یادی از یادآور زندهیاد آیتالله طالقانی
سحرگاه نوزده شهریور ماتم جدیدی بر ایران اسلامی رخ داد. بهمحض شنیدن خبر درگذشت آیتالله طالقانی، در عرض چند ساعت، حدود سه میلیون نفر تشییعکننده پیکر ایشان، راهی بهشتزهرا شدند. جمع شدن این جمعیت در عرض چند ساعت بینظیر بود. مردم در طول تشییعجنازه و هنگام تدفین شعار «ای نائب پیغمبر ما/ جای تو خالیست» را سر میدادند و او را با این شعار پر از شعور بدرقه کردند. سراسر زندگی طالقانی برای همگان درس عبرت بود.
لطفالله میثمی در جلد اول کتاب خاطرات خود از گذشت و فداکاری آقای طالقانی مینویسد که اعضای انجمن اسلامی دانشجویان و نهضت آزادی ایران دائماً از مرحوم طالقانی درخواست میکردند نماز جمعه احیا شود. این در حالی بود که نماز جمعه در مسجد شاه تهران به امامت دکتر سید حسن امامی برگزار میشد و جمعیت نشانهدار و اندکی در این نماز شرکت داشتند. دکتر امامی سید و شیعه بود و در انتخابات مجلس هفدهم از مهاباد اهل سنت کاندیدا شد و با رأی سربازان پادگانها رأی کمی آورد و با این وجود رئیس مجلس هفدهم شد. ضمن اینکه استاد برجستهای بود، ولی به دربار وابسته بود و هر وقت شاه به سفر خارج میرفت در فرودگاه حاضر میشد و در گوش او دعا میخواند تا به سلامت برگردد. دانشجویان انجمن و اعضای نهضت آزادی اصرار داشتند نماز جمعه او مشروعیت ندارد و بایستی در جای دیگری در تهران برگزار شود. مرحوم طالقانی که نماز جمعه را واجب عینی میدانست به این آموزه خود و درخواست اعضای نهضت جواب مثبت داد و قرار شد در مسجد جامع نارمک، نماز جمعه به امامت ایشان برگزار شود. آن روز جمعه موعود در سال ۱۳۴۰ فرارسید و فرهیختگان و دانشجویان و علاقهمندان به این مسجد آمدند. قبل از ایراد خطبه و برگزاری نماز، مرحوم طالقانی مشاهده کرد حجتالاسلام واحدی در مسجد حضور دارد و به آقای واحدی توصیه کرد ایشان امامت نماز جمعه را به عهده بگیرد. بعد از تعارف و اصرار آقای طالقانی، آقای واحدی پذیرفت و نماز جمعه به امامت ایشان برگزار شد. بعد از یکی دو جمعه نمازگزاران احساس کردند خطبههای ایشان آنطور که توقع داشتند مانند طالقانی سیاسی-اجتماعی باشد نیست. بهتدریج تعداد نمازگزاران کمتر شد. درس بزرگی که طالقانی به نمازگزاران داد گذشت ایشان و واگذاری امامت و حق محراب به شخص دیگری بود که کمتر مشاهده میشد.
لطفالله میثمی به خاطره دیگری هم اشاره دارد که آن هم بسیار معنیدار است: وقتی آیتالله طالقانی در روز هشتم آبان ۱۳۵۷ از زندان ستمشاهی آزاد شد مردم از اطراف و اکناف برای دیدن و حمایت از او راهپیمایی میکردند و منزل ایشان واقع در پیچ شمیران مرتب پر و خالی میشد و محلی برای رتقوفتق امور انقلاب شده بود. چند روز بعد ایشان در بیمارستان سوم شعبان بستری شد. میثمی با مادرش به ملاقات طالقانی رفتند و از او پرسید خدا بد ندهد چه شده که بستری شدید؟ طالقانی در پاسخ گفت: هم مریض بودم و مهمتر اینکه آمدم تا فکر کنم چرا ساواک مرا آزاد کرده. آیا من سازشی کردم؟ اما به این نتیجه رسیدم که وجود من در بیرون از زندان با این حمایتهای مردمی و تظاهرات گوناگون ممکن است انشقاقی در رهبری انقلاب ایجاد کند. من به اینجا آمدم که چنین انشقاقی رخ ندهد تا انقلاب پیروز شود. طالقانی تجربه انقلاب مشروطه و نهضت ملی را همراه داشت و نمیخواست اتفاقهایی چون کودتای ۲۸ مرداد و حاکمیت مجدد شاه و حامیان خارجی او تکرار شود. درسی که او به ملت داد این بود که با تمام سوابق پیشتازی در مبارزات، حمایت مردمی و آثار ارزشمند برای پیروزی مردم انعطاف نشان داد تا انقلاب پیروز شود. بگذریم از اینکه در دیگر نیروهای سیاسی و مذهبی که ما دیدهایم چنین گذشت معناداری را مشاهده نکردهایم. میثمی در جای دیگری از خاطرات خود میگوید متأسفانه در ده شهریور سال ۴۱ زلزلهای در بوئینزهرا اتفاق افتاد که ۱۰ هزار نفر را در کام خود فروبرد. نهضت آزادی از مردم و اعضای خود استمداد طلبید و ده حسینآباد بوئینزهرا را بهسرعت بازسازی کرد. روز تحویل خانههای ساختهشده به اهالی مرحوم طالقانی و زندهیاد بازرگان و عدهای از علاقهمندان با دو اتوبوس به آنجا رفتند. بعد از نماز جماعت به امامت طالقانی خانهها با مهربانی خاصی تحویل مردم شد. هنگام برگشت اتوبوس از آبراههای که آب را از این طرف جاده به طرف دیگر میبرد عبور و جریان آب را مخدوش کرد. آقایان بازرگان و طالقانی که این صحنه را دیدند بلافاصله اتوبوس را نگه داشتند و پیاده شدند و با دستهایشان آبراهه را تعمیر کردند. آبراههای که میرفت تا روستاییان و دامها را تغذیه کند. میثمی میگوید اشک ما از خوشحالی درآمد که چنین رهبرانی داریم. در خاطرات میثمی میخوانیم: مهمترین تأثیری که از طالقانی گرفتم در مسجد هدایت بود که او میگفت وقتی به نماز میایستیم و اللهاکبر میگوییم یعنی همهچیز غیر از خدا را پشت گوش بیندازیم و خود را برای خدا خالص کنیم. در جای دیگری هم میگفت وقتی اللهاکبر میگوییم؛ یعنی بزرگ شدن خدا و کوچک شمردن شاه و امریکا و انگلیس و بهعبارتی بزرگتر از هر چیزی که در تصور ما بیاید. اینکه خدا فقط یک لفظ نیست و از هر تصوری که در ما به وجود آید بزرگتر است نهتنها منشأ تمام حرکتهای طالقانی شده بود، بلکه تأثیر شگرفی روی زندگی میثمی گذاشت. باشد که همه مانند ایشان نیکفرجام شویم. یادشان به خیر و راهشان پررهرو باد.■