بدون دیدگاه

نخبگان سیاسی ایران در مدل پارتو

شهره شهسواری فرد[۱]

مقدمه

 

نیچه در شرح نظریه انسان برتر می‌گوید: «تاریخ بشر عبارت است از تاریخ مبارزه بین نژادهای عالی و پست، میان توانایان و ناتوان‌ها و اینکه جهان و جامعه، عرصه عملِ اَبَرمردها و نوابغ است که با تمام نیرو به‌سوی اوج و نبرد و پیروزی می‌روند. فقط آن‌ها هستند که سازنده تاریخ‌اند و به هیچ قاعده در این سیر به اوج مقید نیستند»(آقابخشی، ۱۳۶۳، ۲۵۷).

 

تجربه‌های تاریخی نشان می‌دهد که تحول در هر جامعه‌ای به نقش نخبگان سیاسی وابسته است و اندیشه و تفکر آن‌ها در اجرای برنامه‌های سیاسی-اجتماعی و چگونگی تحقق خواسته‌های مردم به میزان تعیین‌کننده و سرنوشت‌سازی مؤثر است. چراکه کنش‌های سیاسی این دسته از افراد جامعه می‌تواند بر کنش‌های سیاسی کل جامعه تأثیراتی را بگذارد، اما چرا در جهان سوم به‌طور اعم و ایران به‌طور اخص این گروه تأثیرگذار نبودند.

برای رسیدن به این فرضیه لازم بود دو کار صورت پذیرد. ابتدا تعریف دقیقی از نخبگان سیاسی به میان آید – چراکه این کلمه در صورت تعریف نشدن می‌توانست کل جریان کار را زیر سؤال ببرد؛ در اینجا ملاک از نخبگی صرفاً بار علمی یا ویژگی‌های ذاتی و فردی خاص نیست چون اگر این معنا مدنظر بود از ۸۰ میلیون جمعیت ایران ۷۹ میلیون خود را نخبه می‌دانند؛ بلکه منظور معنای خاص یعنی «الیت حاکم» یا به عبارتی طبقه حاکم است- سپس موانع کارایی آن‌ها در قالب عدم چرخش نخبگان و وجود عصبیت نوین بررسی می‌شود.

 

 

 

 

 

 

۱-۱ تحلیل فرهنگ نخبگان سیاسی

به‌طورکلی شش رویکرد مفهومی و نظری در مورد جایگاه نخبگان وجود دارد:

  • رویکرد کلاسیک: این رویکرد با اندیشمندانی همچون افلاطون، ارسطو و فارابی شناخته می‌شود. در این رویکرد نخبه، فرد برگزیده، یا نبی فیلسوف است که وظیفه‌اش تهیه شرایط دستیابی به کمال و سعادت است.
  • رویکرد دوره میانی: که با نام پارتو عجین شده است. در این رویکرد، نخبه فرد یا گروهی است که برگزیدگی‌های بسیاری دارد و مسئول فرضیه‌سازی برای جابه‌جایی قدرت است.

۳- سنت مارکسیستی: که مارکس و گرامشی متفکران اصلی آن‌اند. در این رویکرد نخبه همان نیروی انقلابی است که شرایط را برای انقلاب کارگری آماده می‌کنند.

  • سنت دورکیمی: که با اندیشه‌های دورکیم و پارسونز شناخته می‌شود: در این رویکرد، نخبه نیروی متخصص و سازمان‌یافته‌ای است که با عمل سازمانی و نهادی به دنبال ایجاد نظام بوروکراتیک در جامعه است.

۵- سنت تلفیقی اعم از وبر و هابرماس: در این رویکرد، نخبه اهل فرهنگ و اندیشه و وظیفه‌اش تولید اندیشه است.

۶- سنت جهان‌سومی اسلامی –‌ایرانی: این سنت حاصل نظریات افرادی چون لنین، مائو و مدرنیست‌های ایرانی است. در این رویکرد، نخبه همان نیروی آگاه و مسئولی است که به دنبال نقد و اقدام و ساماندهی برای انقلاب است.

