بدون دیدگاه

نوروز؛ نوید همبستگی

 

محمدعلی دادخواه

 

با پیام دلکش «نوروزتان پیروز باد»

با سرود تازه «هر روزتان نوروز باد»

امروز، آهنگ دل‌نشین آبشار، گوش‌ها را نوازش داده و چون شراب زندگی‌بخش همه هستی را مست کرده است. او از چکاد کوه، چکه‌چکه بر هم نشسته و کم‌کم چالاک گشته و شتاب گرفته تا در دامنه کوه دامن گشوده و راهی دشت شود. گویی در دلش رازی و بر زبانش پیامی دارد که سرشار از نوجویی و نوخواهی است. به صحرا سر می‌زند و به پای هر بوته‌ای تاری از گیسوان پیچ در پیچش را می‌پیچاند و رخت سبز بر صحرا می‌پوشاند.

آب که گوهر آبشار است وقتی به جنگل می‌رسد درختان همه چشم به راهش هستند تا با شنیدن طنین صدای طراوت‌خیزش جانی دوباره گیرند و برگ و بار آرند تا فرداروزی که گرمای شکیب‌شکن در رسد چتر مهر و آسایش بر رهگذران گستران‌اند. درختان رسته از خواب، بیدار و همدل به آب لبخند می‌زنند و هریک برگ سبزی به او پیشکش می‌دارند.

نسیم سرخوش از دیدار جویبار، گردش‌کنان میان درختان بر آن می‌شود که به بوستان رود و بوسه بر بازوان گلبانان زند و آنان را به چشم‎روشنی مژده رساند که آب از کوه فرود آمد، صحرا را سبز کرد و جنگل را جانی دوباره بخشید و اکنون روی سوی گلستان دارد. آب به گلخانه پای می‌نهند. ولوله برپا می‌شود. چشم همه گل‌ها به دیدار او روشن و لبشان سرخ می‌شود. گویی آنان یکدل شده‌اند و هریک آیینه دیگری. خود را به بهترین لباس می‌آرایند تا از بلبلان دل بربایند و بلبلان نشسته بر شاخسار را نزد خود فراخوانند. بلبل که دیده بر خانه گل دارد از شوق دیدار او ترانه وصل برای رسیدن به اصل می‌سراید و بانگ عاشقانه سر می‌دهد. گل سرخ و یاس هم‌پیمان می‌شوند و دست در دست هم زمین و زمان را سرشار از بوی خوش می‌کنند. دیگر از سوزش سرما خبری نیست. مهر و دوستی پیرامون همه را فراگرفته است و گل‌ها چنان یکدیگر را در آغوش گرفته‌اند که گویی در یک لباس‌اند.

ابر که بر فراز آسمان، زمین را می‌نگرد، اشک شوق از دیدگانش روانه می‌شود و پرند ستایش و نیایش را به کوه و جنگل و صحرا و گلستان می‌پراکند. ابر نیلگون بیابان خشک را به سبزه‌زاری دل‌نشین دگرگون می‌کند تا دو هفته دیگر پس از این روز که جشن سیزده به در است و به فرمایش فردوسی فرمانروایان و فرمان‌پذیران بر آن سبزه فرود آیند:

بدان باغ رفتــی به نوروز شاه      دو هفته به بودی بدان جشنگاه

بشد تا به جایی که خسرو شدی      بهاران نـشـسـتن گهــی نو شدی

و به سخن سعدی عارف و عامی آن را به رقص لگدکوب کنند:

بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط

ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند

رقص و سماع بر آسمان و زمین که همسران یکدیگرند جلوه‌ای ویژه می‌بخشد و چنین است که آبشار در گذر از کوه برومند شد و هرچه بر سر راهش بود بهره‌مند کرد. اکنون جام جهان‌نمای جمشیدی جلوه‌ای جاودانه یافته است که به سخن در وصف نیاید و به آهنگ نتوان نواخت و به قلم نتوان کشید و به شعر نتوان سرود. به‌راستی همه دشت‌ها سرخوش‌اند و طراوت گل بوییدنی و بانگ مرغ شیرین و شنیدنی. دره دل‌آسوده است و تپه، تمنای دیدار کبک خرامان دارد. دشت، دامن خود را به‌سوی آهوان گشوده است. همان‌گونه که در پیوند نانوشته‌ای آب، باد، خاک و آتش همسو شدند تا برای گشودن افق دوردست در برابر چشمان آدمی سوگند خورند، از فرش تا عرش نیز تنها یکنوا و یک آهنگ به گوش می‌رسد. آبشاری که خود راه خویش را می‌جوید و به هر سمت و سویی می‌رود تا آبادانی، آسایش و آرامش را به همگان پیشکش دارد.

گیتی به‌یک‌باره پدیدار مهر و عشق و لطف می‌گردد و زمین شاد و زمان شاد و سرشت آدمی خرسند. در این هنگام هزاردستان بستان که بر درخت پرشکوفه نشسته است، هلهله نسیم را می‌شنود و به زبان حال می‌گوید: تو که هر راز می‌دانی و هر رمز می‌خوانی، چه شد که به‌یک‌باره جهان جوان شد و افسردگی و سردی و کدورت به شادی و گرمی و مهرمندی دگرگون شد؟ این جهش و جنبش و تکاپو از کدامین پیکره پرتو افکند؟ نسیم لب به سخن گشود و گفت: این اشاره نوروز است که به بهار فرمان داده تا برخیزد و دوباره ساز زندگی را بنوازد. از این‌رو اکنون کوه و دشت از یک‌سوی و کوی و برزن و خانه و کاشانه از دیگر سوی از عطر دل‌انگیز بهار مست‌اند و به پای‌کوبی و دست‌افشانی کمر بستند. نسیم که سوزنبان قطار زمان تازه است بازمی‌گوید که نوروز نه‎تنها سنگ و گیاه و جانور را به سرور و سرود می‌خواند، بلکه آدمی را به سریر آفرینش می‌برد و به سپاس از هستی در این گذرگاه، انسان فداکار می‌شود و وجود خود را چونان درخت مهربان و فروتن می‌سازد و از خودستایی می‌گریزد و بذر مهر می‌افشاند؛ زیرا او دیده است که سینه ستبر و سخت سنگ را سوهان باران بهاری چنان نرم ساخته تا از دل آن سبزه سر زند.

تا پذیرا گردی ‌ای جان نور را      تا ببینی بی‌حجب مستور را

در اوج شگفتی درودی گرم می‌طراود بر لبانم به پی‌ریزان و پیامگران نوروز که به‎راستی شکوه هستی را با فرّ و فرهنگ انسانی درهم‌آمیخته و بر گردن بشر آویخته و زمین و زمان بدان پرداخته. این چاووشان نیک‎گو و زیباپوش به پیشواز نوروز پیروز دل‌افروز می‌روند. نوروزبانان و نوروزخوانانی که از هنگام کشورداری کوروش تاکنون پدران و مادرانشان کودکان را آموخته‌اند سرخوش و آوازخوان این سرمایه نیروبخش و جاودانی سرور و سور و سرود را سرنا و دهل‎زنان کوچه به کوچه پی گیرند و خانه به خانه بجویند و در کوبه هر دری نگین خوشبختی نشانند تا هر کس در دید و بازدید عیدانه آن کوبه بکوبد کامرانی درو کند. آنان همسان و همگام یکرنگ و یک‎صدا مردمان را به جنب‌وجوش دوباره فرامی‌خوانند و همه ساکنان سرزمین‌های نوروزی بدین جرگه لطف و صفا و عشق و وفا به پذیرش و پذیرایی این پیام‎آوران اهورایی می‌پردازند. به‎گفته نیاکان ما نوروز جشن دادگری، بزم همکاری و پیمان مهرافزایی است.

یک نفس ای خواجه دامن‌کشان      آستنــی بر هــمه عالـم فشــان

بامدادان، خروس سحری با بانگی بیدارگر آمدن نوروز را مژده می‌دهد و به نوروز می‌گوید:

نثار روی تو هر برگ گل در چمن است

فدای قد تو هر سر بن که بر لب جوست

چهل روز پیش، نوروز در نبردی بی‌امان دیو سرما را از پای درآورد و نوروز نامدار، بانی این جشن بود؛ چنان‎که پیش از این گفته بودند:

بر لشکــر زمستــان نوروز نامــدار     کرده است رأی تاختن و قصد کارزار

اکنون همه هستی نغمه‌خوان شده‌اند و هیاهوی آغازی نو بر تن و جان آنان پرتوی روح‌بخش افکنده است. عشق و عقل پیرو این جهش و جنبش در گردش و چرخش‎اند. گویا نوروز پیمانه سرمستی و سرخوشی به آنان داده است تا جانشان از آن جوشد و خردشان از آن نوشد.

پیش از گام نهادن نوروز در رسم خانه‌تکانی مردم خانه خود را از پلیدی و پلشتی پاک می‌کنند تا هیچ جای خانه زشت و نازیبا نباشد. آنگاه در بزم چهارشنبه‌سوری بر آن می‌شوند که به خانه‎تکانی دل پردازند تا هیچ‎کس کینه و رشکی در دلش نماند. شعله‌های رقصان آتش آموزشگرانی هستند که به ما می‌آموزند با گرمی و روشنی می‌توان همه پلیدی‌ها را به مهر و گرمی دگرگون ساخت و بدین‌گونه شادی چون شعله رخشان آتش بر همه‌جا سر می‌کشد و یادآور می‌شود اکنون آدمی و طبیعت همسو و هم‌خانه شده‌اند. گویی این پیام و پند پایدار چهارشنبه‌سوری که در گوش همگان زمزمه می‌شود بدین‌گونه رنج و درد ناکامی خانه خود را به شادی و پیروزی واگذار می‌کنند.

این دل‎نوشته، پیامی برای همه جهانیان است و نوشندگان آن همه انسان‌های روی زمین. هیچ قوم و قبیله و نژادی در نوروز جایگاه ویژه‌ای ندارد. در این جشن انسانی، نخست پادشاه از تخت فرود می‌آید و در پیش پای دادستان زانو می‌زند تا هر کس از وی ستمی دیده باشد یا رنجشی داشته باشد، رسیدگی شود.

نام بهار که ریشه در به‎آوری دارد بازگوکننده پای نهادن بهترین‌ها برای همگان است. در نهاد آن فراخوان خیری نهان است که هر کس بر دیگری به مهر نگرد و به ذوق بگوید با شوق بپوید.

حال اگر کسانی بزم‌های ایرانی را جشن نژادپرستی می‌خوانند، بی‌گمان از پس و پیش آن ناآگاه‌اند یا نژادپرستی را وارونه دانسته‌اند. اگر فقط به بررسی سبد هفت‌سین و چگونگی هفت پیام آن بپردازیم درمی‌یابیم که هر سفره‌نشین باید نخست سنجیده اقدام کند و خردورز باشد (سنجد)؛ دوم در اندیشه سلامتی خود و همگنان باشد (سیب)؛ سوم با مهر و فداکاری سرشت درآمیزد (سبزه-درخت)؛ چهارم نیرومند و پرتوان به مبارزه با بدی‌ها برخیزد (سمنو)؛ پنجم پاکدستی و سیرچشمی پیشه کند (سیر)؛ ششم پذیرش زندگی را در فرازوفرود باور دارد (سرکه)؛ هفتم استواری و شکیبایی را هیچ‎گاه از دست ندهد (سماق). این فرهنگ پیام همبستگی و فرزانگی همیشگی را در سراسر گیتی سر می‌دهد. از آن‌رو که فرهنگ دادگری پیش‌نیاز پیشرفت است، فرهنگ نوروز در شیپور دادگری می‌دمد تا میانه‌روی و دادگری را به همگان پیشکش کند.

زمان می‌گذرد و گام‌های تیزتک ما را از گذشته رها می‌کند و به آینده پیوند می‌دهد. آنان که این جشن را نژادپرستانه می‌خوانند این اندیشه ندارند که جشنی که در آن خیر و خوبی با خشونت و خودکامگی مبارزه می‌کند چه پیوندی با نژادپرستی دارد. این‌گونه برداشت ناشی از ناآگاهی و عدم معرفت شایسته به تاریخ و حقیقت، جشن‌های این فرهنگ است. معرفت نخستین شرط احراز حقیقت است. اگر اندیشمندان و روشنفکران در پی شناخت خود و دیگران برآیند دشواری نخواهد بود و تا این مهم انجام نپذیرد این‎گونه سخن دور از خرد و آگاهی به گوش خواهد رسید. تنها با چشم باز و اندیشه ژرف می‌توان به خودشناسی و بیگانه‎شناسی بپردازیم که متکای یکدیگر هستند. با شناخت دیگران و آگاهی از خویش به حقیقت مطلق انسان پی خواهیم برد.

نوروز جشن پیوند همه پیکرهای طبیعت با یکدیگر از یک‎سو و دل‌بستگی انسان به آن از سوی دیگر است. کدام اکسیر همانند مهر و عشق ما را به یکدیگر نزدیک می‌سازد. این پیام نوروز است که: جهان نو می‌شود تو نیز درون و برون را نو گردان، اما به یاد داشته باش همسایه تهیدست و بینوا نیز نو پوشد و نخست تن‎پوش دیگران تازه گردان، سپس به تن‎پوش خود پرداز.

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر     یادگاری که در این گنبد دوار بماند

از دیدگاه حقوق بشر، همبستگی آخرین دستاورد تلاشگران حقوق بشر است. از هنگامی‌که آغازش ناپیداست در ایران کهن تا زمانه ما، نوروز پشتیبان امتیازات بشر بی‎حقوق بوده است. این نوروز است که زمزمه می‌کند:

سنگ را گفتم که خاک نرم شو     برف را گفتم که آب گرم شو

این نوروز است که تیرگی‌ها را روشن می‌کند تا انسان از مادر خود، طبیعت، بیاموزد که بدون هیچ چشمداشتی مهر ورزد که به صد چیز ارزد. نوروز بزم برپایی خرد و پاسداری پاکی و پارسایی است. این جشن به پذیرش انسان می‌پردازد و به پالایش وی از آلایش پلیدی و ناروایی‌ها همت می‌گمارد تا با نوروز جمشیدی خورشیدسان شود. مهرمندی، شادی و خرسندی را در رگ تمام انسان‌ها ساری و جاری می‌دارد. نوروز نمایش نور، ستایش هور و زایش عشق و شور برای همه انسان‎هاست از نزدیک و دور. برای آنکه باور استواری به پدیدار همبستگی در سایه نوروز دست یازیم یک نمونه را بیان می‌داریم. بی‌گمان برترین دلیل برای اثبات هر کاری وقوع آن موضوع است. آفتاب آمد دلیل آفتاب. در فراخنای پهنه ایران و انیران، اقوام گوناگون از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب، (ترکمن، تالشی، آذری، کرد، لر، عرب، بلوچ و فارس) با گویش‌های گوناگون، مذاهب رنگارنگ، ریشه‌های نژادی متفاوت ساکن هستند. با این‌همه، همگی نوروز را به‌عنوان یک هویت ارجمند و شناسه کهن پذیرفته‌اند و آن را با جان و دل گرامی می‌دارند. گفتنی است هریک از این‌ها موسیقی محلی و ترانه ویژه برای نوروز دارند. تنوع گویش و زبان، ساختار فرهنگ قومی، کوچ داشتن و چادرنشینی هیچ‌یک سدی در برابر همسویی و همدلی اینان ایجاد نکرده است؛ و دیگر برجستگی‌های شایان توجه آن است که در همه ترانه‌های آن‌ها نوعی مهر و عشق به یکدیگر و خدمت و فداکاری به چشم می‌خورد. بی‌گمان پایداری و پویایی فرهنگ ایرانی با وجود سختی‌های فراوانی که از سر گذرانده است تا احساسی مشترک و فراگیر را در جان و تن تک‌تک مردمان برپا سازد، در گرو گسترش و پذیرش آداب و رسوم آن بوده است، بدان‌گونه که با وجود تفاوت اقلیم، اندیشه و عقیده، دل‌بستگی به این فرهنگ، برتر و ارجمندتر از آن پیوندها بوده است. این نور نوروز است که به این اقوام هویت و همبستگی و پیوند و دل‌بستگی می‌بخشد.

نوبهار حسن آید سوی با     بشکفد آن شاخه‌های ‌تر بلی

با اندک پژوهشی درمی‌یابیم که حوزه فرهنگ نوروزی بسیار گسترده‌تر از قلمرو جغرافیایی آن است و این آداب از زادگاه آغازینش بسیار فراتر رفته است. این گستردگی ریشه در آن دارد که پیام‌های نوروز به انسان و گوهر وجودی او نظر می‌افکند و بدین‌گونه است که هر کس سخن آن را شنود بدان روی می‌نهد و این گرایش و همسویی و هم‌اندیشی در گذر سالیان گروه‌های فراوانی را همراه خود ساخته و دلباخته خود کرده است. از منظری دیگر، وقتی بدین پدیدار تاریخی و طبیعی بنگریم درمی‌یابیم در سخن برخی از گویندگان ما پیام‌هایی جهانی نهفته که این ویژگی آنان را در چشم و دل مردم گیتی گرامی داشته است. فردوسی، خیام، مولوی، سعدی و حافظ چهره به چهره نشسته‌اند و بایدها و نبایدها را گفته‌اند، اما از یاد نبریم در سروده‌های آنان، نوروز به‌گونه‌ای برجسته بر نگاه آنان نشسته و پرتو افشانده است که بر شمردن آن‌ها در حوصله این نوشته نمی‌گنجد. اگر به برگ‌شمار تاریخ ایران در پس از اسلام بپردازیم، می‌بینیم و می‌یابیم با تازش تازیان به‌یک‌باره همه آداب، رسوم، فرهنگ و بزم و جشن ایرانی فروافتاد و هیچ برگ و بویی از آن به مشام نمی‌رسید و نزدیک به دو سده این فسردگی به درازا کشید. از سده سوم تا پنجم هرچند کشور دچار جنگ و سختی و ویرانی شد، اما به‌طور نسبی اوضاع و احوال بهتر از دو قرن نخست بود. از آغاز قرن پنجم تا آغاز قرن دهم باز فتنه و شورش و هجوم و غارت و چپاول نیروهای بیگانه سرزمین ایران را فراگرفته است. جنگ‌های هولناکی که هریک به‌تنهایی می‌توانست کشوری را نابود سازد. با روی کار آمدن صفویه دگرگونی اساسی در همه ارکان کشور به وجود می‌آید. (۱۱۵۰-۹۰۷) ایران به نزدیکی مرزهای پیشین دست می‌یازد. زبان فارسی جایگاه خود را پیدا می‌کند تا جایی که رهبران دینی رساله عملیه (جامع عباسی و شیخ بهایی) را به زبان فارسی می‌نویسند و در برخورد نوروز و عاشورا، نوروز را برمی‌گزینند.

عید است و محرم است و فصل گل بید

عید بر شما مبارک و لعنت بر یزید

در بررسی دانش‌ورزانه این دوران می‌بینیم که صفویان در آداب ملی و سنت فرهنگی، خود را پیرو و همسان ساسانیان پنداشتند و تلاشی چشمگیر از خود نشان دادند که همانند ساسانیان کشور را اداره کنند. این نگرش، گزارشی را به همراه دارد که نشان می‌دهد پرداختن به جشن‌های ایران، راز پایداری و پذیرش آنان بوده است. این پی و پایه چنان قدرتمند شد که دولت افشاریه و زندیه نیز در بستر آن توان جستند و قد برافراشتند. این برهان برومندی است که در طول تاریخ ملت ایران شکست‌های سیاسی خود را به کمک پیروزی فرهنگی جبران کرده است. اندیشه سازنده، نگاه انسانی و فراگیر، فراتر از باور، نژاد، قوم، زبان و حکومت بن‌مایه این کامیابی‌ها و پیروزی‌ها بوده است.

گفتنی است هنگامی‌که نگاه مدرنیته در پی گرایشی نو و تازه برای جدایی از اندیشه کهن بود و مبارزه با جهل و خرافات را در دستور کار خود قرار داده بود باز هم در برابر نوروز کهن، شمشیر نوگرایی را غلاف کرد و سپر انداخت و آن را به گرمی پذیرفت تا جایی که در هنگام جشن نوروز بسیاری از فرمانروایان غربی این رهاورد شرقی را خجسته‌باد می‌گویند و آن را پاس می‌دارند، زیرا خمیرمایه این جشن همبستگی انسان است، نه برتری نژادی.

در روزگار ما شرق و غرب همسایه شده‌اند و فشردگی جهان چنان چهارسوی گیتی را به هم نزدیک ساخته که در کسری از ثانیه آنچه در قطب جنوب می‌گذرد در قطب شمال نیز دیدنی است و همه مردم جهان پیرامون آن می‌توانند به گفت‌وگو بپردازند. کاهش شگفت‌انگیز هزینه ارتباطات، انسان را از دهکده جهانی خارج ساخت و به کلبه جهانی وارد کرد تا دیگر مرزها جلودار آدمی نباشند. بازتاب این رخداد، نفوذ فرهنگ و اندیشه‌های گوناگون در فرآیند اندیشه و باور مردمان سراسر گیتی را به همراه داشته است. این درهم‌تنیدگی پنجره‌ای رو به همبستگی و آگاهی جهانی گشوده است. دستاورد عبور از مرزها، پا نهادن در شهر و خانه دیگر کشورها بود که به‌سادگی صورت پذیرفت. در اینجا مبارزه نفس‌گیر رویارویی فرهنگ‌ها و اندیشه‌ها آغاز شد. در این گیر و دار، نوروز و ارزش‌های جهانی‌اش بدون هیچ پشتیبان رسمی، آهسته و پیوسته به همه سرزمین‌ها پای می‌نهد و مورد پذیرش و نوازش قرار می‌گیرد. راز این پذیرش آن است که نوروز به همسانی انسان‌ها می‌نگرد و در قلمرو فرهنگی هر سرزمینی ابزار همگون‌سازی و توانمندی انسان و شاهراه همدلی و همراهی مردمان به شمار می‌آید. نیکی می‌پراکند، مهر می‌کارد و بدی و دشمنی را می‌روبد و بدین‌گونه است که گروه‌های مختلف انسانی همراه با پایبندی به فرهنگ محلی خویش، آغوش به‌سوی ارزش‌ها و پیام‌های نوروزی می‌گشایند.

جا دارد یادآور شویم سازمان ملل به صد انگیزه و اندیشه همراه اعلام روز جهانی نوروز جهان‌افروز آن را روز صلح و همبستگی دانسته و بر این نکته پای فشرده که نوروز سرچشمه وحدت فرهنگی است و نقش مهمی در تقویت روابط مردمی بر اساس احترام متقابل و آرمان‌های صلح و حسن هم‌جواری ایفا می‌کند. سازمان ملل خاطرنشان ساخته است که بنیان سنت‌ها و آیین‌های نوروزی، بازتاب ویژگی‌های آداب و رسوم فرهنگی و تاریخی تمدن‌هایی است که از طریق تبادل ارزش‌های انسانی بر یکدیگر تأثیر گذاشته‌اند.۱ یادآور شویم سرآغاز این نگرش سردمداران گیتی به این ارزش فرخنده از سازمان علمی فرهنگی یونسکو سرچشمه گرفت که نوروز را به‌عنوان میراث معنوی بشریت ثبت و پرتو آن چشمان نمایندگان دیگر کشورها را روشن کرد و همگان بر این باور همسو شدند که نوروز، نوآوری کهن است که زندگی فرسوده انسان‌ها را نو می‌کند، دل‌ها را نور می‌بخشد و خامی و خودکامگی را از اندیشه آدمی می‌زداید. باید یادآور شد در گذر تاریخ سازمان‌های جهانی هیچ پرونده‌ای به فراگیری و فرانگری نوروز نبوده است که ملیت‌های گوناگون را با بینش‌ها، روش‌ها و نگرش‌های دور از هم در زیر یک چتر جمع آورد تا بدان باوری ژرف و بی‌گسست داشته باشند. اگر انسانی و مهرمند بنگریم، درمی‌یابیم این جشن‌ها چه نقش ارزشمندی در همبستگی انسانی دارند و بی‎گمان دور از انصاف و دادگری است که آن‎ها را نژادپرستی بدانیم. جشن‌هایی که نگرش به پذیرش همه نژادها دارند:

بوی جان می‌آید اینک از نفس‌های بهار

دست‎های پر گل‌اند این شاخه‌ها بهر نثار

با پیام دلکش «نوروزتان پیروز باد»

با سرود تازه «هر روزتان نوروز باد»

شهر سرشار است از لبخند، از گل، از امید

تا جهان باقی است این آیین جهان‌افروز باد■

پی‌نوشت:

  1. مقدمهقطعنامه A/RES/64/253 مجمععمومی ‌سازمانملل.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط