طیبه سلمانی
«در سال ۱۹۶۰، مجله تایم که از سال ۱۹۲۷ هر سال یک نفر را بهعنوان چهره جهانی انتخاب میکرد تصمیم گرفت گروهی از افراد باهوش را شایسته این عنوان کند که این افراد شامل پانزده دانشمند مرد امریکایی بودند که دستاوردهای چشمگیری در طیفی از حوزهها داشتند. تایم طی گزارشی این انتخاب را پیروزی علم و فنّاوری قلمداد کرد.
فرانسیس بیکن، فیلسوف انگلیسی در کتاب نوارغنون در سال ۱۶۲۰ پیشبینی کرده بود، دانش علمی انسان را به جایگاهی کمتر از سیطره بر طبیعت نمیرساند و حالا پیشبینی خیالپردازانه بیکن داشت رنگ واقعیت به خود میگرفت، بهطوریکه کندی، رئیسجمهور ایالاتمتحده امریکا، خطاب به آکادمی ملی علوم گفت در تاریخ طولانی جهان من نمیتوانم هیچ دورهای را تصور کنم که هیجانانگیزتر و ارزشمندتر از حوزه اکتشافات علمی کنون باشد. با هر دری که باز میکنیم شاید ده در دیگر پدیدار میشود که هرگز فکر نمیکردیم وجود داشته باشند و به همین خاطر است که باید پیش برویم.
بسیاری اما دریافتند که چنین پیشرفتهایی میتوانند افزون بر آسایش فلاکت نیز به همراه آورند. آلودگی، تخریب زیستمحیطی خطر جنگ هستهای بیش از پیش مشهود به نظر میآمدند. با این حال از نظر نسلی که اطمینان مییافت فنّاوری قادر به حل تمامی مشکلات است، هزینههای دانش مهارشدنی نبود.
خوشبینی نسبت به تسهیم منافع حاصل از پیشرفتهای فنّاورانه مبتنی بر یک ایده ساده و در عین حال قوی است به نام «ارابه بهروزی»، این ایده میگوید ماشینها و روشهای تولیدی جدیدی که بهرهوری را افزایش میدهند به دستمزدهای بالاتر نیز منجر خواهند شد. به موازات پیشرفت تکنولوژی این ارابه نهفقط کارسالاران و صاحبان سرمایه که همگان را با خود خواهد برد، اما این تصور خوشبینانه در عمل درست از آب درنیامد.
جهتگیری پیشرفت و اینکه چه کسانی بر اثر آن برنده و بازنده میشوند بستگی به نگاهی دارد که جامعه از آن تبعیت میکند. در ده سال اول انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه، مجموعهای از نهادهای سیاسی جمهوریخواه ظهور کردند، ولی انبوهی از آشوب و بینظمی ازجمله کودتاها و اعدامهای مکرر نیز وجود داشت. در سال ۱۷۹۹ ناپلئون بناپارت به قدرت رسید. همه تصور میکردند او حافظ اصول کلیدی انقلاب مانند برابری در مقابل قانون، تعهد به علم و لغو امتیازات اشرافی خواهد بود و در عین حال ثبات بیشتری نیز به ارمغان میآورد. در ۱۸۰۴ او به دنبال یک رشته فتوحات نظامی خود را امپراتور خواند. از آن به بعد ناپلئون هم فرزند وفادار انقلاب و هم فرمانروای عالی بود؛ یک سیطره سیاسی کامل که اعتبار فوقالعادهاش در جامعه فرانسه از آن پشتیبانی میکرد. ناپلئون به دلیل تواناییاش در متقاعد کردن بود که زور و قدرت سیاسی عظیمی داشت، همانطور که قدرت بخش مالی ایالاتمتحده به وضوح نشان میدهد طی دویست سال بعدی نیز تنها بر قدرت و اهمیت اقناع افزوده شد.
شاید تصور کنید کنترل شدن توسط قدرت اقناع بسیار بهتر است از کنترل شدن به دست سرکوب، آری از بسیاری جهات چنین است، ولی در شرایط مدرن قدرت اقدامی میتواند از منظر دو معنا به همان اندازه زیانبار باشد: اولاً صاحبان قدرت اقناع خودشان را نیز متقاعد به نادیده گرفتن رنجدیدگان از این انتخابها و آسیبهای جانبی ناشی از آنها میکنند؛ و ثانیاً گزینههای سوگیرانهای که با بهرهگیری از قدرت اقناع تبلیغ شدهاند نسبت به مواردی که با خشونت پشتیبانی میشوند کمتر قابل تشخیصاند، لذا نادیده گرفتنشان آسانتر و تصحیحشان احتمالاً دشوارتر خواهد بود.
این یک تله نگاه است، همین که یک نگاه مسلط شد دیگر نمیتوان بهراحتی از غل و زنجیرش خلاصی یافت زیرا افراد به باور آموزههای آن گرایش پیدا میکنند».
سطوری که خواندید بخشی از فصول ابتدایی کتاب نزاع هزار ساله ما بر سر فناّوری و بهروزی نوشته دارون عجم اوغلو و سایمون جانسون است. این کتاب نگاهی تاریخی به سیر پیشرفت فنّاوری بشر و تأثیر آن بر بهروزی و زیست بهتر آدمی انداخته و عوارضی که این پیشرفتها برای انسانها و کره خاکی داشته و کمتر به آن توجه شده را مورد بررسی قرار داده است.
تمرکز کتاب بر بخشهای تاریک پیشرفت تکنولوژی و فنّاوری است و نویسندگان شرح میدهند که دولتها و شرکتها چگونه مردم را برای جا انداختن دستاوردهای خود متقاعد میکردند، بدون آنکه در مورد قربانیان این پیشرفتها در دورههای مختلف حرفی به میان آورند. در فصل ششم کتاب آمده گزارش سال ۱۸۴۲ کمیسیون سلطنتی تحقیق در مورد اشتغال کودکان تکاندهنده بود، از دههها پیش نسبت به وضعیت انگلستان ازجمله نحوه زندگی و کار کودکان نگرانیهای فزاینده وجود داشت، ولی با توجه به اندک دادههای نظاممند موجود، اختلاف نظریه عظیم شکل گرفت که در معادن زغالسنگ و کارخانهها بر نونهالان دقیقاً چه میگذرد و آیا باید از طریق قانون به این موضوع رسیدگی شود یا خیر. سپس توضیح داده میشود که در مراحل اولیه انقلاب صنعتی باید همزمان با پیشرفت سریع فنّاوری دستمزدها بهبود مییافت، حال آنکه در عوض درآمد واقعی اکثریت درجا زد، ساعات کار افزایش یافت و شرایط کاری به شکل چشمگیر رو به وخامت گذاشت؛ امری که به موازات کشیدن کار هرچه بیشتر از کارگران بریتانیایی به دستمزدهای پایینتر به ازای هر ساعت کار منتهی شد.
کتاب پس از بررسی سیر تاریخی وقایع و نقدهایی که بر روندهای گذشته داشته به دوران معاصر و سالهای اخیر میرسد و پیشنهادهایی را برای اصلاح وضعیت در فصل پایانی کتاب با عنوان باز جهتدهی به فنّاوری میدهد.
نویسندگان سیاستهایی برای باز جهتدهی به فنّاوری توصیه میکنند که اهم آنها ایجاد مشوقهای بازاری برای باز جهتدهی، تجزیه شرکتهای بزرگ فنّاوری، سرمایهگذاری روی کارکنان، رهبری دولت برای باز جهتدهی به تغییر فنّاورانه، حفاظت از حریم شخصی و مالکیت داده، تقویت تور تأمین اجتماعی و بازتوزیع، آموزش و پرورش و … است.
هدف نویسندگان، همانطور که خودشان در ابتدای کتاب عنوان میکنند، این است که نشان دهند پیشرفت هرگز امری خودبهخودی نیست. این روزها «پیشرفت» مجدداً در حال پروار کردن گروهی کوچک از کارسالاران و سرمایهگذاران است، درحالیکه اکثر مردم را از رمق انداخته و نفع ناچیزی عایدشان میکند.
نگاهی همهپذیرتر نسبت به فنّاوری تنها در صورتی شکل میگیرد که پایههای قدرت اجتماعی تغییر کند. به مانند سده نوزدهم چنین چیزی مستلزم ظهور استدلالهای متقابل و تشکلهایی است که بتوانند در مقابل خرد متعارف بایستند. در حال حاضر مقابله با جریان غالب و ممانعت از اینکه جهتدهی به فنّاوری در دست حلقههای محدود فرادستان باشد، چهبسا حتی دشوارتر از بریتانیا و امریکای سده نوزدهم است، اما به هیچ وجه از اهمیت کمتری برخوردار نیست.
نزاع هزارساله ما بر سر فنّاوری و بهرهوری را آقایان محمدرضا فرهادیپور و علیرضا بهشتی شیرازی ترجمه کردهاند و انتشارات روزنه آن را در سال ۱۴۰۲ به چاپ رسانده است.