 

در این راستا شاید بتوان جمهور افلاطون را قدیمی‌ترین متنی دانست که در آن مستقیماً بر وجود و نقش و کارکرد یک گروه ویژه اجتماعی به نام نخبه اشاره شده است:

«شما که اهالی این شهر هستید، همه برادرید، اما از میان شما آنان که لیاقت حکومت بر دیگران را دارند، خداوند نهاد آن‌ها را از طلا سرشته است؛ بنابراین ارزشمندترین و لایق‌ترین افرادند، اما خداوند در سرشت نگهبانان نقره به‌کار برده و در طبیعت برزگران و پیشه‌وران آهن و مس» (افلاطون، ۲۰۲:۱۳۷۴).

 

اما نخبه‌گرایی به شکل نوین از اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم در اروپا و امریکا در نوشته‌های سیاسی-اجتماعی محققان و گاه در آثار عده‌ای از فلاسفه مطرح شد و در سال‌های بین دو جنگ جهانی، متأثر از اندیشه‌های برخی متفکران ایتالیایی بسط و گسترش یافت. آنچه در ابتدا[۲] برای بیان کیفیت کالاهایی به‌کار برده می‌شد که دارای مرغوبیت و برتری خاصی نسبت به کالاهای مشابه بوده‌اند، در این سده‌ها به گروه‌هایی از افراد جامعه اطلاق گردید که جایگاه یا مقام و منزلت سیاسی،‌ اجتماعی، روحانی و یا اقتصادی ویژه‌ای نسبت به دیگران داشتند (گولد، کلب، ۸۳۵:۱۳۷۶). پارتو برای این مفهوم دو تعریف ارائه می‌دهد: در یکی، همه برگزیدگان اجتماعی را در برمی‌گیرد و در دیگری که معنای محدودتری دارد فقط شامل برگزیدگان حکومت است… که در مسابقه زندگی نمره‌های خوبی گرفته‌اند یا اینکه در «لاتاری» زندگی «اجتماعی»، شماره‌های برنده‌ای نصیبشان شده است (آرون، ۵۱۹:۱۳۷۰)؛ بنابراین مفهوم «نخبه» از دو جنبه مورد توجه قرار گرفت:

  1. نخبه کسی است که در جامعه دارای شهرت است؛
  2. . نخبه کسی است که در جامعه از نظر موقعیت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی «بهترین»[۳] محسوب می‌شود (خواجه‌سروی، ۱۹۲:۱۳۹۰-۱۹۱)

با این توصیف بر اساس نظریه نخبه‌گرایی «پارتو و موسکا»، به تحلیل عملکرد نخبگان سیاسی در ایران پرداخته شده است. هرچند نظریه‌پردازان در این حیطه بی‌شمارند و به چهار طیف با رویکردهای متفاوت تقسیم می‌شوند.

نظریه‌پردازان نخبگان

نظریه‌پردازان نخبگان آثار اصلی رویکرد نظریه حاکم
الف) موسکا

(۱۹۴۱-۱۸۹۵)

طبقه حاکم سازمانی وجود نخبگان و سلطه آن‌ها بر جامعه مبتنی بر موقعیت و توانایی‌های سازمانی آن‌ها است
روبرت میشلز (۱۹۳۶-۱۸۷۶) احزاب سیاسی: مطالعه جامعه‌شناختی

از منظر الیگارشی

دموکراسی مدرن

سازمانی در تمامی جوامع دو طبقه از مردم مشاهده می‌شوند: طبقه‌ای که فرمان می‌راند و طبقه‌ای که فرمان می‌برد. طبقه نخست قدرت را در انحصار خود دارد. در حالی که طبقه دوم که مرکب از تعداد افراد بیشتری است، توسط طبقه نخست اداره و کنترل می‌شود
ب) ویلفردو پارتو (۱۹۲۷-۱۸۴۸) ذهن و جامعه روان‌شناختی  

او ضمن تقسیم جامعه به دو گروه معتقد است که جامعه به ناگزیر تحت چیرگی گروه کوچکی از نخبگانی است که برگزیدگی‌های بسیاری دارد و مسئول فرضیه‌سازی برای جابه‌جایی قدرت است …اگر تمایز طبقاتی را در جامعه‌شناسی مارکس امری بنیادی در نظر بگیریم، بی‌شک در جامعه‌شناسی پارتو تمایز توده‌ها از نخبگان تمایزی قاطع است.

 

ج) جیمز برنهام (۱۹۸۷-۱۸۰۵) انقلاب مدیران اقتصادی او با مارکس در این مسئله توافق دارد که قدرت در دست کسانی است که وسایل تولید را کنترل می‌کنند بنابراین در جامعه صنعتی قدرت به نحو فزاینده‌ای به دست مدیران، فن‌سالاران، متخصصان و دیوان‌سالاران می‌افتد که به دانش و تخصص فنی مجهز هستند،
د) سی، رایت میلز (۱۹۶۲-۱۹۱۶) نخبگان قدرت نهادی قدرت در آمریکا در دست یک مجتمع صنعتی- نظامی- سیاسی است که مرکب از مقامات بلندپایهٔ حکومت فدرال، سرآمدان شرکت‌های بزرگ و افسران بلندپایه ارتش است گروه‌های نخبه‌ای که در هم تداخل و بر ایالات‌متحده مسلط است او مدعی است نظام سیاسی آمریکا علیرغم تصور عمومی، فاقد خصلت دموکراتیک است، زیرا به‌جای حکومت مردم بر مردم، اقلیت قدرتمند بر اکثریت ناتوان حکم‌فرماست.

 

 

با این حال نخبه در کشورهای درحال‌توسعه ازجمله ایران هنوز با تعاریف پارتو و موسکا همسویی بیشتری دارند؛ زیرا این دو بیش از هر محقق دیگری، عالمانه گروه نخبه سیاسی را به‌مثابه مفهومی کاملاً کلیدی در علوم اجتماعی جدید مطرح کرده‌اند و بر خصلت عینیت‌گرا و علمی تحقیقات خویش تأکید دارند (ازغندی، ۱۳:۱۳۸۵). البته طرح نظرات آن‌ها، فقط در حد ضرورت فهم و درک بهتر ماهیت نخبگان سیاسی معاصر در ایران است و به‌هیچ وجه قصد تحلیل کامل و جمع نظرات آنان مطمح نظر نبوده است. تنها کوشش شده است با حفظ وفاداری به چارچوب اصلی نظریه بر آن بخش از نظرات و مفروضات آنان تکیه کنیم که ضمن انطباق بیش‌تر با ویژگی‌های سیاسی جامعه ایران معاصر، توانایی تحلیل عملکرد نخبگان را در راستای وظایف خود را داشته باشد…چون جای تردیدی نیست که از لحاظ شرایط اجتماعی – اقتصادی بین جوامع مورد بحث پاره تو با ایران تفاوت‌هایی وجود دارد.

۱-در جوامع غربی تعامل نخبه با ماهیتی رقابتی کاملاً در چارچوب قانون و مداراگونه است در حالی که در جامعه ایران، تعامل نخبگان با ستیز، درگیری و حذف یکدیگر همراه است؛

۲-جامعه ایران نه قائم به سیستم است و نه متکی به فرد، بلکه جامعه‌ای گروهی است، در حالی که در جوامع صنعتی به‌عنوان جوامعی قانونی -عقلانی واحد اقدام اجتماعی فرد است؛

۳-جوامع صنعتی دارای نظام اجتماعی باز هستند و بر تعدد و تنوع نخبگان تأکید دارند. گروه نخبه در جامعه ایران با یک نظام اجتماعی بسته و نسبتاً ثابت است؛

۴-تشکیل گروه نخبه در ایران و رفتار و کردار آن‌ها بیشتر از سنت‌های فرهنگی خاص حاکم بر جامعه ایران متأثر است و تأثیرگذاری‌شان بر پویش تحولات سیاسی-اجتماعی الزاماً زائیده هوش، ذکاوت، دانش و تجربه نیست.

با تمام تفاوت‌ها بین جوامع احساس می‌شود این مدل مدل مناسب‌تری باشد، هرچند ممکن است گروهی خرده بگیرند تا جایی که معیار عقل وجود دارد احساس را مبنا قراردادن بی‌پایه‌واساس است اما بگذاریم یک‌بار تنها یک‌بار در این راستا به نظریه احساس‌گرایان ازجمله ژان ژاک روسو استناد شود آن‌ها در نکوهش عقل معتقدند انسان عاقل حیوانی است فاسد عقل اشتباه می‌کند، اما احساس هیچ‌گاه اشتباه نمی‌کند چون مشروعیت دارد!(دادبه، ۱۳۸۷: ۲۳۰)

 

۱-۲ عوامل ناکارآمدی نخبگان سیاسی

  • عدم چرخش نخبگان

با شناخت مفهوم نخبگان سیاسی باید گفت در پویا نبودن این قشر عوامل مختلفی چون فقدان قانون، روحیه و خصلت تمامیت‌خواه بازیگران سیاسی، وابسته بودن طبقات و نخبگان به حکومت حاکم و بالاخره عدم چرخش نخبگان نقش اساسی دارد، اما دو عامل که مورد توجه خاص محققان سیاسی قرار گرفته در کنار ساخت دولت، عدم چرخش نخبگان و حاکم بودن عصبیت نوین است.

زمانی که نخبگان حاکم به‌عنوان بازیگران اصلی قدرت سیاسی، موقعیت برتر خود را به خاطر جاه‌طلبی یا در اثر تحجر و ناکامی در تجدید و جلب نیروهای جدید از میان توده‌ها از دست بدهند و درنهایت به‌وسیله نخبگان جدید و نیرومندی کنار گذاشته شوند، این پویش را جابه‌جایی یا گردش نخبگان می‌نامند. درواقع، گردش نخبگان، به‌عنوان عامل تعادل‌بخش در نظام سیاسی و کنترل‌کننده دگرگونی‌های سیاسی و اجتماعی می‌تواند نقش تعیین‌کننده‌ای در ثبات نظام سیاسی داشته باشد؛ بنابراین، چنانچه در جامعه‌ای گردش نخبگان صورت نپذیرد یا به‌صورت ناقص و غیردموکراتیک انجام گیرد و شخصیت‌های لایق و کارآمد نتوانند از طریق نهادهای مشارکت قانونی یا با به‌کارگیری روش‌های مسالمت‌آمیز در گروه نخبه حاکم شرکت کنند، در این صورت خود را مجبور می‌بینند از طریق مبارزه سیاسی یا مسلحانه نخبگان نالایق را از اریکه قدرت به زیر کشند.

خلاصه بسته بودن نظام نخبه‌گرایی در جامعه ایران در تمام دوران اولاً، نشان از عدم چرخش گروه نخبه با قشر بیرونی جامعه دارد و ثانیاً، حکایت از بی‌تفاوتی و بی‌تحرکی در بازیگران اصلی قدرت سیاسی می‌کند در این راستا ما شاهد یک چرخش ادواری هستیم (شکل ۱-۱) که وجه ممیزه چرخش نخبگان در جهان سوم است، در حالی که مدل درست چرخش تکمیلی است (ازغندی، ۶:۱۳۷۶-۱۷۵).

(شکل ۱-۱) ساختار «هم‌مرکز» رابطه گروه‌های نخبه و حکومت در کشورهای جهان سوم

 

به این معنا که همه گروه‌های نخبه حیات و موقعیت خود را مدیون شخص حاکم، حزب حاکم یا طبقه حاکم هستند. قدرت حاکم که در فردی خاص، حزبی خاص یا طبقه‌ای خاص متجلی می‌شود عامل اساسی و بنیادی در شکل‌گیری، تداوم یا سقوط و اضمحلال نخبگان در حیطه‌های گوناگون است. در بسیاری از کشورهای جهان سوم از آن‌رو که نظامی از ارزش‌های مشترک در کار نیست، سیطره ایدئولوژیک وجود دارد، هستی نخبگان برآمده از خواست هیئت حاکم است. در نتیجه تا زمانی بخشی از طبقات نخبگان به‌شمار می‌آیند که اطاعت از حکومت برجا باشد وگرنه موقعیت اجتماعی خود را از دست می‌دهند. در این جوامع، در سایه نبود پیوندهای طبقاتی، سازمان سیاسی و از همه مهم‌تر مراکز قدرت رقیب، شاهد نخبگان وابسته به مرکزیت یک ساختار شخصی یا حزبی یا طبقاتی صاحب قدرت هستیم.

این ساختار، با تعیین ترکیب، ماهیت و عملکرد نخبگان در جامعه دست به مهندسی اجتماعی در جهت پیشبرد اهداف خود می‌زند و چنین است که نخبگان به ابزار اصلی قدرت تبدیل می‌شوند. در چنین ساختاری، نخبگان با یکدیگر رقابتی ندارند و تنها وجه مشخصه آنان سرسپردگی به قدرت حاکم است. در حالی که چرخش درست، مدل تکمیلی است.

 

(شکل ۱-۲) ساختار «خودمحور» رابطه گروه‌های نخبه در کشورهای جهان اول

 

در کشورهای غربی، ماهیت، ترکیب و عملکرد نخبگان بسیار متفاوت است و به همین سبب گردش نخبگان برخلاف کشورهای یادشده به‌گونه‌ای دیگر انجام می‌گیرد. در این کشورها، نخبگان پایگاه خود را نه در سایه تأیید قدرت حاکم، بلکه در پرتو فرایند تقابل نیروهای اجتماعی و از بطن جامعه به دست می‌آورند و به همین جهت مکمل و درعین‌حال رقیب یکدیگرند (شکل ۱-۲). موقعیت نخبگان در جامعه بر اساس عملکردشان تعیین می‌شود نه بر اساس درجه وابستگی آنان به مرکز قدرت.

برخلاف نخبگان در جهان سوم که غالباً از یک قشر یا طبقه خاص هستند، نخبگان در کشورهای غربی از یک طبقه خاص برنخاسته‌اند و برای اینکه در جامعه پایگاه ممتازتری پیدا کنند، با هم رقابت دارند. در این کشورها، نخبگان مختلف در عین رقابت باهم توازن دارند؛ طبقه یا پیشینه تاریخی نیست که گروه‌های نخبه را شکل می‌دهد، بلکه عملکرد آنان است که موقعیت و پایگاهشان را در جامعه تعیین می‌کند (دهشیار،۴:۱۳۸۱-۱۷۱).

  • ورود به عصبیت نوین

 در دوران معاصر زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی قدرت‌های قبیله‌ای از میان رفته است، اما ممکن است که فرهنگ قبیله‌ای و به‌طور خاص، فرهنگ سیاسی قبیله‌ای در سازگاریِ کم‌وبیش با شرایط نوین اجتماعی به بقای خود ادامه دهد.

ایران از کشورهایی است که به لحاظ جغرافیایی از دوران باستان، هم خاستگاه شیوه تولید و زندگی ایلی بوده و هم در دورانی بسیار طولانی تحت حاکمیت اقتدار ایلی بیگانه قرار داشته است. از این لحاظ می‌توان در تبیین هزار سال تاریخ دوران فراز و فرود اقتدار ایلی در ایران از مفهوم عصبیت ابن‌خلدون[۴] سود برد. فروپاشی اقتدار ایلی در ایران اما به معنای گسست ایران از جامعه و فرهنگ سنتی خود نبوده است. این گسست که از دوره تدارک انقلاب مشروطه شروع‌شده و هنوز پایان نیافته با تداوم جنبه‌هایی از جامعه سنتی و سازگاری کم‌وبیش آن‌ها با شرایط جامعه معاصر همراه است. از عناصری که از جامعه سنتی کهن به دوران معاصر راه یافت می‌توان عصبیت را تشخیص داد که در سیمای نوین خود ماندگار شد.

می‌توان برخی از ویژگی‌های عصبیت نوین را چنین برشمرد:

  • خاستگاه عصبیت کهن، همبستگی خویشاوندی- نَسَبی قبیله‌ای یا ایلی بود خاستگاه عصبیت نوین عمدتاً همبستگی برآمده از جنبش نخبگان نظامی یا جنبش توده‌وار است.
  • یکی دیگر از تمایزات عصبیت نوین نسبت به عصبیت کهن ماهیت نیروهای نگه‌دارنده آن است. عصبیت اقتدار ایلی عمدتاً به حمایت نیروی نظامی ایلات و عشایر از قدرت مرکزی متکی بود، اما در عصبیت نوین، نیروی نظامی منظم و یکپارچه و به‌ویژه پلیس امنیتی در سطح ملی و یا باندهای خاصی عامل اصلی حفظ نظام حکومتی‌اند.
  • از منظر سیاسی عصبیت نوین به جامعه همچون یک ایل بزرگ می‌نگرد و یا آن را همچون یک ایل می‌خواهد. از این‌رو مقوله سیاست را نیز در همان چارچوب سیاست ایلی می‌سنجد.
  • از نظر حقوقی باید گفت مطابق با نظریه ابن‌خلدون حفظ قدرت قبیله‌ای متکی به عصبیت است و نه به نهاد و قانون و قرارداد اجتماعی. در واقع، قانون ابزار دست خداوندان عصبیت بوده و مطابق با منافع و مصالح شخصی آن‌ها وضع و اعمال می‌شد، اما عصبیت نوین که در شرایط استقرار قانون، نهادهای قانونی، حوزه عمومی زندگی اجتماعی و اعتلای حقوق دمکراتیک مردم زندگی می‌کند هیچ گریزی ندارد که یا از تأسیس و استقرار نهادهای اجتماعی و مدنی جلوگیری کند و یا در صورت ناتوانی از اجرای این امر، عمل مؤثر آن‌ها را به بن‌بست کشاند.

عصبیت نوین کردار قانون‌شکنانه‌ای دارد. حتی به قوانینی که خودش وضع می‌کند پایبند نیست. ابزار بسیار مهمی که عصبیت نوین به اتکای آن کردار فراقانونی یا قانون‌شکنانه‌اش را ممکن می‌گرداند تعدد مراکز تصمیم‌گیری در زمینه‌های مختلف فعالیت اجتماعی است. می‌توان این را سیاست چند دولتی دانست؛ دولت در دولت، دولت در کنار دولت، دولت بر فراز دولت، دولت نگهبان دولت و…

  • ازنقطه‌نظر فرهنگی مهم‌ترین محور تبلیغات عصبیت نوین، پدرسالاری است.

«هشام شرابی، ازجمله نظریه‌پردازانی است که در کتابش تحت عنوان پدرسالاری جدید، به‌طور مفصل در این زمینه بحث کرده است. از نظر شرابی، پدیده پدرسالاری جدید، آن‌گونه که در تاریخ رخ می‌نماید، معنایش را از دو اصطلاح یا واقعیت می‌گیرد که ساختار واقعی آن را تشکیل می‌دهند: مدرنیته و پدرسالاری. به‌زعم وی، ساختارهای پدرسالارانه به‌جای اینکه تغییر و تبدیل یابد یا واقعاً نوسازی شود، تنها تقویت ‌شده و در اشکالی ناقص نوسازی شده حفظ گردیده است» (شرابی، ۲۷:۱۳۸۵-۲۶).

سرچشمه‌ها و منابع این پدرسالاری نیز در گذشته وجود دارد. این گذشته‌گرایی فرهنگی در عصبیت کهن و نوین یکسان است. البته اگر عصبیت کهن با زوال عصبیت به گذشته می‌گراید تا مشروعیت بیابد، مشروعیت‌طلبی عصبیت نوین از منظر فرهنگی اساساً به گذشته‌گرایی‌اش متکی است. گذشته‌ای که اسطوره‌پردازی و تقدیس می‌شود تا سپر ایدئولوژیکی عصبیت شود. نمایشی از این نوع مشروعیت‌طلبی فرهنگی را می‌توان در تبلیغات ناسیونالیستی رژیم پهلوی مشاهده کرد. در این تبلیغات، گذشته باستانی ایران از نظر فرهنگی، اسطوره‌پردازی می‌شد.

  • از نظر روان‌شناختی اتکای عصبیت برای تسلط خودکامانه بر مردم بر ترس استوار است، اما تمایز عصبیت کهن و نوین در این است که اولی بر یک ترس طبیعی متکی است؛ ترس انسان ایلی از جدا افتادن از ایل خود. از ایل که منشأ امنیت و پناه اوست، اما کارکرد ترس در عصبیت نوین بسیار پیچیده است. یک سرِ آن حاصل ترس از استیصال، رهاشدگی، بی‌هویتی و… بی‌تعلقی است که او را وامی‌دارد رضایتمندانه به سران عصبیت نوین متوسل شود (قاضی مرادی،۱۳۹۰: ۳۶۲-۳۵۱).

 

سخن پایانی

هرچند مفهوم نخبه مشکل‌ساز است اما به‌طورکلی منظور از نخبگان سیاسی افرادی هستند که در موقعیت‌های، قدرت رسمی یا غیررسمی بالاتری قرار دارند و نسبت به تصمیم‌گیری‌ها و تحولات سیاسی در حوزه کار خود مطلع‌تر از بقیه محسوب می‌شوند.

در جوامع صنعتی نهادهای مشارکت قانونی یعنی احزاب، سندیکاها، مطبوعات، دانشگاه‌ها و مجالس مقننه مهم‌ترین کانون‌های نخبه‌ساز را تشکیل می‌دهند؛ برعکس در ایران به دلیل نوع ساختار، عدم چرخش نخبگان و وجود رگه‌هایی از عصبیت این کانون‌ها نقش اصلی و تعیین‌کننده‌ای در تربیت فکر نخبگان سیاسی نداشته است. استفاده از مفهوم عصبیت نوین برای توضیح برخی از جنبه‌های تاریخ معاصر ایران، برای این است که تأکید شود هنوز گذار از جامعه سنتی به جامعه متجدد در ایران به انجام نرسیده است و تا با استقرار جامعه مدنی، تجدد در ایران تحکیم نیابد رهایی از بقایای ارتجاعی جامعه سنتی ممکن نیست.

بنابراین، فرهنگ سیاسی الیت همواره پاتریمونیالیستی و تابعیتی بوده است. این فرهنگ به‌گونه‌ای است که حتی روی سیاست‌گذاری عمومی تأثیر شگرف گذاشته است. سیاست‌گذاری عمومی در ادبیات علوم سیاسی جزء مصادیق مفهوم تصمیم‌گیری است؛ که عام بوده و هر نوع تصمیمات حتی تصمیمات روزمره را شامل می‌شود. سیاست عمومی در خلأ شکل نمی‌گیرد و از اوضاع اقتصادی- اجتماعی، ارزش‌های سیاسی، هنجارهای فرهنگی- محلی- ملی تأثیر می‌پذیرد.

 

منابع

-دادبه، اصغر، ۱۳۸۷، مبانی و کلیات فلسفه؛ تهران؛ انتشارات پیام نور.

– ازغندی، علیرضا؛۱۳۷۶، درآمدی بر جامعه‌شناسی سیاسی ایران؛ تهران، نشر قومس.

– افلاطون؛۱۳۷۴، جمهور؛ ترجمه فؤاد روحانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.

– باتامور، ت بی؛۱۳۶۹، نخبگان و جامعه؛ ترجمه علیرضا طیب، تهران، نشر شیراز.

– خواجه سروی، علیرضا؛۱۳۹۰، رقابت سیاسی و ثبات سیاسی در ایران؛ تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

– دوورژه، موریس؛۱۳۶۹، جامعه‌شناسی سیاسی؛ ترجمه ابوالفضل قاضی، تهران، نشر دانشگاه تهران.

– دهشیار، حسین؛ سیاست خارجی آمریکا و هژمونی؛ تهران، انتشارات خط سوم.

– ریمون، آرون،۱۳۷۰، مراحل اندیشه در جامعه‌شناسی؛ ترجمه باقر پرهام، تهران، نشر علمی-فرهنگی.

– شرابی، هشام، ۱۳۸۵، پدرسالاری جدید؛ ترجمه احمد موثقی، تهران، انتشارات کویر.

لاسول، هارولددی،۱۳۹۰، مقایسه تطبیقی نخبگان؛ تهران، نشر قومس.

– قاضی مرادی، حسن،۱۳۹۰، استبداد در ایران؛ تهران، نشر نی.

– گولد، جولیوس، ویلیام کلب،۱۳۷۶، فرهنگ علوم اجتماعی: ترجمه باقر پرهام، تهران، انتشارات مازیار.

 

[۱]. استادیار دانشگاه آزاد سیرجان/دکتری علوم سیاسی sh.shahsavari10@gmail.com

 

[۲]. الیت یعنی برگزیده و خاص که در ابتدا برای بیان کیفیت کالا به‌کار برده می‌شد.

[۳]. البته «بهترین» مفهومی ارزشی و نسبی است. نخبگان الزاماً قوی‌ترین‌ها، باهوش‌ترین‌ها، حیله‌گرترین‌ها و… نیستند، بلکه بهترین‌ها هستند. (دوورژه، ۱۹۱:۱۳۶۹).

[۴]. مفهوم «عصبیت» در فلسفه تاریخ و جامعه‌شناسی سیاسی ابن‌خلدون (۸۰۹-۷۳۲ هجری- ۱۴۰۶-۱۳۳۲ میلادی) به‌عنوان عنصری پایه‌ای در کنار طبیعت، عمران، پادشاهی و… مطرح شد. ابن‌خلدون، «عصبیت» را به‌عنوان عامل اصلی در تبیین و توضیح فراز و فرود قدرت‌های قبیله‌ای و حکومت‌های منبعث از اقتدار قبیله‌ای به کاربرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط