۳ دیدگاه

نه پای رفتن از اینجا نه طاقتی که بمانند

گفت‌وگو با زهرا کریمی

یکی از بحران‌هایی که کشورهای درحال‌توسعه با آن دست به گریبان‎اند موضوع سیل مهاجرت نخبگان این کشورها به کشورهای توسعه‌یافته و پیشرفته است. در کشور ما نیز پدیده مهاجرت نخبگان و نیروهای متخصص و کارآفرین به بحرانی فراگیر تبدیل شده است؛ از مهاجرت پزشکان و کادر درمان تا مهاجرت نیروهای کارآمد و کارآفرین. به‎منظور بررسی آثار اقتصادی این پدیده با زهرا کریمی، اقتصاد‎دان و عضو هیئت‌علمی دانشگاه مازندران، به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

 

  مهاجرت از کشورهای توسعه‌نیافته یا درحال‌توسعه به کشورهای توسعه‌یافته تا حدودی پذیرفته است، اما آنچه امروز شاهد آن هستیم کمی گسترده‌تر از آن چیزی است که باید باشد. علت چیست؟ نقش مسائل اقتصادی در این گستردگی به چه میزان است؟

مهاجرت یک پدیده مهم جهان معاصر است و در طول زمان شتاب گرفته است. عامل اصلی مهاجرت، تفاوت در سطح زندگی، شیوه زندگی، جاذبه‌های قابل‌توجه در کشورهای صنعتی پیشرفته و ثروتمند و دافعه‌های قوی در کشورهای عقب‌افتاده با شرایط سخت سیاسی و اجتماعی است که مجموع این جاذبه‌ها و دافعه‌ها از هر دو طرف سبب می‌شود که مهاجرت مداوماً افزایش یابد. اتفاقی که در دهه‌های اخیر به فرآیند مهاجرت دامن زده، گسترش شبکه‌های اجتماعی است که این جاذبه و دافعه را شدیدتر کرده است.

در گذشته، مردم به انبوهی از اطلاعات درباره وضعیت زندگی در دیگر کشورها دسترسی نداشتند. مقایسه دائمی زندگی در یک کشور درحال‌توسعه با همه مشکلات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و زیست‌محیطی با کشورهای صنعتی دارای طبیعت زیبا، نظم، پیشرفت و رفاه، وجود نداشت. مسلماً شبکه‌های اجتماعی جاذبه کشورهای پیشرفته را نسبت به گذشته بسیار شدیدتر کرده است. از آن طرف شبکه‌های اجتماعی باعث شده مشکلات کشورهای فقیر خیلی بیشتر به گوش مردم برسد و نسبت به افزایش شکاف میان کشورهای خودشان و کشورهای صنعتی بیش از گذشته ناراضی باشند و مجموعه این عوامل باعث شده گرایش به مهاجرت بیشتر شود. به‌علاوه، شبکه‌های اجتماعی سبب شده‌اند بین کسانی که مهاجرت کرده‌اند و کسانی که در کشور مبدأ باقی مانده‌اند ارتباطی نزدیک‌تر از گذشته ایجاد شود. قبلاً کسی که مهاجرت می‌کرد ماهی یک نامه می‌فرستاد یا هفته‌ای یک ‌بار با هزینه زیاد برای چند دقیقه با خانواده ساکن در کشور مادری با تلفن صحبت می‌کرد، ولی الآن افراد می‌توانند زمانی طولانی‎تری و با هزینه‌های خیلی پایین از طریق شبکه‌های اجتماعی با هم گفت‎وگو کنند و برای هم عکس و فیلم بفرستند. عامل مهم دیگر این است که مهاجران عکس‌هایی در اینستاگرام یا فیس‌بوک به اشتراک می‌گذارند و یادداشت‌هایی می‌فرستند که اغلب جنبه‌های جذاب مهاجرت را هایلایت می‌کند و غم و اندوه مهاجرت در زرق و برق کشورهای صنعتی خیلی کمرنگ و در حاشیه است. همان‌طور که گفتم شبکه‌های اجتماعی جاذبه مهاجرت را بسیار قدرتمند کرده است. از آن طرف کشورهای فقیر و درحال‌توسعه، ازجمله کشور ما، مشکلات بسیاری دارند. به‌طور مثال، اینکه رودخانه‌ها و دریاچه‌ها خشک شده‌اند، چشم‌انداز آینده نگران‌کننده است. در مورد چالش‌های زیست‌محیطی که سال‌به‌سال بزرگ‌تر می‌شود، نگرانی جدی وجود دارد. یا اینکه آیا تا چند سال آینده آب خواهیم داشت یا نه و این قبیل بحث‌ها که به‌طور مداوم در شبکه‌های اجتماعی مطرح می‌شود و چشم‌انداز آینده را تیره و تار می‌کند. از آن طرف افزایش سطح رفاه در کشورهای توسعه‌یافته موجب می‌شود کسی که به‌طور مثال در یک کشور اروپایی کار می‌کند به دوستش خبر می‌دهد که اگر بتوانی ویزا بگیری یا حتی به‌طور غیرقانونی مهاجرت کنی، فلان کار با فلان درآمد را در مقصد خواهی داشت و طرف می‌بیند اگر بتواند سختی را برای دوره‌ای تحمل ‌کند و افق طولانی‌مدت را در نظر بگیرد، بعد از دو سه سال قطعاً زندگی او تغییر قابل‌توجهی خواهد کرد و او هم برای مهاجرت اقدام خواهد کرد؛ زیرا در ده الی بیست سال آینده در کشورهای درحال‌توسعه نه‌تنها چشم‌انداز روشنی وجود ندارد، بلکه ممکن است اوضاع تیره‌تر هم بشود. الآن تعداد مهاجران قابل‌توجه است و چند صد میلیون نفر در جهان در جایی غیر از محل تولدشان زندگی می‌کنند، چشم‌انداز آینده هم افزایش مهاجرت است. یک عامل مهم دیگر، رشد منفی جمعیت در کشورهای صنعتی است. به همین دلیل این کشورها مهاجرپذیرند، ولی سعی می‌کنند فرآیند مهاجرت را به‌شدت کنترل کنند، وگرنه سیل مهاجران کشورهای صنعتی را با خود خواهد برد.

 

  در ایران هم مهاجرت به امر فراگیری تبدیل شده است و منحصر به قشر یا گروه خاصی هم نیست. از کارگران ماهر و متخصص تا پزشکان و کادر درمان و سایر اقشار در حال مهاجرت هستند. چرا این اتفاق افتاده است و عواقب اقتصادی آن چیست؟

در ارتباط با شتاب گرفتن مهاجرت در ایران، همان بحث‌هایی که برای جهان مطرح است برای ایران هم وجود دارد. جاذبه کشورهای صنعتی برای جوانان تحصیلکرده ایرانی که در ایران چشم‌انداز جذابی برای آینده خودشان نمی‌بینند شدید است. گویی در کشورهای صنعتی یک آهن‌ربای قوی وجود دارد که ایرانی‌ها را به سمت خود می‌کشد. بخش بزرگی از مردم کشور نسبت به آینده نگران هستند و فشارهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جدی است. بسیاری با آن چیزی که حاکمیت علاقه‌مند است در کشور برقرار باشد یا تبلیغ شود موافق نیستند. این‌ها همان عوامل ایجاد دافعه است که مهاجرت را سبب می‌شود. تورم مردم را تحت ‌فشار فزاینده قرار داده و کمر مردم را خم کرده و چشم‌انداز روشنی برای هیچ بخشی از مردم باقی نگذاشته است؛ به‌خصوص جوانانی که فکر می‌کنند هر چقدر کار کنند نمی‌توانند خانه بخرند، نمی‌توانند یک ماشین بخرند و این چیزها از دسترس بخش بزرگی از مردم خارج شده است. این عوامل سبب می‌شود گرایش به مهاجرت و فکر کردن به زندگی در جایی دیگر تقویت شود. بسیاری فکر می‌کنند اگر سال‌های سختی در پیش دارند، حداقل بچه‌هایشان می‌توانند در شرایط بهتری زندگی کنند. بخش بزرگی از جمعیت کشور به فکر مهاجرت است. گرایش به مهاجرت حتی در میان کسانی که از وضعیت شغلی نسبتاً خوبی برخوردارند وجود دارد. این گروه چون از شرایط اجتماعی راضی نیستند و نگران آینده فرزندانشان هستند شغل خود را رها می‌کنند و مهاجرت می‌کنند. اگر مهاجرت شتاب می‌گیرد، به این معنی است که دافعه در داخل قدرتمندتر شده است، وگرنه جاذبه کشورهای صنعتی همان است که بود. زمانی در ایران مهاجرت شتاب می‌گیرد که دافعه در ایران قوی‌تر می‌شود. مثلاً وقتی قیمت ارز افزایش می‌یابد، مردم نگران این هستند که زندگی‌شان در آینده با مشکلات تورمی شدیدتری مواجه خواهد شد. اگر پس‌اندازی دارند، سعی می‌کنند آن را به ارز تبدیل کنند و راهی برای مهاجرت پیدا کنند. بحث‌های زیست‌محیطی که در قسمت قبل اشاره کردم نگرانی‌های جدی ایجاد کرده است. متأسفانه شاید مهم‌ترین عامل شتاب مهاجرت در ایران نااطمینانی به آینده است؛ این باور که حاکمیتی در ایران مستقر است و قدرت را در دست دارد که توانایی غلبه بر مشکلات را ندارد و چالش‌های مختلف اقتصادی، اجتماعی و زیست‌محیطی در طول زمان بزرگ و بزرگ‌تر می‌شوند و چشم‌اندازی برای حل این مشکلات دیده نمی‌شود. پس اگر در تصمیم به مهاجرت دو عامل جاذبه و دافعه با هم در نظر گرفته شود، بین جاذبه مقصد؛ یعنی وضعیت زندگی در کشورهای ثروتمند و پیشرفته و دافعه مبدأ، به نظر می‌آید آن چیزی که در دهه گذشته سبب شتاب مهاجرت از ایران شده افزایش قدرت دافعه مبدأ است. کارفرماهای بخش‌های مختلف اقتصادی گلایه می‌کنند که نیروهای متخصصشان به‌طور گسترده‌ای دارند از کشور خارج می‎شوند. چند وقت پیش اعلام شد حدود ۱۰ هزار پرستار طی یک سال کشور را ترک کرده‌اند. دوستانی که در شرکت‌های دانش‌بنیان هستند می‌گویند در شرکت‌های تازه به ثبت رسیده، سعی می‌کنند به‌صورت جمعی ویزا بگیرند و بروند؛ یعنی از ثبت یک شرکت دانش‌بنیان و رزومه‌ای که تهیه کرده‌اند برای گرفتن ویزا استفاده می‌کنند. شرکت‌هایی که نیروی متخصصشان را از دست می‌دهند اغلب گلایه دارند که وقتی یک نیروی خوب ما مهاجرت می‌کند مجبوریم به یک نیروی جدیدی که آن دانش را ندارد یا سطح تخصص پایین‌تری دارد حقوق بیشتری هم بدهیم و نهایتاً بنگاه‌ها با کمبود نیروی کار متخصص روبه‎رو هستند. به نظر من این مسئله در آینده نگران‌کننده‌تر خواهد شد. شرکت‌هایی که باید به نحوی از دانش پیشرفته‌تری استفاده کنند در تأمین نیروی انسانی‌شان در طول زمان با مشکلات بیشتری روبه‎رو می‌شوند.

