حزبی که از ۲۰ مرداد در روزنامهها از یک کودتای قریبالوقوع خبر میداد و کارگران، دهقانان، پیشهوران، روشنفکران، بازرگانان و مردم رشید ایران را در صورت وقوع کودتا به صحنه دعوت میکرد و شعار تبدیل کودتا را به جنگ بر ضد کودتا میداد، هیچگونه واکنش جدی از خود نشان نداد و منتظر ماند تا نفر به نفر و گروه به گروه اعضای فداکار و شجاع خود را به زندان و میدان تیر بفرستد.
همانگونه که در قبل هم اشاره شد خودتان در آن مقطع از اعضای حزب توده بودید و موقعیت سازمانی داشتید. از برخورد خودتان در قبال عملکرد حزب و به طریق اولی در قبال کودتا بگویید.
بله من عضو حزب بودم و عضو نسبتاً فعالی هم بودم و به سبب اینکه کارگر چاپخانه بودم و سابقه زندان رفتن هم داشتم و محدوده فعالیت من هم در ناحیه مرکزی شهر بود، نسبت به امور سیاسی جامعه دیدگاه خوبی داشتم. روز کودتا هم در چاپخانه کاویان بودیم در بهارستان، که با شلوغی و شعار دادنها و عربدهکشی اوباش مواجه شدیم. ابتدا همه ما خیال کردیم این پانایرانیستها هستند که دوباره حملهور شدند و بعد که دستمان آمد قضیه از چه قرار است و دیدیم که افراد به ما هم حملهور شدند به طرف خیابان اکباتان فرار کردیم، چون قصد مقابله نداشتیم و به ما دستور حزبی مبنی بر مقابله با کودتاچیان نرسیده بود. آری همگان شاهد بودیم در سرتاسر روز ۲۸ مرداد و چند روز پس از آن اعضا و هواداران حزب توده ایران و حتی هواداران جبهه ملی که از شدت غلیان خشم و نفرت سر از پا نمیشناختند و خون جگر میخوردند، هر چند ساعت یک بار با رابطهای حزب در تماس بوده و از آنها دستور عمل حزبی میخواستند. یادم نمیرود که افرادی نظیر دکتر حبیبالله پیمان و دکتر علی شریعتی و … که گرایش سوسیالیستی و مذهبی داشتند و در صف ملیها مبارزه میکردند و با من آشنایی داشتند در مراجعات خود از من که مثل خیلیهای دیگر در خیابانها بیهدف پرسه میزدم و بهاصطلاح پلاس بودم میپرسیدند که حزب کی وارد عمل میشود و من برای آنها جوابی نداشتم. میخواهم بگویم که چشم خیلیها به سبب وزن سیاسی و موقعیت به حزب توده بود و متأسفانه حزب نتوانست انتظارات را برآورده کند.
پس میتوان نتیجه گرفت از منظر شما این انفعال حزب توده گذشته از بحث کودتا در تحلیل نهایی هم به جنبش چپ و تشکلهای کارگری ضربه زد.
رشد حزب توده پس از سی تیرماه ۱۳۳۱ که در آن شرکت فعال داشت بیسابقه بود. تنها حزبی که از سیاسی شدن روزافزون تودهها بر اثر جنبش ملی شدن نفت سود جست، حزب توده بود. در آن زمان هیچیک از سازمانهای جبهه ملی قادر به جلب عناصر تازه نبودند. حزب توده بهعلت داشتن سازمانی متشکل و مخفی در ارتش قدرت یافته بود. بد نیست همینجا بگویم که در همان روز ۲۸ مرداد یک سرهنگ ارتش به اسم پرمون از تانک پیاده شد که برادرش از اعضای شبکه افسران حزب بود. حزب توده برنامه دموکراتیک دفاع از حقوق زحمتکشان، زنان و اقلیتها را داشت که احزاب جبهه ملی فاقد آن بودند و نیز با آویختن بیش از پیش به مارکسیسم -لنینیسم و متکی شدن به اتحاد جماهیر شوروی و بینالملل کمونیسم، عناصر دموکرات و پیگیر به کمونیسم را به خود جلب میکرد. با وجود این حزب نیز مانند مصدق و احزاب جبهه ملی در اندیشه تغییر شکل اسلوب مبارزه و ایفای نقش تاریخی خویش نبود و با وجود آن همه امکانات انقلابی و با وجود آمادگی کافی مردم کوچکترین قدم عملی در راه خنثی کردن کودتا برنداشت و با پیروزی کودتاچیان از طریق سرکوب و خفقان نابودی دستاوردهای جنبش و نهضت شروع شد و دیکتاتوری سلطنتی خود را امر مسلط ساخت و از این منظر به جنبش چپ و انسجام تشکیلاتی طبقه کارگر هم که بخشی از جامعه مدنی بود، آسیب جدی رسید. در همان روز کودتا و روزهای پس از آن حتی مردم غیرحزبی که قبلاً مدافع نهضت ملی بودند با مراجعه به دوستان و آشنایان حزبی از آنان میپرسیدند که حزب توده چرا اقدام نمیکند. پاسخ حزبیها یکسان بود: هنوز دستور از بالا نرسیده! رهبری بیکفایت حزب نفهمید که ساطور دیکتاتوری در وهله نخست بر سر تودهایها فرود خواهد آمد و سرانجام شد آنچه نباید بشود.