 

  به نظر می‌رسد مسئولان کشور اهمیت چندانی هم برای این موضوع قائل نیستند. چرا؟

به‌رغم اینکه همه می‌دانند که مهاجرت در ایران شتاب گرفته است و افراد تحصیلکرده کشور را ترک می‌کنند، گویی حاکمیت نگرانی چندانی بابت این موضوع ندارد و هر از گاهی در تلویزیون، برنامه‌هایی پخش می‌شود که یکی از نزدیکان به نهادهای تصمیم‌ساز کشور می‌آیند و از گلایه‌های مردم نسبت به نامطلوب بودن وضعیت کنونی ابراز ناراحتی می‌کنند و می‌گویند هر که از این کشور و این شرایط ناراضی است برود. گویی کشور متعلق به یک گروه خاصی است. اگر کسی سلیقه دیگری دارد، از این کشور برود. این نحوه برخورد نیز سبب می‌شود افراد بیشتر به فکر مهاجرت بیفتند. یکی از عوامل مهم دافعه این است که احساس شود شما در این کشور به درد نمی‌خورید و جامعه برای حرکت و مانور و اندیشه‌های شما اهمیتی قائل نیست. در عین‌ حال، به نظر می‌رسد گویی اقتصاد کشور به نیروی متخصص نیاز ندارد؛ زیرا بخش قابل‌توجهی از افرادی که کشور را ترک می‌کنند از افراد تحصیلکرده و متخصص هستند. قطعاً بخش خصوصی و بخش عمومی از مهاجرت نیروی کار متخصص آسیب می‌بینند. در سال گذشته، شاهد بودم دو کارشناس خوب سخت‌افزار و نرم‌افزار کامپیوتر از کشور مهاجرت کردند؛ یکی در بخش خصوصی کار می‌کرد و دیگری در بخش عمومی و شرکت‌هایشان از رفتن آن‌ها ناراحت بودند. با اینکه حقوق و شرایط خوب کاری به آن‌ها پیشنهاد کردند نتوانستند مانع از مهاجرتشان شوند. پس این نحوه برخورد حاکمیت به معنی این است که نسبت به شتاب گرفتن مهاجرت حساسیتی ندارند و اقتصاد کشور در اولویت آن‌ها نیست. شاید فکر می‌کنند هر چه از تعداد افراد ناراضی کم شود بهتر است، درحالی‌که نهایتاً کشور هزینه سنگینی بابت این مهاجرت‌ها می‌پردازد. در رابطه با نیروی کار ساده هم می‌بینیم که افغانستانی‌ها به‌صورت خیلی جدی وارد کشور می‌شوند و تا حدودی نیروی کار افغانستانی جایگزین نیروی کار ایرانی شده و امروز افغانستانی‌ها در عرصه‌هایی مشغول به کار شده‌اند که قبلاً اصلاً دیده نمی‌شد؛ مثلاً کار در رستوران‌ها، فروشگاه‌ها و حتی در سال‌های اخیر در بخش تولید پوشاک، کیف و کفش کار فعال شده‌اند. برخی مشاغل حتی با مزد نسبتاً پایین هم نیروی کار ایرانی را نمی‌پذیرند و افغانستانی‌ها جای آن‌ها را پر می‌کنند. اینکه دولت ایران فضا را برای حضور افغانستانی‌ها در ایران باز کرده، شاید این‌طور فکر می‌کند که احتمالاً افغانستانی‌ها جمعیتی هستند که احیاناً از نظر فرهنگی و باور مطلوب‌ترند یا شاید راحت‌تر می‌توان آن‌ها را کنترل کرد و می‌توانند جایگزین نیروی کار ناراضی داخلی شوند، اما نهایتاً از نظر من به‌عنوان یک اقتصاددان، تردیدی وجود ندارد که مهاجرت نیروی متخصص ما از کشور و ورود این‌ همه نیروی کار عمدتاً غیرماهر افغانستانی به ایران، قطعاً فشار سنگینی را به ایران وارد می‌کند.‌

 

  مهاجرت دوسویه دارد: یک‌سویه آن مهاجرت هم‌وطنان به خارج از کشور است؛ و دیگری مهاجرت اتباع کشورهای هم‌جوار به ایران. اگر چاره‌ای اندیشیده نشود هر دو بحران‌زا هستند. نظر شما در این باره چیست؟

همان‌طور که گفتم خروج نیروی متخصص از کشور قطعاً بحران‌هایی در اقتصاد ایران ایجاد می‌کند و بسیاری از شرکت‌هایی که هزینه‌های سنگینی برای نیروی متخصص می‌پردازند ممکن است آن‌قدر حاشیه سودشان پایین بیاید یا آن‌قدر کیفیت کاری آن‌ها آسیب ببیند که ترجیح بدهند یا کسب‌وکار را کامل تعطیل کنند یا میزان تولید کالاها و خدماتشان را کاهش بدهند؛ یعنی در این شرایط کسادی و رکود کشور، خروج نیروی متخصص به کمبود نیروی مورد نیاز شرکت‌های پیشرفته و بزرگ یا شرکت‌هایی که از دانش جدید استفاده می‌کنند می‌انجامد و به آن‌ها فشار سنگینی وارد می‌کند و ممکن است کار آن‌ها را متوقف کند. از سوی دیگر، ورود افغانستانی‌ها به کشور می‌تواند بحران اقتصادی-اجتماعی جدی ایجاد کند. در حال حاضر، شمار قابل‌توجهی نیروی کار افغانستانی وارد کشور شده و شرایط با سه چهار سال پیش تفاوت جدی پیدا کرده است. پس از روی کار آمدن مجدد طالبان میلیون‌ها نفر از اتباع کشور افغانستان دوباره وارد ایران شدند، درحالی‌که اقتصاد کشور ما به‌سادگی توان جذب چنین جمعیتی را ندارد. باید توجه داشت با تورم سنگین پنج سال اخیر، مزدهای رایج برای بسیاری از ایرانی‌ها مطلوب نیست. اگر حداقل مزد قانونی را حدود ۷ میلیون تومان بگیریم، حتی در یک شهرستان یک خانواده کوچک کارگری که یک فرزند داشته باشند با این رقم نمی‌توانند زندگی کنند، اگر مستأجر هم باشد واقعاً شاید ۷ میلیون تومان هزینه اجاره و خوردوخوراک آن‌ها نشود، چه رسد به ایاب و ذهاب، خرید وسایل خانه، بهداشت و هزار هزینه دیگر که با تورم همه آن‌ها افزایش یافته‌اند. به همین علت، بسیاری از ایرانی‌ها اگر برای مدتی با حداقل مزد رسمی در کارخانه‌ای کار می‌کنند، می‌بینند هزینه‌های زندگی‌شان تأمین نمی‌شود. به همین دلیل، این مشاغل را رها می‌کنند و سراغ مشاغلی می‌روند که حتی اگر ناپایدار باشند، ولی مزد و درآمد بیشتری داشته باشند. بسیاری از واحدهای تولیدی و خدماتی که نیروهای ایرانی‌شان را از دست می‌دهند نیروی کار افغانستانی را جایگزین می‌کنند. همان‌طور که گفتم غیرممکن بود شما در یک فروشگاه پوشاک ببینید یک افغانستانی لباس می‌فروشد، اما الآن در بسیاری از فروشگاه‌های بزرگ تهران افغانستانی‌ها هستند که لباس می‌فروشند یا در رستوران‌ها نیروهای افغانستانی غذا سرو می‌کنند. نیروی کار ایرانی سراغ کارهایی مانند رانندگی اسنپ یا دست‌فروشی می‌روند که با این کارها در شرایط تورمی می‌توانند درآمدهای بیشتری داشته باشند. حالا دست‌فروشی و اسنپ و این‌گونه مشاغل فعالیت‌های قانونی هستند، اما مشاغل غیرقانونی، انواع و اقسام فعالیت‌های قاچاق مانند کول‌بری و سوخت‌بری به‌شدت در سراسر کشور به‌خصوص در مناطق مرزی رواج پیدا کرده است. شمار قابل‌توجهی «شوتی» هستند که در ماشین‌هایشان مواد سوختی جابه‌جا می‌کنند. در رابطه با کول‌بری با اینکه به نظر می‌آید یک فعالیت انسانی نیست و افراد باید بار سنگینی را بر دوش بگذارند و مسافت زیادی را در شرایط سخت آب و هوایی طی کنند، اما در سفری که به کردستان داشتم به من گفتند ممکن است طرف در عرض دو سه ساعت ۳۰۰ هزار تومان دربیاورد، معادل اینکه امروزه با دو سه ساعت کار ۳ میلیون درآمد داشته باشید. شما با هیچ شغل دیگری نمی‌توانید چنین درآمدی کسب کنید. کسی تعریف می‌کرد در بندرعباس با نیسان روزانه ۵۰ میلیون تومان از طریق قاچاق بنزین و گازوییل به دست می‌آورند. این درآمدهای نجومی بازار کار را دچار انحراف می‌کنند و به همین دلیل افراد به سمت فعالیت‌های قانونی که حقوق پایین دارند نمی‌روند. افغانستانی‌ها به علت اینکه به‌صورت جمعی و عموماً در محل کار خود زندگی می‌کنند، مثل ایرانی‌ها هزینه اجاره ندارند و شیوه زندگی بسیار کم‌هزینه‌تری دارند و می‌توانند دستمزد پایین‌تری را بپذیرند. نهایتاً به نظر من، ورود نیروی کار افغانستانی سرپوشی است بر بحران بازار کار ایران و مانع از این است که بحران بازار کار به شکل پرهزینه‌ای خود را نشان دهد. الآن بسیاری از مشاغل از نیروی کار ایرانی تهی شده‌اند و نیروی کار افغانستانی جایگزین آن‌ها می‌شود. نیروی کار افغانستانی عملاً دستمزدها را پایین نگه داشته است. اگر افغانستانی‌ها نبودند، دستمزدها به‌شدت افزایش می‌یافت. درست است که با افزایش دستمزد ممکن بود برخی از بنگاه‌های ایرانی نتوانند کار را ادامه دهند و تعطیل شوند، ولی با پایین باقی ماندن دستمزد، نیروی کار ایرانی قادر به پذیرش این شغل‌ها نیست و ناگزیر باید فکر دیگری کند.

 

  آثار و عواقب اقتصادی افزایش تعداد مهاجران کشورهای همسایه در ایران، به‌ویژه در بازار کار و افزایش آمار بیکاران در ایران چیست؟

شاید عجیب به نظر برسد، ولی با اینکه میلیون‌ها افغانستانی وارد ایران شده‌اند و بخش بزرگی از مردان افغانستانی برای کار به ایران آمده‌اند نرخ بیکاری در ایران افزایش نیافته است. کشور ما سال‌هاست گرفتار بحران است. از سال ۱۳۹۷ به بعد که امریکا از برجام خارج شد، ما وارد یک دوران رکودی شده‌ایم و فشار سنگینی به زندگی مردم وارد شده است؛ تورم بالاست، برخی از واحدهای صنعتی تعطیل شدند، ولی مردم وقتی کار خود را از دست می‌دهند، نمی‌توانند برای مدت طولانی بیکار بمانند و ناگزیرند از طریقی کسب درآمد کنند. به همین علت است که می‌بینیم وقتی کسی به دلیل پایین بودن درآمد یا به علت تعطیلی یک مؤسسه کارش را از دست می‌دهد باید در جایی دیگر مشغول به کار شود. این همه دستفروشی در سراسر کشور که در انواع و اقسام بازارهای رسمی و غیررسمی، گوشه و کنار خیابان‌ها و معابر عمومی دارند کالا می‌فروشند نشان‌دهنده همین است که افراد نمی‌توانند برای مدتی طولانی بیکار بمانند، حتی برخی از افرادی که در تاکسی‌های اینترنتی کار می‌کنند یا دیگر کارهایی با تخصص پایین ممکن است تحصیلات دانشگاهی کارشناسی و کارشناسی ارشد داشته باشند، ولی یا کارشان را از دست داده‌اند یا پس از یک دوره جست‌وجو برای کار اگر دیدند دستفروشی یا رانندگی تاکسی‌های اینترنتی درآمد خوبی دارد به این ‌گونه کارها مشغول می‌شوند. پس نرخ بیکاری در ایران بالا نیست، اما بخش بزرگی از فرصت‌های شغلی به صورتی نیست که اقتصاد کشور را به جلو ببرد. ما ۵ میلیون نفر راننده تاکسی‌ اینترنتی داریم. این‌ها خیابان‌های شهرهای بزرگ را شلوغ می‌کنند و هزینه بالای وقت و پول را به مردم تحمیل می‌کنند. اگر مثلاً یک میلیون تاکسی اینترنتی در تهران کم شود، وضع ترافیک این شهر بهتر خواهد شد و مردم سریع‌تر و ارزان‌تر جابه‌جا خواهند شد، ولی عملاً به علت درآمد نسبتاً خوب، خیلی‌ها حتی از شهرستان‌ها به تهران می‌آیند تا در تاکسی‌های اینترنتی کار کنند. ادبیات اقتصادی نشان می‌دهد بیکاری پایین ضرورتاً به معنی رونق اقتصادی نیست. در شرایطی که مردم فقیر می‌شوند نمی‌توانند مدت‌های طولانی بیکار و در جست‌وجوی کار باشند و باید بتوانند درآمدی کسب کنند. به همین جهت به‌رغم وجود شمار کثیر افغانستانی‌ها در بازار کار ایران، نرخ بیکاری در ایران افزایش نیافته است، ولی از مشاغل با بهره‌وری بالا و مفید کاسته شده و به سهم مشاغل با بهره‌وری پایین و مشاغلی که ارزش‌افزوده زیادی در اقتصاد ایجاد نمی‌کنند و خریدوفروش‌ها و مشاغل کاذبی که به تورم دامن می‌زند افزوده شده است؛ بنابراین نرخ بیکاری بالا نرفته است.

موضوع دیگر سیالیت بازار کار ایران است. در تابستان‌ها در شرایط خاص دانشجویان و زنان وارد بازار کار می‌شوند و کار می‌کنند. در تابستان با پایان گرفتن کار، دانشجویان به دانشگاه‌ها و زنان به خانه برمی‌گردند و به خیل بیکاران اضافه نمی‌شوند. در دوران کرونا، زنان نزدیک به یک میلیون شغل را از دست دادند، ولی نرخ بیکاری بالا نرفت، نرخ مشارکت زنان پایین آمد. وقتی که کار نیست زنانی که سابقاً شاغل بوده‌اند از گروه جمعیت فعال خارج می‌شوند و به گروه زنان خانه‌دار و غیرفعال می‌پیوندند و در زمره بیکاران به حساب نمی‌آیند، چون در جست‎وجوی کار نیستند. نرخ بیکاری از طریق تقسیم شمار بیکاران به جمعیت فعال، یعنی کسانی که وارد بازار کار شده‌اند و فعالانه دنبال کار می‌گردند یا شاغل هستند به دست می‌آید (جمع شاغلان و بیکاران در جست‌و‌جوی کار را جمعیت فعال گوییم). پس زمانی که زنان و جوانان کار می‌کنند نرخ بیکاری پایین است، وقتی هم که کارشان را از دست می‌دهند یا کارشان تمام می‌شود کلاً از بازار کار خارج و غیرفعال می‌شوند، چون در جست‌وجوی کار نیستند و می‌دانند که کاری در دسترس نیست. نهایتاً حضور افغانستانی‌‌ها در ایران نرخ بیکاری را افزایش نداده، اما بسیاری از ایرانی‌ها از فعالیت مولد و اشتغال در واحدهای تولیدی و خدماتی کنار کشیده‌اند و وارد فعالیت‌های دیگری شده‌اند که ظاهراً درآمد بهتری دارد، اما ارزش‌افزوده چندانی ندارد مثل دستفروشی یا حتی به اقتصاد کشور آسیب وارد می‌کند مثل قاچاق انواع کالا.

 

  چشم‌انداز آینده را چگونه می‌بینید؟

اگر با همین دست‌فرمان پیش برویم، آینده بازار کار ایران نگران‌کننده خواهد بود. در عرصه‌هایی که بنگاه‌ها به تخصص‌های بالا نیاز دارند ناگزیر می‌شوند حقوق بیشتری را برای تخصص‌های پایین‌تری بپردازند، چون بسیاری از متخصصان از کشور مهاجرت کرده‌اند. می‌توان انتظار داشت برخی از شرکت‌های دانش‌بنیان تعطیل شوند، چون نیروهای متخصص‌شان به‌صورت دسته‌جمعی مهاجرت می‌کنند و از ایران می‌روند. بسیاری از شرکت‌هایی که به تخصص‌های بالا نیاز دارند یا فعالیت خودشان را کم می‌کنند یا کار را متوقف می‌کنند. در عین‌ حال، با حضور افغانستانی‌ها در ایران -که در بسیاری از فعالیت‌ها دستمزدها را پایین نگاه می‌دارند- می‌شود حدس زد نارضایتی در کشور به‌شدت افزایش پیدا خواهد کرد. اگر همین وضع ادامه پیدا کند، افراد بر اساس تخصص خودشان کار مناسب پیدا نمی‌کنند و آینده‌ای برای خودشان متصور نیستند.

 

  یکی از نگرانی‌ها از مهاجرت اتباع کشورهای دیگر به ایران به هم خوردن ترکیب جمعیتی ایران است. شاید این موضوع به اقتصاد ربط نداشته باشد، نظر شما به‌عنوان یک اقتصاددان در این مورد چیست؟ آیا این مسئله بر اقتصاد ما نیز تأثیرگذار است؟ اگر جواب مثبت است این تأثیر مثبت است یا منفی؟

حضور چندین میلیون افغانستانی در ایران علاوه بر مشکلات اقتصادی مانند کاهش سطح دستمزدها که مردم را به‌شدت ناراضی می‌کند، می‌تواند مسائل فرهنگی جدی هم در پیش داشته باشد. می‌دانیم که افغانستانی‌‌ها بسیار سنتی‌تر از ایرانیان هستند. جامعه ایران کمتر سنتی است و ممکن است برخوردهای فرهنگی پیش بیاید. این نارضایتی عمیقی که در مورد شمار کثیر افغانستانی‌های ساکن ایران وجود دارد می‌تواند زمینه‌ساز بروز بحران شود. چند وقت پیش در میبد، دعوایی بین چند افغانستانی و ایرانی به کشته شدن یک ایرانی منجر شد که در پی آن منطقه‌ای از میبد به آتش کشیده شد و افغانستانی‌ها به‌شدت مورد حمله ایرانی‌ها قرار گرفتند. من خبر کاملاً موثقی شنیدم که در یکی از سایت‌های ساختمانی در حوالی چالوس که همه نیروی کار آنجا افغانستانی بود، بین ناظر کارفرما و کارگران افغانستانی یک اختلاف‌نظری پیش‌ آمده و کارگران افغانستانی آن ناظر را به‌طور مفصل کتک زدند، حال ناظر بد شده و او را به بیمارستان بردند که فردای آن روز در بیمارستان ایست قلبی کرد و درگذشت. قبلاً اصلاً چنین چیزی وجود نداشت. اگر یک سایت بزرگ ساختمانی بود، چند نفر از کارگران افغانستانی و بقیه ایرانی بودند، اما الآن همه افغانستانی شده‌اند. این مشکلی جدی است و در اخبار هم منعکس نمی‌شود. اگر در یک واحد اقتصادی بخش اعظم نیروی کار افغانستانی باشند که با هم علیه کارفرما متحد باشند، می‌تواند به‌یک‌باره به بحران‌های خیلی جدی منجر شود. نهایتاً به نظر می‌آید در این شرایط که مسائل مختلفی مانند تورم و تحریم‌ها و چشم‌انداز نامطمئن نسبت به آینده همه را نگران و عصبانی کرده است، حضور میلیون‌ها افغانستانی که از نظر فرهنگی تفاوت‌های جدی، به‌ویژه با مردم شهرنشین دارند، می‌تواند زمینه بحران‌های اجتماعی را فراهم می‌کند. کشور آلمان که یک میلیون مهاجر سوری را پذیرفت، آن‌قدر به نارضایتی دامن زده شد که یک حزب راست‌گرای افراطی توانست با بهره‌گیری از نارضایتی از حضور مهاجران در آلمان، در مدت‌زمان کوتاهی بالای ۲۵ درصد آرا را به خود اختصاص دهد و معلوم هم نیست آینده سیاسی آلمان چه خواهد شد. حالا در کشور فقیری مثل ایران، قطعاً این مسئله جدی‌تر خواهد بود.

مسلماً ورود نیروی کار مهاجر برای همه کشورهای دنیا جنبه‌های مثبتی هم دارد. نیروی کار مهاجر نیروی کار ارزان‌قیمت است و می‌تواند به رونق برخی فعالیت‌های اقتصادی کمک کند. گاه می‌بینیم نیروی کار مهاجر حتی سرمایه‌ای هم با خودش آورده یا از طریق کار سرمایه‌ای فراهم و شروع به سرمایه‌گذاری کرده است. پس جنبه‌های مثبتی دارد، به‌خصوص برای ایران که با کمبود نیروی کار ساده مواجه هستیم.‌ نرخ بیکاری در میان نیروی کار ساده فوق‌العاده پایین است، به‌رغم اینکه میلیون‌ها افغانستانی وارد ایران شده‌اند، اما نرخ بیکاری برای نیروی کار ساده در سال ۱۴۰۱ معادل ۵.۵ درصد بوده است. درصورتی‌که همین نرخ برای نیروی کار تحصیلکرده دارای مدرک کارشناسی از دانشگاه بیش از ۱۵ درصد بوده است. پس مشکل اصلی بازار کار ما مربوط به نیروی کار جوان تحصیلکرده به‌خصوص برای زنان است (در سال ۱۴۰۱ حدود ۲۵ درصد زنان فعال دارای مدرک کارشناسی بیکار و در جست‌وجوی کار بوده‌اند). افغانستانی‌هایی که در ایران کار می‌کنند، جایگزین نیروی کار متخصص و زنان تحصیلکرده ما نیستند، اما حضور شمار کثیری نیروی کار مهاجر جنبه‌های جدی منفی هم دارد. همان‌طور که گفتم حضور افغانستانی‌ها مزد را پایین نگه داشته است و بخش بزرگی از نیروی کار ایرانی با این مزدها قادر به ادامه زندگی نیست و این کارها را رها می‌کند و این شرایط سبب نارضایتی جدی مردم ایران می‌شود؛ زیرا برای آن‌ها مزد پایین و هزینه بسیار بالای زندگی چشم‌انداز آینده را نگران‌کننده کرده است. با این وضعیت نامناسب اقتصادی، حضور میلیون‌ها افغانستانی در ایران مانند باری سنگین بر روی دوش یک اقتصاد نحیف است. مردم برای تأمین نان دچار چالش هستند. دائماً مسئولان سیاست‌هایی را برای حل مشکل تأمین نان پیشنهاد می‌کنند، یک روز می‌گویند هر نفر نمی‌تواند روزی بیش از چهار نان بخرد، در چنین شرایطی چندین میلیون نفر به جمعیت کشور اضافه شده است. یکی تعریف می‌کرد در کاشان در صف نان ده نفر افغانستانی بودند و یک ایرانی و قطعاً آن فرد ایرانی که در صف ایستاده تا ده نفر افغانستانی زودتر نان بگیرند حتماً عصبانی می‌شود. به نظر من، هم جنبه‌های اقتصادی و هم جنبه‌های اجتماعی مهاجرت میلیون‌ها خارجی به ایران، باید مدنظر قرار گیرد. دولت باید با حساسیت بیشتری به این موضوع بپردازد و برنامه دقیقی داشته باشد تا از بروز مشکلات و چالش‌های بیشتر در آینده جلوگیری کند.

 

  ممنون از اینکه وقتتان را در اختیار ما قراردادید. در پایان اگر حرف ناگفته‌ای مانده است بفرمایید.

راه دشواری در پیش است. امیدوارم به سلامت از گردنه‌های سخت بگذریم.

۳ دیدگاه. Leave new

  • با درود و سپاس از چشم انداز ایران و استفاده از نظرات خانم دکتر کریمی در مورد مهاجرت، این نوع مصاحبه ها را ادامه بدهید، سپاس

    پاسخ
    • اول سپاس از بحث مهم و ضروری که مطرح کردید چون نیاز این روزهای کشور هست.. دوم سپاس بخاطر مصاحبه با خانم دکتر کریمی که بحق دغدغه هایی که مطرح کردن کاملا مصداقی بوده و واکاوی درستی از نرخ بیکاری این روزهای کشور دادند..

      پاسخ
  • مصاحبه بسیار جامع و خوبی بود که در آن ضمن سوال های خوب پاسخ های دکتر کریمی هم مفصل و با استناد به اخبار روز داده شده و امید است که اینگونه مصاحبه ها که در واقع چیزی از مقاله ای مفصل در مورد معضلی مزمن کم نداشت، مورد خواندن و توجه مسئولین مربوطه هم قرار گیرد.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط